دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قضاوت» ثبت شده است

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ: رَأَیْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَیْتِ الْحَطَبِ وَ هُوَ یُنَاجِی وَ لَسْتُ أَرَى أَحَداً فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی لِمَنْ تُنَاجِی؟ فَقَالَ: «هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِیُّ أَتَانِی یَسْأَلُنِی وَ یَشْکُو إِلَیَّ.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ کَلَامَهُ. فَقَالَ لِی: «إِنَّکِ إِنْ سَمِعْتِ بِهِ حُمِمْتِ سَنَةً.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ. فَقَالَ لِیَ: «اسْمَعِی!» فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِیرِ وَ رَکِبَتْنِیَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً.

 الکافی، ج۱، ص۳۹۵

 

از محمد بن جَحرش نقل شده است:

حکیمه، دختر امام کاظم (علیه‌السلام) برایم روایت کرد:

من [برادرم] امام رضا (علیه‌السلام) را دیدم که کنار درِ انبار هیزم ایستاده بودند و درگوشی صحبت می‌کردند، اما هیچ‌کس را آن‌جا ندیدم. عرض کردم:

آقای من! با چه کسی نجوا می‌کنید؟

حضرت فرمودند:

«این، "عامر زهرائی" است. آمده است از من پرسش کند و شکایتش را نزد من آورده است.

عرض کردم:

آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.

به من فرمودند:

«اگر صدایش را بشنوی، یک سال تب خواهی کرد.»

عرض کردم:

آقای من! من دوست دارم صدایش را بشنوم.

امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«بشنو!»

من صدایی شبیه صدای سوت ممتد شنیدم و دچار تب شدم و تا یک سال تب داشتم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

تنبیه بدنی روشی توصیه شده برای برخورد با کودک نیست، بلکه شاید بتوان گفت باید به عنوان راه‌حل پایانی به‌کار گرفته شود.

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «به‌جای کتک؛ قهر کن، ولی طولش نده!» از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شد که در پاسخ به شخصی که از یکی از پسرانش به ایشان شکایت داشت، فرمودند: «او را کتک نزن. با او قهر کن، اما طولش نده.» (عُدةالداعی، ص۸۹)

و نیز در مطلبی با عنوان «تنبیه کردن، شرط دارد» نقل شد که «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از تنبیه کردن هنگام عصبانیت نهی فرمودند.» (الکافی، ج‏۷، ص۲۶۰) چراکه تنبیه باید هوش‌مندانه، به‌اندازه و با هدف اصلاح کودک باشد و در حالت عصبانیت، نمی‌توان این ملاحظات را در نظر داشت.

در مورد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز چنین نقل شده است که «ایشان هرگز کسی را - چه غلام و چه آزاد - نزدند، مگر در راه خدا.» (مجموعةورام‏، ج۲، ص۲۶)

اما اگر کسی به هر دلیلی به این نوع تنبیه روی آورد، باید به محدوده آن آگاه باشد.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

 

…عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی أَدَبِ الصَّبِیِّ وَ الْمَمْلُوکِ فَقَالَ: «خَمْسَةٌ أَوْ سِتَّةٌ وَ ارْفُقْ.»

 الکافی، ج‏۷، ص۲۶۸

 

حمّاد بن عثمان گوید:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد تنبیه کودک و غلام سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«(حداکثر) پنج یا شش ضربه و با ملایمت.»

 

 

 

...عَنِ النَّبِیِّ فِیمَا أَوْصَى بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏:

«یَا عَلِیُّ… لَا تَضْرِبَنَ‏ أَدَباً فَوْقَ‏ ثَلَاثٍ‏ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ فَهُوَ قِصَاصٌ یَوْمَ الْقِیَامَة.»

 مجموعة ورام‏، ج۲، ص۱۵۵

 

از رسول خدا نقل شده است که در ضمن توصیه‌هایشان به امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیهما) فرمودند:

«هرگز برای تنبیه، بیش از سه ضربه نزن؛ که اگر چنین کنی، در روز قیامت قصاص خواهی شد.»

 

 

 

…عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع أَلْقَى صِبْیَانُ الْکُتَّابِ أَلْوَاحَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ لِیَخِیرَ بَیْنَهُمْ فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهَا حُکُومَةٌ وَ الْجَوْرُ فِیهَا کَالْجَوْرِ فِی الْحُکْمِ أَبْلِغُوا مُعَلِّمَکُمْ إِنْ ضَرَبَکُمْ فَوْقَ ثَلَاثِ ضَرَبَاتٍ فِی الْأَدَبِ اقْتُصَّ مِنْهُ.»»

 الکافی، ج‏۷، ص۲۶۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«چند کودک که خواندن و نوشتن می‌آموختند، نوشته‌هایشان را نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آوردند تا ایشان بهترینشان را انتخاب کنند.

حضرت فرمودند:

«بدانید که این کار نوعی قضاوت است و بی‌عدالتی در این کار، مثل بی‌عدالتی در قضاوت است.

[بعد فرمودند: از طرف من] به آموزگارتان بگویید: اگر برای تنبیه، بیش از سه ضربه به شما بزند، او را از جانب شما قصاص خواهم کرد.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۹:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَکُونُ بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ؟ فَقَالَ: «مَنْ تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَکَمَ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ.» قُلْتُ: کَیْفَ یَصْنَعَانِ؟ قَالَ: «انْظُرُوا إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللَّهِ قَدِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ.»
 الکافی، ج‏۷، ص۴۱۲

 

عمربن‌حنظله گوید از امام صادق (علیه‌السلام) درباره دو نفر از اصحابشان که بر سر بدهی یا ارثیه اختلاف داشتند و شکایتشان را نزد سلطان وقت یا قاضی‌ها(ی او) برده‌بودند،[1] سؤال کردم که آیا (پولی که با قضاوت آن‌ها به یکی از آن‌دو می‌رسد) حلال است؟

حضرت فرمودند:

«هرکس شکایتش را نزد طاغوت[2] ببرد و حکم به نفع او صادر شود، پولی که به او می‌رسد، حرام است، هرچند واقعاً حق با او باشد؛ چراکه او حکم طاغوت را پذیرفته‌است، درحالی‌که خداوند دستور داده‌است به طاغوت کفر ورزیده شود.»[3]

عمربن‌حنظله گوید عرض کردم:

پس چه باید کنند؟

حضرت فرمودند:

«از میان خودتان کسی را که احادیث ما (اهل‌بیت علیهم‌السلام) را نقل می‌کند[4] و در حلال و حرام ما دقت دارد و احکام ما را می‌شناسد و چنین می‌پسندد که طبق آن حکم کند، برگزینید؛ که من او را میان شما حاکم قرار دادم. پس اگر مطابق حکم ما، حکم کند و شخصی آن را نپذیرد، به‌راستی که (آن شخص) حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را نپذیرفته‌است و کسی که ما را نپذیرد، خدا را نپذیرفته‌است و چنین شخصی در مرز شرک به خداوند قرار دارد.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] در آن زمان که حاکمان ظالم و غاصب حکم‌فرما بودند، قاضی‌ها نیز از جانب آنان نصب می‌شدند. این قُضات علاوه‌براین‌که طبق مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) قضاوت نمی‌کردند، ازآنجاکه دست‌نشانده طاغوت بودند، قضاوتشان از جانب ایشان مشروعیت نداشت.

[2] طاغوت، کسی است که (در برابر خداوند) بسیار طغیان و سرکشی دارد.

[3] اشاره به آیه۶۰ سوره نساء: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»

[4] مقصود، فقیه حدیث‌شناس است، نه هرکس که حدیث نقل کند؛ چراکه در گذشته نقل حدیث ضوابط خاصی داشت و به هرکسی اجازه نقل داده نمی‌شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۲۹
ابوالفضل رهبر

نور قرمز چراغ‌های پیزُری اتوبوس، سرخی صورتم را پوشانده بود. انگار قلب، تمام خون را به سرم پمپ می‌کرد. ترمز اتوبوس، ایستاده‌ها را کمی به جلو هُل داد. چشم‌هایم را بُراق کردم و برای چندمین بار به مردی که ایستگاه قبلی سوار شده بود، زُل زدم، شاید ذره‌ای خجالت در صورتش پیدا کنم. راننده صدایش را بلند کرد «آقا یه کم برید عقب، این بنده‌خداها سوار شن». 

 

جا نبود، اما سعی کردم بیشتر خودم را عقب بکشم. مردک باز هم تکانی به خودش نداد. میله صندلی مقابلش را چسبیده بود و خودش را جلو کشیده بود تا دیگران را ترغیب کرده باشد به عقب رفتن. نمی‌خواست پنجره‌فولادی را که تازه به آن رسیده بود، رها کند! یک نفر به سختی رد شد تا جایی باز کند برای جمعیتی که از بیرون ناامیدانه به ما نگاه می‌کردند. نفر دوم هم با شنیدن صدای فِسِّ درب اتوبوس، منصرف شد. 

 

اتوبوس راه افتاد و نگاهم آن بیچاره‌های بازمانده در ایستگاه را که حالا در تاریکی فرو رفته بودند، رها کرد. دوباره شروع کردم به بررسی توجیهات و احتمالات؛ «جلویش جا نیست»، که خیلی هم هست. «کر و کور است، صدای راننده را نمی‌شنود و هجوم جمعیت را نمی‌بیند»، پس چرا خودش را جلو کشیده، تا بقیه رد شوند! «شب است و خسته است و حال ندارد»، خُب مگر بقیه خسته نیستند؟!، «می‌خواهد ایستگاه بعدی پیاده شود»، خب بیاید این طرف‌تر، موقع پیاده شدن راهی برایش باز می‌شود. تو نیکی می‌کن و در دجله انداز...

 

تنها احتمال باقی‌مانده این بود که «مردکِ بی شعور! خرش از پل گذشته و حالا که خودش سوار شده، بقیه به درَک!»

قضاوتم را کرده بودم، که متهم شروع کرد به جواب دادن به بغل دستی‌اش. مثل این‌که پرونده، شاکی هم داشت.

 

«شرمنده، دستم درد می‌کنه، نمی‌تونم میله‌های بالایی رو بگیرم. اون‌ور‌تر هم صندلیِ نزدیکی نیست که میله‌اش رو بگیرم.»

 

آب سردی بود که رویم ریخت.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت: خواندن قضاوت دکتر حسام‌الدین آشنا راجع به شیخ هادی، امام جماعت بدون وضوی مسجدشان هم خالی از لطف نیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۳:۱۰
ابوالفضل رهبر