دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴۲ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

 

دوران عاشقی را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد:

 

1. دوره‌ای که عاشق در اوج شور و شیدایی است، همه‌چیز را با عینک عشق می‌نگرد و تمام فکر و ذکر و توانش را صرف رسیدن به معشوق می‌کند.

2. دوره‌ای که عاشق شکست می‌خورد و تا مدت‌ها تهِ آن کوچه بن‌بست، در غمی عمیق فرو می‌رود.

 

ویژگی مشترک عاشق در هر دو دوره، غوغای درون و رکود بیرون اوست.

دل عاشق در هر دو دوره غوغاست، اما ناظر بیرونی دیوانه‌ای را می‌بینند که کار و زندگی‌اش را تعطیل کرده و بر امری بیهوده تمرکز نموده.

 

حکایتِ آقای رئیس است؛

چهار سال اول در سودای بستن با کدخدا و در دست گرفتن دستکش مخملی اوباما و فالوده‌خوری با اروپا گذشت و آب و نان و اقتصاد و همه‌چیز در گروی به چنگ آوردن برجام دانسته شد.

چهار سال دوم اما در غم و حیرتِ بی‌اعتباریِ امضای کری و ظاهر شدن پنجه چدنی ترامپ و پاره شدن برجام خواهد گذشت.

 

اقتصاد؟! امنیت؟! فرهنگ؟! بازار؟! تورم؟! بیکاری؟! مردم؟! فقرا؟!

بی‌خیال!

آقای رئیس فعلاً در شُک و ناامیدی به سر می‌برد، هرچند تکبر رقت‌انگیزی برایش باقی مانده و تلاش مذبوحانه‌ای برای ادامه با اروپا.

 

واقعیت ها دارد مردمی که این سال‌ها با آقای رئیس هم‌دل و هم‌راه شده بودند را به هوش می‌آورد تا وضع این عاشق شکست‌خورده و خسته را از بیرون نظاره کنند و این رکود چندین ساله را بالاخره ببینند.

 

علی‌الظاهر وضع هم‌چنان چنین خواهد بود و مردم باید «تا ۱۴۰۰ با روحانی» سر کنند.

 

تنها چاره این است که همه به هم رحم کنند؛ یعنی به خودشان؛ یعنی به خودمان.

صاحب‌خانه، کاسب، دلال، راننده، تولیدکننده، کارگر، کارفرما، کارمند، مدیر، تعمیرکار،...

همه به هم رحم کنیم.

 

رحم نمی‌کنند؟

تو رحم کن!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

 

از امیر مؤمنان نقل شده است:

«لَمْ یَذْهَبْ مِنْ مَالِکَ مَا وَعَظَک‏َ.»

 نهج‌البلاغة، ص۵۰۴

 

«مالی که نابودی‌اش تو را پند دهد، هرگز از دستت نرفته است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۲۹
ابوالفضل رهبر

آقای «میم» از دوستان طلبه‌ام است.

مدتی است مواضعش نسبت به انقلاب و نظام تغییر کرده و می‌توان گفت رادیکال شده؛

- در انتخابات شرکت نمی‌کند،

- دائم از همه‌کس و همه‌چیز انتقاد می‌کند،

- از ظلم‌ها و خطاها و از تقصیرها و قصورها می‌گوید،

- می‌گوید حکومت آخوندی بهتر از این نمی‌شود، آقایان اشتباه کردند که انقلاب کردند و حالا جرأت ندارند بگویند غلط کردیم،

- می‌گوید وضع روزبه‌روز بدتر خواهد شد و...

 

آن‌شب در مورد مشکلات و ظلم‌ها، حرف‌هایی زده شد و من در این رابطه، بحثی نکردم؛

- نگفتم که تو فقط تاریکی‌ها را می‌بینی، این روشنی‌ها را هم ببین،

- نگفتم که خیلی از نقل‌قول‌ها و خبرهایی که می‌گویی، سانسورشده، یک‌طرفه و با عینک خودت و هم‌فکرانت است،

- نگفتم که تصور کن اگر انقلاب نمی‌شد، با همان فرمانی که داشتیم می‌رفتیم، وضع چه‌طور بود،

نگفتم؛ چون می‌دانستم این‌ها را بارها شنیده و برایش کلیشه‌ای و گوش‌ندادنی شده.

 

فقط گفتم هر حکومتی سر کار باشد، وضع، کم‌وبیش همین است. مشکل، فرهنگی و از متن جامعه است. آن رؤسا و مدیران هم یکی از ما هستند. (آقای «میم» تأیید کرد.)

گفتم به قول آن بزرگ: «ما همه فرعونیم، مصرهایمان کوچک و بزرگ است.» هرکس، هرجا که هست، آن‌قدر که سلطه و نفوذ دارد و آن‌قدر که دستش می‌رسد، ظلم می‌کند؛ راننده، کاسب، کارمند، کارفرما، پدر، مادر، برادرِ بزرگ‌تر و... (آقای «میم» با سر و زبان تأیید کرد.)

 

کات | چند دقیقه بعد...

 

بحث عوض شده بود؛

آقای «میم» از این گفت که برای امتحانات شفاهیِ درس خارج، سر درسی نرفته و با فلان استادِ درسِ خارج که با او آشناست، صحبت کرده و تأییدیه چهارسال را گرفته که در درس او شرکت می‌کرده.

(طلاب مقطع درس خارج، در درس استادی شرکت می‌کنند و آخر سال از آن استاد تأییدیه حضور در آن درس را می‌گیرند، تا بتوانند امتحان شفاهی دهند و از یک مقطع تحصیلی عبور کنند.)

 

کات | چند دقیقه بعد...

 

آقای «میم» گفت خانمم دارد دکترا می‌خواند و من چند مقاله به نام او نوشته‌ام، تا از آزمون جامع دکتری معاف شود.

(دانشجویان مقطع دکترا، پس از گذراندن واحدهای آموزشی، در آزمونی شرکت می‌کنند، تا بتوانند در صورت قبولی، پایان‌نامه بنویسند و مدرک دکترا بگیرند.)

خانم آقای «میم» شاغل است و ارتقاء مدرک، منجر به افزایش حقوقش می‌شود.

 

کات | پایان!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت۱: چند ماجرای دیگر هم از این قبیل در ذهنم هست؛ این، ماجرای «ما»ست.

پانوشت۲: غرضم از این یادداشت، مُبرّا دانستن و عقل‌کل جا زدن خودم نبود. من هم فرعونی هستم، در قدوقواره خودم. قصدم این بود که به عمق مشکل هم نگاهی بیاندازیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

امروز، تهِ یکی از کلاس‌ها با این صحنه تکراری مواجه شدم:

 

 

یاد دو سه سال پیش افتادم که روی پنجره نمازخانه اداره‌ای، کاغذی چسبانده بودند و رویش نوشته بودند:

«لطفاً خرده‌کاغذها و زباله‌هایتان را از پنجره بیرون نریزد.»

معلوم بود این کار در آن مکان، مسبوق‌به‌سابقه بوده.

وقتی نگاه کردم، دیدم هیچ سطل‌زباله‌ای در آن نمازخانه نبود.

 
اتفاقاً در کلاسی که امروز این صحنه را دیدم هم سطل‌زباله‌ای نیست. حتی در آن طبقه که حدود سی کلاس دارد هم سطل‌زباله‌ای نیست.

 
[سربسته می‌گویم:]

در سطح خانواده و در سطح جامعه هم اگر امکانی برای برآوردن نیازهای طبیعی افراد نباشد، مسائل عادی به معضلاتی بزرگ تبدیل می‌شوند و بوی گند زباله‌های انباشت‌شده همه‌جا را می‌گیرد.

 

آن‌وقت دیگر کاغذ چسباندن و تذکر دادن و تشر زدن و تصویب قانون و بگیر و ببند، کاری از پیش نمی‌برد.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت۱: البته نبودن سطل‌زباله، مجوزی برای آشغال ریختن با وجدانی آسوده نیست و هرکس مسؤول اعمال خویش است. حتی باید گفت که دین‌داری از مقوله «هلو برو تو گلو» نیست، بلکه همه این سختی‌ها و ابتلائات، در پازل خداوند معنا دارند و باید از این موانع عبور کرد.

پانوشت۲: ناامید و ناشکر نیستم و صحنه‌های چشم‌نواز و رایحه‌های دلنشین را هم می‌بینم و حس می‌کنم، اما خطری بزرگ در کمین است و باید کاری کرد...

پانوشت۳: از خودمان و خانواده‌مان شروع کنیم و اگر مدیریت و مسؤولیتی داریم، از نیازهای افراد مجموعه‌مان غافل نباشیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

امیر مؤمنان، علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) هنگامی که مالک اشتر را به فرمانرواییِ مصر برگزیدند، در نامه‌ای خطاب به وی نوشتند:

 

«...ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَى خِیَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیْهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیُونِکَ اکْتَفَیْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ...»

 نهج‌البلاغة، ص۴۳۵

 

«...آن‌گاه نواقص کارهای کارگزارانت را بررسی کن و خبرچین‌هایی راستگو و وفادار برای نظارت بر کارشان بفرست؛

زیرا سرکشیِ پنهانِ تو بر کارهای آنان، (مانند آواز مخصوصی که شتربان برای حرکت دادن و هدایتِ شتران می‌خواند،) آنان را به رعایت امانت، نرم‌خویی با مردم و نظارت بر دستیارانشان وا می‌دارد.

اما اگر یک نفر از آنان دست به خیانتی دراز کرد که گزارش‌های همه‌ی خبرچین‌هایت آن خیانت را تأیید می‌کرد؛

به همان گزارش‌ها، به‌عنوان شاهد، اکتفا کن

و او را تنبیه بدنی کن

و آن‌چه (از اموال) که با کار (خائنانه)اش به‌دست آورده، از او بگیر.

سپس او را به مقامی بگمار که موجب خواری‌اش شود

و داغ خیانت بر پیشانی‌اش بزن (او را به خیانتکاری معروف کن)

و حلقه‌ی ننگِ تهمت را بر گردنش بیاویز (کاری کن که دیگران همواره او را متهم کنند و به او اعتماد ننمایند)...»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنْجَلِی بِوَلَایَتِکَ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا عَلِی‏

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۴۱
ابوالفضل رهبر

رئیس «جمهور» ی که اختیار زبان 10 سانتی اش را ندارد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۵:۳۸
ابوالفضل رهبر

نهادهای بین‌المللی، در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲، مبالغ زیر را برای کنترل جمعیت ایران، مرحمت فرموده‌اند! 

 

 

1- ۱۵۰ میلیون دلار مساعدت یونسکو و سازمان ملل در امر کنترل جمعیت در روستاهای ایران، در سال ۱۳۶۸؛

2- اعطای 4 میلیون دلار کمک برای کنترل جمعیت در سال ۱۳۷۱؛

3- مصوبه کمک ۱۰ میلیون دلاری صندوق جمعیت ملل متحد برای ایران در ژنو (در چارچوب این طرح، وسایل پیشگیری از بارداری در اختیار وزارت بهداشت ایران قرار گرفته است.)؛

4- سرمایه‌گذاری ۴ میلیون دلاری صندوق جمعیت سازمان ملل متحد برای انجام پروژه‌های آموزشی و تحقیقاتی کنترل جمعیت در ایران، در سال ۱۳۷۱؛

5- وام ۱۵۰ میلیون دلاری صندوق جمعیت ملل متحد برای تنظیم خانواده در ایران، در سال ۱۳۷۲ و انتخاب ایران به عنوان مرکزی برای آموزش کنترل جمعیت کشورهای آسیای میانه؛

6- قرار گرفتن کمک ۱/۸ میلیون دلاری به ایران در محورهای برنامه پنج‌ساله یونیسف، در سال ۱۳۷۲؛

منبع: نشریه عهد ، شماره ۱۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

لینک

 

یک عدّه سعی نکنند چهره ی آمریکا را بزک کنند،
آرایش کنند،
زشتی ها و وحشت آفرینی ها و خشونت ها را از چهره ی آمریکا بزدایند،
در مقابل ملّت ما، به عنوان یک دولت علاقه مند، انسان دوست معرفی کنند؛
اگر سعی هم بکنند، سعی شان بی فایده است!

بیانات در دیدار مردم آذربایجان
28 اسفند 92

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

پرده­‌ی اول

یادتان می­‌آید؟

علی­‌رغم میلتان، «احمدی­‌نژاد» رئیس جمهور شد.

جرمش این بود که نامش با آن‌چه در برگه‌­های رأیتان نوشته بودید، فرق داشت،

که شش‌ماه‌یک‌­بار هم حمام نمی­‌رفت،

که می­‌خواست اختناق و سرکوب را در کشور حاکم کند،

که قرار بود پیاده‌­روها و کلاس‌های دانشگاه را دیوارکشی کند،

که مأمورانش قصد داشتند عروسی­‌هاتان را به رگبار ببندند و گیس زن­‌هاتان را قیچی کنند،

که...

  

پرده­‌ی دوم

یادتان می­‌آید؟

چهار سال از آن تراژدی گذشت و در آن سال­‌ها، هرچند آن‌چه انتظار داشتید، اتفاق نیفتاد، اما چیزی هم نبود که باب میلتان باشد.

سینما، سر جایش بود، اما دست و دلتان به کار نمی‌­رفت. خُب، از حکومت ریشوها چندان راضی نبودید و احساس خوبی نداشتید.

فرصتی دست داد که کله‌­پایش کنید. تمام‌قد به حمایت از رقیبش ایستادید. دست­‌بند و شال سبز بستید و در ۱۲هزارنفری، جیغ کشیدید و ۴ سال تحقیرتان را فریاد کردید. از ۴ سال حکومت کوتوله­‌ها نالیدید. حتی در خیابان­‌ها، لای ترافیک ماشین‌­ها، پوستر و پارچه پخش کردید.

 

پرده‌­ی سوم

یادتان می‌­آید؟

حول‌وحوش ساعت ۱۲، خنده بر لب­‌هاتان ماسید و قِر در کمرهاتان خشک شد؛ وقتی باز نام «احمدی­‌نژاد» را اعلام کردند.

این­‌بار دیگر طاقت نیاوردید. قرارهاتان را با «بی‌بی‌سی» چک کردید و هم­‌صدا با «صدای آمریکا» جمع شدید و داد زدید و هلهله کردید و اعتبار کشور را به آتش کشیدید.

نظام کوتاه نیامد، تا احساس را به عقل ترجیح نداده باشد، تا بدعتی نشود، تا جمهوریت ذبح نشود.

این شد که عصبانی شدید، حالتان خراب شد، گفتید «چون دیگری بداخلاق است، ما بداخلاق شده‌ایم.» ربطش را حواله دادید به ارتباط گودرز و شقایق!

سیل دغدغه­‌ها رهاتان نکرد و سیاه‌­نگاری‌­ها شدت گرفت.

 

پرده­‌ی چهارم

یادتان می­‌آید؟

گفتید «خانه­‌مان را بستند، خانه­‌شان ویران باد.»

عصبیت و عصبانیت، به اوج رسید.

هروقت به تلویزیون دعوت شدید، با هماهنگی یا بی هماهنگی، نیش زدید و اخم را از چهره­‌های میلیون‌تومانی‌تان دور نکردید.

هرجا دوربین یا میکروفنی دیدید، گردن کج کردید و از حال بد سینما و حال خراب خود نالیدید،

از سینمای دولتی و دولت نفتی سخن راندید،

از فیلم‌­های سفارشی، بد گفتید و خانه‌­نشینیِ بزرگانتان را نق زدید.

 

پرده­‌ی پنجم

یادتان می‌­آید؟

چند ماه پیش بود که دیگر هیولای کابوس‌­هاتان را رفتنی دیدید.

کاندیدای مطلوبتان نبود یا رأی‌­آوردنی نبود، اما می­‌شد به «دیگری» قناعت کرد و قناعت کردید.

آن «دیگری» لب‌به‌لب رأی آورد و رایحه‌ای از بهشت به مشامتان رسید.

روزنه‌­ای یافتید تا نفسی بکشید، بارقه‌­ای که چشمانتان را روشن کند، نسیمی که بداخلاقی­‌ها را دور کند، و چشمه‌­ای که غم­‌هاتان را بشوید.

جناب «دیگری» با وعده­‌ی رفع سانسور و ممیزی آمده بود، با تقبیح دخالت دولت در فرهنگ، با ستایش نقد و نِق، با وعده­‌ی تکریم و احترام، با شعار اعتدال و امید، با...

و شما احساس کردید حالتان دارد خوب می­‌شود.

 

پرده­‌ی ششم

یادتان می­‌آید؟                                            

احساس می­‌کردید دیگر حالتان خوب شده است. «دیگری» که پشت تریبون آمد، پلک نمی‌­زدید. چشم­‌هاتان همه نور بود. او را نمی‌­دیدید، «هاله­‌ای از نور» می­‌دیدید که آمده است بار دیگر آزادی­تان را امضا کند و شادی­تان را افزون.

آن‌شب، «دیگری» جمله‌­ای گفت، که سَرسَری گرفتید و جدی نگرفتید. نمی‌­توانست هم جدی باشد. آن هم از زبان حقوق‌دانی که هنوز مدهوش شعارهای لطیف و نطق‌های آهنگینش بودید.

که «دیگر دوره سیاهی­‌ها تمام شده است و با آمدنِ من، دوره‌­ی امید آغاز شده است و شما باید پیام مردم را در انتخابات بفهمید و دست از سیاه­‌نمایی بردارید و از امید بسازید»

این جملات را همچنان که خنده بر لب داشتید و مشفقانه به هاله‌­ی روشن خیره شده بودید، نشنیده گرفتید و حمل بر صحت کردید.

همان­‌طور که توهین­‌های «دیگری» و نزدیکانش را به کسانی که به او رأی نداده بودند، نشنیدید، بلکه به کامتان خوش آمد. همان­‌طور که، کم‌سواد خواندن منتقدین را توسط «دیگری» نشنیدید. همان­طور که ...

 

پرده­‌ی هفتم

یادتان می­‌آید؟

افتتاحیه جشن سینماتان بود. «دیگری» پیامی فرستاده بود، سراسر امید و نیکی، به نشانه‌ی توجهش به شما و به سینما.

از اختصاص جایزه ویژه‌­ی رئیس‌جمهور خبر داده بود و شما پیش خود فکر می­‌کردید که این افتخار نصیب چه کسی خواهد شد؟ این سیمرغ زرین، روی دوش کدام کارگردان خواهد نشست؟

شب‌­های اجرای جشنواره، که «گبرلو» با لحنی خاص، از همه­‌تان می­‌پرسید «حال­تان که خوب هست؟»، با شادمانی پاسخ مثبت می­‌دادید و از امید خود به آینده‌­ای روشن می­‌گفتید و از بهبودی امور و تدبیر مسئولین، ابراز رضایت می­‌کردید.

 

و آن­‌گاه که پرده‌­ها می­‌افتند!

 

دیشب را که حتماً یادتان هست.

دیشب از شب‌­هایی بود که خوب است یادتان نرود.

شبی که با کمک برگزارکنندگان جشنواره عقده خالی کردید و در کلیپ­‌های میان­‌برنامه، هر چه بر زبان­تان آمد، نثار هشت سال گذشته کردید.

شبی که جایزه‌­تان را به «دیگری» تقدیم کردید.

شبی که خندیدید و کف زدید و شاد بودید،

و شادی­تان ادامه داشت، تا وقتی که دبیر جشنواره آب سردی روی سرتان ریخت.

که «حضرت آقای «دیگری»، هیچ فیلمی را لایق دریافت جایزه‌­ی ویژه­‌ی خود نیافته‌ند!»

بعد در اقدامی بی‌سابقه، رئیس‌دفتر «دیگری» پشت تریبون آمد و موضوعات سفارشیِ سال بعد را اعلام کرد.

برخی نه‌تنها به روی مبارک نیاوردند، که آن‌قدر داغ بودند که احساس خیسی هم نکردند.

بعد قطار حال‌­گیری­‌ها شتاب گرفت.

جوایز محافظه­‌کارانه و سیاسی، توزیع شدند و بعضی‌هاتان دچار بهت شدند.

پس از پایان جشن، عده­‌ای هنوز لبخند به لب داشتند و حالشان خوب بود و...

منتقدین، اما حرف­‌هایی دارند..

در «هفتِ» همان­‌شب، انتقادها شروع می‌­شود و به جمله­‌ی پایانی منتقد رک برنامه ختم می­‌شود، که «لااقل ادعا نکنند دولتی نیست.»

این جمله در موسیقی فیلم «ترن» گم می‌شود، اما...

نقدها ادامه دارد، تا به این لحظه که ساعت، 9صبحِ فردای جشنواره است و در «کافه سینما» این تیترها دیده می­‌شود:

- امیر قادری: نمایش شرم‌آور شرم‌آور شرم‌آور / در دولت اعتدال، سر جوان‌ها را بریدند

- سید آریا قریشی: بی‌تدبیری و ناامیدی/ خطر بازگشت به مرداب دهه ۶۰

- امیرعباس صباغ: حمله گاز انبری دولت اعتدال به "عصبانی نیستم!" / اولین جشنواره دولت به اصطلاح اعتدال‌گرا! و نحوه تقسیم جوایز یک افتضاح به‌تمام‌معنا بود

- مصطفی رضائی: عصبانی هستم؛ وقتی "تدبیر" حکم می‌کند که "عدالت" قربانی "مصلحت" شود!

- افشاگری یک خبرگزاری: رضا درمیشیان را مجبور به انصراف از دریافت جوایز فیلمش کردند/ نوید محمدزاده برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد شده بود

- احسان دبیروزیری: جوایز بین رفقا تقسیم شد/ گزارش لحظه‌به‌لحظه از اختتامیه جشنواره سی و دوم فیلم فجر

- مصطفی کیایی: خوشحالم که فیلم می‌سازم تا مردم پول بدهند بروند ببینند / سعی می‌کنم بگویم عصبانی نیستم!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

بر ایشان خرده‌ای نیست،

ما بدعادت شده‌ایم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

۲۲ بهمن هرسال، ساعت ۹ شب بنشینی پای تلویزیون

و حماسه‌ای را که نقشی در آن داشته‌ای، تماشا کنی.

همان تصاویر تکراری را...

همان جمعیت انبوه هرساله را...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

تبدیل تهدید(وادادگی "بعضی"ها) به فرصت(عبرت گیری مردم)

 

  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

الف) پیشینه:

پس از انقلاب، با شکل­‌گیری نهادهای قانون­‌گذاری، گاهی مواردی پیش می­‌آمد که قانونی در مجلس تصویب می‌­شد، شورای نگهبان آن ­را خلاف شرع اسلام یا قانون اساسی تشخیص می­‌داد، اما مجلس بر مصوبه‌­اش پافشاری می­‌کرد. این اختلافات در دو موضوع قانون کار و قانون اراضی شهری، بیش‌­تر بروز کرد، تا این‌که در بهمن ۱۳۶۲ درخواستی با امضای آیت‌­الله خامنه­‌ای (رئیس جمهور)، هاشمی­ رفسنجانی (رئیس مجلس)، آیت­‌الله موسوی ­اردبیلی (رئیس دیوان عالی کشور)، میرحسین موسوی (نخست‌وزیر) و حجت­‌الاسلام سیداحمد خمینی، برای چاره‌جویی در این‌باره، تقدیم امام خمینی (ره) شد.

امام پس از ۴ سال! در بهمن ۱۳۶۶، با صدور فرمانی، مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای رسیدگی به «موارد اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان» تأسیس، و ترکیب اعضاء را به ­این قرار اعلام فرمود: فقهای شورای نگهبان (۶ نفر)، آیت­‌الله خامنه‌­ای (رئیس جمهور)، هاشمی­ رفسنجانی (رئیس مجلس)، موسوی­ اردبیلی (رئیس شورای عالی قضائی)، توسلی (عضو دفتر امام)، موسوی­ خوئینی­‌ها (دادستان کل کشور)، میرحسین موسوی (نخست‌وزیر) و وزیر مربوطه.

یعنی ۱۳ نفر که ۱۲ نفرشان روحانی (و اغلب مجتهد) بودند.

 

 

پس از رحلت امام و در ضمن بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸، وظایف یازده‌­گانه­‌ای بر عهده­‌ی این مجمع گذاشته شد.

ترکیب اعضای مجمع در دوره دوم بر اساس حکم ۱۲ مهر ۱۳۶۸ مقام معظم رهبری، بدین شرح بود:

اشخاص حقوقی: فقهای شورای نگهبان، رؤسای قوا، وزیری که موضوع مورد بحث مجمع مربوط به وی می‌شود، رئیس کمیسیون مربوط در مجلس (درصورت ارتباط موضوع بحث به وی)

اشخاص حقیقی: آقایان مهدوی ­کنی، یوسف صانعی، سیداحمد خمینی، موسوی­ خوئینی‌­ها، موحدی­ کرمانی، حسن صانعی، توسلی، عبدالله نوری و میرحسین موسوی.

یعنی ۲۰ نفر که ۱۷ نفرشان روحانی (و باز هم اغلبشان مجتهد) بودند.

تا به امروز مجمع روزبه­‌روز پرعضوتر و پرکارتر شده ­است؛

۴۸ عضو دارد که ۲۲ نفرشان روحانی (و نه لزوماً مجتهد) هستند.

هم‌چنین پس از بازنگری قانون اساسی، به‌جز بررسی «موارد مغایرت مصوبه مجلس با نظر شورای نگهبان» (که وظیفه اولیه­‌اش بوده است) تاکنون موارد زیر را نیز به تصویب رسانده است:

- چشم­‌انداز جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴ هجری شمسی

- سیاست‌های کلی نظام در خصوص اصل ۴۴ قانون اساسی

- سیاست­‌های کلی برنامه­‌های پنج­‌ساله دوم، سوم، چهارم و پنجم توسعه

- سیاست­‌های کلی نظام در بخش‌­های: شبکه‌های اطلاع‌­رسانی رایانه‌ای، انرژی، امنیت اقتصادی، منابع طبیعی، آب، معدن، اقوام و مذاهب، حمل و نقل، امنیت قضایی، مشارکت اجتماعی، امنیت ملی (در پنج حوزه‌­ی داخلی، خارجی، دفاعی، فرهنگی و اقتصادی)، شهرسازی، مسکن، ارتباطات مخابراتی و پستی، تشویق سرمایه­‌گذاری، رشد و توسعه فناوری، مالی، رشد و توسعه علمی و تحقیقاتی کشور در بخش آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی، پیشگیری و کاهش خطرات ناشی از سوانح طبیعی و حوادث غیرمترقبه، کشاورزی، صنعت، وحدت و همبستگی ملی، حفظ شأن و استقلال قضات، ترویج و تحکیم فرهنگ ایثار و جهاد و ساماندهی امور ایثارگران، مبارزه با مواد مخدر، مدیریت و نظام اداری، پدافند غیرعامل کشور، قضایی پنج­ساله، نظام اداری، اصلاح الگوی مصرف، امنیت فضای تولید و تبادل اطلاعات، اشتغال، آمایش سرزمین، خودکفایی دفاعی و امنیتی، تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، تحول در نظام آموزش و پرورش کشور

- و مصوبات عدیده‌­ی دیگر.

 

 

 

ب) «تشخیص مصلحت» در اسلام

بر اساس اعتقاد شیعه امامیه، مجموعه دین و احکام شریعت، بر اساس مصالح و مفاسد وضع شده است. به این معنا که خداوند آن­‌چه را که به مصلحت بندگانش بوده، بر آن­‌ها واجب یا مستحب فرموده، و آن‌­چه را که دارای مفسده‌­ای بوده، حرام یا مکروه اعلام نموده.

از آن­‌جا که عقل انسان کمال لازم برای تشخیص همه­‌ی مصالح و مفاسد را نداشته است، این احکام (واجب، حرام و...) از طریق وحی (قرآن و اهل بیت (علیهم‌السلام)) بیان شده است.

انسان برای دانستن مصالح و مفاسد واقعی، لازم است به وحی تمسک کند، اما به ­دلیل گستردگی دایره احکام، فاصله گرفتن از عصر نزول و تبیین وحی، و عدم دسترسی به معصوم، استخراج این احکام از منابع دینی، حقیقتاً کار دشواری است و نیاز به عمری تلاش دارد.

فقها سختی این امر مهم (تشخیص مصلحت­‌ها و مفسده­‌ها) را بر به جان خریده‌­اند و این مسئولیت خطیر را به عهده گرفته­‌اند.

 

 

یکی از دشواری­‌های کار فقیه، حکم در مورد مسائلی است که در آن مصلحت و مفسده‌­ای با یک‌دیگر تزاحم پیدا کنند. این زمانی رخ می­‌دهد که انجام یک کار، همزمان، هم مصلحت داشته باشد و هم مفسده.

چند مثال:

- کسی از شدت گرسنگی، رو به موت است و جز مرداری، چیزی در دسترسش نیست. خوردن مردار از طرفی حرام است و مفسده دارد و از طرفی موجب حفظ جان مؤمن است و دارای مصلحت است.

- مسئولان شهری، قصد احداث اتوبانی را دارند که لازم است از روی مسجدی عبور کند. تخریب و تغییر کاربری مسجد حرام است و مفسده دارد. احداث اتوبان نیز برای مسلمانان مفید است و مصلحت دارد.

- استفاده از منابع مالی خارجی به­‌صورت فاینانس نوعی ربا محسوب می­‌شود، پس حرام است و مفسده دارد. مسئولان کشور آن­ را به صلاح کشور و مردم (مسلمین) تشخیص می‌دهند و مصالحی در آن می‌­بینند.

...

اهم و مهم کردن مصلحت و مفسده در مثال­‌های مذکور به‌­ترتیب مشکل­‌تر می­‌شود.

- در مثال اول مشخص است که مصلحتِ حفظ جان مؤمن مهم‌­تر است از مفسده­‌ی خوردن مردار.

- در مثال دوم حکم کردن کمی دشوارتر است. این‌­که آیا ضرورت احداث اتوبان به حدی هست که بتوان حکم به تخریب خانه خدا داد یا نه، آیا نمی‌توان نقشه را تغییر داد؟

- در مثال سوم تصمیم‌­گیری بسیار دشوار است. از طرفی مسئولان می­‌گویند لازم است برای حفظ مصالح کشور و مردم (مسلمانان) به این نوع از ربا دست بزنیم. از طرفی ربا در دین اسلام شدیداً نهی شده است و معادل جنگ با خدا فرض شده است. آلوده کردن بیت­‌المال به مال حرام و تزریق آن در میان میلیون­‌ها مسلمان، اگر نابه‌­جا و بدون حجت شرعی باشد، مفاسد عظیمی در پی خواهد داشت.[۱] تشخیص این‌که مصلحت فاینانس مهم­تر است یا مفسده­‌ی آن، بسیار دشوار است.

«حکم کردن بر خلاف نص صریح آیات و روایات (مانند خوردن مردار، تخریب مسجد و رباخواری) برای حفظ مصلحتی بزرگ‌تر» را حکم ثانویه گویند.

 

 

تنها کسی که صلاحیت صدور حکم ثانویه را دارد، فقیهِ خبره‌­ی عادلِ بصیر است؛ کسی که

- اولاً دین را بشناسد و توانایی استخراج احکام را از منابع داشته باشد.

- ثانیاً بر اثر انس مداوم، طولانی و عالمانه با مجموعه­‌ی آیات و روایات، فلسفه احکام و ملاک و معیار مفسده داشتن یا مصلحت داشتن را از نظر شارع بداند، اهمیت و میزان فساد مفاسد و صلاح مصالح را درک کند و خلاصه این‌که بتواند تشخیص دهد شارع در این­‌گونه موارد چه نظری دارد (اصطلاحاً مذاق شریعت را بداند.)

- ثالثاً باتقوا باشد و هوای نفس و مصالح شخصی را در حکمش دخالت ندهد.

- و رابعاً زمان­‌شناس، دردآشنا و آگاه به مسائل روز باشد، تا بتواند با درک اهمیت مصالح مردم، آن را با اهمیت حکم صریح شرع مقایسه کند و حکم به مهم­‌تر بودن یکی دهد.

...

چنین شخصی صلاحیت دارد برای کسب مصلحتی بزرگ، حلالی را موقتاً حرام یا حرامی را موقتاً حلال اعلام کند.

واضح است که این حکم، موقتی است و تا زمان رفع آن مصلحت بزرگ، اعتبار دارد. به همین خاطر آن­ را حکم ثانویه نامیده‌­اند. و الا «حلالُ محمدٍ حلالٌ ابداً الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ ابداً الی یوم القیامة»[۲]

 

 

 

ج) طرح نقد:

مطابق ماده­‌ی سی آئین‌­نامه داخلی «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، در مورد انواع تصمیمات مجمع، اقدامات زیر صورت می­‌گیرد:

۱- مصوبات مربوط به تشخیص مصلحت در «موارد اختلاف میان مجلس و شورای نگهبان» به ریاست مجلس ابلاغ می­‌شود.

۲- مصوبات مربوط به «حل معضلات نظام»، به رهبری گزارش می­‌شود، تا ایشان تصمیم گرفته، نظرشان را به مجمع اعلام کنند.

۳- نظر مشورتی مجمع در مورد «تعیین سیاست‌­های کلی نظام» و «اموری که رهبری به مجمع ارجاع داده»، به‌­صورت گزارشی به استحضار معظم­‌له می­‌رسد.

 

 

نقد ناصحانه­‌ی این­‌جانب، به شأنیت این مجمع، در سنخ تصمیمات نوع اول است؛

یعنی تشخیص مصلحت راجع به «موارد اختلاف میان مجلس و شورای نگهبان».[۳]

و صرفاً آن­‌دسته از «موارد اختلافی» مراد است که فقهای شورای نگهبان آن‌­ها را «مغایر با موازین اسلام» دانسته‌­اند، نه مصوباتی که اعضای این شورا، آن­‌ها را «مغایر با قانون اساسی» تشخیص داده‌اند.

 

توضیح آن­‌که:

قانون اساسی جمهوری اسلامی توسط عده‌­ای از خبرگان تنظیم و تصویب شده است و وحی منزل نیست. لذا در این‌­که مجمع تشخیص مصلحت نظام، بنا به مصلحت روز کشور و بر اساس اختیاری که همین قانون به او داده است، مصوبه­‌ای داشته باشد که مغایر با قانون اساسی باشد، اشکالی نیست.

اما بنابر استدلالی که در بخش (ب) صورت گرفت، در مورد آن­‌چه مغایر «شرع مقدس اسلام» تشخیص داده شده است، تنها کسی صلاحیت فتوا به حکم ثانویه (خلاف احکام صریح اسلام) برای رعایت مصلحتی بزرگ­‌تر را دارد، که فقیهی خبره، عادل، و بصیر باشد.

با دقت در روند رسیدگی به «موارد اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان» در مجمع، درمی­‌یابیم که این قاعده رعایت نمی‌­شود؛

بنابر ماده­‌ی نوزده آئین­‌نامه داخلی مجمع، هنگام بحث درباره­‌ی موارد اختلافی، جلسه با حضور دو سوم اعضاء رسمیت می­‌یابد و تصمیم اکثریت مطلق حاضرین معتبر خواهد بود. همجنین مطابق ماده­‌ی سی، این تصمیم با امضای رئیس مجمع، به ریاست مجلس ابلاغ می‌شود.

چنان‌که ملاحظه می­‌شود، این تصمیم نه توسط جمعی از فقهای جامع‌­الشرائط اخذ می‌شود، و نه برای اجرا، به تأیید رهبری (فقیه جامع­‌الشرایط) می‌­رسد.[۴]

زیرا همان­‌طور که در بخش (الف) ذکر شد، در حال حاضر، مجمع ۴۸ عضو دارد که کم‌­تر از نیمی از آن­‌ها روحانی هستند و این روحانیون هم لزوماً مجتهد نیستند، چه رسد به این­‌که جامع‌الشرایط باشند.

با نگاهی به ادوار و اعضای مجمع از بدو تأسیس، چنین به نظر می­‌رسد که این اشکال در دوره­‌های اول و دوم، چندان وارد نبوده است، چراکه اغلب افراد حاضر مجتهد بوده‌­اند. اما به مرور با اضافه شدن غیر روحانیون، مشکل حادتر شده است.

 

 

خلاصه این­که:

- تصمیم اعضای «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، در تأیید مصوبات خلاف شرع مجلس[۵]، وضع حکم ثانویه محسوب می­شود.

- تنها، کسی صلاحیت دارد(برای رعایت مصلحت مسلمین) حکم ثانویه­ای[۶] برخلاف احکام صریح اسلام[۷] صادر کند، که «فقیه خبره­ی عادل بصیر» باشد.

- اعضای «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، این صفت را ندارند.

- پس اعضای مجمع، عقلاً و شرعاً صلاحیت تأیید مصوبات خلاف شرع مجلس(وضع حکم ثانویه) را ندارند.[۸]

 

 

 

د) راه‌حل‌های پیشنهادی:

برای رفع اشکالی که در بخش (ج) مطرح شد، راه‌حل­‌هایی پیشنهاد می­‌شود:

۱- درباره‌­ی آن­‌دسته از مصوبات مورد تأکید مجلس که شورای نگهبان آن­‌ها را خلاف شرع تشخیص داده شده، تنها، نظر اعضای مجتهدِ جامع­‌الشرایطِ[۹] مجمع، ملاک تصمیم قرار گیرد.

این پیشنهاد، چندان غریب و بی‌­سابقه نیست، چنان­‌که بنابر اصل ۹۶ قانون اساسی، تشخیص مغایرتِ مصوبات مجلس با احکام اسلام، تنها به عهده­‌ی فقهای شورای نگهبان است، نه همه‌­ی اعضاء.[۱۰]

نکته­‌ی دیگر این­‌که، اگر وظیفه­‌ی مجمع، همانند سال­‌های اولیه‌­اش، تنها تشخیص مصلحت در مورد اختلافات مجلس و شورای نگهبان بود، می­‌شد پیشنهاد کرد رهبری مانند دوره­‌های ابتداییِ مجمع، تنها مجتهدین را به عضویت این مجمع در آورد.

 اما به­‌دلیل وظائف گوناگونی که در بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ بر عهده­‌ی مجمع گذاشته شده است، حضور افراد غیرمجتهد، باتجربه، متخصص در امور گوناگون، و از طیف­‌های مختلف سیاسی، در مجمع مفید است. حتی در مواردِ مورد بحث در این یادداشت­‌ نیز کمک می­‌کند مجتهدین بتوانند میزان اهمیت و خطیر بودنِ مصوبه­‌ی خلاف شرع مجلس را دریابند، تا با مقایسه مصلحت این مصوبه با مصلحت احکام اولیه اسلام، اولویت واقعیِ دو طرف را بسنجند و تصمیمی صحیح اتخاذ کنند.

 

۲- راه‌حل دیگر، این است که اگر مجمع تشخیص مصلحت، نظرِ (خلاف شرع) مجلس را تأیید کرد، این تصمیم نیز مانند دیگر نظرات مشورتی مجمع، با تأیید رهبری (فقیه جامع‌الشرایط) برای اجرا به مجلس ابلاغ شود.[۱۱]

این راه‌حل، چندان مطلوب نیست؛ زیرا اولاً تلاش اعضای مجمع برای تشخیص مصلحت، بیهوده خواهد بود، ثانیاً تصمیم مجمع باری دارد که ممکن است رهبری را برای اعلام نظرش، در محضوراتی قرار دهد، و ثالثاً امکان جار و جنجال بدخواهان،  در صورت مخالفت رهبری با تصمیم مجمع، دور از انتظار نیست.

 

۳- به نظر می‌­رسد، بهترین راه‌حل این است که پس از مخالفت شورای نگهبان با مصوبات خلاف شرع مجلس، و پافشاری مجلس، تشخیص مصلحت این‌­گونه مصوبات، به عهده­‌ی فقهای شورای نگهبان باشد.

این راه‌حل، همان تذکر پدرانه‌­ای است که امام خمینی (ره) در بدو تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، به فقهای شورای نگهبان نموده‌­اند.[۱۲] هرچند این تذکر پدرانه هرگز به قانون تبدیل نشد.

 

تذکر:

ممکن است گفته شود این راه‌حل­‌ها به تغییر قانون اساسی نیاز دارد و این، خود پروسه‌­ای طولانی را طلب می­‌کند.

اما همان‌­طور که رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، بحث راجع به «نظام پارلمانی»[۱۳] را روا دانستند، این­‌گونه نقدها نیز، در مقام بحث و نظر، به‌جاست.

 

در پایان، باید عرض کرد که این یادداشت، خالی از اشکال نیست و از نقد آن استقبال می­‌شود.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــ

[۱] راجع‌به مفسده­‌ی مال حرام و تأثیر روحی آن، نه فقط از منابر، که از روضه­‌خوان­‌ها نیز زیاد شنیده‌ایم؛ آن­‌جا که سیدالشهداء(علیه‌السلام) پس از موعظه­‌ی لشکرِ مقابل و عدم تأثیر آن، علت نپذیرفتن حق را (آن­ هم از زبان کسی که نه­‌تنها رطب­‌خورده نیست، بلکه لب به رطب نزده) پُر بودن شکم­‌هایشان از حرام ذکر می­‌فرماید.

[۲] الکافی، ج‏۱، ص۵۹.

[۳] همان­‌طور که در بخش (الف) ذکر شد، اساساً فلسفه تشکیل مجمع، تصمیم‌­گیری راجع به همین اختلافات بوده است و دیگر وظائف مجمع، بعدها در بازنگری قانون اساسی، اضافه شده است.

[۴] به­‌خلاف مصوبات نوع دوم و سوم («حل معضلات نظام»، «تعیین سیاست‌های کلی نظام» و «اموری که رهبری به مجمع ارجاع داده») که در حکم ارایه مشاوره به رهبری هستند.

[۵] منظور اخلافات که شورای نگهبان به‌­خاطر مغایرت با شرع با آن­‌ها مخالفت کرده.

[۶] مثل جواز استفاده از فاینانس.

[۷] مثل حرمت ربا.

[۸] هرچند مصوبات این مجمع قانوناً لازم­‌الاجرا هستند، اما سزاوار است قوانین در جمهوری اسلامی ایران، مطابق عقل و شرع باشد.

[۹] شرایطی که در بخش (ب)، به آن‌­ها اشاره شد؛ فقاهت، خبرگی، عدالت و بصیرت.

[۱۰] اصل‏ ۹۶ قانون اساسی: «تشخیص‏ عدم‏ مغایرت‏ مصوبات‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ با احکام اسلام‏ با اکثریت‏ فقهای‏ شورای نگهبان‏ و تشخیص‏ عدم‏ تعارض‏ آن‌­ها با قانون اساسی‏ بر عهده‏ اکثریت‏ همه‏ اعضای‏ شورای‏ نگهبان‏ است‏.»

[۱۱] همان‌­طور که در بخش (ج)، اشاره شد، بنابر آئین­‌نامه داخلی مجمع، تصمیم مجمع در مورد تمام موارد اختلافی میان مجلس و شورای نگهبان، با امضای رییس مجمع، مستقیماً برای اجرایی شدن، به ریاست مجلس ابلاغ می­‌گردد.

[۱۲] ایشان در ضمن نامه­‌ی ۸ دی ۱۳۶۷، که در واقع خطاب به مجمع تشخیص است، چنین می­‌فرمایند: «تذکری پدرانه به اعضای عزیز شورای نگهبان می‌‏دهم که خودشان قبل از این گیرها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چراکه یکی از مسایل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم‌گیری‌هاست.»

[۱۳] که محتاج به تغییر قانون اساسی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۱۰
ابوالفضل رهبر

آفتاب یزد، دیروز...

 

 

آفتاب یزد، امروز...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

سه‌­شنبه ۲۶ دی (۱۶ ژانویه)

ساعت نه و چهل و پنج، میرفندرسکی، وزیر خارجه، از تهران تلفن کرد. به رسم معمول همیشگی‌­اش، می­‌گوید «حاجی پرویز، قلم بردار و آن‌چه می­‌گویم بنویس.»

«بله قربان»

 

"برای من بسیار دردناک است مأموریت تو را به عنوان سفیر ایران در انگلستان، به دلایلی که خودت می­‌دانی، خاتمه دهم. عقیده‌­ی شخصی‌­ام این است که تو بدون تردید یکی از مؤثرترین سفرای ایران در انگلیس بوده‌­ای و کشور اینک بیش از هر موقع دیگر به خدمات ارزنده‌­ات نیازمند است. با تأسف عمیق، امیدوارم بفهمی و ببخشی.

دوستدارت، احمد میرفندرسکی

وزیر امور خارجه"

 

چون کارکنان مخابرات در اعتصابند، نتوانسته بود متن را تلگراف کند.

به او اطمینان دادم که وضع را کاملاً درک می­‌کنم و متذکر شدم که من چندی پیش نامه­‌ای به او نوشتم و خواهش کردم کلیه­‌ی ملاحظات مربوطه به رفاقت شخصی را کنار بگذارد. یک ماه مهلت دارم که «تودیع»هایم را انجام دهم. سراسر گفتگویمان بیش از پنج دقیقه طول نکشید.

به محض آن‌که گوشی را گذاشتم، نامه‌­ای به وزارت خارجه­‌ی انگلیس فرستادم و آن‌ها را از عزیمت خویش «پیش از پایان ماه ژانویه» مستحضر ساختم و درخواست قرار ملاقات برای تودیع با مقامات مربوطه کردم. سپس مهدوی را خواستم و پیغام وزیر را برایش خواندم.

مصاحبه­‌ی مطبوعاتی تهرانِ اعلی‌حضرت ناگهان لغو شده است. اندکی بعد خبر یافتم که شاه و شهبانو کشور ار ترک گفتته‌­اند: مراسمی مختصر با حضور بختیار و شماری از امیران ارتش و چند تن از اعضای شورای سلطنت، در فرودگاه انجام می­‌شود. سپس شاه، اشک از گونه­‌هایش سرازیر، از پلکان بالا می‌­رود، خود پشت فرمان می‌­نشیند و هواپیما را به پرواز درمی‌­­آورد. شاه، همانند پدرش، مشتی از خاک ایران را به نشان عشق به وطن با خود به یادگار برده است.

اخبار ساعت سه اوضاع و احوال تهران را «شبیه کارناوال» خواند. پرزیدنت سادات با کبکبه و دبدبه‌­ی زیاد «میان شور و هلهله‌­ی عمومی» از شاه در اسوان استقبال کرده است. بی­‌ثباتیِ عواطفِ توده­‌ها چه نفرت‌­انگیز است.

عصر مهدوی به دفترم آمد. گفت «کارمندان سفارت» مایلند برای نشان دادن همبستگی خود با برادران انقلابی­‌شان در ایران، یک روز سفارت را تعطیل کنند. معلوم نبود اجازه‌­ی مرا می‌خواست یا صرفاً مراتب را به اطلاعم می‌­رساند. گفتم این‌که کارمندان سفارت ابراز شور و هیجان انقلابی­‌شان را گذاشتند تا بعد از عزیمت شاه از کشور، بر احترام من برای شهامت یا وفاداری آن‌ها اندک می‌­افزاید. گفتم من شخصاً تا آخرین روز خدمتم سر کار می‌­آیم و کسی جلو مرا نمی­‌تواند بگیرد. ناراحت و دمغ از اتاق رفت.

 

 

هر چه فکر می­‌کنم، نحوه خروج شاه از ایران بسیار ناپسند بوده است. نیرنگِ مصاحبه­‌ی مطبوعاتی مسلماً برای رد گم کردن به رسانه­‌های گروهی ترتیب داده شده بود، و شک نیست که حضور او در یک مصاحبه مطبوعاتی، با هیاهو و جنجال خبرنگاران و سؤالاتی که مطرح می­‌شد، اعصاب فرسوده­‌ی شاه را بیش‌تر داغان می­‌کرد، و این شایسته­‌ی آخرین خودنمایی او در انظار عمومی نبود. ولی می­‌توانست اقلاً بر صفحه تلویزیون ظاهر شود و در یک نمایش ماهرانه با شور و هیجان و توش و توانِ باقیمانده، به ملت خود بگوید از کشور می­‌رود تا از خون‌ریزی بیش‌تر جلو گیرد، و از آن‌ها بخواهد تمامیت ارضی کشور را به خطر نیندازند. به جای این کار، سر به زیر انداخت و یواشکی در رفت. باری... شاید هم فرقی نمی­‌کرد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* به نقل از: «در خدمت تخت طاووس»؛ یادداشت­‌های روزانه‌­ی پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن، ص۳۸۵

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۱۱
ابوالفضل رهبر

 

دم صبح بود. برعکس خیلی خواب‌­ها، همه‌چیز واضح بود؛ هوای نیمه‌ابری، دیوار سیمانی سفید، درب فلزی سفیدی که یک لنگه‌­اش باز بود، کفش­‌های رها شده‌­ی جلوی درب، باز هم بگم؟ بگم؟ (می‌­دانم به این کلمه حساسیت داری. اصلاً برای همین دو بار تکرارش کردم.)

یادت هست؟ کروبی زودتر از تو بیرون زد. با همان دست­پاچه­گیِ همیشگی، کفش­‌هایش را پیدا کرد، هول­‌هولی پوشید و بدون این‌که سلامی کند، راهش را گرفت و رفت.

او را کاری ندارم. کسی با او کاری ندارد. اصلاً فکر کنم اگر روزی برای سران داخلی فتنه (می‌­دانم با شنیدن این کلمه (فتنه) هم مور مورت می­‌شود. شنیدنش چیزی است در مایه‌­های کشیده شدن ناخن­‌های معلم شیمی­‌ات روی تخته سیاه)، داشتم می­‌گفتم؛ فکر کنم اگر روزی برای سران داخلی فتنه هم دادگاهی تشکیل شود، فراموش کنند نام او را در پرونده بیاورند.

سرت پائین بود. انگار می­‌ترسیدی تیزی نگاهم در چشم­‌هایت فرو برود. خب حق هم داشتی. بعد از چند سال رهایت کرده بودند، بدون محاکمه­‌ای، بدون تقاصی، بدون شلاقی، بدون دیده شدن در لباس راه‌­راه آبی با آرم ترازوهای عهد بوق، بدون.... و حالا قرار است راست‌راست در خیابان راه بروی. من هم بودم شرمنده بودم.

بیرون که آمدی، آن‌­قدر سلام نکردی که همسرت هم بیرون آمد. چرا؟، نمی­‌دانم. اما علت تأخیرت را می­‌شد فهمید. رویت نمی‌­شد سلام کنی. اصلاً سلام یعنی «تو از جانب من در امان و سلامتی»، یعنی «من با تو کاری ندارم، نمی­‌خواهم پاچه‌­ات را بگیرم»، و من دیگر به سلام تو را باور نداشتم. اگر سلام می­‌کردی، نمی­‌دانستم این‌­بار راست می­‌گویی یا از این سلام­ت هم مثل سلام­‌های بیانیه­‌هایت آتش و خون می­‌پاشد.

 

 

بالاخره دلت را یکی کردی و ناامید از شنیدن جواب، همان­‌طور که به بهانه پیدا کردن کفش سرت پائین بود، سلامی گفتی. از صدایت خجالت می­‌بارید.

جوابت را دادم. تنها گفت‌­وگوی رد و بدل شده بینمان همین بود، اما در لحنِ سلام و در بهتِ نگاهم یک دنیا حرف موج می‌­زد که نمی‌­دانم فهمیدی یا نه.

نمی‌­دانم این­‌که همان‌­طور که سرت پائین بود، رفتی، از نفهمی‌­ات بود، یا از فهمیده­‌گی‌­ات.

تو رفتی و من دیگر همسرت را ندیدم، که دنبال­ت آمد یا نه؟ شاید او جلوتر می‌­رفت و تو دنبالش بودی.

ندیدم، چون نگاهم به کفش‌­ها خیره شده بود. در فکر بودم که آیا در دادگاهی محاکمه خواهی شد؟ آیا مدعی­‌العموم علاوه بر جرم­‌های اجتماعی‌­ات[۱]، شکایت­‌های شخصی من را هم قرائت خواهد کرد؟ اگر محکوم شوی، چه‌­طور می­‌خواهی این خسارت‌­ها را جبران کنی؟

- فشار روحی و استرس گاه‌­وبی­‌گاهی که به لطف بیانیه­‌های احساسی و رفتار جنون‌­آمیز هواداران تحریک شده‌­ات به من وارد کردی.[۲]

- تپش قلب، فشار خون و عدم تمرکز برای درس خواندن و ...

- دقایق و ساعاتی که پای تلویزیون و اینترنت صرف شد، برای پی­گیری اخبار افتضاحی که بار آورده بودی.

- مهم‌­تر از همه، اختلافات جدی خانوادگی با کسانی که تا دیروز با دیدن یک­دیگر آرامش می­‌یافتیم و بعد از ظهور پدیده‌­ای چون تو، روزبه‌روز بر فاصله­‌مان افزوده ­شد. اختلافاتی که ضربه‌های جبران ناپذیری به خانواده‌­ام وارد کرد. اختلافاتی که هنوز محو نشده‌­اند.

- فشارهایی که جمعیت در راه­پیمایی­ بی­‌سابقه­‌ی مردم در ۹ دی ۱۳۸۸، به من و دختر دو ساله­‌ام وارد کرد. اضافه کن نگرانی‌­ام را از تخریب پلی که از قم‌­رود می­‌گذشت و در هیچ ۲۲ بهمنی، چنین جمعیتی را روی خود ندیده بود.[۳]

- باز هم بگم؟ بگم؟

حقیقتاً آدم به قیامت اعتقاد پیدا می­‌کند. خب معلوم است که در این دنیا ظرفیت تقاص «همین»ها هم نیست، چه رسد به تقاص «همین»های میلیون­‌ها آدم دیگر. چه رسد به آسیب‌های اجتماعی و بین‌­المللی‌­ای که وارد کردی.

پس دیدارمان به قیامت، میرحسین!

 

 

[۱] سیاهه­‌ی ۲۲گناهِ (بی­‌تعارف) نابخشودنی­‌ات را این‌­جا بخوان یا در این‌­جا تماشا کن.

[۲] دو سه سالی هست که ترجیح می­‌دهم گزارش‌­های تلویزیون در مناسبت­‌های مختلف راجع به فتنه را نبینم، که می­‌دانم باز اذیت خواهم شد.

[۳] این یکی را می­‌بخشم. به‌­خاطر لذتی که آن روز بردم!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۶:۰۴
ابوالفضل رهبر

 

«کوهان»خوریِ «محسن»!

با هم وارد حوزه شدیم. اسمش محسن بود. واقعاً طلبه­‌ی خوش‌­فکری بود (و هست). فارغ‌التحصیل دانشگاه علم و صنعت بود (فکر می­‌کنم برق). قبل از این‌که بیاید حوزه، خیلی از درس‌ها را خوانده بود و حتی تدریس کرده بود. به­‌خاطر همین از شاگردخوب­‌های کلاس بود.

پنج، شش سال اول (که با هم بودیم)، به­‌خاطر مشغله­‌های زندگی، فرصت نمی­‌کرد مثل بقیه دوستان به درس و بحثش برسد. اما هم‌چنان در درس‌­ها وضعیت خوبی داشت.

خیلی هم بانمک بود. می­‌گفت من فعلاً دارم از «کوهان» می­‌خورم! یکی دو سال دیگر ذخیره کوهانم تمام می‌­شود و...

 

«کوهان»خوری «حسن»!

امتیازاتی که در توافق ژنو دادیم، همه‌ی آن‌چیزی بود که در هشت سال دولت احمدی­‌نژاد به­‌دست آمده بود؛ «غنی‌­سازی بیست درصد»[۱]، «پیشرفت شتابان در اراک و نطنز و فردو و مراکز تحقیقاتی»[۲]، «مقاومت در برابر فشارها برای ارائه اطلاعات از مراکز هسته­‌ای و دانشمندان در معرض ترور»[۳]، «انگیزه یافتن دانشمندان جوان برای پیشرفت علمی در زمینه هسته­‌ای»[۴]، «شکل­‌گیری تدریجی ارتباطات پیدا و پنهان علمی و تجاری میان سازمان انرژی اتمی با شرکت­‌های خارجی»[۵]، و مهم‌­تر از همه «مقاومت مردم در برابر تحریم­‌های همه‌جانبه و یک‌جانبه»[۶].

بگذریم از «اعتبار جمهوری اسلامی ایران در میان مستضعفین جهان»[۷] که حاصل سی و پنج سال ایستادگی ملت ایران در برابر مستکبرین عالَم بوده است. که نمی‌گذریم!

 

در برابر، گوشه­‌ی ناچیزی از تحریم‌­ها رفع شد.

 

سؤال این­جاست:

دولت فعلی که در مرحله مقدماتی، بخش اعظم دستاوردهای دولت قبلی را خرج کرده است و ژست پیروزی گرفته[۸]، در مراحل بعدی قرار است چه امتیازاتی برای رفع باقیِ تحریم­‌ها بدهد؟

 

«کوهان» چاق و چله­‌ای که حالا از آن تنها «ادامه غنی‌­سازی پنج درصد» (آن هم به‌صورت محدود[۹]) باقی مانده است، کفاف نخواهد داد، برادر!



[۱] که از آن دست کشیدیم.

[۲] که متوقف­ش کردیم.

[۳] که به آن تن دادیم.

[۴] که به ناامیدی و رکود نشاندیم‌­اش.

[۵] که قطع­شان کردیم.

[۶] که به "امید به ترحم دشمن و رفع تحریم­‌ها" تبدیلش کردیم.

[۷] که با تماس‌­ها و دیدارهای کودکانه و مذاکرات منفعلانه، خدشه‌­دار شد.

[۸] جالب این‌­جاست که چنین معدن نمکی را سر کشیده‌­اند، و آن­‌چنان نمک­‌دان می­‌شکنند. جز تخریب و توهین و سرزنش چیزی نثار دولت قبلی نمی‌­کنند.

[۹] تعهد کرده‌­ایم به همان سانترفیوژهای فعلی اکتفا کنیم. سانترفیوژ جدیدی نصب نکنیم، سانترفیوژهای موجود را اگر خراب شوند (که روزانه برای حدود پنجاه تا از آن­‌ها این اتفاق می‌افتد)، حق جایگزینی نداریم، ولو این‌که قابل تعمیر نباشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۱۴
ابوالفضل رهبر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۰۱:۰۵
ابوالفضل رهبر

گفت: آقای روحانی! این ادبیات از شما بعید بود! 

گفتم: بیش از این از شما انتظار نداشتم. از روز اول...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۴
ابوالفضل رهبر