دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۶۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق» ثبت شده است

 

...عَنْ یَزِیدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ: «أَ مَا تُرِیدُ مَا وَعَدْتُکَ؟» قُلْتُ: بَلَى. یَعْنِی الذَّهَابَ إِلَى قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ فَرَکِبَ وَ رَکِبَ إِسْمَاعِیلُ وَ رَکِبْتُ مَعَهُمَا حَتَّى إِذَا جَازَ الثُّوَیَّةَ وَ کَانَ بَیْنَ الْحِیرَةِ وَ النَّجَفِ عِنْدَ ذَکَوَاتٍ بِیضٍ نَزَلَ وَ نَزَلَ إِسْمَاعِیلُ وَ نَزَلْتُ مَعَهُمَا فَصَلَّى وَ صَلَّى إِسْمَاعِیلُ وَ صَلَّیْتُ فَقَالَ لِإِسْمَاعِیلَ: «قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى جَدِّکَ الْحُسَیْنِ ع.» فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الْحُسَیْنُ بِکَرْبَلَاءَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ لَکِنْ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى الشَّامِ سَرَقَهُ مَوْلًى لَنَا فَدَفَنَهُ بِجَنْبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۱

 

از یزید بن عمر بن طلحه نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) زمانی که در «حیره»[1] بودند، به من فرمودند:

«آیا می‌خواهی آن‌چه به تو وعده داده بودم را انجام دهم؟»

عرض کردم:

بله. حضرت به من وعده داده بودند که مرا به مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ببرند.[2]

پس حضرت سوار بر مرکب شدند، فرزندشان اسماعیل هم سوار شدند و من نیز با آن‌ها همراه شدم (و راه افتادیم) تا از «ثُوَیّه» عبور کردیم و در میان حیره و نجف، کنار سنگ‌های سفیدرنگ[3] رسیدیم.

حضرت پیاده شدند، اسماعیل هم پیاده شد و من نیز با آن‌ها پیاده شدم. حضرت نماز خواندند، اسماعیل هم نماز خواند و من نیز نماز خواندم.

بعد به اسماعیل فرمودند:

«بلند شو و به جدّت امام حسین‌(علیه‌السلام) سلام بده.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، مگر امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا نیستند؟

حضرت فرمودند:

«بله، اما وقتی سر مبارکش را به شام می‌بردند، یکی از یاران ما آن را ربود و کنار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دفن کرد.»

 

 

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَرَّ بِظَهْرِ الْکُوفَةِ فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلِیلًا فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَارَ قَلِیلًا فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مَوْضِعُ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ الْمَوْضِعَیْنِ اللَّذَیْنِ صَلَّیْتَ فِیهِمَا؟ قَالَ: «مَوْضِعُ رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع وَ مَوْضِعُ مَنْزِلِ الْقَائِمِ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۲

 

ابان بن تَغلِب گوید:

همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم. حضرت از پشت کوفه عبور می‌کردند. پیاده شدند و دو رکعت نماز خواندند. سپس کمی جلوتر رفتند و دو رکعت نماز دیگر خواندند.

سپس (سوار مرکب شدند و) کمی دیگر حرکت کردند، بعد پیاده شدند دو رکعت دیگر خواندند.

سپس فرمودند:

«این‌جا مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، پس آن دو مکان قبلی که در آن‌ها نماز خواندید، چه بودند؟

حضرت فرمودند:

«محل (دفنِ) سرم مبارک امام حسین (علیه‌السلام) و منزل‌گاهِ حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه).[4]»

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتداییِ حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن بوده‌اند.

[2] مزار امیرالمؤمنین برای جلوگیری از تعرّض احتمالی خوارج و بنی‌امیه، تا ده‌ها سال مانند مزار همسرشان پنهان بود. امام صادق (علیه‌السلام) پس سقوط بنی‌امیه، در زمانی که با دستور سفّاح، اولین خلیفه بنی‌عباس، به اطراف کوفه منتقل شده بودند، مزار شریفِ ایشان را به شیعیان نشان دادند.

[3] گویا منظور همان زمینی است که سنگ‌های زینتی معروف به «دُرّ نجف» را از آن‌جا استخراج می‌کنند.

[4] گویا منظور همان مکانی است که در غرب قبرستان «وادی السلام» واقع است و امروزه به «مقام صاحب الزمان» مشهور است. از این حدیث چنین برمی‌آید که سر مبارک سیدالشهداء (علیه‌السلام) در فاصله اندکی از این مکان و در وادی‌السلام واقع است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

مفضّل بن عُمر در ضمن حدیث مفصلی پیرامون شگفتی‌های آفرینش که ثابت می‌کند آفرینش، توسط خالق یکتا صورت گرفته است، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:

 

«اعْرِفْ یَا مُفَضَّلُ مَا لِلْأَطْفَالِ فِی الْبُکَاءِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی أَدْمِغَةِ الْأَطْفَالِ رُطُوبَةً إِنْ بَقِیَتْ فِیهَا أَحْدَثَتْ عَلَیْهِمْ أَحْدَاثاً جَلِیلَةً وَ عِلَلًا عَظِیمَةً مِنْ ذَهَابِ الْبَصَرِ وَ غَیْرِهِ وَ الْبُکَاءُ یُسِیلُ تِلْکَ الرُّطُوبَةَ مِنْ رُءُوسِهِمْ فَیُعْقِبُهُمْ ذَلِکَ الصِّحَّةَ فِی أَبْدَانِهِمْ وَ السَّلَامَةَ فِی أَبْصَارِهِمْ أَ فَلَیْسَ قَدْ جَازَ أَنْ یَکُونَ الطِّفْلُ یَنْتَفِعُ بِالْبُکَاءِ وَ وَالِدَاهُ لَا یَعْرِفَانِ ذَلِکَ فَهُمَا دَائِبَانِ لِیُسْکِتَانِهِ وَ یَتَوَخَّیَانِ فِی الْأُمُورِ مَرْضَاتَهُ لِئَلَّا یَبْکِیَ وَ هُمَا لَا یَعْلَمَانِ أَنَّ الْبُکَاءَ أَصْلَحُ لَهُ وَ أَجْمَلُ عَاقِبَةً فَهَکَذَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ مَنَافِعُ لَا یَعْرِفُهَا الْقَائِلُونَ بِالْإِهْمَالِ وَ لَوْ عَرَفُوا ذَلِکَ لَمْ یَقْضُوا عَلَى الشَّیْ‏ءِ أَنَّهُ لَا مَنْفَعَةَ فِیهِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُمْ لَا یَعْرِفُونَهُ وَ لَا یَعْلَمُونَ السَّبَبَ فِیهِ فَإِنَّ کُلَّ مَا لَا یَعْرِفُهُ الْمُنْکِرُونَ یَعْلَمُهُ الْعَارِفُونَ وَ کَثِیراً مَا یَقْصُرُ عَنْهُ عِلْمُ الْمَخْلُوقِینَ مُحِیطٌ بِهِ عِلْمُ الْخَالِقِ جَلَّ قُدْسُهُ وَ عَلَتْ کَلِمَتُهُ‏ فَأَمَّا مَا یَسِیلُ‏ مِنْ أَفْوَاهِ الْأَطْفَالِ مِنَ الرِّیقِ فَفِی ذَلِکَ خُرُوجُ الرُّطُوبَةِ الَّتِی لَوْ بَقِیَتْ فِی أَبْدَانِهِمْ لَأَحْدَثَتْ عَلَیْهِمُ الْأُمُورَ الْعَظِیمَةَ کَمَنْ تَرَاهُ قَدْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الرُّطُوبَةُ فَأَخْرَجَتْهُ إِلَى حَدِّ الْبَلَهِ وَ الْجُنُونِ وَ التَّخْلِیطِ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْأَمْرَاضِ الْمُتْلِفَةِ کَالْفَالِجِ وَ اللَّقْوَة وَ مَا أَشْبَهَهُمَا فَجَعَلَ اللَّهُ تِلْکَ الرُّطُوبَةَ تَسِیلُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ فِی صِغَرِهِمْ لِمَا لَهُمْ فِی ذَلِکَ مِنَ الصِّحَّةِ فِی کِبَرِهِمْ فَتَفَضَّلَ عَلَى خَلْقِهِ بِمَا جَهِلُوهُ وَ نَظَرَ لَهُمْ بِمَا لَمْ یَعْرِفُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوا نِعَمَهُ عَلَیْهِمْ لَشَغَلَهُمْ ذَلِکَ مِنَ التَّمَادِی فِی مَعْصِیَتِهِ فَسُبْحَانَهُ مَا أَجَلَّ نِعْمَتَهُ وَ أَسْبَغَهَا عَلَى الْمُسْتَحِقِّینَ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ خَلْقِهِ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُ الْمُبْطِلُونَ عُلُوّاً کَبِیرا.»

 توحیدالمفضل، ص۵۳

 

«ای مفضّل! منافعِ گریه نوزادان را بشناس. بدان که در مغز نوزادان، رطوبتی است که اگر در آن باقی بماند، به اتفاقاتی بزرگ و بیماری‌هایی سخت مثل نابینایی، دچار می‌شوند. 

گریه، این رطوبت را از سر نوزادان جاری (به بیرون از بدن) می‌کند تا بدن‌ها و چشم‌هایشان سالم بمانند.

نوزاد از این گریه سود می‌برد، اما والدینش این را نمی‌دانند، به‌همین‌خاطر تلاش می‌کنند که او را ساکت کنند و رضایت او را فراهم کنند تا گریه نکند، درحالی‌که آن‌ها نمی‌دانند که گریه کردن، بیش از ساکت شدن، به صلاح کودک است و عاقبت بهتری برای او دارد.

در بسیاری چیزها نیز منافعی هست که افرادی که معتقدند این عالم خدایی ندارد، از آن‌ها آگاه نیستند. اگر آگاه بودند، نمی‌گفتند که آن‌چیز منفعتی ندارد...

 

اما رطوبتی که از دهان نوزادان جاری می‌شود، فایده‌اش، خروج رطوبتی است که اگر در بدن‌هایشان باقی بماند، موجب اتفاقات بزرگی می‌شود.

مثل کسی که رطوبت بر او غلبه کرده و او را تا سرحدِ کودنی و دیوانگی و قاطی کردن پیش می‌برد و نیز موجب بیماری‌های کشنده‌ای مثل فلج و لقوه می‌شود.

پس خداوند نوزادان را چنین خلق کرده است که رطوبت در خردسالی از دهان‌هایشان خارج شود تا در بزرگ‌سالی سلامت باشند.

به‌این‌ترتیب، خداوند به‌خاطرِ نادانیِ مخلوقاتش، به آنان لطف کرده است و به آن‌چه از آن آگاه نبوده‌اند، توجه داشته است.

اگر (بندگان خدا) نعمت‌هایی که پروردگار به آن‌ها داده است را می‌شناختند، از معصیتِ پروردگار باز داشته می‌شدند...»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

بعضی از ما، با دیدنِ اشخاصی که به نوعی به دین منتسب هستند، به دین و دین‌داری علاقه‌مند می‌شویم و پا در راه می‌گذاریم.

مثلاً با پسندیدنِ یک مجری خوش‌تیپ ریشو یا چادری، یک فوتبالیست قرآن‌خوان، یک روحانی خوش‌اخلاق یا...

امام صادق (علیه‌السلام) عاقبت این نوع ورود به دین را چنین توصیف فرموده‌اند:

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: 

«مَنْ دَخَلَ فِی هَذَا الدِّینِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ کَمَا أَدْخَلُوهُ فِیهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِیهِ بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ.»

 الغیبة للنعمانی، ص۲۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«کسی که با (به‌وسیله) اشخاص وارد این دین شود، همان اشخاص او را از دین خارج می‌کنند، همان‌طور که او را داخل کرده بودند

و کسی که با (به‌وسیله) کتاب و سنت وارد دین شود، کوه‌ها به حرکت در می‌آیند، اما آن‌ها از جایشان تکان نمی‌خورند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

شاید بیشتر افرادی که وارد عرصه دین‌داری می‌شوند، در ابتدا به همین شیوه سست؛ (یعنی با دیدن جاذبه‌هایی در افراد دین‌دار) در این مسیر گام بگذارند،

اما باید توجه داشت که برای استقامت در این مسیر، نیاز به محکم کردن پایه‌های عقیدتی و شناخت کامل دین از طریق منابع اصلی آن (قرآن و سنت) است.

در غیر این صورت، به فرموده امام صادق (علیه‌السلام)؛ با تکان‌های کوچک و بزرگ، می‌لرزند و با لغزش آن اشخاص، دچار لغزش می‌شوند و از دین خارج می‌گردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْماً: «یَا حَمَّادُ تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ.» قَالَ فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أَنَا أَحْفَظُ کِتَابَ حَرِیزٍ فِی الصَّلَاةِ. فَقَالَ: «لَا عَلَیْکَ یَا حَمَّادُ قُمْ فَصَلِّ.» قَالَ: فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى الْقِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ. فَقَالَ: «یَا حَمَّادُ لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْکُمْ یَأْتِی عَلَیْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَلَا یُقِیمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً.» قَالَ حَمَّادٌ: فَأَصَابَنِی فِی نَفْسِی الذُّلُّ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَعَلِّمْنِی الصَّلَاةَ. فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً فَأَرْسَلَ یَدَیْهِ جَمِیعاً عَلَى فَخِذَیْهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَّبَ بَیْنَ قَدَمَیْهِ حَتَّى کَانَ بَیْنَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ وَ اسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَیْهِ جَمِیعاً الْقِبْلَةَ لَمْ یُحَرِّفْهُمَا عَنِ الْقِبْلَةِ وَ قَالَ بِخُشُوعٍ اللَّهُ أَکْبَرُ. ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ بِتَرْتِیلٍ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُمَّ صَبَرَ هُنَیَّةً بِقَدْرِ مَا یَتَنَفَّسُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ هُوَ قَائِمٌ. ثُمَّ رَکَعَ وَ مَلَأَ کَفَّیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ مُنْفَرِجَاتٍ وَ رَدَّ رُکْبَتَیْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَیْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ وَ مَدَّ عُنُقَهُ وَ غَمَّضَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِیلٍ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ. ثُمَّ اسْتَوَى قَائِماً فَلَمَّا اسْتَمْکَنَ مِنَ الْقِیَامِ قَالَ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ثُمَّ کَبَّرَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ. ثُمَّ سَجَدَ وَ بَسَطَ کَفَّیْهِ مَضْمُومَتَیِ الْأَصَابِعِ بَیْنَ یَدَیْ رُکْبَتَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ لَمْ یَضَعْ شَیْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِیَةِ أَعْظُمٍ الْکَفَّیْنِ وَ الرُّکْبَتَیْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَیِ الرِّجْلَیْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ (وَ قَالَ: «سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ یُسْجَدُ عَلَیْهَا وَ هِیَ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ‏ «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» وَ هِیَ الْجَبْهَةُ وَ الْکَفَّانِ وَ الرُّکْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّةٌ.») ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ فَلَمَّا اسْتَوَى جَالِساً قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ ثُمَّ قَعَدَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَدْ وَضَعَ ظَاهِرَ قَدَمِهِ الْأَیْمَنِ عَلَى بَطْنِ قَدَمِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ ثُمَّ کَبَّرَ وَ هُوَ جَالِسٌ. وَ سَجَدَ السَّجْدَةَ الثَّانِیَةَ وَ قَالَ کَمَا قَالَ فِی الْأُولَى وَ لَمْ یَضَعْ شَیْئاً مِنْ بَدَنِهِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهُ فِی رُکُوعٍ وَ لَا سُجُودٍ وَ کَانَ مُجَّنِّحاً وَ لَمْ یَضَعْ ذِرَاعَیْهِ عَلَى الْأَرْضِ. فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ عَلَى هَذَا وَ یَدَاهُ مَضْمُومَتَا الْأَصَابِعِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِی التَّشَهُّدِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ. فَقَالَ: «یَا حَمَّادُ هَکَذَا صَلِّ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۳۱۱

 

از حماد بن عیسی[1] نقل شده است:

روزی امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: «ای حماد! یک نماز خوب و زیبا بخوان!»

حماد گوید: عرض کردم: سرورم! من کتاب «حریز»[2] را که درباره نماز است، حفظ‌ام.

حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد، حماد! بلند شو و نماز بخوان.»

حماد گوید: من مقابل حضرت بلند شدم، رو به قبله ایستادم و نمازم را آغاز کردم و رکوع و سجودی انجام دادم.

حضرت فرمودند: «حماد! نماز خوب و زیبایی نخواندی و چه‌قدر زشت است برای یکی از شما (شیعیان) که شصت‌هفتادسال از عمرش گذشته باشد، اما نتواند یک نماز با آدابِ کاملش بخواند.»

حماد گوید: من پیش خودم خیلی خجالت کشیدم و عرض کردم: فدایتان شوم، پس شما نماز خواندن را به من بیاموزید.

 

قیام و تکبیرة‌الإحرام

امام صادق (علیه‌السلام) رو به قبله ایستادند، دستانشان را کاملاً به بدنشان چسباندند و انگشتانشان را هم به هم چسباندند.

پاهایشان را به‌اندازه سه انگشت باز (یک وجب) از هم فاصله دادند و تمام انگشتانِ پاهایشان را رو به قبله قرار دادند، به‌نحوی‌که هیچ‌یک با قبله زاویه نداشتند.

آن‌گاه با تواضع، فرمودند: «الله اکبر».

 

قرائت

سپس حمد و قل‌هوالله‌احد را با ترتیل[3] خواندند. سپس درحالی‌که هنوز ایستاده بودند، به‌اندازه یک نفس کشیدن، صبر کردند (چیزی نگفتند و حرکتی انجام ندادند.)

بعد، دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند و درحالی‌که هنوز ایستاده‌بودند، فرمودند: «الله اکبر».

 

رکوع

سپس به رکوع رفتند و زانوهایشان را کاملاً با دو کف دستشان گرفتند، درحالی‌که انگشتانشان کاملاً باز بود.

زانوهایشان را آن‌قدر (با دستانشان) به عقب هُل دادند تا کمرشان کاملاً صاف شد، به‌نحوی‌که اگر قطره‌ای آب یا روغن روی آن ریخته می‌شد، به خاطرِ صاف بودنِ کمرشان، از روی آن نمی‌ریخت.

گردنشان را هم (به سمت جلو) کشیدند.

سپس سه بار با ترتیل فرمودند: «سبحانَ ربّیَ العظیمِ و بحمدِه».

 

قیام پس از رکوع

سپس ایستادند. وقتی قیامشان کامل شد، فرمودند: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه» سپس درحالی‌که ایستاده بودند، تکبیر گفتند و دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند.

 

سجده اول

سپس به سجده رفتند و دستانشان را درحالی‌که انگشتانشان را به هم چسبانده بودند، روی زمین قرار دادند؛ (دستانشان) در راستای زانوهایشان و کنار صورتشان (قرار داشت.)

بعد، سه مرتبه فرمودند: «سبحانَ ربّیَ الأعلَی و بحمدِه».

هیچ‌یک از اعضای بدنشان به عضو دیگر تکیه نداشت.[4]

و هشت عضو بدنشان روی زمین قرار داشت؛ دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شستِ پا، پیشانی و بینی...

 

نشستن بین دو سجده

سپس سر از سجده برداشتند و وقتی کاملاً نشستند، فرمودند: «الله اکبر».

سپس بر رانِ سمتِ چپ نشستند و روی پای راستشان را بر کفِ پای چپشان قرار دادند[5] و فرمودند: «أستغفرالله ربّی و أتوبُ إلیه» سپس درحالی‌که هنوز نشسته بودند، تکبیر گفتند.

 

سجده دوم

به سجده دوم رفتند و همان ذکری که در سجده اول گفته بودند را فرمودند.

هیچ‌یک از اعضای بدنشان بر عضو دیگر تکیه نداشت؛ چه در رکوع و چه در سجده.

بازوانشان هم (در حال سجده) از بدنشان فاصله داشت و ساعد دستانشان را نیز روی زمین قرار نداده بودند.

 

تشهد و سلام

بعد، رکعتِ دوم را نیز به همین نحو خواندند.

وقتی در تشهد نشسته بودند، انگشتانِ دستانشان را به هم چسبانده بودند.

وقتی تشهد را تمام کردند، سلام دادند و فرمودند: «حماد! این‌طور نماز بخوان.»

 

 الکافی، ج‏۳، ص۳۱۱

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «حماد بن عیسی»؛ از اصحاب بزرگوار امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم‌السلام) بوده است.

[2] «حریز بن عبدالله سجستانی(سیستانی)»؛ از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) که احادیث مربوط به نماز را در کتابی جمع‌آوری و تدوین کرده بوده.

[3] «ترتیل»؛ یعنی شمرده‌شمرده خواندن، بیان صحیحِ حروف و وقف در صورت لزوم، نه زیاد تند و نه زیاد کند خواندن، توجه به معانی و تلنگر زدن به دل هنگامِ خواندنِ آیات تذکردهنده.

[4] مثلاً چنین نباشد که دستان به پهلوها تکیه داده شود، یا روی ران‌ها قرار داده شود، یا وزنِ شکم روی ران‌ها انداخته شود یا...

[5] به این حالت نشستن، اصطلاحاً «تورّک» گفته می‌شود.

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

بانوان گرامی توجه داشته باشند که حالت بدنِ خانم‌ها در نماز، اندکی با آن‌چه ذکر شد، متفاوت است. به موارد زیر دقت فرمایید:

- پاهای بانوان، در حالت قیام، به هم می‌چسبد، به خلاف آقایان که پاهایشان به‌اندازه یک وجب از هم فاصله دارند.

- دست‌های بانوان، در حالت رکوع، بالای زانوها قرار می‌گیرد و بدن به عقب هُل داده نمی‌شود.

- بدن بانوان، در حالت سجده، باید جمع‌وجور باشد؛ بازوان به بدن می‌چسبند، ساعدها روی زمین قرار می‌گیرند و بدن حتی‌الامکان به زمین نزدیک می‌شود.

- بانوان بین دو سجده و در حال تشهد و سلام، نباید به‌نحوی که توصیف شد (تورّک: قرار گرفتنِ رانِ چپ روی زمین و...)، بنشینند؛ بلکه در حالت دوزانو، باید پاهایشان به هم بچسبند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ: کَانَ ابْنُ أَخِی هِشَامٍ یَذْهَبُ فِی الدِّینِ مَذْهَبَ الْجَهْمِیَّةِ خَبِیثاً فِیهِمْ، فَسَأَلَنِی أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِیُنَاظِرَهُ، فَأَعْلَمْتُهُ أَنِّی لَا أَفْعَلُ مَا لَمْ أَسْتَأْذِنْهُ فِیهِ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِی إِدْخَالِ هِشَامٍ عَلَیْهِ، فَأَذِنَ لِی فِیهِ، فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ خَطَوْتُ خُطُوَاتٍ فَذَکَرْتُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَحَدَّثْتُهُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «یَا عُمَرُ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ!» فَخَجِلْتُ مِنْ قَوْلِی وَ عَلِمْتُ أَنِّی قَدْ عَثَرْتُ، فَخَرَجْتُ مُسْتَحِیاً إِلَى هِشَامٍ، فَسَأَلْتُهُ تَأْخِیرَ دُخُولِهِ وَ أَعْلَمْتُهُ أَنَّهُ قَدْ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ عَلَیْهِ، فَبَادَرَ هِشَامٌ فَاسْتَأْذَنَ وَ دَخَلَ فَدَخَلْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا تَمَکَّنَ‏ فِی‏ مَجْلِسِهِ‏ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَارَ فِیهَا هِشَامٌ وَ بَقِیَ، فَسَأَلَهُ هِشَامٌ أَنْ یُؤَجِّلَهُ فِیهَا، فَأَجَّلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَذَهَبَ هِشَامٌ فَاضْطَرَبَ فِی طَلَبِ الْجَوَابِ أَیَّاماً فَلَمْ یَقِفْ عَلَیْهِ، فَرَجَعَ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَأَخْبَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِهَا، وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ أُخْرَى فِیهَا فَسَادُ أَصْلِهِ وَ عَقْدُ مَذْهَبِهِ، فَخَرَجَ هِشَامٌ مِنْ عِنْدِهِ مُغْتَمّاً مُتَحَیِّراً، قَالَ، فَبَقِیتُ أَیَّاماً لَا أُفِیقُ مِنْ حَیْرَتِی، قَالَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ: فَسَأَلَنِی هِشَامٌ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) ثَالِثاً، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «لِیَنْتَظِرْنِی فِی مَوْضِعٍ سَمَّاهُ بِالْحِیرَةِ لِأَلْتَقِیَ مَعَهُ فِیهِ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِذَا رَاحَ إِلَیْهَا.» وَ قَالَ عُمَرُ: فَخَرَجْتُ إِلَى هِشَامٍ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَقَالَتِهِ وَ أَمْرِهِ، فَسُرَّ بِذَلِکَ هِشَامٌ وَ اسْتَبْشَرَ وَ سَبَقَهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی سَمَّاهُ، ثُمَّ رَأَیْتُ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِکَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا کَانَ بَیْنَهُمَا فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَبَقَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ سَمَّاهُ لَهُ فَبَیْنَا هُوَ، إِذَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَدْ أَقْبَلَ عَلَى بَغْلَةٍ لَهُ، فَلَمَّا بَصُرْتُ بِهِ وَ قَرُبَ مِنِّی، هَالَنِی مَنْظَرُهُ وَ أَرْعَبَنِی حَتَّى بَقِیتُ لَا أَجِدُ شَیْئاً أَتَفَوَّهُ بِهِ وَ لَا انْطَلَقَ لِسَانِی لَمَّا أَرَدْتُ مِنْ مُنَاطَقَتِهِ، وَ وَقَفَ عَلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَلِیّاً یَنْتَظِرُ مَا أُکَلِّمُهُ، وَ کَانَ وُقُوفُهُ عَلَیَّ لَا یَزِیدُنِی إِلَّا تَهَیُّباً وَ تَحَیُّراً، فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ مِنِّی: ضَرَبَ بَغْلَتَهُ وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ بَعْضَ السِّکَکِ فِی الْحِیرَةِ، وَ تَیَقَّنْتُ أَنَّ مَا أَصَابَنِی مِنْ هَیْبَتِهِ لَمْ یَکُنْ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِظَمِ مَوقِعِهِ وَ مَکَانِهِ مِنَ الرَّبِّ الْجَلِیلِ. قَالَ عُمَرُ: فَانْصَرَفَ هِشَامٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ تَرَکَ مَذْهَبَهُ وَ دَانَ بِدَیْنِ الْحَقِّ، وَ فَاقَ أَصْحَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) کُلَّهُمْ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.

 رجال‌الکشی، ص۲۵۶

 

عُمر بن یزید (عموی هِشام‌بن‌حَکَم) نقل می‌کند:

پسر برادرم؛ هشام، در امور دینی، جزء خبیث‌ترین پیروان مذهب «جَهمیّه»[1] بود. از من خواست که او را نزد امام صادق (علیه‌السلام) ببرم تا با ایشان مناظره کند.

به او گفتم: من تا از ایشان اجازه نگیرم، چنین‌کاری نمی‌کنم.

[روزی] نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم تا هشام را نزدشان بیاورم. ایشان اجازه دادند.

من از پیش ایشان بلند شدم که بروم، اما چند قدمی بیشتر برنداشته بودم، که یادِ پلیدی و خباثتِ هشام افتادم. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) برگشتم و از پلیدی و خباثتِ هشام برایشان تعریف کردم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «ای عمر! آیا بر من می‌ترسی (که نتوانم از پس او برآیم)؟!»

من از گفته‌ام خجالت کشیدم و فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. پس خجالت‌زده از نزد ایشان، سراغ هشام رفتم.

به او اطلاع دادم که از امام اجازه گرفته‌ام که نزدش برود و از او خواستم که دیرتر خدمت ایشان برسد. اما هشام خیلی سریع، اجازه خواست و نزد امام صادق رفت. من هم همراه او وارد شدم.

وقتی در محضر امام نشست، امام صادق (علیه‌السلام) از او سؤالی پرسید. هشام حیران شد و از پاسخ دادن بازماند. پس از امام مهلتی خواست که جوابش را پیدا کند.

حضرت به او مهلت دادند و هشام با اضطراب، دنبال جواب سؤال رفت. چندروز گذشت، اما هشام به جواب دست نیافت. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) بازگشت.

امام صادق (علیه‌السلام) جواب را به او گفتند و سؤال دیگری از هشام پرسیدند که این سؤال منجر به فسادِ ریشه و پایه‌ی مذهبش می‌شد.

هشام غمگین و حیران، از نزد امام صادق (علیه‌السلام) برخواست و رفت. چند روز گذشت، اما از حیرت و سرگشتگی هشام کم نشد.

از من خواست که برای بار سوم از حضرت اجازه حضور بخواهم. من نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم.

امام فرمودند: «فردا، در فلان‌جا در شهر حیره[2] منتظر من باشد، تا إن‌شاءالله شب‌هنگام با او دیدار داشته باشم.»

من از نزد امام، پیش هشام رفتم و او را از سخن و دستور امام آگاه کردم. هشام با شنیدنِ این خبر، خوشحال و شادمان شد و زودتر در محل قرار حاضر شد.

عمر بن یزید گوید: بعدها هشام را دیدم و درباره اتفاقی که در آن روز میان او و امام افتاده بود، سؤال کردم.

هشام به من گفت:

من زودتر از امام صادق (علیه‌السلام) در آن محل حاضر شدم. همان‌جا منتظر بودم که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر قاطری به من نزدیک شدند.

هنگامی که چشمم به ایشان بود و ایشان به من نزدیک می‌شدند، نگاه به ایشان، آن‌قدر مرا در هول‌وولا انداخت و دچار ترسم کرد، که نتوانستم کلمه‌ای برای سخن گفتن پیدا کنم و سخنانی که آماده کرده بودم، بر زبانم جاری نشد.

امام صادق (علیه‌السلام) مدتی بالای سرم منتظر ایستادند تا سخنی بگویم، اما همین توقف ایشان، بیشتر مرا به ترس و حیرت انداخت.

وقتی حضرت این حالت را در من دیدند، به مرکبشان ضربه‌ای زدند و حرکت کردند.

من یقین یافتم که هیبتی که مرا به ترس انداخته است، حتماً از جانب خداوند (عزّوجلّ) و به‌خاطر موقعیت ایشان نزد پروردگارِ باعظمت است.

عمر بن یزید گوید:

هشام (از آن پس) به امام صادق (علیه‌السلام) رو آورد؛ از مذهب خودش دست کشید، به دین حق (تشیّع) درآمد و بر تمام یاران امام صادق (علیه‌السلام) برتری یافت، الحمد لله.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «جَهمیّه»؛ از فرقه‌های کلامی است که مبتنی بر چندین عقیده باطل است.

[2] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومتِ بنی‌عباس، در این شهر ساکن بوده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: نَزَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: «یَا مَیْمُونُ! مَنْ یَرْقُدُ مَعَکَ بِاللَّیْلِ؟ أَ مَعَکَ غُلَامٌ؟» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «فَلَا تَنَمْ وَحْدَکَ فَإِنَّ أَجْرَأَ مَا یَکُونُ الشَّیْطَانُ عَلَى الْإِنْسَانِ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

عبدالله بن مَیمون از پدرش نقل کرده است:

نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفتم. حضرت فرمودند:

«ای مَیمون! شب‌ها چه کسی پیشت می‌خوابد؟ آیا پسربچه‌ای همراهت هست؟»

عرض کردم:

خیر.

حضرت فرمودند:

«تنها نخواب! زیرا پرجرأت‌ترین حالتِ شیطان نسبت به انسان، زمانی است که او تنها می‌خوابد.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«إِنَ‏ الشَّیْطَانَ‏ أَشَدَّ مَا یَهُمُ‏ بِالْإِنْسَانِ‏ حِینَ یَکُونُ وَحْدَهُ خَالِیاً لَا أَرَى أَنْ یَرْقُدَ وَحْدَهُ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«شیطان، در زمانی که انسان در تنهایی دچار اوهام می‌شود، (از هر زمان دیگری) نیرومندتر است. صلاح نمی‌دانم که کسی تنها بخوابد.»

 

 

 

...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَبِیتُ فِی بَیْتٍ وَحْدَهُ فَقَالَ: «إِنِّی لَأَکْرَهُ ذَلِکَ وَ إِنِ اضْطُرَّ إِلَى ذَلِکَ فَلَا بَأْسَ وَ لَکِنْ یُکْثِرُ ذِکْرَ اللَّهِ فِی مَنَامِهِ مَا اسْتَطَاعَ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

سماعة بن مِهران گوید:

از امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی که شب را در اتاقی تنها بگذراند، سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«من از این کار خوشم نمی‌آید.

البته اگر کسی مجبور به این کار شد، اشکالی ندارد، اما تا جایی که می‌تواند، ذکر خداوند را در رختخوابش زیاد بگوید.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

از مجموع این روایات، می‌توان چنین نتیجه گرفت که: تنها خوابیدن در شب، زمینه‌ای است برای اوهام و خیالات باطلی که به ذهن انسان خطور می‌کنند و این اوهام و خیالات، بستری هستند برای وسوسه‌های شیطانی.

پس بهتر است حتی‌الامکان از قرار گرفتن در چنین موقعیتی پرهیز کرد و در صورت ضرورت، ذهنمان را با زیاد یاد کردن از خداوند، از اوهام به‌دور داریم و مانع وسوسه‌های شیطان شویم.

 

بعداً نوشتـــــــــــــــــــــــــ

پس از نشر مطلب بالا، گویا برای بعضی از مخاطبان این ابهام پیش آمد که اگر لازم بود در اتاقی تنها باشیم، چه معنا دارد پسربچه‌ای را با خود همراه کنیم؟

توضیح آن‌که مثلاً آقایی که مجرد است، شب‌ها در یک اتاق، تنها نخوابد، بلکه با برادر کوچکترش در آن اتاق بخوابد.

یا مثلاً اگر در منزل شخصی مهمان است و اتاق مستقلی در اختیارش قرار داده‌اند، تنها نخوابد، بلکه پسر صاحبخانه را نیز با خود همراه کند.

تنها سپری کردن شب، آن‌قدر مذموم است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برای عبادت‌های شبانه‌شان هم کودکی را در عبادت‌گاه شخصی‌شان با خود همراه می‌کردند...

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کَانَ لِعَلِیٍّ ع بَیْتٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَیْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ کَانَ یُصَلِّی فِیه‏.»

 المحاسن، ج‏۲، ص۶۱۲

 

«امام علی (علیه‌السلام) اتاقی داشتند که جز زیرانداز و شمشیر و قرآن، چیزی در آن نبود و ایشان در آن اتاق نماز می‌خواندند.»

 

 

 

همچنین از ایشان نقل شده است:

«کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَدِ اتَّخَذَ بَیْتاً فِی‏ دَارِهِ، لَیْسَ بِالْکَبِیرِ وَ لَا بِالصَّغِیرِ، وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَخَذَ مَعَهُ صَبِیّاً لَا یَحْتَشِمُ مِنْهُ، ثُمَّ یَذْهَبُ مَعَهُ إِلَى ذَلِکَ الْبَیْتِ فَیُصَلِّی.»

 قرب‌الإسناد، ص۱۶۱

 

«امام علی (علیه‌السلام) در خانه‌شان اتاقی را (برای نماز خواندن) برمی‌گزیدند که نه بزرگ بود و نه کوچک. و هرگاه می‌خواستند آخرشب نماز بخوانند، کودکی را که از (هیبتِ) ایشان خجالت نمی‌کشید، همراه خود به آن اتاق می‌بردند و به نماز می‌ایستادند.»

 

[این حدیث، در کتاب المحاسن (ج۲، ص۶۱۲) چنین نقل شده است که «هرگاه شب فرا می‌رسید، ایشان کودکی را با خود به این اتاق می‌بردند تا در کنارشان بخوابد و ایشان به نماز بایستند.» پس قید خجالت نکشیدن، برای این است که آن کودک راحت باشد و از خجالت حضرت، خوابش به‌هم نخورد.]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۱
ابوالفضل رهبر

 ️

همان‌طور که می‌دانید پس از خواندن یا شنیدن چهار آیه از قرآن، واجب است فوراً به سجده رویم؛

آیه۱۵ سوره سجده، آیه۳۷ سوره فصلت، آیه۶۲ سوره نجم و آیه۱۹ سوره علق.

 

هرچند به فتوای مراجع، صِرف انجام سجده کافی است و گفتن ذکر لازم نیست، اما امام صادق (علیه‌السلام) ذکری را توصیه فرموده‌اند:

 

...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا قَرَأَ أَحَدُکُمُ‏ السَّجْدَةَ مِنَ‏ الْعَزَائِمِ‏ فَلْیَقُلْ فِی سُجُودِهِ: «سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا مُسْتَکْبِراً عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا مُسْتَنْکِفاً وَ لَا مُتَعَظِّماً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.»»

 الکافی، ج۳، ص۳۲۸

 

از ایشان نقل شده است:

«هرگاه یکی از شما آیه سجده‌داری را قرائت کرد، در سجده‌اش بگوید:

«سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لَا مُسْتَکْبِراً عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا مُسْتَنْکِفاً وَ لَا مُتَعَظِّماً، بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: عَلَى الْإِمَامِ أَنْ یُسْمِعَ مَنْ‏ خَلْفَهُ‏ وَ إِنْ‏ کَثُرُوا؟ فَقَالَ: «لِیَقْرَأْ قِرَاءَةً وَسَطاً یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:‏ «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها».»

 الکافی، ج۳، ص۳۱۷

 

از عبدالله بن سِنان نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

آیا بر امام(جماعت) واجب است که صدایش را به گوش مأمومین برساند، هرچند تعدادشان زیاد باشد؟

حضرت فرمودند:

«او باید قرائت متوسطی داشته باشد. (چنان‌چه) خداوند (تبارک‌وتعالی) می‌فرماید:

«وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها»؛ «نمازت را نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته.» [اسراء:۱۱۰]»

 

امام صادق (علیه‌السلام) در حدیث دیگری، مقصود از بلند خواندن و آهسته خواندن را تبیین فرموده‌اند.

 

...عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها» قَالَ: «الْمُخَافَتَةُ مَا دُونَ سَمْعِکَ وَ الْجَهْرُ أَنْ تَرْفَعَ صَوْتَکَ شَدِیداً.»

 الکافی، ج۳، ص۳۱۵

 

از سماعة بن مهران نقل شده است:

از امام صادق در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم:

«نمازت را نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته.»

حضرت فرمودند:

«خیلی آهسته خواندنِ نماز؛ این است که شخص، صدای خودش را هم نشنود

و خیلی بلند خواندن نماز؛ آن است که صدایش را به شدت بلند کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

احتمالاً این حدیث را در مورد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) شنیده‌اید:

 

...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: «اسْتَأْذَنَ‏ أَعْمَى‏ عَلَى‏ فَاطِمَةَ ع فَحَجَبَتْهُ. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ع: «لِمَ تَحْجُبِینَهُ وَ هُوَ لَا یَرَاکِ؟» قَالَتْ: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ وَ هُوَ یَشَمُّ الرِّیحَ؟» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی.»»

 دعائم‌الإسلام، ج‏۲، ص۲۱۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«مرد نابینایی از حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) اجازه(ی ورود) خواست. حضرت زهرا خود را از او پوشاندند.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «چرا خود را از او پوشاندی، حال‌آن‌که او تو را نمی‌بیند؟»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم و او بوی مرا استشمام می‌کند.»

پیامبر فرمودند: «گواهی می‌دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»»

 

حالا این روایت را هم مطالعه بفرمایید:

 

...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا: «قُومَا فَادْخُلَا الْبَیْتَ.» فَقَالَتَا: إِنَّهُ أَعْمَى. فَقَالَ: «إِنْ‏ لَمْ‏ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِهِ‏.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۳۴

 

از احمد بن محمد بن خالد برقی نقل شده است:

پسر امّ‌مکتوم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه(ی ورود) خواست، درحالی‌که عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عُمر) نزد ایشان بودند.

پیامبر به همسرانشان فرمودند: «بلند شوید و داخل اتاق بروید.»

آن‌دو گفتند: او نابیناست.

پیامبر فرمودند: «اگر او شما را نمی‌بیند، شما که او را می‌بینید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۸
ابوالفضل رهبر


...عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: إِنِّی قَدْ وَلَدْتُ بِنْتاً وَ رَبَّیْتُهَا حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ فَأَلْبَسْتُهَا وَ حَلَّیْتُهَا ثُمَّ جِئْتُ‏ بِهَا إِلَى‏ قَلِیبٍ‏ فَدَفَعْتُهَا فِی جَوْفِهِ وَ کَانَ آخِرُ مَا سَمِعْتُ مِنْهَا وَ هِیَ تَقُولُ یَا أَبَتَاهْ. فَمَا کَفَّارَةُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «أَ لَکَ أُمٌّ حَیَّةٌ؟» قَالَ: لَا. قَالَ: «فَلَکَ خَالَةٌ حَیَّةٌ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَابْرَرْهَا فَإِنَّهَا بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ یُکَفِّرْ عَنْکَ مَا صَنَعْتَ.»» قَالَ أَبُو خَدِیجَةَ: فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: مَتَى کَانَ هَذَا؟ فَقَالَ: «کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ کَانُوا یَقْتُلُونَ الْبَنَاتِ مَخَافَةَ أَنْ یُسْبَیْنَ فَیَلِدْنَ فِی قَوْمٍ آخَرِینَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۲

 

ابوخدیجه از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:

«مردی نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و عرض کرد: برای من دختری به دنیا آمد، او را پرورش دادم تا بالغ شد. پس بر او لباس پوشانیدم و زینتش کردم، سپس او را کنار چاهی قدیمی بردم و داخل چاه انداختم. آخرین صدایی که از او شنیدم، این بود که (با التماس) می‌گفت: "ای پدر!". کفاره (جبران) این کار چیست؟

پیامبر به او فرمودند: «آیا مادری داری که زنده باشد؟»

عرض کرد: خیر.

حضرت فرمودند: «خاله‌ای داری که زنده باشد؟»

عرض کرد: بله.

فرمودند: «پس به او نیکی کن؛ چراکه خاله، به‌منزله مادر است. این کار، گناهت را جبران می‌کند.»»

 

ابوخدیجه گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

این اتفاق (زنده‌به‌گور کردن دختر) کِی اتفاق افتاده است؟

حضرت فرمودند:

«در زمان جاهلیت اتفاق افتاده است. آنان دخترانشان را از ترس این‌که اسیر شوند و در میان قومی دیگر بچه بزایند، می‌کشتند.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنِی أَبُو خَالِدٍ الْکَعْبِیُ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَیْتِ زَوْجِهَا شَیْئاً مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ تُرِیدُ بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ لَمْ یُعَذِّبْهُ.» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ: ذَهَبَ الرِّجَالُ بِکُلِّ خَیْرٍ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاکِینِ فَقَالَ ع: «بَلَى إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ کَانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ کَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا تَدْرِی مَا هُوَ لِعِظَمِهِ فَإِذَا أَرْضَعَتْ کَانَ لَهَا بِکُلِّ مَصَّةٍ کَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ عَلَى جَنْبِهَا وَ قَالَ: استأنف الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکِ.»

 الأمالی(للصدوق)، ص۴۱۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«هر زنی که در خانه شوهرش چیزی را جابه‌جا کند و قصدش از این کار اصلاح باشد، خداوند (عزّوجلّ) به او نگاه می‌اندازد و هر کس خداوند به او نگاه کند، عذابش نخواهد کرد.»

اُمّ‌سلَمه (همسر پیامبر) عرض کرد:

همه خوبی‌ها به مردان اختصاص یافته! پس به زنان بی‌چاره چه می‌رسد؟

حضرت (به ام‌سلمه) فرمودند:

«آری، وقتی زن باردار می‌شود، مانند روزه‌دار شب‌زنده‌داری است که با جان و مالش در راه خدا جهاد می‌کند.

وقتی وضع حمل می‌کند، پاداشی می‌برد که نمی‌دانی چه‌قدر است، آن‌قدر که عظیم است.

وقتی (به بچه‌اش) شیر می‌دهد، در ازای هر مک زدن، پاداش آزاد کردن برده‌ای از نسل اسماعیل به او می‌رسد.

وقتی از شیر دادن فارغ می‌شود، فرشته‌ای به پهلویش می‌زند و می‌گوید: عملت را از سر بگیر که تو آمرزیده شده‌ای.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص شَابٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ فَشَکَا إِلَیْهِ الْحَاجَةَ فَقَالَ لَهُ تَزَوَّجْ فَقَالَ الشَّابُّ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی أَنْ أَعُودَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ إِنَّ لِی بِنْتاً وَسِیمَةً فَزَوَّجَهَا إِیَّاهُ قَالَ فَوَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْهِ [قَالَ‏] فَأَتَى الشَّابُّ النَّبِیَّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ‏ عَلَیْکُمْ‏ بِالْبَاهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۳۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«جوانی از انصار، نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و بابت نیاز(مالی)اش به ایشان شکایت کرد.

حضرت به او فرمودند: «ازدواج کن!»

جوان (پیش خود) گفت: من خجالت می‌کشم که نزد رسول خدا بازگردم (و درخواستم را مجدداً مطرح کنم.)

پس از آن، مردی از انصار نزد جوان آمد و گفت: من دختر زیبایی دارم، آن‌گاه دخترش را به عقد جوان در آورد.

(بعد از این ازدواج) خداوند به جوان وسعتِ (روزی) داد. پس جوان نزد پیامبر رفت و ایشان را (از رفع مشکلش) مطلّع نمود.

آن‌گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «ای جوانان! بر شما باد به ازدواج.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۱۳
ابوالفضل رهبر

 

نقل است که رسول خدا در ضمن توصیه‌هایی به امیر مؤمنان (صلوات‌الله‌علیهما) فرموده‌اند:

«یَا عَلِیُّ لَا تُجَامِعِ امْرَأَتَکَ بِشَهْوَةِ امْرَأَةِ غَیْرِکَ فَإِنِّی أَخْشَى إِنْ قُضِیَ بَیْنَکُمَا وَلَدٌ أَنْ‏ یَکُونَ‏ مُخَنَّثاً أَوْ مُؤَنَّثاً مُخَبَّلًا»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۳، ص۵۵۲

 

«ای علی! با شهوت زن دیگری، با همسر خود آمیزش نکن؛ چراکه من بیم دارم (از این آمیزش) فرزندی برایتان متولد شود که مُخَنَّث[1] باشد یا دختری که مُخَبَّل[2] باشد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] مُخَنَّث: مردی که سست است و دارای حالات و اطوار زنانه است.

[2] مُخَبَّل: دیوانه، ضعیف، بیمار، تباه، کسی که از شدت درد نمی‌تواند راه رود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۱۱
ابوالفضل رهبر

 


...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» قَالَ: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّیْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۶۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ)؛ 

«إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»؛

«به‌راستی که کارهای نیک، کارهای بد را (از بین) می‌برند.» (هود:۱۱۴)

فرمودند:

«نماز مؤمن در شب، هر گناهی که در روز انجام داده باشد را (از بین) می‌برد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَوْ لامَسْتُمُ‏ النِّساءَ» فَقَالَ: «هُوَ الْجِمَاعُ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَتِیرٌ یُحِبُ‏ السَّتْرَ فَلَمْ یُسَمِّ کَمَا تُسَمُّونَ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۵۵

 

عُبیدالله بن علی حلبی گوید:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد (معنای) این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم:

«أَوْ لامَسْتُمُ‏ النِّساءَ»؛

«...یا اگر زنان را لمس کردید...»  (نساء:۴۳)

حضرت فرمودند:

«منظور آمیزش است، اما خداوند بسیار پوشاننده است و پوشاندنِ (چیزهای شرم‌آور) را دوست دارد؛ به‌همین‌خاطر آن‌طور که شما (از آمیزش) نام می‌برید، خداوند (از آن) نام نمی‌برد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ الصَّادِقُ ع:

«تَعَلَّمُوا مِنَ‏ الْغُرَابِ‏ ثَلَاثَ خِصَالٍ اسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ وَ بُکُورَهُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ حَذَرَهُ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۴۸۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سه خصلت را از کلاغ بیاموزید:

- پوشاندن (پنهان کردنِ) خود، هنگام نزدیکی

- صبح بسیار زود برخواستن، برای طلب روزی

- و احتیاط (هوش‌یاریِ) شدید (در قبال تهدیدها.)»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَنْ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً لَمْ‏ یُعَذِّبْهُ وَ مَنْ قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَمْ یُعَذِّبْهُ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۶۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس که خداوند یک نماز از او بپذیرد، هرگز او را عذاب نخواهد کرد

و هرکس که خداوند یک کار نیک از او بپذیرد، هرگز او را عذاب نخواهد کرد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ غَلَاءٌ وَ قَحْطٌ حَتَّى أَقْبَلَ الرَّجُلُ الْمُوسِرُ یَخْلِطُ الْحِنْطَةَ بِالشَّعِیرِ وَ یَأْکُلُهُ وَ یَشْتَرِی بِبَعْضِ الطَّعَامِ وَ کَانَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع طَعَامٌ جَیِّدٌ قَدِ اشْتَرَاهُ أَوَّلَ السَّنَةِ فَقَالَ لِبَعْضِ مَوَالِیهِ: «اشْتَرِ لَنَا شَعِیراً فَاخْلِطْ بِهَذَا الطَّعَامِ أَوْ بِعْهُ فَإِنَّا نَکْرَهُ أَنْ نَأْکُلَ جَیِّداً وَ یَأْکُلُ النَّاسُ رَدِیّاً.»

 الکافی، ج‏۵، ص۱۶۶

 

حماد بن عثمان گوید:

مردم مدینه دچار گرانی و قحطی شدند، به‌طوری‌که افراد توانگر (برای تهیه نان) گندم را با جُو مخلوط می‌کردند[*] و می‌خوردند و تنها می‌توانستند بخشی از غذای خود را تهیه کند (نه همه مایحتاجشان را).

نزد امام صادق (علیه‌السلام) غذای مرغوبی بود که آن را ابتدای سال خریده بودند. پس حضرت به یکی از غلامانشان فرمودند:

«برایمان جُو بخر و با این غذا (گندم) مخلوط کن یا این‌که آن (گندم مرغوب) را بفروش؛

چراکه ما بدمان می‌آید درحالی‌که مردم غذای نامرغوب می‌خورند، غذای مرغوب بخوریم.»

 

حال ماجرا را از زبان مُعَتِّب (غلام حضرت) بخوانید:

 

...عَنْ مُعَتِّبٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «وَ قَدْ تَزَیَّدَ السِّعْرُ بِالْمَدِینَةِ کَمْ عِنْدَنَا مِنْ طَعَامٍ؟» قَالَ قُلْتُ: عِنْدَنَا مَا یَکْفِیکَ أَشْهُراً کَثِیرَةً. قَالَ: «أَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ.» قَالَ قُلْتُ لَهُ: وَ لَیْسَ‏ بِالْمَدِینَةِ طَعَامٌ‏ قَالَ: «بِعْهُ.» فَلَمَّا بِعْتُهُ قَالَ اشْتَرِ مَعَ النَّاسِ یَوْماً بِیَوْمٍ وَ قَالَ: «یَا مُعَتِّبُ اجْعَلْ قُوتَ عِیَالِی نِصْفاً شَعِیراً وَ نِصْفاً حِنْطَةً فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَةَ عَلَى وَجْهِهَا وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِیرَ الْمَعِیشَةِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۱۶۶

 

از معتّب نقل شده است:

قیمت اجناس در مدینه گران شده بود.

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«چه‌قدر غذا نزد ما هست؟»

عرض کردم:

ما آن‌قدر آذوقه داریم که تا چندین ماه برایمان کافی است.

حضرت فرمودند:

«آن‌ها را (از انبار) بیرون بیاور و بفروش.»

عرض کردم:

اما در شهر غذایی نیست.

حضرت فرمودند:

«بفروششان.»

وقتی آن‌ها را فروختم، حضرت فرمودند:

«مانند دیگر مردم، روزانه (غذای همان روز را) بخر.»

آن‌گاه فرمودند:

«ای معتب! غذای خانواده مرا نیمی جو و نیمی گندم قرار بده.

خداوند می‌داند که من می‌توانم خانواده‌ام را به راحتی با گندم سیر کنم، اما دوست دارم خداوند مرا ببیند که (مخارجِ) زندگی‌ام را چه زیبا مدیریت می‌کنم.»

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] گندم به نسبت جو، مرغوب‌تر و گران‌تر بوده و هست. نان گندم نیز از نان جو خوش‌مزه‌تر و گران‌تر بوده و هست. به‌همین‌خاطر وقتی توان مالی مردم کم باشد، نان خود را از مخلوط گندم و جو تهیه می‌کنند تا ارزان‌تر تمام شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۵:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْعِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیَأْتِی عَلَى الرَّجُلِ خَمْسُونَ سَنَةً وَ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ أَشَدُّ مِنْ هَذَا وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَتَعْرِفُونَ مِنْ جِیرَانِکُمْ وَ أَصْحَابِکُمْ مَنْ لَوْ کَانَ یُصَلِّی‏ لِبَعْضِکُمْ‏ مَا قَبِلَهَا مِنْهُ لِاسْتِخْفَافِهِ بِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَقْبَلُ إِلَّا الْحَسَنَ فَکَیْفَ یَقْبَلُ مَا یُسْتَخَفُّ بِهِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۶۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خدا قسم، روزی می‌رسد که بر پنجاه سال از عمر انسان می‌گذرد و خداوند حتی یک نماز از او نپذیرفته است. چه چیز از این سخت‌تر است؟!

به خدا قسم، شما از میان همسایگان و دوستانتان کسانی را می‌شناسید که اگر برای بعضی دیگرتان نماز می‌خواندند، نمازشان پذیرفته نمی‌شد؛ چراکه آن را سبک می‌شمارند.[*]

به‌راستی‌که خداوند فقط نماز زیبا را می‌پذیرد، پس چگونه نمازی را که سبک شمرده شده را بپذیرد؟!»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] ظاهراً مقصود این است که اگر از کسی بخواهید مثلاً برایتان نماز استیجاری بخواند، نمازش به دلتان نمی‌نشست و از او نمی‌پذیرفتید. چطور توقع دارد خداوند چنین نمازی را بپذیرد؟!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

این را زیاد شنیده‌ایم و خیلی روی در و دیوار دیده‌ایم؛ که «الصّلاةُ عمودُ الدّین»؛ «نماز ستون دین است.»

این‌بار آن را با توصیفات بیشتری بخوانید، در مورد این توصیفات تأمل کنید و به تصور واقعی‌تری از «نماز» دست یابید:

 

...عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«مَثَلُ الصَّلَاةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ‏ وَ الْأَوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ وَ إِذَا انْکَسَرَ الْعَمُودُ لَمْ یَنْفَعْ طُنُبٌ وَ لَا وَتِدٌ وَ لَا غِشَاءٌ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۲۶۶

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«نماز، مانند ستون اصلیِ خیمه است؛

ستون اگر محکم باشد، طناب‌ها و میخ‌ها و چادر خیمه به کار می‌آیند

اما اگر ستون بشکند، طناب و میخ و چادر نیز به کار نمی‌آیند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۰
ابوالفضل رهبر