دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام کاظم» ثبت شده است

 

همان‌طور که در مطلب پیشین اشاره شد، «غِش در معامله» این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد...

 

 

 

...عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ یَبِیعُ اَلدَّقِیقَ فَقَالَ: «إِیَّاکَ وَ اَلْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِی مَالِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِی أَهْلِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

نقل شده است: مردی که آرد می‌فروخت، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت.

حضرت به او فرمودند:

«بر حذر باش از غشّ [در معاملاتت]؛ زیرا کسی که غشّ کند، در مالش غش می‌شود[۱] و اگر مالی نداشته باشد، در خانواده‌اش غش صورت می‌گیرد.[۲]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ: کُنْتُ أَبِیعُ اَلسَّابِرِیَّ فِی اَلظِّلاَلِ فَمَرَّ بِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْبَیْعَ فِی اَلظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ اَلْغِشَّ لاَ یَحِلُّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از هشام بن حکم نقل شده است: من کالاهای سابری[۳] را در سایه می‌فروختم. امام کاظم (علیه‌السلام) از کنار من عبور می‌کردند.

به من فرمودند:

«ای هشام! فروختنِ (کالا) در سایه، غشّ است و به‌راستی که غشّ (در معامله) حلال نیست.[۴]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِرَجُلٍ یَبِیعُ اَلتَّمْرَ: «یَا فُلاَنُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَیْسَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ مَنْ غَشَّهُمْ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مردی که خرما می‌فروخت، فرمودند:

«فلانی! مگر نمی‌دانی کسی که با مسلمانان غشّ کند، از آن‌ها نیست؟![۵]»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید مقصود این باشد که در مالش عیب و ایراد و ناخالصی‌های ناآشکاری ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و در نهایت دچار ضرر می‌گردد.

[۲] شاید مقصود این باشد که در خانواده‌اش عیب و ایراد و کج‌روی‌هایی ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و بعدها می‌فهمد که آن‌طور که فکر می‌کرده خانواده‌ی سالم و بی عیب و نقصی ندارد.

[۳] گویا سابر، عربی‌شده‌ی شاپور و شهری در ولایت فارس بوده است. فارس نیز منطقه‌ای وسیع بوده و شامل استان‌های فارس، بوشهر، هرمزگان، کهگیلویه‌وبویراحمد، یزد و بخشی از خوزستان کنونی می‌شده است.

[۴] مقصود این است که فروش کالا در جایی که تاریک است و مشتری نمی‌تواند آن را به‌درستی ببیند، ورانداز کند، محاسن و معایبش را تشخیص دهد و در نهایت با آگاهی از ویژگی‌هایش آن را بخرد، جایز نیست.

[۵] یعنی کسی که به مسلمانان خیانت کند و آن‌ها را بفریبد، دیگر از مسلمانان محسوب نمی‌شود (مگر این‌که جبران کند و بازگردد.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَإِذَا دَنَانِیرُ مَصْبُوبَةٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِینَارٍ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَیْنِ ثُمَّ قَالَ لِی: «أَلْقِهِ فِی اَلْبَالُوعَةِ حَتَّى لاَ یُبَاعَ شَیْءٌ فِیهِ غِشٌّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از موسی بن بَکر نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) بودیم. چندین دینار (سکه طلا) مقابل ایشان روی زمین قرار داشت. حضرت به یکی از دینارها نگاهی انداختند. آن را به دست گرفتند. بعد شکستند و دو نیم کردند.

بعد به من فرمودند:

«این را در چاه مستراح بیانداز تا چیزی که در آن غِشّ[*] است، فروخته نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «غش» در معامله، این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ یَحْتَاجُ إِلَى مَالِ اِبْنِهِ قَالَ: «یَأْکُلُ مِنْهُ مَا شَاءَ مِنْ غَیْرِ سَرَفٍ…»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) درباره مردی که به اموال پسرش نیاز پیدا کرده، سؤال کردم.

ایشان فرمودند:

«هرقدر خواست مصرف کند، بدون این‌که اسراف (خروج از حد تعادل) کند...»

 

 

 

...عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا یَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ؟ قَالَ: «قُوتُهُ بِغَیْرِ سَرَفٍ إِذَا اُضْطُرَّ إِلَیْهِ.» قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَقَوْلُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِلرَّجُلِ اَلَّذِی أَتَاهُ فَقَدَّمَ أَبَاهُ فَقَالَ لَهُ: «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ»؟ فَقَالَ: «إِنَّمَا جَاءَ بِأَبِیهِ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَا أَبِی وَ قَدْ ظَلَمَنِی مِیرَاثِی مِنْ أُمِّی فَأَخْبَرَهُ اَلْأَبُ أَنَّهُ قَدْ أَنْفَقَهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَ اَلرَّجُلِ شَیْءٌ أَ فَکَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَحْبِسُ اَلْأَبَ لِلاِبْنِ؟!»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۶

 

از حسین بن ابی‌علاء نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

(مصرفِ) چه‌مقدار از اموال فرزند، برای انسان حلال است؟

حضرت فرمودند:

«(فقط) به‌مقدار قوتش (خوراک مختصرش)، (آن‌هم) اگر مضطر شد و به آن نیاز یافت.»

عرض کردم:

پس این سخن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه می‌شود که به مردی که نزد ایشان رفته بود و پدرش نیز آمده بود، فرمودند: «تو و اموالت، برای پدرت هستید»؟

حضرت فرمودند:

«او پدرش را نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آورده بود و عرض کرد: ای رسول خدا! این پدرم، در مورد ارثی که از مادرم به من رسیده است، ظلم کرده است. پدرش نیز عرض کرد: من آن مبلغ را خرج او و خودم کرده‌ام.

(این‌چنین شد) که پیامبر فرمودند: «تو و اموالت برای پدرت هستید.» چون نزد آن مرد (پدرش)، چیزی (برای امرار معاش) نبود.

آیا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید پدر را نزد پسرش گیر می‌انداخت؟!»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به‌عنوان جمع‌بندیِ مطلب حاضر و مطلب پیشین، می‌توان گفت:

[۱] اصل اولیه این است که سرپرست فرزند، حق استفاده از اموال او را ندارد؛ چراکه این‌کار از مصادیق «فَساد» است.

[۲] در صورتی که انسان مضطر شود؛ یعنی چاره دیگری نداشته باشد، آن‌هم به‌قدر رفع نیاز (بدون این‌که زیاده‌روی کند) می‌تواند از اموال فرزندش مصرف کند.

[۳] این جواز مصرف از اموال فرزند، با شرایطی که ذکر شد، فقط برای پدر است، و الّا مادر در صورت ضرورت هم فقط می‌تواند به‌عنوان قرض از اموال فرزندش بردارد و موظف است آن را بازگرداند.

[۴] فرزند حق ندارد از اموال پدرش چیزی بردارد، مگر این‌که اجازه بگیرد.

[*] یادآوری این نکته هم لازم است که نفقه‌ی فرزند برعهده‌ی سرپرست اوست و او حق ندارد از اموال فرزندش خرج نفقه‌ی خودش کند، مگراین‌که مضطر گردد؛ مثلاً انسان نمی‌تواند عیدی‌های فرزندش را خرج خوراک و پوشاک متعارف او کند. البته سرپرست فرزند می‌تواند اموال او را - اگر به صلاح فرزندش باشد - خرج هزینه‌هایی کند که شرعاً به‌عهده‌اش نیست؛ مثلاً هزینه تحصیلاتش کند یا فلان اسباب‌بازی را برایش بخرد یا… در این صورت، هزینه‌ی اموال فرزند برای خودش جایز خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۰۷:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

فرزندان ما هم اموالی دارند که متعلق به خودشان است؛ مثلاً به آن‌ها عیدی یا هدیه‌ای داده می‌شود یا دستمزدی بابت کاری می‌گیرند یا ارثی می‌رسد یا…

پدرها به عنوان ولیِّ فرزندانشان، این اختیار را دارند که اموال آن‌ها را در راستای مصالحشان مدیریت کنند.

اما آیا حق دارند اموال فرزندانشان را در مخارجی که به عهده خودشان است، مصرف کنند؟

 

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ یَأْکُلُ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ قَالَ: «لاَ إِلاَّ أَنْ یُضْطَرَّ إِلَیْهِ فَیَأْکُلَ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لاَ یَصْلُحُ لِلْوَلَدِ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَأْذَنَ وَالِدُهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از علی بن جعفر (فرزند امام صادق علیهماالسلام) نقل شده است:

از [برادرم] امام کاظم (علیه‌السلام) درباره مردی که از اموال فرزندش مصرف می‌کند، سؤال کردم.

ایشان فرمودند:

«خیر (جایز نیست) مگراین‌که مضطر شود که از آن مصرف کند.

اما فرزند، درست نیست که از اموال پدرش بردارد، مگر با اجازه پدرش.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لاِبْنِهِ مَالٌ فَیَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلْأَبُ. قَالَ: «یَأْکُلُ مِنْهُ فَأَمَّا اَلْأُمُّ فَلاَ تَأْکُلُ مِنْهُ إِلاَّ قَرْضاً عَلَى نَفْسِهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی سؤال کردم که پسرش مالی دارد و آن پدر به آن نیاز دارد.

حضرت فرمودند:

«(جایز است) از آن (مال فرزندش) مصرف کند.

البته مادرش نمی‌تواند از آن مصرف کند، مگراین‌که (آن را) به‌عنوان قرضی که به گردنش است، بردارد.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِرَجُلٍ: «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ.» ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «وَ مَا أُحِبُّ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ مَالِ اِبْنِهِ إِلاَّ مَا اِحْتَاجَ إِلَیْهِ مِمَّا لاَ بُدَّ مِنْهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ «لاٰ یُحِبُّ اَلْفَسٰادَ».»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از ابوحمزه ثمالی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کردند که ایشان به مردی فرمودند:

«تو و اموالت، برای پدرت هستید.»

سپس امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«و من دوست ندارم که او از اموال پسرش بردارد، مگر آن‌مقدار که به آن نیاز یابد و چاره‌ای جز این‌کار برایش نباشد؛

چراکه «خداوند (عزّوجلّ) فَساد را دوست ندارد.»[بقره:۲۰۵]»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ قَدْ وُلِّیَ وَلاَیَةً فَقَالَ: «کَیْفَ صَنِیعَتُهُ إِلَى إِخْوَانِهِ؟» قَالَ قُلْتُ: لَیْسَ عِنْدَهُ خَیْرٌ. فَقَالَ: «أُفٍّ یَدْخُلُونَ فِیمَا لاَ یَنْبَغِی لَهُمْ وَ لاَ یَصْنَعُونَ إِلَى إِخْوَانِهِمْ خَیْراً.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابوبصیر نقل شده است:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی از شیعیان سخن به میان آمد که مسؤولیتی حکومتی را به‌عهده گرفته بود.

حضرت فرمودند:

«رفتارش با برادرانش چه‌گونه است؟»

عرض کردم:

خیری ندارد (به کسی خیری نمی‌رساند.)

حضرت فرمودند:

«اُف (بر او باد)! به کاری که شایسته‌شان نیست، وارد می‌شوند، به برادرانشان هم خیری نمی‌رسانند!»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: قَالَ قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا تَقُولُ فِی أَعْمَالِ هَؤُلاَءِ؟ قَالَ: «إِنْ کُنْتَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَاتَّقِ أَمْوَالَ اَلشِّیعَةِ.» قَالَ: فَأَخْبَرَنِی عَلِیٌّ أَنَّهُ کَانَ یَجْبِیهَا مِنَ اَلشِّیعَةِ عَلاَنِیَةً وَ یَرُدُّهَا عَلَیْهِمْ فِی اَلسِّرِّ.

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابراهیم بن ابومحمود، از علی بن یقطین[*] نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

در مورد (انجام) کارهای آنان (حاکمان بنی‌عباس) چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند:

«اگر ناچار بودی که انجام دهی، مراقبِ (آسیب به) اموال شیعیان باش!»

ابراهیم گوید:

(بعدها) به من خبر رسید که علی بن یقطین مالیات را آشکارا از شیعیان می‌گرفت و مخفیانه به آن‌ها بازمی‌گرداند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] علی بن یقطین، از اصحاب بزرگ امام کاظم (علیه‌السلام) بود که (گویا به‌واسطه پدرش که اتفاقاً دشمن شیعیان نیز بود، و) با اجازه و توصیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، در دربار عباسیان نفوذ داشت و تا رتبه وزارت هارون‌الرشید (بزرگ‌ترین خلیفه عباسی) نیز ارتقاء یافته بود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمونه‌ای دیگر از مؤمنانی که کنار حاکمی ظالم قرار داشتند و مؤمنان دیگر را از آسیب‌های آن حاکم جبّار حفظ می‌کردند، «مؤمن آل‌فرعون» است.

وی که پسرعمو و خزانه‌دار فرعون بوده و ایمان خود را از او مخفی می‌نموده، وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) به مصر بازگشت، فرعون را راضی کرد که ایشان را نکشد و به او فرصت دهد تا با ساحران زورآزمایی کند.

وی بعد از ایمان آوردن ساحران به حضرت موسی، ایمان خود را آشکار نمود و به‌دستور فرعون، همراه دیگر ساحران به شهادت رسید.

خداوند در آیات ۲۸ الی ۴۵ سوره مبارکه غافر، به داستان مؤمن آل‌فرعون اشاره فرموده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ إِنَّکَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ اَلسُّلْطَانِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ. قَالَ لِی: «وَ لِمَ؟» قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ظَهْرِی شَیْءٌ. فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلاً أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلاَّ لِمَا ذَا؟» قُلْتُ: لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «إِلاَّ لِتَفْرِیجِ کُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَکِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِهِ یَا زِیَادُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا یَصْنَعُ اَللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلاً أَنْ یُضْرَبَ عَلَیْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ یَفْرُغَ اَللَّهُ مِنْ حِسَابِ اَلْخَلاَئِقِ یَا زِیَادُ فَإِنْ وُلِّیتَ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِکَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ...»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۹

 

از زیاد بن ابی‌سلمه نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) رفتم. ایشان به من فرمودند:

«ای زیاد! تو کارهای حکومتی انجام می‌دهی.»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«چرا؟»

عرض کردم:

من مردی جوانمرد[۱] و عیال‌وار هستم و (سرمایه‌ای به‌عنوان) پشتوانه هم ندارم.

حضرت فرمودند:

«ای زیاد! به‌راستی این‌که از کوه سقوط کنم و تکه‌تکه شوم، برای من دوست‌داشتنی‌تر از این است که برای یکی از آن‌ها (بنی‌عباس) کاری به‌عهده گیرم یا برایشان بساطی بگسترانم. [اگر گفتی] مگر این‌که چه؟»

عرض کردم:

نمی‌دانم، فدایتان شوم.

حضرت فرمودند:

«مگر برای این‌که (با این کار) گرفتاری مؤمنی را برطرف کنم یا مؤمنی را از اسارت رها کنم یا بدهی‌اش را بپردازم.

ای زیاد! به‌راستی آسان‌ترین کار (مجازاتی) که خداوند با کسی که کاری برای آن‌ها (بنی‌عباس) عهده‌دار شود، انجام می‌دهد، این است که او را، تا وقتی که از محاسبه‌ی [اعمالِ] مخلوقات فارغ شود، در خیمه‌ای از آتش نگه می‌دارد.

ای زیاد! اگر بخشی از کارهای آن‌ها را به‌عهده گرفتی، در مقابل تک‌تکِ کارهایت، به برادرانت نیکی کن.[۲] خداوند پشت آن است...»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصودش این است که انسانی بخشنده، دست‌ودل‌باز، دست‌گیر و سفره‌دار هستم.

[۲] مقصود این است که در مقابل هر قلم کاری که برای حکومت‌های ظالم انجام می‌دهی، یک کار نیک هم برای مؤمنان انجام بده.

[۳] مقصود این است که تو در واقع داری این کار را برای خداوند انجام می‌دهی و خداوند جبران خواهد کرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَنْ طَلَبَ هَذَا اَلرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ غُلِبَ عَلَیْهِ فَلْیَسْتَدِنْ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ مَا یَقُوتُ بِهِ عِیَالَهُ فَإِنْ مَاتَ وَ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَى اَلْإِمَامِ قَضَاؤُهُ فَإِنْ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا» إِلَى قَوْلِهِ «وَ اَلْغٰارِمِینَ» فَهُوَ فَقِیرٌ مِسْکِینٌ مُغْرَمٌ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۳

 

از موسی بن بَکر نقل شده است:

امام کاظم (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«کسی که به دنبال این روزی حلال باشد تا با آن خود و خانواده‌اش را تأمین کند، مانند مجاهد در راه خداوند (عزّوجلّ) است؛

آن‌گاه اگر از پسِ مخارجشان بر نیامد، باید به‌مقدار خورد و خوراک خانواده‌اش، با تکیه بر خدا و رسولش، قرض کند.

پس اگر بمیرد و بدهی‌اش را ادا نکند، پرداخت آن بر عهده امام است و اگر امام نیز قرضش را ادا نکند، به گردن او (امام) خواهد بود.

به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا...»؛ «صدقات (مبالغ جمع‌آوری‌شده‌ی زکات)، فقط به فقرا اختصاص دارد و به بیچارگان و عوامل جمع‌آوری زکات و...» تا جایی که می‌فرماید: «وَ الْغٰارِمِینَ»؛ «و بده‌کاران».[۱]

چنین کسی [که با این وضعیت از دنیا رفته]، فقیر و بی‌چاره و بده‌کار است.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] متن کامل این آیه شریفه که موارد مصرف زکات را ذکر می‌کند، این است: «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقٰابِ وَ الْغٰارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» [توبه:۶۰]

[۲] بنابراین بر اساس این آیه، شخص مذکور، از مواردی است که بدهی او باید از محل زکات جمع‌آوری‌شده پرداخت شود. مسؤول جمع‌آوری و تقسیم زکات، امام المسلمین است. در زمان حکومت معصومان (علیهم‌السلام) این مسؤولیت بر عهده‌ی ایشان بوده است و در زمان غیبت آن‌ها نیز بر عهده کسی است که بر جای ایشان نشسته و مسؤولیت اجرای احکام اسلامی را بر عهده گرفته است.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر بخواهیم در مورد عنوانِ این مطلب توضیح دهیم، می‌توانیم چنین بگوییم که امام کاظم (علیه‌السلام) در صورتی قرض کردن را لازم می‌دانند که شخص با وجود تلاش برای کسب روزی حلال، از عهده مخارج خانواده‌اش بر نیاید. در این‌صورت باید به‌قدر ضرورت قرض کند.

البته این، به این معنا نیست که انسان با این قصد که نخواهد بدهیِ خود را بپردازد، قرض کند، بلکه به این معناست که تأکید معصومان (علیهم‌السلام) بر«پرهیز از قرض کردن و بدهی داشتن»، موجب نشود که انسان حتی در صورت نیازمندی و در تنگنا بودنِ خانواده‌اش نیز از قرض کردن خودداری کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۸:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَعَانِی جَعْفَرٌ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «بَاعَ فُلاَنٌ أَرْضَهُ؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «مَکْتُوبٌ فِی اَلتَّوْرَاةِ أَنَّهُ مَنْ بَاعَ أَرْضاً أَوْ مَاءً وَ لَمْ یَضَعْهُ فِی أَرْضٍ أَوْ مَاءٍ ذَهَبَ ثَمَنُهُ مَحْقاً.»

 الکافی، ج۵، ص۹۱

 

از ابان بن عثمان نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) مرا فراخواندند و فرمودند:

«فلانی زمینش را فروخت؟»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«در تورات نوشته شده است: هرکس زمین یا آبی[۱] را بفروشد و (بهای) آن را برای خریدِ زمین یا آبی (دیگر) صرف نکند، پولی که گرفته است، از بین خواهد رفت.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «ثَمَنُ اَلْعَقَارِ مَمْحُوقٌ إِلاَّ أَنْ یُجْعَلَ فِی عَقَارٍ مِثْلِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۲

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«بهای مِلک[۲]، از بین می‌رود، مگراین‌که برای خرید مِلکی مثل خودش صرف شود.»

 

 

 

...عَنْ مِسْمَعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ لِی أَرْضاً تُطْلَبُ مِنِّی وَ یُرَغِّبُونِّی. فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا سَیَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ بَاعَ اَلْمَاءَ وَ اَلطِّینَ ذَهَبَ مَالُهُ هَبَاءً؟» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَبِیعُ بِالثَّمَنِ اَلْکَثِیرِ وَ أَشْتَرِی مَا هُوَ أَوْسَعُ رُقْعَةً مِمَّا بِعْتُ. قَالَ: «فَلاَ بَأْسَ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۲

 

از مِسمَع بن عبدالملک نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

من زمینی دارم که می‌خواهند آن را از من (بخرند) و مرا (به فروشش) ترغیب می‌کنند.

حضرت به من فرمودند:

«ای ابوسیّار! مگر نمی‌دانی کسی که آب یا خاک را بفروشد، مالش به باد می‌رود؟»

عرض کردم:

فدایتان شوم، من آن را به بهایی زیاد می‌فروشم و (با پولش) قطعه‌زمینی بزرگ‌تر از آن‌چه می‌فروشم، می‌خرم.

حضرت فرمودند:

«در این‌صورت اشکالی ندارد.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، حق‌آبه است؛ سهم کشاورز از آبِ چاه، قنات، رودخانه یا...

[۲] در متن حدیث از کلمه «عَقار» استفاده شده است که به معنای اموال غیرمنقول است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۰ ، ۱۲:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ رَجُلاً أَتَى جَعْفَراً صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ شَبِیهاً بِالْمُسْتَنْصِحِ لَهُ فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ کَیْفَ صِرْتَ اِتَّخَذْتَ اَلْأَمْوَالَ قِطَعاً مُتَفَرِّقَةً وَ لَوْ کَانَتْ فِی مَوْضِعٍ [وَاحِدٍ] کَانَتْ أَیْسَرَ لِمَئُونَتِهَا وَ أَعْظَمَ لِمَنْفَعَتِهَا. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «اِتَّخَذْتُهَا مُتَفَرِّقَةً فَإِنْ أَصَابَ هَذَا اَلْمَالَ شَیْءٌ سَلِمَ هَذَا اَلْمَالُ وَ اَلصُّرَّةُ تُجْمَعُ بِهَذَا کُلِّهِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۹۱

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد (پدرم) امام صادق (صلوات‌الله‌علیه) آمد و مثل این‌که خیرخواه ایشان باشد، به پدرم عرض کرد:

ای ابوعبدالله![۱] چگونه است که شما اموالتان را قطعه‌هایی پراکنده (زمین‌های جدا از هم) قرار داده‌اید؟ درحالی‌که اگر در یک جا بودند، سختیِ (اداره)اش کم‌تر و سودش بیش‌تر بود.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«آن‌ها را پراکنده قرار داده‌ام؛ تا اگر به این (بخش از) مالم آسیبی رسید، آن (بخش از) مالم سالم بماند

و کیسه‌ی پول، (سودِ) همه‌ی آن‌ها را جمع خواهد کرد.»»[۲]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوعبدالله، کنیه امام صادق (علیه‌السلام) است و در کتب روایی، از ایشان اغلب با این عنوان نام برده می‌شود.

[۲] در پاسخ به آن بخش از سخن گوینده است که گفته بود در صورت تجمیع زمین‌ها سودش بیش‌تر خواهد بود، حضرت می‌فرمایند درست است که جای زمین‌ها دور از هم است، اما در نهایت سود همه‌شان یک جا جمع خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۰۹:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

و قَالَ [الإمام الباقر] عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«إِیَّاکَ وَ اَلْکَسَلَ وَ اَلضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقّاً وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى حَقٍّ.»

 تحف‌العقول، ج۱، ص۲۹۵

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از تنبلی و بی‌حوصلگی بپرهیز؛ چراکه این‌دو، کلید تمام شرّها هستند.

کسی که تنبلی کند، حقی را ادا نخواهد کرد

و کسی که بی‌حوصلگی ورزد، بر [انجامِ] حق صبر نخواهد نمود.»

 

 

 

...عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِبَعْضِ وُلْدِهِ:

«إِیَّاکَ وَ اَلْکَسَلَ وَ اَلضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا یَمْنَعَانِکَ مِنْ حَظِّکَ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ.»

 الکافی، ج۵، ص۸۵

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

پدرم (امام صادق علیه‌السلام) به یکی از فرزندانش فرمود:

«از تنبلی و بی‌حوصلگی بپرهیز؛ چراکه این‌دو تو را از بهره بردن از دنیا و آخرت باز می‌دارند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۰ ، ۱۳:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«کَثْرَةُ اَلنَّوْمِ مَذْهَبَةٌ لِلدِّینِ وَ اَلدُّنْیَا.»

 الکافی، ج۵، ص۸۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خواب زیاد، موجب از بین رفتن دین و دنیاست.»

 

 

 

...عَنْ بَشِیرٍ اَلدَّهَّانِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلنَّوَّامَ اَلْفَارِغَ.»

 الکافی، ج۵، ص۸۴

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند (جلّ‌وعزّ) از بنده‌ای که بسیار بخوابد و بی‌کار باشد، بدش می‌آید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

معمولاً وقتی یک عالم دینی از دنیا می‌رود، این جمله زیاد بیان می‌شود که: «وقتی عالمی از دنیا می‌رود آسیبی به اسلام وارد می‌شود که جبران نمی‌شود.»

این جمله، ریشه در امثال حدیث زیر دارد:

 

 

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‏ءٌ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه مؤمنِ فقیه بمیرد، رخنه‌ای در اسلام ایجاد می‌شود که چیزی جایش را پر نخواهد کرد.»

 

 

 

امام کاظم (علیه‌السلام) با تشبیهی این صدمه را بیشتر توضیح داده‌اند:

 

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

«إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‏ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه مؤمن بمیرد، فرشتگان و قطعه‌هایی از زمین که (آن مؤمن) خداوند را بر روی آن‌ها عبادت کرده و درهایی از آسمان که او با اعمالش به آن‌ها صعود کرده است، بر او می‌گریند

و در اسلام شکافی ایجاد می‌شود که چیزی جایش را پر نخواهد کرد؛ چراکه مؤمنانِ فقیه، حصار قلعه‌ی اسلام هستند؛ مانند حصاری که شهر را احاطه کرده.»

 

 

 

امام باقر (علیه‌السلام) در حدیثی علت ایجاد این رخنه را ذکر فرموده‌اند:

 

 

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«إِنَّ أَبِی کَانَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَقْبِضُ الْعِلْمَ بَعْدَ مَا یُهْبِطُهُ وَ لَکِنْ یَمُوتُ الْعَالِمُ فَیَذْهَبُ بِمَا یَعْلَمُ فَتَلِیهِمُ الْجُفَاةُ فَیَضِلُّونَ وَ یُضِلُّونَ وَ لَا خَیْرَ فِی شَیْ‏ءٍ لَیْسَ لَهُ أَصْلٌ.»»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پدرم (امام باقر علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) علم را بعد از این‌که آن را فرو فرستاد، پس نمی‌گیرد.

اما عالم می‌میرد و معلموماتش را (با خود) می‌برد و به‌دنبال او افراد ستم‌گرِ سنگ‌دلی می‌آیند که گم‌راه هستند و گم‌راه می‌کنند

و در چیزی که ریشه‌ای ندارد، خیری نیست.»»

 

 

 

بله، علم ریشه است و انسانِ ریشه‌دار است که گم‌راه نمی‌شود و مردم را از گم‌راهی باز می‌دارد.

با این توضیحات، حکمتِ بیان امام صادق (علیه‌السلام) در حدیث زیر بهتر مشخص می‌شود:

 

 

 

...عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ‏:

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۹۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«وقتی روز قیامت فرا رسد، خداوند (عزّوجلّ) مردم را در یک سرزمین جمع می‌کند و ترازوها[ی سنجش اعمال] را [در میان] می‌گذارد.

آن‌گاه "خون شهدا" را با "مُرکّب علما"[۱] وزن می‌کند،[۲] پس مرکّب علما نسبت به خون شهدا سنگین‌تر خواهد بود.»

 

 

 

آری، در پیشگاه خداوند، تلاش علمی علمای دین، از مجاهده شهدا، مؤثرتر و - بالتبع - ارزش‌مندتر است.

به همین‌خاطر است که…

 

 

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَا مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِیسَ مِنْ مَوْتِ فَقِیهٍ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مرگ هیچ‌یک از مؤمنان برای ابلیس، دوست‌داشتنی‌تر از مرگ یک فقیه نیست.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مرکّب، همان جوهری است که قلم را در آن می‌زنند تا رنگ گیرد و با آن روی کاغذ بنویسند. مقصود، در این‌جا، تلاش علمی عالمان برای ثبت اندوخته‌های علمی و انتشار آن‌ها می‌باشد.

[۲] ترازوهای قدیمی را تصور کنید که دو کفه داشت و برای مقایسه وزن دو کالا به‌کار می‌رفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۰ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ: قَالَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ شَهْرٌ کَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِیَّةِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ اَلْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِیهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِکَ فِیهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِیَ فِیهِ ذَرَارِیُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ اَلنِّیرَانُ فِی مَضَارِبِنَا وَ اُنْتُهِبَ مَا فِیهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اَللَّهِ حُرْمَةٌ فِی أَمْرِنَا إِنَّ یَوْمَ اَلْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلاَءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [یَا أَرْضَ کَرْبٍ وَ بَلاَءٍ أَوْرَثْتِنَا] اَلْکَرْبَ [وَ] اَلْبَلاَءَ إِلَى یَوْمِ اَلاِنْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ اَلْبَاکُونَ فَإِنَّ اَلْبُکَاءَ یَحُطُّ اَلذُّنُوبَ اَلْعِظَامَ.» ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «کَانَ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذَا دَخَلَ شَهْرُ اَلْمُحَرَّمِ لاَ یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ اَلْکِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ اَلْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ: «هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی قُتِلَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ.»»

 الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۸

 

از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که محرّم ماهی است که اهل جاهلیت جنگ در آن را حرام می‌دانستند، اما در این ماه [ریختنِ] خون ما (اهل‌بیت) را حلال شمرده شد، حرمت ما هتک شد، فرزندان و زنانمان اسیر شدند، در خیمه‌هایمان آتش افروخته شد، اموالمان که در آن‌ها بود غارت شد و [لااقل] به‌خاطر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حرمتمان اصلاً رعایت نشد.

به‌راستی که روز [شهادتِ] امام حسین (علیه‌السلام) ریشه‌هایمان را زخمی کرد، اشک‌هایمان را جاری کرد، عزیزمان را در سرزمین کرب‌وبلاء خوار کرد و این زمین تا روز قیامت برای ما کرب (اندوه) و بلاء به ارث گذاشت.

پس گریه‌کنندگان باید برای کسی مثل امام حسین (علیه‌السلام) گریه کنند؛ چراکه این گریه، گناهان بزرگ را [مثل برگ پاییزی] فرو می‌ریزد.»

امام رضا (علیه‌السلام) سپس فرمودند:

«پدرم (امام کاظم علیه‌السلام)، وقتی ماه محرم فرا می‌رسید، کسی ایشان را خندان نمی‌دید و تا روز دهم، اندوه بر ایشان غالب می‌شد.

وقتی روز دهم فرا می‌رسید، این روز، روز مصیبت و غم و گریه‌ی ایشان بود و می‌فرمود: «این، روزی است که حسین (علیه‌السلام) در آن کشته شده است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ لِی عَبْدٌ صَالِحٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ: «یَا سَمَاعَةُ أَمِنُوا عَلَى فُرُشِهِمْ وَ أَخَافُونِی أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَتِ اَلدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا إِلاَّ وَاحِدٌ یَعْبُدُ اَللَّهَ وَ لَوْ کَانَ مَعَهُ غَیْرُهُ لَأَضَافَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ حَیْثُ یَقُولُ: «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ» فَغَبَرَ بِذَلِکَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ آنَسَهُ بِإِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ فَصَارُوا ثَلاَثَةً أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لَقَلِیلٌ وَ إِنَّ أَهْلَ اَلْکُفْرِ لَکَثِیرٌ أَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ؟» فَقُلْتُ: لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «صُیِّرُوا أُنْساً لِلْمُؤْمِنِینَ یَبُثُّونَ إِلَیْهِمْ مَا فِی صُدُورِهِمْ فَیَسْتَرِیحُونَ إِلَى ذَلِکَ وَ یَسْکُنُونَ إِلَیْهِ.»

 الکافی، ج۲، ص۲۴۳

 

از سماعة بن مهران نقل شده است:

امام کاظم (صلوات‌الله‌علیه) به من فرمودند:

«ای سماعه! (مدعیان ایمان) در بسترهایشان آسوده‌اند و مرا می‌ترسانند![۱]

بدان که به خدا قسم، زمانی در این دنیا بود که فقط یک نفر خداوند را عبادت می‌کرد و اگر کسی غیر از او همراهش بود، خداوند (عزّوجلّ) از او نیز یاد می‌کرد؛ آن‌جا که می‌فرماید:

«إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ»[نحل:۱۲۰]؛

«به‌راستی که ابراهیم امتی بود که مطیع خداوند بود، گرایش به حق داشت و هرگز از مشرکان نبود.»[۲]

با خواست خداوند (مدت‌ها) چنین گذشت. سپس خداوند اسماعیل و اسحاق را با او مأنوس فرمود. آن‌گاه سه نفر شدند.[۳]

بدان که به خدا قسم، مؤمن(های حقیقی) کم هستند و اهل کفر بسیارند. می‌دانی چرا؟»

سماعه گوید: عرض کردم:

نمی‌دانم فدایتان شوم.

حضرت فرمودند:

«آنان انیس مؤمنان شده‌اند تا (مؤمنان) آن‌چه در سینه‌شان است را با آنان در میان بگذارند تا (از این طریق) راحت شوند و آرامش یابند.»

 

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «لَیْسَ کُلُّ مَنْ قَالَ بِوَلاَیَتِنَا مُؤْمِناً وَ لَکِنْ جُعِلُوا أُنْساً لِلْمُؤْمِنِینَ.»

 الکافی، ج۲، ص۲۴۴

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«همه کسانی که مدعی ولایت ما هستند، مؤمن نیستند، اما آنان انیس مؤمنین قرار داده شده‌اند.»[۴]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] گویا منظور این است که وضعیت کسانی که ایمان حقیقی ندارند، گرایش به حق ندارند و به تن‌آسایی مشغول‌اند، مرا می‌ترساند (که دین خدا یاری نشود.) در ادامه نیز حضرت اشاره می‌کنند که البته این وضعیت عجیب نیست و در طول تاریخ مؤمنان راستین در اقلیت بوده‌اند.

[۲] معمولاً این تعبیر که «حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) یک امت بود» را چنین تفسیر می‌کنند که ایشان به‌جهت شخصیتِ بزرگی که داشتند (و البته کسی منکر عظمت شیخ‌الانبیاء نیست)، یک‌تنه یک امت بوده‌اند. درحالی‌که بنا بر این حدیث، این آیه شریفه چنین توضیح می‌یابد که چون ایشان تنها موحد و تنها مؤمن بوده‌اند، امت حنیف و امت اسلام، از همین یک نفر تشکیل یافته بود و ایشان این عَلَم را یکه و تنها بر دوش داشتند. البته همین غربت و استقامت ایشان در مسیر حق، نشان از عزم پولادین و شخصیت باعظمت این پیامبر اولوالعزم دارد.

[۳] البته باید دانست که دوران تنهایی حضرت ابراهیم که به آن اشاره شده است، بعد از وفات حضرت لوط (پیامبر الهی و برادرزاده حضرت ابراهیم علیهماالسلام) بوده است. ایشان در فاصله مرگ لوط و ولادت اسماعیل و اسحاق، تنها مؤمن حقیقی روی کره زمین بوده‌اند. علی‌نبینا‌وآله‌وعلیهم‌السلام

[۴] در روایات مذکور، از غربت مؤمنان راستین و تعداد اندکشان نسبت به دیگران سخن گفته شده و چنین بیان شده که خداوند سایرین را مایه «اُنسِ» آنان قرار داده است. «انس» در لغت ضد «وحشت» است. وحشت؛ یعنی ترسی که ناشی از تنهایی است. بنابراین اراده خداوند چنین بوده که مؤمنان حقیقی میان سایرین زندگی کنند، با آنان رفت‌وآمد داشته باشند و از تنهایی و غربتشان دچار وحشت نشوند.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیش‌تر مطلبی با عنوان «چرا اهل‌بیت «غریب»اند؟» منتشر شده بود که در آن به «غربت اهل‌بیت علیهم‌السلام»، «غربت مؤمن»، «غربت عالم» و «علت این غربت» اشاره شده بود. بازخوانی آن مطلب نیز توصیه می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِی شَیْخٌ مِنْ أَهْلِ قَطِیعَةِ الرَّبِیعِ مِنَ الْعَامَّةِ بِبَغْدَادَ مِمَّنْ کَانَ یُنْقَلُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِی: قَدْ رَأَیْتُ بَعْضَ مَنْ یَقُولُونَ بِفَضْلِهِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ فَمَا رَأَیْتُ مِثْلَهُ قَطُّ فِی فَضْلِهِ وَ نُسُکِهِ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ جُمِعْنَا أَیَّامَ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ ثَمَانِینَ رَجُلًا مِنَ الْوُجُوهِ الْمَنْسُوبِینَ إِلَى الْخَیْرِ فَأُدْخِلْنَا عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَنَا السِّنْدِیُّ: یَا هَؤُلَاءِ انْظُرُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ هَلْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ فَإِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَدْ فُعِلَ بِهِ وَ یُکْثِرُونَ فِی ذَلِکَ وَ هَذَا مَنْزِلُهُ وَ فِرَاشُهُ مُوَسَّعٌ عَلَیْهِ غَیْرُ مُضَیَّقٍ وَ لَمْ یُرِدْ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سُوءاً وَ إِنَّمَا یَنْتَظِرُ بِهِ أَنْ یَقْدَمَ فَیُنَاظِرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هَذَا هُوَ صَحِیحٌ مُوَسَّعٌ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ فَسَلُوهُ. قَالَ: وَ نَحْنُ لَیْسَ لَنَا هَمٌّ إِلَّا النَّظَرُ إِلَى الرَّجُلِ وَ إِلَى فَضْلِهِ وَ سَمْتِهِ فَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: «أَمَّا مَا ذَکَرَ مِنَ التَّوْسِعَةِ وَ مَا أَشْبَهَهَا فَهُوَ عَلَى مَا ذَکَرَ غَیْرَ أَنِّی أُخْبِرُکُمْ أَیُّهَا النَّفَرُ أَنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ فِی سَبْعِ تَمَرَاتٍ وَ أَنَا غَداً أَخْضَرُّ وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ.» قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ یَضْطَرِبُ وَ یَرْتَعِدُ مِثْلَ السَّعَفَةِ.

 الکافی، ج‏۱، ص۲۵۸

 

از یکی از مشایخ اهل‌سنت بغداد که راوی حدیث بوده است، نقل شده است:

در ایام (وزارتِ) سِندی بن شاهک، ما - هشتاد نفر از چهره‌های خوش‌نام - را جمع کردند و نزد موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) بردند.

سندی به ما گفت: آقایان! به این مرد نگاه کنید! آیا دچار آسیب و بیماری‌ای شده است؟ چراکه مردم گمان می‌کنند بلایی سرش آمده است و در این، رابطه بزرگ‌نمایی می‌کنند. درحالی‌که این منزل و بستر اوست. او در آسایش است و در تنگنا نیست. امیرالمؤمنین (هارون‌الرشید) هیچ بدی‌ای به او نمی‌کند. (موسی‌بن‌جعفر) فقط منتظر است که امیرالمؤمنین (هارون‌الرشید) از سفر بازگردد تا با ایشان دیدار کند. این مرد سالم است و از هر جهت در آسایش است. پس (می‌توانید) از خودش بپرسید.

راوی گوید:

ما فقط دوست داشتیم به آن مرد (امام کاظم علیه‌السلام) و به فضایل و چهره نورانی‌اش نگاه کنیم.

آن‌گاه موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) فرمود:

«آن‌چه درباره آسایش و این‌چیزها گفت، همان‌طور است، جز این‌که من به شما خبر می‌دهم که من با هفت خرمای سمی، مسموم شده‌ام و فردا رنگم دگرگون می‌شود و پس‌فردا از دنیا خواهم رفت.»

راوی گوید:

نگاهم به سِندی بن شاهک افتاد که پریشان بود و مانند شاخه خرما می‌لرزید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر راجع به فتنه وقف و شبهاتی که سران واقفه در خصوص پذیرش امامت امام رضا (علیه‌السلام) برای شیعیان ایجاد کرده بودند، اشاره شده بود.

پیش‌بینی و پیش‌گیری‌های پدرشان، امام کاظم (علیه‌السلام) در این خصوص جالب توجه است...

 

 

...عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْدَمَ الْعِرَاقَ بِسَنَةٍ وَ عَلِیٌّ ابْنُهُ جَالِسٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ أَمَا إِنَّهُ سَیَکُونُ فِی هَذِهِ السَّنَةِ حَرَکَةٌ فَلَا تَجْزَعْ لِذَلِکَ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا یَکُونُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ فَقَدْ أَقْلَقَنِی مَا ذَکَرْتَ. فَقَالَ: «أَصِیرُ إِلَى الطَّاغِیَةِ أَمَا إِنَّهُ لَا یَبْدَأُنِی مِنْهُ سُوءٌ وَ مِنَ الَّذِی یَکُونُ بَعْدَهُ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا یَکُونُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: «یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: «مَنْ ظَلَمَ ابْنِی هَذَا حَقَّهُ وَ جَحَدَ إِمَامَتَهُ مِنْ بَعْدِی کَانَ کَمَنْ ظَلَمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ حَقَّهُ وَ جَحَدَهُ إِمَامَتَهُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص.» قَالَ: قُلْتُ: وَ اللَّهِ لَئِنْ مَدَّ اللَّهُ لِی فِی الْعُمُرِ لَأُسَلِّمَنَّ لَهُ حَقَّهُ وَ لَأُقِرَّنَّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ. قَالَ: «صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ یَمُدُّ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ وَ تُسَلِّمُ لَهُ حَقَّهُ وَ تُقِرُّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ وَ إِمَامَةِ مَنْ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ.» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَنْ ذَاکَ؟ قَالَ: «مُحَمَّدٌ ابْنُهُ.» قَالَ: قُلْتُ: لَهُ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ.

 الکافی، ج۱، ص۳۱۹

 

از محمد بن سنان نقل شده است:

یک سال پیش از آن‌که امام کاظم علیه‌السلام (با اجبار خلیفه عباسی) به عراق بیایند، خدمت ایشان رسیدم. فرزندشان علی (امام رضا علیه‌السلام) نیز کنارشان نشسته بود.

امام کاظم (علیه‌السلام) به من نگاه کردند و فرمودند:

«ای محمد! بدان که امسال حرکتی (سفری) رخ می‌دهد. بابت آن بی‌صبری نکن.»

عرض کردم:

آن حرکت چیست، فدایتان شوم؟ سخنتان مرا نگران کرد.

حضرت فرمودند:

«به‌سوی آن طاغوت (مهدی عباسی) منتقل می‌شوم اما از جانب او و خلیفه بعد از او (هادی عباسی) به من آسیبی نمی‌رسد.»[*]

عرض کردم:

چه اتفاقی می‌افتد، فدایتان شوم؟

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»[ابراهیم:۲۷]؛ «خداوند ظالمان را گمراه می‌کند و خداوند هرچه بخواهد انجام می‌دهد.»

عرض کردم:

این (ظلم) چیست، فدایتان شوم؟

حضرت فرمودند:

«هرکس در حق این پسرم ظلم کند و امامتش را پس از من انکار کند، مانند کسی است که در حق علی‌بن‌ابی‌طالب ظلم کرده است و امامت ایشان پس از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) را انکار کرده است.»

عرض کردم:

به خدا قسم، اگر خداوند عمر مرا طولانی گرداند [که امامت امام رضا علیه‌السلام را درک کنم]، حتماً حقش را تسلیم او می‌کنم و به امامتش اقرار می‌نمایم.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«راست گفتی، ای محمد! خداوند عمرت را طولانی می‌گرداند و تو حق فرزندم را به او تسلیم می‌کنی و به امامت او و امامت کسی که بعد از او (امام) است، اقرار می نمایی.»

عرض کردم:

او کیست؟

حضرت فرمودند:

«محمد، پسرش (امام جواد علیه‌السلام)»

عرض کردم:

رضایت و تسلیم (من) برای او باد.


 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] همان‌طور که می‌دانید، امام کاظم (علیه‌السلام) به دستور هارون‌الرشید، فرزند هادی عباسی، به شهادت رسیدند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ ع فَقَالَ لَهُ یَحْیَى: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَى رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ شَعْرَةٌ فِیهِ وَ لَا فِی جَسَدِی إِلَّا قَامَتْ.» ثُمَّ قَالَ: «لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.»

 الأمالی(للمفید)، ص۲۳

 

از ابن‌مغیره نقل شده است: من و یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی[۱]، نزد امام کاظم (علیهماالسلام) بودیم.

یحیی به ایشان عرض کرد:

فدایتان شوم، آن‌ها گمان می‌کنند که شما غیب می‌دانید.

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! دستت را روی سرم بگذار! به خدا قسم، هیچ مویی روی سرم و روی بدنم نمانده، مگراین‌که راست شده است.»

سپس فرمودند:

«نه به خدا قسم، چیزی نیست، مگراین‌که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ارث رسیده است.»

 

 

 

همچنین سید رضی نقل کرده است که وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) توصیفات ظاهری قوم مغول (که فاصله‌ای طولانی با سرزمین‌های اسلامی داشتند) را بیان فرمودند، یکی از اصحاب به ایشان عرض کرد:

ای امیر مؤمنان! قطعاً به شما علم غیب داده شده است.

حضرت خندیدند و به آن مرد که از قبیله بنی‌کلاب بود، فرمودند:

«یَا أَخَا کَلْبٍ‏ لَیْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.»

 نهج‌البلاغة، ص۱۸۶

 

«ای برادر کلبی! این علم غیب نیست. این، فقط علمی است که یک از دارای علم[۲] آموخته شده است.

علم غیب، تنها علم به زمان برپایی قیامت است و آن‌چیزهایی که خداوند (سبحانَهُ) فرموده است؛

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[لقمان:۳۴]؛

«به‌راستی که خداوند، نزد اوست علم به هنگام برپایی قیامت و او باران را نازل می‌فرماید و او می‌داند که در رَحِم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به‌دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام مکان می‌میرد. به‌راستی که خداوند دانا و آگاه است.»

پس خداوند (سبحانه) می‌داند که چه‌چیز در رَحِم‌هاست؛ این‌که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوت‌مند است یا بخیل، شقی است یا سعادتمند و این‌که او کسی است که در آتش (جهنم) هیزم است یا در بهشت، هم‌نشین پیامبر است.

این، همان علم غیبی است که هیچ‌کس جز خداوند نمی‌داند و هر علمی غیر از این، علمی است که خداوند به پیامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آموخته است و او به من آموخت و برایم دعا کرد که سینه‌ام آن را در بر گیرد و قفسه سینه‌ام احاطه‌اش کند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] از نوادگان امام حسن مجتبی؛ یحیی، پسر عبدالله محض، پسر حسن مثنی، پسر امام حسن مجتبی (علیه‌السلام). او که برادر محمد نفس زکیه بود، علیه هارون‌الرشید قیام کرد و در نهایت زندانی شد و در زندان از دنیا رفت.

[۲] گویا مقصود، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ ع قَالَ قَالَ:

«لَیْسَ حُسْنُ الْجِوَارِ کَفَّ الْأَذَى وَ لَکِنَّ حُسْنَ الْجِوَارِ صَبْرُکَ عَلَى الْأَذَى.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۷

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیبا‌ همسایگی کردن، [فقط] خودداری از اذیتِ (همسایه) نیست،

بلکه زیبا همسایگی کردن، این است که بر آزارِ (همسایه) صبر نمایی.»

 

 

 

...عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الْوَصَّافِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۸

 

از امام باقر از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«به من ایمان ندارد؛ کسی که شب سیر بخوابد درحالی‌که همسایه‌اش گرسنه است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «قَدْ کَانَ لِهَذَا اَلْأَمْرِ وَقْتٌ وَ کَانَ فِی سَنَةِ أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْتُمْ بِهِ وَ أَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.»

 الغیبة(للنعمانی)، ج۱، ص۲۹۲

 

از اسحاق بن عمار صیرفی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«به‌راستی برای این امر[۱] وقتِ [معین‌شده]ای بود و آن در سال ۱۴۰ بود.[۲]

اما شما [اصحاب] درباره آن سخن گفتید و آن را فاش نمودید، پس خداوند (عزّوجلّ) آن را به تأخیر انداخت.»

 

 

اما اصحاب از کجا می‌دانستند که قیام در زمان امامت امام صادق (علیه‌السلام) اتفاق خواهد افتاد؟

به روایت زیر توجه کنید...

 

 

...عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «هَذَا وَ اَللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.» قَالَ عَنْبَسَةُ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِکَ فَقَالَ: «صَدَقَ جَابِرٌ.» ثُمَّ قَالَ: «لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَیْسَ کُلُّ إِمَامٍ هُوَ اَلْقَائِمَ بَعْدَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی کَانَ قَبْلَهُ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۰۷

 

از حسن بن محبوب نقل شده است:

جابر بن یزید جُعفی روایت کرد:

از امام باقر درباره حضرت قائم سؤال شد.

حضرت با دستشان بر [شانه‌ی فرزندشان] امام صادق (علیهم‌السلام) زدند و فرمودند:

«به خدا قسم، این [فرزندم]، قائم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.»

حسن بن محبوب گوید:

[بعدها] عنبسة بن بِجاد گفت:

وقتی امام باقر وفات کردند، نزد امام صادق (علیهماالسلام) رفتم و روایتی که جابر بن یزید نقل کرده بود را به ایشان اطلاع دادم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«جابر راست گفته است.»

سپس فرمودند:

«شاید شما فکر می‌کنید چنین نیست که هر امامی قائم است، بعد از امامی که پیش از او بوده است.»

 

 

همچنین در روایات اشاره شده است که پس از قیام و شهادت امام صادق (علیه‌السلام)، برای امام بعدی گشایش حاصل می‌شود.

به روایات زیر توجه کنید...

 

 

...حَدَّثَنِی سَعِیدٌ اَلْمَکِّیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ کَانَتْ لَهُ مَنْزِلَةٌ مِنْهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «یَا سَعِیدُ اَلْأَئِمَّةُ اِثْنَا عَشَرَ إِذَا مَضَى سِتَّةٌ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَى اَلسَّابِعِ وَ یَمْلِکُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ خَمْسَةٌ وَ تَطْلُعُ اَلشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا عَلَى یَدِ اَلسَّادِسِ.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از سعید مکّی - که نزد امام صادق (علیه‌السلام) منزلتی داشت - نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«ای سعید! امامان، دوازده نفر هستند؛ وقتی شش نفرشان از دنیا رفتند، خداوند برای نفر هفتم گشایش ایجاد می‌کند

و پنج نفر از ما اهل بیت، مالک [صاحب حکومت جهانی] می‌شوند و خورشید به دست ششمین نفر، از غربش طلوع می‌کند.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «عَلَى رَأْسِ اَلسَّابِعِ مِنَّا اَلْفَرَجُ.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«فَرَج (گشایش)، بر سرِ هفتمین نفر از ما (اهل بیت) است.»

 

 

 

...حَدَّثَنِی اَلْإِصْطَخْرِیُّ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «کَأَنِّی بِابْنِ حَمِیدَةَ عَلَى أَعْوَادِهَا قَدْ دَانَتْ لَهُ شَرْقُ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبُهَا.»

 الغیبة(للطوسی)، ج۱، ص۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«گویی بر شاخه‌ها (نسلِ) پسر حمیده[۳] می‌بینم که شرق و غرب زمین در برابرش خاضع و مطیع می‌گردند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، قیام امام و تحقق نظام ولایی است.

[۲] توجه داشته باشید که امام صادق (علیه‌السلام) متولد سال ۸۳ هجری قمری بوده‌اند، در سال ۱۱۴ به امامت رسیده‌اند و در سال ۱۴۸ به شهادت رسیده‌اند.

[۳] حمیده، نام همسر امام صادق و مادر امام کاظم (علیهماالسلام) است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۰۷:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«أَصْلُ خَرَابِ الْبَدَنِ تَرْکُ الْعَشَاءِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ریشه تخریب بدن، ترک کردن شام است.»

 

 

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ع لَا یَدَعُ الْعَشَاءَ وَ لَوْ بِکَعْکَةٍ وَ کَانَ یَقُولُ ع: «إِنَّهُ قُوَّةٌ لِلْجِسْمِ.» وَ قَالَ: وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا قَالَ: «وَ صَالِحٌ لِلْجِمَاعِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۸

 

از سلیمان بن جعفر جعفری نقل شده است:

امام کاظم (علیه‌السلام) هیچ‌گاه شام را ترک نمی‌کردند، ولو با نان خشک.

ایشان می‌فرمودند:

«به‌راستی که شام خوردن موجب قوت گرفتن جسم می‌شود.»

و یادم نمی‌رود که فرمودند:

«و برای نزدیکی خوب است.»

 

 

 

...عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«مَنْ تَرَکَ الْعَشَاءَ لَیْلَةَ السَّبْتِ وَ لَیْلَةَ الْأَحَدِ مُتَوَالِیَتَیْنِ ذَهَبَتْ عَنْهُ قُوَّتُهُ فَلَمْ تَرْجِعْ إِلَیْهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی که شام را در شب شنبه و شب یکشنبه، پشت‌سرهم ترک کند، قوّتش از بین می‌رود و چهل روز به او برنمی‌گردد.»

 

 

 

...عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ رَجُلٍ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«طَعَامُ اللَّیْلِ أَنْفَعُ مِنْ طَعَامِ النَّهَارِ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«غذای شب از غذای روز (ناهار) سودمندتر است.»

 

 

 

...عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ بَعْضِ الْأَهْوَازِیِّینَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ:

«إِنَّ فِی الْجَسَدِ عِرْقاً یُقَالُ لَهُ الْعَشَاءُ فَإِنْ تَرَکَ الرَّجُلُ الْعَشَاءَ لَمْ یَزَلْ یَدْعُو عَلَیْهِ ذَلِکَ الْعِرْقُ إِلَى أَنْ یُصْبِحَ یَقُولُ أَجَاعَکَ اللَّهُ کَمَا أَجَعْتَنِی وَ أَظْمَأَکَ اللَّهُ کَمَا أَظْمَأْتَنِی فَلَا یَدَعَنَّ أَحَدُکُمُ الْعَشَاءَ وَ لَوْ بِلُقْمَةٍ مِنْ خُبْزٍ أَوْ شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ.»

 الکافی، ج۶، ص۲۸۹

 

از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که در بدن رگی است که به آن عَشاء (شام) گفته می‌شود و اگر انسان شام را ترک کند، آن رگ او را تا صبح پیوسته نفرین می‌کند؛ می‌گوید:

"خدا تو را گرسنه کند همان‌طور که مرا گرسنه کردی و تشنه‌ات کند همان‌طور که مرا تشنه کردی."

پس هیچ‌یک از شما شام را ترک نکند، ولو با لقمه‌ای نان یا جرعه‌ای آب.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب مرتبط:

نظر مخالف امام صادق با برخی اطباء قدیم و جدید!

ناهار ممنوع؛ فقط صبحانه و شام

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر