دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۷۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

 

...عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ:

«یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَیُدْفَنُ فِی أَرْضِ طُوسَ وَ هِیَ بِخُرَاسَانَ یُقْتَلُ فِیهَا بِالسَّمِّ فَیُدْفَنُ فِیهَا غَرِیباً مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ»

 الأمالی(للصدوق)، ص۱۱۸

 

از حسین‌بن‌یزید از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«از میان فرزندانِ پسرم موسى (علیه‌السلام)، مردى (از مدینه) خارج می‌شود که هم‌نام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. در سرزمین طوس که در خراسان است، دفن می‌شود. در آن‌جا با زهر کشته می‌شود و درحالی‌که غریب است، دفن می‌شود.

هرکس او را زیارت کند، درحالی‌که حقش (حقانیتِ امامتش) را می‌شناسد، خداوند (عزّوجلّ) پاداش کسی که پیش از فتحِ (مکه؛ یعنی پیش از قدرت گرفتن اسلام، برای پیروزی اسلام) انفاق کرده باشد و جنگیده باشد را به او می‌دهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

دَسَّ مُعَاوِیَةُ إِلَى عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ وَ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ إِلَى حُجْرِ بْنِ الْحَارِثِ وَ شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ دَسِیساً أَفْرَدَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِعَیْنٍ مِنْ عُیُونِهِ أَنَّکَ إِنْ قَتَلْتَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَلَکَ مِائَتَا أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ جُنْدٌ مِنْ أَجْنَادِ الشَّامِ وَ بِنْتٌ مِنْ بَنَاتِی فَبَلَغَ الْحَسَنَ ع فَاسْتَلْأَمَ وَ لَبِسَ دِرْعاً وَ کَفَرَهَا وَ کَانَ یَحْتَرِزُ وَ لَا یَتَقَدَّمُ لِلصَّلَاةِ بِهِمْ إِلَّا کَذَلِکَ فَرَمَاهُ أَحَدُهُمْ فِی الصَّلَاةِ بِسَهْمٍ فَلَمْ یَثْبُتْ فِیهِ لِمَا عَلَیْهِ مِنَ اللَّأْمَةِ فَلَمَّا صَارَ فِی مُظْلَمِ سَابَاطَ ضَرَبَهُ أَحَدُهُمْ بِخَنْجَرٍ مَسْمُومٍ فَعَمِلَ فِیهِ الْخَنْجَرُ فَأَمَرَ ع أَنْ یُعْدَلَ بِهِ إِلَى بَطْنِ جُرَیْحَى وَ عَلَیْهَا عَمُّ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِی عُبَیْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ قَیْلَةَ فَقَالَ الْمُخْتَارُ لِعَمِّهِ تَعَالَ حَتَّى نَأْخُذَ الْحَسَنَ وَ نُسَلِّمَهُ إِلَى مُعَاوِیَةَ فَیَجْعَلَ لَنَا الْعِرَاقَ فَنَذِرَ بِذَلِکَ الشِّیعَةُ مِنْ قَوْلِ الْمُخْتَارِ لِعَمِّهِ فَهَمُّوا بِقَتْلِ الْمُخْتَارِ فَتَلَطَّفَ عَمُّهُ لِمَسْأَلَةِ الشِّیعَةِ بِالْعَفْوِ عَنِ الْمُخْتَارِ فَفَعَلُوا فَقَالَ الْحَسَنُ ع: «وَیْلَکُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ مُعَاوِیَةَ لَا یَفِی لِأَحَدٍ مِنْکُمْ بِمَا ضَمِنَهُ فِی قَتْلِی وَ إِنِّی أَظُنُّ أَنِّی إِنْ وَضَعْتُ یَدِی فِی یَدِهِ فَأُسَالِمُهُ لَمْ یَتْرُکْنِی أَدِینُ لِدِینِ جَدِّی ص وَ إِنِّی أَقْدِرُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدِی وَ لَکِنِّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَبْنَائِکُمْ وَاقِفِینَ عَلَى أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ یَسْتَسْقُونَهُمْ وَ یَسْتَطْعِمُونَهُمْ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا یُسْقَوْنَ وَ لَا یُطْعَمُونَ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَا کَسَبَتْهُ أَیْدِیهِمْ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» فَجَعَلُوا یَعْتَذِرُونَ بِمَا لَا عُذْرَ لَهُمْ فِیهِ فَکَتَبَ الْحَسَنُ مِنْ فَوْرِهِ ذَلِکَ إِلَى مُعَاوِیَةَ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ خَطْبِی انْتَهَى إِلَى الْیَأْسِ مِنْ حَقٍّ أُحْیِیهِ وَ بَاطِلٍ أُمِیتُهُ وَ خَطْبُکَ خَطْبُ مَنِ انْتَهَى إِلَى مُرَادِهِ وَ إِنَّنِی أَعْتَزِلُ هَذَا الْأَمْرَ وَ أُخَلِّیهِ لَکَ وَ إِنْ کَانَ تَخْلِیَتِی إِیَّاهُ شَرّاً لَکَ فِی مَعَادِکَ وَ لِی شُرُوطٌ أَشْتَرِطُهَا لَا تَبْهَظَنَّکَ إِنْ وَفَیْتَ لِی بِهَا بِعَهْدٍ وَ لَا تَخِفُّ إِنْ غَدَرْتَ.» وَ کَتَبَ الشُّرُوطَ فِی کِتَابٍ آخَرَ فِیهِ یُمَنِّیهِ بِالْوَفَاءِ وَ تَرْکِ الْغَدْرِ وَ سَتَنْدَمُ: «یَا مُعَاوِیَةُ کَمَا نَدِمَ غَیْرُکَ مِمَّنْ نَهَضَ فِی الْبَاطِلِ أَوْ قَعَدَ عَنِ الْحَقِّ حِینَ لَمْ یَنْفَعِ النَّدَمُ وَ السَّلَامُ.»

 علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۲۲۱

 

معاویه مخفیانه نزد «عمرو بن حریث» و «اشعث بن قیس« و «حجر بن حجر» و «شبث بن ربعی» مأمورانی علی‌حده و جداگانه فرستاد و به هرکدام نوید داد اگر حسن‌بن‌علی (علیهماالسلام) را بکشید دویست هزار درهم خواهید گرفت و علاوه بر آن سرکرده لشکری از لشکریان شام شده و دختری از دخترانم را به شما خواهم داد.

این خبر به سمع مبارک امام حسن (علیه‌السلام) رسید پس از آن تاریخ زره به تن مبارک نموده و آن را زیر لباس مخفی می‌کردند و حتّی‌الامکان از اجتماعات احتراز می‌فرمودند و در نماز جماعت حاضر نمی‌شدند، مگر با زره.

در یکی از روزها شخصی در هنگام نماز تیری به حضرتش پرتاب کرد ولی به واسطه داشتن زره آن تیر اصابت به بدن امام (علیه‌السلام) نکرد. بار دیگر وقتی امام (علیه‌السلام) در تاریکی ساباط (مدائن) عبور می‌کردند شخصی که در تعقیب آن حضرت بود با خنجری مسموم حمله کرد و ضربتی به امام (علیه‌السلام) زد. ضربت کارگر واقع شد.

 

لذا حضرت امر فرمودند که او را به قبیله جریحی که حاکم بر آن‌ها عموی «مختار بن ابی‌عبید بن مسعود بن قیله» بود، ببرند. حضرت را به آن‌جا انتقال دادند.

مختار به عموی خود گفت: حسن را بگیر و تسلیم معاویه کن، او عراق را به ما خواهد داد. شیعیان از گفتار مختار به عمویش به هم برآمدند پس قصد کردند مختار را بکشند. عمویش از شیعیان عذرخواهی نمود و تقاضا کرد او را ببخشند. شیعیان از کشتنش درگذشتند.

 

امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند:

«وای بر شما، به خدا قسم معاویه به آنچه در مقابل کشتن من به شما وعده داده وفا نخواهد کرد و من تصور می‌کنم اگر دستم را در دست او گذارده و با وی صلح کنم مرا به حال خود نمی‌گذارد تا به آئین جدّم عمل کنم.

من می‌توانم به تنهایی خدای عزّ و جلّ را پرستش کنم، ولی آینده شما را می‌بینم که پسرانتان بر در خانه‌های پسران آن‌ها ایستاده و از آن‌ها نان و آبی که خداوند برایشان مقرّر کرده را مطالبه می‌کنند، ولی آنها توجّهی به خواسته ایشان نکرده و نان و آبی به آنها نمی‌دهند.

پس دوری و هلاکت بر ایشان و رفتارشان باد و به‌زودی آن‌ها که ستم می‌کنند خواهند دانست که به چه جایگاهی باز خواهند گشت.»

پس مردم عذرخواهی کرده ولی عذری نداشتند.

 

سپس امام حسن (علیه‌السلام) نامه‌ای به این شرح به معاویه مرقوم فرمودند:

«امّا بعد؛ کار من منتهی شد به این که مأیوس گشتم از حقّی که احیاء کرده و باطلی که از بین ببرم آن را. ولی کار تو بر وفق مرادت گردید و من از این امر (خلافت) کناره گرفته و آن را برای تو می‌گذارم، اگر چه واگذاری من به ضرر قیامت و معاد تو می‌باشد.

شروطی را پیشنهاد می‌کنم که وفاء به آن‌ها بر تو گران و سنگین نبوده و از این‌که با تو غدر و حیله کرده باشم در هراس و بیم مباش.»

شروط[*] را حضرت در نامه‌ای دیگر مرقوم نموده و در آن آرزو کردند معاویه به آن‌ها وفاء کرده و طریق حیله و مکر را پیش نگیرد.

سپس در پایان نامه نوشتند:

«ای معاویه به زودی پشیمان می‌شوی همان‌طوری که دیگران که در باطل قدم گذارده یا عدول از حقّ نمودند پشیمان شدند. ولی این پشیمانی زمانی بود که نفعی به حالشان نداشت. والسلام.»

(ترجمه مرحوم سیدمحمدجواد ذهنی تهرانی)

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــ

در مورد مواد صلح‌نامه امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) با معاویه (علیه‌اللعنة)، نقل‌های تاریخی، مختلف است.

در این فایل، بخشی از کتاب «حیات فکرى و سیاسى ائمه» نوشته محقق گرامی، حجت‌الاسلام رسول جعفریان، که تحقیقی در این رابطه است، آماده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۹:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: یَأْخُذُ الْإِنْسَانُ‏ مِنْ‏ طِینِ‏ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَیَنْتَفِعُ بِهِ وَ یَأْخُذُ غَیْرُهُ وَ لَا یَنْتَفِعُ بِهِ! فَقَالَ: «لَا وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، مَا یَأْخُذُهُ أَحَدٌ وَ هُوَ یَرَى أَنَّ اللَّهَ یَنْفَعُهُ بِهِ إِلَّا نَفَعَهُ بِهِ.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۸۸

 

از عبدالله بن ابی‌یعفور نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

بعضی افراد از خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) برمی‌دارند و از آن بهره می‌برند، اما بعضی دیگر آن را برمی‌دارند، اما بهره‌ای نمی‌برند!

حضرت فرمودند:

«نه، قسم به خداوند که خدایی جز او نیست، هیچ‌کس نیست که خاک قبر امام حسین (علیه‌السلام) را برگیرد و اعتقاد داشته باشد که خداوند به‌واسطه‌ی آن به او بهره می‌رساند، مگرآن‌که از آن بهره‌مند خواهد شد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: «إِنَ‏ عِنْدَ رَأْسِ‏ الْحُسَیْنِ‏ ع لَتُرْبَةً حَمْرَاءَ فِیهَا شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِلَّا السَّامَ.» قَالَ: فَأَتَیْنَا الْقَبْرَ بَعْدَ مَا سَمِعْنَا هَذَا الْحَدِیثَ فَاحْتَفَرْنَا عِنْدَ رَأْسِ الْقَبْرِ فَلَمَّا حَفَرْنَا قَدْرَ ذِرَاعٍ ابْتَدَرَتْ عَلَیْنَا مِنْ رَأْسِ الْقَبْرِ مِثْلُ السِّهْلَةِ حَمْرَاءَ قَدْرَ الدِّرْهَمِ فَحَمَلْنَاهَا إِلَى الْکُوفَةِ فَمَزَجْنَاهُ وَ أَقْبَلْنَا نُعْطِی النَّاسَ یَتَدَاوَوْنَ بِهَا.

 الکافی، ج‏۴، ص۵۸۸

 

از یونس بن ربیع نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«نزد (جایگاهِ) سر مبارک امام حسین (علیه‌السلام) خاکِ سرخی است که شفای هر دردی در آن است، به‌جز مرگ.»

ما بعد از آن‌که این حدیث را شنیدیم، نزد مزار سیدالشهداء رفتیم و بالای سر قبر را حفر کردیم.

وقتی به اندازه یک ذِراع (حدود نیم‌متر) کندیم، به‌مقدار یک درهم گِلِ شُلِ سرخ‌رنگی به طرف ما پرتاب شد که آن را به کوفه بردیم و با آب مخلوط کردیم و نگه داشتیم.

آن‌گاه آن را به مردم می‌دادیم تا (بیماری‌هایشان را) با آن مداوا کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَزِیدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ: «أَ مَا تُرِیدُ مَا وَعَدْتُکَ؟» قُلْتُ: بَلَى. یَعْنِی الذَّهَابَ إِلَى قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ فَرَکِبَ وَ رَکِبَ إِسْمَاعِیلُ وَ رَکِبْتُ مَعَهُمَا حَتَّى إِذَا جَازَ الثُّوَیَّةَ وَ کَانَ بَیْنَ الْحِیرَةِ وَ النَّجَفِ عِنْدَ ذَکَوَاتٍ بِیضٍ نَزَلَ وَ نَزَلَ إِسْمَاعِیلُ وَ نَزَلْتُ مَعَهُمَا فَصَلَّى وَ صَلَّى إِسْمَاعِیلُ وَ صَلَّیْتُ فَقَالَ لِإِسْمَاعِیلَ: «قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى جَدِّکَ الْحُسَیْنِ ع.» فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الْحُسَیْنُ بِکَرْبَلَاءَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ لَکِنْ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى الشَّامِ سَرَقَهُ مَوْلًى لَنَا فَدَفَنَهُ بِجَنْبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۱

 

از یزید بن عمر بن طلحه نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) زمانی که در «حیره»[1] بودند، به من فرمودند:

«آیا می‌خواهی آن‌چه به تو وعده داده بودم را انجام دهم؟»

عرض کردم:

بله. حضرت به من وعده داده بودند که مرا به مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ببرند.[2]

پس حضرت سوار بر مرکب شدند، فرزندشان اسماعیل هم سوار شدند و من نیز با آن‌ها همراه شدم (و راه افتادیم) تا از «ثُوَیّه» عبور کردیم و در میان حیره و نجف، کنار سنگ‌های سفیدرنگ[3] رسیدیم.

حضرت پیاده شدند، اسماعیل هم پیاده شد و من نیز با آن‌ها پیاده شدم. حضرت نماز خواندند، اسماعیل هم نماز خواند و من نیز نماز خواندم.

بعد به اسماعیل فرمودند:

«بلند شو و به جدّت امام حسین‌(علیه‌السلام) سلام بده.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، مگر امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا نیستند؟

حضرت فرمودند:

«بله، اما وقتی سر مبارکش را به شام می‌بردند، یکی از یاران ما آن را ربود و کنار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دفن کرد.»

 

 

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَرَّ بِظَهْرِ الْکُوفَةِ فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلِیلًا فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَارَ قَلِیلًا فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مَوْضِعُ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ الْمَوْضِعَیْنِ اللَّذَیْنِ صَلَّیْتَ فِیهِمَا؟ قَالَ: «مَوْضِعُ رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع وَ مَوْضِعُ مَنْزِلِ الْقَائِمِ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۲

 

ابان بن تَغلِب گوید:

همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم. حضرت از پشت کوفه عبور می‌کردند. پیاده شدند و دو رکعت نماز خواندند. سپس کمی جلوتر رفتند و دو رکعت نماز دیگر خواندند.

سپس (سوار مرکب شدند و) کمی دیگر حرکت کردند، بعد پیاده شدند دو رکعت دیگر خواندند.

سپس فرمودند:

«این‌جا مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، پس آن دو مکان قبلی که در آن‌ها نماز خواندید، چه بودند؟

حضرت فرمودند:

«محل (دفنِ) سرم مبارک امام حسین (علیه‌السلام) و منزل‌گاهِ حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه).[4]»

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتداییِ حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن بوده‌اند.

[2] مزار امیرالمؤمنین برای جلوگیری از تعرّض احتمالی خوارج و بنی‌امیه، تا ده‌ها سال مانند مزار همسرشان پنهان بود. امام صادق (علیه‌السلام) پس سقوط بنی‌امیه، در زمانی که با دستور سفّاح، اولین خلیفه بنی‌عباس، به اطراف کوفه منتقل شده بودند، مزار شریفِ ایشان را به شیعیان نشان دادند.

[3] گویا منظور همان زمینی است که سنگ‌های زینتی معروف به «دُرّ نجف» را از آن‌جا استخراج می‌کنند.

[4] گویا منظور همان مکانی است که در غرب قبرستان «وادی السلام» واقع است و امروزه به «مقام صاحب الزمان» مشهور است. از این حدیث چنین برمی‌آید که سر مبارک سیدالشهداء (علیه‌السلام) در فاصله اندکی از این مکان و در وادی‌السلام واقع است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: صَنَعَ لَنَا أَبُو حَمْزَةَ طَعَاماً وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ فَلَمَّا حَضَرْنَا رَأَى رَجُلًا یَنْهَکُ عَظْماً فَصَاحَ بِهِ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ فَإِنِّی سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ: «لَا تَنْهَکُوا الْعِظَامَ فَإِنَّ فِیهَا لِلْجِنِّ نَصِیباً وَ إِنْ فَعَلْتُمْ ذَهَبَ مِنَ الْبَیْتِ مَا هُوَ خَیْرٌ مِنْ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۳۲۲

 

از هیثم بن عروة تمیمی نقل شده است:

ابوحمزه ثمالی غذایی برای ما درست کرده بود. وقتی بر سر سفره حاضر شدیم، ابوحمزه مردی را دید که داشت استخوان را کاملاً پاک می‌کرد.

او را صدا زد و گفت: این کار را نکن؛ چراکه من از امام سجاد (علیه‌السلام) شنیده‌ام که می‌فرمودند:

«در تمیز کردن استخوان، زیاده‌روی نکنید؛ زیرا جن‌ها سهمی در آن دارند و اگر این کار را انجام دهید، از خانه‌تان چیزی می‌رود که بهتر از این (ته‌مانده استخوان) است.»

 

البته، با توجه به روایتی دیگر، این‌کار حرام نیست، بلکه مکروه است...

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الْعَظْمِ‏ أَنْهَکُهُ‏. قَالَ: «نَعَمْ.»

 المحاسن، ج۲، ص۴۷۲

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) درباره تمیز کردنِ کاملِ استخوان سؤال کردم که آیا (جایز است) این کار را دهم؟

حضرت فرمودند: «بله (اشکالی ندارد.)»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

برخی گفته‌اند که مقصود، خوردن مغز استخوان است. و الله العالم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

مفضّل بن عُمر در ضمن حدیث مفصلی پیرامون شگفتی‌های آفرینش که ثابت می‌کند آفرینش، توسط خالق یکتا صورت گرفته است، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:

 

«اعْرِفْ یَا مُفَضَّلُ مَا لِلْأَطْفَالِ فِی الْبُکَاءِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی أَدْمِغَةِ الْأَطْفَالِ رُطُوبَةً إِنْ بَقِیَتْ فِیهَا أَحْدَثَتْ عَلَیْهِمْ أَحْدَاثاً جَلِیلَةً وَ عِلَلًا عَظِیمَةً مِنْ ذَهَابِ الْبَصَرِ وَ غَیْرِهِ وَ الْبُکَاءُ یُسِیلُ تِلْکَ الرُّطُوبَةَ مِنْ رُءُوسِهِمْ فَیُعْقِبُهُمْ ذَلِکَ الصِّحَّةَ فِی أَبْدَانِهِمْ وَ السَّلَامَةَ فِی أَبْصَارِهِمْ أَ فَلَیْسَ قَدْ جَازَ أَنْ یَکُونَ الطِّفْلُ یَنْتَفِعُ بِالْبُکَاءِ وَ وَالِدَاهُ لَا یَعْرِفَانِ ذَلِکَ فَهُمَا دَائِبَانِ لِیُسْکِتَانِهِ وَ یَتَوَخَّیَانِ فِی الْأُمُورِ مَرْضَاتَهُ لِئَلَّا یَبْکِیَ وَ هُمَا لَا یَعْلَمَانِ أَنَّ الْبُکَاءَ أَصْلَحُ لَهُ وَ أَجْمَلُ عَاقِبَةً فَهَکَذَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ مَنَافِعُ لَا یَعْرِفُهَا الْقَائِلُونَ بِالْإِهْمَالِ وَ لَوْ عَرَفُوا ذَلِکَ لَمْ یَقْضُوا عَلَى الشَّیْ‏ءِ أَنَّهُ لَا مَنْفَعَةَ فِیهِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُمْ لَا یَعْرِفُونَهُ وَ لَا یَعْلَمُونَ السَّبَبَ فِیهِ فَإِنَّ کُلَّ مَا لَا یَعْرِفُهُ الْمُنْکِرُونَ یَعْلَمُهُ الْعَارِفُونَ وَ کَثِیراً مَا یَقْصُرُ عَنْهُ عِلْمُ الْمَخْلُوقِینَ مُحِیطٌ بِهِ عِلْمُ الْخَالِقِ جَلَّ قُدْسُهُ وَ عَلَتْ کَلِمَتُهُ‏ فَأَمَّا مَا یَسِیلُ‏ مِنْ أَفْوَاهِ الْأَطْفَالِ مِنَ الرِّیقِ فَفِی ذَلِکَ خُرُوجُ الرُّطُوبَةِ الَّتِی لَوْ بَقِیَتْ فِی أَبْدَانِهِمْ لَأَحْدَثَتْ عَلَیْهِمُ الْأُمُورَ الْعَظِیمَةَ کَمَنْ تَرَاهُ قَدْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الرُّطُوبَةُ فَأَخْرَجَتْهُ إِلَى حَدِّ الْبَلَهِ وَ الْجُنُونِ وَ التَّخْلِیطِ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْأَمْرَاضِ الْمُتْلِفَةِ کَالْفَالِجِ وَ اللَّقْوَة وَ مَا أَشْبَهَهُمَا فَجَعَلَ اللَّهُ تِلْکَ الرُّطُوبَةَ تَسِیلُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ فِی صِغَرِهِمْ لِمَا لَهُمْ فِی ذَلِکَ مِنَ الصِّحَّةِ فِی کِبَرِهِمْ فَتَفَضَّلَ عَلَى خَلْقِهِ بِمَا جَهِلُوهُ وَ نَظَرَ لَهُمْ بِمَا لَمْ یَعْرِفُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوا نِعَمَهُ عَلَیْهِمْ لَشَغَلَهُمْ ذَلِکَ مِنَ التَّمَادِی فِی مَعْصِیَتِهِ فَسُبْحَانَهُ مَا أَجَلَّ نِعْمَتَهُ وَ أَسْبَغَهَا عَلَى الْمُسْتَحِقِّینَ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ خَلْقِهِ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُ الْمُبْطِلُونَ عُلُوّاً کَبِیرا.»

 توحیدالمفضل، ص۵۳

 

«ای مفضّل! منافعِ گریه نوزادان را بشناس. بدان که در مغز نوزادان، رطوبتی است که اگر در آن باقی بماند، به اتفاقاتی بزرگ و بیماری‌هایی سخت مثل نابینایی، دچار می‌شوند. 

گریه، این رطوبت را از سر نوزادان جاری (به بیرون از بدن) می‌کند تا بدن‌ها و چشم‌هایشان سالم بمانند.

نوزاد از این گریه سود می‌برد، اما والدینش این را نمی‌دانند، به‌همین‌خاطر تلاش می‌کنند که او را ساکت کنند و رضایت او را فراهم کنند تا گریه نکند، درحالی‌که آن‌ها نمی‌دانند که گریه کردن، بیش از ساکت شدن، به صلاح کودک است و عاقبت بهتری برای او دارد.

در بسیاری چیزها نیز منافعی هست که افرادی که معتقدند این عالم خدایی ندارد، از آن‌ها آگاه نیستند. اگر آگاه بودند، نمی‌گفتند که آن‌چیز منفعتی ندارد...

 

اما رطوبتی که از دهان نوزادان جاری می‌شود، فایده‌اش، خروج رطوبتی است که اگر در بدن‌هایشان باقی بماند، موجب اتفاقات بزرگی می‌شود.

مثل کسی که رطوبت بر او غلبه کرده و او را تا سرحدِ کودنی و دیوانگی و قاطی کردن پیش می‌برد و نیز موجب بیماری‌های کشنده‌ای مثل فلج و لقوه می‌شود.

پس خداوند نوزادان را چنین خلق کرده است که رطوبت در خردسالی از دهان‌هایشان خارج شود تا در بزرگ‌سالی سلامت باشند.

به‌این‌ترتیب، خداوند به‌خاطرِ نادانیِ مخلوقاتش، به آنان لطف کرده است و به آن‌چه از آن آگاه نبوده‌اند، توجه داشته است.

اگر (بندگان خدا) نعمت‌هایی که پروردگار به آن‌ها داده است را می‌شناختند، از معصیتِ پروردگار باز داشته می‌شدند...»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

بعضی از ما، با دیدنِ اشخاصی که به نوعی به دین منتسب هستند، به دین و دین‌داری علاقه‌مند می‌شویم و پا در راه می‌گذاریم.

مثلاً با پسندیدنِ یک مجری خوش‌تیپ ریشو یا چادری، یک فوتبالیست قرآن‌خوان، یک روحانی خوش‌اخلاق یا...

امام صادق (علیه‌السلام) عاقبت این نوع ورود به دین را چنین توصیف فرموده‌اند:

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: 

«مَنْ دَخَلَ فِی هَذَا الدِّینِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ کَمَا أَدْخَلُوهُ فِیهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِیهِ بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ.»

 الغیبة للنعمانی، ص۲۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«کسی که با (به‌وسیله) اشخاص وارد این دین شود، همان اشخاص او را از دین خارج می‌کنند، همان‌طور که او را داخل کرده بودند

و کسی که با (به‌وسیله) کتاب و سنت وارد دین شود، کوه‌ها به حرکت در می‌آیند، اما آن‌ها از جایشان تکان نمی‌خورند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

شاید بیشتر افرادی که وارد عرصه دین‌داری می‌شوند، در ابتدا به همین شیوه سست؛ (یعنی با دیدن جاذبه‌هایی در افراد دین‌دار) در این مسیر گام بگذارند،

اما باید توجه داشت که برای استقامت در این مسیر، نیاز به محکم کردن پایه‌های عقیدتی و شناخت کامل دین از طریق منابع اصلی آن (قرآن و سنت) است.

در غیر این صورت، به فرموده امام صادق (علیه‌السلام)؛ با تکان‌های کوچک و بزرگ، می‌لرزند و با لغزش آن اشخاص، دچار لغزش می‌شوند و از دین خارج می‌گردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْماً: «یَا حَمَّادُ تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ.» قَالَ فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أَنَا أَحْفَظُ کِتَابَ حَرِیزٍ فِی الصَّلَاةِ. فَقَالَ: «لَا عَلَیْکَ یَا حَمَّادُ قُمْ فَصَلِّ.» قَالَ: فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى الْقِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ. فَقَالَ: «یَا حَمَّادُ لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْکُمْ یَأْتِی عَلَیْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَلَا یُقِیمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً.» قَالَ حَمَّادٌ: فَأَصَابَنِی فِی نَفْسِی الذُّلُّ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَعَلِّمْنِی الصَّلَاةَ. فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً فَأَرْسَلَ یَدَیْهِ جَمِیعاً عَلَى فَخِذَیْهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَّبَ بَیْنَ قَدَمَیْهِ حَتَّى کَانَ بَیْنَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ وَ اسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَیْهِ جَمِیعاً الْقِبْلَةَ لَمْ یُحَرِّفْهُمَا عَنِ الْقِبْلَةِ وَ قَالَ بِخُشُوعٍ اللَّهُ أَکْبَرُ. ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ بِتَرْتِیلٍ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُمَّ صَبَرَ هُنَیَّةً بِقَدْرِ مَا یَتَنَفَّسُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ هُوَ قَائِمٌ. ثُمَّ رَکَعَ وَ مَلَأَ کَفَّیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ مُنْفَرِجَاتٍ وَ رَدَّ رُکْبَتَیْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَیْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ وَ مَدَّ عُنُقَهُ وَ غَمَّضَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِیلٍ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ. ثُمَّ اسْتَوَى قَائِماً فَلَمَّا اسْتَمْکَنَ مِنَ الْقِیَامِ قَالَ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ثُمَّ کَبَّرَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ. ثُمَّ سَجَدَ وَ بَسَطَ کَفَّیْهِ مَضْمُومَتَیِ الْأَصَابِعِ بَیْنَ یَدَیْ رُکْبَتَیْهِ حِیَالَ وَجْهِهِ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ لَمْ یَضَعْ شَیْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِیَةِ أَعْظُمٍ الْکَفَّیْنِ وَ الرُّکْبَتَیْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَیِ الرِّجْلَیْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ (وَ قَالَ: «سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ یُسْجَدُ عَلَیْهَا وَ هِیَ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ‏ «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» وَ هِیَ الْجَبْهَةُ وَ الْکَفَّانِ وَ الرُّکْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّةٌ.») ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ فَلَمَّا اسْتَوَى جَالِساً قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ ثُمَّ قَعَدَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَدْ وَضَعَ ظَاهِرَ قَدَمِهِ الْأَیْمَنِ عَلَى بَطْنِ قَدَمِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ ثُمَّ کَبَّرَ وَ هُوَ جَالِسٌ. وَ سَجَدَ السَّجْدَةَ الثَّانِیَةَ وَ قَالَ کَمَا قَالَ فِی الْأُولَى وَ لَمْ یَضَعْ شَیْئاً مِنْ بَدَنِهِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهُ فِی رُکُوعٍ وَ لَا سُجُودٍ وَ کَانَ مُجَّنِّحاً وَ لَمْ یَضَعْ ذِرَاعَیْهِ عَلَى الْأَرْضِ. فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ عَلَى هَذَا وَ یَدَاهُ مَضْمُومَتَا الْأَصَابِعِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِی التَّشَهُّدِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ. فَقَالَ: «یَا حَمَّادُ هَکَذَا صَلِّ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۳۱۱

 

از حماد بن عیسی[1] نقل شده است:

روزی امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: «ای حماد! یک نماز خوب و زیبا بخوان!»

حماد گوید: عرض کردم: سرورم! من کتاب «حریز»[2] را که درباره نماز است، حفظ‌ام.

حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد، حماد! بلند شو و نماز بخوان.»

حماد گوید: من مقابل حضرت بلند شدم، رو به قبله ایستادم و نمازم را آغاز کردم و رکوع و سجودی انجام دادم.

حضرت فرمودند: «حماد! نماز خوب و زیبایی نخواندی و چه‌قدر زشت است برای یکی از شما (شیعیان) که شصت‌هفتادسال از عمرش گذشته باشد، اما نتواند یک نماز با آدابِ کاملش بخواند.»

حماد گوید: من پیش خودم خیلی خجالت کشیدم و عرض کردم: فدایتان شوم، پس شما نماز خواندن را به من بیاموزید.

 

قیام و تکبیرة‌الإحرام

امام صادق (علیه‌السلام) رو به قبله ایستادند، دستانشان را کاملاً به بدنشان چسباندند و انگشتانشان را هم به هم چسباندند.

پاهایشان را به‌اندازه سه انگشت باز (یک وجب) از هم فاصله دادند و تمام انگشتانِ پاهایشان را رو به قبله قرار دادند، به‌نحوی‌که هیچ‌یک با قبله زاویه نداشتند.

آن‌گاه با تواضع، فرمودند: «الله اکبر».

 

قرائت

سپس حمد و قل‌هوالله‌احد را با ترتیل[3] خواندند. سپس درحالی‌که هنوز ایستاده بودند، به‌اندازه یک نفس کشیدن، صبر کردند (چیزی نگفتند و حرکتی انجام ندادند.)

بعد، دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند و درحالی‌که هنوز ایستاده‌بودند، فرمودند: «الله اکبر».

 

رکوع

سپس به رکوع رفتند و زانوهایشان را کاملاً با دو کف دستشان گرفتند، درحالی‌که انگشتانشان کاملاً باز بود.

زانوهایشان را آن‌قدر (با دستانشان) به عقب هُل دادند تا کمرشان کاملاً صاف شد، به‌نحوی‌که اگر قطره‌ای آب یا روغن روی آن ریخته می‌شد، به خاطرِ صاف بودنِ کمرشان، از روی آن نمی‌ریخت.

گردنشان را هم (به سمت جلو) کشیدند.

سپس سه بار با ترتیل فرمودند: «سبحانَ ربّیَ العظیمِ و بحمدِه».

 

قیام پس از رکوع

سپس ایستادند. وقتی قیامشان کامل شد، فرمودند: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه» سپس درحالی‌که ایستاده بودند، تکبیر گفتند و دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند.

 

سجده اول

سپس به سجده رفتند و دستانشان را درحالی‌که انگشتانشان را به هم چسبانده بودند، روی زمین قرار دادند؛ (دستانشان) در راستای زانوهایشان و کنار صورتشان (قرار داشت.)

بعد، سه مرتبه فرمودند: «سبحانَ ربّیَ الأعلَی و بحمدِه».

هیچ‌یک از اعضای بدنشان به عضو دیگر تکیه نداشت.[4]

و هشت عضو بدنشان روی زمین قرار داشت؛ دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شستِ پا، پیشانی و بینی...

 

نشستن بین دو سجده

سپس سر از سجده برداشتند و وقتی کاملاً نشستند، فرمودند: «الله اکبر».

سپس بر رانِ سمتِ چپ نشستند و روی پای راستشان را بر کفِ پای چپشان قرار دادند[5] و فرمودند: «أستغفرالله ربّی و أتوبُ إلیه» سپس درحالی‌که هنوز نشسته بودند، تکبیر گفتند.

 

سجده دوم

به سجده دوم رفتند و همان ذکری که در سجده اول گفته بودند را فرمودند.

هیچ‌یک از اعضای بدنشان بر عضو دیگر تکیه نداشت؛ چه در رکوع و چه در سجده.

بازوانشان هم (در حال سجده) از بدنشان فاصله داشت و ساعد دستانشان را نیز روی زمین قرار نداده بودند.

 

تشهد و سلام

بعد، رکعتِ دوم را نیز به همین نحو خواندند.

وقتی در تشهد نشسته بودند، انگشتانِ دستانشان را به هم چسبانده بودند.

وقتی تشهد را تمام کردند، سلام دادند و فرمودند: «حماد! این‌طور نماز بخوان.»

 

 الکافی، ج‏۳، ص۳۱۱

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «حماد بن عیسی»؛ از اصحاب بزرگوار امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم‌السلام) بوده است.

[2] «حریز بن عبدالله سجستانی(سیستانی)»؛ از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) که احادیث مربوط به نماز را در کتابی جمع‌آوری و تدوین کرده بوده.

[3] «ترتیل»؛ یعنی شمرده‌شمرده خواندن، بیان صحیحِ حروف و وقف در صورت لزوم، نه زیاد تند و نه زیاد کند خواندن، توجه به معانی و تلنگر زدن به دل هنگامِ خواندنِ آیات تذکردهنده.

[4] مثلاً چنین نباشد که دستان به پهلوها تکیه داده شود، یا روی ران‌ها قرار داده شود، یا وزنِ شکم روی ران‌ها انداخته شود یا...

[5] به این حالت نشستن، اصطلاحاً «تورّک» گفته می‌شود.

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

بانوان گرامی توجه داشته باشند که حالت بدنِ خانم‌ها در نماز، اندکی با آن‌چه ذکر شد، متفاوت است. به موارد زیر دقت فرمایید:

- پاهای بانوان، در حالت قیام، به هم می‌چسبد، به خلاف آقایان که پاهایشان به‌اندازه یک وجب از هم فاصله دارند.

- دست‌های بانوان، در حالت رکوع، بالای زانوها قرار می‌گیرد و بدن به عقب هُل داده نمی‌شود.

- بدن بانوان، در حالت سجده، باید جمع‌وجور باشد؛ بازوان به بدن می‌چسبند، ساعدها روی زمین قرار می‌گیرند و بدن حتی‌الامکان به زمین نزدیک می‌شود.

- بانوان بین دو سجده و در حال تشهد و سلام، نباید به‌نحوی که توصیف شد (تورّک: قرار گرفتنِ رانِ چپ روی زمین و...)، بنشینند؛ بلکه در حالت دوزانو، باید پاهایشان به هم بچسبند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ: کَانَ ابْنُ أَخِی هِشَامٍ یَذْهَبُ فِی الدِّینِ مَذْهَبَ الْجَهْمِیَّةِ خَبِیثاً فِیهِمْ، فَسَأَلَنِی أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِیُنَاظِرَهُ، فَأَعْلَمْتُهُ أَنِّی لَا أَفْعَلُ مَا لَمْ أَسْتَأْذِنْهُ فِیهِ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِی إِدْخَالِ هِشَامٍ عَلَیْهِ، فَأَذِنَ لِی فِیهِ، فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ خَطَوْتُ خُطُوَاتٍ فَذَکَرْتُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَحَدَّثْتُهُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «یَا عُمَرُ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ!» فَخَجِلْتُ مِنْ قَوْلِی وَ عَلِمْتُ أَنِّی قَدْ عَثَرْتُ، فَخَرَجْتُ مُسْتَحِیاً إِلَى هِشَامٍ، فَسَأَلْتُهُ تَأْخِیرَ دُخُولِهِ وَ أَعْلَمْتُهُ أَنَّهُ قَدْ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ عَلَیْهِ، فَبَادَرَ هِشَامٌ فَاسْتَأْذَنَ وَ دَخَلَ فَدَخَلْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا تَمَکَّنَ‏ فِی‏ مَجْلِسِهِ‏ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَارَ فِیهَا هِشَامٌ وَ بَقِیَ، فَسَأَلَهُ هِشَامٌ أَنْ یُؤَجِّلَهُ فِیهَا، فَأَجَّلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَذَهَبَ هِشَامٌ فَاضْطَرَبَ فِی طَلَبِ الْجَوَابِ أَیَّاماً فَلَمْ یَقِفْ عَلَیْهِ، فَرَجَعَ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَأَخْبَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِهَا، وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ أُخْرَى فِیهَا فَسَادُ أَصْلِهِ وَ عَقْدُ مَذْهَبِهِ، فَخَرَجَ هِشَامٌ مِنْ عِنْدِهِ مُغْتَمّاً مُتَحَیِّراً، قَالَ، فَبَقِیتُ أَیَّاماً لَا أُفِیقُ مِنْ حَیْرَتِی، قَالَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ: فَسَأَلَنِی هِشَامٌ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) ثَالِثاً، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «لِیَنْتَظِرْنِی فِی مَوْضِعٍ سَمَّاهُ بِالْحِیرَةِ لِأَلْتَقِیَ مَعَهُ فِیهِ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِذَا رَاحَ إِلَیْهَا.» وَ قَالَ عُمَرُ: فَخَرَجْتُ إِلَى هِشَامٍ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَقَالَتِهِ وَ أَمْرِهِ، فَسُرَّ بِذَلِکَ هِشَامٌ وَ اسْتَبْشَرَ وَ سَبَقَهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی سَمَّاهُ، ثُمَّ رَأَیْتُ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِکَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا کَانَ بَیْنَهُمَا فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَبَقَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ سَمَّاهُ لَهُ فَبَیْنَا هُوَ، إِذَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَدْ أَقْبَلَ عَلَى بَغْلَةٍ لَهُ، فَلَمَّا بَصُرْتُ بِهِ وَ قَرُبَ مِنِّی، هَالَنِی مَنْظَرُهُ وَ أَرْعَبَنِی حَتَّى بَقِیتُ لَا أَجِدُ شَیْئاً أَتَفَوَّهُ بِهِ وَ لَا انْطَلَقَ لِسَانِی لَمَّا أَرَدْتُ مِنْ مُنَاطَقَتِهِ، وَ وَقَفَ عَلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَلِیّاً یَنْتَظِرُ مَا أُکَلِّمُهُ، وَ کَانَ وُقُوفُهُ عَلَیَّ لَا یَزِیدُنِی إِلَّا تَهَیُّباً وَ تَحَیُّراً، فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ مِنِّی: ضَرَبَ بَغْلَتَهُ وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ بَعْضَ السِّکَکِ فِی الْحِیرَةِ، وَ تَیَقَّنْتُ أَنَّ مَا أَصَابَنِی مِنْ هَیْبَتِهِ لَمْ یَکُنْ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِظَمِ مَوقِعِهِ وَ مَکَانِهِ مِنَ الرَّبِّ الْجَلِیلِ. قَالَ عُمَرُ: فَانْصَرَفَ هِشَامٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ تَرَکَ مَذْهَبَهُ وَ دَانَ بِدَیْنِ الْحَقِّ، وَ فَاقَ أَصْحَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) کُلَّهُمْ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.

 رجال‌الکشی، ص۲۵۶

 

عُمر بن یزید (عموی هِشام‌بن‌حَکَم) نقل می‌کند:

پسر برادرم؛ هشام، در امور دینی، جزء خبیث‌ترین پیروان مذهب «جَهمیّه»[1] بود. از من خواست که او را نزد امام صادق (علیه‌السلام) ببرم تا با ایشان مناظره کند.

به او گفتم: من تا از ایشان اجازه نگیرم، چنین‌کاری نمی‌کنم.

[روزی] نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم تا هشام را نزدشان بیاورم. ایشان اجازه دادند.

من از پیش ایشان بلند شدم که بروم، اما چند قدمی بیشتر برنداشته بودم، که یادِ پلیدی و خباثتِ هشام افتادم. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) برگشتم و از پلیدی و خباثتِ هشام برایشان تعریف کردم.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «ای عمر! آیا بر من می‌ترسی (که نتوانم از پس او برآیم)؟!»

من از گفته‌ام خجالت کشیدم و فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. پس خجالت‌زده از نزد ایشان، سراغ هشام رفتم.

به او اطلاع دادم که از امام اجازه گرفته‌ام که نزدش برود و از او خواستم که دیرتر خدمت ایشان برسد. اما هشام خیلی سریع، اجازه خواست و نزد امام صادق رفت. من هم همراه او وارد شدم.

وقتی در محضر امام نشست، امام صادق (علیه‌السلام) از او سؤالی پرسید. هشام حیران شد و از پاسخ دادن بازماند. پس از امام مهلتی خواست که جوابش را پیدا کند.

حضرت به او مهلت دادند و هشام با اضطراب، دنبال جواب سؤال رفت. چندروز گذشت، اما هشام به جواب دست نیافت. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) بازگشت.

امام صادق (علیه‌السلام) جواب را به او گفتند و سؤال دیگری از هشام پرسیدند که این سؤال منجر به فسادِ ریشه و پایه‌ی مذهبش می‌شد.

هشام غمگین و حیران، از نزد امام صادق (علیه‌السلام) برخواست و رفت. چند روز گذشت، اما از حیرت و سرگشتگی هشام کم نشد.

از من خواست که برای بار سوم از حضرت اجازه حضور بخواهم. من نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم.

امام فرمودند: «فردا، در فلان‌جا در شهر حیره[2] منتظر من باشد، تا إن‌شاءالله شب‌هنگام با او دیدار داشته باشم.»

من از نزد امام، پیش هشام رفتم و او را از سخن و دستور امام آگاه کردم. هشام با شنیدنِ این خبر، خوشحال و شادمان شد و زودتر در محل قرار حاضر شد.

عمر بن یزید گوید: بعدها هشام را دیدم و درباره اتفاقی که در آن روز میان او و امام افتاده بود، سؤال کردم.

هشام به من گفت:

من زودتر از امام صادق (علیه‌السلام) در آن محل حاضر شدم. همان‌جا منتظر بودم که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر قاطری به من نزدیک شدند.

هنگامی که چشمم به ایشان بود و ایشان به من نزدیک می‌شدند، نگاه به ایشان، آن‌قدر مرا در هول‌وولا انداخت و دچار ترسم کرد، که نتوانستم کلمه‌ای برای سخن گفتن پیدا کنم و سخنانی که آماده کرده بودم، بر زبانم جاری نشد.

امام صادق (علیه‌السلام) مدتی بالای سرم منتظر ایستادند تا سخنی بگویم، اما همین توقف ایشان، بیشتر مرا به ترس و حیرت انداخت.

وقتی حضرت این حالت را در من دیدند، به مرکبشان ضربه‌ای زدند و حرکت کردند.

من یقین یافتم که هیبتی که مرا به ترس انداخته است، حتماً از جانب خداوند (عزّوجلّ) و به‌خاطر موقعیت ایشان نزد پروردگارِ باعظمت است.

عمر بن یزید گوید:

هشام (از آن پس) به امام صادق (علیه‌السلام) رو آورد؛ از مذهب خودش دست کشید، به دین حق (تشیّع) درآمد و بر تمام یاران امام صادق (علیه‌السلام) برتری یافت، الحمد لله.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «جَهمیّه»؛ از فرقه‌های کلامی است که مبتنی بر چندین عقیده باطل است.

[2] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومتِ بنی‌عباس، در این شهر ساکن بوده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: نَزَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: «یَا مَیْمُونُ! مَنْ یَرْقُدُ مَعَکَ بِاللَّیْلِ؟ أَ مَعَکَ غُلَامٌ؟» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «فَلَا تَنَمْ وَحْدَکَ فَإِنَّ أَجْرَأَ مَا یَکُونُ الشَّیْطَانُ عَلَى الْإِنْسَانِ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

عبدالله بن مَیمون از پدرش نقل کرده است:

نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفتم. حضرت فرمودند:

«ای مَیمون! شب‌ها چه کسی پیشت می‌خوابد؟ آیا پسربچه‌ای همراهت هست؟»

عرض کردم:

خیر.

حضرت فرمودند:

«تنها نخواب! زیرا پرجرأت‌ترین حالتِ شیطان نسبت به انسان، زمانی است که او تنها می‌خوابد.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«إِنَ‏ الشَّیْطَانَ‏ أَشَدَّ مَا یَهُمُ‏ بِالْإِنْسَانِ‏ حِینَ یَکُونُ وَحْدَهُ خَالِیاً لَا أَرَى أَنْ یَرْقُدَ وَحْدَهُ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«شیطان، در زمانی که انسان در تنهایی دچار اوهام می‌شود، (از هر زمان دیگری) نیرومندتر است. صلاح نمی‌دانم که کسی تنها بخوابد.»

 

 

 

...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَبِیتُ فِی بَیْتٍ وَحْدَهُ فَقَالَ: «إِنِّی لَأَکْرَهُ ذَلِکَ وَ إِنِ اضْطُرَّ إِلَى ذَلِکَ فَلَا بَأْسَ وَ لَکِنْ یُکْثِرُ ذِکْرَ اللَّهِ فِی مَنَامِهِ مَا اسْتَطَاعَ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۵۳۳

 

سماعة بن مِهران گوید:

از امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی که شب را در اتاقی تنها بگذراند، سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«من از این کار خوشم نمی‌آید.

البته اگر کسی مجبور به این کار شد، اشکالی ندارد، اما تا جایی که می‌تواند، ذکر خداوند را در رختخوابش زیاد بگوید.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

از مجموع این روایات، می‌توان چنین نتیجه گرفت که: تنها خوابیدن در شب، زمینه‌ای است برای اوهام و خیالات باطلی که به ذهن انسان خطور می‌کنند و این اوهام و خیالات، بستری هستند برای وسوسه‌های شیطانی.

پس بهتر است حتی‌الامکان از قرار گرفتن در چنین موقعیتی پرهیز کرد و در صورت ضرورت، ذهنمان را با زیاد یاد کردن از خداوند، از اوهام به‌دور داریم و مانع وسوسه‌های شیطان شویم.

 

بعداً نوشتـــــــــــــــــــــــــ

پس از نشر مطلب بالا، گویا برای بعضی از مخاطبان این ابهام پیش آمد که اگر لازم بود در اتاقی تنها باشیم، چه معنا دارد پسربچه‌ای را با خود همراه کنیم؟

توضیح آن‌که مثلاً آقایی که مجرد است، شب‌ها در یک اتاق، تنها نخوابد، بلکه با برادر کوچکترش در آن اتاق بخوابد.

یا مثلاً اگر در منزل شخصی مهمان است و اتاق مستقلی در اختیارش قرار داده‌اند، تنها نخوابد، بلکه پسر صاحبخانه را نیز با خود همراه کند.

تنها سپری کردن شب، آن‌قدر مذموم است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برای عبادت‌های شبانه‌شان هم کودکی را در عبادت‌گاه شخصی‌شان با خود همراه می‌کردند...

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کَانَ لِعَلِیٍّ ع بَیْتٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَیْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ کَانَ یُصَلِّی فِیه‏.»

 المحاسن، ج‏۲، ص۶۱۲

 

«امام علی (علیه‌السلام) اتاقی داشتند که جز زیرانداز و شمشیر و قرآن، چیزی در آن نبود و ایشان در آن اتاق نماز می‌خواندند.»

 

 

 

همچنین از ایشان نقل شده است:

«کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَدِ اتَّخَذَ بَیْتاً فِی‏ دَارِهِ، لَیْسَ بِالْکَبِیرِ وَ لَا بِالصَّغِیرِ، وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَخَذَ مَعَهُ صَبِیّاً لَا یَحْتَشِمُ مِنْهُ، ثُمَّ یَذْهَبُ مَعَهُ إِلَى ذَلِکَ الْبَیْتِ فَیُصَلِّی.»

 قرب‌الإسناد، ص۱۶۱

 

«امام علی (علیه‌السلام) در خانه‌شان اتاقی را (برای نماز خواندن) برمی‌گزیدند که نه بزرگ بود و نه کوچک. و هرگاه می‌خواستند آخرشب نماز بخوانند، کودکی را که از (هیبتِ) ایشان خجالت نمی‌کشید، همراه خود به آن اتاق می‌بردند و به نماز می‌ایستادند.»

 

[این حدیث، در کتاب المحاسن (ج۲، ص۶۱۲) چنین نقل شده است که «هرگاه شب فرا می‌رسید، ایشان کودکی را با خود به این اتاق می‌بردند تا در کنارشان بخوابد و ایشان به نماز بایستند.» پس قید خجالت نکشیدن، برای این است که آن کودک راحت باشد و از خجالت حضرت، خوابش به‌هم نخورد.]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

در مطلبِ پیشین، ماجرای کمک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خانواده بیوه‌زنی که شوهرش شهید شده بود را خواندید.

ماجرایی که در این مطلب می‌خوانید، غیر از آن است و نشان می‌دهد این رفتار در سلوک حضرت، آن هم در سِمَتِ خلیفه مسلمین، نادر نبوده است...

 

رُوِیَ‏ أَنَّهُ ع اجْتَازَ لَیْلَةً عَلَى امْرَأَةٍ مِسْکِینَةٍ لَهَا أَطْفَالٌ صِغَارٌ یَبْکُونَ مِنَ الْجُوعِ وَ هِیَ تُشَاغِلُهُمْ وَ تُلْهِیهِمْ حَتَّى یَنَامُوا وَ کَانَتْ قَدْ أَشْعَلَتْ نَاراً تَحْتَ قِدْرٍ فِیهَا مَاءٌ لَا غَیْرُ وَ أَوْهَمَتْهُمْ أَنَّ فِیهَا طَعَاماً تَطْبُخُهُ‏ لَهُمْ‏ فَعَرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَالَهَا فَمَشَى وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ قَوْصَرَةَ تَمْرٍ وَ جِرَابَ دَقِیقٍ وَ شَیْئاً مِنَ الشَّحْمِ وَ الْأَرُزِّ وَ الْخُبْزِ وَ حَمَلَهُ عَلَى کَتِفِهِ الشَّرِیفِ فَطَلَبَ قَنْبَرٌ حَمْلَهُ فَلَمْ یَفْعَلْ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى بَابِ الْمَرْأَةِ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهَا فَأَذِنَتْ لَهُ فِی الدُّخُولِ فَرَمَى شَیْئاً مِنَ الْأَرُزِّ فِی الْقِدْرِ وَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الشَّحْمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ نَضْجِهِ غَرَفَ لِلصِّغَارِ وَ أَمَرَهُمْ بِأَکْلِهِ فَلَمَّا شَبِعُوا أَخَذَ یَطُوفُ فِی الْبَیْتِ وَ یُبَعْبِعُ لَهُمْ فَأَخَذُوا فِی الضَّحِکِ فَلَمَّا خَرَجَ ع قَالَ لَهُ قَنْبَرٌ یَا مَوْلَایَ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ شَیْئاً عَجِیباً قَدْ عَلِمْتُ سَبَبَ بَعْضِهِ وَ هُوَ حَمْلُکَ الزَّادَ طَلَباً لِلثَّوَابِ أَمَّا طَوَافُکَ فِی الْبَیْتِ عَلَى یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ الْبَعْبَعَةُ فَمَا أَدْرِی سَبَبَ ذَلِکَ فَقَالَ ع یَا قَنْبَرُ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ وَ هُمْ یَبْکُونَ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْهُمْ وَ هُمْ یَضْحَکُونَ مَعَ الشِّبَعِ فَلَمْ أَجِدْ سَبَباً سِوَى مَا فَعَلْتُ.

 کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، ص۱۱۶

 

روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شبی از کنار زن بی‌چاره‌ای عبور کردند که کودکان خردسالی داشت که از شدت گرسنگی گریه می‌کردند و آن زن داشت حواس کودکانش را پرت می‌کرد و با آن‌ها بازی می‌کرد تا خوابشان ببرد. او زیر دیگی که در آن فقط آب بود، آتش روشن کرده بود تا آن‌ها خیال کنند در دیگ غذایی برایشان می‌پزد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از حال آن زن آگاه شدند. پس به‌همراه قنبر (غلامشان) به خانه‌شان رفتند. ظرفی خرما، سطلی آرد، مقداری شحم، برنج و نان برداشتند، به دوش گرفتند و راه افتادند. قنبر خواست آن‌ها را از حضرت بگیرد و ببرد، اما حضرت اجازه ندادند.

وقتی جلوی درب خانه زن رسیدند، حضرت از او اجازه ورود خواستند. زن اجازه ورود داد. حضرت مقداری برنج و شحم در دیگ ریختند. وقتی غذا را پختند، مقداری برای بچه‌ها برداشتند و به آن‌ها فرمودند که بخورند. وقتی بچه‌ها سیر شدند، شروع کردند به چرخیدن دور اتاق و برای بچه‌ها بَع‌بَع کردن. کودکان هم شروع کردند به خندیدن.

وقتی از خانه زن خارج شدند، قنبر به حضرت عرض کرد: مولای من! امشب کارهای عجیبی (از شما) دیدم. می‌دانم علتِ بعضی از این کارها؛ مثل حملِ آذوقه، کسب ثواب است. اما این‌که چهاردست‌وپا دور اتاق چرخیدید و بع‌بع کردید را علتش را نمی‌فهمم.

حضرت فرمودند: «ای قنبر! من وقتی پیش آن کودکان رفتم، آن‌ها از شدت گرسنگی گریه می‌کردند. دوست داشتم درحالی از پیش آن‌ها بروم، که با شکم سیر می‌خندند. جز کاری که انجام دادم، راه دیگری (برای خنداندنِ آن‌ها) نیافتم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

ماجرای حمل مشک آب بیوه‌زن توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و پختن نان و بازی با بچه‌ها را حتماً شنیده‌اید. اما معمولاً اتفاقات این ماجرا را به‌صورتِ دقیق نخوانده‌ایم.

جالب این است که اتفاق مشابهِ دیگری نیز رخ داده است که معمولاً این دو ماجرا را با هم تلفیق می‌کنند. در این مطلب ماجرای اول را بخوانید و در مطلب بعد، ماجرای دوم را...

 

...عَنْ حُرَیْثٍ قَالَ: نَظَرَ عَلِیٌّ إِلَى امْرَأَةٍ عَلَى کَتِفِهَا قِرْبَةُ مَاءٍ فَأَخَذَ مِنْهَا الْقِرْبَةَ فَحَمَلَهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ سَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ بَعَثَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَاحِبِی إِلَى بَعْضِ الثُّغُورِ فَقُتِلَ وَ تَرَکَ عَلِیٌّ صِبْیَاناً یَتَامَى وَ لَیْسَ عِنْدِی شَیْ‏ءٌ فَقَدْ أَلْجَأَتْنِی الضَّرُورَةُ إِلَى خِدْمَةِ النَّاسِ فَانْصَرَفَ وَ بَاتَ لَیْلَتَهُ قَلِقاً فَلَمَّا أَصْبَحَ حَمَلَ زِنْبِیلًا فِیهِ طَعَامٌ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَعْطِنِی أَحْمِلْهُ عَنْکَ فَقَالَ مَنْ یَحْمِلُ وِزْرِی عَنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَتَى وَ قَرَعَ الْبَابَ فَقَالَتْ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا ذَلِکَ الْعَبْدُ الَّذِی حَمَلَ مَعَکِ الْقِرْبَةَ فَافْتَحِی فَإِنَّ مَعِی شَیْئاً لِلصِّبْیَانِ فَقَالَتْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ وَ حَکَمَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَدَخَلَ وَ قَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ اکْتِسَابَ الثَّوَابِ فَاخْتَارِی بَیْنَ أَنْ تَعْجَنِینَ وَ تَخْبِزِینَ‏ وَ بَیْنَ أَنْ تُعَلِّلِینَ الصِّبْیَانَ لِأَخْبِزَ أَنَا فَقَالَتْ أَنَا بِالْخُبْزِ أَبْصَرُ وَ عَلَیْهِ أَقْدَرُ وَ لَکِنْ شَأْنَکَ وَ الصِّبْیَانَ فَعَلِّلْهُمْ حَتَّى أَفْرُغَ مِنَ الْخَبْزِ فَعَمَدَتْ إِلَى الدَّقِیقِ فَعَجَنَتْهُ وَ عَمَدَ عَلِیٌّ ع إِلَى اللَّحْمِ فَطَبَخَهُ وَ جَعَلَ یُلْقِمُ الصِّبْیَانَ مِنْ اللَّحْمِ وَ التَّمْرِ وَ غَیْرِهِ فَکُلَّمَا نَاوَلَ الصِّبْیَانَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً قَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ اجْعَلْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فِی حِلٍّ مِمَّا مَرَّ فِی أَمْرِکَ فَلَمَّا اخْتَمَرَ الْعَجِینُ قَالَتْ یَا عَبْدَ اللَّهِ سُجِرَ التَّنُّورُ فَبَادَرَ لِسَجْرِهِ فَلَمَّا أَشْعَلَهُ وَ لَفَحَ فِی وَجْهِهِ جَعَلَ یَقُولُ ذُقْ یَا عَلِیُّ هَذَا جَزَاءُ مَنْ ضَیَّعَ الْأَرَامِلَ وَ الْیَتَامَى فَرَأَتْهُ امْرَأَةٌ تَعْرِفُهُ فَقَالَتْ وَیْحَکِ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَبَادَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ تَقُولُ وَا حَیَایَ مِنْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ بَلْ وَا حَیَایَ مِنْکِ یَا أَمَةَ اللَّهِ فِیمَا قَصَّرْتُ فِی أَمْرِکِ.

مناقب آل‌أبی‌طالب (لابن‌شهرآشوب)، ج‏۲، ص۱۱۶

 

امام علی (علیه‌السلام) زنی را دیدند که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفتند و تا محل سکونتش بردند. از او احوالش را پرسیدند. زن گفت: علی‌بن‌ابی‌طالب همسرم را به منطقه مرزی با دشمن فرستاد. او کشته شد و کودکان یتیمی برایم باقی گذاشت. من چیزی (مال و درآمدی) ندارم و ضرورت، مرا به کلفتیِ مردم واداشته است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بازگشت و آن شب را با نگرانی و اضطراب گذراند. وقتی صبح شد، زنبیلی که در آن مواد غذایی بود، به دست گرفت و راه افتاد. بعضی نزدیکان عرض کردند: زنبیل را بدهید تا ما برایتان بیاوریم. اما حضرت فرمودند: «چه کسی می‌تواند بار مرا در روز قیامت به دوش بگیرد؟» 

رفتند و درب خانه آن زن را زدند. زن گفت: کیست؟ حضرت فرمودند: «من همان بنده‌ای هستم که (دیروز) مشک را برایت آوردم. درب را باز کن، برای کودکان چیزهایی آورده‌ام.» زن گفت: خداوند از تو راضی باشد و میان من و علی‌بن‌ابی‌طالب، داوری کند.

حضرت وارد شدند و فرمودند: «من دوست دارم ثواب به دست آورم. پس یکی از این دو را انتخاب کن: اینکه خمیر درست کنی و نان بپزی یا این‌که بچه‌ها را سرگرم کنی تا من نان بپزم.» زن گفت: من نان پختن را بهتر بلدم و برای این‌کار تواناترم. همراهی با کودکان برای تو مناسب‌تر است. پس آن‌ها را سرگرم کن، تا من پختنِ نان را تمام کنم. زن سراغ آرد رفت و آن را خمیر کرد.

امام علی (علیه‌السلام) هم سراغ گوشت رفت و آن را پخت و از گوشت و خرما و دیگر خوراکی‌ها، برای کودکان لقمه می‌گرفت و هرگاه کودکان چیزی می‌خوردند، به آن‌ها می‌فرمودند: «پسرکم! علی‌بن‌ابی‌طالب را به‌خاطر آن‌چه بر تو گذشته است، حلال کن.» 

وقتی زن خمیر را آماده کرد، به حضرت گفت: ای بنده‌خدا! در تنور هیزم بگذار و آن را روشن کن. حضرت برای روشن کردنِ تنور شتافتند. وقتی آن شعله‌ور کردند و شعله‌های تنور صورتشان را سوزاند، فرمودند: «بچِش ای علی! این، جزای کسی است که به بیوه‌زنان و یتیمان بی‌توجهی کند.»

(در همین حین) زنی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌شناخت، ایشان را (در خانه آن زن) دید و (به آن زن) گفت: وای بر تو! این، امیرِ مؤمنان (خلیفه مسلمین) است. زن شتابان به سوی حضرت شتافت و عرض کرد: وای! شرمنده‌ی شما هستم، ای امیرِ مؤمنان. حضرت فرمودند: «اتفاقاً من به‌خاطر کوتاهی‌ای که در حقت کرده‌ام، شرمنده‌ات هستم، ای بنده خدا!»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

ممکن است به ذهن کسی خطور کند که آیا اشکال نداشته که حضرت به خانه‌ی بیوه‌زنی نامحرم بروند و در خانه‌اش مشغولِ کمک شوند؟

از شواهد و قرائن برمی‌آید که اولاً حضرت در حیاط خانه بوده‌اند و خانه هم به‌خلاف خانه‌های امروزی، خانه‌ای بسته و پوشیده نبوده؛ چنان‌چه زنی که حضرت را می‌شناخته، ایشان را دیده است و ثانیاً فرد یا افراد دیگری نیز همراه حضرت بوده‌اند که ماجرا را روایت کرده‌اند.

در ماجرای مشابهِ دیگر، تصریح شده است که قنبر، غلام حضرت، همراه ایشان بوده است. إن‌شاءالله این ماجرا در مطلب بعدی منتشر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ الثَّوْرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ یَضْرِبَ رَجُلًا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرٌ فَزَادَهُ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِیٌّ ع مِنْ قَنْبَرٍ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ.»

 الکافی، ج‏۷، ص۲۶۰

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«امیر مؤمنان (علیه‌السلام) به قنبر (غلامشان) دستور دادند که حدّ مردی را جاری کند.

قنبر زیاده‌روی کرد و سه ضربه تازیانه اضافه زد.

حضرت علی (علیه‌السلام) قنبر را با سه ضربه تازیانه قصاص کرد.»

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۰۴
ابوالفضل رهبر

 ️

همان‌طور که می‌دانید پس از خواندن یا شنیدن چهار آیه از قرآن، واجب است فوراً به سجده رویم؛

آیه۱۵ سوره سجده، آیه۳۷ سوره فصلت، آیه۶۲ سوره نجم و آیه۱۹ سوره علق.

 

هرچند به فتوای مراجع، صِرف انجام سجده کافی است و گفتن ذکر لازم نیست، اما امام صادق (علیه‌السلام) ذکری را توصیه فرموده‌اند:

 

...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا قَرَأَ أَحَدُکُمُ‏ السَّجْدَةَ مِنَ‏ الْعَزَائِمِ‏ فَلْیَقُلْ فِی سُجُودِهِ: «سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا مُسْتَکْبِراً عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا مُسْتَنْکِفاً وَ لَا مُتَعَظِّماً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.»»

 الکافی، ج۳، ص۳۲۸

 

از ایشان نقل شده است:

«هرگاه یکی از شما آیه سجده‌داری را قرائت کرد، در سجده‌اش بگوید:

«سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لَا مُسْتَکْبِراً عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا مُسْتَنْکِفاً وَ لَا مُتَعَظِّماً، بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: عَلَى الْإِمَامِ أَنْ یُسْمِعَ مَنْ‏ خَلْفَهُ‏ وَ إِنْ‏ کَثُرُوا؟ فَقَالَ: «لِیَقْرَأْ قِرَاءَةً وَسَطاً یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:‏ «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها».»

 الکافی، ج۳، ص۳۱۷

 

از عبدالله بن سِنان نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

آیا بر امام(جماعت) واجب است که صدایش را به گوش مأمومین برساند، هرچند تعدادشان زیاد باشد؟

حضرت فرمودند:

«او باید قرائت متوسطی داشته باشد. (چنان‌چه) خداوند (تبارک‌وتعالی) می‌فرماید:

«وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها»؛ «نمازت را نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته.» [اسراء:۱۱۰]»

 

امام صادق (علیه‌السلام) در حدیث دیگری، مقصود از بلند خواندن و آهسته خواندن را تبیین فرموده‌اند.

 

...عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها» قَالَ: «الْمُخَافَتَةُ مَا دُونَ سَمْعِکَ وَ الْجَهْرُ أَنْ تَرْفَعَ صَوْتَکَ شَدِیداً.»

 الکافی، ج۳، ص۳۱۵

 

از سماعة بن مهران نقل شده است:

از امام صادق در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم:

«نمازت را نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته.»

حضرت فرمودند:

«خیلی آهسته خواندنِ نماز؛ این است که شخص، صدای خودش را هم نشنود

و خیلی بلند خواندن نماز؛ آن است که صدایش را به شدت بلند کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

احتمالاً این حدیث را در مورد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) شنیده‌اید:

 

...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: «اسْتَأْذَنَ‏ أَعْمَى‏ عَلَى‏ فَاطِمَةَ ع فَحَجَبَتْهُ. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ع: «لِمَ تَحْجُبِینَهُ وَ هُوَ لَا یَرَاکِ؟» قَالَتْ: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ وَ هُوَ یَشَمُّ الرِّیحَ؟» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی.»»

 دعائم‌الإسلام، ج‏۲، ص۲۱۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«مرد نابینایی از حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) اجازه(ی ورود) خواست. حضرت زهرا خود را از او پوشاندند.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «چرا خود را از او پوشاندی، حال‌آن‌که او تو را نمی‌بیند؟»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم و او بوی مرا استشمام می‌کند.»

پیامبر فرمودند: «گواهی می‌دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»»

 

حالا این روایت را هم مطالعه بفرمایید:

 

...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا: «قُومَا فَادْخُلَا الْبَیْتَ.» فَقَالَتَا: إِنَّهُ أَعْمَى. فَقَالَ: «إِنْ‏ لَمْ‏ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِهِ‏.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۳۴

 

از احمد بن محمد بن خالد برقی نقل شده است:

پسر امّ‌مکتوم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه(ی ورود) خواست، درحالی‌که عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عُمر) نزد ایشان بودند.

پیامبر به همسرانشان فرمودند: «بلند شوید و داخل اتاق بروید.»

آن‌دو گفتند: او نابیناست.

پیامبر فرمودند: «اگر او شما را نمی‌بیند، شما که او را می‌بینید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۸
ابوالفضل رهبر


...عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: إِنِّی قَدْ وَلَدْتُ بِنْتاً وَ رَبَّیْتُهَا حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ فَأَلْبَسْتُهَا وَ حَلَّیْتُهَا ثُمَّ جِئْتُ‏ بِهَا إِلَى‏ قَلِیبٍ‏ فَدَفَعْتُهَا فِی جَوْفِهِ وَ کَانَ آخِرُ مَا سَمِعْتُ مِنْهَا وَ هِیَ تَقُولُ یَا أَبَتَاهْ. فَمَا کَفَّارَةُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «أَ لَکَ أُمٌّ حَیَّةٌ؟» قَالَ: لَا. قَالَ: «فَلَکَ خَالَةٌ حَیَّةٌ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَابْرَرْهَا فَإِنَّهَا بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ یُکَفِّرْ عَنْکَ مَا صَنَعْتَ.»» قَالَ أَبُو خَدِیجَةَ: فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: مَتَى کَانَ هَذَا؟ فَقَالَ: «کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ کَانُوا یَقْتُلُونَ الْبَنَاتِ مَخَافَةَ أَنْ یُسْبَیْنَ فَیَلِدْنَ فِی قَوْمٍ آخَرِینَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۲

 

ابوخدیجه از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است:

«مردی نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و عرض کرد: برای من دختری به دنیا آمد، او را پرورش دادم تا بالغ شد. پس بر او لباس پوشانیدم و زینتش کردم، سپس او را کنار چاهی قدیمی بردم و داخل چاه انداختم. آخرین صدایی که از او شنیدم، این بود که (با التماس) می‌گفت: "ای پدر!". کفاره (جبران) این کار چیست؟

پیامبر به او فرمودند: «آیا مادری داری که زنده باشد؟»

عرض کرد: خیر.

حضرت فرمودند: «خاله‌ای داری که زنده باشد؟»

عرض کرد: بله.

فرمودند: «پس به او نیکی کن؛ چراکه خاله، به‌منزله مادر است. این کار، گناهت را جبران می‌کند.»»

 

ابوخدیجه گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

این اتفاق (زنده‌به‌گور کردن دختر) کِی اتفاق افتاده است؟

حضرت فرمودند:

«در زمان جاهلیت اتفاق افتاده است. آنان دخترانشان را از ترس این‌که اسیر شوند و در میان قومی دیگر بچه بزایند، می‌کشتند.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۲۵
ابوالفضل رهبر

 


...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«أَتَى رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ: هَذِهِ ابْنَةُ عَمِّی وَ امْرَأَتِی لَا أَعْلَمُ إِلَّا خَیْراً وَ قَدْ أَتَتْنِی بِوَلَدٍ شَدِیدِ السَّوَادِ مُنْتَشِرِ الْمَنْخِرَیْنِ جَعْدٍ قَطَطٍ أَفْطَسِ الْأَنْفِ لَا أَعْرِفُ شِبْهَهُ فِی أَخْوَالِی وَ لَا فِی أَجْدَادِی. فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: «مَا تَقُولِینَ؟» قَالَتْ: لَا وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا أَقْعَدْتُ مَقْعَدَهُ مِنِّی مُنْذُ مَلَکَنِی أَحَداً غَیْرَهُ. قَالَ: فَنَکَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَأْسِهِ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الرَّجُلِ فَقَالَ: «یَا هَذَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ آدَمَ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ عِرْقاً کُلُّهَا تَضْرِبُ فِی النَّسَبِ فَإِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ اضْطَرَبَتْ تِلْکَ الْعُرُوقُ تَسْأَلُ اللَّهَ الشُّبْهَةَ لَهَا فَهَذَا مِنْ تِلْکَ الْعُرُوقِ الَّتِی لَمْ یُدْرِکْهَا أَجْدَادُکَ وَ لَا أَجْدَادُ أَجْدَادِکَ خُذْ إِلَیْکَ ابْنَکَ.» فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ: فَرَّجْتَ عَنِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۶۱

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی از انصار نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و عرض کرد:

این زن، دخترعمو و همسر من است. من جز خوبی (از او) چیزی نمی‌دانم، اما فرزندی برایم (به دنیا) آورده که بسیار سیاه‌رو است، سوراخ بینی‌اش بزرگ است، موهایش فرفری هستند و بینی‌اش پهن است. من نه در میان دایی‌هایم و نه در اجدادم کسی را نمی‌شناسم که شبیه او باشد.

حضرت به همسر آن مرد فرمودند:

«تو چه می‌گویی؟»

زن عرض کرد:

نه، قسم به خدایی که تو را به حق به عنوان پیامبر فرستاده است، از زمانی که مرا اختیار کرده است، هیچ‌کس جز او را جایگزینش نکرده‌ام.

رسول خدا مدتی طولانی سرشان را پایین انداختند. سپس نگاهشان را به آسمان بلند کردند، رو به آن مرد کردند و فرمودند:

«ای مرد! هیچ انسانی نیست، مگراین‌که میان او و حضرت آدم، نود و نه رگ و ریشه است که همگی در نَسَب نقش دارند. وقتی نطفه در رَحِم قرار می‌گیرد، این رگ‌ها به تکاپو می‌افتند و از خداوند می‌خواهند نطفه شبیه آنان شود. این فرزند از آن رگ‌هایی است که نه اجداد تو و نه اجداد اجدادت از آن‌ها نبوده‌اند. پسرت را بگیر (بپذیر.)»

زن عرض کرد:

مشکلم را برطرف نمودید، ای رسول خدا!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنِی أَبُو خَالِدٍ الْکَعْبِیُ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَیْتِ زَوْجِهَا شَیْئاً مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ تُرِیدُ بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ لَمْ یُعَذِّبْهُ.» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ: ذَهَبَ الرِّجَالُ بِکُلِّ خَیْرٍ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاکِینِ فَقَالَ ع: «بَلَى إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ کَانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ کَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا تَدْرِی مَا هُوَ لِعِظَمِهِ فَإِذَا أَرْضَعَتْ کَانَ لَهَا بِکُلِّ مَصَّةٍ کَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ عَلَى جَنْبِهَا وَ قَالَ: استأنف الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکِ.»

 الأمالی(للصدوق)، ص۴۱۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«هر زنی که در خانه شوهرش چیزی را جابه‌جا کند و قصدش از این کار اصلاح باشد، خداوند (عزّوجلّ) به او نگاه می‌اندازد و هر کس خداوند به او نگاه کند، عذابش نخواهد کرد.»

اُمّ‌سلَمه (همسر پیامبر) عرض کرد:

همه خوبی‌ها به مردان اختصاص یافته! پس به زنان بی‌چاره چه می‌رسد؟

حضرت (به ام‌سلمه) فرمودند:

«آری، وقتی زن باردار می‌شود، مانند روزه‌دار شب‌زنده‌داری است که با جان و مالش در راه خدا جهاد می‌کند.

وقتی وضع حمل می‌کند، پاداشی می‌برد که نمی‌دانی چه‌قدر است، آن‌قدر که عظیم است.

وقتی (به بچه‌اش) شیر می‌دهد، در ازای هر مک زدن، پاداش آزاد کردن برده‌ای از نسل اسماعیل به او می‌رسد.

وقتی از شیر دادن فارغ می‌شود، فرشته‌ای به پهلویش می‌زند و می‌گوید: عملت را از سر بگیر که تو آمرزیده شده‌ای.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۶:۱۷
ابوالفضل رهبر