دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ ص: «کَیْفَ‏ بِکُمْ‏ إِذَا فَسَدَتْ‏ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟» فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟» فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟»»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله به اصحابشان) فرمودند:

«چگونه خواهید بود زمانی که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان فاسق گردند، اما شما نه امربه«معروف»[1] کنید و نه نهی‌از«منکر»[2]؟»

عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

حضرت فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که شما امر به «منکر» و نهی از «معروف» کنید؟»

 عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که ببینید معروف به منکر تبدیل شده است و منکر به معروف؟»»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] معروف؛ چیزی که پسندیده و خوش‌آیند است، ارزش.

[2] منکر؛ چیزی که ناپسند و ناخوش‌آیند است، ضدارزش.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

امروز متأسفانه بسیاری از آن‌چه برای مسلمانان عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دور از ذهن می‌نمود، محقق شده است؛ بسیاری از ارزش‌ها به ضدارزش تبدیل شده‌اند و بسیاری ضدارزش‌ها ارزش گشته‌اند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که روش‌های سخت تهاجم، جای خود را به روش‌های نرم و بدون درد و خون‌ریزی! داده‌اند.

چگونه؟

فرآیند اجبارِ نرم به تغییر رفتار چنین است: انسان کارهایی را که ارزش (معروف) می‌داند، انجام می‌دهد و از کارهایی که ضدارزش (منکر) می‌داند، پرهیز می‌کند. بنابراین اگر نظام ارزشی او دست‌خوش تغییرات شود، رفتارش نیز تغییر می‌کند.

آن‌وقت اگر کسی بخواهد مردم طوری که او می‌خواهد رفتار کنند، نیازی به اجبار و درگیری و خون‌ریزی نیست، کافی است رفتار مدنظرش را در ذهن آنان به ارزش (معروف) تبدیل کند، تا خودشان آن‌کار را با میل و رغبت انجام دهند.

این قاعده، هم می‌تواند مورد استفاده جبهه حق قرار گیرد و هم مورد استفاده جبهه باطل. هر فرد یا گروه یا جریانی، می‌تواند با استفاده از این ابزار، اغراض خود را - چه صحیح و چه غلط – عملی سازد.

اگر ما معتقدیم شیاطین جن و انس، در تهاجم فرهنگی، قصد تغییر بینش‌ها و گرایش‌های مردم و به‌تَبَع رفتار آنان را دارند، آیا شایسته نیست برای پاتک به شیاطین، از همین شیوه بهره ببریم؟

آیا بهتر نیست به‌جای دست روی دست گذاشتن و نُچ‌نُچ گفتن و غُرغُر کردن و تلاش برای تغییر رفتار مردم «صِرفاً» با استفاده از زور و قانون، سعی کنیم بینش‌ها و گرایش‌ها را نیز اصلاح کنیم تا خودبه‌خود عمل صالح در جامعه رواج یابد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

از جمله وصایایی که امیرالمؤمنین در آخرین لحظات عمرشان برای امام حسن (علیهماالسلام) مکتوب فرمودند، این بود:

«...وَ لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أَمْرَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ...»

 الکافی، ج‏۷، ص۵۲

 

«امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ زیرا اگر ترک کنید، خداوند بدترین شما را متولّی (عهده‌دارِ) کارهایتان می‌کند، آن‌گاه دعا می‌کنید (که از شرّ آن‌ها خلاص شوید،) اما دعایتان در مورد آن‌ها مستجاب نمی‌شود.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

مقصود از کسانی متولّی امور (عهده‌دارِ کارهای) مردم هستند، کسانی‌اند که به‌نوعی مسؤولیتی دارند؛ اعم از حاکمان و وزرا و وکلا و قضات و کارمندان و عالمان و معلمان و...

این، قانون دنیاست و این، ما هستیم که این بلاها را بر سر خود می‌آوریم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

وَ رُوِیَ‏ أَنَّهُ مَرَّ الصَّادِقُ ع بِقَوْمٍ وَ قَدْ مَاتَ لَهُمْ مَیِّتٌ فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ وَ عَزَّاهُمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: «یَا هَؤُلَاءِ إِنَّ الْمَوْتَ‏ لَیْسَ‏ بِکُمْ‏ بَدَأَ وَ لَا إِلَیْکُمُ انْتَهَى فَهَلْ کَانَ مَیِّتُکُمْ یُسَافِرُ؟» قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَعُدُّوا هَذَا مِنْ بَعْضِ أَسْفَارِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَیْکُمْ وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ قَادِمُونَ.»

 روضةالواعظین‌وبصیرةالمتعظین، ج‏۲، ص۴۸۹

 

نقل شده است که امام صادق (علیه‌السلام) از کنار قومی که یکی از آنان مُرده بود، عبور می‌کردند. پس کنارشان ایستادند و به آنان تسلیت گفتند.

سپس به آنان فرمودند: «ای جماعت! مرگ نه با شما آغاز می‌شود و نه به شما پایان می‌یابد. آیا شخصی که از شما مرده است، (تاکنون) مسافرت نرفته بود؟»

گفتند: بله (رفته بود.)

حضرت فرمودند: «پس این را نیز مانند یکی از مسافرت‌های او حساب کنید؛ اگر پیش شما بازگشت (، که هیچ) و الا، شما پیش او خواهید رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده است که در مذمّت دنیا فرمودند:

«أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِی‏ حَلَالِهَا حِسَابٌ‏ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنْ صَحَّ فِیهَا أَمِنَ وَ مَنْ مَرِضَ فِیهَا نَدِمَ مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا أَتَتْهُ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ وَ مَنْ نَظَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ.»

 تحف‌العقول، ص۲۰۱

 

«آغازش گرفتاری است و پایانش نابودی.

در حلالش حساب است و در حرامش عقاب.

هرکس در آن سالم است، [از روی خوش‌خیالی] آسوده است و هرکس در آن بیمار است، [از فرصت‌های ازدست‌رفته‌اش] پشیمان است.

هرکس در آن توانگر است، دچار فتنه (آزمایش) است و هرکس در آن نیازمند است، غمگین.

هرکس برای به‌دست آوردنش بکوشد، از دستش می‌دهد و هرکس از آن دست کشد، او نزدش آید.

هرکس به آن نگاه کند، نابینایش می‌سازد و هرکس با (چشم عبرت به) آن نگاه کند، آگاهش می‌گرداند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

ایمان (که خود، درجاتی دارد)، مرتبه‌ای بالاتر از اسلام است. برای ورود به وادی ایمان، ابتدا باید به سرزمین اسلام پای نهاد.

من که هنوز به جرگه مسلمین نپیوسته‌ام، چگونه «درجات والای ایمانی» و «حالات آن‌چنانیِ معنوی» را طلب می‌کنم؟!

 

...عَنْ عَاصِمٍ الْکُوزِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ:

«مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«کسی که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام[*] نداشته باشد، جزء مسلمانان نیست

و کسی که بشنود مردی فریادِ یاری‌طلبی سرمی‌دهد که: "ای مسلمانان!"، اما جوابش را ندهد، مسلمان نیست.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــ

[*] اهتمام: اراده و عزم قوی برای حرکت و اقدام.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ.»»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد:

محبوب‌ترینِ مردم نزد خداوند چه کسی است؟

حضرت فرمودند:

«سودمندترینِ مردم برای مردم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«مَنْ‏ رَدَّ عَنْ‏ قَوْمٍ‏ مِنَ‏ الْمُسْلِمِینَ‏ عَادِیَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۵

 

از امام سجاد، از امیرالمؤمنین، از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل شده است:

«هرکس هجوم آب یا آتش را از گروهی از مسلمانان دفع کند، بهشت برای او واجب است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۳۵۷

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«پس از من، هرگاه کسانی که [در میان مردم، نسبت به دینشان] ایجاد تردید و بدعت می‌کردند را دیدید،

بیزاری‌تان از آنان را اظهار کنید،

زیاد به آنان دشنام دهید، درباره‌شان سخن بگویید و بدی‌شان را بگویید

و آنان را [با این هجمه سنگین] دچار بهت و وحشت کنید،

تا:

طمع نکنند اسلام را دچار فساد و تباهی کنند

و مردم از آنان بر حذر باشند و بدعت‌هایشان را نیاموزند.

خداوند به‌خاطر این برخورد، حسنه‌هایی برایتان خواهد نوشت و در آخرت درجاتتان را بالا خواهد برد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«إِنَّ فِیکَ شَبَهاً مِنْ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَةَ...»

 الکافی، ج‏۸، ص۵۷

 

روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته بودند که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وارد شدند. رسول خدا به ایشان فرمودند:

«به‌راستی که در تو شباهت‌هایی به عیسی‌بن‌مریم (صلوات‌الله‌علیهما) هست و اگر گروه‌هایی از امت من چیزهایی نمی‌گفتند که مسیحیان در مورد عیسی‌بن‌مریم گفتند [این‌که او خداست]، درباره تو سخنی می‌گفتم که هرگاه اشراف و بزرگان مردم از کنارت عبور می‌کردند، خاکی که زیر پاهایت بود را برمی‌داشتند و به آن تبرک می‌جستند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

کَانَ السَّبَبُ فِی أَخْذِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَنَّ الرَّشِیدَ جَعَلَ ابْنَهُ فِی حَجْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ فَحَسَدَهُ یَحْیَى بْنُ خَالِدِ بْنِ بَرْمَکَ عَلَى ذَلِکَ وَ قَالَ إِنْ أَفْضَتْ إِلَیْهِ الْخِلَافَةُ زَالَتْ دَوْلَتِی وَ دَوْلَةُ وُلْدِی فَاحْتَالَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ کَانَ یَقُولُ بِالْإِمَامَةِ حَتَّى دَاخَلَهُ وَ أَنِسَ إِلَیْهِ وَ کَانَ یُکْثِرُ غِشْیَانَهُ فِی مَنْزِلِهِ فَیَقِفُ عَلَى أَمْرِهِ وَ یَرْفَعُهُ إِلَى الرَّشِیدِ وَ یَزِیدُ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ بِمَا یَقْدَحُ فِی قَلْبِهِ ثُمَّ قَالَ یَوْماً لِبَعْضِ ثِقَاتِهِ تُعَرِّفُونَ لِی رَجُلًا مِنْ آلِ أَبِی طَالِبٍ لَیْسَ بِوَاسِعِ الْحَالِ یُعَرِّفُنِی مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَدُلَّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَحَمَلَ إِلَیْهِ یَحْیَى بْنُ خَالِدٍ مَالًا وَ کَانَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع یَأْنَسُ بِعَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَ یَصِلُهُ وَ یَبَرُّهُ ثُمَّ أَنْفَذَ إِلَیْهِ یَحْیَى بْنُ خَالِدٍ یُرَغِّبُهُ فِی قَصْدِ الرَّشِیدِ وَ یَعِدُهُ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ فَعَمِلَ عَلَى ذَلِکَ وَ أَحَسَّ بِهِ مُوسَى ع فَدَعَاهُ فَقَالَ لَهُ: «إِلَى أَیْنَ یَا ابْنَ أَخِی؟» قَالَ: إِلَى بَغْدَادَ. قَالَ: «وَ مَا تَصْنَعُ؟» قَالَ: عَلَیَّ دَیْنٌ وَ أَنَا معلق [مُمْلِقٌ‏] فَقَالَ لَهُ مُوسَى: «فَأَنَا أَقْضِی دَیْنَکَ وَ أَفْعَلُ بِکَ وَ أَصْنَعُ.» فَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَى ذَلِکَ وَ عَمِلَ عَلَى الْخُرُوجِ فَاسْتَدْعَاهُ أَبُو الْحَسَنِ فَقَالَ لَهُ: «أَنْتَ خَارِجٌ؟» قَالَ: نَعَمْ لَا بُدَّ لِی مِنْ ذَلِکَ. فَقَالَ لَهُ: «انْظُرْ یَا ابْنَ أَخِی وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تؤتم [تُوتِمْ‏] أَوْلَادِی.» وَ أَمَرَ لَهُ بِثَلَاثِمِائَةِ دِینَارٍ وَ أَرْبَعَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ فَلَمَّا قَامَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع لِمَنْ حَضَرَهُ: «وَ اللَّهِ لَیَسْعَیَنَّ فِی دَمِی وَ یؤتمن [یُوتِمَنَ‏] أَوْلَادِی.» فَقَالُوا لَهُ: جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ فَأَنْتَ تَعْلَمُ هَذَا مِنْ حَالِهِ وَ تُعْطِیهِ وَ تَصِلُهُ؟! قَالَ لَهُمْ: «نَعَمْ‏حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص: «أَنَّ الرَّحِمَ‏ إِذَا قُطِعَتْ‏ فَوُصِلَتْ‏ فَقُطِعَتْ قَطَعَهَا اللَّهُ وَ إِنَّنِی أَرَدْتُ أَنْ أَصِلَهُ بَعْدَ قَطْعِهِ لِی حَتَّى إِذَا قَطَعَنِی قَطَعَهُ اللَّهُ.» قَالُوا فَخَرَجَ عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ حَتَّى أَتَى یَحْیَى بْنَ خَالِدٍ فَتَعَرَّفَ مِنْهُ خَبَرَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ رَفَعَهُ إِلَى الرَّشِیدِ وَ زَادَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَوْصَلَهُ إِلَى الرَّشِیدِ فَسَأَلَهُ عَنْ عَمِّهِ فَسَعَى بِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ لَهُ: إِنَّ الْأَمْوَالَ تُحْمَلُ إِلَیْهِ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ أَنَّهُ اشْتَرَى ضَیْعَةً سَمَّاهَا الْیَسِیرَةَ بِثَلَاثِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهَا وَ قَدْ أَحْضَرَهُ الْمَالَ لَا آخُذُ هَذَا النَّقْدَ وَ لَا آخُذُ إِلَّا نَقْدَ کَذَا وَ کَذَا فَأَمَرَ بِذَلِکَ الْمَالِ فَرُدَّ وَ أَعْطَاهُ ثَلَاثِینَ أَلْفَ دِینَارٍ مِنَ النَّقْدِ الَّذِی سَأَلَ بِعَیْنِهِ فَسَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ الرَّشِیدُ وَ أَمَرَ لَهُ بِمِائَتَیْ أَلْفِ دِرْهَمٍ تَسْبِیباً عَلَى بَعْضِ النَّوَاحِی فَاخْتَارَ بَعْضَ کُورِ الْمَشْرِقِ وَ مَضَتْ رُسُلُهُ لِقَبْضِ الْمَالِ وَ أَقَامَ یَنْتَظِرُهُمْ فَدَخَلَ فِی بَعْضِ تِلْکَ الْأَیَّامِ إِلَى الْخَلَاءِ فَزَحَرَ زَحْرَةً خَرَجَتْ مِنْهَا حِشْوَتُهُ کُلُّهَا فَسَقَطَ وَ جَهَدُوا فِی رَدِّهَا فَلَمْ یَقْدِرُوا فَوَقَعَ لِمَا بِهِ وَ جَاءَهُ الْمَالُ وَ هُوَ یَنْزِعُ فَقَالَ مَا أَصْنَعُ بِهِ وَ أَنَا فِی الْمَوْتِ.

 الإرشادفی‌معرفةحجج‌الله‌على‌العباد، ج‏۲، ص۲۳۷

 

شیخ مفید از مشایخ خود نقل کرده است:

سبب دستگیری امام موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) این بود که هارون‌الرشید (خلیفه عباسی) فرزندش (امین عباسی) را به جعفربن‌محمدبن‌اشعث سپرد تا تربیتش کند. به‌همین‌خاطر یحیی‌بن‌خالدبن‌برمک (وزیر اعظم)، حسادت ورزید و گفت: اگر خلافت (پس از هارون) به او (امین) برسد، وزارتِ من و فرزندانم از بین خواهد رفت.

پس برای جعفربن‌محمدبن‌اشعث که معتقد به امامتِ (اهل‌بیت علیهم‌السلام) بود، نقشه کشید. به او نزدیک شد، با او انس گرفت و زیاد به خانه‌اش می‌رفت. به‌همین‌خاطر از شیعه بودنش آگاه شد. این را به هارون‌الرشید گفت و چیزهای دیگری نیز به آن اضافه کرد تا او را در دل هارون خراب کند.

بعدها روزی به بعضی از افراد مورد اعتمادش گفت: مردی از آل‌ابی‌طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی‌اش خوب نباشد. با او کاری دارم. آن‌ها علی‌بن‌اسماعیل‌بن‌جعفربن‌محمد (نوه امام صادق و برادرزاده امام کاظم علیهماالسلام) را به یحیی‌بن‌خالد معرفی نمودند.

یحیی‌بن‌خالد اموالی برای او فرستاد، درحالی‌که امام کاظم (علیه‌السلام) با علی‌بن‌اسماعیل (برادرزاده‌شان) انس داشتند، به او کمک مالی می‌کردند و به او نیکی می‌نمودند. سپس یحیی‌بن‌خالد نامه‌ای برای علی‌بن‌اسماعیل (برادرزاده امام کاظم) فرستاد و او را ترغیب کرد تا نزد هارون‌الرشید برود و به او وعده احسان (و کمک مالی) داد. علی‌بن‌اسماعیل نیز پذیرفت.

امام کاظم (علیه‌السلام) متوجه این موضوع شدند. برادرزاده‌شان را فراخواندند و به او فرمودند: «کجا می‌روی، ای پسر برادرم؟» علی‌بن‌اسماعیل عرض کرد: به بغداد. حضرت فرمودند: «می‌خواهی چه کنی؟» عرض کرد: بدهی‌ای دارم، دارایی‌ام را از دست داده‌ام. حضرت فرمودند: «من بدهی‌ات را می‌دهم و کارهایت را هم انجام می‌دهم.» اما علی‌بن‌اسماعیل به حضرت توجهی نکرد و قصد خروج از شهر را نمود.

حضرت (مجدداً) او را خواستند و به او فرمودند: «داری می‌روی؟» عرض کرد: بله، ناچارم به این کار. حضرت به او فرمودند: «مراقب باش، ای پسر برادرم! از خدا بترس و فرزندانم را یتیم مکن.» همچنین دستور دادند سیصد دینار (سکه طلا) و چهارهزار درهم (سکه نقره) به او بدهند. وقتی از نزد امام رفت، حضرت به حاضران فرمودند: «به خدا قسم، از من بدگویی خواهد کرد تا خونم را بریزد و فرزندانم را یتیم کند.»

...علی‌بن‌اسماعیل (از مدینه) خارج شد و نزد یحیی‌بن‌خالد (وزیر هارون) رفت. یحیی اطلاعاتی درباره امام کاظم (علیه‌السلام) از او گرفت و آن را به هارون‌الرشید گفت و چیزهایی هم بر آن افزود. سپس علی‌بن‌اسماعیل را نزد هارون برد و از او درباره عمویش (امام کاظم) سؤال کرد.

علی‌بن‌اسماعیل نیز نزد هارون از ایشان بدگویی کرد و به او گفت: اموال زیادی از شرق و غربِ عالم به او می‌رسد. (مدتی پیش) زمین حاصلخیزی به‌نام «یسیره» را به‌قیمت سی‌هزار دینار (سکه طلا) خرید. وقتی مَبلغ را به مالک زمین دادند، گفت: من این سکه‌ها را نمی‌خواهم، بلکه سکه‌هایی می‌خواهم که فلان ویژگی‌ها را داشته باشد. موسی‌بن‌جعفر نیز دستور داد تا همان را تهیه کنند و به او بدهند. پس سی‌هزار دینار از سکه‌هایی دقیقاً با همان ویژگی‌ها را به او دادند.

هارون‌الرشید این سخنان را از او شنید و دستور داد دویست‌هزار درهم (سکه نقره) در یکی از نواحی، با واسطه‌ای به او داده شود. علی‌بن‌اسماعیل نیز یکی از مناطق شرقی را (برای زندگی) انتخاب کرد (و به آن‌جا رفت.) فرستادگانش برای دریافت مال (به دربار بغداد) رفتند و خودش آن‌جا ماند و منتظرشان شد.

در یکی از همان‌روزها، (برای قضای حاجت) به دستشویی رفته بود که دچار اسهال شدیدی شد و تمام روده‌هایش از بدنش خارج شد و بر زمین ریخت. تلاش کردند روده‌هایش را برگردانند، اما نتوانستند و به حال خودش رهایش کردند. وقتی اموالش را آوردند، داشت جان می‌داد. گفت: با این‌ها چه کنم، وقتی در حال مرگ هستم؟!

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

در ادامه ذکر می‌گردد که هارون‌الرشید دستور داد امام کاظم (علیه‌السلام) را در غل و زنجیر کردند و ابتدا به بصره نزد عیسی‌بن‌جعفر (فرماندار بصره)، بعد به بغداد، نزد فضل‌بن‌ربیع (یکی از وزرای هارون) و بعد نزد فضل‌بن‌یحیی‌بن‌خالد (پسر وزیر اعظم) بردند تا ایشان را زندانی کنند و به شهادت رسانند، اما همگی شیفته اخلاق و عبادات امام گشتند و حاضر به این کار نشدند. سرانجام امام را به سِندی‌بن‌شاهَک سپردند. او نیز امام را به دستور هارون (لعنةالله‌علیهما) مسموم نمود و به شهادت رساند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۲۷
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین عرض شد که سران فتنه واقفه، این شبهه را در میان شیعیان رواج دادند که امام کاظم (علیه‌السلام) از دنیا نرفته‌اند، بلکه غیبت نموده‌اند و مهدی منتظر هم‌ایشان هستند و بعد از ایشان امامی نیست.

عرض شد که این شبهه، در میان شیعیان، بسیار فراگیر شده بود و بسیاری از شیعیان راستین را نیز درگیر نموده بود.

روایت زیر، به این موضوع اشاره دارد...

 

...عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی جَرِیرٍ الْقُمِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَى أَبِیکَ ثُمَّ إِلَیْکَ ثُمَّ حَلَفْتُ لَهُ وَ حَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَقِّ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ بِأَنَّهُ لَا یَخْرُجُ مِنِّی مَا تُخْبِرُنِی بِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَبِیهِ أَ حَیٌّ هُوَ أَوْ مَیِّتٌ فَقَالَ: «قَدْ وَ اللَّهِ مَاتَ.» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ شِیعَتَکَ یَرْوُونَ أَنَّ فِیهِ سُنَّةَ أَرْبَعَةِ أَنْبِیَاءَ. قَالَ: «قَدْ وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ هَلَکَ.» قُلْتُ: هَلَاکَ غَیْبَةٍ أَوْ هَلَاکَ مَوْتٍ؟ قَالَ: «هَلَاکَ مَوْتٍ.» فَقُلْتُ: لَعَلَّکَ مِنِّی فِی تَقِیَّةٍ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ.» قُلْتُ: فَأَوْصَى إِلَیْکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ.» قُلْتُ: فَأَشْرَکَ مَعَکَ فِیهَا أَحَداً؟ قَالَ: «لَا.» قُلْتُ: فَعَلَیْکَ مِنْ إِخْوَتِکَ إِمَامٌ؟ قَالَ: «لَا.» قُلْتُ: فَأَنْتَ الْإِمَامُ؟ قَالَ: «نَعَمْ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۸۰

 

از ابوجَریر (زکریابن‌ادریس) نقل شده است:

به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، شما می‌دانید که من دلباخته‌ی پدرتان و بعد دلباخته‌ی شما بوده‌ام.

سپس نزد ایشان قسم یاد کردم به حق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حق تک‌تکِ ائمه تا رسیدم به حق ایشان، به این‌که هر خبری به من دهید، نزد احدی از مردم بازگو نخواهم کرد.

آن‌گاه از ایشان درباره پدرشان سؤال کردم که آیا زنده هستند یا وفات کرده‌اند؟

امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: «به خدا قسم، قطعاً وفات کرده‌اند.»

عرض کردم: فدایتان شوم، شیعیانتان روایت می‌کنند که سنتِ چهار تن از پیامبران در ایشان بوده است.[1]

حضرت فرمودند: «قسم به خداوند که خدایی جز او نیست، پدرم قطعاً از بین رفته است.»

عرض کردم: از بین رفتنشان، از نوع غیبت است یا از نوع مرگ؟

فرمودند: «از نوع مرگ.»

عرض کردم: شاید شما دارید از روی تقیه به من چنین می‌گویید!

فرمودند: «سبحان الله!»

عرض کردم: پدرتان به شما وصیت کردند؟

فرمودند: «بله.»

عرض کردم: آیا در کنار شما شخص دیگری را نیز وصی قرار داده‌اند؟[2]

فرمودند: «خیر.»

عرض کردم: آیا از میان برادرانتان، کسی امام شما هست؟

فرمودند: «خیر.»

عرض کردم: پس شما امام‌اید؟

فرمودند: «بله.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] ظاهراً اشاره دارد به روایتی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در آن بیان شده است: حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه) سنتی از نوح را دارد (طول عمر) و سنتی از ابراهیم (پنهان بودنِ ولادت و کناره‌گیری از مردم) و سنتی از موسی (خوف و غیبت) و سنتی از عیسی (اختلاف مردم درباره‌شان) و سنتی از ایوب (گشایش پس از ابتلاء) و سنتی از حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) (قیام با شمشیر). (کمال‌الدین‌وتمام‌النعمة، ج‏۲، ص۵۷۷) ظاهراً واقفه چنین جا انداخته بودند که ایشان دارای چهار سنت از سنت‌های مذکور هستند، پس مهدی منتظر هم‌ایشان‌اند.

[2] این مسأله سابقه داشته است. پیش‌تر در مطلبی با عنوان «چرا امام صادق قاتلِ خود را وصیِ خود اعلام کرد؟!» به این موضوع اشاره شد که: از آن‌جا که منصور دوانیقی قصد داشت پس از شهادت امام صادق (علیه‌السلام) وصی و جانشین ایشان را نیز بلافاصله به قتل برساند، امام پنج نفر را وصیِ خود اعلام کردند: منصور دوانیقی (خلیفه عباسی)، محمد بن سلیمان (حاکم مدینه)، عبدالله افطح (فرزند بزرگشان)، حمیده (همسر بزرگوارشان) و امام موسی کاظم (علیه‌السلام) را. امام صادق به‌این‌ترتیب توانستند خطر را از امام کاظم (علیهماالسلام) دور کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۰۰
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «سران فتنه، در عصر امام رضا چه کسانی بودند و چه انگیزه‌ای داشتند؟»، ذکر شد که پس از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام)، برخی از وکلای حضرت، برای تصاحب اموالی که دستشان بود، با سوءاستفاده از آموزه‌های مهدویت، مدعی شدند امام کاظم به شهادت نرسیده، بلکه ایشان همان مهدی موعود است که غایب گشته. آنان انحرافی بزرگ و در جریان تشیع ایجاد نمودند، فرقه‌ای به‌نام «واقفه» تأسیس کردند و برای اثبات ادعایشان شبهاتی میان شیعیان منتشر کردند که پیش‌تر به مواردی اشاره شد.

اولین شبهه‌ای که مطرح کردند، شهید نشدنِ امام بود. آنان گفتند: که در روایات هست که: «امام را (وقتی از دنیا می‌رود،) کسی غسل نمی‌دهد، مگر امامِ (بعدی).» با توجه به این روایت، اگر امام کاظم (علیه‌السلام) از دنیا رفته باشد، امام بعدی باید او را غسل می‌داده، درحالی‌که امام کاظم (علیه‌السلام) در بغداد بوده و علی‌بن‌موسی در مدینه. پس علی‌بن‌موسی او را غسل نداده. پس امام کاظم از دنیا نرفته. پس علی‌بن‌موسی امامِ بعدی نیست.

حال به حدیث زیر توجه کنید...

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ أَوْ غَیْرِهِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّهُمْ یُحَاجُّونَّا یَقُولُونَ إِنَ‏ الْإِمَامَ‏ لَا یُغَسِّلُهُ‏ إِلَّا الْإِمَامُ‏. قَالَ: فَقَالَ: «مَا یُدْرِیهِمْ مَنْ غَسَّلَهُ؟ فَمَا قُلْتَ لَهُمْ؟» قَالَ: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ قُلْتُ لَهُمْ: إِنْ قَالَ مَوْلَایَ إِنَّهُ غَسَّلَهُ تَحْتَ عَرْشِ رَبِّی فَقَدْ صَدَقَ وَ إِنْ قَالَ غَسَّلَهُ فِی تُخُومِ الْأَرْضِ فَقَدْ صَدَقَ. قَالَ: «لَا هَکَذَا.» قَالَ: فَقُلْتُ: فَمَا أَقُولُ لَهُمْ؟ قَالَ: «قُلْ لَهُمْ إِنِّی غَسَّلْتُهُ.» فَقُلْتُ: أَقُولُ لَهُمْ إِنَّکَ غَسَّلْتَهُ؟! فَقَالَ: «نَعَمْ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۸۴

 

از احمد بن عُمر حلّال نقل شده است:

به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم: آنان (پیروان فرقه واقفه) با ما (شیعیانِ شما) بحث و محاجّه می‌کنند و می‌گویند: امام را (وقتی از دنیا می‌رود،) کسی غسل نمی‌دهد، مگر امامِ (بعدی).

حضرت فرمودند: «آنان چه‌می‌دانند چه کسی پدرم را غسل داده؟ تو (در پاسخ) به آنان چه گفتی؟»

عرض کردم: فدایتان شوم، به آنان گفتم اگر مولایم (امام رضا علیه‌السلام) بگوید پدرش را زیر عرش پروردگارش غسل داده است، حتماً راست می‌گوید و اگر بگوید او را در اعماق زمین غسل داده است، حتماً راست می‌گوید.

امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: «این‌طور نگو.»

عرض کردم: پس به آنان چه بگویم؟

حضرت فرمودند: «به آنان بگو که منِ (امام رضا) ایشان را غسل داده‌ام.»

عرض کردم: بگویم شما ایشان را [در بغداد] غسل داده‌اید؟!

فرمودند: «بله.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ

سران فتنه واقفه، توانسته بودند شبهه غیبت امام کاظم (علیه‌السلام) را به‌شدت میان شیعیان رواج دهند، تاجایی‌که بعضی شیعیانی که امام رضا (علیه‌السلام) را قبول داشتند نیز تصریح ایشان به شهادت پدرشان را باور نمی‌کردند.

در مطلب بعد، حدیثی در این رابطه نقل می‌گردد، إن شاء الله.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا تَزَوَّجَ بِخَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ خَرَجَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ فِی تِجَارَةٍ لَهَا وَ رَأَى زَیْداً یُبَاعُ وَ رَآهُ غُلَاماً کَیِّساً حَصِیفاً فَاشْتَرَاهُ فَلَمَّا نبأ [نُبِّئَ‏] رَسُولُ اللَّهِ ص دَعَاهُ إِلَى الْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَ کَانَ یُدْعَى زَیْدٌ مَوْلَى مُحَمَّدٍ ص فَلَمَّا بَلَغَ حَارِثَةَ بْنَ شَرَاحَبِیلَ الْکَلْبِیَّ خَبَرُ وَلَدِهِ زَیْدٍ قَدِمَ مَکَّةَ وَ کَانَ رَجُلًا جَلِیلًا، فَأَتَى أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّ ابْنِی وَقَعَ عَلَیْهِ السَّبْیُ وَ بَلَغَنِی أَنَّهُ صَارَ إِلَى ابْنِ أَخِیکَ فَسَلْهُ إِمَّا أَنْ یَبِیعَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُفَادِیَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُعْتِقَهُ، فَکَلَّمَ أَبُو طَالِبٍ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «هُوَ حُرٌّ فَلْیَذْهَبْ کَیْفَ یَشَاءُ.» فَقَامَ حَارِثَةُ فَأَخَذَ بِیَدِ زَیْدٍ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ الْحَقْ بِشَرَفِکَ وَ حَسَبِکَ، فَقَالَ زَیْدٌ لَسْتُ أُفَارِقُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبَداً، فَقَالَ لَهُ أَبُوهُ فَتَدَعُ حَسَبَکَ وَ نَسَبَکَ وَ تَکُونُ عَبْداً لِقُرَیْشٍ فَقَالَ زَیْدٌ لَسْتُ أُفَارِقُ رَسُولَ اللَّهِ ص مَا دُمْتُ حَیّاً، فَغَضِبَ أَبُوهُ فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ هُوَ ابْنِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اشْهَدُوا أَنَ‏ زَیْداً ابْنِی‏ أَرِثُهُ وَ یَرِثُنِی.» فَکَانَ یُدْعَى زَیْدَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُحِبُّهُ وَ سَمَّاهُ زَیْدَ الْحُبِّ.»

 تفسیرالقمی، ج‏۲، ص۱۷۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) ازدواج کردند، از طرف همسرشان برای تجارت به بازار عکاظ رفتند و «زید» را که برای فروش آورده بودند، دیدند. او را پسربچه‌ای زیرک و عاقل یافتند پس او را خریدند.

زمانی که ایشان به پیامبری رسیدند، زید را به اسلام دعوت کردند. زید مسلمان شد. او را «زید غلام محمد» (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صدا می‌زدند.

وقتی خبر زید به پدرش «حارثة بن شراحبیل کلبی» رسید، به مکه آمد. او مردی والامقام بود. نزد حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) آمد و گفت: ای ابوطالب! پسرم را به اسارت برده‌اند و به من خبر رسیده که اکنون نزد پسر برادرت است. از او بپرس اگر می‌خواهد زید را از او بخرم یا فدیه‌اش را دهم یا آزادش کند.

ابوطالب با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحبت کرد. رسول خدا فرمودند: «او آزاد است. هرجا می‌خواهد، برود.»

حارثه، دست زید را گرفت و به او گفت: پسرم! به شرافت و بزرگیِ خانوادگی‌ات ملحق شو. زید گفت: من هرگز از رسول خدا جدا نمی‌شوم.

پدرش به او گفت: می‌خواهی بزرگی و نسبت‌های خانوادگی‌ات را رها کنی و بنده‌ی قریش باشی؟ زید گفت: تا زمانی که زنده‌ام، از رسول خدا جدا نمی‌شوم.

پدرش عصبانی شد و گفت: ای مردم قریش! شاهد باشید که من از زید برائت جستم و او پسر من نیست.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز فرمودند: «شاهد باشید که زید پسر من است. به او ارث می‌دهم و از او ارث می‌برم.»

(از آن پس، مردم) او را «زید بن محمد» (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌نامیدند. رسول خدا نیز زید را دوست می‌داشتند و او را «زید دوست‌داشتنی» می‌نامیدند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ صَالِحِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ: الرَّجُلُ یَقُولُ أَوَدُّکَ فَکَیْفَ أَعْلَمُ أَنَّهُ یَوَدُّنِی؟ فَقَالَ: «امْتَحِنْ قَلْبَکَ فَإِنْ کُنْتَ تَوَدُّهُ فَإِنَّهُ یَوَدُّکَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۵۲

 

از صالح بن حَکَم نقل شده است:

شنیدم که مردی از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید:

فلان‌مرد (به من) می‌گوید: به تو علاقه دارم. چگونه بفهمم که او واقعاً به من علاقه دارد؟

حضرت فرمودند:

«دلت را امتحان کن؛ اگر خودت به او علاقه داری، پس او نیز به تو علاقه دارد.»

 

 

 

...حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ الْیَسَعِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع: إِنِّی وَ اللَّهِ لَأُحِبُّکَ. فَأَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «صَدَقْتَ یَا أَبَا بِشْرٍ سَلْ قَلْبَکَ عَمَّا لَکَ فِی قَلْبِی مِنْ حُبِّکَ فَقَدْ أَعْلَمَنِی قَلْبِی عَمَّا لِی فِی قَلْبِکَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۵۲

 

از مسعدة بن یَسَع نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

من، به خدا قسم، شما را دوست دارم.

حضرت [لحظاتی] ساکت شدند و چشم به زیر انداختند. سپس سرشان را بلند کردند و فرمودند:

«راست گفتی ای ابوبِشر! از دلت بپرس که من چقدر در دلم تو را دوست دارم. [من نیز وقتی به دلم رجوع کردم،] دلم مرا آگاه نمود که در دل تو نسبت به من چیست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر حدیثی با این عنوان بارگذاری شده بود: «به رفیقت بگو که دوستش داری».

حدیث زیر نیز تأکیدی است بر این موضوع.

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ‏ فِی‏ الْمَسْجِدِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ ع جَالِسٌ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع. فَقَالَ لَهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ: وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ هَذَا الرَّجُلَ. قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: «أَلَا فَأَعْلِمْهُ فَإِنَّهُ أَبْقَى لِلْمَوَدَّةِ وَ خَیْرٌ فِی الْأُلْفَةِ.»

 المحاسن، ج۱، ص۲۶۶

 

نقل شده است که امام باقر و امام صادق (علیه‌السلام) در مسجد نشسته بودند، که مردی از کنارشان عبور کرد. یکی از افراد حاضر در جلسه گفت: به خدا قسم، من این مرد را واقعاً دوست دارم.

امام باقر (علیه‌السلام) به او فرمودند: «حتماً او را به این‌که دوستش داری، آگاه کن؛ چراکه این‌کار موجب بقای بیشتر دوستی میان شما می‌شود و هم‌دلی‌تان را بهبود می‌بخشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«إِذَا أَحَبَ‏ أَحَدُکُمْ‏ أَخَاهُ‏ الْمُسْلِمَ فَلْیَسْأَلْهُ عَنِ اسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ اسْمِ قَبِیلَتِهِ وَ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّ مِنْ حَقِّهِ الْوَاجِبِ وَ صِدْقِ الْإِخَاءِ أَنْ یَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِلَّا فَإِنَّهَا مَعْرِفَةُ حُمْقٍ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۶۷۱

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«هرگاه یکی از شما، برادر مسلمانش را دوست داشت، از او نام خودش، نام پدرش و نام قبیله و عشیره‌اش را بپرسد؛

چراکه از جمله حقوق واجب و (نشانه‌های) صداقت در دوستی، این است که این‌ها را از او بپرسد، و الّا (شناخت‌های دیگر) شناخت احمقانه است.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

جایی شنیده بودم که یکی از عادت‌های زشت عصر ما، این است که وقتی قصد آشنایی با کسی را داریم، ابتدا از شغل او سؤال می‌کنیم. وقتی شغلش را گفت، طبقه اجتماعی‌اش را می‌شناسیم، بعد فکر می‌کنیم که آیا او هم‌سطح ما هست و لیاقت دوستی و ادامه معاشرت با ما را دارد یا نه!

وقتی از نام و خانواده و تبار و قومیتِ کسی که به او علاقه‌مند شده‌ایم و قصد ادامه رابطه با او را داریم، سؤال می‌کنیم، در واقع به خود شخص اهمیت می‌دهیم و به ریشه‌هایش توجه می‌کنیم. مهم‌ترین بخش هویت انسان، خود او و ریشه‌هایش هستند که خواه‌ناخواه رَدّی در او باقی گذاشته است.

این سؤالات، مهم و عاقلانه هستند. سؤالات و اطلاعات دیگر، متفرقه، غیرریشه‌ای و احمقانه‌اند. این‌ها هستند که شناخت‌ها را عمق می‌بخشند، نگاه‌ها را جهت می‌دهند و صمیمیت‌ها را می‌افزایند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

سُئِلَ [عَنْ الرِّضَا] ع عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِ؟ فَقَالَ ع: «أَنْ لَا تَخَافَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ.»

 تحف‌العقول، ص۴۴۵

 

از امام رضا (علیه السلام) در مورد مرز (تعریفِ) «توکل» سؤال شد.

حضرت فرمودند: «این‌که از هیچ‌کس نترسی، جز از خداوند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع صَدِیقٌ لَا یَکَادُ یُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَکَاناً فَبَیْنَمَا هُوَ یَمْشِی مَعَهُ فِی الْحَذَّاءِینَ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِیٌّ یَمْشِی خَلْفَهُمَا إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ یُرِیدُ غُلَامَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِی الرَّابِعَةِ قَالَ: یَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَیْنَ کُنْتَ؟ قَالَ: فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ فَصَکَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ کُنْتُ أَرَى أَنَّ لَکَ وَرَعاً فَإِذَا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ.» فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ. فَقَالَ: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً؟ تَنَحَّ عَنِّی.» قَالَ: فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَیْنَهُمَا.

 الکافی، ج‏۲، ص۳۲۴

 

از نُعمان جُعفی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) دوستی داشتند که هرگاه حضرت جایی می‌رفتند، همیشه همراه ایشان بود.

روزی همراه حضرت در بازار کفاش‌ها راه می‌رفت. یک غلام سِندیّ نیز داشت که دنبال آن‌ها حرکت می‌کرد.

آن مرد با غلامش کار داشت. سه بار نگاه کرد، اما او را ندید. وقتی بار چهارم نگاه کرد، گفت: زنازاده! کجایی؟!

امام صادق (علیه‌السلام) دستشان را بلند کردند و محکم به پیشانی‌شان زدند و فرمودند: «سبحان‌الله! به مادرش تهمت زدی؟! من پیش‌تر گمان می‌کردم تو پرهیزکاری. اما (الآن می‌بینم) پرهیزکار نیستی.»

عرض کرد: فدایتان شوم، مادرش یک زن سِندیِ مشرک بوده است.

حضرت فرمودند: «مگر نمی‌دانی که هر امتی ازدواجی دارد؟ از من دور شو!»

نعمان جُعفی گوید: من دیگر ندیدم که با حضرت راه برود، تا این‌که مرگ میانشان فاصله انداخت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

أُتِیَ عَلِیٌّ ع بِهَدِیَّةِ النَّیْرُوزِ فَقَالَ ع: «مَا هَذَا؟» قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْیَوْمُ النَّیْرُوزُ. فَقَالَ ع: «اصْنَعُوا لَنَا کُلَّ یَوْمٍ نَیْرُوزاً.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۳، ص۳۰۰

 

برای امام علی (علیه‌السلام) هدیه نوروز آوردند.

حضرت فرمودند: «این چیست؟»

عرض کردند: ای امیر مؤمنان! امروز نوروز است.

فرمودند: «هر روز را برای ما نوروز سازید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین به شبهه فرزنددار نشدنِ امام رضا (علیه‌السلام) و رفع آن با ولادت امام جواد (علیه‌السلام) اشاره شد. همچنین ذکر شد که ولادت امام جواد، پایان ماجرا نبود؛ چراکه سران واقفه مدعی شدند این کودک، فرزند امام رضا نیست!

علت جا افتادنِ این شبهه، این بود که مادر امام جواد (بانو خیزران سلام‌الله‌علیها) کنیزی قبطی[1] بوده‌اند و پوستی تیره داشته‌اند و در نتیجه امام جواد نیز به خلاف پدرشان (علیهماالسلام) پوستی تیره داشته‌اند.

حال به روایت زیر توجه کنید...

 

...عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ. فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَیْنَا عَلَیْهِ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّی لَمْ أَحْضُرْکُمْ. قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ‏ فِینَا إِمَامٌ‏ قَطُّ حَائِلَ‏ اللَّوْنِ‏. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع: «هُوَ ابْنِی.» قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ الْقَافَةُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ.» فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ. ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَر:ٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِیقَ أَبِی جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ...

 الکافی، ج‏۱، ص۳۲۲

 

از زکریا بن یحیی نقل شده است:

علی‌بن‌جعفر (فرزند امام صادق و عموی امام رضا علیهم‌السلام) به حسن‌بن‌حسین‌بن‌علی‌بن‌حسین (نوه امام سجاد علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم، به‌راستی که خداوند امام رضا (علیه‌السلام) را یاری فرمود.

حسن‌بن‌حسین گفت: بله، به خدا قسم. فدایت شوم، برادرانش ظلم بزرگی به او کردند.

علی‌بن‌جعفر گفت: بله، به خدا قسم. ما عموهایش نیز به او ظلم بزرگی کردیم.

حسن‌بن‌حسین گفت: فدایت شوم، شما چه کردید؟ من (آن‌زمان) نزد شما نبودم (و از کار شما اطلاع ندارم.)

علی‌بن‌جعفر گفت: برادرانش - و همچنین ما (عموهایش) - به او گفتند: تابه‌حال در میان ما امامی نبوده که رنگش دگرگون [یعنی: به‌خلاف پدرش سیاه‌چرده] باشد!

امام رضا (علیه‌السلام) به آنان فرمود: «او پسرم است.»

آنان گفتند: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر اساس سخن قیافه‌شناس[2] حکم کرده‌اند. میان ما و تو نیز قیافه‌شناس باید حکم کند [تا معلوم شود چه کسی راست می‌گوید.]

امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «شما خودتان دنبال قیافه‌شناس‌ها بفرستید. من نمی‌فرستم [تا مبادا بعدها شبهه تبانی مطرح شود.] به آن‌ها اطلاع هم ندهید که برای چه کاری دعوتشان کرده‌اید و همه در خانه‌هایتان باشید.»

وقتی قیافه‌شناس‌ها آمدند، (پیش از ورودشان) ما را در باغ نشاندند و عموها و برادران و خواهران در یک صف قرار گرفتند. امام رضا را نیز (از جمع) جدا کردند، لباس و کلاه پشمینی [مخصوص باغبانان] بر او پوشاندند، یک بیل بر شانه‌اش گذاشتند و به او گفتند: وارد باغ شو، مانند کسی که در باغ کار می‌کند.

سپس (بعد از ورود قیافه‌شناسان) امام جواد (علیه‌السلام)[3] را آوردند و به قیافه‌شناس‌ها گفتند: این پسربچه را به پدرش برسانید.

قیافه‌شناس‌ها گفتند: پدر او این‌جا نیست، اما این‌شخص عموی پدرش است، این‌شخص عموی پدرش است، این‌شخص عمویش است، این‌شخص عمه‌اش است. پدرش در میان شما نیست، اما پاهای باغبان این باغ، مانند پاهای این پسربچه است.

وقتی امام رضا رویشان را برگرداندند، قیافه‌شناس‌ها گفتند: این‌شخص پدرش است.

علی‌بن‌جعفر گوید: من برخواستم، دهان امام جواد (علیه‌السلام) را بوسیدم و به او گفتم: شهادت می‌دهم که تو نزد خداوند امام من هستی...

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــ

[1] قبط: منطقه‌ای در مصر.

[2] قیافه‌شناس: کسی که با مقایسه اندام و شکل ظاهری افراد، می‌فهمد آنان چه نسبتی با هم دارند.

[3] امام جواد در آن ایام، ۲ساله بوده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۱
ابوالفضل رهبر