در مطلبِ پیشین، ماجرای کمک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خانواده بیوهزنی که شوهرش شهید شده بود را خواندید.
ماجرایی که در این مطلب میخوانید، غیر از آن است و نشان میدهد این رفتار در سلوک حضرت، آن هم در سِمَتِ خلیفه مسلمین، نادر نبوده است...
رُوِیَ أَنَّهُ ع اجْتَازَ لَیْلَةً عَلَى امْرَأَةٍ مِسْکِینَةٍ لَهَا أَطْفَالٌ صِغَارٌ یَبْکُونَ مِنَ الْجُوعِ وَ هِیَ تُشَاغِلُهُمْ وَ تُلْهِیهِمْ حَتَّى یَنَامُوا وَ کَانَتْ قَدْ أَشْعَلَتْ نَاراً تَحْتَ قِدْرٍ فِیهَا مَاءٌ لَا غَیْرُ وَ أَوْهَمَتْهُمْ أَنَّ فِیهَا طَعَاماً تَطْبُخُهُ لَهُمْ فَعَرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَالَهَا فَمَشَى وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ قَوْصَرَةَ تَمْرٍ وَ جِرَابَ دَقِیقٍ وَ شَیْئاً مِنَ الشَّحْمِ وَ الْأَرُزِّ وَ الْخُبْزِ وَ حَمَلَهُ عَلَى کَتِفِهِ الشَّرِیفِ فَطَلَبَ قَنْبَرٌ حَمْلَهُ فَلَمْ یَفْعَلْ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى بَابِ الْمَرْأَةِ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهَا فَأَذِنَتْ لَهُ فِی الدُّخُولِ فَرَمَى شَیْئاً مِنَ الْأَرُزِّ فِی الْقِدْرِ وَ مَعَهُ شَیْءٌ مِنَ الشَّحْمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ نَضْجِهِ غَرَفَ لِلصِّغَارِ وَ أَمَرَهُمْ بِأَکْلِهِ فَلَمَّا شَبِعُوا أَخَذَ یَطُوفُ فِی الْبَیْتِ وَ یُبَعْبِعُ لَهُمْ فَأَخَذُوا فِی الضَّحِکِ فَلَمَّا خَرَجَ ع قَالَ لَهُ قَنْبَرٌ یَا مَوْلَایَ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ شَیْئاً عَجِیباً قَدْ عَلِمْتُ سَبَبَ بَعْضِهِ وَ هُوَ حَمْلُکَ الزَّادَ طَلَباً لِلثَّوَابِ أَمَّا طَوَافُکَ فِی الْبَیْتِ عَلَى یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ الْبَعْبَعَةُ فَمَا أَدْرِی سَبَبَ ذَلِکَ فَقَالَ ع یَا قَنْبَرُ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ وَ هُمْ یَبْکُونَ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْهُمْ وَ هُمْ یَضْحَکُونَ مَعَ الشِّبَعِ فَلَمْ أَجِدْ سَبَباً سِوَى مَا فَعَلْتُ.
کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، ص۱۱۶
روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شبی از کنار زن بیچارهای عبور کردند که کودکان خردسالی داشت که از شدت گرسنگی گریه میکردند و آن زن داشت حواس کودکانش را پرت میکرد و با آنها بازی میکرد تا خوابشان ببرد. او زیر دیگی که در آن فقط آب بود، آتش روشن کرده بود تا آنها خیال کنند در دیگ غذایی برایشان میپزد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از حال آن زن آگاه شدند. پس بههمراه قنبر (غلامشان) به خانهشان رفتند. ظرفی خرما، سطلی آرد، مقداری شحم، برنج و نان برداشتند، به دوش گرفتند و راه افتادند. قنبر خواست آنها را از حضرت بگیرد و ببرد، اما حضرت اجازه ندادند.
وقتی جلوی درب خانه زن رسیدند، حضرت از او اجازه ورود خواستند. زن اجازه ورود داد. حضرت مقداری برنج و شحم در دیگ ریختند. وقتی غذا را پختند، مقداری برای بچهها برداشتند و به آنها فرمودند که بخورند. وقتی بچهها سیر شدند، شروع کردند به چرخیدن دور اتاق و برای بچهها بَعبَع کردن. کودکان هم شروع کردند به خندیدن.
وقتی از خانه زن خارج شدند، قنبر به حضرت عرض کرد: مولای من! امشب کارهای عجیبی (از شما) دیدم. میدانم علتِ بعضی از این کارها؛ مثل حملِ آذوقه، کسب ثواب است. اما اینکه چهاردستوپا دور اتاق چرخیدید و بعبع کردید را علتش را نمیفهمم.
حضرت فرمودند: «ای قنبر! من وقتی پیش آن کودکان رفتم، آنها از شدت گرسنگی گریه میکردند. دوست داشتم درحالی از پیش آنها بروم، که با شکم سیر میخندند. جز کاری که انجام دادم، راه دیگری (برای خنداندنِ آنها) نیافتم.»