...عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: قَرَأْتُ فِی کِتَابِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع:
«یَا أَبَا جَعْفَرٍ بَلَغَنِی أَنَّ الْمَوَالِیَ إِذَا رَکِبْتَ أَخْرَجُوکَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِیرِ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا یَنَالَ مِنْکَ أَحَدٌ خَیْراً وَ أَسْأَلُکَ بِحَقِّی عَلَیْکَ لَا یَکُنْ مَدْخَلُکَ وَ مَخْرَجُکَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْکَبِیرِ فَإِذَا رَکِبْتَ فَلْیَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا یَسْأَلُکَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَیْتَهُ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عُمُومَتِکَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عَمَّاتِکَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ إِنِّی إِنَّمَا أُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یَرْفَعَکَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ إِقْتَاراً.»
الکافی، ج۴، ص۴۳
ابن ابینصر بزنطی گوید:
در نامهی امام رضا به امام جواد (علیهماالسلام) خواندم (که نوشته شده بود):
«ای ابو جعفر! به من خبر رسیده که خدمتکاران هرگاه تو را با مرکب جابهجا میکنند، از درب کوچک (اختصاصی) عبور میدهند[*] و این بهخاطر بُخلِ آنهاست؛ تا از تو به کسی خیری نرسد.
از تو میخواهم - قسم به حقی که بر گردنت دارم - ورود و خروجت فقط از درب بزرگ (عمومی) باشد
و وقتی سوار بر مرکب عبور میکنی، حتماً با خودت (سکههای) طلا و نقره همراه داشته باشی و آنگاه هرکس از تو چیزی خواست، به او ببخش.
اگر یکی از عموهایت از تو خواست نیکیای به او کنی، کمتر از پنجاه دینار (سکه طلا) به او نده و اختیار با خودت است که بیشتر بدهی
و اگر یکی از عمههایت از تو چیزی خواست، کمتر از بیستوپنج دینار به او نده و اختیار با خودت است که بیشتر بدهی.
قصدم از این توصیهها فقط این است که خداوند (مقامِ) تو را والا گرداند.
پس انفاق کن و از جانب (خداوندِ) صاحب عرش، نگران نباش که (با انفاق) تنگدست شوی.»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*] امام جواد (علیهالسلام) در آن روزگار حدود شش هفت سال داشتهاند و چون فرزند ولیعهدِ خلیفهی مسلمین بودهاند، یکی از آقازادههای روزگار خویش محسوب میشدند و با احترام ویژهای با ایشان رفتار میشده.
به همین خاطر، امام رضا (علیهالسلام) توصیههای لازم را به فرزندشان اعلام داشتهاند تا در حلقهی اطرافیان بخیل و تشریفات احمقانه محصور نشوند و چهرهی مردمیشان تقویت گردد.
...عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
«لِیَشْرَبْ سَاقِی الْقَوْمِ آخِرَهُمْ.»
المحاسن، ج2، ص452
امام صادق از پدرانشان از رسول خدا (صلواتاللهعلیهم) نقل فرمودهاند:
«آب دهندهی گروه، باید آخر از همه آب بنوشد.»
...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ:
«لَا یَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ جَمِیعاً حَتَّى لَا یَفْقِدَ مِنْهُمْ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً وَ لَا یَزَالُ الْعَبْدُ الْعَاصِی یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْأَدَبَ السَّیِّئَ حَتَّى یُدْخِلَهُمُ النَّارَ جَمِیعاً حَتَّى لَا یَفْقِدَ فِیهَا مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً.»
دعائمالإسلام، ج۱، ص۸۲
از امام جعفربنمحمد صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست که فرمودند:
«همواره بندهی مؤمن برای اهالی خانهاش «علم» و «ادب نیکو» به ارث میگذارد، تا همهشان را وارد بهشت کند و هیچیک را رها نکند؛ نه کوچک را، نه بزرگ را، نه خادم را و نه همسایه را،
و همواره بندهی نافرمان برای اهالی خانهاش «ادب زشت» به ارث میگذارد، تا همهشان را وارد آتش کند و هیچیک را رها نکند؛ نه کوچک را، نه بزرگ را، نه خادم را و نه همسایه را.»
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با خود فکر کردم چهطور میشود «علم» و «ادب نیکو» را برای دیگران به ارث گذاشت؟
به نظرم رسید؛ ابتدا لازم است خود، به زیور «علم» و «ادب» آراسته گردم تا این دو دارایی گرانبها، در چشمان اهالی خانهام طلوع کنند و در جانهایشان بنشینند.
«ابو حنیفه»[1] به «ابو جعفر محمد بن نُعمان، صاحب الطاق»[2] گفت: ای ابو جعفر! نظرت در مورد مُتعه (ازدواج موقت) چیست؟ آیا گمان میکنی متعه حلال است؟
مؤمن الطاق گفت: بله.
ابو حنیفه گفت: پس چرا زنان (خانواده) ات را امر نمیکنی که به متعهی دیگران در آیند تا برایت کسب درآمد کنند؟!
مؤمن الطاق گفت: همه شغلها چنین نیستند که به آنها میل و رغبتی باشد، هرچند حلال باشند. توانایی مردم متفاوت است، بعضی کارها از توانشان خارج است. اما ای ابو حنیفه! نظرت در مورد «نبیذ»[3] چیست؟ آیا گمان میکنی (خوردنش) حلال است؟
ابو حنیفه گفت: بله.
مؤمن الطاق گفت: پس چرا زنان (خانواده) ات را در دکانهای نبیذفروشی (عرقفروشی) نمینشانی تا برایت کسب درآمد کنند؟!
ابو حنیفه گفت: یک ـ یک (مساوی) شدیم، اما ضربه تو کاریتر بود!
در ادامه این گفتگو، مؤمن الطاق به دیگر اشکالات و شبهات ابو حنیفه، پاسخهای مستدلی میدهد.
الکافی، ج۵، ص۴۵۰
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ
[1] ابوحنیفه، نُعمان بن ثابت (م ۱۵۰ هـ ق) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار «مذهب حنفی»، از مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده است. اهل سنت او را «امام اعظم» و «سراج الائمة» لقب دادهاند.
[2] ابو جعفر، محمد بن علی بن نُعمان (م ۱۶۰ هـ ق) فقیه و متکلم اهل کوفه و از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بوده است. دوستان به او «صاحب الطاق» یا «مؤمن الطاق» لقب داده بودند و دشمنانش که از گزند زبان بُرّانش در امان نبودند، او را «شیطان الطاق» مینامیدند! امام صادق (علیهالسلام) او را دوست میداشتند و گاه برای مناظره با مخالفان، مأمورش مینمودند.
[3] نبیذ، مایعی است که از خیساندن خرما یا کشمش در آب تهیه میشود و در برخی شرایط مستکننده میگردد. اکثر اهل سنت (از جمله ابو حنیفه و پیروانش) بر اساس برخی روایات، خوردنش را (هرچند مستکننده باشد) حلال میپندارند. إن شاء الله، در مطلب بعد، به ریشهی این گمان باطل (حلال بودن هر نوع نبیذی)، اشاره خواهد شد.
زرارة بن اعین نقل میکند:
«عبدالله بن عُمیر لیثی» نزد امام باقر (علیهالسلام) آمد و گفت: نظرت در مورد متعه زنان (ازدواج موقت) چیست؟
حضرت فرمودند: خداوند آن را حلال کردهاست؛ هم در کتابش[1] و هم بر زبان پیامبرش، بنابراین تا روز قیامت حلال خواهدبود.
گفت: ای ابو جعفر! تو چنین میگویی، اما عُمَر آن را حرام کرده و از آن نهی نمودهاست.[2]
حضرت فرمودند: (حکم خدا همان است،) هرچند او چنینکاری کردهباشد.
گفت: من تو را دعوت میکنم به خدا پناه ببری از اینکه چیزی را که عُمر حرام کرده است، حلال کنی.
حضرت فرمودند: پس تو به سخن همنشینات پایبند باش، من هم به سخن رسول خدا پایبند خواهم بود. من حاضرم با تو ملاعنه[3] کنم که قول حق، همان است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودهاست و قول باطل، همان است که همنشین تو (عُمر بن خطاب) گفتهاست.
در این هنگام عبدالله بن عمیر رو به حضرت کرد و گفت: آیا خوشحال میشوی که زنان و دختران و خواهران و دخترعموهایت چنین کنند؟
امام صادق (علیهالسلام) وقتی نام زنان و دخترعموهایشان برده شد، از او روی برگرداند.[4]
الکافی، ج۵، ص۴۴۹
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] «...وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»؛ سوره نساء، آیه۲۴.
[2] شیعه و اهل سنت از عُمر نقل کردهاند که گفت: «دو چیز در زمان پیامبر خدا حلال بود، اما من آنها را حرام اعلام میکنم و هرکه را انجام دهد، مجازات خواهمکرد؛ متعه زنان (ازدواج موقت) و متعه حج (طواف نساء).»
[3] ملاعنه یا مباهله، این است که دو طرفی که ادعا میکنند حرفشان حق است، یکدیگر را لعن کنند تا عذاب الهی بر کسی که حرفش باطل است، نازل شود. مردِ عُمریمذهب، از ملاعنه سر باز میزند و سخن مستدلّ حضرت را با جسارتی زشت پاسخ میدهد.
[4] حضرت از کنار این حرف توهینآمیز، کریمانه عبور کردند. إن شاء الله، در مطلب بعد، پاسخ این شبهه، از زبان یکی از شاگردان امام صادق (علیهالسلام) ذکر خواهد شد.
قَالَ رَسولُ اللهِ ص:
«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ التَّأَلُّفِ لَهُ وَ تَعْلِیمِهِ وَ تَأْدِیبِه.»
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۵، ص۱۶۹ (به نقل از کتابی خطی، به نام کتاب الاخلاق، تألیف ابوالقاسم کوفی)
رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، فرمودند:
«رحمت خدا بر بندهای که فرزندش را (برای رسیدن) به «بِرّ»(خوبی و نیکویی) یاری رساند، با:
- احسان به او،
- و اُنس گرفتن با او،
- و تعلیم او،
- و تأدیباش.»
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند نکته پیرامون فرمایش رسول خدا:
الف:
«هدف»، این است که فرزندانمان را طوری بار بیاوریم که اهل «بِرّ» باشند.
برای تبیین معنای «بِرّ» به دو آیه از قرآن کریم اشاره میشود:
۱- «تا وقتی که از آنچه دوست دارید، «انفاق» نکردهاید، به «بِرّ» نخواهید رسید و هرآنچه انفاق میکنید، خداوند به آن داناست.»
[سوره آل عمران، آیه۹۲]
انفاق، عبارت است از خرج کردن از علم، مهارت، توانایی، مال، جان، آبرو و...، برای نیازمندان. یعنی برای رفع حاجت برادران و خواهران ایمانیمان، از امکانات خود، دریغ نکنیم.
۲- ««بِرّ» این نیست که رویتان را (مانند مسیحیان) به سمت مشرق و (مانند یهودیان، به سمت) مغرب بگردانید، بلکه (اهلِ) «بِرّ» کسی است که:
- به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد،
- داراییِ (خود) را، با آنکه دوستش دارد، به خویشان، و کودکان پدرمرده، و تهیدستانِ (آبرومندی که درخواست کمک نمیکنند)، و درراهماندگانی (که نمیتوانند به وطن بازگردند)، و فقرایی که درخواستِ (کمک) میکنند، و در راهِ آزاد کردنِ بندگان، بدهد،
- و نماز را بر پا دارد،
- و زکات (اعم از زکات مال و جان و علم و...) را بپردازد،
- و آنان که به عهدشان وفا کنند،
- و در فقر و بیماری و جنگ، صبور باشند.
اینان، کسانیاند که راست میگویند و هماینان هستند که پرهیزکارند.»
[سوره بقره، آیه۱۷۷]
این، «غایتِ» تربیتِ فرزند است و تکلیفی است که بر عهدهی والدین گذاشته شده.
ب:
رسول خدا در بخش دوم حدیث، «ابزار»ی برای رسیدن به این هدف معرفی مینمایند:
۱) «احسان»: نیکیِ سرشار به کسی، بدون اینکه او اظهار نیاز کند و پیش از آن که به سختی بیفتد
۲) «تألُّف»: همنشینی، نرمخویی و مدارا، اُنس گرفتن
۳) «تعلیم»: آموختن دانش، به مرور و به صورت تدریجی (نه به صورت دفعی و افراطی، که موجب تراکمِ مُمِلّ و مُخِلِّ دانش گردد)
۴) «تأدیب»: آموختنِ آداب و اخلاق، تربیت، تنبیه («تأدیب» نیز مانند «تعلیم» از باب تفعیل است، به همین خاطر، این ادب کردن باید به مرور و تدریجی باشد، و نه دفعی و افراطی.)
از این «ابزار» باید برای رسیدن به «هدف» تربیت فرزند (رساندن به «برّ»)، یاری جست.
ج:
حضرت فرمودهاند «أَعَانَ؛ یاری رساند»، پس والدین که دارای نقش مربیگری هستند، تنها میتوانند به فرزندانشان «یاری» رسانند تا خود مسیر را طی کنند. نباید و نمیتوانند آنها را به اجبار به هدف برسانند.
حال، با توجه به واژههای معناشده، حدیث را دوباره، و با دقت، مطالعه کرده و به کار بندیم...
نکته:
خود نیز اگر میخواهیم به «بِرّ» برسیم و آدم خوبی شویم، باید از همین نقطه آغاز کنیم؛
(مطابق آیه۹۲ سوره آلعمران:) از «آنچه دوست داریم»، «انفاق» کنیم، نه از اضافاتی که به آنها نیازی نیست و از چشم افتادهاند.
در بذل علم و تجربه و خدمت و مهارت و جان و آبرو، خود را به سختی بیاندازیم، نه اینکه اگر برایمان راحت و کمدردسر بود، انجام دهیم و اگر سخت و پرهزینه بود، دست رد بزنیم.