دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَسْأَلُهُ عَنْ رَجُلٍ لَهُ خَشَبٌ فَبَاعَهُ مِمَّنْ یَتَّخِذُ مِنْهُ بَرَابِطَ فَقَالَ: «لاَ بَأْسَ.» وَ عَنْ رَجُلٍ لَهُ خَشَبٌ فَبَاعَهُ مِمَّنْ یَتَّخِذُهُ صُلْبَانَ قَالَ: «لاَ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۶

 

از عُمَر بن اُذَینه نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) نامه نوشتم و از ایشان در مورد مردی سؤال کردم که چوبی دارد و آن را به کسی می‌فروشد که با آن بربط[*] می‌سازد.

حضرت فرمودند:

«اشکالی ندارد.»

همچنین از ایشان در مورد مردی سؤال کردم که چوبی دارد و آن را به کسی می‌فروشد که با آن صلیب می‌سازد.

حضرت فرمودند:

«نه (نباید به او بفروشد.)»

 

 

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ جَرِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلتُّوتِ أَبِیعُهُ یُصْنَعْ بِهِ اَلصَّلِیبُ وَ اَلصَّنَمُ قَالَ: «لاَ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۶

 

از عَمرو بن جَریر نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد (چوب) درخت توت سؤال کردم که آیا (می‌توانم) آن را بفروشم تا با آن صلیب یا بت ساخته شود؟

حضرت فرمودند:

«نه (اجازه نداری.)»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] بربط (بربت) که اعراب به آن عود هم می‌گویند، از سازهای زهی ایرانی است که نواختن آن در خاورمیانه رایج بوده است. شاید به این دلیل فروختن چوب به کسی که این آلت موسیقی را می‌سازد، جایز است که این ساز (به‌قول علما) از آلات مشترکه است؛ یعنی هم می‌توان با آن موسیقی حلال نواخت و هم موسیقی حرام.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَحَدَهُمَا عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ عَنْ شِرَاءِ اَلْخِیَانَةِ وَ اَلسَّرِقَةِ فَقَالَ:

«لاَ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ قَدِ اِخْتَلَطَ مَعَهُ غَیْرُهُ فَأَمَّا اَلسَّرِقَةُ بِعَیْنِهَا فَلاَ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ مِنْ مَتَاعِ اَلسُّلْطَانِ فَلاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۸

 

از ابوبصیر نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد خریدن (مالِ) خیانت[۱] و دزدی[۲] سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«نه (جایز نیست)، مگراین‌که با مالی که چنین نباشد مخلوط شده باشد. اما چیزی که (می‌دانی) عیناً دزدی است[۳]، (خریدنش) جایز نیست، مگراین‌که از کالاهای سلطانِ (ستم‌گر) باشد[۴] که دراین‌صورت (خریدنش) اشکالی ندارد.»

 

 

 

...عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«لاَ یَصْلُحُ شِرَاءُ اَلسَّرِقَةِ وَ اَلْخِیَانَةِ إِذَا عُرِفَتْ.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خریدن (مالِ) دزدی و خیانت، در صورتی که شناسایی شده باشد، درست نیست.»

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«مَنِ اِشْتَرَى سَرِقَةً وَ هُوَ یَعْلَمُ فَقَدْ شَرِکَ فِی عَارِهَا وَ إِثْمِهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۲۲۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس (مال) دزدی‌ای را بخرد، درحالی‌که می‌داند (دزدی است)، در رسوایی و گناه آن دزدی شریک است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود از خرید خیانت، خریدن مالی است که با خیانت در امانت، از چنگش دیگری در آمده باشد؛ اعم از این‌که مال شخصی بوده باشد یا به بیت‌المال تعلق داشته باشد.

[۲] مقصود از خرید سرقت نیز خریدن مالی است که از دیگری به سرقت رفته است.

[۳] مثلاً بدانی که این موبایل یا این وسیله یا این خوراکی‌ها، عیناً از دیگری به سرقت رفته و چیز دیگری قاطیِ آن نیست.

[۴] یعنی بدانی که این کالاها از سلطان ستم‌گری به سرقت رفته است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«شَکَا رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْحُرْفَةَ فَقَالَ: «اُنْظُرْ بُیُوعاً فَاشْتَرِهَا ثُمَّ بِعْهَا فَمَا رَبِحْتَ فِیهِ فَالْزَمْهُ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شغلش شکایت کرد.

ایشان فرمودند:

«کالاها را بررسی کن و آن‌ها را بخر،[۱] سپس آن‌ها را بفروش؛ در هرکدامشان که سود کردی، در (فروشِ) همان کالا ثابت‌قدم باش.»[۲]»

 

 

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِذَا نَظَرَ اَلرَّجُلُ فِی تِجَارَةٍ فَلَمْ یَرَ فِیهَا شَیْئاً فَلْیَتَحَوَّلْ إِلَى غَیْرِهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه انسان به یک تجارت (کسب و کار) رو آورد و در آن خیری ندید،[۳] باید تجارتش را تغییر دهد.»

 

 

 

...عَنْ بَشِیرٍ اَلنَّبَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِذَا رُزِقْتَ فِی شَیْءٍ فَالْزَمْهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه در چیزی روزی به تو رسید، در همان (زمینه) ثابت‌قدم باش.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود این است که ابتدا در مورد کالاهایی که امکان فروششان هست، تحقیق و بررسی کن؛ که شرایط خودت، شرایط بازار و ویژگی‌های هر کالا چگونه است و بعد از بررسی همه‌جانبه، تصمیم بگیر که چه کالایی را خرید و فروش کنی و وارد چه شغلی شوی.

[۲] مقصود این است که پس از این‌که متوجه شدی در چه کاری موفق هستی، دیگر از این شاخه به آن شاخه نپر و به همان شغل بچسب!

[۳] مقصود این است که اگر به هر دلیلی (مثل مناسب نبودن شرایط بازار یا تناسب نداشتن با علایق، استعدادها و توانایی‌های خودت) در یک زمینه کاری موفق نبودی، آن را رها کن و به شغلی دیگر روی بیاور تا چیزی که در آن موفق خواهی بود را پیدا کنی.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به نظر می‌رسد این قاعده شامل تمام مشاغل می‌شود؛ زیرا:

اولاً آن‌چه خرید و فروش می‌شود، لزوماً یک کالای فیزیکی نیست، بلکه فروش خدمات نیز نوعی خرید و فروش محسوب می‌شود

و ثانیاً در بعضی روایات به این نکته اشاره شده است که هر کاری که انسان از طریق آن روزی کسب کند، نوعی تجارت است؛

به‌عنوان مثال از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کُلُّ مَا اِفْتَتَحَ بِهِ اَلرَّجُلُ رِزْقَهُ فَهُوَ تِجَارَةٌ.»

 الکافی، ج۵، ص۳۰۵

«هرکاری که انسان با آن روزی‌اش را (بر خود) بگشاید، آن کار (نوعی) تجارت است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَتِّبٍ قَالَ: کَانَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَأْمُرُنَا إِذَا أَدْرَکَتِ اَلثَّمَرَةُ أَنْ نُخْرِجَهَا فَنَبِیعَهَا وَ نَشْتَرِیَ مَعَ اَلْمُسْلِمِینَ یَوْماً بِیَوْمٍ.

 الکافی، ج۵، ص۱۶۶

 

از معتّب (غلام امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام) نقل شده است:

امام کاظم (علیه‌السلام) به ما دستور می‌دادند که هرگاه میوه‌ها رسیدند، آن‌ها را بیرون ببریم و بفروشیم و [برای خانه] همراه (سایر) مسلمانان، روزانه (میوه) بخریم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۳۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«اَلْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ اَلْمُحْتَکِرُ مَلْعُونٌ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۵

 

از امام صادق از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«کسی که مشتری جلب می‌کند، روزی داده می‌شود

و کسی که احتکار می‌کند، مورد لعنت[*] است.»

 

 

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«اَلْحُکْرَةُ فِی اَلْخِصْبِ أَرْبَعُونَ یَوْماً وَ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلْبَلاَءِ ثَلاَثَةُ أَیَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَى اَلْأَرْبَعِینَ یَوْماً فِی اَلْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ عَلَى ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ فِی اَلْعُسْرَةِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«احتکار کردن در زمان فراوانی، چهل روز است و در زمان سختی (نایاب شدن کالا) و بلا، سه روز است.

کسی که در زمان فراوانی، بیش از چهل روز احتکار کند، ملعون است و کسی که در زمان سختی بیش از سه روز احتکار کند، ملعون است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «لعن» به‌معنای راندن و دور کردنِ همراه با ناراحتی است. لعن از جانب خداوند، به‌معنای قطع رحمت و توفیق دنیوی و جلب عذاب اخروی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«نَفِدَ اَلطَّعَامُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَتَاهُ اَلْمُسْلِمُونَ فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ نَفِدَ اَلطَّعَامُ وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْءٌ إِلاَّ عِنْدَ فُلاَنٍ فَمُرْهُ یَبِیعُهُ اَلنَّاسَ. قَالَ: فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «یَا فُلاَنُ إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ ذَکَرُوا أَنَّ اَلطَّعَامَ قَدْ نَفِدَ إِلاَّ شَیْئاً عِنْدَکَ فَأَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ کَیْفَ شِئْتَ وَ لاَ تَحْبِسْهُ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، غذا (مواد غذایی) نایاب شد.

مسلمانان نزد ایشان رفتند و عرض کردند:

ای رسول خدا! غذا نایاب شده و جز نزد فلانی چیزی باقی نمانده است. پس به او دستور دهید که آن را به مردم بفروشد.

پیامبر [نزد کسی که مواد غذایی داشت، رفتند،] حمد و ثنای خداوند را به‌جا آوردند و (به او) فرمودند:

«فلانی! مسلمانان گفتند غذا نایاب شده و فقط نزد تو است. آن را (از انبارت) بیرون بیاور و هرطور می‌خواهی بفروش، ولی (نزد خودت) نگه ندار.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

به نام پروردگار

 

چهار ماه پیش، اوایل آبان، داشتم کف حمام را - بدون دستکش - با جرم‌گیر تمیز می‌کردم.

وسط کار، دستم به لبه‌ای خورد و پوستش کمی شکافت.

اعتنا نکردم و ادامه دادم.

جرم‌گیر، آرام‌آرام زیر پوست انگشتم نفوذ کرد.

اسید، بخشی از پوست و گوشتش را خورد.

فردایش دیدم یک سوراخ به‌نسبت عمیق روی انگشتم درست شده که اطرافش سرخ و ملتهب است.

جا خوردم و کمی ترسیدم.

 

ده‌بیست روزی گذشت.

اواخر آبان، صبح که داشتم می‌رفتم محل کار، یک لحظه چشمم افتاد به دستم که روی فرمان بود.

دیدم زخمش دارد جمع می‌شود،

رو به بهبود است

و خداراشکر کم‌کم دارد خوب می‌شود.

 

همان لحظه، با تمام وجود احساس کردم رحمت پروردگارم در این زخم جمع شده، متبلور گشته و ظهور یافته.

رعشه‌ی ریزی به تنم افتاد.

شعفی وجودم را فرا گرفت.

ناخودآگاه انگشتم را بالا آوردم

و زخمش را بوسیدم؛

رحمتِ تبلوریافته‌ی پروردگارم را،

گویی پروردگارم را.

 

بعد به خودم آمدم و خود را در این حال یافتم

تعجب کردم؛

حال غریبی بود.

چشمم کمی اشکی شد.

پیشانی‌ام را کف دست گذاشتم و با یاد این نعمت، سجده شکر به‌جا آوردم؛

شکراً لله شکراً لله، شکراً لله شکراً لله، شکراً لله شکراً لله

عفواً لله عفواً لله، عفواً لله عفواً لله، عفواً لله عفواً لله

حمداً لله حمداً لله، حمداً لله حمداً لله، حمداً لله حمداً لله

 

الحمد لله علی کل حال.

 

 

وقتی رسیدم اداره، در اولین فرصت، عکسی از زخمم برداشتم.

تا بماند به یادگار؛

از رحمت پروردگارم،

از پروردگارم.

 


 

پ.ن۱: عکس دوم را امروز برداشتم که آن حفره پر شده و پوستش تقریباً ترمیم شده.

 

پ.ن۲: مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده آملی جایی این خاطره را نقل کرده‌اند که:

روزی داشتم به خانه می‌آمدم که دیدم کسی دارد بین زباله‌ها جستجو می‌کند.

سریع خود را به خانه رساندم و یک‌راست رفتم سراغ قفسه‌ی کتاب‌هایم.

کتاب‌هایم را بغل کردم و شروع کردم به بوسیدنشان.

خدا را شکر کردم که به‌جای این‌که سرم در زباله‌ها باشد، سر و کارم با کتاب است و در کتاب‌ها جستجو می‌کنم.

 

پ.ن۳: امروز سال‌روز شهادت امام موسی کاظم (علیه‌السلام) بود.

از حضرت نقل شده است که در پاسخ به نامه هارون‌الرشید که از ایشان درخواست موعظه‌ای کوتاه کرده بود، تنها این جمله را نوشتند که:

«مَا مِنْ شَیْءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلاَّ وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ»

 الأمالی(للصدوق)، ص۵۰۹

«چیزی نیست که چشمت آن را ببیند، مگراین‌که موعظه‌ای در آن است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

و فِی کِتَابِ الْأَنْوَارِ قَالَ الْعَامِرِیُ‏ إِنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ أَنْفَذَ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ جَارِیَةً خَصِیفَةً لَهَا جَمَالٌ وَ وَضَاءَةٌ لِتَخْدِمَهُ فِی السِّجْنِ فَقَالَ: «قُلْ لَهُ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» لَا حَاجَةَ لِی فِی هَذِهِ وَ لَا فِی أَمْثَالِهَا.» قَالَ فَاسْتَطَارَ هَارُونُ غَضَباً وَ قَالَ ارْجِعْ إِلَیْهِ وَ قُلْ لَهُ لَیْسَ بِرِضَاکَ حَبَسْنَاکَ وَ لَا بِرِضَاکَ خَدَمْنَاکَ وَ اتْرُکِ الْجَارِیَةَ عِنْدَهُ وَ انْصَرِفْ قَالَ فَمَضَى وَ رَجَعَ ثُمَّ قَامَ هَارُونُ عَنْ مَجْلِسِهِ وَ أَنْفَذَ الْخَادِمَ إِلَیْهِ لِیَتَفَحَّصَ عَنْ حَالِهَا فَرَآهَا سَاجِدَةً لِرَبِّهَا لَا تَرْفَعُ رَأْسَهَا تَقُولُ قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ فَقَالَ هَارُونُ سَحَرَهَا وَ اللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِسِحْرِهِ عَلَیَّ بِهَا فَأُتِیَ بِهَا وَ هِیَ تَرْتَعِدُ شَاخِصَةً نَحْوَ السَّمَاءِ بَصَرَهَا فَقَالَ مَا شَأْنُکِ قَالَتْ شَأْنِی الشَّأْنُ الْبَدِیعُ إِنِّی کُنْتُ عِنْدَهُ وَاقِفَةً وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ یُسَبِّحُ اللَّهَ وَ یُقَدِّسُهُ قُلْتُ یَا سَیِّدِی هَلْ لَکَ حَاجَةٌ أُعْطِیکَهَا قَالَ: «وَ مَا حَاجَتِی إِلَیْکِ.» قُلْتُ إِنِّی أُدْخِلْتُ عَلَیْکَ لِحَوَائِجِکِ قَالَ: «فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ؟» قَالَتْ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا رَوْضَةٌ مُزْهَرَةٌ لَا أَبْلُغُ آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا بِنَظَرِی وَ لَا أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا فِیهَا مَجَالِسُ مَفْرُوشَةٌ بِالْوَشْیِ وَ الدِّیبَاجِ وَ عَلَیْهَا وُصَفَاءُ وَ وَصَائِفُ‏ لَمْ أَرَ مِثْلَ وُجُوهِهِمْ حُسْناً وَ لَا مِثْلَ لِبَاسِهِمْ لِبَاساً عَلَیْهِمُ الْحَرِیرُ الْأَخْضَرُ وَ الْأَکَالِیلُ وَ الدُّرُّ وَ الْیَاقُوتُ وَ فِی أَیْدِیهِمْ الْأَبَارِیقُ وَ الْمَنَادِیلُ وَ مِنْ کُلِّ الطَّعَامِ فَخَرَرْتُ سَاجِدَةً حَتَّى أَقَامَنِی هَذَا الْخَادِمُ فَرَأَیْتُ نَفْسِی حَیْثُ کُنْتُ قَالَ فَقَالَ هَارُونُ یَا خَبِیثَةُ لَعَلَّکِ سَجَدْتِ فَنِمْتِ فَرَأَیْتِ هَذَا فِی مَنَامِکِ قَالَتْ لَا وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی إِلَّا قَبْلَ سُجُودِی رَأَیْتُ فَسَجَدْتُ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ فَقَالَ الرَّشِیدُ اقْبِضْ هَذِهِ الْخَبِیثَةَ إِلَیْکَ فَلَا یَسْمَعْ هَذَا مِنْهَا أَحَدٌ فَأَقْبَلَتْ فِی الصَّلَاةِ فَإِذَا قِیلَ لَهَا فِی ذَلِکَ قَالَتْ هَکَذَا رَأَیْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ فَسُئِلَتْ عَنْ قَوْلِهَا قَالَتْ إِنِّی لَمَّا عَایَنْتُ مِنَ الْأَمْرِ نَادَتْنِی الْجَوَارِی یَا فُلَانَةُ ابْعُدِی عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ حَتَّى نَدْخُلَ عَلَیْهِ فَنَحْنُ لَهُ دُونَکِ فَمَا زَالَتْ کَذَلِکَ حَتَّى مَاتَتْ وَ ذَلِکَ قَبْلَ مَوْتِ مُوسَى بِأَیَّامٍ یَسِیرَةٍ.

 مناقب‌آل‌أبی‌طالب(لابن‌شهرآشوب)، ج‏۴، ص۲۹۷

 

هارون‌الرشید کنیز سفیدروی زیبا و پاکیزه‌ای را نزد حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) فرستاد تا در زندان به ایشان خدمت کند.

امام کاظم (علیه‌السلام به فرستاده‌ی هارون) فرمودند: «به هارون بگو: ″«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ»[نمل:۳۶]؛ «بلکه شما به هدیه‌ی خود شادمانید»[۱] من به این هدیه و مانند آن نیازی ندارم.″»

هارون با خشم شمشیر کشید و گفت: پیش او برگرد و بگو: ″ما تو را با رضایت خودت زندانی نکرده‌ایم و با رضایت خودت کسی را به خدمتت نمی‌گیریم.″ کنیز را نزد او بگذار و برگرد.

او نیز چنین کرد و برگشت. بعد، هارون از جایش برخواست و خدمتکارش را نزد امام کاظم (علیه‌السلام) فرستاد تا درباره وضعیت کنیز تحقیق کند.

خدمتکار دید کنیز به درگاه پروردگارش به سجده افتاده و سرش را بلند نمی‌کند (و این ذکر را) می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ»؛ «(خداوندا!) پاک و منزّه هستی.»

هارون گفت: به خدا قسم موسی بن جعفر او را سحر کرده است. او را نزد من بیاورید. کنیز را نزد هارون آوردند، درحالی‌که سخت به خود می‌لرزید و نگاهش به آسمان بود. هارون گفت: حالت چه‌گونه است؟

کنیز گفت: حالم، حال بدیع (بی‌سابقه)ای است. به‌راستی که من نزد ایشان ایستاده بودم، درحالی‌که شب و روز به نماز ایستاده بودند.

وقتی از نمازشان فارغ شدند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بودند، به ایشان عرض کردم: آقای من! آیا حاجتی ندارید که به شما بدهم؟

فرمودند: «به تو نیازی ندارم.»

عرض کردم: مرا نزد شما آورده‌اند تا نیازهایتان را برآورده کنم.

فرمودند: «پس این‌ها چه می‌کنند؟»

ناگهان نگاهم به باغی پر از گل افتاد که ابتدا و انتهایش را نمی‌دیدم. در آن، جای‌گاه‌هایی بود که با فرش‌هایی طلابافت و ابریشمین، مفروش شده بودند و رویشان خدمتکاران زن و مردی بودند که هرگز زیبارویانی مثل آن‌ها ندیده بودم و هیچ لباسی مثل لباس‌هایشان ندیده بودم؛ لباس‌هایی که به ابریشم سبز و جواهرات و گوهر و یاقوت آراسته بودند. در دستانشان ظرف آب و حوله‌هایی بود و از تمام غذاها به دست گرفته بودند.

پس من به سجده افتادم تا این‌که این خدمتکار تو، مرا بلند کرد. پس خود را این‌جا که هستم، یافتم.

هارون به او گفت: ای زن خبیث! شاید سجده کرده‌ای و خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای.

کنیز گفت: نه به خدا قسم. پیش از آن‌که به سجده روم، دیدم و به خاطر آن‌چه دیده بودم، سجده رفتم.

هارون (به خدمتکارش) گفت: این زن خبیث را نزد خودت بازداشت کن تا هیچ‌کس این سخنان را از او نشنود.

آن زن به نماز روی آورد.[۲] و هرگاه نزد او درباره آن موضوع سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: من آن عبد صالح[۳] را چنین یافتم.

وقتی درباره این حرفش از او می‌پرسیدند، می‌گفت: به‌راستی که وقتی آن صحنه‌ها را دیدم، کنیزها(یی که در باغ بودند،) مرا صدا زدند که: «فلانی! از این بنده‌ی صالح دور شو تا ما نزد او برویم. فقط ما برای او هستیم، نه تو.»

آن کنیزِ تا زمان مرگش چنین حالی داشت. او چند روز پیش از وفات (شهادت) امام موسی کاظم (علیه‌السلام) از دنیا رفت.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] این سخن را حضرت سلیمان (علیه‌السلام) به فرستادگان بلقیس گفتند، بعد از این‌که ایشان هدایای آن‌ها را در برابر نعمت‌هایی که خداوند به ایشان داده بود، ناچیز شمردند.

[۲] گویا آن زن پیش‌تر اهل نماز نبوده است.

[۳] یکی از القاب امام کاظم (علیه‌السلام) «عبد صالح» است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «اَلْحُکْرَةُ أَنْ یَشْتَرِیَ طَعَاماً لَیْسَ فِی اَلْمِصْرِ غَیْرُهُ فَیَحْتَکِرَهُ فَإِنْ کَانَ فِی اَلْمِصْرِ طَعَامٌ أَوْ یُبَاعُ غَیْرُهُ فَلاَ بَأْسَ بِأَنْ یَلْتَمِسَ بِسِلْعَتِهِ اَلْفَضْلَ.» قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلزَّیْتِ فَقَالَ: «إِنْ کَانَ عِنْدَ غَیْرِکَ فَلاَ بَأْسَ بِإِمْسَاکِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از عُبیدالله بن علی حلبی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«احتکار، این است که (شخصی) غذایی که جز آن در شهر نیست را بخرد و نگه دارد (تا گران شود.) اما اگر در شهر غذا موجود باشد یا شخص دیگری بفروشد، اشکالی ندارد که به‌واسطه‌ی کالایش سودی کسب کند.»

از ایشان درباره روغن زیتون سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«اگر نزد شخصی غیر از تو موجود باشد، اشکالی ندارد که آن را نگه داری.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی اَلْفَضْلِ سَالِمٍ اَلْحَنَّاطِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «مَا عَمَلُکَ؟» قُلْتُ: حَنَّاطٌ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى نَفَاقٍ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى کَسَادٍ فَحَبَسْتُ. فَقَالَ: «فَمَا یَقُولُ مَنْ قِبَلَکَ فِیهِ؟» قُلْتُ: یَقُولُونَ مُحْتَکِرٌ. فَقَالَ: «یَبِیعُهُ أَحَدٌ غَیْرُکَ؟» قُلْتُ: مَا أَبِیعُ أَنَا مِنْ أَلْفِ جُزْءٍ جُزْءاً قَالَ: «لاَ بَأْسَ إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یُقَالُ لَهُ حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ اَلطَّعَامُ اَلْمَدِینَةَ اِشْتَرَاهُ کُلَّهُ فَمَرَّ عَلَیْهِ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «یَا حَکِیمَ بْنَ حِزَامٍ إِیَّاکَ أَنْ تَحْتَکِرَ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۵

 

از سالم حنّاط نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«چه می‌کنی؟»

عرض کردم:

حنّاط (گندم‌فروش) هستم؛ گاهی (بازار) رونق دارد و گاهی کساد[۱] است. [وقتی بازار کساد است،] من گندم را نگه می‌دارم (نمی‌فروشم.)

حضرت فرمودند:

«(مردم) در مورد این کار تو چه می‌گویند؟»

عرض کردم:

می‌گویند محتکر هستم.

حضرت فرمودند:

«آیا غیر از تو نیز کسی آن را می‌فروشد؟»

عرض کردم:

من یک‌هزارمِ (آن‌چه در بازار است) را هم نمی‌فروشم.

حضرت فرمودند:

«اشکالی ندارد. مردی از قریش بود به نام حکیم بن حزام. وقتی غذا (مواد غذایی) [توسط تاجران] وارد مدینه می‌شد، همه‌اش را می‌خرید.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نزد او رفتند و فرمودند:

«بر حذر باش از این‌که احتکار کنی!»»

 

 

 

...عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «لَیْسَ اَلْحُکْرَةُ إِلاَّ فِی اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلسَّمْنِ[۲][۳]

 الکافی، ج۵، ص۱۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«احتکار، فقط در مورد گندم، جو، خرما، کشمش و روغن است.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یعنی خرید و فروش (به هر علتی) کم است و رونقی ندارد.

[۲] سمن، روغنی است که از شیر (گاو، گوسفند یا…) گرفته می‌شود.

[۳] آن‌چه حضرت ذکر کرده‌اند، مواد اولیه غذایی و قوت غالب مردم بوده است. انبار کردن و نفروختن هرآن‌چه که امروز در سفره مردم چنین نقشی دارد نیز شامل حکم «احتکار» می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۲۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْفَزَارِیِّ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَوْلًى لَهُ یُقَالُ لَهُ مُصَادِفٌ فَأَعْطَاهُ أَلْفَ دِینَارٍ وَ قَالَ لَهُ: «تَجَهَّزْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَى مِصْرَ فَإِنَّ عِیَالِی قَدْ کَثُرُوا.» قَالَ: فَتَجَهَّزَ بِمَتَاعٍ وَ خَرَجَ مَعَ اَلتُّجَّارِ إِلَى مِصْرَ فَلَمَّا دَنَوْا مِنْ مِصْرَ اِسْتَقْبَلَتْهُمْ قَافِلَةٌ خَارِجَةٌ مِنْ مِصْرَ فَسَأَلُوهُمْ عَنِ اَلْمَتَاعِ اَلَّذِی مَعَهُمْ مَا حَالُهُ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کَانَ مَتَاعَ اَلْعَامَّةِ فَأَخْبَرُوهُمْ أَنَّهُ لَیْسَ بِمِصْرَ مِنْهُ شَیْءٌ فَتَحَالَفُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَى أَنْ لاَ یَنْقُصُوا مَتَاعَهُمْ مِنْ رِبْحِ اَلدِّینَارِ دِینَاراً فَلَمَّا قَبَضُوا أَمْوَالَهُمْ وَ اِنْصَرَفُوا إِلَى اَلْمَدِینَةِ فَدَخَلَ مُصَادِفٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُ کِیسَانِ فِی کُلِّ وَاحِدٍ أَلْفُ دِینَارٍ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَأْسُ اَلْمَالِ وَ هَذَا اَلْآخَرُ رِبْحٌ فَقَالَ: «إِنَّ هَذَا اَلرِّبْحَ کَثِیرٌ وَ لَکِنْ مَا صَنَعْتَهُ فِی اَلْمَتَاعِ؟» فَحَدَّثَهُ کَیْفَ صَنَعُوا وَ کَیْفَ تَحَالَفُوا. فَقَالَ: «سُبْحَانَ اَللَّهِ تَحْلِفُونَ عَلَى قَوْمٍ مُسْلِمِینَ أَلاَّ تَبِیعُوهُمْ إِلاَّ رِبْحَ اَلدِّینَارِ دِینَاراً؟!» ثُمَّ أَخَذَ أَحَدَ اَلْکِیسَیْنِ فَقَالَ: «هَذَا رَأْسُ مَالِی وَ لاَ حَاجَةَ لَنَا فِی هَذَا اَلرِّبْحِ.» ثُمَّ قَالَ: «یَا مُصَادِفُ! مُجَادَلَةُ اَلسُّیُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَلاَلِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۱

 

از ابوجعفر فَزاری نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) یکی از غلامان خود به‌نام مصادف را فراخواندند، به او هزار دینار (سکه طلا) دادند و فرمودند:

«خود را آماده کن و (برای تجارت با این پول) به مصر برو؛ چراکه نان‌خورهای من زیاد شده‌اند.»

مصادف، کالایی تهیه کرد و به‌همراه تاجرانِ (دیگری)، به مصر رفت. وقتی نزدیک مصر شدند، قافله‌ای که از مصر خارج می‌شدند، به استقبال آن‌ها آمدند. از آن قافله درباره کالایی که همراهشان (به مصر) آورده بودند، سؤال کردند؛ که وضعیت آن کالا - که کالایی مورد استفاده و نیاز عموم بود - در شهر چگونه است.

اهل قافله به آنان خبر دادند که در مصر از این کالا یافت نمی‌شود. پس مصادف و همراهانش با یکدیگر هم‌قَسَم و هم‌پیمان شدند که هیچ‌کدامشان از سود یک دینار برای هر دینار (سود صددرصدی) کم‌تر نگیرند.

وقتی [کالاها را به دو برابر قیمت فروختند،] اموالشان را برداشتند و به مدینه بازگشتند، مصادف درحالی‌که دو کیسه همراه داشت که در هرکدام هزار دینار بود، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت و عرض کرد:

فدایتان شوم، ای کیسه سرمایه اولیه شماست و این کیسه نیز سود آن است.

حضرت فرمودند:

«به‌راستی که این سود خیلی زیاد است! مگر با آن کالا چه کردی؟!»

مصادف برای امام تعریف کرد که چگونه عمل کردند و چگونه هم‌قسم شدند و…

حضرت فرمودند:

«سبحان الله! با یکدیگر علیه گروهی از مسلمانان هم‌قسم شدید که آن کالا را نفروشید، مگر با سود یک دینار برای هر دینار؟!»

سپس حضرت یکی از کیسه‌ها را برداشتند و فرمودند:

«این سرمایه اولیه من است. ما نیازی به آن سود نداریم.»

بعد فرمودند:

«ای مصادف! جنگ شمشیرها (جنگ تن به تن)، از دنبال مال حلال رفتن، آسان‌تر است!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«ثَلاَثَةٌ لاَ یَنْظُرُ اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ اِتَّخَذَ اَللَّهَ بِضَاعَةً لاَ یَشْتَرِی إِلاَّ بِیَمِینٍ وَ لاَ یَبِیعُ إِلاَّ بِیَمِینٍ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سه گروه هستند که خداوند (تعالی) در روز قیامت به هیچ‌یک از آنان نظرِ [رحمت] نمی‌کند؛

یکی از آنان، مردی است که خداوند را مال‌التجاره‌ی خود می‌کند؛ چیزی را نمی‌خرد مگر با قسم (به خدا) و چیزی را نمی‌فروشد مگر با قسم (به خدا.)»

 

 

 

...عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ رَفَعَهُ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ:

«إِیَّاکُمْ وَ اَلْحَلْفَ فَإِنَّهُ یُنَفِّقُ اَلسِّلْعَةَ وَ یَمْحَقُ اَلْبَرَکَةَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«بر حذر باشید از قسم خوردن (هنگام معامله)؛ چراکه این‌کار، آن کالایتان را تبلیغ می‌کند، ولی برکت را از بین می‌برد.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ رَفَعَهُ قَالَ: قَامَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى دَارِ اِبْنِ أَبِی مُعَیْطٍ وَ کَانَ یُقَامُ فِیهَا اَلْإِبِلُ فَقَالَ:

«یَا مَعَاشِرَ اَلسَّمَاسِرَةِ! أَقِلُّوا اَلْأَیْمَانَ فَإِنَّهَا مَنْفَقَةٌ لِلسِّلْعَةِ مَمْحَقَةٌ لِلرِّبْحِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۲

 

از ابوحمزه ثمالی نقل شده است:

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر فراز محله ابن‌ابی‌مُعَیط که شتران را [برای خرید و فروش] آن‌جا نگه‌داری می‌کردند، ایستادند و فرمودند:

«ای جماعت دلّال! قَسَم‌خوردن‌هایتان را کم کنید؛ چراکه قسم خوردن، کالایتان را تبلیغ می‌کند، ولی سودتان را از بین می‌برد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَى أَبِی طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: «اِصْبِرِی سَبْتاً أُبَشِّرْکِ بِمِثْلِهِ إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ.»» وَ قَالَ: «اَلسَّبْتُ ثَلاَثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ثَلاَثُونَ سَنَةً.»

 الکافی، ج۱، ص۴۵۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که فاطمه بنت‌اسد (مادر امیرالمؤمنین)، نزد (شوهرش) ابوطالب رفت تا او را به ولادت پیامبر (صلوات‌الله‌علیهم) بشارت دهد.

ابوطالب به او گفت: «به‌اندازه یک ″سَبت″ صبر کن؛ که تو را به (مولودی) بشارت می‌دهم که مثل او است، جزاین‌که نبوت ندارد.»»

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«″سَبت″، سی سال است و (فاصله‌ی سنیِ) میان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سی سال بود.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] حضرت ابوطالب چهار پسر داشت که فاصله سنی میان هریک از آن‌ها با پسر بعدی، ده سال بوده است؛ «طالب» پسر اول بوده است و حضرت ابوطالب به‌واسطه‌ی او به این کنیه نامیده شده است. پسر دوم «عقیل» است که ماجراهایی از او شنیده‌اید. پسر سوم «جعفر» بوده که نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین برادر حضرت امیر به ایشان بوده و پسر چهارم نیز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب بوده است.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشاره‌ی ایشان به این‌که فرزندشان امیرالمؤمنین «مثلِ» پیامبر (صلوات‌الله‌علیهم) است، شبیه این فرمایش خداوند در آیه شریفه مباهله است:

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» [آل‌عمران:۶۱]؛

«(ای پیامبر!) هرکس بعد از این‌که علمی به تو داده شد، درباره او (حضرت عیسی) با تو محاجّه کرد، (به آن‌ها) بگو: «بیایید. پسرانتان را و پسرانمان را، و زنانتان را و زنانمان را، و خودتان را و خودمان را (نیز) فرا بخوانیم. سپس (دو گروه) یکدیگر را نفرین کنیم. پس لعنت خداوند بر دروغ‌گویان.»»

همان‌طور که می‌دانید این آیه در خصوص مسیحیان نجران نازل شده است که در برابر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ادعای حقانیت داشتند و حضرت به دستور خداوند با آن‌ها مباهله کردند.

مباهله، درخواست لعن و نفرین یکدیگر از خداوند است برای اثبات حقانیت، و بین دو گروه که هر دو ادعای حقانیت دارند، رخ می‌دهد.

شیعه و سنی نقل کرده‌اند که پیامبر در اجابت به فرمان خداوند، در این صحنه تاریخی، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهما) را برای همراهی خود فرا خواندند.

بنابراین امام حسن و امام حسین، به‌عنوان پسران رسول خدا، حضرت زهرا، به‌عنوان زنان ایشان، و حضرت امیر به‌عنوان نفس (جانِ) ایشان در این مواجهه حاضر شدند.

این‌که حضرت امیر، نفس و جان و خودِ پیامبر عنوان گرفته‌اند، در میان شیعه و اهل‌سنت، از فضایل ایشان محسوب می‌شود و نشان از نزدیکی جایگاه ایشان به پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) دارد. همان مقام، با این تفاوت که ایشان پیامبر نیستند.

از فرزند احمد بن حنبل (چهارمین پیشوای مذهبی اهل سنت) نقل شده است که وقتی از پدرش پرسیدند برترین اصحاب پیامبر چه کسانی هستند، افرادی را نام برد، اما از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نامی به میان نیاورد. وقتی علت را جویا شدند، با استناد به همین آیه، پاسخ داد: علی بن ابی‌طالب از اصحاب نیست، او نفس پیغمبر است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «یَا أَبَا اَلْفَضْلِ! أَ مَا لَکَ مَکَانٌ تَقْعُدُ فِیهِ فَتُعَامِلَ اَلنَّاسَ؟» قَالَ: قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ یَرُوحُ أَوْ یَغْدُو إِلَى مَجْلِسِهِ أَوْ سُوقِهِ فَیَقُولُ حِینَ یَضَعُ رِجْلَهُ فِی اَلسُّوقِ «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا وَ خَیْرِ أَهْلِهَا»، إِلاَّ وَکَّلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَنْ یَحْفَظُهُ وَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَیَقُولُ لَهُ: «قَدْ أُجِرْتَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ أَهْلِهَا یَوْمَکَ هَذَا بِإِذْنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ رُزِقْتَ خَیْرَهَا وَ خَیْرَ أَهْلِهَا فِی یَوْمِکَ هَذَا.» فَإِذَا جَلَسَ مَجْلِسَهُ قَالَ حِینَ یَجْلِسُ: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ حَلاَلاً طَیِّباً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ یَمِینٍ کَاذِبَةٍ» فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ قَالَ لَهُ اَلْمَلَکُ اَلْمُوَکَّلُ بِهِ: «أَبْشِرْ فَمَا فِی سُوقِکَ اَلْیَوْمَ أَحَدٌ أَوْفَرَ مِنْکَ حَظّاً قَدْ تَعَجَّلْتَ اَلْحَسَنَاتِ وَ مُحِیَتْ عَنْکَ اَلسَّیِّئَاتُ وَ سَیَأْتِیکَ مَا قَسَمَ اَللَّهُ لَکَ مُوَفَّراً حَلاَلاً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۵

 

از سَدیر بن حُکَیم صیرفی نقل شده است:

امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای ابو فضل![۱] آیا تو مکانی[۲] نداری که در آن بنشینی و با مردم معامله کنی؟»

عرض کردم:

بله.

حضرت فرمودند:

«هیچ مرد مؤمنی نیست که چه شب و چه صبح، به جایگاهش یا بازارش برود و زمانی که پایش را در بازار می‌گذارد، بگوید:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا وَ خَیْرِ أَهْلِهَا»؛ «خداوندا! من از خیر این بازار و از خیر اهل این بازار، از تو طلب می‌کنم.»،

مگراین‌که خداوند (عزّوجلّ) فرشته‌ای که او را حفظ می‌کند را وکیل او می‌گرداند و این فرشته تا زمانی که آن مرد مؤمن به خانه‌اش برگردد، از او محافظت می‌کند و به او می‌گوید:

«به‌راستی امروز، به اذن خداوند، از شر این بازار و از شر اهل آن، از تو محافظت شد. و به‌راستی امروز خیر این بازار و خیر اهل آن، روزی‌ات شد.»

و این مرد مؤمن وقتی در جایگاهش[۳] می‌نشیند (اگر) زمانی که می‌نشیند، بگوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ حَلاَلاً طَیِّباً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ یَمِینٍ کَاذِبَةٍ»؛ «گواهی می‌دهم که هیچ خدایی جز الله نیست، او تنهاست و شریکی ندارد و گواهی می‌دهم که محمد بنده‌ی او و فرستاده‌ی اوست. خداوندا! من از فضل تو، (روزی‌ای) حلال و پاکیزه می‌خواهم و از این‌که (در معاملاتم به کسی) ظلم کنم و به من ظلم شود، به تو پناه می‌آورم و از معاملات زیان‌بار و سوگند دروغین[۴] به تو پناه می‌برم.»

پس هرگاه این را بگوید، آن فرشته‌ی موکّل (که وکیل او شده است)، به او می‌گوید:

«بشارت باد! که امروز در بازارت، هیچ‌کس بهره‌ای افزون‌تر از تو نبرد؛ به‌راستی تو به‌سوی نیکی‌ها شتافتی و بدی‌ها از [سیاهه‌ی اعمالِ] تو محو شد و به‌زودی آن (روزی‌ای) که خداوند سهم تو قرار داده، تمام‌وکمال و حلال و پاکیزه و پربرکت، به تو خواهد رسید.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ابوفضل، کنیه سَدیر بوده است. شغل سدیر همان‌طور که از لقبش پیداست، صرّافی بوده است.

[۲] مثل یک مغازه یا حتی گوشه‌ای از خیابان که انسان آن‌جا بساطی پهن می‌کند و کسب و کاری راه می‌اندازد.

[۳] مقصود، جایگاهی است که کسب و کارش را آن‌جا برپا کرده.

[۴] مقصود، سوگندهایی است که برخی کاسب‌ها در مورد کیفیت کالایشان یا قیمت مناسبش می‌خورند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

همان‌طور که در مطلب پیشین اشاره شد، «غِش در معامله» این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد...

 

 

 

...عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ یَبِیعُ اَلدَّقِیقَ فَقَالَ: «إِیَّاکَ وَ اَلْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِی مَالِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِی أَهْلِهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

نقل شده است: مردی که آرد می‌فروخت، نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفت.

حضرت به او فرمودند:

«بر حذر باش از غشّ [در معاملاتت]؛ زیرا کسی که غشّ کند، در مالش غش می‌شود[۱] و اگر مالی نداشته باشد، در خانواده‌اش غش صورت می‌گیرد.[۲]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ: کُنْتُ أَبِیعُ اَلسَّابِرِیَّ فِی اَلظِّلاَلِ فَمَرَّ بِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْبَیْعَ فِی اَلظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ اَلْغِشَّ لاَ یَحِلُّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از هشام بن حکم نقل شده است: من کالاهای سابری[۳] را در سایه می‌فروختم. امام کاظم (علیه‌السلام) از کنار من عبور می‌کردند.

به من فرمودند:

«ای هشام! فروختنِ (کالا) در سایه، غشّ است و به‌راستی که غشّ (در معامله) حلال نیست.[۴]»

 

 

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِرَجُلٍ یَبِیعُ اَلتَّمْرَ: «یَا فُلاَنُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَیْسَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ مَنْ غَشَّهُمْ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مردی که خرما می‌فروخت، فرمودند:

«فلانی! مگر نمی‌دانی کسی که با مسلمانان غشّ کند، از آن‌ها نیست؟![۵]»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید مقصود این باشد که در مالش عیب و ایراد و ناخالصی‌های ناآشکاری ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و در نهایت دچار ضرر می‌گردد.

[۲] شاید مقصود این باشد که در خانواده‌اش عیب و ایراد و کج‌روی‌هایی ایجاد می‌شود که متوجه آن نمی‌شود و بعدها می‌فهمد که آن‌طور که فکر می‌کرده خانواده‌ی سالم و بی عیب و نقصی ندارد.

[۳] گویا سابر، عربی‌شده‌ی شاپور و شهری در ولایت فارس بوده است. فارس نیز منطقه‌ای وسیع بوده و شامل استان‌های فارس، بوشهر، هرمزگان، کهگیلویه‌وبویراحمد، یزد و بخشی از خوزستان کنونی می‌شده است.

[۴] مقصود این است که فروش کالا در جایی که تاریک است و مشتری نمی‌تواند آن را به‌درستی ببیند، ورانداز کند، محاسن و معایبش را تشخیص دهد و در نهایت با آگاهی از ویژگی‌هایش آن را بخرد، جایز نیست.

[۵] یعنی کسی که به مسلمانان خیانت کند و آن‌ها را بفریبد، دیگر از مسلمانان محسوب نمی‌شود (مگر این‌که جبران کند و بازگردد.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَإِذَا دَنَانِیرُ مَصْبُوبَةٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِینَارٍ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَیْنِ ثُمَّ قَالَ لِی: «أَلْقِهِ فِی اَلْبَالُوعَةِ حَتَّى لاَ یُبَاعَ شَیْءٌ فِیهِ غِشٌّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۶۰

 

از موسی بن بَکر نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) بودیم. چندین دینار (سکه طلا) مقابل ایشان روی زمین قرار داشت. حضرت به یکی از دینارها نگاهی انداختند. آن را به دست گرفتند. بعد شکستند و دو نیم کردند.

بعد به من فرمودند:

«این را در چاه مستراح بیانداز تا چیزی که در آن غِشّ[*] است، فروخته نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «غش» در معامله، این است که فروشنده خریدار را به نحوی فریب دهد؛ مثل این‌که کالایش را بهتر از آن‌چه هست، نمایش دهد یا کالای بدلی یا قلابی را جای کالای اصل جا بزند یا چیزی ناخالص را به جای چیزی خالص به خریدار بفروشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«أَیُّمَا عَبْدٍ أَقَالَ مُسْلِماً فِی بَیْعٍ أَقَالَهُ اَللَّهُ تَعَالَى عَثْرَتَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هر بنده‌ای که در معامله، با مسلمانی اقاله (چشم‌پوشی)[*] کند، خداوند (تعالی) در روز قیامت از لغزش‌هایش چشم‌پوشی می‌کند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] «اقاله» عبارت است از: درخواست موافقت طرف معامله با فسخ آن و بازگرداندن کالا و بهایش به فروشنده و خریدار.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: نُبِّئْتُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ کَرِهَ بَیْعَیْنِ اِطْرَحْ وَ خُذْ عَلَى غَیْرِ تَقْلِیبٍ وَ شِرَاءَ مَا لَمْ یُرَ.

 الکافی، ج۵، ص۱۵۳

 

از محمد بن سِنان نقل شده است:

مطلّع شدم که امام باقر (علیه‌السلام) از دو (نوع) معامله بدشان می‌آمد:

- (یکی) رد و بدل کردنِ (کالا و بهایش)، بدون این‌که با دقت ورانداز شوند

- و (دیگری) خریدن چیزی که (هنوز توسط مشتری) دیده نشده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«مَرَّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَارِیَةٍ قَدِ اِشْتَرَتْ لَحْماً مِنْ قَصَّابٍ وَ هِیَ تَقُولُ زِدْنِی فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ: «زِدْهَا فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَکَةِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از کنار کنیزکی که مقداری گوشت از قصابی خریده بود و می‌گفت: "بیش‌تر به من بده"[*]، عبور می‌کردند.

امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) به آن قصاب فرمودند:

«به او بیش‌تر بده؛ چراکه این کار برکتش بیش‌تر است.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] یعنی داشته چانه می‌زده که در ازای پولی که پرداخته بوده، گوشت بیش‌تری بگیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالْکُوفَةِ عِنْدَکُمْ یَغْتَدِی کُلَّ یَوْمٍ بُکْرَةً مِنَ اَلْقَصْرِ فَیَطُوفُ فِی أَسْوَاقِ اَلْکُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ اَلدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ کَانَ لَهَا طَرَفَانِ وَ کَانَتْ تُسَمَّى اَلسَّبِیبَةَ فَیَقِفُ عَلَى أَهْلِ کُلِّ سُوقٍ فَیُنَادِی: «یَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اِتَّقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» فَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَلْقَوْا مَا بِأَیْدِیهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَیْهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَیَقُولُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «قَدِّمُوا اَلاِسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اِقْتَرِبُوا مِنَ اَلْمُبْتَاعِینَ وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ اَلْیَمِینِ وَ جَانِبُوا اَلْکَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ اَلظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا اَلْمَظْلُومِینَ وَ لاَ تَقْرَبُوا اَلرِّبَا وَ أَوْفُوا «اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ» ... «وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»» فَیَطُوفُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی جَمِیعِ أَسْوَاقِ اَلْکُوفَةِ ثُمَّ یَرْجِعُ فَیَقْعُدُ لِلنَّاسِ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۱

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در کوفه، هرروز صبح زود، از مقرّ حکومتی نزد شما (بازاریان) می‌آمدند و بازارهای کوفه را یک‌به‌یک دور می‌زدند، درحالی‌که تازیانه‌ای بر شانه‌شان بود که دو سر بود و سبیبه نام داشت.

آن‌گاه بر سر اهالی هریک از بازارها می‌ایستادند و ندا می‌دادند:

«ای جماعت تاجر! از [عذاب] خداوند (عزّوجلّ) بپرهیزید!»

وقتی اهل آن بازار صدای ایشان را می‌شنیدند، آن‌چه در دست داشتند را رها می‌کردند، دل‌هایشان را به ایشان می‌سپردند و با گوش‌هایشان گوش می‌کردند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سپس می‌فرمودند:

- «استخاره را (بر کارهایتان) مقدم کنید.[۱]

- با سهل‌گیری (در خرید و فروش) تبرّک بجویید.[۲]

- به خریداران نزدیک شوید.[۳]

- خود را با حلم (بردباری) بیارایید.

- از قسم خوردن[۴] خودداری کنید.

- از دروغ دوری نمایید.

- از ظلم کردن بپرهیزید.

- نسبت به مظلومان انصاف به‌خرج دهید.

- به ربا نزدیک نشوید.

- به پیمانه و ترازو وفادار باشید.[۵]

- اجناس مردم را کم محاسبه نکنید[۶]

- و در زمین تبهکارانه فساد نکنید.»[۷]

آن‌گاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تمام بازارهای کوفه می‌چرخیدند، بعد [به مقرّ حکومتی] بازمی‌گشتند و برای [رسیدگی به امورِ] مردم جلوس می‌فرمودند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود از استخاره - چنان‌که پیش‌تر پیرامون آن مطالبی ارائه شده بود - طلب خیر از خداوند است؛ یعنی انسان پیش از انجام یک کار، از خداوند بخواهد خیر او را در آن کار قرار دهد؛ اگر به صلاحش است، آن را تسهیل نماید و اگر به صلاحش نیست، چنان مقدر فرماید که آن کار پیش نرود.

[۲] یعنی با سخت نگرفتن (در تعیین قیمت و برخورد با مشتریان و…،) به داشته‌هایتان برکت و فزونی ببخشید.

[۳] شاید مقصود این باشد که به قیمت مدنظر خریداران نزدیک شوید؛ تخفیف دهید.

[۴] مقصود این است که برای مشتری قسم نخورید که این کالا چنین ویژگی‌ای دارد یا به فلان‌قیمت خریده‌ام یا…

[۵] یعنی در اندازه‌گیری کالاهایی که با وزن و پیمانه اندازه می‌شوند، خیانت نکنید.

[۶] اشاره‌ای است به آیه ۸۵ سوره أعراف؛ «اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ».

[۷] اشاره‌ای است به آیه ۸۵ سوره هود؛ «وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«مَنْ بَاعَ وَ اِشْتَرَى فَلْیَحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلاَّ فَلاَ یَشْتَرِیَنَّ وَ لاَ یَبِیعَنَّ اَلرِّبَا وَ اَلْحَلْفَ وَ کِتْمَانَ اَلْعَیْبِ وَ اَلْحَمْدَ إِذَا بَاعَ وَ اَلذَّمَّ إِذَا اِشْتَرَى.»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۰

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«کسی که خرید و فروش می‌کند، باید از پنج خصلت (در خود) محافظت کند، و الا، نباید بخرد و بفروشد؛

- ربا [دادن یا گرفتن]،

- قسم خوردن [در مورد کالا]،

- پنهان کردن عیبِ [کالا]،

- تعریف کردن [از کالا] وقتی می‌فروشد

- و بدگویی کردن [از کالا] وقتی می‌خرد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۳۲
ابوالفضل رهبر