دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۶۸ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

 

…عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ کَذَلِکَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِیمَانُ.»

 الکافی، ج۲، ص۸۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن؛

همان‌طور که وقتی سر (از بین) برود، بدن هم (از بین) می‌رود، وقتی صبر برود، ایمان هم می‌رود.»

 

 

 

…عَنْ أَبِی سَیَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ فِی قَبْرِهِ کَانَتِ الصَّلَاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیْهِ وَ یَتَنَحَّى الصَّبْرُ نَاحِیَةً فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْبِرِّ دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۹۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«وقتی مؤمن وارد قبر خودش می‌شود، نماز در سمت راستش، زکات در سمت چپش، نیکی (بِرّ) بالای سرش و صبر در سمتی (دیگر) است.

وقتی آن دو فرشته که برای پرسیدن سؤالاتش می‌آیند، وارد قبر شوند، صبر به نماز و زکات و نیکی می‌گوید: مراقبِ دوست خود (مؤمنی که از دنیا رفته) باشید و اگر نتوانستید از او مراقبت کنید، من مراقبش خواهم بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

«مَنْ بَلَغَهُ ثَوَابٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى عَمَلٍ فَعَمِلَ ذَلِکَ الْعَمَلَ الْتِمَاسَ ذَلِکَ الثَّوَابِ أُوتِیَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْحَدِیثُ کَمَا بَلَغَهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۸۷

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس پاداشی از جانب خداوند برای یک عملی به [گوش] او برسد و برای رسیدن به آن پاداش، آن عمل را انجام دهد، ثوابش به او داده خواهد شد، هرچند آن حدیث (در واقع) چنان که به او رسیده است، نبوده باشد.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] یعنی حتی اگر (۱) آن ثواب برای آن عمل ذکر نشده باشد یا کم‌تر یا بیش‌تر بوده باشد (۲) یا شیوه انجام آن عملِ مستحقِ پاداش، به‌نحو دیگری ذکر شده باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

گاهی ما حرفی می‌زنیم و ادعایی می‌کنیم، ولی به آن عمل نمی‌کنیم.

گاهی عمل هم می‌کنیم، اما نیتمان خالصانه نیست؛ بلکه مثلاً ریاکارانه است.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای پذیرفته شدن این حرف و عمل، علاوه بر نیت خالصانه، شرط دیگری نیز ذکر فرموده‌اند.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

 

…عَنْ أَبِی عُثْمَانَ اَلْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ.»

 الکافی، ج۱، ص۷۰

 

از امام صادق، از پدرانشان، از امیرالمؤمنین، از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل شده است:

- «هیچ حرفی (نزد خداوند، پذیرفته) نیست، مگر به‌واسطه عمل (به آن)،

- هیچ حرف و عملی (پذیرفته) نیست، مگر به‌واسطه نیّت (خالصانه)

- و هیچ حرف و عمل و نیتی (پذیرفته) نیست، مگر این‌که با سنّتِ (من) منطبق باشد.»

 

 

در منبعی دیگر، در ادامه این فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، این جمله نیز اضافه شده است:

«…وَ مَنْ تَمَسَّکَ بِسُنَّتِی عِنْدَ اِخْتِلاَفِ أُمَّتِی کَانَ لَهُ أَجْرُ مِائَةِ شَهِیدٍ.»

 المقنعة، ج۱، ص۳۰۱

 

«…و کسی که هنگام (بروز) اختلاف در امّت من، به سنتِ من تمسّک جوید، اجر صد شهید برای او خواهد بود.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که ملاحظه فرمودید، انسان حتی اگر با نیت خالصانه، عمل نیکی را انجام دهد، اما عملش مخالف آموزه‌های دینی و سنت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد، آن عمل مورد قبول خداوند (عزّوجلّ) نخواهد بود.

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۶:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِیرَ لَیَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی حَتَّى أَفْعَلَ کَذَا وَ کَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَیْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِیَّةٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا یَکْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ.»

 الکافی، ج۲، ص۸۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که بنده‌ی مؤمنِ فقیر می‌گوید: پروردگارا! به من روزی بده تا فلان کار خوب و فلان کار خیر را انجام دهم.

اگر خداوند (عزّوجلّ) بداند که این دعای او با نیتی صادقانه است، برایش همان اجری را می‌نویسد که اگر آن‌کار را انجام داده بود، می‌نوشت.

به‌راستی که خداوند وسعت‌دهنده و کریم است.»

 

 

 

مطلب مرتبط:

«عمل محدود و پاداش و عذاب نامحدود؟!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۰۷:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

همه ما دوست داریم وقتی خدمت بزرگی می‌رسیم، محبتی که به او داریم را به‌نوعی به او ابراز کنیم؛ تا بداند ما چه‌قدر او را دوست داریم و به او ارادت داریم و محبتش را نیز نسبت به خود بیش‌تر کنیم.

الله اکبر؛ بزرگ‌تر از خداوند که نداریم. خود خدا به ما فرموده که چه‌طور محبتی که به او داریم را ابراز کنیم و این‌نوع ابراز محبت چه دستاوردهایی خواهد داشت…

 

 

…عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «مَا تَحَبَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِأَحَبَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ.»»

 الکافی، ج۲، ص۸۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خداوند (تبارک‌وتعالی) فرموده است:
«بنده‌ی من، با چیزی محبوب‌تر از (انجامِ) کارهایی که بر او واجب کرده‌ام، محبتش را به من ابراز نمی‌کند.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

جالب است که بدانید خداوند در مورد کسانی که می‌گویند خدا را دوست داریم، نشانه صحّت این ادعا را پیروی از رسولش می‌داند؛ چراکه پیروی از دستورات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پیروی از دستورات خداوند (عزّوجلّ) است…

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[آل‌عمران:۳۱]؛

«(ای پیامبر! به بندگانم) بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید؛ تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد؛ که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ع فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ أَلَا وَ إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ‏ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَإِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ.»»

 الکافی، ج۲، ص۷۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) در حجّةالوداع سخنرانی‌ای کردند و فرمودند:

«ای مردم! به خدا قسم، هیچ‌چیز نیست که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش (جهنم) دور سازد، مگر این‌که پیش‌تر شما را به آن دستور داده‌ام[۱]

و هیچ‌چیز نیست که شما را به آتش (جهنم) نزدیک کند و از بهشت دور سازد، مگر این‌که پیش‌تر شما را از آن نهی کرده‌ام.[۲]

بدانید! روح‌الامین[۳] در دلم افکند که به‌راستی هیچ‌کس نمی‌میرد، مگراین‌که روزی‌اش را کامل دریافت می‌کند.

پس از خدا بترسید، در طلبِ (روزی) اندازه نگه دارید و دیر رسیدنِ روزی به شما، موجب نشود از راه غیرحلال آن را طلب کنید؛

زیرا آن‌چه (از پاداش‌ها) نزد خداوند است، فقط با اطاعت از او حاصل می‌شود.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] واجبات و مستحبات.

[۲] محرّمات و مکروهات.

[۳] بعضی گفته‌اند مقصود از روح‌الامین و روح‌القدس، فرشته‌ی مقرّب خداوند؛ حضرت جبرئیل (سلام‌الله‌علیه) است. اما برخی نیز معتقدند این روح، همان «روح» است که در سوره قدر به آن اشاره شده است؛ «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ». همان‌طور که ملاحظه می‌فرمایید «روح» در این آیه‌ی شریفه، در عرض فرشتگان (ملائکه) ذکر شده و غیر از آنان است. در آیات و روایات متعددی به حضور «روح» در کنار پیامبر و اهل‌بیت (صلوات‌الله‌علیهم) و نقش راهنماگونه‌ی او اشاره شده است. ان‌شاءالله در فرصت مقتضی به این موضوع پرداخته خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ: «خَرَجْتُ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى هَذَا الْحَائِطِ فَاتَّکَأْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا رَجُلٌ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ یَنْظُرُ فِی تُجَاهِ وَجْهِی ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً؟ أَ عَلَى الدُّنْیَا؟ فَرِزْقُ اللَّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ.» قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» قَالَ: «فَعَلَى الْآخِرَةِ؟ فَوَعْدٌ صَادِقٌ یَحْکُمُ فِیهِ مَلِکٌ قَاهِرٌ.» أَوْ قَالَ: قَادِرٌ. قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» فَقَالَ: «مِمَّ حُزْنُکَ؟» قُلْتُ: «مِمَّا نَتَخَوَّفُ مِنْ فِتْنَةِ ابْنِ الزُّبَیْرِ وَ مَا فِیهِ النَّاسُ.» قَالَ: فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً دَعَا اللَّهَ فَلَمْ یُجِبْهُ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ یَکْفِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً سَأَلَ اللَّهَ فَلَمْ یُعْطِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» ثُمَّ غَابَ عَنِّی.»

 الکافی، ج۲، ص۶۴

 

از ابوحمزه ثُمالی نقل شده است:

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند:

«(یک بار از خانه) بیرون رفتم، تا به این دیوار رسیدم و به آن تکیه دادم. ناگهان مردی را دیدم که دو پیراهن سفید بر تن داشت و به صورتم نگاه می‌کرد.

بعد از مدتی، گفت: «ای علی بن الحسین! چرا تو را غمگین و ناراحت می‌بینم؟ آیا برای دنیاست؟ درحالی‌که روزیِ خداوند برای نیکوکار و بدکار حاضر است.»

گفتم: «برای این ناراحت نیستم؛ چراکه همان‌طور است که تو می‌گویی.»

گفت: «پس برای آخرت ناراحتی؟ درحالی‌که آخرت وعده‌ی صادقی است که در آن پادشاهی چیره‌گر حکم‌رانی می‌کند.»

گفتم: «برای این هم ناراحت نیست؛ زیرا همان‌طور است که تو می‌گویی.»

گفت: «پس ناراحتی‌ات برای چیست؟»

گفتم: «به‌خاطر وضعیتی که نگرانم بر اثر فتنه ابن‌زبیر رخ دهد و به‌خاطر فضایی که در میان مردم حاکم است، ناراحتم.»[۱]

او خندید و بعد گفت: «ای علی بن الحسین! آیا کسی را دیده‌ای که خدا را بخواند، ولی خدا جوابش را ندهد؟!»

گفتم: «خیر.»

گفت: «آیا دیده‌ای کسی به خدا توکل کند، ولی خدا او را کفایت نکند؟!»

گفتم: «خیر.»

گفت: «آیا دیده‌ای کسی از خدا چیزی بخواهد، ولی خدا به او ندهد؟!»

گفتم: «خیر.»

(این را گفت و) بعد، از نزد من ناپدید شد.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] گویا مقصود حضرت، تحرکات عبدالله بن زبیر برای به‌دست گرفتن حکومت و تأثیرپذیری مردم از فریب‌کاری‌های اوست.

[۲] مشخص نیست آن مرد، فرشته‌ای بوده که در قالب انسانی تمثّل یافته بوده، یا انسانی الهی (مثل حضرت خضر) بوده. در هر صورت گویا از جانب خداوند مأموریت داشته خدمت حضرت سجاد (علیه‌السلام) برسد و در آن شرایط غربت شدید، به ایشان دلداری بدهد.

 

 

 

مطالب مرتبط پیشین:

- «سال‌های غربت امام سجاد، پس از واقعه عاشورا»

- «غربتِ عجیبِ امام سجاد علیه‌السلام»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ: «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ وَ أَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.»»

 الکافی، ج۲، ص۵۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همواره می‌فرمودند:

«هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد، تا وقتی که بداند:

- آن‌چه برایش رخ می‌دهد، نمی‌شد که به او نرسد

- و آن‌چه برایش رخ نمی‌دهد، نمی‌شد که به او برسد

- و تنها خداوند (عزّوجلّ) است که زیان‌رسان و سودبخش است.»»

 

 

حال، سیره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نیز ملاحظه بفرمایید...

 

 

…عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص جَلَسَ إِلَى حَائِطٍ مَائِلٍ یَقْضِی بَیْنَ النَّاسِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَا تَقْعُدْ تَحْتَ هَذَا الْحَائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص: «حَرَسَ امْرَأً أَجَلُهُ.» فَلَمَّا قَامَ سَقَطَ الْحَائِطُ.» قَالَ: «وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِمَّا یَفْعَلُ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ وَ هَذَا الْیَقِینُ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کنار دیوار کجی نشسته بودند و میان مردم داوری می‌کردند.

یکی از آنان به ایشان عرض کرد: زیر این دیوار ننشینید؛ این دیوار خراب است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «اجلِ هرکس، از او پاسداری می‌کند.»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از کسانی بودند که چنین کارهایی می‌کردند و این، «یقین»[۱] است.»

 

 

 

…عَنْ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلَى رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ فَحَرَّکْتُ فَرَسِی فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ؟! فَقَالَ: «نَعَمْ یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ! إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِیَةٌ مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۹

 

از سعید بن قیس همْدانی نقل شده است:

روزی، در میانه‌ی جنگ چشمم به مردی افتاد که [زره نپوشیده بود و فقط] دو پیراهن به تن داشت! (به‌سویش) حرکت کردم تا ببینم کیست. ناگهان دیدم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

عرض کردم: ای امیر مؤمنان! در چنین موقعیتی (چنین پوششی دارید؟)

حضرت فرمودند:

«بله، ای سعید بن قیس! به‌راستی هیچ بنده‌ای نیست مگراین‌که از جانب خداوند، همراه او محافظ و نگه‌داری گماشته شده است؛

دو فرشته‌ای که از او محافظت می‌کنند تا از نوک کوهی سقوط نکند یا در قعر چاهی نیفتد.

هرگاه قضاء[۲] نازل شود، میان او و هر چیز دیگری خالی می‌شود.»[۳]

 

 

 

…عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ قَنْبَرٌ غُلَامُ عَلِیٍّ یُحِبُّ عَلِیّاً ع حُبّاً شَدِیداً فَإِذَا خَرَجَ عَلِیٌّ ص خَرَجَ عَلَى أَثَرِهِ بِالسَّیْفِ فَرَآهُ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ: «یَا قَنْبَرُ مَا لَکَ؟» فَقَالَ: جِئْتُ لِأَمْشِیَ خَلْفَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. قَالَ: «وَیْحَکَ أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِی أَوْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ؟» فَقَالَ: لَا بَلْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ. فَقَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَا یَسْتَطِیعُونَ لِی شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مِنَ السَّمَاءِ فَارْجِعْ!» فَرَجَعَ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قنبر، غلام امام علی (علیه‌السلام)، ایشان را به‌شدت دوست می‌داشت. وقتی امام علی (صلوات‌الله‌علیه) بیرون می‌رفتند، با شمشیر به‌دنبال ایشان می‌رفت.

یک شب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) او را دیدند و فرمودند: «قنبر! (این‌جا) چه می‌کنی؟»

قنبر عرض کرد: آمده‌ام تا پشت شما راه بروم (و از شما محافظت کنم.)

حضرت فرمودند: «وای بر تو! می‌خواهی مرا از اهل آسمان پاسداری کنی یا از اهل زمین؟»

عرض کرد: نه؛ از اهل زمین.

آ‌ن‌گاه حضرت فرمودند: «اهل زمین، جز به اذن خداوند که از آسمان می‌آید، نمی‌توانند آسیبی به من رسانند. پس (به خانه) برگرد!»

قنبر نیز بازگشت.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یقین به این‌که خداوند «فعّال لما یشاء» است و تقدیر هرکس، معیّن و اجلش مشخص است؛ همان که در حدیث نخست ذکر فرمودند.

[۲] قضاء، مرحله‌ای از به‌وقوع‌پیوستنِ حوادث است که در آن خداوند به وقوع حادثه‌ای حکم می‌فرماید و این حکم نهایی خواهد بود. حال، وقتی قضا نازل شود، آن حادثه بلافاصله رخ خواهد داد. هرچند در کلام اهل‌بیت (علیهم‌السلام) استثنائاتی نیز ذکر شده است و قضا، ممکن است پیش از نزول بر بنده، تغییر یابد؛ به‌عنوان مثال: «إِنَّ اَلدُّعَاءَ یَرُدُّ اَلْقَضَاءَ.»؛ «دعا، قضا را [پیش از نزول، به آسمان] بازمی‌گرداند.» (الکافی، ج۲، ص۴۶۹)

[۳] یعنی تمام موانعی که میان آن بنده و خطرات در کمینش هستند، کنار می‌روند تا بنده در آغوش آن خطرات و حوادث قرار گیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَمْرِو بْنِ نَهِیکٍ بَیَّاعِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ لَا أَصْرِفُهُ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ فَلْیَرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیَصْبِرْ عَلَى بَلَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی أَکْتُبْهُ یَا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی.»»

 الکافی، ج۲، ص۶۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که خداوند (عزّوجلّ) خطاب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده است:

«من "بنده‌ی مؤمنِ" خود را در هیچ موقعیتی قرار نمی‌دهم، مگراین‌که آن را برایش خیر قرار می‌دهم.

پس او باید به قضای من راضی باشد؛ بر بلای من صبر ورزد و نعمت‌هایم را شکر گزارد، تا - ای محمد! - او را از زمره‌ی دوستان نزدیکم به‌شمار آورم.»

 

 

 

…عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: «أَنَّ فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع: «یَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ‏ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّی إِنَّمَا أَبْتَلِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أُعَافِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَزْوِی عَنْهُ مَا هُوَ شَرٌّ لَهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ عَبْدِی فَلْیَصْبِرْ عَلَى بَلَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لْیَرْضَ بِقَضَائِی أَکْتُبْهُ فِی الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِی وَ أَطَاعَ أَمْرِی.»»

 الکافی، ج۲، ص۶۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که خداوند (عزّوجلّ) خطاب به حضرت موسی (علیه‌السلام) چنین وحی فرموده است:

«ای موسی بن عمران! من هیچ آفریده‌ای را محبوب‌تر از "بنده‌ی مؤمن" نیافریده‌ام.

پس من او را دچار بلایی می‌کنم که خیرش در آن است و او را در عافیتی قرار می‌دهم که خیرش در آن است و آن‌چه شرّش در آن است را از او به چیزی که خیرش در آن است می‌گردانم.

من صلاح بنده‌ام را بهتر می‌دانم.

پس او باید بر بلای من صبر ورزد، نعمت‌هایم را شکر گزارد و به قضایم راضی باشد؛ تا او را از زمره‌ی دوستان نزدیکم برشمارم، هرگاه بر اساس رضایت من عمل کند و از دستورم اطاعت نماید.»

 

 

 

…عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «عَجِبْتُ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ لَا یَقْضِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ قَضَاءً إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ قُرِضَ بِالْمَقَارِیضِ کَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ مَلَکَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا کَانَ خَیْراً لَهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از انسان مسلمان تعجب می‌کنم که [در ابتلائات شکایت می‌کند، درحالی‌که] خداوند (عزّوجلّ) امری را برایش قضا نمی‌کند، مگر‌این‌که خیر او در آن است؛

اگر با قیچی‌ها ریز ریز شود، خیرش در آن است و اگر پادشاه شرق و غرب زمین شود، خیرش در آن است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۰۲:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَقِیَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ فَقَالَ: «یَا عَبْدَ اللَّهِ کَیْفَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَ هُوَ یَسْخَطُ قِسْمَهُ وَ یُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ وَ الْحَاکِمُ عَلَیْهِ اللَّهُ وَ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ.»»

 الکافی، ج۲، ص۶۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امام حسن بن علی (علیهماالسلام) با عبدالله بن جعفر (پسرعمو و همسر خواهرشان) دیدار کردند و (به او) فرمودند:

«ای عبدالله! چه‌گونه مؤمن، مؤمن است، با آن‌که از قسمتِ خود[۱] ناراضی است و جایگاه خود را پَست می‌شمارد، درحالی‌که حکم‌کننده (به قسمت و جایگاهی که دارد،) خداوند است.[۲]

من ضمانت می‌کنم؛ کسی که جز رضایت (از خداوند) چیزی در قلبش خطور نکند، هرگاه خداوند را بخواند، (خواسته‌اش) مستجاب خواهد شد.»»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] تقدیری که برای او رقم خورده؛ چه نعمت باشد و چه بلاء.

[۲] در ارتباط با این فرمایش امام حسن مجتبی، نقل این سیره پیامبر از امام صادق (صلوات‌الله‌علیهم) نیز شنیدنی است:

«لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ لِشَیْ‏ءٍ قَدْ مَضَى لَوْ کَانَ غَیْرُهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۳

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هرگز در مورد اتفاقی که رخ داده بود، نمی‌فرمودند: کاش غیر از این شده بود!»

 

 

مطالب مرتبط پیشین:

- «اگر می‌خواهید مستجاب‌الدعوه شوید…(۱)»

- سایر مطالب مرتبط با «استجابت دعا»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۱۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ اَلْجَمَّالِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا» فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهُ مَا کَانَ ذَهَباً وَ لاَ فِضَّةً وَ إِنَّمَا کَانَ أَرْبَعَ کَلِمَاتٍ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا مَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ لَمْ یَضْحَکْ سِنُّهُ وَ مَنْ أَیْقَنَ بِالْحِسَابِ لَمْ یَفْرَحْ قَلْبُهُ وَ مَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اَللّٰهَ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۸

 

از صفوان جمّال (شتردار) نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد این سخن خداوند (عزّوجل) سؤال کردم: «وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا»[کهف:۸۲]؛ «و اما آن دیوار؛ برای دو پسربچه یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار گنجی متعلق به آن‌دو بود.»[*]

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«بدان که آن گنج طلا و نقره نبود؛ فقط چهار جمله بود:

(۱) هیچ خدایی جز من نیست.

(۲) کسی که به مرگ یقین داشته باشد، خنده‌ی دندان‌نما (قهقهه) نمی‌کند.

(۳) کسی که به محاسبه (در روز قیامت) یقین داشته باشد، دلش دچار فرح (شادی سرخوشانه) نمی‌شود.

(۴) کسی که به تقدیرِ (الهی) یقین داشته باشد، از چیزی جز خداوند نمی‌ترسد.»

 

 

سال‌ها بعد، علی بن اَسباط در مورد محتوای این گنج، سخنی از امام رضا (علیه‌السلام) نقل می‌کند که چون امام آن را به او املاء کرده است و او در همان مجلس مکتوب کرده است، قابل‌اتکاتر است.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

…عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ: «کَانَ فِی الْکَنْزِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» کَانَ فِیهِ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کَیْفَ یَفْرَحُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَحْزَنُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ رَأَى الدُّنْیَا وَ تَقَلُّبَهَا بِأَهْلِهَا کَیْفَ یَرْکَنُ إِلَیْهَا وَ یَنْبَغِی لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا یَتَّهِمَ اللَّهَ فِی قَضَائِهِ وَ لَا یَسْتَبْطِئَهُ فِی رِزْقِهِ.»» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أُرِیدُ أَنْ أَکْتُبَهُ. قَالَ: فَضَرَبَ وَ اللَّهِ یَدَهُ إِلَى الدَّوَاةِ لِیَضَعَهَا بَیْنَ یَدَیَّ فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا وَ أَخَذْتُ الدَّوَاةَ فَکَتَبْتُهُ.

 الکافی، ج۲، ص۵۹

 

از علی بن اَسباط نقل شده است:

از امام ابوالحسن رضا (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«در آن گنجی که خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما»؛ «زیر آن (دیوار) گنجی بود.»[*]، نوشته شده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم

(۱) تعجب می‌کنم از کسی که یقین به مرگ دارد؛ که چگونه فرح‌ناک می‌شود؟!

(۲) تعجب می‌کنم از کسی که یقین به تقدیر دارد؛ که چگونه غم‌گین می‌شود؟!

(۳) تعجب می‌کنم از کسی که دنیا را و دگرگونی‌هایش نسبت به اهلش را می‌بیند؛ که چگونه به دنیا اتکا می‌کند؟!

(۴) شایسته است برای کسی که پیرامون خداوند تعقّل می‌کند؛ که خداوند را در قضایش متهم نسازد و او را در روزی‌رسانی‌اش به کُندی نسبت ندهد.»»

عرض کردم: فدایتان شوم، می‌خواهم آن‌چه فرمودید را بنویسم.

آن‌گاه - به خدا قسم - حضرت به دوات دست بردند تا آن را به‌دست من دهند. من نیز دست ایشان را گرفتم و بوسیدم و دوات را از ایشان گرفتم و فرمایششان را نوشتم.

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] اشاره دارد به فرمایش حضرت خضر خطاب به حضرت موسی (علیهماالسلام) در مورد حکمت تخریب و بازسازی دیواری که متعلق به دو بچه‌یتیم بود:

«وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا» [کهف:۸۲]

«و اما آن دیوار از دو نوجوان یتیم در این شهر بود، و زیرش گنجی متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردی شایسته بود، پس پروردگارت خواست که آن دو یتیم به حد رشد رسند و گنجشان را به سبب مِهر[ی که] پروردگارت [به آن دو] داشت بیرون آورند؛ و من این را از پیش خود انجام ندادم. این است تفسیر و علت آن‌چه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.» (ترجمه حسین انصاریان)

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که ملاحظه فرمودید، حدیث دوم نسبت به حدیث اول کمی متفاوت، و از آن کامل‌تر است. این، تفاوت نقل شفاهی و نقل مکتوب است.

هرچند این نقل شفاهی مربوط به امام صادق، و این نقل مکتوب مربوط به امام رضا (علیهماالسلام) است، اما از آن‌جا که متن آن گنج یکی بوده، احتمالاً تفاوت در متن دو حدیث، به این دلیل است که صفوان جمّال (راوی حدیث نخست) همان‌موقع آن را مکتوب نکرده و تا آن را ثبت و ضبط کند، بخشی از عبارات از ذهنش رفته.

این نکته قابل توجه است که تفاوت میراث حدیثی شیعه و اهل‌سنت در همین مکتوب بودن و شفاهی بودن است؛

مکتوب کردنِ احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) - به‌دستور خلفای خبیث و جاهل - تا حدود سال صد هجری ممنوع بوده است و همین امر موجب شده احادیث ایشان تا حداقل سه نسل از راویان، به‌صورت شفاهی و دهان‌به‌دهان نقل شود.

برعکس؛ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از همان ابتدایی که امکان بیان حدیث را یافتند، اصحاب را به مکتوب کردن احادیث خود و تدوین آن‌ها در قالب کتاب تشویق و ملزم می‌کردند. به‌مرور این فرهنگ در میان اصحاب جا افتاد که حتی‌الامکان کاغذ و قلم همراه داشته باشند و فرمایشات ایشان را فی‌المجلس مکتوب کنند یا اگر امکانش نبود، بلافاصله پس از مراجعت به منزل آن را بنویسند.

همین امر موجب شد احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با دقت ثبت و ضبط گردند و نسبت به میراث حدیثی اهل‌سنت، بسیار بسیار کم‌تر دچار آسیب (فراموشی، تحریف، دسیسه و…) شوند.

بر اساس تحقیقات صورت‌گرفته بخش عمده‌ی احادیث شیعه به‌صورت مکتوب و در قالب کتاب ثبت و منتقل شده‌اند و تنها آسیبی که آن را تهدید می‌کرده، خطاهای نسخه‌برداران یا استهلاک نسخه‌ها بوده است.

علمای شیعه این مشکل را هم تا حدودی حل کرده بودند و روشی که در نقل کتاب پیش گرفته بودند، اختلاف در نقل مکتوب را نیز به حداقل می‌رساند؛ به این ترتیب که راوی کتاب حدیثی، احادیث آن کتاب را برای راوی بعدی املاء می‌کرد و او می‌نوشت و مجدداً برای استاد خود می‌خواند و راوی اول تأیید می‌کرد و در نهایت اجازه نقل آن کتاب را به شاگردش می‌داد. یک کتاب حدیثی، به این شکل از استاد به شاگرد منتقل می‌شده.

باری، سخن در این زمینه تفصیل دارد و در این مقال نمی‌گنجد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۰۳ ، ۲۲:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

أبُو اَلْقَاسِمِ اَلْکُوفِیُّ فِی کِتَابِ اَلتَّبْدِیلِ : أَنَّ إِسْحَاقَ اَلْکِنْدِیَّ کَانَ فَیْلَسُوفَ اَلْعِرَاقِ فِی زَمَانِهِ أَخَذَ فِی تَأْلِیفِ تَنَاقُضِ اَلْقُرْآنِ وَ شَغَلَ نَفْسَهُ بِذَلِکَ وَ تَفَرَّدَ بِهِ فِی مَنْزِلِهِ وَ أَنَّ بَعْضَ تَلاَمِذَتِهِ دَخَلَ یَوْماً عَلَى اَلْإِمَامِ اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «أَمَا فِیکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ یَرْدَعُ أُسْتَاذَکُمْ اَلْکِنْدِیَّ عَمَّا أَخَذَ فِیهِ مِنْ تَشَاغُلِهِ بِالْقُرْآنِ.» فَقَالَ اَلتَّلْمِیذُ: نَحْنُ مِنْ تَلاَمِذَتِهِ کَیْفَ یَجُوزُ مِنَّا اَلاِعْتِرَاضُ عَلَیْهِ فِی هَذَا أَوْ فِی غَیْرِهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ: «أَ تُؤَدِّی إِلَیْهِ مَا أُلْقِیهِ إِلَیْکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَصِرْ إِلَیْهِ وَ تَلَطَّفْ فِی مُؤَانَسَتِهِ وَ مَعُونَتِهِ عَلَى مَا هُوَ بِسَبِیلِهِ فَإِذَا وَقَعَتِ اَلْأُنْسَةُ فِی ذَلِکَ فَقُلْ قَدْ حَضَرَتْنِی مَسْأَلَةٌ أَسْأَلُکَ عَنْهَا فَإِنَّهُ یَسْتَدْعِی ذَلِکَ مِنْکَ فَقُلْ لَهُ: إِنْ أَتَاکَ هَذَا اَلْمُتَکَلِّمُ بِهَذَا اَلْقُرْآنِ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ مُرَادُهُ بِمَا تَکَلَّمَ مِنْهُ غَیْرَ اَلْمَعَانِی اَلَّتِی قَدْ ظَنَنْتَهَا أَنَّکَ ذَهَبْتَ إِلَیْهَا فَإِنَّهُ سَیَقُولُ لَکَ إِنَّهُ مِنَ اَلْجَائِزِ لِأَنَّهُ رَجُلٌ یَفْهَمُ إِذَا سَمِعَ فَإِذَا أَوْجَبَ ذَلِکَ فَقُلْ لَهُ: فَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ قَدْ أَرَادَ غَیْرَ اَلَّذِی ذَهَبْتَ أَنْتَ إِلَیْهِ فَیَکُونُ وَاضِعاً لِغَیْرِ مَعَانِیهِ.» فَصَارَ اَلرَّجُلُ إِلَى اَلْکِنْدِیِّ وَ تَلَطَّفَ إِلَى أَنْ أَلْقَى عَلَیْهِ هَذِهِ اَلْمَسْأَلَةَ فَقَالَ لَهُ: أَعِدْ عَلَیَّ فَأَعَادَ عَلَیْهِ فَتَفَکَّرَ فِی نَفْسِهِ وَ رَأَى ذَلِکَ مُحْتَمَلاً فِی اَللُّغَةِ وَ سَائِغاً فِی اَلنَّظَرِ فَقَالَ: أَقْسَمْتُ إِلَیْکَ إِلاَّ أَخْبَرْتَنِی مِنْ أَیْنَ لَکَ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ شَیْءٌ عَرَضَ بِقَلْبِی فَأَوْرَدْتُهُ عَلَیْکَ. فَقَالَ: کَلاَّ مَا مِثْلُکَ مَنِ اِهْتَدَى إِلَى هَذَا وَ لاَ مَنْ بَلَغَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ فَعَرِّفْنِی مِنْ أَیْنَ لَکَ هَذَا؟ فَقَالَ: أَمَرَنِی بِهِ أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ: اَلْآنَ جِئْتَ بِهِ وَ مَا کَانَ لِیَخْرُجَ مِثْلُ هَذَا إِلاَّ مِنْ ذَلِکَ اَلْبَیْتِ ثُمَّ إِنَّهُ دَعَا بِالنَّارِ وَ أَحْرَقَ جَمِیعَ مَا کَانَ أَلَّفَهُ.

 المناقب ج ۴، ص ۴۲۴

 

از ابوالقاسم کوفی نقل شده است:

اسحاق کِندی، از فلاسفه زمان خود در عراق بود. او به تألیف (کتابی به‌نام) «تناقض‌گویی قرآن» روی آورده بود و به‌تنهایی در خانه‌اش، مشغول به این کار شده بود. روزی یکی از شاگردانش نزد امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رفت.

امام عسکری (علیه‌السلام) به او فرمودند: «آیا در میان شما مرد توانایی نیست که استادتان کِندی را در کاری که در مورد قرآن مشغولش شده، بازدارد؟!»

آن شاگرد عرض کرد: ما شاگردان او هستیم. چه‌طور می‌توانیم در مورد این کار یا کارهای دیگرش به او اعتراض کنیم؟!

امام به او فرمودند: «آیا می‌توانی چیزی که به تو می‌آموزم را به او برسانی؟»

عرض کرد: بله.

امام فرمودند: «نزد او برو و با لطف و مهربانی با او انس بگیر و در کاری که به آن مشغول شده (نوشتن آن کتاب) کمکش کن. وقتی در آن کار، میانتان انس و الفتی شکل گرفت، به او بگو: برایم سؤالی پیش آمده. آیا آن را از تو بپرسم؟ او نیز خواسته‌ات را می‌پذیرد.

آن‌گاه به او بگو: اگر گوینده‌ی این قرآن نزد شما بیاید [و به‌سخن درآید]، آیا ممکن است قصدش از کلامی که گفته، غیر از چیزی باشد که شما گمان کرده‌اید و بر اساس آن چنین برداشت کرده‌اید که آیات قرآن تناقض دارند؟ او به تو خواهد گفت که این امر امکان دارد؛ زیرا او مردی است که اگر [این سخن را] بشنود، می‌فهمد.

آن‌گاه وقتی این را پذیرفت، به او بگو: پس شما چه‌می‌دانید؛ شاید گوینده قرآن معنایی، غیر از آن‌چه شما برداشت کرده‌اید را اراده کرده است و دراین‌صورت نظریه شما وضع‌کننده‌ی معنایی غیر از معنای قرآن خواهد بود.»

آن مرد نزد کندی رفت و با او ملاطفت کرد تا این‌که این سؤال (که امام به او آموخته بود) را به او عرضه کرد. کندی به او گفت: سؤالت را تکرار کن! شاگرد مجدداً سؤال را مطرح کرد. کندی به فکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که آن سخن در کلام محتمل است و در نظر پذیرفته.

آن‌گاه به شاگردش گفت: تو را قسم می‌دهم؛ به من بگو که این را از کجا یاد گرفته‌ای؟! شاگرد گفت: چیزی بود که به دلم افتاده بود و آن را به زبان آوردم. کندی گفت: امکان ندارد! کسی مثل تو، به چنین سخنی رهنمون نمی‌شود و چنین منزلتی نمی‌یابد. پس به من بگو این سخن را از کجا آورده‌ای؟

شاگرد گفت: ابومحمد (امام حسن عسکری علیه‌السلام) چنین به من دستور دادند. کندی گفت: الآن راست گفتی. چنین سخنی فقط از این خانه (خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام) خارج می‌شود.

بعد، کندی آتشی درخواست کرد و تمام نوشته‌هایش را سوزاند!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «إِنِّی لَأَلْحَسُ أَصَابِعِی مِنَ الْأُدْمِ حَتَّى أَخَافَ أَنْ یَرَانِی خَادِمِی فَیَرَى أَنَّ ذَلِکَ مِنَ التَّجَشُّعِ وَ لَیْسَ ذَلِکَ کَذَلِکَ إِنَّ قَوْماً أُفْرِغَتْ عَلَیْهِمُ النِّعْمَةُ وَ هُمْ أَهْلُ الثَّرْثَارِ فَعَمَدُوا إِلَى مُخِّ الْحِنْطَةِ فَجَعَلُوهَا خُبْزاً هَجَاءً وَ جَعَلُوا یُنَجُّونَ بِهِ صِبْیَانَهُمْ حَتَّى اجْتَمَعَ مِنْ ذَلِکَ جَبَلٌ عَظِیمٌ قَالَ فَمَرَّ بِهِمْ رَجُلٌ صَالِحٌ وَ إِذَا امْرَأَةٌ وَ هِیَ تَفْعَلُ ذَلِکَ‏ بِصَبِیٍّ لَهَا فَقَالَ لَهُمْ وَیْحَکُمْ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تُغَیِّرُوا مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَقَالَتْ لَهُ کَأَنَّکَ تُخَوِّفُنَا بِالْجُوعِ أَمَّا مَا دَامَ ثَرْثَارُنَا تَجْرِی فَإِنَّا لَا نَخَافُ الْجُوعَ قَالَ فَأَسِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَضْعَفَ لَهُمُ الثَّرْثَارَ وَ حَبَسَ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ نَبَاتَ الْأَرْضِ قَالَ فَاحْتَاجُوا إِلَى ذَلِکَ الْجَبَلِ وَ أَنَّهُ کَانَ یُقْسَمُ بَیْنَهُمْ بِالْمِیزَانِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۳۰۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که من باقی‌مانده غذا بر انگشتانم را می‌لیسم، آن‌قدر که می‌ترسم خدمتکارم مرا ببیند و گمان کن این کار من از روی حرص است، درحالی‌که چنین نیست.[۱]

به‌راستی قومی بودند که نعمت بر آنان سرازیر شده بود. آنان «اهل ثرثار»[۲] بودند که به مغز گندم روی آورده بودند و با آن نانی درست می‌کردند که برای رفع گرسنگی مناسب بود، اما با آن [مثل دستمال دستشویی] کودکانشان را از آلودگی پاک می‌کردند، تا جایی که از آن نان‌های آلوده، کوهی بزرگ تشکیل شده بود.

روزی مرد صالحی بر آن قوم عبور کرد و دید زنی با کودک خردسالش همان‌کار را می‌کند. به آنان گفت: وای بر شما! تقوای خداوند (عزّوجلّ) را پیشه کنید و نعمتی که به شما داده شده است را واژگون نکنید!

آن زن به او گفت: گویا تو می‌ترسی ما دچار گرسنگی شویم، اما تا زمانی که رودخانه‌مان ثرثار جاری است، ما از گرسنگی هراسی نداریم.

آن‌گاه خداوند (عزّوجلّ) خشم گرفت و جریان ثرثار را بر آنان ناچیز گرداند و بارش باران و رویش گیاهان را بر آنان متوقف کرد.

آن‌گاه آنان به همان کوه (تلنبار شده از نان‌های آلوده) محتاج شدند و با ترازو آن را میان خود تقسیم می‌کردند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مشخص است که امام نیز توصیه به کار خلاف عرف روابط اجتماعی نمی‌کنند و این کار را که در واقع ارزشمند است، اما در عرف خوشایند نیست، در تنهایی انجام می‌دهند. غرض این است که انسان تا می‌تواند این آداب را رعایت کند و اگر این آداب، خلاف عرف جامعه بود، آن را از دیگران پنهان کند و اگر نتوانست انجام دهد، نزد خود و خدایش، نیتش انجام آن باشد؛ که «نیّةُ المؤمنِ خیرٌ مِن عملِه.»

[۲] ثرثار: نام دریاچه‌ای بزرگ و عمیق در عراق (شمال استان انبار و جنوب سامراء). بعضی نیز گفته‌اند مربوط به قوم سبأ و در یمن بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» فَقَالَ: «نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ ص.» قُلْتُ: کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ؟ قَالَ: «لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِکِتَابٍ وَ شَرِیعَةٍ وَ کُلُّ مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ إِبْرَاهِیمُ ع بِالصُّحُفِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لَا کُفْراً بِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ ع أَخَذَ بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِالصُّحُفِ حَتَّى جَاءَ مُوسَى بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ وَ کُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ مُوسَى ع أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ الْمَسِیحُ ع بِالْإِنْجِیلِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ شَرِیعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ مُحَمَّدٌ ص فَجَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَهَؤُلَاءِ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ع.»

 الکافی، ج۲، ص۱۷

 

از سماعه بن مهران نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد [مصادیق «اولوالعزم» در] این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛ «پس (ای پیامبر!) صبر کن! همان‌طور که رسولان اولوالعزم صبر کردند.» [أحقاف:۳۵]

حضرت فرمودند:

«نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (صلوات‌الله‌علیهم)»

عرض کردم:

چه‌گونه اولوالعزم شدند؟

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«زیرا حضرت نوح (علیه‌السلام) با کتاب و شریعتی مبعوث شد و هر کسی (پیامبری) بعد از نوح آمد، به کتاب و شریعت و سیره‌ی نوح عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با صُحُف و با عزم (تصمیمِ) ترک کتاب نوح آمد. [البته] نه‌این‌که ترک کتاب نوح از روی کفر به آن بوده باشد [، بلکه به‌دلیل کامل شدن آن با صحف ابراهیم بوده است.] پس هر پیامبری بعد از ابراهیم آمد، به شریعت و سیره و صحف ابراهیم عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت موسی (علیه‌السلام) با تورات و شریعت و سیره‌اش و با عزمِ ترک صُحُف آمد. هر پیامبری که بعد از موسی آمد، به تورات و شریعت و سیره‌ی موسی عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت مسیح (علیه‌السلام) با انجیل و عزمِ ترک شریعت موسی و سیره‌اش آمد. پس هر پیامبری که بعد از مسیح آمد، به شریعت و سیره‌ی مسیح عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با قرآن و شریعت و سیره‌اش آمد. پس حلال رسول خدا تا روز قیامت حلال است و حرام ایشان تا روز قیامت حرام است.

آن‌ها رسولان اولوالعزم هستند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْسَرَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «إِنَّ نُطْفَةَ الْمُؤْمِنِ لَتَکُونُ فِی صُلْبِ الْمُشْرِکِ فَلَا یُصِیبُهُ مِنَ الشَّرِّ شَیْ‏ءٌ حَتَّى إِذَا صَارَ فِی رَحِمِ الْمُشْرِکَةِ لَمْ یُصِبْهَا مِنَ الشَّرِّ شَیْ‏ءٌ حَتَّى تَضَعَهُ فَإِذَا وَضَعَتْهُ لَمْ یُصِبْهُ مِنَ الشَّرِّ شَیْ‏ءٌ حَتَّى یَجْرِیَ عَلَیْهِ الْقَلَمُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی این‌طور است که نطفه‌ی مؤمن در صُلب مرد مشرک قرار می‌گیرد، اما هیچ شرّی (از شرک آن مشرک) به او نمی‌رسد.

وقتی از صلب مرد مشرک به رحم زن مشرک منتقل می‌شود نیز هیچ شرّی به او نمی‌رسد.

وقتی زن مشرک وضع حمل می‌کند و او را می‌زاید نیز هیچ شری به او نمی‌رسد.

تا زمانی که قلمِ [تکلیف] بر او جاری شود.»[۱]

 

 

 

…عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی قَدْ أَشْفَقْتُ مِنْ دَعْوَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى یَقْطِینٍ وَ مَا وَلَدَ. فَقَالَ: «یَا أَبَا الْحَسَنِ! لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ فِی صُلْبِ الْکَافِرِ بِمَنْزِلَةِ الْحَصَاةِ فِی اللَّبِنَةِ یَجِی‏ءُ الْمَطَرُ فَیَغْسِلُ اللَّبِنَةَ وَ لَا یَضُرُّ الْحَصَاةَ شَیْئاً.»

الکافی، ج۲، ص۱۳

 

از علی بن یقطین[۲] نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

من نگران نفرین‌هایی هستم که (پدرتان) امام صادق (علیه‌السلام) بر (پدرم) یقطین و فرزندانش نموده است.[۳]

امام فرمودند:

«ای اباالحسن! چنین نیست که گمان کرده‌ای![۴]

مؤمن در صُلب کافر، مانند سنگ‌ریزه‌ای در میان خشت گِل است؛ باران می‌بارد و گِل‌ها را می‌شوید و هیچ ضرری به سنگ‌ریزه نمی‌رسد.»[۵]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یعنی تا زمانی که بزرگ شود و به بلوغ برسد و از آن‌پس اعمال خوب و بدش ثبت شوند، از شرکِ والدینش گزندی به او نمی‌رسد.

[۲] «علی بن یقطین» از یاران امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود، که (به‌واسطه پدرش و ذکاوت فوق‌العاده‌ای که داشت) در دستگاه عباسیان نفوذ کرده و چنان پیش رفته بود که به مقام وزارت هارون‌الرشید (لعنةالله‌علیه) رسیده بود. امام کاظم (علیه‌السلام) او را دوست داشتند و بهشت را بر او بشارت داده بودند. وی که چهار سال از امام بزرگ‌تر بود، در سن ۵۸ سالگی و یک سال پیش از شهادت امام، از دنیا رفت. علی بن یقطین، چنان مورد اعتماد عباسیان بود که امین، ولی‌عهدِ هارون، بر جنازه‌اش نماز خواند.

[۳] یقطین، پدر علی بن یقطین، از کارگزاران دستگاه عباسی بوده و به‌خلاف پسرش، ظاهراً از دشمنان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده است. جالب است که از نسل چنین کسی، یکی از صحابی جلیل (علی بن یقطین) و یک خاندان معروف شیعی (آل یقطین) حاصل می‌شود. در روایات، از علی بن یقطین از مصادیقِ مؤمنینی شمرده شده که از صلب یک کافر متولد شده است. (کافر در این‌جا به‌معنای «کافرِ خداوند» نیست (چنان‌که یقطین در ظاهر مسلمان بوده است)، بلکه مقصود «کافرِ حق» است.

[۴] یعنی چنین نیست که اگر به پدرت و فرزندانش (به‌خاطر کفر و انحرافشان از مسیر حق) نفرینی نثار شود، این نفرین به تو (که در مؤمن و در مسیر حق هستی) نیز اصابت کند.

[۵] یعنی همان‌طور که گِل‌ها از اطراف سنگ‌ریزه کاملاً شسته می‌شود و اثری از آن بر سنگ نمی‌ماند، مؤمن نیز پس از تولد از کافر، از کفر والدینش هیچ ضرری نمی‌بیند.

 

 

 

مطالب مرتبط پیشین:

«چرا به «علی بن یقطین» دستور رسید مانند اهل سنت وضو بگیرد؟!»

سایر مطالب مرتبط به «علی بن یقطین»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۳ ، ۰۷:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»؟ قَالَ: «التَّوْحِیدُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۲

 

از هشام بن سالم نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد [معنای «فطرت» در] این سخن خداوند سؤال کردم: «فطرت خداوند که مردم را بر اساس آن خلق کرده است.» (روم:۳۰)

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«توحید.»

 

 

 

…عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» مَا تِلْکَ الْفِطْرَةُ؟ قَالَ: «هِیَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِیدِ قَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» وَ فِیهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْکَافِرُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۲

 

از عبدالله بن سِنان نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد این سخن خداوند (عزّوجل) سؤال کردم: «فطرت خداوند که مردم را بر اساس آن خلق کرده است.» (روم:۳۰) که این «فطرت» چیست؟

حضرت فرمودند:

«این فطرت، همان اسلام است. خداوند هنگامی که از مردم میثاق (پیمان) گرفت، آن‌ها را بر اساس «توحید» خلق کرد. فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» (أعراف:۱۷۲) در میان آن‌ها هم مؤمن بود و هم کافر.»

 

 

 

…عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» قَالَ: «الْحَنِیفِیَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ اللَّهُ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قَالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ.» قَالَ زُرَارَةُ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»‏ الْآیَةَ قَالَ: «أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ.» وَ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ.» یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَوْلُهُ «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ».»

 الکافی، ج۲، ص۱۲

 

از زرارة بن أعیَن نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم: «به دین راستین خداوند گرایش داشته باشید و برای او شریک نگیرید.» (حج:۳۱)

حضرت فرمودند:

«گرایش به دین راستین، (نشأت‌گرفته) از فطرتی(سرشتی) است که خداوند انسان را بر آن خلق کرده است. هیچ تبدیلی(تغییری) در خلقت خداوند نیست.» (اشاره به: روم:۳۰)

امام همچنین فرمودند:

«خداوند سرشت انسان‌ها را بر اساس «معرفت به خودش(خدا)» آفریده است.»

زراره گوید:

از ایشان در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم: «(ای پیامبر! به‌یاد آور!) زمانی را که پروردگارت نسل آدم را از پشت او برگرفت و از فرزندان آدم پیمان گرفت و آن‌ها را بر (علیهِ) خودشان شاهد گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله…» (أعراف:۱۷۲)

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«خداوند نسل آدم تا روزی قیامت را از پشت او خارج کرد و آن‌ها مانند ذرّاتی پراکنده خارج شدند. آن‌گاه خداوند خودش را به آن‌ها شناساند و نشان داد. اگر چنین نکرده بود، هیچ‌کس پروردگارش را نمی‌شناخت.»

ایشان (همچنین) فرمودند:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «هر نوزادی بر اساس فطرت(سرشت) متولد می‌شود.» مقصود از فطرت، معرفت به این است که خداوند (عزّوجلّ) خالق اوست. چنین است این سخن خداوند که: «اگر از آن‌ها (کافران) سؤال شود که چه کسی آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است، قطعاً می‌گویند: خدا.» (لقمان:۲۵)»

 

 

 

مطلب مرتبط پیشین:

«دسته‌گل تحویل گرفته‌ایم، دسته‌گل تحویل دهیم!»

 

 

 

متن کامل و ترجمه آیات مذکور در احادیث:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (روم:۳۰)

«پس [با توجه به بى‌پایه بودن شرک] حق‌گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوى این دین [توحیدى] روى آور، [پاى‌بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچ‌گونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولى بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند.» (ترجمه حسین انصاریان)

 

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» (حج:۳۱)

«در حالى که براى خدا حق‌گرا باشید [و در مناسک حج] به او شرک نورزید. و هر کس به خدا شرک ورزد، گویا چنان است که از آسمان سقوط کرده و پرندگان [شکارى] او را مى‌ربایند، یا باد او را به جایى دور دست مى‌اندازد.» (ترجمه حسین انصاریان)

 

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» (أعراف:۱۷۲)

«و [به یاد آر] هنگامی را که پروردگارت از صلب بنی آدم نسلشان را پدید آورد، و آنان را [در ارتباط با پروردگاریش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ [انسان ها با توجه به وابستگی وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگاری و ربوبیّت حق] گفتند: آری، گواهی دادیم. [پس اقرار به پروردگاری خود را در این دنیا از شما گرفتیم] تا روز قیامت نگویید: ما از این [حقیقت آشکار و روشن] بی خبر بودیم.» (ترجمه حسین انصاریان)

 

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» (لقمان:۲۵)

«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً می‌گویند: خدا. بگو: همه ستایش ها ویژه خداست [آیا درک می کنند که همه امور به دست خداست؟ نه] بلکه بیشترشان معرفت و دانش ندارند.» (ترجمه حسین انصاریان)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

«أَنَّ بَعْضَ قُرَیْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خَاتَمَهُمْ؟ فَقَالَ: «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ؛ «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ: «بَلى»‏ فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»»

 الکافی، ج۲، ص۱۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی از قریش به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد:

برای چه از پیامبران سبقت گرفتید و (به‌عنوانِ) آخرین پیامبر و خاتمِ انبیاء مبعوث شدید؟

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:

«به‌راستی که من اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و در آن‌زمان که خداوند از پیامبران میثاق (پیمان) گرفت و آن‌ها را بر خودشان شاهد گرفت که «آیا من پروردگار شما نیستم؟»، من اولین پیامبری بودم که جواب دادم و گفتم: «بله.»

پس من به‌خاطر (سرعت در) اقرار به (ربوبیتِ) خداوند (عزّوجلّ) از سایر پیامبران سبقت گرفتم.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

چنان‌که می‌دانید نه‌تنها همه پیامبران، بلکه (به‌فرموده خداوند در آیه ۱۷۲ سوره أعراف) همه فرزندان آدم، در نهایت آن میثاق (پیمان) را بستند و آن «بله» را گفتند و به ربوبیت خداوند شهادت دادند.

اما همان‌طور که ملاحظه فرمودید سرعت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در کسب این یقین و عزم، و سبقت گرفتنشان در پاسخ‌گویی، سبب شد که به‌شدت ارتقای درجه یابند و سرور پیامبران شوند.

در هنگامه این میثاق، پس از رسول خدا، هرکس زودتر به یقین رسید و تصمیم گرفت «بله» بگوید و به ربوبیت پروردگار اقرار کرد، مقرّب‌تر شد و دیگران هرچه دیرتر گفتند، دورتر و دورتر شدند.

ما هم گاهی در بزنگاه‌هایی دچار تردید می‌شویم. هرچه زودتر حق را بپذیریم و بر اساس حق عمل کنیم، تقرّب فزاینده‌تری می‌یابیم و پیشرفت فوق‌العاده‌تری می‌کنیم.

اما هرچه بیش‌تر دچار وسوسه‌ها و سخنان فریبنده شویم و دیرتر به تصمیم برسیم، به‌شدت تنزّل درجه می‌یابیم و عقب می‌افتیم و حتی ممکن است سقوط کنیم و دیگر امکان نجات نیابیم.

لازمه این‌که زودتر به یقین برسیم و عزم عمل به یقینمان را پیدا کنیم، این است که از پیش آمادگی‌های روحی، فکری و عملیِ کافی برایمان حاصل شده باشد.

امید که اهل یقین و عزم و حزم باشیم و از شک و تردید و تعلُّل بی‌جا به‌دور.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۳ ، ۱۳:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

…حَدَّثَنِی اَلْعُبَیْدِیُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اُدْعُ اَللَّهَ لِی أَنْ یَرْزُقَنِی دَاراً وَ زَوْجَةً وَ وَلَداً وَ خَادِماً وَ اَلْحَجَّ فِی کُلِّ سَنَةٍ! فَقَالَ: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُرْزُقْهُ دَاراً وَ زَوْجَةً وَ وَلَداً وَ خَادِماً وَ اَلْحَجَّ خَمْسِینَ سَنَةً.» قَالَ حَمَّادٌ: فَلَمَّا اِشْتَرَطَ خَمْسِینَ سَنَةً عَلِمْتُ أَنِّی لاَ أَحُجُّ أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِینَ سَنَةً. قَالَ حَمَّادٌ: وَ حَجَجْتُ ثَمَانِیاً وَ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ هَذِهِ دَارِی قَدْ رُزِقْتُهَا وَ هَذِهِ زَوْجَتِی وَرَاءَ اَلسِّتْرِ تَسْمَعُ کَلاَمِی وَ هَذَا اِبْنِی وَ هَذَا خَادِمِی قَدْ رُزِقْتُ کُلَّ ذَلِکَ. فَحَجَّ بَعْدَ هَذَا اَلْکَلاَمِ حَجَّتَیْنِ تَمَامَ اَلْخَمْسِینَ، ثُمَّ خَرَجَ بَعْدَ اَلْخَمْسِینَ حَاجّاً: فَزَامَلَ أَبَا اَلْعَبَّاسِ اَلنَّوْفَلِیَّ اَلْقَصِیرَ ، فَلَمَّا صَارَ فِی مَوْضِعِ اَلْإِحْرَامِ دَخَلَ یَغْتَسِلُ: فَجَاءَ اَلْوَادِی فَحَمَلَهُ فَغَرَقَهُ اَلْمَاءُ رَحِمَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاهُ، قَبْلَ أَنْ یَحُجَّ زِیَادَةً عَلَى اَلْخَمْسِینَ، عَاشَ إِلَى وَقْتِ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) وَ تُوُفِّیَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ مِائَتَیْنِ…

 اختیارمعرفةالرجال(رجال‌الکشی)، ج۱، ص۳۱۶

 

از عُبیدی نقل شده است:

حمّاد بن عیسی گوید: نزد امام کاظم (علیه‌السلام) رفتم و به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم، برای من از خداوند بخواهید که خانه‌ای و همسری و فرزندی و خادمی و حجِ هرساله‌ای روزی‌ام کند!

حضرت فرمودند:

«خداوندا! بر محمد و آل‌محمد درود فرست و خانه‌ای و همسری و فرزندی و خادمی و پنجاه سال حج روزی‌اش فرما!»

حماد گفت:

وقتی حضرت پنجاه سال حج را برایم شرط کردند، دانستم که من بیش از پنجاه سال حج به‌جا نخواهم آورد.

و (الآن) چهل و هشت سال حج به‌جا آورده‌ام، این خانه‌ام است که به من روزی شده است، این همسرم است که پشت پرده است و سخنم را می‌شنود، این پسرم است و این خادمم است. همه آن‌ها (که حضرت برایم دعا کرده بود،) روزی‌ام شده است.

عبیدی گوید:

حماد، بعد از این سخن، دو حج دیگر به‌جا آورد و پنجاه سال را تمام کرد. بعد برای حج پنجاه و یکم از شهر خارج شد و با ابوالعباس نوفلی همسفر بود.

وقتی به محل احرام بستن رسید، وارد شد تا غسل کند. اما سیلی آمد و او را با خود برد و حماد در آب غرق شد، پیش از آن‌که حج پنجاه و یکم را به‌جا آورد. خداوند او را و ما را رحمت کند!

او تا زمان امام رضا (علیه‌السلام) زندگی کرد و در سال دویست و نه از دنیا رفت…

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۱۰:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ ع مِنْ ظَهْرِهِ لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِیٍّ فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ: «انْظُرْ مَا ذَا تَرَى؟» قَالَ: فَنَظَرَ آدَمُ ع إِلَى ذُرِّیَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ قَالَ آدَمُ ع: یَا رَبِّ مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیْهِمْ؟ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ یُؤْمِنُونَ بِرُسُلِی وَ یَتَّبِعُونَهُمْ.» قَالَ آدَمُ ع: یَا رَبِّ فَمَا لِی أَرَى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ کَثِیرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ؟ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «کَذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاتِهِمْ.» قَالَ آدَمُ ع: یَا رَبِّ فَتَأْذَنُ لِی فِی الْکَلَامِ فَأَتَکَلَّمَ؟ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «تَکَلَّمْ فَإِنَّ رُوحَکَ مِنْ رُوحِی وَ طَبِیعَتَکَ [مِنْ‏] خِلَافِ کَیْنُونَتِی.» قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ فَلَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةً وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَ لَا تَبَاغُضٌ وَ لَا اخْتِلَافٌ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «یَا آدَمُ بِرُوحِی نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبِیعَتِکَ تَکَلَّفْتَ [تَکَلَّمْتَ] مَا لَا عِلْمَ لَکَ بِهِ وَ أَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِیئَتِی یَمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی وَ إِلَى تَدْبِیرِی وَ تَقْدِیرِی صَائِرُونَ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِی إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِیَعْبُدُونِ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِی وَ عَبَدَنِی مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِی وَ لَا أُبَالِی وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ کَفَرَ بِی وَ عَصَانِی وَ لَمْ یَتَّبِعْ رُسُلِی وَ لَا أُبَالِی وَ خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّیَّتَکَ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ بِی إِلَیْکَ وَ إِلَیْهِمْ وَ إِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِکُمْ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِیَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ کَذَلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِیَّ وَ السَّعِیدَ وَ الْبَصِیرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِیرَ وَ الطَّوِیلَ وَ الْجَمِیلَ وَ الدَّمِیمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ وَ الْمُطِیعَ وَ الْعَاصِیَ وَ الصَّحِیحَ وَ السَّقِیمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لَا عَاهَةَ بِهِ فَیَنْظُرُ الصَّحِیحُ إِلَى الَّذِی بِهِ الْعَاهَةُ فَیَحْمَدُنِی عَلَى عَافِیَتِهِ وَ یَنْظُرُ الَّذِی بِهِ‏ الْعَاهَةُ إِلَى الصَّحِیحِ فَیَدْعُونِی وَ یَسْأَلُنِی أَنْ أُعَافِیَهُ وَ یَصْبِرُ عَلَى بَلَائِی فَأُثِیبُهُ جَزِیلَ عَطَائِی وَ یَنْظُرُ الْغَنِیُّ إِلَى الْفَقِیرِ فَیَحْمَدُنِی وَ یَشْکُرُنِی وَ یَنْظُرُ الْفَقِیرُ إِلَى الْغَنِیِّ فَیَدْعُونِی وَ یَسْأَلُنِی وَ یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْکَافِرِ فَیَحْمَدُنِی عَلَى مَا هَدَیْتُهُ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِیمَا أُعَافِیهِمْ وَ فِیمَا أَبْتَلِیهِمْ وَ فِیمَا أُعْطِیهِمْ وَ فِیمَا أَمْنَعُهُمْ وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِکُ الْقَادِرُ وَ لِی أَنْ أَمْضِیَ جَمِیعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَى مَا دَبَّرْتُ وَ لِی أَنْ أُغَیِّرَ مِنْ ذَلِکَ مَا شِئْتُ إِلَى مَا شِئْتُ وَ أُقَدِّمَ مِنْ ذَلِکَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِیدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِی عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ.»»

الکافی، ج۲، ص۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) زمانی که ذُرّیه (نسلِ) آدم (علیه‌السلام) را از پشتش خارج کرد تا از آن‌ها بر ربوبیت (پروردگاریِ) خودش و نبوت (پیامبریِ) همه پیامبران، میثاق (پیمان) بگیرد، اولین پیامبری که خداوند برای نبوت او از فرزندان آدم پیمان گرفت، محمد بن عبدالله (صلوات‌الله‌علیهما) بود.

بعد، خداوند (عزّوجلّ) به حضرت آدم (علیه‌السلام) فرمود: «نگاه کن؛ چه می‌بینی؟»

حضرت آدم (علیه‌السلام) به نسل خودش، که به‌صورت ذرّاتی پراکنده در آسمان بودند، نگاه کرد. (به خداوند) عرض کرد: پروردگارا! چه‌قدر نسل من زیادند! آن‌ها را برای چه کاری آفریدی؟ از آن‌ها چه می‌خواهی، که از ایشان پیمان گرفتی؟

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «(آن‌ها آفریده‌ام تا) مرا عبادت کنند، برای من چیزی را شریک نگیرند، به رسولانم (فرستادگانم) ایمان بیاورند و از ایشان پیروی کنند.»

حضرت آدم (علیه‌السلام) عرض کرد: پروردگارا! پس چرا من بعضی از این ذرّات را بزرگ‌تر از دیگران می‌بینم؟! و بعضی‌شان دارای نوری زیادی هستند، بعضی‌شان نور کمی دارند و بعضی‌شان نوری ندارند؟!

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «آن‌ها چنین آفریده‌ام تا در همه حالات آزمایششان کنم.»

حضرت آدم (علیه‌السلام) عرض کرد: آیا من اجازه‌ی سخن گفتن دارم که عقیده‌ام را بیان کنم؟

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «سخن بگو؛ چراکه روح تو از روح من است، هرچند طبیعتت مخالف وجود من است.

حضرت آدم (علیه‌السلام) عرض کرد: اگر آن‌ها را بر یک وزن و به یک اندازه و یک طبیعت و یک خلقت و یک رنگ و با عُمرهای برابر و روزی‌های مساوی می‌آفریدی، دراین‌صورت بعضی از آن‌ها بر دیگران ظلم نمی‌کردند، بعضی‌شان بر دیگران حسادت نمی‌ورزیدند و در مورد چیزهای مختلف با یکدیگر دشمنی و اختلاف نمی‌کردند.

خداوند (عزّوجل) فرمود: «ای آدم! به‌خاطر (نشأت گرفتن از) روحِ من سخن گفتی، اما به‌خاطر ضعف طبیعتت در مورد چیزی سخن گفتی که نمی‌دانستی، درحالی‌که من خالقِ عالَم هستم؛ به‌سبب علمی که داشتم، مخلوقاتم را مختلف (خلق) کردم و به‌خاطر مشیّت (اراده)ای که داشتم، تصمیم خود را اجرا کردم و آنان به‌سوی تدبیر و تقدیر خودم، (به این شکل) درمی‌آیند. هیچ تبدیل (تغییری) در آفرینش من نخواهد بود.

جن و انس[۱] را فقط برای این آفریدم که مرا عبادت کنند. بهشت را برای کسانی از آن‌ها آفریدم که از من اطاعت می‌کنند، مرا عبادت می‌کنند و از رسولانم (فرستادگانم) پیروی می‌کنند. و (از چیزی) باکی ندارم.[۲] آتش (جهنم) را برای کسانی آفریدم که بر من کفر ورزند (نادیده گیرند)، از من نافرمانی کنند و از رسولانم پیروی نکنند. و (از چیزی) باکی ندارم.[۲]

من تو را آفریدم و ذریّه (نسل)ات را آفریدم، بدون این‌که نیازی به تو و آن‌ها داشته باشم. تو را آفریدم و آن‌ها را آفریدم فقط برای این‌که شما را دچار بلاء (آزمایش) کنم (تا مشخص شود) کدامتان، در زندگی‌تان در دنیا و پیش از مرگتان، بهتر عمل می‌کند. به‌همین‌دلیل دنیا و آخرت را و زندگی و مرگ را و اطاعت و نافرمانی را و بهشت و آتش را آفریدم.

من در تقدیر و تدبیر و علم نافذی که به آن‌ها (آدمیان) دارم، چنین اراده کرده‌ام که میان صورت‌ها، جسم‌ها، رنگ‌ها، عُمرها، روزی‌ها و اطاعت و نافرمانی آن‌ها اختلاف باشد. بنابراین از میان آن‌ها بدبخت و خوش‌بخت، بینا و کور، کوتاه و بلند، زیبا و زشت، عالم و جاهل، توان‌گر و فقیر، مطیع و نافرمان، سالم و بیمار، کسی که زمین‌گیر است و کسی که هیچ عارضه‌ای ندارد، [از همه نوعشان] قرار دادم؛

پس شخص سالم به کسی که عارضه‌ای دارد، نگاه می‌کند و مرا به‌خاطر سلامتی‌اش حمد می‌کند و کسی که عارضه‌ای دارد، به شخص سالم نگاه می‌کند و مرا می‌خواند (دعا می‌کند) و از من می‌خواهد به او سلامتی دهم و بر بلاء (امتحانی) که او را دچارش کرده‌ام صبر می‌کند. من نیز هدایای بزرگی به‌عنوان پاداش به او می‌بخشم.

همچنین توان‌گر (دارا) به فقیر نگاه می‌کند و مرا حمد می‌کند و شکر می‌کند و فقیر به توان‌گر نگاه می‌کند و مرا می‌خواند و از من می‌خواهد.

مؤمن نیز به کافر نگاه می‌کند و مرا به‌خاطر چیزی که به او هدیه داده‌ام حمد می‌کند.[۳]

برای همین آن‌ها را آفریده‌ام تا در راحتی و سختی آزمایششان کنم؛ در زمانی که سلامت دارند و در زمانی که مبتلا هستند، در زمانی که به آن‌ها (روزی) می‌بخشم و در زمانی که چیزی نمی‌دهم.[۴]

من، خدای فرمانروای توانا هستم. می‌توانم تمام آن‌چه بر اساس تدبیرم، تقدیر کرده‌ام را اجرا کنم و می‌توانم از میان تقدیراتم، آن‌چه که می‌خواهم را تغییر دهم و چیزی که دیرتر بوده را جلو بیاندازم و آن‌چه زودتر بوده را عقب بیاندازم.

من، خدایی هستم که آن‌چه اراده کنم را انجام می‌دهم؛ در مورد آن‌چه انجام می‌دهم، مورد سؤال قرار نمی‌گیرم و این، من هستم که از مخلوقاتم در مورد کارهایی که انجام می‌دهند، سؤال می‌کنم.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ظاهراً مقصود از «إنْس» در آیات و روایات، موجودات غیر از فرشته و جن هستند. بنابراین «انس» اعم از بنی‌آدم (حضرت آدم و نسل او) است و شامل موجوداتی (مثل نسناس) که پیش از حضرت آدم روی زمین ساکن بوده‌اند و به‌مرور (به‌خاطر فسادی که در زمین به‌پا کرده بودند،) نابود شده‌اند نیز می‌شود.

[۲] یعنی در مورد این‌که چرا آن‌ها را به بهشت یا جهنم می‌فرستم، از کسی هراسی ندارم و پاسخ‌گوی کسی نیستم.

[۳] کافر، کسی است که با آن‌که حقیقت را دیده و از آن آگاه است، روی آن سرپوش می‌گذارد، آن را نادیده می‌گیرد و انکار می‌کند. بنابراین کفر برای کافر، مثل بیماری برای بیمار نیست که اگر صبر کند و از خدا بخواهد، همین صبر و دعایش سبب رشدش باشد و در آزمایش الهی موفق شود. در همین فقره هم ملاحظه می‌کنید که خداوند - به‌خلاف فقره‌های قبلی - فقط تکلیف و وظیفه‌ی مؤمن را بیان می‌فرماید و در مقابلِ ایمان مؤمن، از کفر کافر سخنی به‌میان نمی‌آورد و آن را مسکوت می‌گذارد.

[۴] بنابراین ابتلاء و آزمایشی که خداوند در دنیا برایمان فراهم کرده است، این است که انسان در هر جایگاه و موقعیتی که هست (اعم از این‌که سالم است یا بیمار، زیباست یا زشت، کوتاه‌قد است یا بلندقد، سردمزاج است یا گرم‌مزاج، صبور است یا عجول، رئیس است یا مرئوس، داراست یا ندار و…)، به تکلیف خود عمل کند؛ شاکر باشد (شکر قلبی، زبانی و عملی)، به درگاه خداوند دعا کند و فقط از او بخواهد، صبر کند، برای رشد خود بکوشد، در عبادت از خدا و تبعیت از او و اولیائش نهایت امکانات خود را - چه کم باشد و چه زیاد - به‌کار گیرد و…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۳ ، ۰۹:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَیْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِیناً مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ هُمْ کَالذَّرِّ: «یَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ!» وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «إِلَى النَّارِ! وَ لَا أُبَالِی» ثُمَّ قَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» قالُوا: بَلى‏ شَهِدْنا، أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى النَّبِیِّینَ فَقَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ أَنَّ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.» قالُوا: بَلى.‏ فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ «أَنَّنِی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی ع وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِی وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ کَرْهاً.» قَالُوا: أَقْرَرْنَا یَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ یُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ وَ لَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قَالَ: إِنَّمَا هُوَ فَتَرَکَ. ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «ادْخُلُوهَا!» فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ: «ادْخُلُوهَا!» فَدَخَلُوهَا فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ أَقِلْنَا! فَقَالَ: «قَدْ أَقَلْتُکُمُ اذْهَبُوا فَادْخُلُوا!» فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْوَلَایَةُ وَ الْمَعْصِیَةُ.»

 الکافی، ج۲، ص۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند (تبارک‌وتعالی) هنگام آفرینش مخلوقات، آبی گوارا آفرید و آبی شور و تلخ. آن‌گاه آن دو آب را با هم مخلوط کرد. آن‌گاه گِلی از سطح زمین برگرفت و آن را به‌شدّت در هم مالید.

آن‌گاه به اصحاب یمین، درحالی‌که مانند ذرّاتی پراکنده بودند، فرمود: «به سلامتی، به‌سوی بهشت حرکت کنید!» و به اصحاب شِمال فرمود: «به‌سوی آتش (جهنم) حرکت کنید و من باکی ندارم!»

سپس فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: بله شهادت می‌دهیم (که تو پروردگار ما هستی. خداوند این اقرار را از فرزندان آدم گرفت؛) تا در روز قیامت بگویند: ما از این موضوع غفلت داشتیم.[۱] [۲]

سپس از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آیا این، محمد، رسول من نیست؟ و آیا این، علی، امیر مؤمنان نیست؟» (پیامبران صلوات‌الله‌علیهم) گفتند: بله (گواهی می‌دهیم که چنین است.) پس نبوت برای آن‌ها ثابت شد.[۳]

آن‌گاه خداوند از پیامبران اولو العزم پیمان گرفت؛ «این‌که من پروردگار شما هستم و این، محمد، رسول من است و این، علی، امیر مؤمنان است و اوصیای بعد از او (ائمه صلوات‌الله‌علیهم)، والیان امر من و خزانه‌داران علم من هستند. و این‌که به‌وسیله‌ی مهدی، دینم را یاری می‌کنم و دولتم را آشکار می‌کنم و از دشمنانم انتقام می‌گیرم و - چه با رضایت و چه با اکراه - عبادت می‌شوم.

(پیامبران اولو العزم صلوات‌الله‌علیهم) گفتند: پروردگارا! اقرار می‌کنیم و به آن(چه فرمودی) شهادت می‌دهیم.

اما آدم (علیه‌السلام) نه منکر شد و نه اقرار کرد. پس اولو العزم بودن، برای آن پنج نفر[۴] ثابت شد؛ چراکه آنان در مورد حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) یقین داشتند.

اما آدم (علیه‌السلام) بر اقرار به این موضوع عزم (تصمیم قاطعی) نداشت. و این، همان سخن خداوند (عزّوجلّ) است که: «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»[طه:۱۱۵]؛ «و ما یقیناً پیش از آن (ماجرای خوردن میوه)، با آدم عهد کردیم، اما او [چون مردّد بود] به تأخیر انداخت و ما عزم (اراده‌ای جدی) در او نیافتیم.» مقصود از «نسی» در این آیه، «ترک کردنِ» (اقرار به ولایت حضرت مهدی) است (، نه فراموش کردن.)[۵]

بعد (از این اقرار گرفتن‌ها)، خداوند به آتش دستور داد که برپا شود. آن‌گاه به اصحاب شِمال فرمود: «وارد آتش شوید!» اما آن‌ها از (عظمتِ) آتش وحشت کردند. خداوند به اصحاب یمین فرمود: «وارد آتش شوید!» آن‌ها وارد آتش شدند و آتش برایشان سرد و سلامت گشت.

آن‌گاه اصحاب شِمال عرض کردند: پروردگارا! فرصت جبران بده! خداوند فرمود: «به شما فرصتی دوباره دادم؛ بروید و وارد شوید!» اما آن‌ها (باز هم) از آتش وحشت کردند.

پس، از آن‌جا بود که طاعتِ (پروردگار) و ولایتِ (اهل‌بیت) و معصیتِ (پروردگار) ثابت شد.»[۶]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] اشاره‌ای است به آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» [أعراف:۱۷۲]

[۲] بعضی مترجمان، به‌خلاف لفظ صریح این آیه، خود را به سختی انداخته‌اند و کلماتی را در تقدیر گرفته‌اند و چنین ترجمه کرده‌اند که: «تا در روز قیامت نگویند…» درحالی‌که همان «بگویند» درست است؛ با این توضیح که: اگر خداوند این پیمان را از آن‌ها نمی‌گرفت، می‌گفتند ما خبر نداشتیم. اما حالا که این پیمان گرفته شده، آن‌ها نمی‌توانند بگویند ما نمی‌دانستیم، بلکه می‌گویند: «ما غفلت داشتیم.» یعنی می‌دانستیم اما حواسمان نبود!

[۳] یعنی بعد از این‌که اقرار کردند، خداوند مُهر نبوت را بر آن‌ها زد و نبیّ (پیامبر) محسوب شدند.

[۴] یعنی: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (صلوات‌الله‌علیهم) که بلافاصله به ولایت اهل‌بیت و مهدویت امام زمان (عجل‌الله‌فرجهم) نیز اقرار کردند.

[۵] توضیح آن‌که واژه «نسی» گاهی به‌معنای فراموش کردن استفاده می‌شود و گاهی به‌معنای «ترک کردن و انجام ندادن». حضرت اشاره می‌کنند که در این‌جا به‌معنای ترک کردن آمده؛ یعنی حضرت آدم اقرار نکرد، نه‌این‌که اقرار کرده و آن را فراموش نموده باشد.

[۶] یعنی بعد از این اقرارها و آن امتحان ورود به آتش، دیگر مشخص شد که چه کسانی اهل طاعت پروردگار هستند، چه کسانی پذیرای ولایت اهل‌بیت‌اند و چه کسانی اهل معصیت خداوند هستند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۱۲
ابوالفضل رهبر