دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۱۹ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

 

قالَ عَلِیِّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«مَنْ‏ نَصَبَ‏ نَفْسَهُ‏ لِلنَّاسِ‏ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم‏.»

 نهج البلاغة، ص۴۸۰

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکه خودش را امامِ[۱] مردم قرار داده است، باید پیش از آن‌که به آموزش دیگران بپردازد، خود را آموزش دهد و پیش از آن‌که با زبانش دیگران را تربیت کند، با رفتارش آن‌ها را تربیت نماید.

کسی که آموزگار خودش و مربیِ خودش است، بیش از کسی که آموزگار مردم و مربی مردم است، شایسته بزرگ‌داشت است.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] امام: پیشوا، کسی که توجه‌ها به اوست، کسی که به او اقتدا می‌شود.

[۲] این تذکر حضرت امیر، شامل تمام کسانی است که حرف و عملشان مورد توجه دیگران است و دیگران به نوعی از آن‌ها پیروی می‌کنند. چه در مقیاس خانواده و چه در مقیاس جامعه، چه والدین کودک و چه خواص جامعه، چه روحانیون و چه دانشگاهیان، چه مسؤولان و چه…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

گاهی فرزندان ما دچار اشتباهاتی می‌شوند که نیاز است به آن‌ها تذکر داده شود تا کارشان را تکرار نکنند.

در مطلب پیشین اشاره شد که اگر در سرزنش و ملامت افراط شود و این کار چندین بار صورت گیرد، اثر عکس دارد؛ فرد بر دنده لج می‌افتد و برای ناراحت کردن سرزنش‌کننده، کارش را تکرار می‌کند.

در احادیث زیر به این مسأله اشاره شده که کیفیت این تذکر باید به چه نحو باشد؛

اشاره‌وار و با تلویح؟

یا آشکارا و با صراحت؟

 

 

 

از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده است:

«عُقُوبَةُ الْعُقَلَاءِ التَّلْوِیحُ‏، عُقُوبَةُ الْجُهَلَاءِ التَّصْرِیحُ.»

 عیون‌الحکم‌والمواعظ، ص۳۳۹

 

«مجازات افراد عاقل، با تلویح[۱] است

مجازات افراد نادان، با تصریح[۲] است.»

 

 

 

همچنین از ایشان نقل شده است:

«تَلْوِیحُ‏ زَلَّةِ الْعَاقِلِ‏ لَهُ أَمَضُّ مِنْ عِتَابِهِ.»

 عیون‌الحکم‌والمواعظ، ص۲۰۱

 

«اشاره تلویحی به لغزش فرد عاقل، برای او دردناک‌تر است از عِتاب کردنش[۳]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] تلویح؛ یعنی اشاره از دور و بیان غیرمستقیم؛ مثل نوری که لحظه‌ای از دور به کسی نشان داده می‌شود.

[۲] تصریح؛ یعنی بیان کاملاً آشکار؛ مثل نور خورشید که کاملاً آشکار و قابل رؤیت است.

[۳] عتاب؛ یعنی سرزنش و نکوهشی که همراه با تندی و عصبانیت باشد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنابراین نوع تذکر به افراد، با توجه به سطح فهم و درک آن‌ها متفاوت است؛

- فردی که عاقل و اهل تشخیص است، نیاز نیست به‌صورت مستقیم به او تذکر داد، بلکه تذکر مستقیم برای چنین شخصی دردناک و شکننده است.

- اما فردی که نادان است و قدرت تشخیصش کم است، با اشاره غیرمستقیم متوجه اشتباهش نمی‌شود و تذکر اثری بر او ندارد. به چنین شخصی باید به صورت واضح و صریح تذکر داده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۹:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

امیر مؤمنان در ضمن نامه مهمشان به امام حسن (علیهماالسلام) فرمودند:

«الْإِفْرَاطُ فِی‏ الْمَلَامَةِ یَشُبُّ نِیرَانَ اللَّجَاجِ.»

 تحف‌العقول، ص۸۴

 

«زیاده‌روی در ملامت[۱]، آتشِ لجاجت[۲] را شعله‌ور می‌سازد.»

 

 

 

و نیز از ایشان نقل شده است:

«إِیَّاکَ أَنْ تُکَرِّرَ الْعَتْبَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُغْرِی بِالذَّنْبِ وَ یُهَوِّنُ الْعَتْبَ.»

 تصنیف‌غررالحکم، ص۲۲۳

 

«مبادا که عِتاب[۳] را تکرار نمایی؛ چراکه این‌کار او را به گناه تحریک می‌کند و ارزش عتاب را کم می‌کند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ملامت؛ یعنی این‌که انسان، دیگری را به خاطر کاری که انجام داده یا ویژگی‌ای که دارد و از نظرش زشت است، به‌صورت رودررو، مورد انتقاد، سرزنش و نکوهش قرار دهد.

[۲] لجاجت؛ یعنی این‌که شخصی با دیگری ستیزه کند و از سرِ گردن‌کشی و نافرمانی، کاری که او نمی‌پسندد را تکرار کند.

[۳] عتاب؛ یعنی سرزنش و نکوهشی که همراه با تندی و عصبانیت باشد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

هرچند ممکن است فرزندان یا اطرافیان ما کارهایی انجام دهند که از نظر ما غلط و زشت است و هرچند گاهی تذکر دادن به آن‌ها لازم است و هرچند گاهی لازم است این تذکر همراه با تندی و خشم کنترل‌شده باشد تا اثر بیشتری داشته باشد، اما طبق فرمایش حضرت نباید در ملامت کردن و عِتاب، افراط نمود؛ چراکه با افراط در سرزنش و نکوهشِ او، آتش لجاجتش برافروخته می‌شود، او اشتباه خود را تکرار می‌کند و این ابزار تربیتی (ملامت و عتاب) بی‌اثر می‌شود.

حضرت در این حدیث، لجاجت را به آتش تشبیه کرده‌اند؛ چیزی که می‌سوزد و می‌سازاند. کسی که با دیگری به لجاجت برمی‌خیزد، علاوه بر این‌که طرف مقابل را آزار می‌دهد، خود نیز در آتش این لجاجت خواهد سوخت؛ چراکه قصد لجاجت‌کننده، صِرفاً گردن‌کشی و مخالفت با طرف مقابل است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۱ ، ۱۱:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

اگر پای درد دل بعضی جوانان بنشینید، می‌شنوید که دختری را می‌خواهند، اما پدر یا مادرشان راضی نیستند یا شخص دیگری را برایش در نظر دارند.

گویا این مشکل، تاریخی است و در زمان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز وجود داشته است!

ملاحظه بفرمایید…

 

 

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی‏ أُرِیدُ أَنْ‏ أَتَزَوَّجَ‏ امْرَأَةً وَ إِنَّ أَبَوَیَّ أَرَادَا غَیْرَهَا قَالَ: «تَزَوَّجِ الَّتِی هَوِیتَ وَ دَعِ الَّتِی یَهْوَى أَبَوَاکَ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۰۱

 

از عبدالله بن ابی‌یعفور نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

من می‌خواهم با زنی ازدواج کنم، اما پدر و مادرم شخص دیگری را در نظر دارند. (تکلیف چیست؟)

حضرت فرمودند:

«با کسی ازدواج کن که خودت می‌خواهی و کسی که پدر و مادرت می‌خواهند را رها کن.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به‌هرحال والدین باید توجه داشته باشند که ملاک، رضایت کسی است که قرار است سال‌ها با آن زن زندگی کند و به قول معروف «علف باید به دهان بزی شیرین بیاید!» آن‌ها حق ندارند کسی را که فرزندشان نمی‌پسندد، به زور به او تحمیل کنند و او را یک عمر در عذاب قرار دهند. هرچند وظیفه دارند نسبت به فرزند کم‌تجربه‌شان خیرخواهی داشته باشند و به او مشورت دهند.

از طرفی، اگر بخواهیم این حدیث را با احادیث دیگری که بر لزوم اطاعت از والدین و حفظ احترام آن‌ها تأکید دارند، جمع کنیم، شاید بتوان گفت: پیروی نکردن از خواست والدین، زمانی جایز است که اولاً منجر به عاقّ والدین (نافرمانیِ گستاخانه نسبت به پدر و مادر) نشود و ثانیاً تبعیت از نظر آن‌ها مفسده‌ی بزرگ‌تری در پی داشته باشد. و الله العالم.

این امکان نیز وجود دارد که امام صادق (علیه‌السلام) با توجه به شخصیت مخاطب چنین دستوری داده‌اند؛ احتمال دارد ابن‌ابی‌یعفور در زمان این ماجرا جوانی خام نبوده، بلکه مثلاً عالمی جاافتاده‌ای بوده و امام با توجه به ویژگی‌های او و اطمینانی که به انتخابش داشته، چنین به او فرموده‌اند. و الله العالم.

درهرصورت رعایت نکردن خواست پدر و مادر در انتخاب همسر، نباید با بی‌احترامی و ایجاد کدورت نسبت به آن‌ها همراه باشد و پسران جوان باید نهایت تلاش خود را بنمایند تا والدینشان را با خود همراه کنند، در غیر این‌صورت زندگیِ سخت و پرچالشی پیش‌رویشان خواهد بود و ممکن است در نهایت منجر به جدایی شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۱ ، ۰۸:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَیُّونٍ مَوْلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنَّ الْأَبْکَارَ مِنَ النِّسَاءِ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ فَإِذَا أَیْنَعَ الثَّمَرُ فَلَا دَوَاءَ لَهُ إِلَّا اجْتِنَاؤُهُ وَ إِلَّا أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ غَیَّرَتْهُ الرِّیحُ وَ إِنَّ الْأَبْکَارَ إِذَا أَدْرَکْنَ مَا یُدْرِکْنَ النِّسَاءُ فَلَا دَوَاءَ لَهُنَّ إِلَّا الْبُعُولُ وَ إِلَّا لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِنَّ الْفِتْنَةُ.» فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ النَّاسَ ثُمَّ أَعْلَمَهُمْ مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ فَقَالُوا: مِمَّنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مِنَ الْأَکْفَاءِ.» فَقَالُوا: وَ مَنِ الْأَکْفَاءُ؟ فَقَالَ: «الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَکْفَاءُ بَعْضٍ.» ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ حَتَّى زَوَّجَ ضُبَاعَةَ بِنْتَ زُبَیْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لِمِقْدَادِ بْنِ أَسْوَدَ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا زَوَّجْتُ ابْنَةَ عَمِّی الْمِقْدَادَ لِیَتَّضِعَ النِّکَاحُ.»»

 عیون‌أخبارالرضا، ج‏۱، ص۲۸۹

 

از ابوحیّون، غلام امام رضا (علیه‌السلام) [از ایشان] نقل شده است:

«جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شد و عرض کرد:

ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید:

«زنان دوشیزه، مانند میوه‌ی بر درخت هستند. میوه وقتی برسد، برایش جز چیدن دارویی نیست، وگرنه خورشید آن را فاسد می‌کند و باد آن را دگرگون می‌سازد.

دوشیزگان نیز وقتی آن‌چه را که زنان می‌بینند، ببینند،[۱] برایشان دارویی جز شوهر کردن نیست، وگرنه از فتنه در امان نخواهند بود.»

آن‌گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر فراز منبر رفتند و برای مردم سخنرانی کردند و آنان را از دستور خداوند آگاه ساختند.

مردم عرض کردند:

ای رسول خدا! از میان چه کسانی (برایشان شوهر برگزینیم)؟

پیامبر فرمودند:

«از میان کفوها (همتایانشان).»

عرض کردند:

کفوهای آن‌ها چه کسانی‌اند؟

حضرت فرمودند:

«بعضی از مؤمنین کفو (همتای) بعضی دیگر هستند.»[۲]

آن‌گاه پیامبر از منبر پایین نیامدند، تا زمانی که «ضُباعه» دخترِ «زبیر بن عبدالمطلب» را به ازدواج «مقداد» در آوردند و فرمودند:

«ای مردم! من دختر عمویم را به ازدواج مقداد در آوردم، فقط برای این‌که ازدواج را (میان شما) آسان گردانم.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، بالغ شدن و بروز عادت ماهانه است.

[۲] در مطلب پیشین از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شد: «اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او در آورید.» (الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷) و توضیح داده شد که هر خانواده‌ای با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند و معنای «کفویت» همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۷:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی أَمْرِ بَنَاتِهِ وَ أَنَّهُ لاَ یَجِدُ أَحَداً مِثْلَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ بَنَاتِکَ وَ أَنَّکَ لاَ تَجِدُ أَحَداً مِثْلَکَ فَلاَ تَنْظُرْ فِی ذَلِکَ رَحِمَکَ اَللَّهُ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ».»»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷

 

از علی بن مهزیار نقل شده است:

علی بن أسباط نامه‌ای به امام جواد (علیه‌السلام) نوشت و این مشکلش را با حضرت در میان گذاشت که: برای دخترانش کسی را پیدا نمی‌کند که مثل خودش (مثل علی بن أسباط) باشد.

حضرت در پاسخ نوشتند:

«آن‌چه درباره دخترانت ذکر کردی؛ که هیچ‌کس را مثل خودت (برای آن‌ها) پیدا نمی‌کنی، متوجه شدم.

چنین عقیده‌ای نداشته باش، خدا رحمتت کند!

چراکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند:

«اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او درآورید؛ «که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین روی خواهد داد.»[انفال:۷۳]»»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] علی بن أسباط، از بزرگان شیعه، عالم و صاحب تألیفاتی بوده است. او دوست داشته دخترش را به ازدواج شخصی مثل خودش درآورد. وی توجه نداشته که اولاً هیچ‌کس مثل دیگری نیست. ثانیاً یک جوان چگونه می‌تواند در جایگاه اجتماعی یا علمیِ مردی به سن او باشد. ثالثاً اگر باشد هم معلوم نیست به تور هم بخورند. رابعاً شاید دخترش سلیقه دیگری داشته باشد.

امثال این حساسیت‌های بی‌جا، سبب می‌شود ازدواج دختران به تأخیر بیفتد و همان‌طور که پیامبر فرموده‌اند، فتنه و فساد در زمین رخ دهد.

[۲] ملاکِ بارزی که در روایات، برای پذیرفتن خواستگار، مورد تأکید قرار گرفته است، «پسندیدن اخلاق و دینِ» خواستگار است. ممکن است اشکال شود که در این‌صورت فقط باید به تیپ خاصی از مردان جواب مثبت داد.

نکته این است که هر خانواده‌ای، با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند (چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ دینی) و معنای «کفویت» هم همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۱ ، ۰۸:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

قالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«مَنْ زَوَّجَ‏ کَرِیمَتَهُ‏ بِفَاسِقٍ‏ نَزَلَ عَلَیْهِ کُلَّ یَوْمٍ أَلْفُ لَعْنَةٍ وَ لَا یَصْعَدُ لَهُ عَمَلٌ إِلَى السَّمَاءِ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ دُعَاؤُهُ وَ لَا یُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَ لَا عَدْلٌ.»

 إرشاد القلوب، ج‏۱، ص۱۷۴

 

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«هرکس دختر گرامی‌اش را به ازدواج مردی فاسق[۱] درآورد؛

- در هر روز هزار لعن بر او فرود می‌آید،

- اعمال (عبادی)اش به آسمان نمی‌رود (مقبول واقع نمی‌شود)،

- دعایش مستجاب نمی‌شود

- و واجبات و مستحبات از او پذیرفته نمی‌شوند.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] فسق، در لغت به معنای خروج آسیب‌آفرین از دایره شرع، عقل یا عرف است. فاسق، کسی است که به مقررات دینی، عقلی یا عرفی پای‌بند نیست و به‌این‌ترتیب نه‌تنها به خودش، بلکه به دیگران نیز آسیب می‌رساند.

[۲] معلوم است که اگر - با هر انگیزه‌ای؛ از جمله تمکن مالی مرد یا فشار عرف یا… - دخترمان را به ازدواج چنین فردی در آوریم، دین و دنیای او و نسل پس از او آسیب خواهد دید و مسؤول این خسارت کسانی‌اند که عامل این خسارت بوده‌اند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نکته قابل توجه این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌طور مطلق نفرموده‌اند که دخترتان را به ازدواج چنین کسی در نیاورید، بلکه فرموده‌اند «دختر کریمه‌تان را…»؛ چراکه زن و شوهر باید کفو و همتای یکدیگر باشند.

چنان‌که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ...»

نور:۲۶

«زنان آلوده و فرومایه برای مردان آلوده و فرومایه‌اند

و مردان آلوده و فرومایه برای زنان آلوده و فرومایه‌اند

و زنان پاکیزه و نیکو برای مردان پاکیزه و نیکویند

و مردان پاکیزه و نیکو برای زنان پاکیزه و نیکویند...»

و نیز می‌فرماید:

«الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»

نور:۳

«مرد زناکار نباید جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج کند

و زن زناکار نباید جز با مرد زناکار یا مشرک ازدواج کند

و این [ازدواج] بر مؤمنان حرام شده است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۸
ابوالفضل رهبر

ساعت شش و نیم از اداره می‌زنم بیرون که برگردم خانه.

تا به ایستگاه اتوبوس برسم، این فکرها در سرم می‌چرخد:

″من که دارم در این شرایط بد اقتصادی و فشاری که روی مردم است، ملبّس در شهر می‌چرخم، در معرض بعضی کم‌لطفی‌ها و کج‌فهمی‌ها هستم. حتی ممکن است از این بابت خطری هم تهدیدم کند. اما خب کارکردهای اجتماعی و دینی ملبس بودن می‌چربد بر این خاطرات. حتی ممکن است این وسط تیری یا تیغی هم حواله شود، اما چه باک؟ باز هم حاضر نیستم این لباس را، عافیت‌طلبانه، از تن در آورم.″

 

بعد بلافاصله به خود می‌گویم:

″راستش را بگو! این‌که نمی‌خواهی این لباس را در آوری، از سر تکلیف‌مداری است یا از ترس این‌که این عقب‌نشینی در چشم دیگران کوچک‌ات کند یا...؟″

دارم با خودم کلنجار می‌روم تا به لایه‌های پنهان خودم نفوذ کنم و به شناخت صحیح‌تری از خودم برسم.

 

پیرزنی با دست‌های حنابسته جلویم را می‌گیرد و با لهجه غلیظی که آخرش هم متوجه نمی‌شوم کجایی است، چند بار حرفش را تکرار می‌کند تا بفهمم چه می‌گوید.

از شوهرش می‌گوید که از دنیا رفته و می‌خواهد بداند خیراتی که برایش انجام می‌دهد، به او می‌رسد؟ او این خیرات را می‌بیند؟ پس از مرگ، همه زنده می‌شوند؟ آن‌وقت او را خواهد دید؟

جوابش را می‌دهم. خوشحال می‌شود.

معلوم می‌شود محبت کهنه‌ای میانشان بوده و هست.

خداحافظی می‌کنیم و از هم جدا می‌شویم.

خدا را شکر می‌کنم.

 

سوار اتوبوس می‌شوم. یک لحظه اینترنت گوشی را وصل می‌کنم. تیتر این خبرِ فوری در اعلان‌ها ظاهر می‌شود:

«ترور یکی از مدافعان حرم در تهران»!

کمی جا می‌خورم. روی تیتر خبر کلیک می‌کنم. عکس‌ها را با دقت نگاه می‌کنم. متن خبر را بالا پایین می‌کنم.

داغی در سینه‌ام می‌پیچد و دلم را می‌سوزاند.

 

 

ساعت هفت شده.

از اتوبوس پیاده شده‌ام. دارم از روی خط عابرپیاده‌ی میدان بهارستان عبور می‌کنم تا خود را به ایستگاه مترو برسانم.

پیش خودم می‌گویم:

″شاید همین الآن یکی از همین راننده‌ها جوگیر بشود و بخواهد دردش را التیام ببخشد!″

تصور می‌کنم اگر بروم زیر ماشین، اگر سرم به جای بخورد، دردش چه‌گونه خواهد بود و چه حالی خواهم داشت.

می‌خواهم بدانم آمادگی و طاقتش را دارم یا نه؟

اتفاقی نمی‌افتد. موتوری‌ها راه کج می‌کنند تا رد شوم.

 

کمی جلوتر، چشمم به صورت اخمیِ پیرزنی می‌افتد که یک چرخِ خرید را هُل می‌دهد و به من نزدیک می‌شود.

مسیر چرخش را عوض می‌کند، سرعتش را تنظیم می‌کند و محکم به پایم می‌زند.

درد می‌گیرد. چیزی نمی‌گویم. عبور می‌کنم.

ته دلم، کمی ناراحت می‌شوم، ولی بلافاصله به خودم نهیب می‌زنم:

″پس چه شد آن ادعاها و توهمات؟!″

آرام می‌شوم.

خودم را بابت ناراحت شدنم سرزنش می‌کنم.

 

ساعت هشت شده.

از ایستگاه مترو بیرون می‌آیم.

راننده پرایدی که می‌خواهم با او بروم، با احترام سوارم می‌کند. در راه از بی‌کاری‌اش می‌گوید و این‌که مجبور شده در این خط کار کند.

 

پیاده می‌شوم. می‌خواهم سربالاییِ منتهی به خیابانمان را بالا بروم، که یک پژویی می‌ایستد. سوارم می‌کند.

می‌گوید: "سربالاییِ نفس‌گیری است."

می‌گویم: "مردافکن است."

خودم هم قبلاً همین‌جا چندنفری را سوار کرده‌ام.

تا سر کوچه می‌رساندم و یک بیست‌دقیقه‌ی نفس‌گیر را از مسیرم کم می‌کند.

تشکر می‌کنم. خداحافظی می‌کنیم و پیاده می‌شوم.

 

ساعت هشت و نیم است.

دولّا می‌شوم که از کشوی میزتلویزیون جانمازم را بردارم.

می‌گویم بگذار ببینم پیرزن موفق شده کبودی‌ای به پایم بیاندازد یا نه.

پاچه شلوارم را بالا می‌زنم. سَرسَری نگاهی می‌اندازم. اثری نمی‌بینم.

 

یاد شهیدِ ترورِ امروز می‌افتم.

بلافاصله در دلم به خودم پوزخند می‌زنم؛

"خاک بر سرت! دنبال چه بودی و چه نصیبت شد! تقریباً هیچ!

او که سال‌ها در وسط میدان مبارزه بوده را، دشمن نشان کرده، برای ترورش ماه‌ها برنامه‌ریزی کرده، آدم‌نماهایی را اجیر کرده و به شهادت رسانده، تا جبهه‌ی مقاومت را مدتی لَنگ کند.

آن‌وقت توی پرادعا که از اداره به خانه‌ات برمی‌گشتی را، پیرزنی ساده‌دل که از خرید برگشته و قیمت‌های جدید عصبانی‌اش کرده، در گوشه‌ای از میدان بهارستان، گیر انداخته و چرخش را به پایت کوبیده. حتی زخمی هم بر نداشتی. حتی جایش هم نمانده. حتی اگر حذفت کرده بود هم آبی از آب تکان نمی‌خورد و لطمه‌ای به جایی و ثُلمه‌ای به چیزی وارد نمی‌شد."

 

گویا ندای شهید بود که از بلندای آسمان بر یک کارمند معمولی در قعر دنیا تابید که:

"ما کجاییم و تو کجا؟!"

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیلی در این فکرها (حدیث نفس‌هایی که این‌جا نقلشان کردم) نیستم و در این سه سالی که تهران ساکنم، خیلی خیلی کم تندی و بی‌احترامی دیده‌ام. (سردی و بی‌تفاوتی هست، ولی بیش‌تر احترام بوده و محبت.)

دیروز اما پروردگارم خواست با ترکیب این تأملات درونی و اتفاقات بیرونی، گوش‌مالی‌ای بدهد و تلنگری بزند.

و الحمد لله رب العالمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ:

«إِیَّاکُمْ وَ تَزْوِیجَ‏ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِیَاعٌ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۵۳

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«مبادا با زن نادان ازدواج کنید؛ چراکه هم‌نشینی با او بلاء است و فرزندانش تباه می‌شوند.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

بر اساس روایات، یکی از حقوق اساسی فرزندان که رعایت آن بر پدرها واجب است، انتخاب مادری شایسته برای آن‌هاست. یعنی آن‌ها حقی بر گردنِ پدرانشان دارند که از مدت‌ها پیش از تولدشان، لازم‌الاجراست.

این خیلی عجیب و تکان‌دهنده است که آقایان باید حقِ کسانی را که هنوز ندیده‌اند و نمی‌شناسند، بلکه هنوز پا به این دنیا نگذاشته‌اند را به جا آورند.

مردان مجرد هنگام انتخاب همسر باید به این واجب شرعی و اخلاقی توجه داشته باشند، و الّا، دیگر نه می‌توانند (مانند نماز واجبی که قضاء شده است،) قضایش را به جا آورند و نه می‌توانند آسیبی که به فرزندان و نسلشان وارد کرده‌اند را جبران کنند.

آن‌ها می‌مانند و یک عمر شرمندگی...

آن‌ها می‌مانند و سؤال سختی که باید در روز قیامت، به فرزندان و نسلشان پاسخ گویند…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ اَلرَّبَعِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ :

«أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ تُوُفِّیَ وَ لَهُ صِبْیَةٌ صِغَارٌ وَ لَهُ سِتَّةٌ مِنَ الرَّقِیقِ فَأَعْتَقَهُمْ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ لَیْسَ لَهُ مَالٌ غَیْرُهُمْ فَأُتِیَ النَّبِیُّ ص فَأُخْبِرَ فَقَالَ: «مَا صَنَعْتُمْ بِصَاحِبِکُمْ؟» قَالُوا: دَفَنَّاهُ. قَالَ: «لَوْ عَلِمْتُ مَا دَفَنَّاهُ مَعَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ؛ تَرَکَ‏ وُلْدَهُ‏ یَتَکَفَّفُونَ‏ النَّاسَ.»»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۴، ص۱۸۶

 

از امام صادق از پدرشان امام باقر (علیهماالسلام) نقل شده است:

«مردی از انصار از دنیا رفت، درحالی‌که فرزندان خردسالی داشت. او شش غلام نیز داشت که هنگام مرگش آزادشان کرد، درحالی‌که غیر از آن غلامان، داراییِ دیگری نداشت.

دوستانش نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند و ماجرا را به حضرت اطلاع دادند.

حضرت فرمودند: «با دوستتان چه کردید؟»

عرض کردند: او را دفن کردیم.

حضرت فرمودند: «اگر (جای شما بودم و از کاری که کرده) اطلاع داشتم، او را با اهل اسلام (در قبرستان مسلمانان) دفن نمی‌کردم؛

زیرا او فرزندانش را رها کرده است تا دستشان را جلوی مردم دراز کنند.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۴۴
ابوالفضل رهبر

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ثَلاَثَةُ أَشْیَاءَ یَحْتَاجُ اَلنَّاسُ طُرّاً إِلَیْهَا اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَدْلُ وَ اَلْخِصْبُ.»

 تحف‌العقول، ج۱، ص۳۱۵

 

«سه چیز هستند که مردم، همه‌شان به آن‌ها نیاز دارند؛

امنیت، عدالت و پیشرفت.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «خصب» را که سومین نیاز جامعه شمرده شده است، در لغت چنین معنا کرده‌اند: فراوانی، رشد و بالندگی، برکت، حاصل‌خیزی، سلامت از عیوب و نواقص، توسعه‌یافتگی (در همه ابعاد) و…

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به نظر می‌رسد ترتیب ذکر این سه نیاز، معنادار است و ما را به رعایت اولویت‌ها در تأمین آن‌ها راهنمایی می‌کند؛

- اولیه‌ترین و مهم‌ترین نیاز جامعه «امنیت» است؛ چراکه عدالت و پیشرفت، تنها در سایه امنیت محقق خواهند شد.

- بعد از تأمین امنیت، باید عدالت میان احاد جامعه برقرار باشد؛ هرچیز در جای خود باشد، حق به حق‌دار برسد و در هیچ بُعدی و هیچ سطحی ظلمی صورت نگیرد.

- بعد از تحقق این دو نیاز ضروری، نوبت به تأمین سومین نیاز می‌رسد. اساساً اگر امنیت در جامعه حاکم نباشد و عدالت در روابط و ساختارها جاری نگردد، پیشرفت، رشد و بالندگی در ابعاد گوناگون، امکان تحقق نخواهد داشت.

برای تحقق این سه نیاز جامعه، هم «حاکمان جامعه»، هم «نخبگان و خواص» و هم «عموم مردم» نقش خاص خود را بر عهده دارند و نسبت به آن مسؤول‌اند.

شاید بتوان گفت حاکمیت، پرچمدار و مجری اصلی تأمین امنیت، عدالت و پیشرفت در سطح جامعه و برای عموم مردم می‌باشد.

بعد از حاکمیت نیز نخبگان و خواصِ جامعه، در اصلاح و هدایت حاکمیت و مردم، نقشی کلیدی ایفا می‌کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«مَنْ عَرَفَ مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِ اَللَّهِ کَذِباً إِذَا حَدَّثَ وَ خُلْفاً إِذَا وَعَدَ وَ خِیَانَةً إِذَا اُؤْتُمِنَ ثُمَّ اِئْتَمَنَهُ عَلَى أَمَانَةٍ کَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى أَنْ یَبْتَلِیَهُ فِیهَا ثُمَّ لاَ یُخْلِفَ عَلَیْهِ وَ لاَ یَأْجُرَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۹۹

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس بنده‌ای از بندگان خداوند را (چنین) بشناسد؛ که وقتی سخن می‌گوید، دروغ می‌گوید، وقتی وعده می‌دهد، خُلف وعده می‌کند و وقتی امانتی به او سپرده می‌شود، خیانت می‌کند،

بعد [از این‌که او را با این ویژگی‌ها شناخت]، او را امین بشمارد و امانتی به او بسپارد،

[دراین‌صورت] خداوند (تعالی) حق دارد که در مورد این امانت او را دچار بلا سازد، بعد هم، آن امانت را به او باز نگرداند و (بابت این ابتلاء) پاداشی هم به او ندهد.»

 

 

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ:

«لَیْسَ لَکَ أَنْ تَتَّهِمَ مَنِ اِئْتَمَنْتَهُ وَ لاَ تَأْتَمِنَ اَلْخَائِنَ وَ قَدْ جَرَّبْتَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۹۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تو حق نداری کسی را که او را امین شمرده‌ای، متهم سازی

و حق نداری به خیانت‌کننده - در صورتی که او را تجربه کرده‌ای - اعتماد کنی.»

 

 

 

...عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَدِیثٍ لَهُ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«مَنِ اِئْتَمَنَ غَیْرَ مُؤْتَمَنٍ فَلاَ حُجَّةَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۹۸

 

از امام باقر نقل شده است که در ضمن حدیثی، به (فرزندشان) امام صادق (علیهماالسلام) فرمودند:

«هرکس، شخص غیرقابل‌اعتمادی را امین شمارد [و به او امانتی سپارد]، بر خداوند حجتی ندارد.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] مقصود این است که دیگر حق ندارد از خداوند گله کند که چرا چنین شد یا از او بخواهد که ضررش را جبران کند یا در آخرت از او توقع داشته باشد که در ازای آسیبی که از این بابت دیده است، پاداشی دریافت کند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالعه این مطلب مرتبط که پیش‌تر ارائه شده بود، خالی از لطف نیست:

«البته حواس‌تان باشد!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عِمْرَانَ بْنِ أَبِی عَاصِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«أَرْبَعَةٌ لاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَ لَمْ آمُرْکَ بِالشَّهَادَةِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۲۹۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«چهار شخص هستند که دعایشان مستجاب نمی‌شود؛

یکی‌شان مردی است که مالی داشته و آن را بدون بیّنه[۱] (به دیگری) قرض داده است.[۲]

خداوند (عزّوجلّ) می‌فرماید:

«مگر به شما امر نکردم که شاهد بگیرید.»[۳]»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود دلیل روشن و محکمه‌پسندی است مبنی بر این‌که فلان‌مبلغ پول به فلانی پرداخت شده است؛ این‌که کسی را شاهد گیرند و قرار و مدارشان را مکتوب کنند.

[۲] در این‌جا، مقصود از مستجاب نبودن دعا، این است که اگر کسی بدون نوشتن و شاهد گرفتن، پولی به کسی قرض دهد و پولش به او بازنگردد، اگر دست‌به‌دعا شود که به پولش برسد، این دعا مستجاب نخواهد شد.

[۳] اشاره‌ای است به آیه ۲۸۲ سوره بقره که خداوند در آن به نوشتن و شاهد گرفتن دستور داده است:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَاینتُم بِدَینٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکتُبُوهُ وَلْیکتُب بَّینَکمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یأْبَ کاتِبٌ أَنْ یکتُبَ کمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیکتُبْ وَلْیمْلِلِ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ وَلْیتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یبْخَسْ مِنْهُ شَیئًا فَإن کانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لاَ یسْتَطِیعُ أَن یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَینِ من رِّجَالِکمْ فَإِن لَّمْ یکونَا رَجُلَینِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو کبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ»؛

«اى اهل ایمان! چنانچه وامى به یکدیگر تا سر آمد معینى دادید، لازم است آن را بنویسید و باید نویسنده اى [سَنَدش را] در میان خودتان به عدالت بنویسد و نباید هیچ نویسنده اى از نوشتن سند همان گونه که خدا [بر اساس قوانین شرعى] به او آموخته است، دریغ ورزد او باید بنویسد، و کسى که حقْ به عهدۀ اوست باید [کلامش را جهت تنظیم سند براى نویسنده] املا کند، و از خدا که پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزى را نکاهد و اگر کسى که حق به عهدۀ اوست، سفیه یا ناتوان باشد، یا [به علتى] نتواند املا کند، ولىّ و سرپرست او به عدالت املا کند و دو شاهد از مردانتان را [بر این حق] شاهد بگیرید، و اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن را از میان شاهدانى که مى پسندید شاهد بگیرید، تا اگر یکى از آن دو زن [واقعیت را] فراموش کرد، آن دیگرى او را یادآورى کند و شاهدان هنگامى که [براى اداى شهادت] دعوت شوند [از پاسخ دعوت] امتناع نورزند، و از نوشتن [سندِ وام] تا سرآمد معیّنش، کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید، این [کار] نزد خدا عادلانه تر و براى اقامه شهادت پابرجاتر، و به اینکه [در جنس وام، اندازۀ آن و زمان پرداختش] شک نکنید [و ستیز و نزاعى پیش نیاید] نزدیک تر است مگر آنکه داد و ستدى نقدى باشد که آن را میان خود دست به دست مى کنید، در این صورت بر شما گناهى نیست که آن را ننویسید و هرگاه داد و ستد کنید شاهد بگیرید و نباید به نویسنده و شاهد زیان برسد و اگر زیان برسانید، خروج از اطاعت خداست که گریبانگیر شما شده است و از خدا پروا کنید و خدا [احکامش را] به شما مى آموزد و خدا به همه چیز داناست.» [ترجمه شیخ حسین انصاریان]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ مَعَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی بَعْضِ اَلْحَاجَةِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَنْصَرِفَ إِلَى مَنْزِلِی فَقَالَ لِیَ: «اِنْصَرِفْ مَعِی فَبِتْ عِنْدِیَ اَللَّیْلَةَ.» فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ فَدَخَلَ إِلَى دَارِهِ مَعَ اَلْمُعَتِّبِ فَنَظَرَ إِلَى غِلْمَانِهِ یَعْمَلُونَ بِالطِّینِ أَوَارِیَ اَلدَّوَابِّ وَ غَیْرَ ذَلِکَ وَ إِذاً مَعَهُمْ أَسْوَدُ لَیْسَ مِنْهُمْ فَقَالَ: «مَا هَذَا اَلرَّجُلُ مَعَکُمْ؟» فَقَالُوا: یُعَاوِنُنَا وَ نُعْطِیهِ شَیْئاً. قَالَ: «قَاطَعْتُمُوهُ عَلَى أُجْرَتِهِ؟» فَقَالُوا: لاَ هُوَ یَرْضَى مِنَّا بِمَا نُعْطِیهِ. فَأَقْبَلَ عَلَیْهِمْ یَضْرِبُهُمْ بِالسَّوْطِ وَ غَضِبَ لِذَلِکَ غَضَباً شَدِیداً فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لِمَ تُدْخِلُ عَلَى نَفْسِکَ؟ فَقَالَ: «إِنِّی قَدْ نَهَیْتُهُمْ عَنْ مِثْلِ هَذَا غَیْرَ مَرَّةٍ أَنْ یَعْمَلَ مَعَهُمْ أَحَدٌ حَتَّى یُقَاطِعُوهُ أُجْرَتَهُ وَ اِعْلَمْ أَنَّهُ مَا مِنْ أَحَدٍ یَعْمَلُ لَکَ شَیْئاً بِغَیْرِ مُقَاطَعَةٍ ثُمَّ زِدْتَهُ لِذَلِکَ اَلشَّیْءِ ثَلاَثَةَ أَضْعَافٍ عَلَى أُجْرَتِهِ إِلاَّ ظَنَّ أَنَّکَ قَدْ نَقَصْتَهُ أُجْرَتَهُ وَ إِذَا قَاطَعْتَهُ ثُمَّ أَعْطَیْتَهُ أُجْرَتَهُ حَمِدَکَ عَلَى اَلْوَفَاءِ فَإِنْ زِدْتَهُ حَبَّةً عَرَفَ ذَلِکَ لَکَ وَ رَأَى أَنَّکَ قَدْ زِدْتَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۸۸

 

از سلیمان بن جعفر نقل شده است:

برای حاجتی نزد امام رضا (علیه‌السلام) بودم.

خواستم به خانه برگردم که حضرت به من فرمودند:

«با من بیا و امشب را نزد من بگذران.»

پس همراه ایشان حرکت کردم. ایشان همراه (غلامشان) مُعَتِّب[*]، وارد خانه‌شان شدند. آن‌گاه به غلامانشان نگاه انداختند که با گل چیزی می‌ساختند، به چهارپایان رسیدگی می‌کردند و کارهای دیگری انجام می‌دادند. در میانشان مرد سیاهی بود که جزء غلامانشان نبود.

حضرت فرمودند:

«این مرد که همراه شماست، کیست؟»

عرض کردند:

او (در کارها) به ما کمک می‌کند و ما هم چیزی (مزدی) به او می‌دهیم.

فرمودند:

«در مورد مقدار مزدش با او توافق کرده‌اید؟»

عرض کردند:

نه، هرقدر به او بدهیم، او راضی است.

حضرت به سمتشان رفتند تا به آن‌ها شلاق بزنند و به‌شدت از این موضوع خشمگین شدند.

سلیمان گوید: عرض کردم:

فدایتان شوم، چرا خود را چنین ناراحتی می‌کنید؟

امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:

«به‌راستی که من بارها آن‌ها را از چنین‌کاری نهی کرده‌ام؛ از این‌که تا وقتی در مورد مزد با کسی توافق نکرده‌اند، او را همراه خود به کار نگیرند.

بدان! به‌راستی هیچ‌کس نیست که بدون توافق (بر سر مزد) برایت کاری انجام دهد و تو بعد (از اتمام کار)، بیش از سه‌برابر مزدش به او بپردازی، مگراین‌که (پیش خود) گمان می‌کند که مزدش را کم‌تر (از حقش) پرداخته‌ای!

اما اگر با او (مبلغی را) توافق کنی و بعد (همان مبلغِ) مزدش را به او بپردازی، سپاس‌گزار تو خواهد بود که به توافقتان عمل کرده‌ای. آن‌گاه اگر به‌اندازه یک دانه به او بیش‌تر دهی، آن را برای تو می‌داند و متوجه می‌شود که به او بیش‌تر داده‌ای.»

 

 

 

...عَنْ شُعَیْبٍ قَالَ: تَکَارَیْنَا لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَوْماً یَعْمَلُونَ فِی بُسْتَانٍ لَهُ وَ کَانَ أَجَلُهُمْ إِلَى اَلْعَصْرِ فَلَمَّا فَرَغُوا قَالَ لِمُعَتِّبٍ: «أَعْطِهِمْ أُجُورَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَجِفَّ عَرَقُهُمْ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۸۹

 

از شعیب بن یعقوب نقل شده است:

ما برای امام صادق (علیه‌السلام) گروهی را اجیر کردیم که در نخلستانشان کار کنند. زمان پایان کارشان عصر بود.

وقتی دست از کار کشیدند، حضرت به معتّب[*] فرمودند:

«قبل از این‌که عرقشان خشک شود، مزدشان را به آن‌ها بپرداز.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] معتّب، غلام امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) بوده و مسؤولیت اداره غلامان و خدمتکاران حضرات را بر عهده داشته است. (به بیانی سرکارگر بوده است.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۱ ، ۱۵:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«نَفِدَ اَلطَّعَامُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَتَاهُ اَلْمُسْلِمُونَ فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ نَفِدَ اَلطَّعَامُ وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْءٌ إِلاَّ عِنْدَ فُلاَنٍ فَمُرْهُ یَبِیعُهُ اَلنَّاسَ. قَالَ: فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «یَا فُلاَنُ إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ ذَکَرُوا أَنَّ اَلطَّعَامَ قَدْ نَفِدَ إِلاَّ شَیْئاً عِنْدَکَ فَأَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ کَیْفَ شِئْتَ وَ لاَ تَحْبِسْهُ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، غذا (مواد غذایی) نایاب شد.

مسلمانان نزد ایشان رفتند و عرض کردند:

ای رسول خدا! غذا نایاب شده و جز نزد فلانی چیزی باقی نمانده است. پس به او دستور دهید که آن را به مردم بفروشد.

پیامبر [نزد کسی که مواد غذایی داشت، رفتند،] حمد و ثنای خداوند را به‌جا آوردند و (به او) فرمودند:

«فلانی! مسلمانان گفتند غذا نایاب شده و فقط نزد تو است. آن را (از انبارت) بیرون بیاور و هرطور می‌خواهی بفروش، ولی (نزد خودت) نگه ندار.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «اَلْحُکْرَةُ أَنْ یَشْتَرِیَ طَعَاماً لَیْسَ فِی اَلْمِصْرِ غَیْرُهُ فَیَحْتَکِرَهُ فَإِنْ کَانَ فِی اَلْمِصْرِ طَعَامٌ أَوْ یُبَاعُ غَیْرُهُ فَلاَ بَأْسَ بِأَنْ یَلْتَمِسَ بِسِلْعَتِهِ اَلْفَضْلَ.» قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلزَّیْتِ فَقَالَ: «إِنْ کَانَ عِنْدَ غَیْرِکَ فَلاَ بَأْسَ بِإِمْسَاکِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از عُبیدالله بن علی حلبی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«احتکار، این است که (شخصی) غذایی که جز آن در شهر نیست را بخرد و نگه دارد (تا گران شود.) اما اگر در شهر غذا موجود باشد یا شخص دیگری بفروشد، اشکالی ندارد که به‌واسطه‌ی کالایش سودی کسب کند.»

از ایشان درباره روغن زیتون سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«اگر نزد شخصی غیر از تو موجود باشد، اشکالی ندارد که آن را نگه داری.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی اَلْفَضْلِ سَالِمٍ اَلْحَنَّاطِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَا عَمَلُکَ؟» قُلْتُ: حَنَّاطٌ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى نَفَاقٍ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى کَسَادٍ فَحَبَسْتُ. فَقَالَ: «فَمَا یَقُولُ مَنْ قِبَلَکَ فِیهِ؟» قُلْتُ: یَقُولُونَ مُحْتَکِرٌ. فَقَالَ: «یَبِیعُهُ أَحَدٌ غَیْرُکَ؟» قُلْتُ: مَا أَبِیعُ أَنَا مِنْ أَلْفِ جُزْءٍ جُزْءاً قَالَ: «لاَ بَأْسَ إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یُقَالُ لَهُ حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ اَلطَّعَامُ اَلْمَدِینَةَ اِشْتَرَاهُ کُلَّهُ فَمَرَّ عَلَیْهِ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «یَا حَکِیمَ بْنَ حِزَامٍ إِیَّاکَ أَنْ تَحْتَکِرَ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۵

 

از سالم حنّاط نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«چه می‌کنی؟»

عرض کردم:

حنّاط (گندم‌فروش) هستم؛ گاهی (بازار) رونق دارد و گاهی کساد[۱] است. [وقتی بازار کساد است،] من گندم را نگه می‌دارم (نمی‌فروشم.)

حضرت فرمودند:

«(مردم) در مورد این کار تو چه می‌گویند؟»

عرض کردم:

می‌گویند محتکر هستم.

حضرت فرمودند:

«آیا غیر از تو نیز کسی آن را می‌فروشد؟»

عرض کردم:

من یک‌هزارمِ (آن‌چه در بازار است) را هم نمی‌فروشم.

حضرت فرمودند:

«اشکالی ندارد. مردی از قریش بود به نام حکیم بن حزام. وقتی غذا (مواد غذایی) [توسط تاجران] وارد مدینه می‌شد، همه‌اش را می‌خرید.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نزد او رفتند و فرمودند:

«بر حذر باش از این‌که احتکار کنی!»»

 

 

 

...عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «لَیْسَ اَلْحُکْرَةُ إِلاَّ فِی اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلسَّمْنِ[۲][۳]

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«احتکار، فقط در مورد گندم، جو، خرما، کشمش و روغن است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یعنی خرید و فروش (به هر علتی) کم است و رونقی ندارد.

[۲] سمن، روغنی است که از شیر (گاو، گوسفند یا…) گرفته می‌شود.

[۳] آن‌چه حضرت ذکر کرده‌اند، مواد اولیه غذایی و قوت غالب مردم بوده است. انبار کردن و نفروختن هرآن‌چه که امروز در سفره مردم چنین نقشی دارد نیز شامل حکم «احتکار» می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۲۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْفَزَارِیِّ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَوْلًى لَهُ یُقَالُ لَهُ مُصَادِفٌ فَأَعْطَاهُ أَلْفَ دِینَارٍ وَ قَالَ لَهُ: «تَجَهَّزْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَى مِصْرَ فَإِنَّ عِیَالِی قَدْ کَثُرُوا.» قَالَ: فَتَجَهَّزَ بِمَتَاعٍ وَ خَرَجَ مَعَ اَلتُّجَّارِ إِلَى مِصْرَ فَلَمَّا دَنَوْا مِنْ مِصْرَ اِسْتَقْبَلَتْهُمْ قَافِلَةٌ خَارِجَةٌ مِنْ مِصْرَ فَسَأَلُوهُمْ عَنِ اَلْمَتَاعِ اَلَّذِی مَعَهُمْ مَا حَالُهُ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کَانَ مَتَاعَ اَلْعَامَّةِ فَأَخْبَرُوهُمْ أَنَّهُ لَیْسَ بِمِصْرَ مِنْهُ شَیْءٌ فَتَحَالَفُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَى أَنْ لاَ یَنْقُصُوا مَتَاعَهُمْ مِنْ رِبْحِ اَلدِّینَارِ دِینَاراً فَلَمَّا قَبَضُوا أَمْوَالَهُمْ وَ اِنْصَرَفُوا إِلَى اَلْمَدِینَةِ فَدَخَلَ مُصَادِفٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُ کِیسَانِ فِی کُلِّ وَاحِدٍ أَلْفُ دِینَارٍ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَأْسُ اَلْمَالِ وَ هَذَا اَلْآخَرُ رِبْحٌ فَقَالَ: «إِنَّ هَذَا اَلرِّبْحَ کَثِیرٌ وَ لَکِنْ مَا صَنَعْتَهُ فِی اَلْمَتَاعِ؟» فَحَدَّثَهُ کَیْفَ صَنَعُوا وَ کَیْفَ تَحَالَفُوا. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اَللَّهِ تَحْلِفُونَ عَلَى قَوْمٍ مُسْلِمِینَ أَلاَّ تَبِیعُوهُمْ إِلاَّ رِبْحَ اَلدِّینَارِ دِینَاراً؟!» ثُمَّ أَخَذَ أَحَدَ اَلْکِیسَیْنِ فَقَالَ: «هَذَا رَأْسُ مَالِی وَ لاَ حَاجَةَ لَنَا فِی هَذَا اَلرِّبْحِ.» ثُمَّ قَالَ: «یَا مُصَادِفُ! مُجَادَلَةُ اَلسُّیُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَلاَلِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۱

 

از ابوجعفر فَزاری نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) یکی از غلامان خود به‌نام مصادف را فراخواندند، به او هزار دینار (سکه طلا) دادند و فرمودند:

«خود را آماده کن و (برای تجارت با این پول) به مصر برو؛ چراکه نان‌خورهای من زیاد شده‌اند.»

مصادف، کالایی تهیه کرد و به‌همراه تاجرانِ (دیگری)، به مصر رفت. وقتی نزدیک مصر شدند، قافله‌ای که از مصر خارج می‌شدند، به استقبال آن‌ها آمدند. از آن قافله درباره کالایی که همراهشان (به مصر) آورده بودند، سؤال کردند؛ که وضعیت آن کالا - که کالایی مورد استفاده و نیاز عموم بود - در شهر چگونه است.

اهل قافله به آنان خبر دادند که در مصر از این کالا یافت نمی‌شود. پس مصادف و همراهانش با یکدیگر هم‌قَسَم و هم‌پیمان شدند که هیچ‌کدامشان از سود یک دینار برای هر دینار (سود صددرصدی) کم‌تر نگیرند.

وقتی [کالاها را به دو برابر قیمت فروختند،] اموالشان را برداشتند و به مدینه بازگشتند، مصادف درحالی‌که دو کیسه همراه داشت که در هرکدام هزار دینار بود، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت و عرض کرد:

فدایتان شوم، ای کیسه سرمایه اولیه شماست و این کیسه نیز سود آن است.

حضرت فرمودند:

«به‌راستی که این سود خیلی زیاد است! مگر با آن کالا چه کردی؟!»

مصادف برای امام تعریف کرد که چگونه عمل کردند و چگونه هم‌قسم شدند و…

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! با یکدیگر علیه گروهی از مسلمانان هم‌قسم شدید که آن کالا را نفروشید، مگر با سود یک دینار برای هر دینار؟!»

سپس حضرت یکی از کیسه‌ها را برداشتند و فرمودند:

«این سرمایه اولیه من است. ما نیازی به آن سود نداریم.»

بعد فرمودند:

«ای مصادف! جنگ شمشیرها (جنگ تن به تن)، از دنبال مال حلال رفتن، آسان‌تر است!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«ثَلاَثَةٌ لاَ یَنْظُرُ اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ اِتَّخَذَ اَللَّهَ بِضَاعَةً لاَ یَشْتَرِی إِلاَّ بِیَمِینٍ وَ لاَ یَبِیعُ إِلاَّ بِیَمِینٍ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سه گروه هستند که خداوند (تعالی) در روز قیامت به هیچ‌یک از آنان نظرِ [رحمت] نمی‌کند؛

یکی از آنان، مردی است که خداوند را مال‌التجاره‌ی خود می‌کند؛ چیزی را نمی‌خرد مگر با قسم (به خدا) و چیزی را نمی‌فروشد مگر با قسم (به خدا.)»

 

 

 

...عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ رَفَعَهُ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ:

«إِیَّاکُمْ وَ اَلْحَلْفَ فَإِنَّهُ یُنَفِّقُ اَلسِّلْعَةَ وَ یَمْحَقُ اَلْبَرَکَةَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«بر حذر باشید از قسم خوردن (هنگام معامله)؛ چراکه این‌کار، آن کالایتان را تبلیغ می‌کند، ولی برکت را از بین می‌برد.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ رَفَعَهُ قَالَ: قَامَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى دَارِ اِبْنِ أَبِی مُعَیْطٍ وَ کَانَ یُقَامُ فِیهَا اَلْإِبِلُ فَقَالَ:

«یَا مَعَاشِرَ اَلسَّمَاسِرَةِ! أَقِلُّوا اَلْأَیْمَانَ فَإِنَّهَا مَنْفَقَةٌ لِلسِّلْعَةِ مَمْحَقَةٌ لِلرِّبْحِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از ابوحمزه ثمالی نقل شده است:

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر فراز محله ابن‌ابی‌مُعَیط که شتران را [برای خرید و فروش] آن‌جا نگه‌داری می‌کردند، ایستادند و فرمودند:

«ای جماعت دلّال! قَسَم‌خوردن‌هایتان را کم کنید؛ چراکه قسم خوردن، کالایتان را تبلیغ می‌کند، ولی سودتان را از بین می‌برد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

همان‌طور که در مطلب پیشین اشاره شد، «غِش در معامله» این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد...

 

 

 

...عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ یَبِیعُ اَلدَّقِیقَ فَقَالَ: «إِیَّاکَ وَ اَلْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِی مَالِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِی أَهْلِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

نقل شده است: مردی که آرد می‌فروخت، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت.

حضرت به او فرمودند:

«بر حذر باش از غشّ [در معاملاتت]؛ زیرا کسی که غشّ کند، در مالش غش می‌شود[۱] و اگر مالی نداشته باشد، در خانواده‌اش غش صورت می‌گیرد.[۲]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ: کُنْتُ أَبِیعُ اَلسَّابِرِیَّ فِی اَلظِّلاَلِ فَمَرَّ بِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْبَیْعَ فِی اَلظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ اَلْغِشَّ لاَ یَحِلُّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از هشام بن حکم نقل شده است: من کالاهای سابری[۳] را در سایه می‌فروختم. امام کاظم (علیه‌السلام) از کنار من عبور می‌کردند.

به من فرمودند:

«ای هشام! فروختنِ (کالا) در سایه، غشّ است و به‌راستی که غشّ (در معامله) حلال نیست.[۴]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِرَجُلٍ یَبِیعُ اَلتَّمْرَ: «یَا فُلاَنُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَیْسَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ مَنْ غَشَّهُمْ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مردی که خرما می‌فروخت، فرمودند:

«فلانی! مگر نمی‌دانی کسی که با مسلمانان غشّ کند، از آن‌ها نیست؟![۵]»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید مقصود این باشد که در مالش عیب و ایراد و ناخالصی‌های ناآشکاری ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و در نهایت دچار ضرر می‌گردد.

[۲] شاید مقصود این باشد که در خانواده‌اش عیب و ایراد و کج‌روی‌هایی ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و بعدها می‌فهمد که آن‌طور که فکر می‌کرده خانواده‌ی سالم و بی عیب و نقصی ندارد.

[۳] گویا سابر، عربی‌شده‌ی شاپور و شهری در ولایت فارس بوده است. فارس نیز منطقه‌ای وسیع بوده و شامل استان‌های فارس، بوشهر، هرمزگان، کهگیلویه‌وبویراحمد، یزد و بخشی از خوزستان کنونی می‌شده است.

[۴] مقصود این است که فروش کالا در جایی که تاریک است و مشتری نمی‌تواند آن را به‌درستی ببیند، ورانداز کند، محاسن و معایبش را تشخیص دهد و در نهایت با آگاهی از ویژگی‌هایش آن را بخرد، جایز نیست.

[۵] یعنی کسی که به مسلمانان خیانت کند و آن‌ها را بفریبد، دیگر از مسلمانان محسوب نمی‌شود (مگر این‌که جبران کند و بازگردد.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَإِذَا دَنَانِیرُ مَصْبُوبَةٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِینَارٍ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَیْنِ ثُمَّ قَالَ لِی: «أَلْقِهِ فِی اَلْبَالُوعَةِ حَتَّى لاَ یُبَاعَ شَیْءٌ فِیهِ غِشٌّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از موسی بن بَکر نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) بودیم. چندین دینار (سکه طلا) مقابل ایشان روی زمین قرار داشت. حضرت به یکی از دینارها نگاهی انداختند. آن را به دست گرفتند. بعد شکستند و دو نیم کردند.

بعد به من فرمودند:

«این را در چاه مستراح بیانداز تا چیزی که در آن غِشّ[*] است، فروخته نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «غش» در معامله، این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۳۳
ابوالفضل رهبر