دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۱۸۵ مطلب با موضوع «تربیتی» ثبت شده است

 

...عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ: أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «خَیْرُ تُمُورِکُمُ الْبَرْنِیُّ فَأَطْعِمُوهُ نِسَاءَکُمْ فِی نِفَاسِهِنَّ تَخْرُجْ أَوْلَادُکُمْ زَکِیّاً حَلِیماً.»

 الکافی، ج‏۶، ص۲۲

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«بهترین خرمای شما، «بَرنی»[۱] است. آن را در دوران نِفاسِ[۲] زنانتان، به آن‌ها بخورانید؛ تا فرزندانتان پاک و بردبار شوند.»

 

 

 

...عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ رَفَعَهُ إِلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «لِیَکُنْ أَوَّلُ مَا تَأْکُلُ اَلنُّفَسَاءُ اَلرُّطَبَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمَرْیَمَ: «وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ اَلنَّخْلَةِ تُسٰاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا»» قِیلَ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ أَوَانُ اَلرُّطَبِ؟ قَالَ: «سَبْعَ تَمَرَاتٍ مِنْ تَمْرِ اَلْمَدِینَةِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فَسَبْعَ تَمَرَاتٍ مِنْ تَمْرِ أَمْصَارِکُمْ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عَظَمَتِی وَ اِرْتِفَاعِ مَکَانِی لاَ تَأْکُلُ نُفَسَاءُ یَوْمَ تَلِدُ اَلرُّطَبَ فَیَکُونُ غُلاَماً إِلاَّ کَانَ حَلِیماً وَ إِنْ کَانَتْ جَارِیَةً کَانَتْ حَلِیمَةً.»»»

 الکافی، ج۶، ص۲۲

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«زن نفساء،[۳] اولین چیزی که می‌خورد باید رطب[۴] باشد؛

چراکه خداوند (تعالی) به حضرت مریم [پس از آن‌که حضرت عیسی (علیهماالسلام) را زیر یک درخت خرما به دنیا آورد،] فرمود:

«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ اَلنَّخْلَةِ تُسٰاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا» [مریم:۲۵]

«تنه‌ی درخت خرما را به‌سوی خود بجنبان؛ تا رطب تازه‌ای بر تو فرو ریزد.»»

به ایشان عرض شد:

ای رسول خدا! اگر فصلِ رسیدنِ رطب نبود چه؟

حضرت فرمودند:

«(اگر رطبِ تازه نبود،) هفت خرمای مدینه و اگر این هم نبود، هفت خرما از خرماهای شهرتان؛

چراکه خداوند (عزّوجلّ) می‌فرماید:

«قسم به عزتم و جلالم و عظمت و مقام والایم، زن نفساء، در روزی که زایمان می‌کند، رطب نمی‌خورد، مگراین‌که اگر (فرزندش) پسر باشد، مردی حلیم خواهد شد و اگر دختر باشد، زنی حلیم خواهد شد.»[۵]»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بَرنی: نوعی خرمای معروف که سرخ‌رنگ است.

[۲] نِفاس: ساعات و روزهای پس از زایمان (ده روز پس از زایمان که زن خون می‌بیند. در همین ایام است که مادر شیر غلیظی دارد که به شیر آغوز معروف است و برای نوزاد بسیار مفید است.)

[۳] نَفساء: زنی که در دوران نفاس است.

[۴] رطب: خرمای تازه و آبدار.

[۵] این جملات در قرآن نیست. چنین جملاتی (که از قول خداوند است، ولی در قرآن ذکر نشده) را «حدیث قدسی» گویند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

یکی از مقدمات لازم برای تربیت فرزندانی صالح، توجه به دستوراتی است که اهل بیت (علیهم‌السلام) در مورد تغذیه دوران بارداری فرموده‌اند.

در زیر به نمونه‌ای اشاره می‌گردد:

...عَنْ أَبِی زِیَادٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«أَطْعِمُوا حَبَالاکُمُ‏ اللُّبَانَ فَإِنَّ الصَّبِیَّ إِذَا غُذِّیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ بِاللُّبَانِ اشْتَدَّ قَلْبُهُ وَ زِیدَ فِی عَقْلِهِ فَإِنْ یَکُ ذَکَراً کَانَ شُجَاعاً وَ إِنْ وُلِدَتْ أُنْثَى عَظُمَتْ عَجِیزَتُهَا فَتَحْظَى بِذَلِکَ عِنْدَ زَوْجِهَا.»

 الکافی، ج‏۶، ص۲۳

 

از امام حسن مجتبی از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«به زنان حامله‌تان کُندُر[۱] بدهید (بخورند)؛ چراکه فرزند اگر در شکم مادرش با کندر تغذیه شده باشد، قلبش مستحکم می‌شود و بر عقلش افزوده می‌گردد.[۲]

حال، اگر پسر باشد، شجاع می‌گردد و اگر دختر باشد، کفلش بزرگ می‌شود و به این سبب، مورد اقبال همسرش قرار می‌گردد.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] کندر، صمغ (شیره‌ی) درختی خاردار است با همین نام، که شبیه درخت پسته است، حدود دو متر ارتفاع دارد و در کوهستان‌ها می‌روید. مزاج کندر، گرم و خشک است.

[۲] مقصود از «قلب» و «عقل» در این حدیث (و در اغلب احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام)، غیر از قلب صنوبری (داخل قفسه سینه) و مغز (داخل کاسه سر) است. هرچند گویا ارتباطی نیز با اعضای نظیر خود در بدن دارند.

برای نزدیک شدن به معنای این عناوین، می‌توانید مطالب پیشین پیرامون آن‌ها را ملاحظه بفرمایید...

مطالب پیشین پیرامون «عقل»

مطالب پیشین پیرامون «قلب»

به‌ویژه در مورد رابطه عقل و قلب این مطلب را بخوانید.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

احادیثی با موضوع «تغذیه دوران بارداری» فراوان‌اند. این حدیث به‌عنوان نمونه و با هدف توجه دادن به اثر تغذیه در این دوران، بر روح و جسم فرزندان ذکر شد. تحقیق و پیگیری پیرامون این موضوع با خودتان...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ:

«إِیَّاکُمْ وَ تَزْوِیجَ‏ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِیَاعٌ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۵۳

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«مبادا با زن نادان ازدواج کنید؛ چراکه هم‌نشینی با او بلاء است و فرزندانش تباه می‌شوند.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

بر اساس روایات، یکی از حقوق اساسی فرزندان که رعایت آن بر پدرها واجب است، انتخاب مادری شایسته برای آن‌هاست. یعنی آن‌ها حقی بر گردنِ پدرانشان دارند که از مدت‌ها پیش از تولدشان، لازم‌الاجراست.

این خیلی عجیب و تکان‌دهنده است که آقایان باید حقِ کسانی را که هنوز ندیده‌اند و نمی‌شناسند، بلکه هنوز پا به این دنیا نگذاشته‌اند را به جا آورند.

مردان مجرد هنگام انتخاب همسر باید به این واجب شرعی و اخلاقی توجه داشته باشند، و الّا، دیگر نه می‌توانند (مانند نماز واجبی که قضاء شده است،) قضایش را به جا آورند و نه می‌توانند آسیبی که به فرزندان و نسلشان وارد کرده‌اند را جبران کنند.

آن‌ها می‌مانند و یک عمر شرمندگی...

آن‌ها می‌مانند و سؤال سختی که باید در روز قیامت، به فرزندان و نسلشان پاسخ گویند…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«تَزَوَّجُوا فِی الْحُجْزِ الصَّالِحِ فَإِنَ‏ الْعِرْقَ‏ دَسَّاسٌ‏.»

 مکارم‌الأخلاق، ص۱۹۷

 

«(با همسری که) در خاندانی صالح (است) ازدواج کنید؛

چراکه (ویژگی‌های آنان از طریقِ) ترشحات بدن[۱]، به‌شکل پنهان، [به همسر و فرزندانتان] سرایت می‌یابد.[۲]»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در متن حدیث از واژه «عِرق» استفاده شده است. عرق، معمولاً به معنای رگ خونی و گاهی رشته عصبی به‌کار می‌رود، اما در این‌جا به‌معنای ترشحاتی است که در عضوی از بدن تولید می‌شود و از آن خارج می‌گردد. (ر.ک: معجم‌مقاییس‌اللغة، ج۴، ص۲۸۳)

یکی از شواهد به‌کار رفتن این واژه در این معنا و نیز تأثیر وراثت بر ویژگی‌های فرزندان، کلام امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) به محمد حنفیه در جنگ جمل است.

قل شده است وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در این جنگ به فرزندشان محمد حنفیه (که در آن زمان حدود ۲۰ سال سن داشته) دستور حمله می‌دادند، او قدری پیش‌روی می‌کرد و بعد می‌ایستاد. حضرت چندبار دستور دادند و او می‌ایستاد و پیش نمی‌رفت. در نهایت به حضرت عرض کرد که مگر باران تیرها را نمی‌بینید؟!

حضرت در گرماگرم نبرد، ضربه‌ای به سینه محمد زدند و پیش از آن‌که خود حمله‌ای کنند و لشکر بصره را از هم بپاشند و آیین رزم را به فرزندشان بیاموزند، به او فرمودند:

«أدرکک عِرقٌ مِن أُمّک»

 شرح نهج‌البلاغة لإبن أبی‌الحدید، ج۱، ص۲۴۳

«عِرقی از مادرت به تو رسیده است.»

توضیح آن‌که محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از زنی به‌نام خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) بوده است و مقصود حضرت این است که تو این ویژگی (ترسیدن از رگبار تیرها) را از من به ارث نبرده‌ای، بلکه از مادرت به تو رسیده است.

اشاره تاریخی دیگری که حضرت امیر به این موضوع دارند، سفارشی است که ایشان در مورد انتخاب زنی که بعدها حضرت عباس (سلام‌الله‌علیهما) را به دنیا آورد، به برادرشان عقیل داشته‌اند؛

ایشان با عقیل (که نسب‌شناسی خبره بود) مشورت کردند و از او خواستند زنی را به او پیشنهاد کند که از خاندانی اصیل، دلیر و جنگاور باشد. عقیل نیز فاطمه بنت حزام (از قبیله بنی‌کلاب) را به حضرت پیشنهاد کردند.

 

[۲] در متن حدیث، در مورد شیوه سرایت ویژگی‌ها (از طریق وراثت) از ماده‌ی «دسّ» استفاده شده است. ایشان می‌فرمایند که عِرق (آن مترشحات بدن که ویژگی‌های ژنتیکی را منتقل می‌کنند،) «دسّاس» هستند. دسیسه، به معنای «نفوذی حیله‌گرانه مخفیانه» است.\

توضیح آن‌که بعضی ویژگی‌ها و اخلاقیات، از طریق تربیت (زبانی یا عملی) به انسان منتقل می‌شوند که آشکارا و محسوس است. اما ویژگی‌های وراثتی بدون این‌که محسوس و قابل مشاهده باشند و بدون این‌که اصلاً در والدین باشند، به فرزندان منتقل می‌شوند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

احتمالاً در اطرافیانتان دیده‌اید که خصوصیات جسمی و روحی بعضی اشخاص، نه به پدرشان شبیه است و نه به مادرشان، بلکه به دایی، پدربزرگ یا یکی از اقوام دورشان شباهت دارند. این مسأله در علم ژنتیک نیز به اثبات رسیده است.

بنابراین لازم است هنگام انتخاب همسر، علاوه بر ظاهر و روحیات شخص موردنظر، به خصوصیات قوم و تبار او و ویژگی‌هایی قرار است ناخودآگاه و پنهانی به نسل آینده‌مان منتقل شود نیز دقت داشته باشیم.

چنان‌که از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قَامَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَطِیباً فَقَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ اَلدِّمَنِ قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ اَلدِّمَنِ قَالَ اَلْمَرْأَةُ اَلْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ اَلسَّوْءِ.»

 الکافی، ج۵، ص۳۳۲

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به سخنرانی ایستادند و فرمودند: «ای مردم! بپرهیزید از سبزه‌ای که در میان کود حیوانی روییده!»

به ایشان عرض شد: ای رسول خدا! سبزه‌ی در میان کود حیوانی چیست؟

حضرت فرمودند: «زنی زیبا که در خاستگاه (خانواده)ای بد رشد یافته.»»

همچنین لازم است هنگام انتخاب همسر، دست از خودخواهی برداریم، تنها میل و شرایط خود را لحاظ نکنیم و صلاح فرزندان و نسل‌های بعدی‌مان را نیز درنظر بگیریم.

مشخص است که بعضی صفات، چه خوب و چه بد، ناخواسته و ناچار از طریق وراثت به فرزندانمان منتقل می‌شوند، صفاتی که شاید تلاش ما و خودشان نیز برای تغییر آن‌ها فایده چندانی نداشته باشد.

مبادا با انتخاب نامناسبمان همواره نزد فرزندان و نسل آینده‌مان شرمنده و سرافکنده باشیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏:

«إِنَّ اللَّهَ لَیُصْلِحُ بِصَلَاحِ الرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ وُلْدِهِ وَ یَحْفَظُهُ فِی دُوَیْرَتِهِ وَ دُوَیْرَاتٍ حَوْلَهُ فَلَا یَزَالُونَ فِی‏ حِفْظِ اللَّهِ‏ لِکَرَامَتِهِ‏ عَلَى اللَّهِ.» ثُمَّ ذَکَرَ الْغُلَامَیْنِ فَقَالَ: ««وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ شَکَرَ صَلَاحَ أَبَوَیْهِمَا لَهُمَا.»

 تفسیرالعیاشی، ج‏۲، ص۳۳۷

 

از اسحاق بن عمّار نقل شده است:

شنیدم که امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«به‌راستی که خداوند، به‌خاطر سلامتِ مرد مؤمن (از فساد)، قطعاً فرزندانش را و فرزندانِ فرزندانش را اصلاح می‌کند و او را در میان همسایگانش و هم‌محله‌ای‌هایش محفوظ می‌دارد.

پس آنان (فرزندان و نوه‌ها)، به‌خاطر احترامی که آن مؤمن نزد خداوند دارد، همواره در (کنفِ) حفاظت خداوند قرار دارند.»

سپس حضرت ماجرای آن دو پسربچه [که حضرت خضر و حضرت موسی (علیهماالسلام) دیوارشان را بازسازی کردند تا گنجی که پدر مؤمنشان برای آینده‌شان مخفی کرده بود، محفوظ بماند] را یادآوری کردند و آن‌گاه فرمودند:

««وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» [کهف:۸۲]؛ «پدرِ آن‌دو (پسربچه)، صالح (سالم از فساد) بود.»

آیا توجه نکرده‌ای که خداوند صلاح (سلامتِ) پدر آن‌دو را شکر گزارد[۱] و برای فرزندانش جبران نمود؟»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] پیش‌تر در مطلبی ذکر شده بود که یکی از صفاتی که برای خداوند (عزّوجلّ) ذکر شده است، «شاکر» است و شاکر بودنِ خداوند به این معناست که او نیکیِ بنده‌اش را بی‌اثر نمی‌گذارد و ضایع نمی‌کند؛ در جای مناسب و به شکل صحیحی به کار می‌گیرد و برای او جبران می‌کند.

«قابل توجه تشنگانِ «ممبر» و «فالوور»! و نیز «منبری»هایی که در مجالس زیرِ چندهزار نفر سخنرانی نمی‌کنند!»

در این ماجرا نیز خداوند نیکی‌های پدر آن دو پسربچه را شکر گزارده و پس از مرگش این نیکی را با نیکی‌ای به فرزندانش جبران فرموده است.

[۲] پدران و مادران دغدغه‌مند، تمام تلاش خود را برای صلاح و سلامت فرزندانشان به کار می‌گیرند، اما به‌هرحال قصورات و تقصیراتی نیز در این امر دارند. همچنین آنان در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها، کنار فرزندانشان نیستند و توان مراقبت دائمی نسبت به آنان را ندارند.

اما خداوندِ دائمِ حاضرِ ناظرِ عالمِ راحمِ شاکرِ...، همواره با خلقش است، بر آنان تسلط دارد و امورشان را تدبیر می‌فرماید.

بنابراین خوب است با پروردگار خود عهد ببندیم؛ که اگر ما در تربیت فرزندانمان کوتاهی‌ها و اشتباهاتی داریم، اگر آنان در محیط سالمی رشد نمی‌کنند، اگر هجمه شیاطین جنی و انسی بر آن‌ها سنگین است، اگر در بسیاری ساعات و حالات از آنان غائبیم، اگر روزی رسید که از این دنیا کوچ کردیم و دیگر کنار آن‌ها نبودیم، اگر...

با پروردگارمان عهد ببندیم که پروردگارا! ما به سوی تو بازمی‌گردیم و تسلیم تو می‌شویم؛ سعی می‌کنیم از هوس‌ها و وسوسه‌ها چشم بپوشیم و از آلودگی‌ها و گناه‌ها دوری کنیم. در عوض، تو نیز قصورها و تقصیرهای ما را جبران کن، جای خالی ما را پر کن و همیشه و همه‌جا، حافظ فرزندان و نسلمان در برابر وسوسه‌ها، هجمه‌ها، آسیب‌ها و نابودی‌ها باش.

و همواره دعایمان این باشد که:

«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلىٰ وٰالِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ» [الأحقاف:۱۵]

«پروردگارا! چنین برایم مقدّر فرما که شکرگزار نعمتی که بر من و والدینم ارزانی داشتی، باشم و اعمال صالحی که تو می‌پسندی را انجام دهم و برای من، نسلم را صالح گردان. من به سوی تو بازگشتم و من از تسلیمانِ محضِ (دستوراتِ تو) هستم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

روَى حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَه‏:

«یَا عَلِیُّ حَقُّ اَلْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ یُحْسِنَ اِسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ یَضَعَهُ مَوْضِعاً صَالِحاً.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۴، ص۳۷۲

 

از رسول خدا نقل شده است که در ضمن توصیه‌های چهارصدگانه‌شان به امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیهما) فرمودند:

«ای علی! حق فرزند بر گردن پدرش این است که:

نامی زیبا بر او بگذارد،[۱]

ادبش را نیکو سازد

و او را در جایگاهی سالم[۲] قرار دهد.»

 

 

 

قالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ:

«تَجِبُ‏ لِلْوَلَدِ عَلَى‏ وَالِدِهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: اخْتِیَارُهُ لِوَالِدَتِهِ وَ تَحْسِینُ اسْمِهِ وَ الْمُبَالَغَةُ فِی تَأْدِیبِهِ.»

 تحف‌العقول، ص۳۲۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سه چیز در حق فرزند، بر پدرش واجب است:

برگزیدن مادری مناسب برای فرزندش،[۳]

انتخاب نامی زیبا برای آن فرزند

و کوشش فراوان و کوتاهی نکردن در تربیت او.»

 

 

 

قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«مِنْ حَقِ‏ الْوَلَدِ عَلَى‏ وَالِدِهِ ثَلَاثَةٌ؛ یُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَةَ وَ یُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ.»

 روضة‌الواعظین‌وبصیرة‌المتعظین، ج‏۲، ص۳۶۹

 

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«از حقوق فرزند بر گردن پدرش، سه چیز است:

نامی زیبا بر او بگذارد،

نوشتن را به او بیاموزد

و هروقت بالغ شد[۴]، او را به ازدواج درآورد.»[۵]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در اهمیت «انتخاب نام نیکو برای فرزند»، همین بس که این امر به عنوان یکی از حقوق اساسی فرزند و هم‌عرضِ «تلاش برای تربیت او» ذکر شده است.

[۲] در متن حدیث، عبارت «موضعاً صالحاً» به کار رفته است. «موضع» به معنای مکان قرار گرفتن شیء است و «صَلاح» یعنی: سلامت از فساد و تباهی. در مورد مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) احتمالاتی مطرح است:

- این، حق فرزند است که والدینش او را حتی‌الامکان در محیط سالمی پرورش دهند که به دور از فساد باشد؛ محیط زندگی، تحصیل، تفریح و…

- این‌که تلاش کنند برای فرزندشان موقعیت خوب و سلامتی فراهم کنند؛ خانواده‌ی خوبی برای ازدواج، شغلی مناسب، مقام و منزلتی شایسته یا…

- این‌که او را در نهایت (با تلاش‌هایی که برای تربیتش می‌کنند،) به ساحل سلامتی برسانند که به دور از آفات و آسیب‌ها باشد. (و الله العالم)

[۳] این نکته بسیار مهمی است که در روایات نیز بر آن تأکید شده و کم‌تر به آن توجه می‌شود؛ این‌که انسان هنگام انتخاب همسر، تنها به دنبال «همسر مناسب برای خود» نباشد، بلکه وقتی در شور و حرارت ازدواج افتاده است و عشق و علاقه‌ای ایجاد شده است، به این فکر کند که همسر آینده‌اش قرار است «مادر فرزندانش» نیز باشد. بنابراین وقتی ملاک‌هایی برای انتخاب همسر مشخص می‌کند، باید ویژگی‌های یک «مادر مناسب» نیز جزء ملاک‌هایش باشد، تا در آینده شرمنده‌ی فرزندانش نشود! زن مهربانی که توانایی اداره خانه و تربیت فرزندانش را داشته باشد.

[۴] بلوغ؛ یعنی «کاملاً رسیدن به چیزی» و در این عبارت یعنی آمادگی کامل برای ازدواج.

[۵] متأسفانه بسیاری از والدین در دو مرحله، در قبال این حق اساسی فرزندانشان کوتاهی می‌کنند:

- یکی در مرحله بلوغ؛ یعنی وقتی فرزند به سن ازدواج رسید، کوتاهی می‌کنند و به بهانه‌های مختلف، شرایط ازدواج او را فراهم نمی‌کنند.

- و نیز در مرحله پیش از بلوغ؛ یعنی پیش از آن‌که فرزند به سن بلوغ برسد، او را آماده ازدواج نمی‌کنند. به‌همین‌خاطر است که در جامعه با دختران و پسرانی مواجهیم که سنشان روز به روز بیشتر می‌شود، اما نه آمادگیِ تحمل بارهای زندگی مشترک را دارند و نه تمایلی به پذیرش این مسؤولیت.

بنابراین شایسته است:

- والدین با سپردن مسؤولیت‌های مختلف (مانند مسؤولیت نگهداری و مدیریت برادرها و خواهرهای کوچک‌تر یا انجام بعضی کارهای خانه)، شانه‌های فرزندانشان را برای تحمل بار زندگی آماده کنند.

- یا خودشان و یا از طریق یک واسطه‌ی آگاه، دانستنی‌ها و مهارت‌های لازم برای همسرداری را به آن‌ها بیاموزند. البته این مهارت‌ها در وهله اول با مشاهده رفتار والدین به فرزندان منتقل می‌شود.

- آنان را به لحاظ ذهنی برای «ازدواج در اولین فرصت» آماده نمایند.

- هنگام برنامه‌ریزی اقتصادی خانواده، مخارج ازدواج فرزندان را نیز از پیش درنظر بگیرند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِی:

«یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِی رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَایَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِی خُلِقَ مِنْهُ.»

 المحاسن، ج۱، ص۱۳۱

 

از سلیمان بن جعفر نقل شده است:

امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای سلیمان! به‌راستی که خداوند (تبارک‌وتعالی) مؤمنان را از نور خود آفرید و در رحمت خود رنگ‌آمیزی کرد[۱] و از آنان برای ما (اهل‌بیت) پیمانِ ولایت گرفت.

پس مؤمن، برادرِ [تنیِ] مؤمن است، از یک پدر و مادر؛ پدرش نورِ (الهی) است و مادرش رحمتِ (الهی.)[۲]

پس بپرهیز از فراستِ[۳] مؤمن؛ چراکه او با نور خدا، که از آن خلق شده است، می‌بیند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در متن حدیث، ماده «صبغ» به‌کار رفته است؛ به این معنا که چیزی را در رنگ بخوابانند تا رنگ در آن نفوذ کند و به آن رنگ در آید.

[۲] به همین دلیل است که در ادبیات دینی مؤمنان برادر ایمانی یکدیگر محسوب می‌شوند؛ پدر مشترکشان نور و مادر مشترکشان رحمت است.

[۳] فراست؛ یعنی توانایی پی بردن به باطن و عمق هرچیز، با نگاه به ظاهر و سطح آن.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس از مطالعه این کلام نورانی حضرت رضا (علیه‌السلام) و توضیحاتی که دوست فاضلم حجت‌الاسلام دین‌پرستی (در کانال «انباز») درباره‌اش مرقوم فرموده بودند، چندروزی درگیر فهم آن بودم و در نهایت «برداشت»هایی به ذهنم رسید که شاید بیانشان خالی از لطف نباشد.

 

ابتدا چهار «مقدمه» خدمتتان عرض می‌کنم و بعد پنج «برداشت» را به‌طور مختصر تقدیم می‌نمایم...

 

 

مقدمه۱:

بر اساس روایتی که ذکر شد، «ایمان» مولودِ پدری است که عبارت است از «نورِ» خدا و مادری که عبارت است از «رحمتِ» او. این نور در رحمت الهی قرار می‌گیرد تا رنگ رحمت را به خود گیرد.

از این بیان چنین برداشت می‌شود که سنخیتی وجود دارد میان «نور» و «نقش پدری» و میان «رحمت» و «نقش مادری».

 

مقدمه۲:

در روایتی که پیش‌تر با عنوان «حدیثی ساده و مهم در باب هستی‌شناسی عقل» منتشر شده بود، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شد که: خلقتِ «عقل»، فرشته‌ای است که به تعداد تمام مخلوقات سر دارد و به هر انسانی سری تعلق دارد و هر سر صورتی دارد و روی آن صورت نام آن انسان نوشته شده است. در انتها نیز فرمودند که: مَثَلِ «عقل» در «قلب»، مَثَلِ چراغ است در وسط خانه. [علل‌الشرائع، ج۱، ص۹۸]

بر اساس این حدیث نبوی، «عقل» یک وجود واحد است که در «قلبِ» هر انسانی، شعبه‌ای دارد؛ مثل ژنراتوری که از آن به تک‌تک خانه‌ها سیم‌کشی شده و با نیروی آن، در هر خانه‌ای چراغی روشن شده‌است و صاحب این خانه، به نسبتِ اندازه و کیفیتِ چراغی که در خانه‌ی دلش دارد، می‌تواند اطراف خود را ببیند و بشناسد.

 

مقدمه۳:

بر اساس روایات متعدد (همان‌طور که انسان از خاک خلق شده است و جن از آتش،) «خلقت فرشتگان از نور است.» [تفسیرفرات‌، ج۱، ص۵۶]

با توجه به این مقدمه و مقدمه اول، «عقل» از جنسِ «نور» است؛ چراکه عقل فرشته‌ای است و جنس فرشتگان از نور هستند.

 

مقدمه۴:

از آیات قرآن و روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) چنین برداشت می‌شود که «قلب» که مرکز احساسات و عواطف و هیجانات روحی است، مثل یک ظرف عمل می‌کند و مظروف‌هایش عبارت‌اند از: ایمان، علم و عواطفی مثل حب و بغض، خوف و رجا، اضطراب و اطمینان و...

این ظرف می‌تواند از مظروف خود اثر (خوب یا بد) بپذیرد یا بر آن اثر (خوب یا بد) بگذارد؛ آن را تقویت کند یا موجب فسادش گردد. [معناشناسی قلب در قرآن؛ شعبان نصرتی]

 

 

برداشت۱:

با کنار هم قرار دادن مقدماتی که ذکر شد، سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان نور الهی، نور، چراغ، پرتوافکنی، عقل، عقلانیت، بینش، روشن‌گری، پدر و نقش پدری

و همچنین سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان رحمت الهی، رنگ، خانه، لطافت، قلب (دل)، مهربانی، گرایش، مهرورزی، مادر و نقش مادری

و اگر دقت کنید سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان:

- خوابانیده شدن نور الهی در رحمت الهی و تلطیف شدن نور با رنگ،

- استقرار عقل در خانه‌ی دل (قلب) و تلطیف عقلانیت با عواطف قلبی،

- قرار گرفتن چراغ در وسط خانه و پرتوافکنی‌ای که در خانه دارد و رنگی که فضای خانه به پرتوهای نور می‌بخشند،

- آمیخته شدن بینش و گرایش، و تعادل و کمالی که حاصل خواهد شد،

- نسبت میان مرد با زن، پدر با مادر، نقش پدری با نقش مادری؛ ورود پدر به خانه و آوردن رزق و آگاهی، با خانه‌داری مادر و مهرپراکنی و تلطیف و رنگ‌آمیزی و زیبایی‌بخشی او، [نسبتی که در مراحل تولید مثل مرد و زن و حتی در دخول اسپرم در تخمک و اثرگذاری و اثرپذیریشان نیز قابل درک است]

و در نتیجه تربیت فرزندانی صالح که حاصل این دو وجود هستند.

 

برداشت۲:

«ایمان»، حاصل آمیختن «نور عقل» و «رحمت قلب» است، ترکیبی از «عقلانیت» و «مهربانی»؛ عقلانیتی که در مهربانی خوابانده شده تا به رنگ آن درآید. پس «مؤمن» این دو خصلت را توأمان دارد.

 

برداشت۳:

برای پرورش فرزندی مؤمن، پدری لازم است که رفتارش عاقلانه و گفتارش روشنی‌بخش باشد، و مادری پرمهر که عواطف و احساساتش تنظیم باشند.

 

برداشت۴:

تأکیدی که در آموزه‌های دینی بر حفظ و حراست از نقش اصیل مرد و نقش اصیل زن در خانواده شده، حکمی است منطبق با عالم تکوین. مرد و زن ویژگی‌هایی دارند و به نسبت این ویژگی‌ها، نقش‌هایی را می‌پذیرند. جنگیدن با این ویژگی‌ها و نپذیرفتن نقش خود - چه از جانب مرد و چه از جانب زن - نه فقط جنگیدن با تشریع شارع، بلکه در افتادن با تکوین و طبیعت خویش نیز هست.

 

برداشت۵:

می‌توانیم از این منظر به احادیثی که در آن‌ها زنان ناقص‌العقل معرفی شده‌اند، نگاهی دوباره بیاندازیم. جنس «مرد» به‌خاطر نقشی که قرار است ایفا کند، با «عقلانیت» سازگاری بیش‌تری دارد و جنس «زن» به‌همین‌خاطر، با «رحمانیت». بنابراین عقلانیت در مرد بیش‌تر تجلی می‌یابد و رحمانیت در زن بیش‌تر.

نزد خداوند کسی مقرب‌تر است که ویژگی‌ها و اهداف خود و عالم هستی را بشناسد، نقشش را در این عالم بپذیرد و در راستای وظیفه‌اش بکوشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۰ ، ۰۹:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

خداوند در قرآن کریم تکلیفی بر عهده‌ی مؤمنان گذاشته است که انجام آن حقیقةً دشوار به نظر می‌رسد؛

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»[تحریم:۶]؛

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خودتان را و خانواده‌هایتان را حفظ کنید؛ از آتشی که هیزمش مردم و سنگ‌ها است و فرشتگان خشن و سخت‌گیری بر آن گمارده شده‌اند که از دستوراتی که خداوند به آن‌ها می‌دهد، سرپیچی نمی‌کنند و به آن‌چه به آن‌ها امر می‌شود، عمل می‌کنند.»

نجات خانواده و حفظ آن‌ها از آتش، حقیقةً وظیفه‌ای سنگین است و جالب است بدانید از بدو نزول این آیه شریفه سنگینی این وظیفه احساس شده است و رسول خدا و اهل‌بیتشان (صلوات‌الله‌علیهم) در مورد آن توضیحاتی داشته‌اند.

ملاحظه بفرمایید...

 

 

...عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیَةُ: «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً» جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ یَبْکِی وَ قَالَ: أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِی کُلِّفْتُ أَهْلِی فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «حَسْبُکَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَکَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَکَ.»»

 الکافی، ج۵، ص۶۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که این آیه نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خودتان را و خانواده‌هایتان را از آتش حفظ کنید»، مردی از میان مسلمانان نشست، (شروع به) گریه کرد و گفت:

من در مورد خودم ناتوانم، حال به (حفظِ) خانواده‌ام مکلَّف شده‌ام.

رسول خدا (صلی‌الله‌عیله‌وآله) فرمودند:

«این‌که همان‌چه به خودت امر می‌کنی، به آن‌ها هم امر کنی و همان‌چه خودت را از آن‌ها نهی می‌کنی، آن‌ها را نیز نهی کنی، برایت کافی است.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً» قُلْتُ: کَیْفَ أَقِیهِمْ؟ قَالَ: «تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اَللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اَللَّهُ فَإِنْ أَطَاعُوکَ کُنْتَ قَدْ وَقَیْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۶۲

 

از ابوبصیر نقل شده است:

در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ): «خودتان را و خانواده‌هایتان را از آتش حفظ کنید»، به امام (علیه‌السلام) عرض کردم:

چه‌طور آن‌ها را (از آتش) حفظ کنم؟

حضرت فرمودند:

«آن‌ها را به آن‌چه خداوند امر کرده است، امر کن و از آن‌چه خداوند نهی کرده است، نهی کن؛ اگر از تو اطاعت کردند، در این‌صورت آن‌ها را حفظ کرده‌ای و اگر از تو سرپیچی کردند، تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای.»

 

 

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ وَ هُمْ یَسْمَعُونَ مِنِّی أَ فَأَدْعُوهُمْ إِلَى هَذَا اَلْأَمْرِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ»

 الکافی، ج۲، ص۲۱۱

 

از سلیمان بن خالد نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

من خانواده‌ای دارم که از من حرف‌شنوی دارند. آیا آن‌ها را به این امر (پذیرش ولایت شما) دعوت کنم؟

حضرت فرمودند:

«بله. به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) در کتابش می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خودتان را و خانواده‌هایتان را از آتشی که هیزمش مردم و سنگ‌ها است، حفظ کنید.»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنابراین وظیفه‌ی اهل ایمان این است که از اعضای خانواده‌شان بخواهند به دستورات الهی عمل کنند، اما باید توجه داشت که:

- اولاً برای این‌که این امر و نهی بر دل آن‌ها بنشیند، باید زمینه‌اش را نیز فراهم کنند

- و ثانیاً این امر و نهی را باید در جای خود و به شکل مناسب بیان کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنَا اَلْهَیْثَمُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلرُّمَّانِیُّ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِمَ لَمْ یُجَاهِدْ أَعْدَاءَهُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ سَنَةً بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ جَاهَدَ فِی أَیَّامِ وِلاَیَتِهِ؟ فَقَالَ: «لِأَنَّهُ اِقْتَدَى بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی تَرْکِهِ جِهَادَ اَلْمُشْرِکِینَ بِمَکَّةَ بَعْدَ اَلنُّبُوَّةِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ بِالْمَدِینَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً وَ ذَلِکَ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَیْهِمْ وَ کَذَلِکَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ تَرَکَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَیْهِمْ فَلَمَّا لَمْ تَبْطُلْ نُبُوَّةُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَعَ تَرْکِهِ اَلْجِهَادَ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً فَکَذَلِکَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ عَلِیٍّ مَعَ تَرْکِهِ اَلْجِهَادَ خَمْساً وَ عِشْرِینَ سَنَةً إِذَا کَانَتِ اَلْعِلَّةُ اَلْمَانِعَةُ لَهُمَا وَاحِدَةً.»

 عیون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۸۱

 

از هیثم بن عبدالله نقل شده است:

از امام علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) سؤال کردم:

ای فرزند رسول خدا! به من درباره علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) خبر دهید که چرا ایشان بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیست و پنج سال با دشمنانشان نجنگیدند و بعدها در دوران ولایت (حکومتِ) خود جنگیدند؟

حضرت فرمودند:

«امیرالمؤمنین به رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) اقتدا کردند؛ در این‌که پیامبر بعد از نبوت، سیزده سال در مکه و نوزده ماه در مدینه، جهاد با مشرکان را ترک کردند و این، به‌خاطر کم بودنِ یاورانی بود که ایشان را علیه مشرکان یاری کنند.

همین‌طور، حضرت علی (علیه‌السلام) نیز جهاد با دشمنانشان را، به‌خاطر کم بودن یاورانی که ایشان را علیه آنان یاری کنند، ترک کردند.

پس وقتی نبوت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با ترک جهاد به‌مدت ده سال و نوزده ماه، باطل نشد، همان‌طور، امامت حضرت علی (علیه‌السلام) نیز با ترک جهاد به‌مدت بیست و پنج سال باطل نشده است؛ زیرا علتی که مانع (از جهاد) در هر دو مورد شد، یکی بود.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] چنان‌که در این حدیث و احادیث مشابه دیگر ملاحظه می‌فرمایید، علت عدم قیام ائمه (علیهم‌السلام)، شمارِ کمِ یارانِ آماده و پای‌کار بوده است. (در مطالب آتی، دو نمونه از این احادیث ذکر خواهد شد، ان‌شاءالله.)

[۲] امروز نیز علت عدم قیام حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) همین است. خوب است کلاهمان را کمی بالاتر بگذاریم و پیرامون کوتاهی‌های خود و سهمی که در محرومیت بشریت از درک محضر امام عصر (علیه‌السلام) داریم، به تفکر بنشینیم.

[۳] مناسب است که همین‌جا به ضرورت نیروسازی و به ارزش نقش‌های شریف فرزندپروری، مربی‌گری و هدایت‌گری تأکید و تأمل مجددی داشته باشیم. گویا تنها مسیر ایجاد زمینه‌های ظهور و به سعادت رسیدن جامعه، همین مسیر است.

[۴] توجه به این نکته ضروری است که اگر هدف و انگیزه‌مان از تربیت فرزند و متربی، تربیت شیعه‌ای حقیقی و یاوری راستین برای حضرت بقیة الله الاعظم (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باشد، رویکرد و شیوه تربیتمان نیز باید متناسب با این هدف تنظیم گردد.

[۵] بیان کامل‌تری از آن‌چه ذکر شد را در سخنان عالمانه و هوشمندانه‌ی استاد حجت‌الاسلام محمدتقی هادی‌زاده که در جمع مربیان و متصدیان تربیتی ایراد شده است، نیوش کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ اللَّخْمِیِّ قَالَ: وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا جَارِیَةٌ فَدَخَلَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَآهُ مُتَسَخِّطاً فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «أَ رَأَیْتَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَیْکَ أَنْ أَخْتَارُ لَکَ أَوْ تَخْتَارُ لِنَفْسِکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ؟» قَالَ: کُنْتُ أَقُولُ یَا رَبِّ تَخْتَارُ لِی. قَالَ: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدِ اخْتَارَ لَکَ.» قَالَ: ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الْغُلَامَ الَّذِی‏ قَتَلَهُ الْعَالِمُ الَّذِی کَانَ مَعَ مُوسَى ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» أَبْدَلَهُمَا اللَّهُ بِهِ جَارِیَةً وَلَدَتْ سَبْعِینَ نَبِیّاً.»

 الکافی، ج۶، ص۶

 

از حسن بن سعید نقل شده است:

برای یکی از شیعیان دختری متولد شد. او نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت.

حضرت او را ناراضی یافتند. پس به او فرمودند:

«نظرت چیست: اگر خداوند (تبارک‌وتعالی) به تو وحی کند که [پسر یا دختر بودنِ فرزندت را] او برایت انتخاب کند یا تو برای خودت انتخاب کنی، چه می‌گویی؟»

آن مرد گفت:

می‌گویم: پروردگارا! خودت برایم انتخاب کن.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«خب، خداوند (فرزند دختر را) برای تو انتخاب کرده است.»

سپس حضرت فرمودند:

«آن پسری که عالِمِ همراه حضرت موسی (حضرت خضر علیهماالسلام) او را به قتل رساند،*⃣ و این، سخن خداوند (عزّوجلّ) است که:

«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» [کهف:۸۱]؛

«پس ما خواستیم که پروردگارشان برای آن پدر و مادر [فرزندی را] جایگزینِ آن پسر کند که به‌لحاظ پاک بودن از او بهتر باشد و در مهربانی از او صمیمی‌تر باشد»،

خداوند به‌جای آن پسرِ [بدکار]، دختری به پدر و مادرش داد که هفتاد پیامبر از [نسلِ] او متولد شدند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشاره‌ای است به ماجرای همراهی حضرت موسی با حضرت خضر (علیهماالسلام)، در آن سفر عجیب و آموزنده؛

زمانی که آن‌دو پیامبر خدا پسر نوجوانی را دیدند و حضرت خضر بدون هیچ مقدمه و توضیحی، آن پسر را به کُشت. ایشان بعداً در بیان علت این کار به حضرت موسی چنین فرمودند:

«وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا» [کهف:۸۰]؛

«و اما آن پسر نوجوان؛ پدر و مادرش مؤمن بودند و ترسیدیم که آن‌دو را به طغیان و کفر وادارد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: قِیلَ‏ لَهُ‏ إِنَّا نُزَوِّجُ‏ صِبْیَانَنَا وَ هُمْ صِغَارٌ. قَالَ: فَقَالَ: «إِذَا زُوِّجُوا وَ هُمْ صِغَارٌ لَمْ یَکَادُوا یَتَأَلَّفُوا.»

 الکافی، ج۵، ص۳۹۸

 

هشام بن حَکَم گوید:

به امام صادق یا امام کاظم (علیهماالسلام) عرض شد:

ما کودکانمان را درحالی‌که خردسال هستند، تزویج می‌کنیم.

حضرت فرمودند:

«اگر آن‌ها را در حالی که خردسال هستند، تزویج کنید، بعید است با هم انس و الفت گیرند.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته باید توجه داشت که آن‌چه در این روایت به آن اشاره شده، «ازدواج در سنین خردسالی» (پیش از بلوغ) است، بنابراین این روایت نمی‌تواند دلیلی برای مخالفت با ازدواج‌هایی که امروزه عرف آن را «ازدواج در سنین پایین» یا «کودک‌همسری» می‌شناسد، باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۹ ، ۰۷:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏

«أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَیْسَ فِیهِ تَفَهُّمٌ أَلَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ‏ فِیهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّرٌ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۶

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«آگاه باشید! در علمی که در آن تفهّم[1] نباشد، هیچ خیری نیست.

آگاه باشید! در قرائتی که در آن تدبّر[2] نباشد، هیچ خیری نیست.

آگاه باشید! در عبادتی که در آن تفکّر نباشد، هیچ خیری نیست.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] تفهّم: تلاش برای فهم تدریجی.

[2] تدبّر: تلاش برای دیدنِ پشت‌صحنه‌ها و عواقب. (در این‌جا یعنی: توجه به معانیِ عمیق و اصیل قرآن)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ ص: «کَیْفَ‏ بِکُمْ‏ إِذَا فَسَدَتْ‏ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟» فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟» فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟»»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله به اصحابشان) فرمودند:

«چگونه خواهید بود زمانی که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان فاسق گردند، اما شما نه امربه«معروف»[1] کنید و نه نهی‌از«منکر»[2]؟»

عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

حضرت فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که شما امر به «منکر» و نهی از «معروف» کنید؟»

 عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که ببینید معروف به منکر تبدیل شده است و منکر به معروف؟»»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] معروف؛ چیزی که پسندیده و خوش‌آیند است، ارزش.

[2] منکر؛ چیزی که ناپسند و ناخوش‌آیند است، ضدارزش.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

امروز متأسفانه بسیاری از آن‌چه برای مسلمانان عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دور از ذهن می‌نمود، محقق شده است؛ بسیاری از ارزش‌ها به ضدارزش تبدیل شده‌اند و بسیاری ضدارزش‌ها ارزش گشته‌اند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که روش‌های سخت تهاجم، جای خود را به روش‌های نرم و بدون درد و خون‌ریزی! داده‌اند.

چگونه؟

فرآیند اجبارِ نرم به تغییر رفتار چنین است: انسان کارهایی را که ارزش (معروف) می‌داند، انجام می‌دهد و از کارهایی که ضدارزش (منکر) می‌داند، پرهیز می‌کند. بنابراین اگر نظام ارزشی او دست‌خوش تغییرات شود، رفتارش نیز تغییر می‌کند.

آن‌وقت اگر کسی بخواهد مردم طوری که او می‌خواهد رفتار کنند، نیازی به اجبار و درگیری و خون‌ریزی نیست، کافی است رفتار مدنظرش را در ذهن آنان به ارزش (معروف) تبدیل کند، تا خودشان آن‌کار را با میل و رغبت انجام دهند.

این قاعده، هم می‌تواند مورد استفاده جبهه حق قرار گیرد و هم مورد استفاده جبهه باطل. هر فرد یا گروه یا جریانی، می‌تواند با استفاده از این ابزار، اغراض خود را - چه صحیح و چه غلط – عملی سازد.

اگر ما معتقدیم شیاطین جن و انس، در تهاجم فرهنگی، قصد تغییر بینش‌ها و گرایش‌های مردم و به‌تَبَع رفتار آنان را دارند، آیا شایسته نیست برای پاتک به شیاطین، از همین شیوه بهره ببریم؟

آیا بهتر نیست به‌جای دست روی دست گذاشتن و نُچ‌نُچ گفتن و غُرغُر کردن و تلاش برای تغییر رفتار مردم «صِرفاً» با استفاده از زور و قانون، سعی کنیم بینش‌ها و گرایش‌ها را نیز اصلاح کنیم تا خودبه‌خود عمل صالح در جامعه رواج یابد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا تَزَوَّجَ بِخَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ خَرَجَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ فِی تِجَارَةٍ لَهَا وَ رَأَى زَیْداً یُبَاعُ وَ رَآهُ غُلَاماً کَیِّساً حَصِیفاً فَاشْتَرَاهُ فَلَمَّا نبأ [نُبِّئَ‏] رَسُولُ اللَّهِ ص دَعَاهُ إِلَى الْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَ کَانَ یُدْعَى زَیْدٌ مَوْلَى مُحَمَّدٍ ص فَلَمَّا بَلَغَ حَارِثَةَ بْنَ شَرَاحَبِیلَ الْکَلْبِیَّ خَبَرُ وَلَدِهِ زَیْدٍ قَدِمَ مَکَّةَ وَ کَانَ رَجُلًا جَلِیلًا، فَأَتَى أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّ ابْنِی وَقَعَ عَلَیْهِ السَّبْیُ وَ بَلَغَنِی أَنَّهُ صَارَ إِلَى ابْنِ أَخِیکَ فَسَلْهُ إِمَّا أَنْ یَبِیعَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُفَادِیَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُعْتِقَهُ، فَکَلَّمَ أَبُو طَالِبٍ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «هُوَ حُرٌّ فَلْیَذْهَبْ کَیْفَ یَشَاءُ.» فَقَامَ حَارِثَةُ فَأَخَذَ بِیَدِ زَیْدٍ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ الْحَقْ بِشَرَفِکَ وَ حَسَبِکَ، فَقَالَ زَیْدٌ لَسْتُ أُفَارِقُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبَداً، فَقَالَ لَهُ أَبُوهُ فَتَدَعُ حَسَبَکَ وَ نَسَبَکَ وَ تَکُونُ عَبْداً لِقُرَیْشٍ فَقَالَ زَیْدٌ لَسْتُ أُفَارِقُ رَسُولَ اللَّهِ ص مَا دُمْتُ حَیّاً، فَغَضِبَ أَبُوهُ فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ هُوَ ابْنِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اشْهَدُوا أَنَ‏ زَیْداً ابْنِی‏ أَرِثُهُ وَ یَرِثُنِی.» فَکَانَ یُدْعَى زَیْدَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُحِبُّهُ وَ سَمَّاهُ زَیْدَ الْحُبِّ.»

 تفسیرالقمی، ج‏۲، ص۱۷۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) ازدواج کردند، از طرف همسرشان برای تجارت به بازار عکاظ رفتند و «زید» را که برای فروش آورده بودند، دیدند. او را پسربچه‌ای زیرک و عاقل یافتند پس او را خریدند.

زمانی که ایشان به پیامبری رسیدند، زید را به اسلام دعوت کردند. زید مسلمان شد. او را «زید غلام محمد» (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صدا می‌زدند.

وقتی خبر زید به پدرش «حارثة بن شراحبیل کلبی» رسید، به مکه آمد. او مردی والامقام بود. نزد حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) آمد و گفت: ای ابوطالب! پسرم را به اسارت برده‌اند و به من خبر رسیده که اکنون نزد پسر برادرت است. از او بپرس اگر می‌خواهد زید را از او بخرم یا فدیه‌اش را دهم یا آزادش کند.

ابوطالب با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحبت کرد. رسول خدا فرمودند: «او آزاد است. هرجا می‌خواهد، برود.»

حارثه، دست زید را گرفت و به او گفت: پسرم! به شرافت و بزرگیِ خانوادگی‌ات ملحق شو. زید گفت: من هرگز از رسول خدا جدا نمی‌شوم.

پدرش به او گفت: می‌خواهی بزرگی و نسبت‌های خانوادگی‌ات را رها کنی و بنده‌ی قریش باشی؟ زید گفت: تا زمانی که زنده‌ام، از رسول خدا جدا نمی‌شوم.

پدرش عصبانی شد و گفت: ای مردم قریش! شاهد باشید که من از زید برائت جستم و او پسر من نیست.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز فرمودند: «شاهد باشید که زید پسر من است. به او ارث می‌دهم و از او ارث می‌برم.»

(از آن پس، مردم) او را «زید بن محمد» (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌نامیدند. رسول خدا نیز زید را دوست می‌داشتند و او را «زید دوست‌داشتنی» می‌نامیدند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

یکی از گوشه‌های مغفولِ تاریخ اسلام، سفر مهم و سرنوشت‌سازِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به یمن، برای فرمانروایی بر آن منطقه است.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از آن‌که افرادی را به یمن فرستادند که موفق نبودند، امیرالمؤمنین را برای نزدیک یک سال به میان یمنی‌های تازه‌مسلمان فرستادند.

پیامبر هنگام فرستادن امیرالمؤمنین توصیه مهمی به ایشان کردند و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) میوه‌ی عمل ایشان به این توصیه را سال‌ها بعد چیدند. (در پانوشت به آثار این سفر اشاره می‌گردد.)

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ:

«بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْیَمَنِ وَ قَالَ لِی: «یَا عَلِیُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِیُّ.»»

 الکافی، ج‏۵، ص۲۸

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مرا به یمن فرستادند و به من فرمودند:

«ای علی! هیچ‌کس را نکش مگراین‌که او را (به اسلام) دعوت کرده باشی.

به خدا قسم، قطعاً چنین است که اگر خداوند یک نفر را با دستان تو هدایت کند، برای تو بهتر است از (داشتنِ) هرآن‌چه که خورشید بر آن طلوع می‌کند و غروب می‌نماید

و ولایتش نیز از آنِ تو خواهد بود.»»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چنان در این سفر موفق عمل کردند و چنان بذر محبت خود را در دل مردم یمن کاشتند که سال‌ها بعد همین یمنی‌ها دور ایشان جمع شدند و ایشان را به خلافت رساندند و در حکومت یاری کردند.

مالک اشتر، کمیل بن زیاد و بسیاری از اصحاب بزرگ امیرالمؤمنین یمنی بوده‌اند. علوی‌های ساکن کوفه عمدةً یمنی بوده‌اند. کوفه تا چندین قرن پایگاه شیعه بوده است.

یاران ائمه بعدی، عمدةً یمنی بوده‌اند. کوفه مرکز فقه و حدیث شیعه بوده است. قم، که امروز پایگاه فقه شیعه است، توسط عشری‌های کوفیِ یمنی‌الاصل شیعه شدند و تحدیث و فقاهت توسط مهاجران کوفی به قم وارد شد.

هنوز یمن پایگاه محبین اهل‌بیت است و هنگام ظهور امام زمان (عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) بخش مهمی از یاران حضرت یمنی خواهند بود.

همه این‌ها، از ثمراتِ عملِ امیرالمؤمنین به توصیه پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) و تلاش ایشان برای هدایت انسان‌هاست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

اگر در موقعیتی قرار گیرید که مجبور باشید یکی از این دو گزینه را انتخاب کنید، «اولویت»تان کدام است؟

- نجات شیعه‌ای که «جان»اش در خطر است
- نجات شیعه‌ای که «دین»اش در خطر است
کدام را انتخاب می‌کنید؟

 

سُئِلَ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع: إِنْقَاذُ الْأَسِیرِ الْمُؤْمِنِ مِنْ مُحِبِّینَا مِنْ یَدِ النَّاصِبِ یُرِیدُ أَنْ یُضِلَّهُ بِفَضْلِ لِسَانِهِ وَ بَیَانِهِ أَفْضَلُ، أَمْ إِنْقَاذُ الْأَسِیرِ مِنْ أَیْدِی [أَهْلِ‏] الرُّومِ؟ قَالَ الْبَاقِرُ ع لِلرَّجُلِ: «أَخْبِرْنِی أَنْتَ عَمَّنْ رَأَى رَجُلًا مِنْ خِیَارِ الْمُؤْمِنِینَ یَغْرَقُ وَ عُصْفُورَةٌ تَغْرَقُ لَا یَقْدِرُ عَلَى‏ تَخْلِیصِهِمَا بِأَیِّهِمَا اشْتَغَلَ فَاتَهُ الْآخَرُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ أَنْ یُخَلِّصَهُ؟» قَالَ الرَّجُلُ مِنْ خِیَارِ الْمُؤْمِنِینَ. قَالَ ع: «فَبُعْدُ مَا سَأَلْتَ فِی الْفَضْلِ أَکْثَرُ مِنْ بُعْدِ مَا بَیْنَ هَذَیْنِ، إِنَّ ذَاکَ یُوَفِّرُ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ جِنَانَ رَبِّهِ وَ یُنْقِذُهُ مِنَ النِّیرَانِ، وَ هَذَا الْمَظْلُومُ إِلَى الْجِنَانِ یَصِیرُ.»

 التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری، ص۳۴۹

 

از امام باقر (علیه‌السلام) سؤال شد:

آیا آزاد کردنِ اسیری که از محبّین شماست و به دست فردی ناصبی (دشمنِ سرسختِ اهل‌بیت) افتاده که می‌خواهد او را با خوش‌زبانی و کلامش گمراه کند، پرفضیلت‌تر است یا آزاد کردنِ (شیعه‌ی) اسیری که به دستِ رومیان اسیر است (و قصد کشتنش را دارند)؟

امام باقر (علیه‌السلام) به سؤال‌کننده فرمودند:

«تو خودت اگر یکی از بهترین مؤمنین در حال غرق شدن باشد و از طرفی یک گنجشنگ در حال غرق شدن باشد، و نتوانی هردو آن‌ها را نجات دهی، سراغ کدام‌یک می‌روی و دیگری را رها می‌کنی تا بمیرد؟ نجات دادنِ کدام‌یک اولویت دارد؟»

آن مرد عرض کرد:

(معلوم است؛ نجات دادنِ) یکی از بهترین مؤمنین.

حضرت فرمودند:

«فاصله فضیلتِ نجات دادنِ یکی از بهترین مؤمنین و نجات دادن گنجشک، بیشتر است از فاصله فضیلتِ نجات دادنِ شیعه‌ای است که در دست آن ناصبی اسیر است و شیعه‌ای که در دست رومی‌هاست؛ زیرا:

آن (کسی که محبّ ما را از دست ناصبی نجات می‌دهد،) دین او و بهشتش را حفظ می‌کند و او را از آتش جهنم می‌رهاند

و این (مسلمانی که در دست رومیان اسیر است،) مظلومی است که به بهشت منتقل می‌شود.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

شاید اگر به عقل ناقص ما باشد، بگوییم نجات جان اولویت دارد؛ چراکه تا جان در بدن نباشد، نوبت به دین و ایمان نمی‌رسد.

اما اگر توجه داشته باشیم که دنیا فقط یک معبر کوتاه است که باید به سلامت از آن عبور کرد، نظرات و تصمیمات و رفتارهایمان بالکل تغییر کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ: کَانَ ابْنُ أَخِی هِشَامٍ یَذْهَبُ فِی الدِّینِ مَذْهَبَ الْجَهْمِیَّةِ خَبِیثاً فِیهِمْ، فَسَأَلَنِی أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِیُنَاظِرَهُ، فَأَعْلَمْتُهُ أَنِّی لَا أَفْعَلُ مَا لَمْ أَسْتَأْذِنْهُ فِیهِ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِی إِدْخَالِ هِشَامٍ عَلَیْهِ، فَأَذِنَ لِی فِیهِ، فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ خَطَوْتُ خُطُوَاتٍ فَذَکَرْتُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَحَدَّثْتُهُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «یَا عُمَرُ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ!» فَخَجِلْتُ مِنْ قَوْلِی وَ عَلِمْتُ أَنِّی قَدْ عَثَرْتُ، فَخَرَجْتُ مُسْتَحِیاً إِلَى هِشَامٍ، فَسَأَلْتُهُ تَأْخِیرَ دُخُولِهِ وَ أَعْلَمْتُهُ أَنَّهُ قَدْ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ عَلَیْهِ، فَبَادَرَ هِشَامٌ فَاسْتَأْذَنَ وَ دَخَلَ فَدَخَلْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا تَمَکَّنَ‏ فِی‏ مَجْلِسِهِ‏ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَارَ فِیهَا هِشَامٌ وَ بَقِیَ، فَسَأَلَهُ هِشَامٌ أَنْ یُؤَجِّلَهُ فِیهَا، فَأَجَّلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَذَهَبَ هِشَامٌ فَاضْطَرَبَ فِی طَلَبِ الْجَوَابِ أَیَّاماً فَلَمْ یَقِفْ عَلَیْهِ، فَرَجَعَ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَأَخْبَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِهَا، وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ أُخْرَى فِیهَا فَسَادُ أَصْلِهِ وَ عَقْدُ مَذْهَبِهِ، فَخَرَجَ هِشَامٌ مِنْ عِنْدِهِ مُغْتَمّاً مُتَحَیِّراً، قَالَ، فَبَقِیتُ أَیَّاماً لَا أُفِیقُ مِنْ حَیْرَتِی، قَالَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ: فَسَأَلَنِی هِشَامٌ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) ثَالِثاً، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «لِیَنْتَظِرْنِی فِی مَوْضِعٍ سَمَّاهُ بِالْحِیرَةِ لِأَلْتَقِیَ مَعَهُ فِیهِ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِذَا رَاحَ إِلَیْهَا.» وَ قَالَ عُمَرُ: فَخَرَجْتُ إِلَى هِشَامٍ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَقَالَتِهِ وَ أَمْرِهِ، فَسُرَّ بِذَلِکَ هِشَامٌ وَ اسْتَبْشَرَ وَ سَبَقَهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی سَمَّاهُ، ثُمَّ رَأَیْتُ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِکَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا کَانَ بَیْنَهُمَا فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَبَقَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ سَمَّاهُ لَهُ فَبَیْنَا هُوَ، إِذَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَدْ أَقْبَلَ عَلَى بَغْلَةٍ لَهُ، فَلَمَّا بَصُرْتُ بِهِ وَ قَرُبَ مِنِّی، هَالَنِی مَنْظَرُهُ وَ أَرْعَبَنِی حَتَّى بَقِیتُ لَا أَجِدُ شَیْئاً أَتَفَوَّهُ بِهِ وَ لَا انْطَلَقَ لِسَانِی لَمَّا أَرَدْتُ مِنْ مُنَاطَقَتِهِ، وَ وَقَفَ عَلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَلِیّاً یَنْتَظِرُ مَا أُکَلِّمُهُ، وَ کَانَ وُقُوفُهُ عَلَیَّ لَا یَزِیدُنِی إِلَّا تَهَیُّباً وَ تَحَیُّراً، فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ مِنِّی: ضَرَبَ بَغْلَتَهُ وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ بَعْضَ السِّکَکِ فِی الْحِیرَةِ، وَ تَیَقَّنْتُ أَنَّ مَا أَصَابَنِی مِنْ هَیْبَتِهِ لَمْ یَکُنْ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِظَمِ مَوقِعِهِ وَ مَکَانِهِ مِنَ الرَّبِّ الْجَلِیلِ. قَالَ عُمَرُ: فَانْصَرَفَ هِشَامٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ تَرَکَ مَذْهَبَهُ وَ دَانَ بِدَیْنِ الْحَقِّ، وَ فَاقَ أَصْحَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) کُلَّهُمْ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.

 رجال‌الکشی، ص۲۵۶

 

عُمر بن یزید (عموی هِشام‌بن‌حَکَم) نقل می‌کند:

پسر برادرم؛ هشام، در امور دینی، جزء خبیث‌ترین پیروان مذهب «جَهمیّه»[1] بود. از من خواست که او را نزد امام صادق (علیه‌السلام) ببرم تا با ایشان مناظره کند.

به او گفتم: من تا از ایشان اجازه نگیرم، چنین‌کاری نمی‌کنم.

[روزی] نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم تا هشام را نزدشان بیاورم. ایشان اجازه دادند.

من از پیش ایشان بلند شدم که بروم، اما چند قدمی بیشتر برنداشته بودم، که یادِ پلیدی و خباثتِ هشام افتادم. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) برگشتم و از پلیدی و خباثتِ هشام برایشان تعریف کردم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «ای عمر! آیا بر من می‌ترسی (که نتوانم از پس او برآیم)؟!»

من از گفته‌ام خجالت کشیدم و فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. پس خجالت‌زده از نزد ایشان، سراغ هشام رفتم.

به او اطلاع دادم که از امام اجازه گرفته‌ام که نزدش برود و از او خواستم که دیرتر خدمت ایشان برسد. اما هشام خیلی سریع، اجازه خواست و نزد امام صادق رفت. من هم همراه او وارد شدم.

وقتی در محضر امام نشست، امام صادق (علیه‌السلام) از او سؤالی پرسید. هشام حیران شد و از پاسخ دادن بازماند. پس از امام مهلتی خواست که جوابش را پیدا کند.

حضرت به او مهلت دادند و هشام با اضطراب، دنبال جواب سؤال رفت. چندروز گذشت، اما هشام به جواب دست نیافت. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) بازگشت.

امام صادق (علیه‌السلام) جواب را به او گفتند و سؤال دیگری از هشام پرسیدند که این سؤال منجر به فسادِ ریشه و پایه‌ی مذهبش می‌شد.

هشام غمگین و حیران، از نزد امام صادق (علیه‌السلام) برخواست و رفت. چند روز گذشت، اما از حیرت و سرگشتگی هشام کم نشد.

از من خواست که برای بار سوم از حضرت اجازه حضور بخواهم. من نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم.

امام فرمودند: «فردا، در فلان‌جا در شهر حیره[2] منتظر من باشد، تا إن‌شاءالله شب‌هنگام با او دیدار داشته باشم.»

من از نزد امام، پیش هشام رفتم و او را از سخن و دستور امام آگاه کردم. هشام با شنیدنِ این خبر، خوشحال و شادمان شد و زودتر در محل قرار حاضر شد.

عمر بن یزید گوید: بعدها هشام را دیدم و درباره اتفاقی که در آن روز میان او و امام افتاده بود، سؤال کردم.

هشام به من گفت:

من زودتر از امام صادق (علیه‌السلام) در آن محل حاضر شدم. همان‌جا منتظر بودم که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر قاطری به من نزدیک شدند.

هنگامی که چشمم به ایشان بود و ایشان به من نزدیک می‌شدند، نگاه به ایشان، آن‌قدر مرا در هول‌وولا انداخت و دچار ترسم کرد، که نتوانستم کلمه‌ای برای سخن گفتن پیدا کنم و سخنانی که آماده کرده بودم، بر زبانم جاری نشد.

امام صادق (علیه‌السلام) مدتی بالای سرم منتظر ایستادند تا سخنی بگویم، اما همین توقف ایشان، بیشتر مرا به ترس و حیرت انداخت.

وقتی حضرت این حالت را در من دیدند، به مرکبشان ضربه‌ای زدند و حرکت کردند.

من یقین یافتم که هیبتی که مرا به ترس انداخته است، حتماً از جانب خداوند (عزّوجلّ) و به‌خاطر موقعیت ایشان نزد پروردگارِ باعظمت است.

عمر بن یزید گوید:

هشام (از آن پس) به امام صادق (علیه‌السلام) رو آورد؛ از مذهب خودش دست کشید، به دین حق (تشیّع) درآمد و بر تمام یاران امام صادق (علیه‌السلام) برتری یافت، الحمد لله.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «جَهمیّه»؛ از فرقه‌های کلامی است که مبتنی بر چندین عقیده باطل است.

[2] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومتِ بنی‌عباس، در این شهر ساکن بوده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

نقل است که رسول خدا در ضمن توصیه‌هایی به امیر مؤمنان (صلوات‌الله‌علیهما) فرموده‌اند:

«یَا عَلِیُّ لَا تُجَامِعِ امْرَأَتَکَ بِشَهْوَةِ امْرَأَةِ غَیْرِکَ فَإِنِّی أَخْشَى إِنْ قُضِیَ بَیْنَکُمَا وَلَدٌ أَنْ‏ یَکُونَ‏ مُخَنَّثاً أَوْ مُؤَنَّثاً مُخَبَّلًا»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۳، ص۵۵۲

 

«ای علی! با شهوت زن دیگری، با همسر خود آمیزش نکن؛ چراکه من بیم دارم (از این آمیزش) فرزندی برایتان متولد شود که مُخَنَّث[1] باشد یا دختری که مُخَبَّل[2] باشد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] مُخَنَّث: مردی که سست است و دارای حالات و اطوار زنانه است.

[2] مُخَبَّل: دیوانه، ضعیف، بیمار، تباه، کسی که از شدت درد نمی‌تواند راه رود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۱۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَکَاتٌ‏ مُفَلِّیَاتٌ‏.»

 الکافی، ج۶، ص۵

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«چه خوب فرزندانی هستند دخترها؛ لطیف، کمک‌کار، انس‌گیرنده، بابرکت و پاکیزه.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۰:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

 

پرده اول:

تصویر اول، مربوط است به یکی از کاکتوس‌های خانه‌مان.

مدل رشدش این‌طور است: ابتدا برگی است بیضی‌مانند، ضخیم و متصل به ریشه. بعد بالای آن غده‌ای می‌روید و بزرگ می‌شود و می‌شود یک برگ بیضی‌مانند ضخیم دیگر. همین‌طور رشد می‌کند و بالا می‌رود.

این بیچاره‌ی کج‌وکوله، تا چندوقت‌پیش، توی حیاط، زیر آفتاب و مورد کم‌توجهی بود و گاااااه‌گاااااهی هم پایش آبی ریخته می‌شد و...

تقدیرش اما این بود که برای زینت مجلس، داخل گلدانِ موجهی کاشته شود و روی اُپن آشپزخانه قرار گیرد.

هوای محیط جدید، مطبوع‌تر و گلدان، جلوی چشم و آب‌یاری، فراوان بود.

دیروز دیدم حال و روزش این شده که می‌بینید:

برگ‌های جدیدش؛ دیلاق و لاغر و بی‌رمق و خمیده و رنگ‌پریده و درآستانه‌ی‌شکستن.

 

 

پرده دوم:

تصویر دوم، مربوط به عکس‌العمل دل‌داری‌دهنده‌ی دوهفته‌پیشم است به پست مذمت‌آمیز یکی از دوستان در مورد آن مراسم عمامه‌گذاری عجیب و غریب.

فکر می‌کنم سرنوشت محتومی است برای بسیاری از آقازاده‌ها و پسرحاجی‌ها و بچه‌پولدارها و نوکیسه‌ها و درنازونعمت‌بزرگ‌شده‌ها و تیتیش‌مامانی‌ها.

و قس‌علی‌هولاء؛ شرکت‌های دولتی و نهادهای فربه‌ی فرهنگی و هنرمندان سوگلی و دیگران.

 

 

پرده سوم:

تصویر سوم، مربوط است به بخشی از نامه امیر مؤمنان (علیه‌افضل‌الصلوات) خطاب به عثمان‌بن‌حُنیف، وقتی خبردار شدند که او را که والیِ بصره بوده، به سفره‌ای رنگین و لاکچری دعوت کرده بودند و نیازمندی را راه نمی‌داده‌اند و او نیز این دعوت را اجابت کرده بود.

حضرت پس از توبیخ عثمان و مذمت شکم‌بارگی، چنین مرقوم داشته‌اند:

«وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ‏ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.»

 نهج‌البلاغة، ص۴۱۸

 

«گویا گوینده‌ای از میان شما می‌گوید: ″اگر خوراک پسر ابوطالب این(قدر مختصر) باشد، پس ضعف و ناتوانی باید او را از جنگ با هماوردان و پیکار با پهلوانان، بازدارد!″

آگاه باشید! به‌راستی‌که درخت بیابانی (که آب کمی به آن می‌رسد) چوبش سخت‌تر است و درخت‌های سبز و خرم (که مرتب آب‌یاری می‌شوند) پوستشان نازک‌تر است. گیاهان دشتی (که در طول سال فقط آب باران به آن‌ها می‌رسد) هیزم‌های قوی‌تری هستند و دیرتر خاموش می‌شوند.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۱۵
ابوالفضل رهبر