همانطور که میدانید، حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) پس رسیدن خبر مرگ معاویه و خودداری از بیعت با یزید (لعنةاللهعلیهما)، به همراه خانواده، از مدینه خارج و چند ماه در مکه ساکن شدند.
ایشان در روز هشتم ذیالحجه سال۶۱، حج خود را نیمکاره رها کردند و درحالیکه حاجیها خود را برای رفتن به عرفات آماده میکردند، از مکه، به قصد کوفه، خارج شدند.
در همین روز، گفتگویی خصوصی میان ایشان و عبداللهبنزبیر رخ داده است که در زیر دو گزارش از آن میخوانید.
...عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: سَمِعْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع وَ خَلَا بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَیْرِ وَ نَاجَاهُ طَوِیلًا قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ ع بِوَجْهِهِ إِلَیْهِمْ وَ قَالَ: «إِنَّ هَذَا یَقُولُ لِی کُنْ حَمَاماً مِنْ حَمَامِ الْحَرَمِ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ [وَ] بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَرَمِ بَاعٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شِبْرٌ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ بِالطَّفِّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِالْحَرَمِ.»
کاملالزیارات، ص۷۲
از ابوسعید عَقیصا نقل شده است:
عبداللهبنزبیر با امام حسین (علیهالسلام) خلوت کرد و مدت زیادی با ایشان درگوشی صحبت کرد.
سپس امام حسین (علیهالسلام) به حاضران رو کردند و فرمودند:
«این مرد به من میگوید کبوتری از کبوتران حرم[1] باشم.
اما من اگر در فاصله یک «باع»[2] از حرم کشته شوم، برایم خوشایندتر است از اینکه در یک وجبیِ آن کشته شوم
و اگر در طفّ[3] کشته شوم، برایم خوشایندتر است از اینکه در حرم کشته شوم.»
این ماجرا در کتاب «وقعةالطف» از زاویهای دیگر و با جزئیاتی بیشتر نقل شدهاست:
[قالا] عبد اللّه بن سلیم و المذری بن المشمعلّ: قدمنا مکّة حاجّین فدخلنا یوم الترویة فاذا نحن بالحسین ع و عبد اللّه بن الزبیر قائمین عند ارتفاع الضحى فیما بین الحجر و الباب، فتقرّبنا منهما فسمعنا ابن الزبیر و هو یقول للحسین ع: إن شئت أن تقیم أقمت فولیت هذا الأمر فازرناک و ساعدناک و نصحنا لک و بایعناک. فقال له الحسین ع: «إنّ أبی حدّثنی: «أنّ بها کبشا یستحلّ حرمتها»! فما احبّ أن أکون أنا ذلک الکبش.» فقال له الزبیر: إلیّ یا ابن فاطمة؛ فأصغى إلیه فسارّه، ثم التفت إلینا الحسین فقال: «أ تدرون ما یقول ابن الزبیر؟» فقلنا: لا ندری؛ جعلنا اللّه فداک. فقال: «قال: أقم فی هذا المسجد أجمع لک الناس.» ثم قال الحسین ع: «و اللّه لئن اقتل خارجا منها بشبر أحبّ إلیّ من أن اقتل داخلا منها بشبر و أیم اللّه لو کنت فی جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجونی حتى یقضوا فیّ حاجتهم، و اللّه لیعتدنّ علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت.»
وقعةالطف، ص۱۵۲
عبداللهبنسلیم و مذریبنمشمعل گویند: ما برای انجام حج، در یومالترویه (روز هشتم ذیالحجه) وارد مکه شدیم. هنگام بالا آمدن خورشید بود که یکباره با امام حسین (علیهالسلام) و عبداللهبنزبیر مواجه شدیم که میان حجرالاسود و درب (خانه خدا) ایستادهبودند. به آنها نزدیک شدیم و شنیدیم که ابنزبیر به امام حسین (علیهالسلام) میگفت:
اگر میخواهید، (در مکه) اقامت گزینید و ولایت این امر (قیام برای بازپسگیری حکومت) را به عهده گیرید. دراینصورت، ما نیز از شما حمایت میکنیم، یاریتان مینماییم، خیرخواهتان خواهیم بود و با شما بیعت خواهیم کرد.
امام حسین (علیهالسلام) به او فرمودند:
«پدرم برایم روایت فرموده که «در حرم یک «قوچ»[4] هست که حرمت آن را میشکند» و من خوش ندارم آن قوچ، من باشم.»
ابنزبیر به ایشان گفت: جلو بیایید، ای فرزند فاطمه!
پس حضرت گوششان را نزدیک آوردند و ابنزبیر حرفی درگوشی با ایشان زدند.
آنگاه، حضرت رو به ما کردند و فرمودند:
«میدانید ابنزبیر چه میگوید؟»
عرض کردیم:
خدا ما را فدایتان کند! نمیدانیم.
حضرت فرمودند:
«او میگوید در این مسجد اقامت گزین تا مردم به دورت جمع شوند.»
سپس امام حسین (علیهالسلام) فرمودند:
«به خدا قسم، اگر یک وجب خارج از حرم کشته شوم، برایم خوشایندتر است از اینکه یک وجب داخل آن کشته شوم.
به خدا قسم، اگر در لانهی یکی از این «مار»ها[5] باشم، مرا از آن بیرون میکشیدند تا به «خواسته»ای که از من دارند،[6] برسند.
به خدا قسم، آنان به حق من تجاوز خواهند کرد، همانطور که یهودیان در روز شنبه از حد خود تجاوز کردند (و حرمت این روز را شکستند.)»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] مقصود از «حرم»، شهر مکه و بخشی از اطراف آن است که توسط حضرت ابراهیم و با راهنمایی جبرائیل مشخص شدهاست. این مکان بهخاطر وجود کعبه و مسجدالحرام، از احترام خاصی برخوردار است و خداوند آن را مکانی امن برای انسان و تمام موجودات زنده تعیین فرمودهاست.
[2] مقصود از «باع»، فاصله میان سر دو انگشت وسطِ دست چپ و راست است، هنگامى که دستها کاملاً باز شوند.
[3] مقصود از «طفّ» (که در لغت بهمعنای ساحل رودخانه است)، سرزمین کربلاست.
[4] «قوچ» در اینجا کنایه از رئیس قوم است.
[5] ظاهراً مقصود از «مار»ها، زبیر و یارانش هستند که با حکومت بنیامیه به مخالفت برخواستهبودند و برای حفظ جانشان، در غرفههای مسجدالحرام خزیدهبودند و حرم را سپر خود کردهبودند.
[6] ظاهراً مقصود از این «خواسته»، «بیعت با یزید» است.