دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۷۷ مطلب با موضوع «اهل‌بیت» ثبت شده است

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«...کَانَ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَثِیرَ اَلذِّکْرِ لَقَدْ کُنْتُ أَمْشِی مَعَهُ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اَللَّهَ وَ آکُلُ مَعَهُ اَلطَّعَامَ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اَللَّهَ وَ لَقَدْ کَانَ یُحَدِّثُ اَلْقَوْمَ وَ مَا یَشْغَلُهُ ذَلِکَ عَنْ ذِکْرِ اَللَّهِ وَ کُنْتُ أَرَى لِسَانَهُ لاَزِقاً بِحَنَکِهِ یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ کَانَ یَجْمَعُنَا فَیَأْمُرُنَا بِالذِّکْرِ حَتَّى تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ وَ یَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ کَانَ یَقْرَأُ مِنَّا وَ مَنْ کَانَ لاَ یَقْرَأُ مِنَّا أَمَرَهُ بِالذِّکْرِ وَ اَلْبَیْتُ اَلَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ اَلْقُرْآنُ وَ یُذْکَرُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ تَهْجُرُهُ اَلشَّیَاطِینُ وَ یُضِیءُ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ کَمَا یُضِیءُ اَلْکَوْکَبُ اَلدُّرِّیُّ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ اَلْبَیْتُ اَلَّذِی لاَ یُقْرَأُ فِیهِ اَلْقُرْآنُ وَ لاَ یُذْکَرُ اَللَّهُ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ تَحْضُرُهُ اَلشَّیَاطِینُ...»

 الکافی، ج‏۲، ص۴۹۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پدرم (امام باقر علیه‌السلام) کثیرالذکر بود (بسیار اهل ذکر بود.) من با او راه می‌رفتم، خداوند را ذکر می‌کرد. با او غذا می‌خوردم، خداوند را ذکر می‌کرد. با مردم سخن می‌گفت، اما این کار، او را از ذکر خداوند غافل نمی‌کرد. من همواره می‌دیدم که زبانش به کامش چسبیده بود و لاإله‌إلاالله می‌گفت.

پدرم [سنتش این بود که پس از نماز صبح] ما (فرزندان) را جمع می‌کرد و به ذکرِ (خداوند) دستور می‌داد، تا زمانی که خورشید طلوع کند؛ از میان ما، کسی که قرآن قرائت می‌کرد (می‌توانست قرائت کند) را به قرائت قرآن دستور می‌داد و کسی که قرآن قرائت نمی‌کرد (نمی‌توانست قرائت کند) را به ذکر گفتن دستور می‌داد.

خانه‌ای که قرآن در آن قرائت می‌شود و خداوند (عزّوجلّ) در آن ذکر (یاد) می‌شود، برکت آن خانه زیاد می‌گردد، فرشتگان آن‌جا حاضر می‌شوند، شیاطین آن را رها می‌کنند و آن خانه، مانند ستاره‌ی درخشانی که برای اهل زمین می‌درخشد، برای اهل آسمان می‌درخشد

و خانه‌ای که قرآن در آن قرائت نمی‌شود و خداوند در آن ذکر (یاد) نمی‌شود، برکت آن کم می‌شود، فرشتگان آن را ترک می‌کنند و شیاطین آن‌جا حاضر می‌شوند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۲۲
ابوالفضل رهبر

 

و کَانَ [عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ] یَقْضِی مَا فَاتَهُ مِنْ صَلاَةِ نَافِلَةِ اَلنَّهَارِ فِی اَللَّیْلِ وَ یَقُولُ: «یَا بُنَیَّ لَیْسَ هَذَا عَلَیْکُمْ بِوَاجِبٍ وَ لَکِنْ أَحَبُّ لِمَنْ عَوَّدَ مِنْکُمْ نَفْسَهُ عَادَةً مِنَ اَلْخَیْرِ أَنْ یَدُومَ عَلَیْهَا.» وَ کَانَ لاَ یَدَعُ صَلاَةَ اَللَّیْلِ فِی اَلسَّفَرِ وَ اَلْحَضَرِ.

 کشف‌الغمة، ج‏۲، ص۷۵

 

امام سجاد (علیه‌السلام) آن نمازهای نافله‌ی روز که از ایشان فوت می‌شد را شب قضاء می‌کردند و (به فرزندانشان) می‌فرمودند:

«فرزندانِ من! این کار (قضاء کردنِ نمازهای نافله) بر شما واجب نیست، اما من دوست دارم که اگر یکی از شما خود را به کار نیکی عادت داد، بر آن مداومت داشته باشد.»

ایشان، چه در سفر و چه در حضر، نماز (نافله‌ی) شب را ترک نمی‌کردند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] همان‌طور که ملاحظه فرمودید؛

- اولاً امام سجاد (علیه‌السلام) ابتدا خود قضای نمازهای نافله روزشان را به‌جا می‌آوردند، بعد به فرزندانشان تذکر می‌دادند.

- ثانیاً در جمله‌ای که از ایشان نقل شده است، به آنان می‌فرمایند: «این کار بر شما واجب نیست، اما من دوست دارم که...»

یکی از راه‌کارهای ترغیب فرزندان به کارهای خوب، بهره بردن از محبت موجود میان خود و آنان و تحریک عواطفشان است. کودکی که پدر و مادرش را دوست داشته باشد، سعی می‌کند کارهایی را انجام دهد که پدر و مادرش دوست دارند و از انجامش خوشحال می‌شوند.

بدیهی است هرچه محبت میان والدین و فرزندان بیشتر باشد، این راه‌کار اثربخش‌تر خواهد بود.

[۲] توصیه نهایی حضرت به فرزندانشان این است که وقتی به کار نیک مستمری مشغول می‌شوند، بر آن مداومت داشته باشند و اگر روزی به‌هردلیلی نتوانستند آن کار را انجام دهند، جبران کنند.

اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به «مداومت در انجام کارها» توصیه اکید کرده‌اند؛ به‌عنوان مثال از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قَلِیلٌ یَدُومُ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مُنْقَطِعٍ.»

 عیون‌الحکم، ج۱، ص۳۷۰

«کارِ کمی که مداوم باشد، بهتر از کار زیادی است که نیمه‌کاره رها شود.»

مداومت بر کارهای نیک، علاوه بر این‌که موجب ماندگاری آن در جان انسان می‌شود، در تقویت اراده و پشتکار انسان نیز مؤثر است.

اکثر قریب به اتفاقِ انسان‌های موفق، بیش از آن‌که نبوغشان بهره برده باشند، با اراده و پشتکارشان به قله‌های موفقیت دست یافته‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۹:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ قَالَ: لَمَّا هَلَکَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ لِأَصْحَابِی اِنْتَظِرُونِی حَتَّى أَدْخُلَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأُعَزِّیَهُ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فَعَزَّیْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ: إِنّٰا للهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ ذَهَبَ وَ اللهِ مَنْ کَانَ یَقُولُ «قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ...» فَلاَ یُسْأَلُ عَمَّنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ وَ اللهِ لاَ یُرَى مِثْلُهُ أَبَداً. قَالَ: فَسَکَتَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: «قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ یَتَصَدَّقُ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَأُرَبِّیهَا لَهُ فِیهَا کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ حَتَّى أَجْعَلَهَا لَهُ مِثْلَ أُحُدٍ.»» فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِی فَقُلْتُ: مَا رَأَیْتُ أَعْجَبَ مِنْ هَذَا. کُنَّا نَسْتَعْظِمُ قَوْلَ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ...» بِلاَ وَاسِطَةٍ فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ...» بِلاَ وَاسِطَةٍ.

 الأمالی(للمفید)، ج۱، ص۳۵۴

 

از سالم بن ابی‌حفصه نقل شده است:

زمانی که امام باقر (علیه‌السلام) از دنیا رفتند، به دوستانم گفتم:

(همین‌جا) منتظر من باشید تا نزد [فرزندشان] امام صادق (علیه‌السلام) بروم و به ایشان تسلیت بگویم.

پس نزد ایشان رفتم و به ایشان تسلیت گفتم. بعد، عرض کردم:

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون. به خدا قسم، کسی (از دنیا) رفت که می‌فرمود: «قالَ رسولُ الله صلی‌الله‌علیه‌وآله:...» و کسی هم از ایشان نمی‌پرسید که (راویِ) واسطه‌ی میانشان و رسول خدا چه کسی است. نه به خدا قسم، هرگز مثل ایشان دیده نخواهد شد.

امام صادق (علیه‌السلام) مدتی سکوت کردند و بعد فرمودند:

«قالَ الله عزّوجلّ: «به‌راستی که بعضی بندگان من نصفه‌خرمایی صدقه می‌دهند و من آن (صدقه‌ی ناچیز) را - مثل چهارپایی که شما پرورش می‌دهید [تا بزرگ شود] - برای او می‌پرورانم تا آن را مانند کوه احد [بزرگ] کنم.»»

من از (محضر ایشان) خارج شدم و نزد دوستانم رفتم و گفتم:

چیزی عجیب‌تر از این ندیده بودم؛ ما این سخن امام باقر (علیه‌السلام) که بدون هیچ (راویِ) واسطه‌ای می‌فرمودند: «قالَ رسولُ الله صلی‌الله‌علیه‌وآله:...» را باعظمت (و عجیب) می‌دانستیم. اما امام صادق (علیه‌السلام) بدون هیچ واسطه‌ای به من فرمودند: «قالَ الله عزّوجلّ:...»!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۱ ، ۱۳:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی خَمْسِ سِنِینَ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ وَ نَحْنُ نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّوْمِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ إِنْ کَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّى یَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَ یُطِیقُوهُ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ إِذَا کَانُوا بَنِی تِسْعِ سِنِینَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا.»

 الکافی، ج‏۳، ص۴۰۹

 

از امام صادق، از پدرشان امام باقر (علیهماالسلام) نقل شده است:

«ما (اهل بیت) کودکانمان را هرگاه پنچ‌ساله شوند، به نماز امر می‌کنیم. شما نیز کودکانتان را وقتی هفت‌ساله شدند، به نماز امر کنید.

ما کودکانمان را هرگاه هفت‌ساله شوند، به روزه امر می‌کنیم، به مقداری که طاقت روزه‌ی یک روز را داشته باشند؛ چه به قدرِ نصف روز باشد، یا بیشترِ روز یا کمی از آن

و هرگاه تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب گشت، روزه‌شان را افطار می‌کنند، تا به این ترتیب به روزه‌گرفتن عادت کنند و طاقتِ روزه را بیابند.

شما نیز کودکانتان را وقتی نُه‌ساله شدند، به روزه امر کنید، به مقداری که طاقت روزه‌ی یک روز را داشته باشند و هرگاه تشنگی بر آنان غالب گشت، روزه‌شان را افطار کنند.»

 

 

 

روِیَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ قَارِنٍ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَوْ سُئِلَ وَ أَنَا أَسْمَعُ عَنِ الرَّجُلِ یَخْتِنُ وَلَدَهُ وَ هُوَ لَا یُصَلِّی الْیَوْمَ وَ الْیَوْمَیْنِ. فَقَالَ: «وَ کَمْ أَتَى عَلَى الْغُلَامِ؟» فَقَالَ: ثَمَانِیَ سِنِینَ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ یَتْرُکُ الصَّلَاةَ؟» قَالَ: قُلْتُ: یُصِیبُهُ الْوَجَعُ. قَالَ: «یُصَلِّی عَلَى نَحْوِ مَا یَقْدِرُ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۲۸۱

 

از امام رضا (علیه‌السلام) سؤال شد:

مردی فرزندش را ختنه کرده و او یکی‌دو روز نماز نمی‌خواند (آیا اشکالی دارد؟)

حضرت فرمودند:

«مگر آن پسربچه چند سال دارد؟»

عرض شد:

هشت سال.

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! نمازش را ترک می‌کند؟!»

عرض شد:

(وقتی نماز می‌خواند) دچار درد می‌شود.

فرمودند:

«به حالتی که می‌تواند (دچار درد نمی‌شود) نماز بخواند.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

در متن حدیث اول گفته شده «صِبیانِ»تان را در این سنین به نماز و روزه امر کنید. صبیان، جمعِ «صَبی» و به معنای کودکی است که به سن بلوغ نرسیده.

امام باقر (علیه‌السلام) دلیل این‌که کودکان باید پیش از بلوغ به نماز و روزه امر شوند را این دانسته‌اند که آن‌ها کم‌کم برای انجام عبادات آماده شوند.

به تجربه ثابت شده است؛ کسانی که این آمادگی را در فرزندشان ایجاد نکرده‌اند و مثلاً از روز جشن تکلیف به او گفته‌اند باید از این به بعد، همه نمازهایت را بخوانی و روزه‌هایت را بگیری، گویا ناگهان باری سنگین بر دوش فرزندشان قرار داده‌اند که توانایی حمل آن را ندارد.

کودک برای این‌که هم به لحاظ جسمی و روحی برای عبادت آماده شود و هم کم‌کم آداب و احکام عبادات را در عمل بیاموزد، نیاز به زمان دارد و اگر این زمان آماده‌سازی برای او فراهم نشود، آسیب خواهد دید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۰۸:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

بعضی جملات از کودکی آویزه گوش ما می‌شوند و وقتی بزرگ‌تر می‌شویم، در بزنگاهی به ذهنمان خطور می‌کنند و در تصمیم مهمی مؤثر واقع می‌شوند.

این‌گونه جملات طلایی - چه خوب و چه بد - در وجود کودکان ثبت می‌شوند و حتی اگر در یادشان نمانند، در ناخودآگاهشان باقی می‌مانند و روزی سراغشان می‌روند.

 

 

...عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَیْحِ قَالَ: سَأَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ابْنَهُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَقَالَ: «یَا بُنَیَّ مَا الْعَقْلُ؟» قَالَ: «حِفْظُ قَلْبِکَ مَا اسْتَوْدَعْتَهُ.» قَالَ: «فَمَا الْحَزْمُ؟» قَالَ: «أَنْ تَنْتَظِرَ فُرْصَتَکَ وَ تُعَاجِلَ مَا أَمْکَنَکَ.» قَالَ: «فَمَا الْمَجْدُ؟» قَالَ: «حَمْلُ الْمَغَارِمِ وَ ابْتِنَاءُ الْمَکَارِمِ.» قَالَ: «فَمَا السَّمَاحَةُ؟» قَالَ: «إِجَابَةُ السَّائِلِ وَ بَذْلُ النَّائِلِ.» قَالَ: «فَمَا الشُّحُّ؟» قَالَ: «أَنْ تَرَى الْقَلِیلَ سَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَ تَلَفاً.» قَالَ: «فَمَا الرِّقَّةُ؟» قَالَ: «طَلَبُ الْیَسِیرِ وَ مَنْعُ الْحَقِیرِ.» قَالَ: «فَمَا الْکُلْفَةُ؟» قَالَ: «التَّمَسُّکُ بِمَنْ لَا یُؤْمِنُکَ وَ النَّظَرُ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ.» قَالَ: «فَمَا الْجَهْلُ؟» قَالَ: «سُرْعَةُ الْوُثُوبِ عَلَى الْفُرْصَةِ قَبْلَ الِاسْتِمْکَانِ مِنْهَا وَ الِامْتِنَاعُ عَنِ الْجَوَابِ وَ نِعْمَ الْعَوْنُ الصَّمْتُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ إِنْ کُنْتَ فَصِیحاً.» ثُمَّ أَقْبَلَ ص عَلَى الْحُسَیْنِ ابْنِهِ ع فَقَالَ لَهُ: «یَا بُنَیَّ مَا السُّؤْدَدُ؟» قَالَ: «اصْطِنَاعُ الْعَشِیرَةِ وَ احْتِمَالُ الْجَرِیرَةِ.» قَالَ: «فَمَا الْغِنَى؟» قَالَ: «قِلَّةُ أَمَانِیِّکَ وَ الرِّضَا بِمَا یَکْفِیکَ.» قَالَ: «فَمَا الْفَقْرُ؟» قَالَ: «الطَّمَعُ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ.» قَالَ: «فَمَا اللُّؤْمُ؟» قَالَ: «إِحْرَازُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ وَ إِسْلَامُهُ عِرْسَهُ.» قَالَ: «فَمَا الْخُرْقُ؟» قَالَ: «مُعَادَاتُکَ أَمِیرَکَ وَ مَنْ یَقْدِرُ عَلَى ضَرِّکَ وَ نَفْعِکَ.» ثُمَّ الْتَفَتَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ فَقَالَ: «یَا حَارِثُ عَلِّمُوا هَذِهِ الْحِکَمَ أَوْلَادَکُمْ فَإِنَّهَا زِیَادَةٌ فِی الْعَقْلِ وَ الْحَزْمِ وَ الرَّأْیِ.»

 معانی‌الأخبار، ص۴۰۱

 

نقل شده است که روزی امیر مؤمنان از فرزندانشان امام حسن و امام حسین (علیهم‌السلام)، به‌نوبت درباره معنای چند کلمه سؤال کردند و آن دو بزرگوار نیز در پاسخ جملاتی حکمت‌آمیزی که پیش‌تر آموخته بودند را بیان کردند.

به عنوان نمونه:

امیرالمؤمنین پرسیدند: «ای پسرم! عقل چیست؟»

حضرات پاسخ دادند: «این‌که قلبت را نسبت به چیزی که در آن به ودیعه نهاده شده، حفظ کنی.»

پرسیدند: «حزم (هوش‌یاری) چیست؟»

پاسخ دادند: «این‌که چشم‌انتظار فرصت‌هایت باشی و در مورد آن‌چه برایت امکان دارد، شتاب ورزی.»

پرسیدند: «جهل چیست؟»

پاسخ دادند: «این‌که قبل از آن‌که امکان استفاده از فرصت‌ها باشد، به آن‌ها یورش بری.»

پرسیدند: «شُحّ (بخل و حرص) چیست؟»

پاسخ دادند: «این‌که (مصرفِ) اندک را اسراف بدانی و آن‌چه انفاق کرده‌ای را تلف‌شده پنداری.»

 

پس از این‌که این سؤال‌وجواب‌ها رد و بدل شد، حضرت به یار نزدیکشان، حارث همْدانی، رو کردند و فرمودند:

«ای حارث! این حکمت‌ها را به فرزندانتان بیاموزید؛ چراکه موجب افزایش عقل، هوشیاری و (صحتِ) نظر [در تصمیم‌گیری‌ها] خواهد بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۱ ، ۱۲:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَدُّ اَلتَّوَکُّلِ؟ فَقَالَ لِی: «أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ أَحَداً.» قَالَ: قُلْتُ: فَمَا حَدُّ اَلتَّوَاضُعِ؟ قَالَ: «أَنْ تُعْطِیَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ مَا تُحِبُّ أَنْ یُعْطُوکَ مِثْلَهُ.» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَشْتَهِی أَنْ أَعْلَمَ کَیْفَ أَنَا عِنْدَکَ. قَالَ: «اُنْظُرْ کَیْفَ أَنَا عِنْدَکَ.»

 عیون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۴۹

 

از حسن بن جهم نقل شده است:

از امام رضا (علیه‌السلام) سؤال کردم

فدایتان شوم، تعریف توکّل چیست؟

حضرت به من فرمودند:

«این‌که در کنار خداوند، از هیچ‌کس نترسی.»

عرض کردم:

تعریف تواضع چیست؟

حضرت فرمودند:

«این‌که آن‌چه را دوست داری مردم به تو دهند، تو از جانب خود به آنان دهی.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، دوست دارم بدانم جایگاه من نزد شما چگونه است.

حضرت فرمودند:

«ببین جایگاه من نزد تو چگونه است!»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطلب مرتبط پیشین:

قاعده «دل به دل راه داره!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«کَانَ لِعَلِیٍّ ع بَیْتٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَیْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ کَانَ یُصَلِّی فِیهِ.»

 المحاسن، ج‏۲، ص۶۱۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امام علی (علیه‌السلام) اتاقی داشتند که چیزی (وسیله‌ای) در آن نبود، به‌جز یک زیرانداز، یک شمشیر و یک قرآن. ایشان در آن اتاق نماز می‌خواندند.»

 

 

 

…عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ:

«کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَدِ اتَّخَذَ بَیْتاً فِی دَارِهِ، لَیْسَ بِالْکَبِیرِ وَ لَا بِالصَّغِیرِ، وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَخَذَ مَعَهُ صَبِیّاً لَا یَحْتَشِمُ مِنْهُ، ثُمَّ یَذْهَبُ مَعَهُ إِلَى ذَلِکَ الْبَیْتِ فَیُصَلِّی»

 قرب‌الإسناد، ص۱۶۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امام علی (علیه‌السلام) اتاقی در خانه‌شان که نه بزرگ بود و نه کوچک را اختیار کرده بودند و هرگاه در آخر شب قصد نماز می‌کردند، کودکی که از ایشان خجالت نکشد را با خود همراه می‌کردند و با او به آن اتاق (نمازخانه) می‌رفتند و نماز می‌خواندند.»[*]

 

 

 

…عَنْ مِسْمَعٍ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«إِنِّی أُحِبُّ لَکَ أَنْ تَتَّخِذَ فِی دَارِکَ مَسْجِداً فِی بَعْضِ بُیُوتِکَ ثُمَّ تَلْبَسَ ثَوْبَیْنِ طِمْرَیْنِ غَلِیظَیْنِ ثُمَّ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ یُعْتِقَکَ مِنَ النَّارِ وَ أَنْ یُدْخِلَکَ الْجَنَّةَ وَ لَا تَتَکَلَّمَ بِکَلِمَةِ بَاطِلٍ وَ لَا بِکَلِمَةِ بَغْیٍ.»

 المحاسن، ج‏۲، ص۶۱۲

 

از مِسمَع بن عبدالملک نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام، در نامه‌ای) خطاب به من نوشتند:

«من دوست دارم که تو در یکی از اتاق‌های خانه‌ات مسجد (نمازخانه)ای اختیار کنی، سپس دو پیراهن کهنه، ضخیم و زبر بپوشی. آن‌گاه از خداوند بخواهی تو را از آتش رها سازد و به بهشت وارد نماید و (در آن اتاق) هیچ سخن بیهوده و هیچ سخن گناه‌آلودی نگویی.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] گویا علت این‌که حضرت کودکی را در عبادت‌گاهشان با خود همراه می‌کردند، کراهتِ «شب را به‌تنهایی صبح کردن در یک اتاق» است. در روایات متعددی، در خصوص خطر غلبه شیطان در چنین مواقعی هشدار داده شده است.

ان‌شاءالله در مطلب بعدی چند روایت در این خصوص ذکر خواهد شد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید سرّ توصیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ایجاد یک عبادت‌گاه یا نمازخانه‌ی خانگی، این باشد که انسان فارغ از هیاهوها و شلوغی‌های شبانه‌روزش و به‌دور چشم دیگران (که ممکن است از خلوص کارهایش بکاهد) ساعاتی را با توجه، به عبادت بپردازد.

چنان‌که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«مَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ فِی خَلَاءٍ لَا یَرَاهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَلَائِکَةُ کَانَتْ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّار.» [مجموعة ورام، ج‏۱، ص۵]

«هرکس دو رکعت نماز در مکانی که خالی (از دیگران) باشد و او را جز خداوند (عزّوجلّ) و فرشتگان نبینند، بخواند، برای او (تضمینی مبنی بر) رهایی از آتش (جهنم) خواهد بود.»

[۲] در خانه‌ها و زندگی‌های امروزی، اختصاص یک اتاق جداگانه برای عبادت، برای کمتر کسی میسّر است. اما با توجه به غرض اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از این توصیه، می‌توان در گوشه‌ای از خانه، جای دِنجی (ولو با پرده یا پارتیشن) فراهم نمود تا به دور از چشم دیگران و دور از آن‌چه موجب غفلت است، به عبادت پرداخت. باز هم اگر فراهم کردن چنین فضایی در خانه‌ای ممکن نبود، می‌توان ساعتی از شبانه‌روز که خانه خلوت است را به این امر اختصاص داد.

خداوند همه‌مان را موفق به پیروی از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و انجام عبادات خالصانه گرداند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّیْلَةَ الَّتِی یُقْتَلُ فِیهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِیَاحَ الْإِوَزِّ فِی الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمِّ کُلْثُومٍ- لَوْ صَلَّیْتَ اللَّیْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَیْرَکَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَیْهَا وَ کَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّیْفِ کَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ یَجُزْ تَعَرُّضُهُ. فَقَالَ: «ذَلِکَ کَانَ وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ لِتَمْضِیَ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۲۵۹

 

از حسن بن جَهم نقل شده است که گفت:

به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم:

به‌راستی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قاتل خویش را می‌شناختند و می‌دانستند در چه شبی و در کجا به قتل می‌رسند.

صدای شیون مرغابی‌ها را در خانه شنیدند که ناله‌کنان دنبال ایشان بودند. سخن ام‌کلثوم را شنیدند که به ایشان عرض کرد: «کاش در منزل نماز می‌خواندید و به شخص دیگری دستور می‌دادید که بر مردم نماز بخوانند.»

اما امیرالمؤمنین پیشنهاد او را نپذیرفتند و در آن شب، بدون سلاح، زیاد رفت‌وآمد کردند، درحالی‌که می‌دانستند ابن‌ملجم - خداوند لعنتش کند - ایشان را با شمشیر به قتل خواهد رساند.

این(که از مرگِ خود جلوگیری نکردند،) از کارهایی است که انجامشان [عقلاً و شرعاً] جایز نیست.

امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:

«آن‌چه گفتی (که ایشان از مرگ خود باخبر بودند) درست است، اما ایشان در آن شب مُخیَّر شدند تا [یکی از] تقدیرات الهی رقم بخورد.»[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] گویا خداوند، در آن شب، این اختیار را به ایشان دادند که از میان این دو تقدیر، یکی را انتخاب کنند؛ «فرار از مرگ» یا «رهایی با مرگ» را.

این‌جاست که این سخن حضرت، پس از ضربت خوردن، معنا می‌یابد که: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَتِّبٍ قَالَ: کَانَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَأْمُرُنَا إِذَا أَدْرَکَتِ اَلثَّمَرَةُ أَنْ نُخْرِجَهَا فَنَبِیعَهَا وَ نَشْتَرِیَ مَعَ اَلْمُسْلِمِینَ یَوْماً بِیَوْمٍ.

 الکافی، ج۵، ص۱۶۶

 

از معتّب (غلام امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام) نقل شده است:

امام کاظم (علیه‌السلام) به ما دستور می‌دادند که هرگاه میوه‌ها رسیدند، آن‌ها را بیرون ببریم و بفروشیم و [برای خانه] همراه (سایر) مسلمانان، روزانه (میوه) بخریم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۳۴
ابوالفضل رهبر

 

و فِی کِتَابِ الْأَنْوَارِ قَالَ الْعَامِرِیُ‏ إِنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ أَنْفَذَ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ جَارِیَةً خَصِیفَةً لَهَا جَمَالٌ وَ وَضَاءَةٌ لِتَخْدِمَهُ فِی السِّجْنِ فَقَالَ: «قُلْ لَهُ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» لَا حَاجَةَ لِی فِی هَذِهِ وَ لَا فِی أَمْثَالِهَا.» قَالَ فَاسْتَطَارَ هَارُونُ غَضَباً وَ قَالَ ارْجِعْ إِلَیْهِ وَ قُلْ لَهُ لَیْسَ بِرِضَاکَ حَبَسْنَاکَ وَ لَا بِرِضَاکَ خَدَمْنَاکَ وَ اتْرُکِ الْجَارِیَةَ عِنْدَهُ وَ انْصَرِفْ قَالَ فَمَضَى وَ رَجَعَ ثُمَّ قَامَ هَارُونُ عَنْ مَجْلِسِهِ وَ أَنْفَذَ الْخَادِمَ إِلَیْهِ لِیَتَفَحَّصَ عَنْ حَالِهَا فَرَآهَا سَاجِدَةً لِرَبِّهَا لَا تَرْفَعُ رَأْسَهَا تَقُولُ قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ فَقَالَ هَارُونُ سَحَرَهَا وَ اللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِسِحْرِهِ عَلَیَّ بِهَا فَأُتِیَ بِهَا وَ هِیَ تَرْتَعِدُ شَاخِصَةً نَحْوَ السَّمَاءِ بَصَرَهَا فَقَالَ مَا شَأْنُکِ قَالَتْ شَأْنِی الشَّأْنُ الْبَدِیعُ إِنِّی کُنْتُ عِنْدَهُ وَاقِفَةً وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ یُسَبِّحُ اللَّهَ وَ یُقَدِّسُهُ قُلْتُ یَا سَیِّدِی هَلْ لَکَ حَاجَةٌ أُعْطِیکَهَا قَالَ: «وَ مَا حَاجَتِی إِلَیْکِ.» قُلْتُ إِنِّی أُدْخِلْتُ عَلَیْکَ لِحَوَائِجِکِ قَالَ: «فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ؟» قَالَتْ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا رَوْضَةٌ مُزْهَرَةٌ لَا أَبْلُغُ آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا بِنَظَرِی وَ لَا أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا فِیهَا مَجَالِسُ مَفْرُوشَةٌ بِالْوَشْیِ وَ الدِّیبَاجِ وَ عَلَیْهَا وُصَفَاءُ وَ وَصَائِفُ‏ لَمْ أَرَ مِثْلَ وُجُوهِهِمْ حُسْناً وَ لَا مِثْلَ لِبَاسِهِمْ لِبَاساً عَلَیْهِمُ الْحَرِیرُ الْأَخْضَرُ وَ الْأَکَالِیلُ وَ الدُّرُّ وَ الْیَاقُوتُ وَ فِی أَیْدِیهِمْ الْأَبَارِیقُ وَ الْمَنَادِیلُ وَ مِنْ کُلِّ الطَّعَامِ فَخَرَرْتُ سَاجِدَةً حَتَّى أَقَامَنِی هَذَا الْخَادِمُ فَرَأَیْتُ نَفْسِی حَیْثُ کُنْتُ قَالَ فَقَالَ هَارُونُ یَا خَبِیثَةُ لَعَلَّکِ سَجَدْتِ فَنِمْتِ فَرَأَیْتِ هَذَا فِی مَنَامِکِ قَالَتْ لَا وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی إِلَّا قَبْلَ سُجُودِی رَأَیْتُ فَسَجَدْتُ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ فَقَالَ الرَّشِیدُ اقْبِضْ هَذِهِ الْخَبِیثَةَ إِلَیْکَ فَلَا یَسْمَعْ هَذَا مِنْهَا أَحَدٌ فَأَقْبَلَتْ فِی الصَّلَاةِ فَإِذَا قِیلَ لَهَا فِی ذَلِکَ قَالَتْ هَکَذَا رَأَیْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ فَسُئِلَتْ عَنْ قَوْلِهَا قَالَتْ إِنِّی لَمَّا عَایَنْتُ مِنَ الْأَمْرِ نَادَتْنِی الْجَوَارِی یَا فُلَانَةُ ابْعُدِی عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ حَتَّى نَدْخُلَ عَلَیْهِ فَنَحْنُ لَهُ دُونَکِ فَمَا زَالَتْ کَذَلِکَ حَتَّى مَاتَتْ وَ ذَلِکَ قَبْلَ مَوْتِ مُوسَى بِأَیَّامٍ یَسِیرَةٍ.

 مناقب‌آل‌أبی‌طالب(لابن‌شهرآشوب)، ج‏۴، ص۲۹۷

 

هارون‌الرشید کنیز سفیدروی زیبا و پاکیزه‌ای را نزد حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) فرستاد تا در زندان به ایشان خدمت کند.

امام کاظم (علیه‌السلام به فرستاده‌ی هارون) فرمودند: «به هارون بگو: ″«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ»[نمل:۳۶]؛ «بلکه شما به هدیه‌ی خود شادمانید»[۱] من به این هدیه و مانند آن نیازی ندارم.″»

هارون با خشم شمشیر کشید و گفت: پیش او برگرد و بگو: ″ما تو را با رضایت خودت زندانی نکرده‌ایم و با رضایت خودت کسی را به خدمتت نمی‌گیریم.″ کنیز را نزد او بگذار و برگرد.

او نیز چنین کرد و برگشت. بعد، هارون از جایش برخواست و خدمتکارش را نزد امام کاظم (علیه‌السلام) فرستاد تا درباره وضعیت کنیز تحقیق کند.

خدمتکار دید کنیز به درگاه پروردگارش به سجده افتاده و سرش را بلند نمی‌کند (و این ذکر را) می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ»؛ «(خداوندا!) پاک و منزّه هستی.»

هارون گفت: به خدا قسم موسی بن جعفر او را سحر کرده است. او را نزد من بیاورید. کنیز را نزد هارون آوردند، درحالی‌که سخت به خود می‌لرزید و نگاهش به آسمان بود. هارون گفت: حالت چه‌گونه است؟

کنیز گفت: حالم، حال بدیع (بی‌سابقه)ای است. به‌راستی که من نزد ایشان ایستاده بودم، درحالی‌که شب و روز به نماز ایستاده بودند.

وقتی از نمازشان فارغ شدند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بودند، به ایشان عرض کردم: آقای من! آیا حاجتی ندارید که به شما بدهم؟

فرمودند: «به تو نیازی ندارم.»

عرض کردم: مرا نزد شما آورده‌اند تا نیازهایتان را برآورده کنم.

فرمودند: «پس این‌ها چه می‌کنند؟»

ناگهان نگاهم به باغی پر از گل افتاد که ابتدا و انتهایش را نمی‌دیدم. در آن، جای‌گاه‌هایی بود که با فرش‌هایی طلابافت و ابریشمین، مفروش شده بودند و رویشان خدمتکاران زن و مردی بودند که هرگز زیبارویانی مثل آن‌ها ندیده بودم و هیچ لباسی مثل لباس‌هایشان ندیده بودم؛ لباس‌هایی که به ابریشم سبز و جواهرات و گوهر و یاقوت آراسته بودند. در دستانشان ظرف آب و حوله‌هایی بود و از تمام غذاها به دست گرفته بودند.

پس من به سجده افتادم تا این‌که این خدمتکار تو، مرا بلند کرد. پس خود را این‌جا که هستم، یافتم.

هارون به او گفت: ای زن خبیث! شاید سجده کرده‌ای و خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای.

کنیز گفت: نه به خدا قسم. پیش از آن‌که به سجده روم، دیدم و به خاطر آن‌چه دیده بودم، سجده رفتم.

هارون (به خدمتکارش) گفت: این زن خبیث را نزد خودت بازداشت کن تا هیچ‌کس این سخنان را از او نشنود.

آن زن به نماز روی آورد.[۲] و هرگاه نزد او درباره آن موضوع سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: من آن عبد صالح[۳] را چنین یافتم.

وقتی درباره این حرفش از او می‌پرسیدند، می‌گفت: به‌راستی که وقتی آن صحنه‌ها را دیدم، کنیزها(یی که در باغ بودند،) مرا صدا زدند که: «فلانی! از این بنده‌ی صالح دور شو تا ما نزد او برویم. فقط ما برای او هستیم، نه تو.»

آن کنیزِ تا زمان مرگش چنین حالی داشت. او چند روز پیش از وفات (شهادت) امام موسی کاظم (علیه‌السلام) از دنیا رفت.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] این سخن را حضرت سلیمان (علیه‌السلام) به فرستادگان بلقیس گفتند، بعد از این‌که ایشان هدایای آن‌ها را در برابر نعمت‌هایی که خداوند به ایشان داده بود، ناچیز شمردند.

[۲] گویا آن زن پیش‌تر اهل نماز نبوده است.

[۳] یکی از القاب امام کاظم (علیه‌السلام) «عبد صالح» است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَى أَبِی طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: «اِصْبِرِی سَبْتاً أُبَشِّرْکِ بِمِثْلِهِ إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ.»» وَ قَالَ: «اَلسَّبْتُ ثَلاَثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ثَلاَثُونَ سَنَةً.»

 الکافی، ج۱، ص۴۵۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که فاطمه بنت‌اسد (مادر امیرالمؤمنین)، نزد (شوهرش) ابوطالب رفت تا او را به ولادت پیامبر (صلوات‌الله‌علیهم) بشارت دهد.

ابوطالب به او گفت: «به‌اندازه یک ″سَبت″ صبر کن؛ که تو را به (مولودی) بشارت می‌دهم که مثل او است، جزاین‌که نبوت ندارد.»»

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«″سَبت″، سی سال است و (فاصله‌ی سنیِ) میان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سی سال بود.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] حضرت ابوطالب چهار پسر داشت که فاصله سنی میان هریک از آن‌ها با پسر بعدی، ده سال بوده است؛ «طالب» پسر اول بوده است و حضرت ابوطالب به‌واسطه‌ی او به این کنیه نامیده شده است. پسر دوم «عقیل» است که ماجراهایی از او شنیده‌اید. پسر سوم «جعفر» بوده که نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین برادر حضرت امیر به ایشان بوده و پسر چهارم نیز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب بوده است.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشاره‌ی ایشان به این‌که فرزندشان امیرالمؤمنین «مثلِ» پیامبر (صلوات‌الله‌علیهم) است، شبیه این فرمایش خداوند در آیه شریفه مباهله است:

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» [آل‌عمران:۶۱]؛

«(ای پیامبر!) هرکس بعد از این‌که علمی به تو داده شد، درباره او (حضرت عیسی) با تو محاجّه کرد، (به آن‌ها) بگو: «بیایید. پسرانتان را و پسرانمان را، و زنانتان را و زنانمان را، و خودتان را و خودمان را (نیز) فرا بخوانیم. سپس (دو گروه) یکدیگر را نفرین کنیم. پس لعنت خداوند بر دروغ‌گویان.»»

همان‌طور که می‌دانید این آیه در خصوص مسیحیان نجران نازل شده است که در برابر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ادعای حقانیت داشتند و حضرت به دستور خداوند با آن‌ها مباهله کردند.

مباهله، درخواست لعن و نفرین یکدیگر از خداوند است برای اثبات حقانیت، و بین دو گروه که هر دو ادعای حقانیت دارند، رخ می‌دهد.

شیعه و سنی نقل کرده‌اند که پیامبر در اجابت به فرمان خداوند، در این صحنه تاریخی، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهما) را برای همراهی خود فرا خواندند.

بنابراین امام حسن و امام حسین، به‌عنوان پسران رسول خدا، حضرت زهرا، به‌عنوان زنان ایشان، و حضرت امیر به‌عنوان نفس (جانِ) ایشان در این مواجهه حاضر شدند.

این‌که حضرت امیر، نفس و جان و خودِ پیامبر عنوان گرفته‌اند، در میان شیعه و اهل‌سنت، از فضایل ایشان محسوب می‌شود و نشان از نزدیکی جایگاه ایشان به پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) دارد. همان مقام، با این تفاوت که ایشان پیامبر نیستند.

از فرزند احمد بن حنبل (چهارمین پیشوای مذهبی اهل سنت) نقل شده است که وقتی از پدرش پرسیدند برترین اصحاب پیامبر چه کسانی هستند، افرادی را نام برد، اما از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نامی به میان نیاورد. وقتی علت را جویا شدند، با استناد به همین آیه، پاسخ داد: علی بن ابی‌طالب از اصحاب نیست، او نفس پیغمبر است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: نُبِّئْتُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ کَرِهَ بَیْعَیْنِ اِطْرَحْ وَ خُذْ عَلَى غَیْرِ تَقْلِیبٍ وَ شِرَاءَ مَا لَمْ یُرَ.

 الکافی، ج۵، ص۱۵۳

 

از محمد بن سِنان نقل شده است:

مطلّع شدم که امام باقر (علیه‌السلام) از دو (نوع) معامله بدشان می‌آمد:

- (یکی) رد و بدل کردنِ (کالا و بهایش)، بدون این‌که با دقت ورانداز شوند

- و (دیگری) خریدن چیزی که (هنوز توسط مشتری) دیده نشده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ:

«أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ وُلْدِ اَلْأَنْبِیَاءِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق، از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«امانت را ادا کنید (بازگردانید)، حتی به قاتل فرزندان انبیاء.»

 

 

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَکُمْ وَ لَوْ أَنَّ قَاتِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اِئْتَمَنَنِی عَلَى أَمَانَةٍ لَأَدَّیْتُهَا إِلَیْهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تقوای خداوند را پیشه کنید و بر شما باد بازگرداندن امانت به کسی که شما را امین دانسته. اگر قاتل علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) مرا امین بداند و امانتی به من بسپارد، آن را به او باز خواهم گرداند.»

 

 

 

...عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی وَصِیَّةٍ لَهُ:

«اِعْلَمْ أَنَّ ضَارِبَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالسَّیْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوِ اِئْتَمَنَنِی وَ اِسْتَنْصَحَنِی وَ اِسْتَشَارَنِی ثُمَّ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْهُ لَأَدَّیْتُ إِلَیْهِ اَلْأَمَانَةَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در (ضمنِ) توصیه‌ای، به عمار بن مروان فرمودند:

«بدان! کسی که با شمشیر به حضرت علی (علیه‌السلام) ضربه زد و ایشان را کشت، اگر مرا امین بداند، از من نصیحت بخواهد و با من مشورت کند، آن‌گاه من (امانتی) از او بپذیرم، امانت را به او باز خواهم گرداند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...قَالَ اِبْنُ حُمْدُونٍ: کَتَبَ اَلْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لاَ تَغْشَانَا کَمَا یَغْشَانَا سَائِرُ اَلنَّاسِ فَأَجَابَهُ: «لَیْسَ لَنَا مَا نَخَافُکَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لاَ عِنْدَکَ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ مَا نَرْجُوکَ لَهُ وَ لاَ أَنْتَ فِی نِعْمَةٍ فَنُهَنِّیَکَ وَ لاَ تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّیَکَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَکَ.» قَالَ: فَکَتَبَ إِلَیْهِ: تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا. فَأَجَابَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَنْ أَرَادَ اَلدُّنْیَا لاَ یَنْصَحُکَ وَ مَنْ أَرَادَ اَلْآخِرَةَ لاَ یَصْحَبُکَ.» فَقَالَ اَلْمَنْصُورُ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ مَیَّزَ عِنْدِی مَنَازِلَ اَلنَّاسِ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیَا مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ لاَ اَلدُّنْیَا.

 کشف‌الغمة‌فی‌معرفةالأئمة، ج۲، ص۲۰۸

 

از ابن حمدون نقل شده است:

منصور دوانیقی[۱] (در نامه‌ای) خطاب به امام صادق (علیه‌السلام) نوشت:

چرا همان‌طور که مردم نزد ما می‌آیند، تو نزد ما نمی‌آیی؟

امام صادق (علیه‌السلام) به او پاسخ دادند:

«ما [از امور دنیوی] چیزی نداریم که به‌خاطر [از دست دادن] آن از تو بترسیم و تو نیز چیزی از امور آخرتی نداری که ما برای [به دست آوردن] آن به تو امید داشته باشیم.

و (همچنین) تو در نعمتی نیستی تا برای تبریک نزد تو بیاییم و این [حکومت که به‌دست آورده‌ای] را نقمت (عقوبت) هم نمی‌دانی تا برای تسلیت نزدت بیاییم.»[۲]

منصور خطاب به حضرت نوشت:

با ما هم‌نشینی کن، تا ما را نصیحت کنی!

حضرت به او پاسخ دادند:

«کسی که دنیا را بخواهد، تو را نصیحت نخواهد کرد و کسی که آخرت را بخواهد، با تو هم‌نشین نخواهد شد.»

منصور [به اطرافیانش] گفت:

به خدا قسم، او (امام صادق علیه‌السلام) تفاوت جایگاه مردم را برایم آشکار کرد؛ (تفاوت) کسانی که دنیا را می‌خواهند را از کسانی که آخرت را می‌خواهند. به راستی که خودِ او از کسانی است که آخرت را می‌خواهد، نه دنیا را.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوجعفر عبدالله منصور، مشهور به منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است.

[۲] اشاره‌ای است به این‌که حکومت منصور، در واقع، برای او نعمت نیست، بلکه نقمت (عقوبت) است؛ زیرا بدون این‌که خود متوجه باشد، روزبه‌روز بیش‌تر دستش را به ظلم آلوده می‌سازد و آن‌به‌آن بیش‌تر او را به درکات جهنم فرو می‌برد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَنْ طَلَبَ هَذَا اَلرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ غُلِبَ عَلَیْهِ فَلْیَسْتَدِنْ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ مَا یَقُوتُ بِهِ عِیَالَهُ فَإِنْ مَاتَ وَ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَى اَلْإِمَامِ قَضَاؤُهُ فَإِنْ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا» إِلَى قَوْلِهِ «وَ اَلْغٰارِمِینَ» فَهُوَ فَقِیرٌ مِسْکِینٌ مُغْرَمٌ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۳

 

از موسی بن بَکر نقل شده است:

امام کاظم (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«کسی که به دنبال این روزی حلال باشد تا با آن خود و خانواده‌اش را تأمین کند، مانند مجاهد در راه خداوند (عزّوجلّ) است؛

آن‌گاه اگر از پسِ مخارجشان بر نیامد، باید به‌مقدار خورد و خوراک خانواده‌اش، با تکیه بر خدا و رسولش، قرض کند.

پس اگر بمیرد و بدهی‌اش را ادا نکند، پرداخت آن بر عهده امام است و اگر امام نیز قرضش را ادا نکند، به گردن او (امام) خواهد بود.

به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا...»؛ «صدقات (مبالغ جمع‌آوری‌شده‌ی زکات)، فقط به فقرا اختصاص دارد و به بیچارگان و عوامل جمع‌آوری زکات و...» تا جایی که می‌فرماید: «وَ الْغٰارِمِینَ»؛ «و بده‌کاران».[۱]

چنین کسی [که با این وضعیت از دنیا رفته]، فقیر و بی‌چاره و بده‌کار است.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] متن کامل این آیه شریفه که موارد مصرف زکات را ذکر می‌کند، این است: «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقٰابِ وَ الْغٰارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» [توبه:۶۰]

[۲] بنابراین بر اساس این آیه، شخص مذکور، از مواردی است که بدهی او باید از محل زکات جمع‌آوری‌شده پرداخت شود. مسؤول جمع‌آوری و تقسیم زکات، امام المسلمین است. در زمان حکومت معصومان (علیهم‌السلام) این مسؤولیت بر عهده‌ی ایشان بوده است و در زمان غیبت آن‌ها نیز بر عهده کسی است که بر جای ایشان نشسته و مسؤولیت اجرای احکام اسلامی را بر عهده گرفته است.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر بخواهیم در مورد عنوانِ این مطلب توضیح دهیم، می‌توانیم چنین بگوییم که امام کاظم (علیه‌السلام) در صورتی قرض کردن را لازم می‌دانند که شخص با وجود تلاش برای کسب روزی حلال، از عهده مخارج خانواده‌اش بر نیاید. در این‌صورت باید به‌قدر ضرورت قرض کند.

البته این، به این معنا نیست که انسان با این قصد که نخواهد بدهیِ خود را بپردازد، قرض کند، بلکه به این معناست که تأکید معصومان (علیهم‌السلام) بر«پرهیز از قرض کردن و بدهی داشتن»، موجب نشود که انسان حتی در صورت نیازمندی و در تنگنا بودنِ خانواده‌اش نیز از قرض کردن خودداری کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۸:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی اَلْأَحْوَلُ أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ بَعَثَ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ: فَأَتَیْتُهُ. فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَکَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ کَانَ أَبَاکَ أَوْ أَخَاکَ خَرَجْتُ مَعَهُ. قَالَ: فَقَالَ لِی: فَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِی. قَالَ: قُلْتُ: لاَ مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: فَقَالَ لِی: أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِکَ عَنِّی؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّمَا هِیَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ فِی اَلْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ نَاجٍ وَ اَلْخَارِجُ مَعَکَ هَالِکٌ وَ إِنْ لاَ تَکُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِی اَلْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ وَ اَلْخَارِجُ مَعَکَ سَوَاءٌ. قَالَ: فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ کُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِی عَلَى اَلْخِوَانِ فَیُلْقِمُنِی اَلْبَضْعَةَ اَلسَّمِینَةَ وَ یُبَرِّدُ لِیَ اَللُّقْمَةَ اَلْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَیَّ وَ لَمْ یُشْفِقْ عَلَیَّ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ إِذاً أَخْبَرَکَ بِالدِّینِ وَ لَمْ یُخْبِرْنِی بِهِ؟ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَیْکَ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ لَمْ یُخْبِرْکَ خَافَ عَلَیْکَ أَنْ لاَ تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ اَلنَّارَ وَ أَخْبَرَنِی أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ یُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ اَلنَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ اَلْأَنْبِیَاءُ؟ قَالَ: بَلِ اَلْأَنْبِیَاءُ. قُلْتُ: یَقُولُ یَعْقُوبُ لِیُوسُفَ «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» لِمَ لَمْ یُخْبِرْهُمْ حَتَّى کَانُوا لاَ یَکِیدُونَهُ وَ لَکِنْ کَتَمَهُمْ ذَلِکَ فَکَذَا أَبُوکَ کَتَمَکَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَیْکَ. قَالَ: فَقَالَ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِکَ لَقَدْ حَدَّثَنِی صَاحِبُکَ بِالْمَدِینَةِ أَنِّی أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْکُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِیفَةً فِیهَا قَتْلِی وَ صَلْبِی. فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَقَالَةِ زَیْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ. فَقَالَ لِی: «أَخَذْتَهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ وَ لَمْ تَتْرُکْ لَهُ مَسْلَکاً یَسْلُکُهُ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۴

 

از محمد بن علی بن نعمان احول نقل شده است:

زید بن علی بن الحسین[۱]، در زمانی که مخفیانه زندگی می‌کرد، (شخصی را) به دنبال من فرستاد. من نزد او [در مخفی‌گاهش] رفتم.

زید بن علی بن من گفت: ای اباجعفر! چه می‌گویی؟ اگر فرستاده‌ای از جانب ما (اهل‌بیت)، شبانه نزد تو آید [و از تو یاری خواهد]، آیا همراه او قیام می‌کنی؟

به زید گفتم: اگر پدرت (امام سجاد علیه‌السلام) یا برادرت (امام باقر علیه‌السلام) باشد، [دعوتش را اجابت می‌کنم و] به همراهش قیام خواهم کرد.

زید به من گفت: حال، من می‌خواهم قیام کنم و با این قوم بجنگم. پس همراه من قیام کن!

گفتم: نه، چنین نخواهم کرد، فدایت شوم!

زید به من گفت: آیا از ترس جانت، از من روی می‌گردانی؟

به او گفتم: جان من، یک جان است؛ اگر خداوند در زمین [غیر از تو] حجتی داشته باشد، کسی که از تو سرپیچی کند، نجات می‌یابد و کسی که همراه تو قیام کند، هلاک می‌شود. و اگر خداوند در زمین [غیر از تو] حجتی نداشته باشد، کسی که از تو سرپیچی کند و کسی که همراه تو قیام کند، با هم مساوی هستند.

زید به من گفت: ای اباجعفر! من همراه پدرم (امام سجاد علیه‌السلام) بر سر سفره می‌نشستم و او از گوشتی چرب برایم لقمه می‌گرفت و از سرِ دل‌سوزی نسبت به من، لقمه‌ی داغ را برایم باد می‌زد تا خنک شود. با این‌حال، او از حرارت آتشِ (جهنم)، نسبت به من دل‌سوزی نداشته؛ که از دین [و امامت] به تو خبر داده و به من خبر نداده است؟!

به زید گفتم: فدایت شوم، ایشان از آن‌جا که نسبت به حرارت آتش برای شما دل‌سوزی داشته‌اند، به شما خبر نداده‌اند. ایشان نگران بوده‌اند که شما این مسأله (امامت) را نپذیرید و وارد آتش شوید. اما به من خبر داده‌اند؛ حال، من اگر بپذیرم، نجات می‌یابم و اگر نپذیرم، به آتش گرفتار می‌شوم.

بعد، به او گفتم: فدایت شوم، شما برترید یا انبیاء؟

گفت: انبیاء (برترند.)

گفتم: حضرت یعقوب به حضرت یوسف (علیهماالسلام) گفت: «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً»[یوسف:۵]؛ «پسرکم! خوابت را برای برادرانت تعریف نکن؛ چراکه برایت خدعه‌ای می‌چینند.»[۲] چرا به آن‌ها خبر نداد؟ برای این‌که برایش خدعه‌ای نچینند. به همین‌خاطر این مطلب را از آن‌ها پنهان کرد. پدرتان (امام سجاد علیه‌السلام) نیز همین‌طور؛ (مسأله امامت) را از شما پنهان کرده‌اند؛ چون نگرانتان بوده‌اند.

زید گفت: حال که این را گفتی، به‌راستی که سرورت در مدینه (امام صادق علیه‌السلام) برایم نقل کرده است که من کشته می‌شوم و در کُناسه[۳] به دار کشیده می‌شوم. او گفته است که نزدش کتاب‌چه‌ای هست که کشته شدن و به دار آویخته شدنم در آن ذکر شده.[۴]

محمد بن علی احول گوید: [بعد از این ماجرا] به حج رفتم و [در آن‌جا] گفته‌های زید و آن‌چه (در پاسخ) به او گفته بودم را برای امام صادق (علیه‌السلام) نقل کردم.

حضرت فرمودند: «جلوی او را از مقابل و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ و از بالای سر و از زیر پاهایش گرفتی و راهی (برای فرارش) باقی نگذاشتی.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یکی از فرزندان امام سجاد (علیه‌السلام) که روحیه انقلابی داشت، معتقد به «تقیه» نبود و در صدد قیامی علیه بنی‌امیه بود تا این‌که در زمان امام صادق (علیه‌السلام) قیامش به شکست انجامید و به شهادت رسید. امام صادق (علیه‌السلام) علی‌رغم این‌که او را در این قیام همراهی نکردند، اما از آن‌جا که انگیزه‌اش را خالصانه می‌دانستند، او را تخطئه نیز نکردند.

[۲] اشاره‌ای است به ماجرای خوابی که حضرت یوسف دید که در آن یازده ستاره و ماه و خورشید به ایشان سجده کرده بودند و تعبیرش این بود که او به فرمانروایی خواهد رسید و یازده برادر و پدر و مادرش در برابر او سر فرود خواهند آورد. حضرت یعقوب که می‌دانست اگر پسرانش از این خواب و تعبیرش آگاه شوند، حسادت خواهند ورزید و توطئه‌ای خواهند چید، یوسف را از بازگو کردنش باز داشت.

[۳] کناسه، محلی برای خرید و فروش در شهر کوفه بوده (جایی میان مسجد سهله و مسجد کوفه) که افراد اعدامی را برای عبرت مردم، در آن مکان به دار می‌آویختند.

[۴] گویا اشاره‌ای است به «مصحف حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)» که به ارث، میان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) دست به دست می‌شده و در آن به جایگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بهشت و اخبار و رویدادهای آینده اشاره شده است.

مطلب مرتبط پیشین: «احوالات حضرت زهرا، پس از رحلت پدر»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۱۲:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

چندسال پیش مصاحبه‌ای دیدم با یکی از دانشمندان و مدیران ایرانیِ ناسا (سازمان ملی هوانوردی و فضای آمریکا). از او سؤالی شد با این مضمون: «شما که این‌همه سال در آسمان و فضا سیر کرده‌اید، به نظرتان آیا خدا وجود دارد؟»

او نیز پاسخی داد با این مضمون: «بله، با توجه به این عظمت و نظم و… قطعاً خدا وجود دارد، اما من به ادیان اعتقادی ندارم؛ چون ادیان (آن‌چه توسط پیامبران به مردم آموخته شده) هرجا بوده‌اند، اختلاف و درگیری و جنگ در پی داشته‌اند!»

فارغ از این‌که استدلال او برای رد حقانیت ادیان و شریعت‌ها، بسیار سطحی و مغالطه‌آمیز است[۱] (که البته توقع چندانی هم، در این خصوص، از یک متخصص در علوم تجربی نیست)، پاسخی که امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ به چنین تفکراتی داده‌اند، قابل ملاحظه است...

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ اَلَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلرُّسُلَ قَالَ: «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لاَ یُلاَمِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ اَلْآمِرُونَ وَ اَلنَّاهُونَ عَنِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ اَلْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی اَلْخَلْقِ وَ اَلتَّرْکِیبِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ اَلْحَکِیمِ اَلْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ مِنَ اَلدَّلاَئِلِ وَ اَلْبَرَاهِینِ لِکَیْلاَ تَخْلُوَ أَرْضُ اَللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۶۸

 

از هشام بن حَکَم نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به زندیقی[۲] که از ایشان پرسید "[حقیقت داشتنِ وجودِ] انبیاء و رسولانِ (الهی) را چه‌گونه اثبات می‌کنی؟"، فرمودند:

«ما وقتی اثبات کردیم[۳] که "خالقی داریم که سازنده[ی عالَم] است و از ما (انسان‌ها) و از هرآن‌چه خلق فرموده، والاتر است و این سازنده، حکیم و والامقام است و (لذا) جایز نیست[۴] که مخلوقاتش او را ببینند و او را لمس کنند و او بی‌واسطه با مخلوقاتش ارتباط برقرار کند و آنان بی‌واسطه با او ارتباط برقرار کنند و او با آنان به بحث و جدل بپردازد و آنان با او به بحث و جدل بپردازند"،

پس ثابت می‌شود او در میان مخلوقاتش سفیرانی دارد که از جانبش با مخلوقات و بندگانش سخن می‌گویند و آنان را به مصلحت‌ها و منفعت‌هایشان راهنمایی می‌کنند و نیز به آن‌چه بقایشان در گرو آن است و آن‌چه نابودی‌شان را در پی دارد.

پس ثابت می‌شود آن کسانی که از جانب آن حکیمِ دانا، در میان مخلوقاتش امر و نهی می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند، همان انبیاء (علیهم‌السلام) هستند؛ همان‌ها که او از میان مخلوقاتش برگزیده است؛ همان حکیمانی که با حکمت تربیت شده‌اند و با حکمت مبعوث شده‌اند؛ همان‌ها که - علی‌رغم این‌که در خلقت و ظاهر مانند مردم هستند، اما - در احوالات (صفات)شان مانند آنان نیستند؛ همان‌ها که از جانب آن حکیمِ دانا، با حکمت مورد تأیید قرار گرفته‌اند.

بعد، در هر عصر و زمانی، این موضوع با دلایل و براهینی که (خودِ) رسولان و انبیاء آورده‌اند، ثابت شده است؛ تا زمینِ خدا، (هیچ‌گاه) از حجتی که با خود علمی همراه داشته باشد که دلیلِ راستیِ گفتار و جواز عدالتشان باشد، خالی نباشد.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مصاحبه‌کننده باید از او سؤال می‌کرد که آیا منشأ اختلافات و درگیری‌ها و جنگ‌ها، آموزه‌های پیامبران الهی بوده و هست، یا امیال و هواهای نفسانی انسان‌ها؛ چه این انسان‌ها پیرو دینی باشند، چه نباشند.

[۲] «زندیق» با کمی تسامح با این واژگان هم‌معناست: دهری، خدا ناباور، بی‌خدا، ماده‌گرا، ماده‌باور، ماتریالیست، آتئیست، دهری، کسی که معتقد است عالم قدیم است؛ یعنی از ازل بوده و کسی آن را خلق نکرده است و...

[۳] به‌گفته مرحوم علامه مجلسی، این حدیث، بخشی است از یک حدیث طولانی که در آن امام، ابتدا این را به آن زندیق ثابت کرده بودند که «ما خالق و سازنده‌ای داریم و...». [مرآةالعقول، ج۲، ص۲۶۲] اشاره حضرت، در این‌جا، به فراز پیشین سخنشان خطاب به اوست.

[۴] مقصود از عدم جواز، عدم جواز عقلی است؛ یعنی چنین امکانی اصلاً وجود ندارد. علت این عدم جواز هم، همان‌طور که حضرت فرموده‌اند، برتریِ وجودیِ خداوند نسبت به مخلوقاتش است. تعبیری که در این روایت به‌کار رفته «متعالی» است که شرح آن در این مقال نمی‌گنجد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

و حَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرُ علیهماالسلام أَنَّهُ قَالَ:

«کَانَ فِی اَلْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَکُمُ اَلْآخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ أَمَّا اَلْأَمَانُ اَلَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمَّا اَلْأَمَانُ اَلْبَاقِی فَالاِسْتِغْفَارُ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: «وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»»

 نهج البلاغة، ص۴۸۳

 

از امام باقر نقل شده است که امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) فرمودند:

«بر روی زمین، دو امان (پناه) از عذاب خداوند بود که یکی از آن‌دو از دست رفته و دیگری باقی مانده است. پس به آن [امانی که در دسترس است،] چنگ زنید؛

آن امانی که از دست رفته است، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود

و امانی که باقی مانده، استغفار است.

خداوند (تعالی) فرموده است:

«وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[انفال:۳۳]؛ «خداوند بر آن نیست که آنان را عذاب کند، درحالی‌که تو [ای پیامبر] در میانشان هستی و خداوند بر آن نیست که عذاب‌کننده‌ی آنان باشد، درحالی‌که آنان استغفار می‌کنند.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۰ ، ۰۸:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ : أَعْطَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَبِی أَلْفاً وَ سَبْعَمِائَةِ دِینَارٍ فَقَالَ لَهُ: «اِتَّجِرْ بِهَا.» ثُمَّ قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ لِی رَغْبَةٌ فِی رِبْحِهَا وَ إِنْ کَانَ اَلرِّبْحُ مَرْغُوباً فِیهِ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَرَانِیَ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَعَرِّضاً لِفَوَائِدِهِ.» قَالَ: فَرَبِحْتُ لَهُ فِیهَا مِائَةَ دِینَارٍ ثُمَّ لَقِیتُهُ فَقُلْتُ لَهُ قَدْ رَبِحْتُ لَکَ فِیهَا مِائَةَ دِینَارٍ قَالَ فَفَرِحَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِذَلِکَ فَرَحاً شَدِیداً فَقَالَ لِی: «أَثْبِتْهَا فِی رَأْسِ مَالِی.» قَالَ فَمَاتَ أَبِی وَ اَلْمَالُ عِنْدَهُ فَأَرْسَلَ إِلَیَّ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَکَتَبَ: «عَافَانَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ إِنَّ لِی عِنْدَ أَبِی مُحَمَّدٍ أَلْفاً وَ ثَمَانَمِائَةِ دِینَارٍ أَعْطَیْتُهُ یَتَّجِرُ بِهَا فَادْفَعْهَا إِلَى عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ.» قَالَ: فَنَظَرْتُ فِی کِتَابِ أَبِی فَإِذاً فِیهِ لِأَبِی مُوسَى عِنْدِی أَلْفٌ وَ سَبْعُمِائَةِ دِینَارٍ وَ اُتُّجِرَ لَهُ فِیهَا مِائَةُ دِینَارٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ سِنَانٍ وَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ یَعْرِفَانِهِ.

 الکافی، ج۵، ص۷۶

 

از محمد بن عُذافِر صیرفی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) هزار و هفتصد دینار (سکه طلا) به پدرم (عُذافِر بن عیسی صیرفی) دادند و به او فرمودند:

«با آن تجارت کن.»

سپس فرمودند:

«بدان! به‌راستی که من اشتیاقی به سود آن ندارم، هرچند سود، مورد اشتیاق است. اما من دوست دارم خداوند (جلّ‌وعزّ) مرا در حالی که دنبال بهره‌های او هستم، ببیند.»

پدرم گفت:

من با آن مبلغ، برای ایشان صد دینار سود کسب کردم. بعدها ایشان را دیدم و به ایشان عرض کردم: برایتان صد دینار سود کسب کرده‌ام.

امام صادق (علیه‌السلام) با این خبر بسیار خوشحال شدند و به من فرمودند:

«آن را در سرمایه مال من نگه دار.»[۱]

محمد بن عذافر گوید:

پدرم درحالی‌که آن مال نزد او بود، از دنیا رفت.

امام صادق (علیه‌السلام، پیغام‌آوری را) نزد من فرستادند و (در نامه‌شان) نوشته بودند:

«خداوند به ما و شما عافیت دهد. به‌راستی که من نزد [پدرت] ابومحمد هزار و هشتصد دینار دارم که آن را به او داده بودم تا با آن تجارت کند. این مبلغ را به عُمر بن یزید بده.»

محمد بن عذافر گوید:

آن‌گاه من وصیت‌نامه پدرم را نگاه کردم و دیدم که در آن نوشته شده بود: "پدر موسی[۲] نزد من هزار و هفتصد دینار دارد که با آن برایش صد دینار تجارت (سود) کرده‌ام. عبدالله بن سنان و عمر بن یزید او را می‌شناسند."

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یعنی آن صد دینار را به اصل مالشان اضافه کند و باز هم با آن تجارت کند.
[۲] مقصود از موسی، امام کاظم (علیه‌السلام) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

پیش از مطالعه‌ی این حدیث، فضای صدور آن را تصور کنید؛ روزگاری که شیعیان در اقلیت بودند و شیعه مذهبی ممنوعه بوده است.

با این مقدمه، حدیث زیر را می‌توان توصیه‌ای برای تحکیم اعتقادات شیعی و عاملی برای حفظ هویت و انسجام جامعه شیعه فهم نمود.

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«شِیعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَیْنَهُمُ اَلَّذِینَ إِذَا خَلَوْا ذَکَرُوا اَللَّهَ إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اَللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُکِرْنَا ذُکِرَ اَللَّهُ وَ إِذَا ذُکِرَ عَدُوُّنَا ذُکِرَ اَلشَّیْطَانُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۸۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«شیعیان ما در میان خود (با یک‌دیگر) مهربان‌اند.

آنان هرگاه (با هم) خلوت می‌کنند، خداوند را یاد می‌کنند. به‌راستی که یاد ما (اهل‌بیت نیز)، از (مصادیقِ) یاد خداست.

به‌راستی که هرگاه از ما یاد شود، از خداوند یاد شده است و هرگاه از دشمن ما یاد شود، از شیطان یاد شده است.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروزه نیز با توجه به فضای غالب جامعه و دشوار بودن حفظ ایمان برای مؤمنان و خانواده‌هایشان، این توصیه امام صادق (علیه‌السلام) راه‌گشا خواهد بود؛ انسجام درونی، داشتن جمع‌های خصوصی با هم‌فکران و با محوریت یاد خداوند (تبارک‌وتعالی) و اهل‌بیت (علیهم‌السلام).

شاید تشکیل و برپایی هیئاتِ جمع‌وجورِ خانوادگی یا دوستانه، یا روضه‌های خانگی، با رعایت شرایط لازم و مراقبت از آسیب‌های احتمالی‌اش، بتواند راه‌کار مناسبی برای تأمین این امر ضروری باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۱۴
ابوالفضل رهبر