دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

 

...عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ عَلَى اَلْمِنْبَرِ:

«یَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ وَ اَللَّهِ لَلرِّبَا فِی هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ اَلنَّمْلِ عَلَى اَلصَّفَا شُوبُوا أَیْمَانَکُمْ بِالصِّدْقِ اَلتَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ اَلْفَاجِرُ فِی اَلنَّارِ إِلاَّ مَنْ أَخَذَ اَلْحَقَّ وَ أَعْطَى اَلْحَقَّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۰

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است که بر فراز منبر فرمودند:

«ای جماعت تاجر!

(اول آموختنِ) فقه، بعد تجارت (کاسبی). اول فقه، بعد تجارت. اول فقه، بعد تجارت.

به خدا قسم، ربا در این امت، از حرکت مورچه روی کوه صفا پنهان‌تر است.

ایمانِ خود را با صداقت بیامیزید.

تاجر، فاجر است و فاجر در آتش است، مگر کسی که حق بگیرد و حق بپردازد.»

 

 

 

...عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ:

«مَنِ اِتَّجَرَ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِرْتَطَمَ فِی اَلرِّبَا ثُمَّ اِرْتَطَمَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۵۴

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«هرکس بدون علم، تجارت (خریدوفروش) کند، پی‌در‌پی در (باتلاقِ) ربا فرو می‌رود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدٍ اَلزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «مَنْ طَلَبَ اَلتِّجَارَةَ اِسْتَغْنَى عَنِ اَلنَّاسِ.» قُلْتُ: وَ إِنْ کَانَ مُعِیلاً؟ قَالَ: «وَ إِنْ کَانَ مُعِیلاً. إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ اَلرِّزْقِ فِی اَلتِّجَارَةِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۸

 

از محمد زعفرانی گوید:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«کسی که به‌دنبال تجارت (خرید و فروش) رود، از مردم بی‌نیاز می‌شود.»

عرض کردم:

حتی اگر عیال‌وار باشد؟

حضرت فرمودند:

«حتی اگر عیال‌وار باشد.

به‌راستی که نه‌دهم (نود درصدِ) روزی، در تجارت است.»

 

 

 

...عَنِ اَلْفُضَیْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ: «مَا حَبَسَهُ عَنِ اَلْحَجِّ؟» فَقِیلَ: تَرَکَ اَلتِّجَارَةَ وَ قَلَّ شَیْئُهُ. قَالَ: وَ کَانَ مُتَّکِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: «لاَ تَدَعُوا اَلتِّجَارَةَ فَتَهُونُوا اِتَّجِرُوا بَارَکَ اَللَّهُ لَکُمْ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۹

 

از فُضیل بن ابی‌قُرّة نقل شده است:

من نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودم که درباره مردی از ایشان سؤال شد.

حضرت فرمودند:

«چه‌چیز او را از حج باز داشته؟»

به ایشان عرض شد:

تجارت (خرید و فروش) را رها کرده و دارایی‌اش کم شده.

حضرت که تکیه داده بودند، (برخواستند،) صاف نشستند و به حاضران فرمودند:

«تجارت را رها نکنید؛ که خوار خواهید شد!

تجارت کنید تا خداوند به شما برکت دهد.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ کَانَ خَتَنَ بُرَیْدٍ اَلْعِجْلِیِّ: قَالَ بُرَیْدٌ لِمُحَمَّدٍ: سَلْ لِی أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ شَیْءٍ أُرِیدُ أَنْ أَصْنَعَهُ إِنَّ لِلنَّاسِ فِی یَدِی وَدَائِعَ وَ أَمْوَالاً وَ أَنَا أَتَقَلَّبُ فِیهَا وَ قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَتَخَلَّى مِنَ اَلدُّنْیَا وَ أَدْفَعَ إِلَى کُلِّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ قَالَ فَسَأَلَ مُحَمَّدٌ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ ذَلِکَ وَ خَبَّرَهُ بِالْقِصَّةِ وَ قَالَ مَا تَرَى لَهُ فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ أَ یَبْدَأُ نَفْسَهُ بِالْحَرَبِ لاَ وَ لَکِنْ یَأْخُذُ وَ یُعْطِی عَلَى اَللَّهِ جَلَّ اِسْمُهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۹

 

از بُرید عِجلی که داماد (شوهرخواهرِ) محمد بن مسلم بوده است، نقل شده است که به محمد [که از اصحاب نزدیک امام صادق (علیه‌السلام) بوده است] گفت:

از طرف من، از امام صادق (علیه‌السلام) درباره کاری که قصد انجامش را دارم سؤال کن؛ مردم در دست من امانت‌ها و اموالی دارند که من با این مبالغ کار می‌کنم. حالا قصد دارم که از دنیا کناره گیرم و حق صاحبانشان را به آن‌ها بدهم.

محمد بن مسلم، درباره این موضوع از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال کرد و داستان را به اطلاع ایشان رساند و عرض کرد:

نظر شما چیست؟

امام فرمودند:

«ای محمد! آیا می‌خواهد خود را دچار فقر کند؟! نه (چنین نکند)، بلکه (اموال مردم را) بگیرد (و با آن کار کند) و در راه خداوند (جلّ‌اسمه) [از درآمدش، به نیازمندان] عطا کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَاذٍ بَیَّاعِ اَلْأَکْسِیَةِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «یَا مُعَاذُ أَ ضَعُفْتَ عَنِ اَلتِّجَارَةِ أَوْ زَهِدْتَ فِیهَا؟» قُلْتُ: مَا ضَعُفْتُ عَنْهَا وَ مَا زَهِدْتُ فِیهَا. قَالَ: «فَمَا لَکَ؟» قُلْتُ: کُنَّا نَنْتَظِرُ أَمْراً وَ ذَلِکَ حِینَ قُتِلَ اَلْوَلِیدُ وَ عِنْدِی مَالٌ کَثِیرٌ وَ هُوَ فِی یَدِی وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَیَّ شَیْءٌ وَ لاَ أَرَانِی آکُلُهُ حَتَّى أَمُوتَ. فَقَالَ: «تَتْرُکُهَا فَإِنَّ تَرْکَهَا مَذْهَبَةٌ لِلْعَقْلِ اِسْعَ عَلَى عِیَالِکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ یَکُونَ هُمُ اَلسُّعَاةَ عَلَیْکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۸

 

از معاذ بن کثیر لباس‌فروش نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای معاذ! آیا در انجام تجارت (کاسبی) ناتوان شده‌ای یا از آن روی‌گردان شده‌ای؟»

عرض کردم:

نه از آن ناتوان شده‌ام و نه از آن روی برگردانده‌ام.

حضرت فرمودند:

«پس تو را چه شده است؟»

عرض کردم:

ما منتظر امری (قیام شما و تشکیل حکومت) بودیم و این، زمانی بود که ولید (بن یزید، خلیفه اموی) کشته شده بود و من اموال فراوانی داشتم و این مال (نقداً) در دستم بود و من به کسی بدهی نداشتم و فکر کردم تا آخر عمر آن را مصرف کنم.

حضرت فرمودند:

«تجارت را رها کرده‌ای؛ حال‌آن‌که ترک تجارت، عقل را از بین می‌برد.

خانواده‌ات را در راحتی (رفاه) قرار ده و بپرهیز از این‌که آنان از تو بدگویی کنند.»

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ بُکَیْرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «اَلتِّجَارَةُ تَزِیدُ فِی اَلْعَقْلِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تجارت (خرید و فروش)، بر عقل می‌افزاید.»

 

 

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «تَرْکُ اَلتِّجَارَةِ یَنْقُصُ اَلْعَقْلَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۴۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ترک تجارت (خرید و فروش)، از عقل می‌کاهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۰ ، ۰۸:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ یَحْتَاجُ إِلَى مَالِ اِبْنِهِ قَالَ: «یَأْکُلُ مِنْهُ مَا شَاءَ مِنْ غَیْرِ سَرَفٍ…»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) درباره مردی که به اموال پسرش نیاز پیدا کرده، سؤال کردم.

ایشان فرمودند:

«هرقدر خواست مصرف کند، بدون این‌که اسراف (خروج از حد تعادل) کند...»

 

 

 

...عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا یَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ؟ قَالَ: «قُوتُهُ بِغَیْرِ سَرَفٍ إِذَا اُضْطُرَّ إِلَیْهِ.» قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَقَوْلُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِلرَّجُلِ اَلَّذِی أَتَاهُ فَقَدَّمَ أَبَاهُ فَقَالَ لَهُ: «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ»؟ فَقَالَ: «إِنَّمَا جَاءَ بِأَبِیهِ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَا أَبِی وَ قَدْ ظَلَمَنِی مِیرَاثِی مِنْ أُمِّی فَأَخْبَرَهُ اَلْأَبُ أَنَّهُ قَدْ أَنْفَقَهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَ اَلرَّجُلِ شَیْءٌ أَ فَکَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَحْبِسُ اَلْأَبَ لِلاِبْنِ؟!»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۶

 

از حسین بن ابی‌علاء نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

(مصرفِ) چه‌مقدار از اموال فرزند، برای انسان حلال است؟

حضرت فرمودند:

«(فقط) به‌مقدار قوتش (خوراک مختصرش)، (آن‌هم) اگر مضطر شد و به آن نیاز یافت.»

عرض کردم:

پس این سخن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه می‌شود که به مردی که نزد ایشان رفته بود و پدرش نیز آمده بود، فرمودند: «تو و اموالت، برای پدرت هستید»؟

حضرت فرمودند:

«او پدرش را نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آورده بود و عرض کرد: ای رسول خدا! این پدرم، در مورد ارثی که از مادرم به من رسیده است، ظلم کرده است. پدرش نیز عرض کرد: من آن مبلغ را خرج او و خودم کرده‌ام.

(این‌چنین شد) که پیامبر فرمودند: «تو و اموالت برای پدرت هستید.» چون نزد آن مرد (پدرش)، چیزی (برای امرار معاش) نبود.

آیا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید پدر را نزد پسرش گیر می‌انداخت؟!»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به‌عنوان جمع‌بندیِ مطلب حاضر و مطلب پیشین، می‌توان گفت:

[۱] اصل اولیه این است که سرپرست فرزند، حق استفاده از اموال او را ندارد؛ چراکه این‌کار از مصادیق «فَساد» است.

[۲] در صورتی که انسان مضطر شود؛ یعنی چاره دیگری نداشته باشد، آن‌هم به‌قدر رفع نیاز (بدون این‌که زیاده‌روی کند) می‌تواند از اموال فرزندش مصرف کند.

[۳] این جواز مصرف از اموال فرزند، با شرایطی که ذکر شد، فقط برای پدر است، و الّا مادر در صورت ضرورت هم فقط می‌تواند به‌عنوان قرض از اموال فرزندش بردارد و موظف است آن را بازگرداند.

[۴] فرزند حق ندارد از اموال پدرش چیزی بردارد، مگر این‌که اجازه بگیرد.

[*] یادآوری این نکته هم لازم است که نفقه‌ی فرزند برعهده‌ی سرپرست اوست و او حق ندارد از اموال فرزندش خرج نفقه‌ی خودش کند، مگراین‌که مضطر گردد؛ مثلاً انسان نمی‌تواند عیدی‌های فرزندش را خرج خوراک و پوشاک متعارف او کند. البته سرپرست فرزند می‌تواند اموال او را - اگر به صلاح فرزندش باشد - خرج هزینه‌هایی کند که شرعاً به‌عهده‌اش نیست؛ مثلاً هزینه تحصیلاتش کند یا فلان اسباب‌بازی را برایش بخرد یا… در این صورت، هزینه‌ی اموال فرزند برای خودش جایز خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۰۷:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

فرزندان ما هم اموالی دارند که متعلق به خودشان است؛ مثلاً به آن‌ها عیدی یا هدیه‌ای داده می‌شود یا دستمزدی بابت کاری می‌گیرند یا ارثی می‌رسد یا…

پدرها به عنوان ولیِّ فرزندانشان، این اختیار را دارند که اموال آن‌ها را در راستای مصالحشان مدیریت کنند.

اما آیا حق دارند اموال فرزندانشان را در مخارجی که به عهده خودشان است، مصرف کنند؟

 

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ یَأْکُلُ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ قَالَ: «لاَ إِلاَّ أَنْ یُضْطَرَّ إِلَیْهِ فَیَأْکُلَ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لاَ یَصْلُحُ لِلْوَلَدِ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَأْذَنَ وَالِدُهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از علی بن جعفر (فرزند امام صادق علیهماالسلام) نقل شده است:

از [برادرم] امام کاظم (علیه‌السلام) درباره مردی که از اموال فرزندش مصرف می‌کند، سؤال کردم.

ایشان فرمودند:

«خیر (جایز نیست) مگراین‌که مضطر شود که از آن مصرف کند.

اما فرزند، درست نیست که از اموال پدرش بردارد، مگر با اجازه پدرش.»

 

 

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لاِبْنِهِ مَالٌ فَیَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلْأَبُ. قَالَ: «یَأْکُلُ مِنْهُ فَأَمَّا اَلْأُمُّ فَلاَ تَأْکُلُ مِنْهُ إِلاَّ قَرْضاً عَلَى نَفْسِهَا.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی سؤال کردم که پسرش مالی دارد و آن پدر به آن نیاز دارد.

حضرت فرمودند:

«(جایز است) از آن (مال فرزندش) مصرف کند.

البته مادرش نمی‌تواند از آن مصرف کند، مگراین‌که (آن را) به‌عنوان قرضی که به گردنش است، بردارد.»

 

 

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِرَجُلٍ: «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ.» ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «وَ مَا أُحِبُّ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ مَالِ اِبْنِهِ إِلاَّ مَا اِحْتَاجَ إِلَیْهِ مِمَّا لاَ بُدَّ مِنْهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ «لاٰ یُحِبُّ اَلْفَسٰادَ».»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۵

 

از ابوحمزه ثمالی نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کردند که ایشان به مردی فرمودند:

«تو و اموالت، برای پدرت هستید.»

سپس امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«و من دوست ندارم که او از اموال پسرش بردارد، مگر آن‌مقدار که به آن نیاز یابد و چاره‌ای جز این‌کار برایش نباشد؛

چراکه «خداوند (عزّوجلّ) فَساد را دوست ندارد.»[بقره:۲۰۵]»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ قَالَ: لَمَّا هَلَکَ أَبِی سَیَابَةُ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ إِلَیَّ فَضَرَبَ اَلْبَابَ عَلَیَّ فَخَرَجْتُ إِلَیْهِ فَعَزَّانِی وَ قَالَ لِی: هَلْ تَرَکَ أَبُوکَ شَیْئاً؟ فَقُلْتُ لَهُ: لاَ. فَدَفَعَ إِلَیَّ کِیساً فِیهِ أَلْفُ دِرْهَمٍ وَ قَالَ لِی: أَحْسِنْ حِفْظَهَا وَ کُلْ فَضْلَهَا. فَدَخَلْتُ إِلَى أُمِّی وَ أَنَا فَرِحٌ فَأَخْبَرْتُهَا فَلَمَّا کَانَ بِالْعَشِیِّ أَتَیْتُ صَدِیقاً کَانَ لِأَبِی فَاشْتَرَى لِی بَضَائِعَ سَابِرِیٍّ وَ جَلَسْتُ فِی حَانُوتٍ فَرَزَقَ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِیهَا خَیْراً کَثِیراً وَ حَضَرَ اَلْحَجُّ فَوَقَعَ فِی قَلْبِی فَجِئْتُ إِلَى أُمِّی وَ قُلْتُ لَهَا: إِنَّهَا قَدْ وَقَعَ فِی قَلْبِی أَنْ أَخْرُجَ إِلَى مَکَّةَ فَقَالَتْ لِی: فَرُدَّ دَرَاهِمَ فُلاَنٍ عَلَیْهِ فَهَاتِهَا وَ جِئْتُ بِهَا إِلَیْهِ فَدَفَعْتُهَا إِلَیْهِ فَکَأَنِّی وَهَبْتُهَا لَهُ فَقَالَ: لَعَلَّکَ اِسْتَقْلَلْتَهَا فَأَزِیدَکَ؟ قُلْتُ: لاَ وَ لَکِنْ قَدْ وَقَعَ فِی قَلْبِیَ اَلْحَجُّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ شَیْئُکَ عِنْدَکَ ثُمَّ خَرَجْتُ فَقَضَیْتُ نُسُکِی ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى اَلْمَدِینَةِ فَدَخَلْتُ مَعَ اَلنَّاسِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ کَانَ یَأْذَنُ إِذْناً عَامّاً فَجَلَسْتُ فِی مَوَاخِیرِ اَلنَّاسِ وَ کُنْتُ حَدَثاً فَأَخَذَ اَلنَّاسُ یَسْأَلُونَهُ وَ یُجِیبُهُمْ فَلَمَّا خَفَّ اَلنَّاسُ عَنْهُ أَشَارَ إِلَیَّ فَدَنَوْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ لِی: «أَ لَکَ حَاجَةٌ؟» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ سَیَابَةَ. فَقَالَ لِی: «مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟» فَقُلْتُ: هَلَکَ. قَالَ: فَتَوَجَّعَ وَ تَرَحَّمَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِی: «أَ فَتَرَکَ شَیْئاً؟» قُلْتُ: لاَ. قَالَ: «فَمِنْ أَیْنَ حَجَجْتَ؟» قَالَ: فَابْتَدَأْتُ فَحَدَّثْتُهُ بِقِصَّةِ اَلرَّجُلِ. قَالَ: فَمَا تَرَکَنِی أَفْرُغُ مِنْهَا حَتَّى قَالَ لِی: «فَمَا فَعَلْتَ فِی اَلْأَلْفِ؟» قَالَ: قُلْتُ: رَدَدْتُهَا عَلَى صَاحِبِهَا. قَالَ: فَقَالَ لِی: «قَدْ أَحْسَنْتَ؟» وَ قَالَ لِی: «أَ لاَ أُوصِیکَ؟» قُلْتُ: بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «عَلَیْکَ بِصِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ تَشْرَکُ اَلنَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکَذَا.» وَ جَمَعَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ. قَالَ: فَحَفِظْتُ ذَلِکَ عَنْهُ فَزَکَّیْتُ ثَلاَثَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ.

 الکافی، ج۵، ص۱۳۴

 

از عبدالرحمن بن سَیابه نقل شده است:

وقتی پدرم سیابه از دنیا رفت، یکی از دوستان او نزد من آمد و درب خانه‌ام را زد. نزد او رفتم. به من تسلیت گفت و بعد گفت: آیا پدرت چیزی برایت باقی گذاشته؟

گفتم: نه.

آن‌گاه کیسه‌ای به من داد که هزار درهم در آن بود و به من گفت: آن را به نیکی حفظ کن و اضافه‌اش را مصرف کن.

من درحالی‌که شادمان بودم، نزد مادرم رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.

وقتی شب شد، نزد یکی از دوستان پدرم رفتم و او برایم کالاهای سابری[۱] خرید و من در مغازه‌ای نشستم [و کاسبی کردم.] آن‌گاه خداوند (جلّ‌وعزّ) خیر فراوانی روزی‌ام کرد.

وقتی ایام حج فرا رسید، به دلم افتاد که به حج بروم. پس نزد مادرم رفتم و به او گفتم: به دلم افتاده که به مکه بروم. مادرم گفت: پس درهم‌های فلانی را هم به او پس بده.[۲]

من آن مبلغ را برداشتم، نزد دوست پدرم رفتم و آن را به او دادم؛ انگار من آن پول را به او می‌بخشیدم.

دوست پدرم گفت: اگر فکر می‌کنی کم است، بیش‌ترش کنم؟

گفتم: خیر، اما من به دلم افتاده که به حج بروم، دوست داشتم که مالت پیش خودت باشد.[۳]

بعد، (از شهرم به سوی مکه) خارج شدم و اعمال حجم را به‌جا آوردم. سپس به مدینه برگشتم و همراه مردم نزد امام صادق (علیه‌السلام) که اجازه‌ی جلسه‌ای عمومی را داده بودند، رفتم.

من که یک جوان بودم، در انتهای جمعیت نشستم. مردم از ایشان سؤال می‌کردند و ایشان پاسخشان را می‌دادند.

وقتی جمعیتِ دورشان خلوت شد، به من اشاره فرمودند. من نزدیکشان رفتم. آن‌گاه حضرت به من فرمودند: «آیا حاجتی داری؟»

عرض کردم: فدایتان شوم، من عبدالرحمن پسر سَیابه هستم.

حضرت به من فرمودند: «پدرت چه می‌کند؟»

عرض کردم: از دنیا رفته است.

ایشان ناراحت شدند و بر او رحمت فرستادند. سپس به من فرمودند: «آیا چیزی از خود باقی گذاشته است؟»

عرض کردم: خیر.

فرمودند: «پس، از کجا (آوردی که) حج انجام دادی؟»

من شروع کردم و داستان آن مرد (دوست پدرم) را تعریف کردم.

هنوز سخنم تمام نشده بود که حضرت به من فرمودند: «با آن هزار درهم چه کردی؟»

عرض کردم: آن را به صاحبش بازگرداندم.

حضرت به من فرمودند: «خوب کردی!»

بعد فرمودند: «یک توصیه به تو نکنم؟»

عرض کردم: بفرمایید، فدایتان شوم.

فرمودند: «بر تو باد: "راست‌گویی" و "ادای امانت"؛ که این‌چنین، با مردم در اموالشان شریک می‌شوی.» و حضرت (در همین حین) انگشتانشان را در میان یک‌دیگر قرار دادند.

من این توصیه را از ایشان حفظ کردم[۴] و بر اثر (عمل به) آن، سیصدهزار درهم زکاتِ (اموالم) را پرداخت کردم.[۵]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[‍۱] سابر، عربی‌شده‌ی شاپور، شهری در ولایت فارس بوده است. فارس نیز منطقه‌ای وسیع بوده و شامل استان‌های فارس، بوشهر، هرمزگان، کهگیلویه‌وبویراحمد، یزد و بخشی از خوزستان کنونی می‌شده است.

[۲] معلوم می‌شود که در آن مدت، به‌واسطه‌ی کسب و کارش، اوضاع مالی‌اش آن‌قدر بهبوده یافته بوده که مستطیع شود و بتواند مخارج حج را تأمین کند.

[۳] قصدش این بوده که دینی گردنش نباشد و وقتی به زیارت خانه خدا می‌رود، حق‌الناسی به‌عهده‌اش نباشد.

[۴] یعنی به‌خاطر سپردم و به آن عمل کردم.

[۵] یعنی بر اثر عمل به این دو سفارش حضرت امام صادق (علیه‌السلام)، آن‌قدر ثروتش زیاد شده بود که سیصد برابر آن‌چه دوست پدرش به او داده بود، زکاتِ اموالش شده بود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارتباط عمل به این دو سفارش (راست‌گویی و امانت‌داری) این است که سرمایه اصلی کاسب، در درازمدت، "اعتماد مردم" و "اعتماد بازار" است.

آن‌چه موجب این اعتماد عمیق و این یگانگی (مثل انگشتان دو دست که در هم فرو رفته‌اند) می‌شود، "صداقت" و "امانت" است؛

این‌که دیگران ببینند او "صادق" است؛ حرفش حق است و دروغ و نیرنگی در کارش نیست

و این‌که ببینند او "امین" است؛ می‌شود رویش حساب کرد و به او اعتماد نمود.

این‌چنین است که:

- مشتریانش زیاد می‌شوند و خود، تبلیغ او را خواهند کرد و فروشش به‌صورت تصاعدی زیاد خواهد شد

- و بازاریان نیز به او اعتماد می‌کنند، روی حرفش حساب می‌کنند، حرفش برایشان تضمین خواهد بود، جنسش را تأمین می‌کنند، چکش را برگشت نمی‌زنند، اگر دچار مشکلی شود، دستش را می‌گیرند و...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۰۸:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

 

بسم الله
چند سال پیش مدیری داشتیم که دنبال یک مدیر میانی‌تر برای یکی از بخش‌های تحت مدیریتش بود.
آگهی زده بود و به این و آن سپرده بود تا کسی پیدا شود و آن بخش را به او بسپارد.
چند نفری آمدند و رفتند، اما چنگی به دل نزدند؛
یا تخصص کافی را نداشتند، یا توانمندی‌های لازم را.
 
تا این‌که یک‌روز آقای الف تماس گرفت و خواست برای مصاحبه بیاید.
من در جلسه‌ی مصاحبه بودم.
آقای الف سال‌ها مدیر بخشی بود، مشابه بخشی که ما برایش در نظر داشتیم، اما در سطحی بالاتر و خیلی حرفه‌ای‌تر.
کاملاً به کار مسلط بود.
خوش‌فکر و صاحب ایده بود.
با توجه به تخصص، تجربه و توانمندی‌هایی که داشت، احتمالاً می‌توانست آن بخش را از این‌رو به آن‌رو کند و رشد فوق‌العاده‌ای دهد.
علی‌القاعده باید به مدیریت بخش مذکور گماشته می‌شد.
 
اما در کمال تعجب، آقای الف برای آن جایگاه انتخاب نشد!
چرا؟
چون مدیر مربوطه ترسید آقای الف بیاید و شاخ شود
یا بیاید و در مدیریت خودش خللی ایجاد کند
یا بیاید و بزرگ‌تر شود از مقداری که برایش در نظر داشت
یا بیاید و کوچکی او را به رخ سایر کارکنان و مدیر ارشدش بکشد

یا...
 

 
بله، چنین است که بعضی مدیران، مجموعه‌ی خود را از نعمت افراد توانمند محروم می‌کنند.
 

 

البته بعضی مدیران هم هستند که دل به دریا می‌زنند؛
کسی مانند آقای الف را به کار می‌گیرند و مدت‌ها در سایه او مدیریت می‌کنند.
در این مدت، همه کارکنان متوجه کوچکی آقای مدیر و بزرگی آن‌دیگری هستند.
نه آقای مدیر دل خوشی از او دارد و نه او برای آقای مدیر تره خرد می‌کند.
 

 

 
اما بعد...
من، از پسِ فروتنی و کرنشی که در این تصاویر می‌بینم
و از پسِ آن توصیه‌ها - به تبعیت و تقویت - که در آن سخنرانی‌های شورانگیز و آن وصیت‌نامه‌ی نورانی می‌یابم،...
بعد از بزرگیِ سردار، بیش‌تر و بیش‌تر، بزرگیِ آقا را می‌بینم.
او که می‌تواند بزرگانی را زیر سایه خود گرد آورد
و آنان را به چنین تواضع خالصانه‌ای وا دارد.
رحمه الله
و حفظه الله
و غفر الله لی و لکم
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اِمْرَأَةٌ بِالْمَدِینَةِ کَانَ اَلنَّاسُ یَضَعُونَ عِنْدَهَا اَلْجَوَارِیَ فَتُصْلِحُهُنَّ وَ قُلْنَا مَا رَأَیْنَا مِثْلَ مَا صُبَّ عَلَیْهَا مِنَ اَلرِّزْقِ. فَقَالَ: «إِنَّهَا صَدَقَتِ اَلْحَدِیثَ وَ أَدَّتِ اَلْأَمَانَةَ وَ ذَلِکَ یَجْلِبُ اَلرِّزْقَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از حَفص بن قُرط نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

زنی در مدینه بود که مردم دخترکان (کنیزان) را نزد او می‌گذاشتند تا تربیتشان کند. ما می‌گفتیم: کسی را ندیده‌ایم که مانند او از روزی سرشار باشد.

حضرت فرمودند:

«به‌راستی که آن زن راست‌گفتار است و امانت را ادا می‌کند؛

و این است که روزی را (به‌سوی او) گرد می‌آورد.»

 

 

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ أَخْلَفَ بِالْأَمَانَةِ.» وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «اَلْأَمَانَةُ تَجْلِبُ اَلرِّزْقَ وَ اَلْخِیَانَةُ تَجْلِبُ اَلْفَقْرَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«از ما اهل‌بیت نیست؛ کسی که در (ادای) امانت، خُلفِ (وعده) کند.»

همچنین از ایشان نقل شده است:

«(ادای) امانت، روزی را (به‌سوی انسان) گرد می‌آورد

و خیانت (در امانت)، فقر را (به‌سوی او) گرد می‌آورد.»

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۱۴:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ:

«أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ وُلْدِ اَلْأَنْبِیَاءِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق، از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«امانت را ادا کنید (بازگردانید)، حتی به قاتل فرزندان انبیاء.»

 

 

 

...عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَکُمْ وَ لَوْ أَنَّ قَاتِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اِئْتَمَنَنِی عَلَى أَمَانَةٍ لَأَدَّیْتُهَا إِلَیْهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تقوای خداوند را پیشه کنید و بر شما باد بازگرداندن امانت به کسی که شما را امین دانسته. اگر قاتل علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) مرا امین بداند و امانتی به من بسپارد، آن را به او باز خواهم گرداند.»

 

 

 

...عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی وَصِیَّةٍ لَهُ:

«اِعْلَمْ أَنَّ ضَارِبَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالسَّیْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوِ اِئْتَمَنَنِی وَ اِسْتَنْصَحَنِی وَ اِسْتَشَارَنِی ثُمَّ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْهُ لَأَدَّیْتُ إِلَیْهِ اَلْأَمَانَةَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در (ضمنِ) توصیه‌ای، به عمار بن مروان فرمودند:

«بدان! کسی که با شمشیر به حضرت علی (علیه‌السلام) ضربه زد و ایشان را کشت، اگر مرا امین بداند، از من نصیحت بخواهد و با من مشورت کند، آن‌گاه من (امانتی) از او بپذیرم، امانت را به او باز خواهم گرداند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْهَمْدَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«ثَلاَثَةٌ لاَ عُذْرَ لِأَحَدٍ فِیهَا أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ بِرُّ اَلْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۳۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«سه چیز است که هیچ‌کس در مورد آن‌ها عذری ندارد:

- ادای امانت؛ به نیکوکار و بدکار،

- وفای به عهد؛ به نیکوکار و بدکار

- و نیکی به والدین؛ چه نیکوکار باشند و چه بدکار.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۰ ، ۱۷:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

یکی از اصطلاحاتی که در روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در مورد اموال حرام به‌کار رفته است، «سُحت» است.

رایج‌ترین ترجمه‌ای که برای واژه‌ی «سُحت» به‌کار می‌رود، «مال حرام» است، اما با تأمل در کتب لغت عرب، می‌توان به معنای دقیق‌تری از آن دست یافت.

معنای دقیق‌تر این واژه - وقتی در مورد اموال به‌کار می‌رود - مال پوچ و بی‌ارزش است که باقی نخواهد ماند، ریشه‌کن خواهد شد و موجب ننگ و رسوایی صاحبش خواهد بود.

در روایت حاضر، به بعضی از مصادیق «مال سُحت» اشاره شده است…

 

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«اَلسُّحْتُ ثَمَنُ اَلْمَیْتَةِ وَ ثَمَنُ اَلْکَلْبِ وَ ثَمَنُ اَلْخَمْرِ وَ مَهْرُ اَلْبَغِیِّ وَ اَلرِّشْوَةُ فِی اَلْحُکْمِ وَ أَجْرُ اَلْکَاهِنِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۲۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«سحت، بهای مردار است[۱] و بهای سگ[۲] و بهای شراب و مزد زنادهنده و رشوه در داوری[۳] و مزد کاهن.[۴]»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، پولی است که در قبال فروش مردار (حیوانی که بر اساس دستورالعمل شرع ذبخ نشده باشد) دریافت شود.

[۲] مقصود، پولی است که در قبال فروش سگ دریافت شود. البته باید توجه داشت که خرید فروش همه انواع سگ حرام نیست؛ بلکه خرید فروش سگ نگهبان، سگ گله، سگ شکاری، سگ امدادگر و سایر سگ‌هایی که دارای منفعت شرعی و عقلایی هستند، جایز است و درآمد حاصل از آن حلال خواهد بود.

چنان‌که در روایت دیگری به آن اشاره شده است:

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعَامِرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ ثَمَنِ اَلْکَلْبِ اَلَّذِی لاَ یَصِیدُ فَقَالَ: «سُحْتٌ فَأَمَّا اَلصَّیُودُ فَلاَ بَأْسَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۲۷

عبدالله عامری گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) درباره بهای «سگی که صید نمی‌کند» سؤال کردم. حضرت فرمودند: «سُحت است. اما (خرید و فروش) سگ‌های شکاری اشکاری ندارد.»

[۳] مقصود، رشوه‌ای است که کسی که در جایگاه قضاوت و داوری و حکم دادن است، دریافت کند تا حقی را ضایع کند.

توجه داشته باشید که این قضاوت، محدود به قضاوت قاضی در دادگاه نیست و رشوه به هر قضاوت‌کننده‌ای، از جمله کارشناسان ادارات خدماتی که چشم بر حقی می‌بندند و مجوزی صادر می‌کنند را نیز شامل می‌شود.

[۴] مقصود، مزدی است که به کاهان معبد و پیش‌گویان می‌دادند تا برایشان دعا کنند، راهنمایی‌شان کنند و به آنان برکت بخشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۰۹:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ دَاوُدَ اَلصَّرْمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«یَا دَاوُدُ إِنَّ اَلْحَرَامَ لاَ یَنْمِی وَ إِنْ نَمَى لاَ یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ کَانَ زَادَهُ إِلَى اَلنَّارِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۲۵

 

از داود صَرمی نقل شده است:

امام هادی (علیه‌السلام) فرمودند:

«ای داود! به‌راستی که مال حرام، رشد نمی‌کند

و اگر رشد کند، برکت نخواهد داشت

و اگر آن را انفاق کند، اجری به او داده نمی‌شود

و هرچه از خود به‌جا گذارد، توشه‌اش به‌سوی آتش (جهنم) خواهد بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۰ ، ۱۳:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ: إِنِّی کَسَبْتُ مَالاً أَغْمَضْتُ فِی مَطَالِبِهِ حَلاَلاً وَ حَرَاماً وَ قَدْ أَرَدْتُ اَلتَّوْبَةَ وَ لاَ أَدْرِی اَلْحَلاَلَ مِنْهُ وَ اَلْحَرَامَ وَ قَدِ اِخْتَلَطَ عَلَیَّ. فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «تَصَدَّقْ بِخُمُسِ مَالِکَ فَإِنَّ اَللَّهَ جَلَّ اِسْمُهُ رَضِیَ مِنَ اَلْأَشْیَاءِ بِالْخُمُسِ وَ سَائِرُ اَلْأَمْوَالِ لَکَ حَلاَلٌ.»»

 الکافی، ج۵، ص۱۲۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) آمد و عرض کرد:

من مالی به‌دست آورده‌ام که چشمم را بسته بودم که از راه حلال به‌دست می‌آید یا از حرام. حال قصد توبه کرده‌ام، اما نمی‌دانم چه‌مقدار از آن حلال است و چه‌مقدار حرام؛ (با هم) مخلوط شده است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:

«خُمس (یک‌پنجمِ) مالت را تصدّق کن (بپرداز)؛ چراکه خداوند (جلّ‌اسمه) به خمس هرچیز رضایت داده و مابقی اموال بر تو حلال است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هَذِهِ اَلْمَکَاسِبُ اَلْحَرَامُ وَ اَلشَّهْوَةُ اَلْخَفِیَّةِ وَ اَلرِّبَا.»

 الکافی، ج۵، ص۱۲۴

 

از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«به‌راستی بیش‌ترین چیزی که از آن برای امتم نگرانش هستم، همین "درآمدهای حرام" است و "شهوت پنهان" و "ربا".»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۰۹:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ قَوْماً مِمَّنْ آمَنَ بِمُوسَى ع قَالُوا لَوْ أَتَیْنَا عَسْکَرَ فِرْعَوْنَ وَ کُنَّا فِیهِ وَ نِلْنَا مِنْ دُنْیَاهُ فَإِذَا کَانَ الَّذِی نَرْجُوهُ مِنْ ظُهُورِ مُوسَى ع صِرْنَا إِلَیْهِ فَفَعَلُوا فَلَمَّا تَوَجَّهَ مُوسَى ع وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى الْبَحْرِ هَارِبِینَ مِنْ فِرْعَوْنَ رَکِبُوا دَوَابَّهُمْ وَ أَسْرَعُوا فِی السَّیْرِ لِیَلْحَقُوا بِمُوسَى ع وَ عَسْکَرِهِ فَیَکُونُوا مَعَهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکاً فَضَرَبَ وُجُوهَ دَوَابِّهِمْ فَرَدَّهُمْ إِلَى عَسْکَرِ فِرْعَوْنَ فَکَانُوا فِیمَنْ غَرِقَ مَعَ فِرْعَوْنَ.» وَ رَوَاهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَصِیرُوا مَعَ مَنْ عِشْتُمْ مَعَهُ فِی دُنْیَاهُ‏.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«گروهی از کسانی که به حضرت موسی (علیه‌السلام) ایمان آورده بودند، (با خود) گفتند: "کاش نزد سپاه فرعون برویم و در میان آن‌ها باشیم و از دنیایشان بهره‌مند شویم. بعد هم هروقت ظهور موسی - که به آن امید داریم - اتفاق افتاد، نزد موسی می‌رویم."

این کار را کردند و وقتی حضرت موسی و همراهانش، از فرعون به سوی دریا (رود نیل) فرار می‌کردند، سوار مرکب‌هایشان شدند و با شتاب تاختند تا به موسی و سپاه او برسند و با آن‌ها همراه شوند.

اما خداوند (عزّوجلّ) فرشته‌ای فرستاد که به صورت مرکب‌هایشان زد و آن‌ها را به سوی سپاه فرعون بازگرداند. آنان از کسانی بودند که با فرعون غرق شدند.»

امام صادق (علیه‌السلام، بر اساس نقل دیگری) سپس فرمودند:

«حقی است بر خداوند (عزّوجلّ) که شما نزد کسی که در دنیایش با او همراه بوده‌اید، بازگردید.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] گویا مقصود این است که در آخرت با او محشور خواهید بود.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع عَلَى بَابِ دَارِهِ بِالْمَدِینَةِ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَمُرُّونَ أَفْوَاجاً فَقَالَ لِبَعْضِ مَنْ عِنْدَهُ: «حَدَثَ بِالْمَدِینَةِ أَمْرٌ.» فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وُلِّیَ الْمَدِینَةَ وَالٍ فَغَدَا النَّاسُ یُهَنِّئُونَهُ. فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُغْدَى عَلَیْهِ بِالْأَمْرِ تَهَنَّأَ بِهِ وَ إِنَّهُ لَبَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از محمد بن مسلم نقل شده است:

نزد امام باقر (علیه‌السلام)، کنار درب خانه‌شان در مدینه، نشسته بودم.

حضرت به مردم که گروه‌گروه عبور می‌کردند، نگاه کردند و به کسی که نزدشان بود، فرمودند:

«در مدینه اتفاقی افتاده است؟»

عرض کرد:

فدایتان شوم، برای مدینه حاکمی گماشته شده و مردم می‌روند تا به او تبریک بگویند.

حضرت فرمودند:

«به‌راستی که آن مرد (حاکم جدید)، مردم نزد او می‌روند تا به او تبریک بگویند، درحالی‌که او دری از درهای آتش (جهنم) است.»[*]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] مقصود این است که مردم با استقبال و حمایتشان از این حاکم، به سوی جهنم پیش می‌روند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْأَنْبَارِیِّ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً أَسْتَأْذِنُهُ فِی عَمَلِ اَلسُّلْطَانِ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ کِتَابٍ کَتَبْتُهُ إِلَیْهِ أَذْکُرُ أَنِّی أَخَافُ عَلَى خَبْطِ عُنُقِی وَ أَنَّ اَلسُّلْطَانَ یَقُولُ لِی إِنَّکَ رَافِضِیٌّ وَ لَسْنَا نَشُکُّ فِی أَنَّکَ تَرَکْتَ اَلْعَمَلَ لِلسُّلْطَانِ لِلرَّفْضِ فَکَتَبَ إِلَیَّ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «قَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ وَ مَا ذَکَرْتَ مِنَ اَلْخَوْفِ عَلَى نَفْسِکَ فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ إِذَا وُلِّیتَ عَمِلْتَ فِی عَمَلِکَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ تُصَیِّرُ أَعْوَانَکَ وَ کُتَّابَکَ أَهْلَ مِلَّتِکَ فَإِذَا صَارَ إِلَیْکَ شَیْءٌ وَاسَیْتَ بِهِ فُقَرَاءَ اَلْمُؤْمِنِینَ حَتَّى تَکُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ کَانَ ذَا بِذَا وَ إِلاَّ فَلاَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۱

 

از حسن بن حسین انباری نقل شده است:

چهارده سال بود که به امام رضا (علیه‌السلام) نامه می‌نوشتم که به من اجازه دهند در دستگاه حکومتی مشغول شوم. تا این‌که در آخرین نامه‌ای که به ایشان نوشتم، به ایشان عرض کردم که می‌ترسم [اگر پیشنهادشان را قبول نکنم] گردنم را بزنند. سلطان (حاکم منطقه‌مان) به من می‌گوید تو شیعه هستی و به‌خاطر شیعه بودنت کار کردن برای سلطان را رها کرده‌ای.

امام رضا (علیه‌السلام، در پاسخ) برایم نوشتند:

«متوجه (منظورت در) نامه‌ات و ترسی که به‌خاطر جانت داری، شدم. اگر می‌دانی که هرگاه مسؤولیتی را به‌عهده بگیری، بر اساس دستورات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عمل می‌کنی و دستیاران و کاتبانت را از اهل ملّتت (شیعیان) قرار می‌دهی و هرگاه مالی به تو رسید، آن‌قدر با فقرای مؤمن تقسیم می‌کنی که تو نیز (مانند) یکی از آن‌ها شوی[*]، (در این‌صورت) اجازه داری (پیشنهادش را بپذیری.) در غیر این‌صورت، نه!»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] یعنی آن‌قدر هرچه به‌دست می‌آوری را با آنان تقسیم کنی، که وضع مالی‌ات مثل آن‌ها شود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

در مجموع، از مطالب پیشین می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که:

اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شیعیان را شدیداً نهی کرده‌اند از این‌که کوچک‌ترین خدمتی به حکومت‌های ظالم ارائه دهند؛ زیرا اگر این خدماتِ ریز و درشت به آنان ارائه نمی‌شد، امکان ستم‌ورزی از آنان گرفته می‌شد.

ایشان تنها در صورتی این اجازه را به شیعیان داده‌اند که اولاً مضطر شده باشند و ثانیاً هیچ آسیبی به مؤمن (شیعه)ای نرسانند و یاری‌گر آن‌ها باشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ قَدْ وُلِّیَ وَلاَیَةً فَقَالَ: «کَیْفَ صَنِیعَتُهُ إِلَى إِخْوَانِهِ؟» قَالَ قُلْتُ: لَیْسَ عِنْدَهُ خَیْرٌ. فَقَالَ: «أُفٍّ یَدْخُلُونَ فِیمَا لاَ یَنْبَغِی لَهُمْ وَ لاَ یَصْنَعُونَ إِلَى إِخْوَانِهِمْ خَیْراً.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابوبصیر نقل شده است:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی از شیعیان سخن به میان آمد که مسؤولیتی حکومتی را به‌عهده گرفته بود.

حضرت فرمودند:

«رفتارش با برادرانش چه‌گونه است؟»

عرض کردم:

خیری ندارد (به کسی خیری نمی‌رساند.)

حضرت فرمودند:

«اُف (بر او باد)! به کاری که شایسته‌شان نیست، وارد می‌شوند، به برادرانشان هم خیری نمی‌رسانند!»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: قَالَ قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا تَقُولُ فِی أَعْمَالِ هَؤُلاَءِ؟ قَالَ: «إِنْ کُنْتَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَاتَّقِ أَمْوَالَ اَلشِّیعَةِ.» قَالَ: فَأَخْبَرَنِی عَلِیٌّ أَنَّهُ کَانَ یَجْبِیهَا مِنَ اَلشِّیعَةِ عَلاَنِیَةً وَ یَرُدُّهَا عَلَیْهِمْ فِی اَلسِّرِّ.

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابراهیم بن ابومحمود، از علی بن یقطین[*] نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

در مورد (انجام) کارهای آنان (حاکمان بنی‌عباس) چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند:

«اگر ناچار بودی که انجام دهی، مراقبِ (آسیب به) اموال شیعیان باش!»

ابراهیم گوید:

(بعدها) به من خبر رسید که علی بن یقطین مالیات را آشکارا از شیعیان می‌گرفت و مخفیانه به آن‌ها بازمی‌گرداند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] علی بن یقطین، از اصحاب بزرگ امام کاظم (علیه‌السلام) بود که (گویا به‌واسطه پدرش که اتفاقاً دشمن شیعیان نیز بود، و) با اجازه و توصیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، در دربار عباسیان نفوذ داشت و تا رتبه وزارت هارون‌الرشید (بزرگ‌ترین خلیفه عباسی) نیز ارتقاء یافته بود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمونه‌ای دیگر از مؤمنانی که کنار حاکمی ظالم قرار داشتند و مؤمنان دیگر را از آسیب‌های آن حاکم جبّار حفظ می‌کردند، «مؤمن آل‌فرعون» است.

وی که پسرعمو و خزانه‌دار فرعون بوده و ایمان خود را از او مخفی می‌نموده، وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) به مصر بازگشت، فرعون را راضی کرد که ایشان را نکشد و به او فرصت دهد تا با ساحران زورآزمایی کند.

وی بعد از ایمان آوردن ساحران به حضرت موسی، ایمان خود را آشکار نمود و به‌دستور فرعون، همراه دیگر ساحران به شهادت رسید.

خداوند در آیات ۲۸ الی ۴۵ سوره مبارکه غافر، به داستان مؤمن آل‌فرعون اشاره فرموده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ إِنَّکَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ اَلسُّلْطَانِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ. قَالَ لِی: «وَ لِمَ؟» قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ظَهْرِی شَیْءٌ. فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلاً أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلاَّ لِمَا ذَا؟» قُلْتُ: لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «إِلاَّ لِتَفْرِیجِ کُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَکِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِهِ یَا زِیَادُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا یَصْنَعُ اَللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلاً أَنْ یُضْرَبَ عَلَیْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ یَفْرُغَ اَللَّهُ مِنْ حِسَابِ اَلْخَلاَئِقِ یَا زِیَادُ فَإِنْ وُلِّیتَ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِکَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ...»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۹

 

از زیاد بن ابی‌سلمه نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) رفتم. ایشان به من فرمودند:

«ای زیاد! تو کارهای حکومتی انجام می‌دهی.»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«چرا؟»

عرض کردم:

من مردی جوانمرد[۱] و عیال‌وار هستم و (سرمایه‌ای به‌عنوان) پشتوانه هم ندارم.

حضرت فرمودند:

«ای زیاد! به‌راستی این‌که از کوه سقوط کنم و تکه‌تکه شوم، برای من دوست‌داشتنی‌تر از این است که برای یکی از آن‌ها (بنی‌عباس) کاری به‌عهده گیرم یا برایشان بساطی بگسترانم. [اگر گفتی] مگر این‌که چه؟»

عرض کردم:

نمی‌دانم، فدایتان شوم.

حضرت فرمودند:

«مگر برای این‌که (با این کار) گرفتاری مؤمنی را برطرف کنم یا مؤمنی را از اسارت رها کنم یا بدهی‌اش را بپردازم.

ای زیاد! به‌راستی آسان‌ترین کار (مجازاتی) که خداوند با کسی که کاری برای آن‌ها (بنی‌عباس) عهده‌دار شود، انجام می‌دهد، این است که او را، تا وقتی که از محاسبه‌ی [اعمالِ] مخلوقات فارغ شود، در خیمه‌ای از آتش نگه می‌دارد.

ای زیاد! اگر بخشی از کارهای آن‌ها را به‌عهده گرفتی، در مقابل تک‌تکِ کارهایت، به برادرانت نیکی کن.[۲] خداوند پشت آن است...»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصودش این است که انسانی بخشنده، دست‌ودل‌باز، دست‌گیر و سفره‌دار هستم.

[۲] مقصود این است که در مقابل هر قلم کاری که برای حکومت‌های ظالم انجام می‌دهی، یک کار نیک هم برای مؤمنان انجام بده.

[۳] مقصود این است که تو در واقع داری این کار را برای خداوند انجام می‌دهی و خداوند جبران خواهد کرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ قَالَ أَخْبَرَنِی‏ مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِیرَةَ فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ کَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِی بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَایَاتِ. فَقَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِی فَتَفَکَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ وَ اللَّهِ لآَتِیَنَّهُ وَ لَأُعْطِیَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَیْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی فَکَّرْتُ فِی إِبَائِکَ عَلَیَّ فَظَنَنْتُ أَنَّکَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِی وَ کَرِهْتَ ذَلِکَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ وَ إِنَّ کُلَّ امْرَأَةٍ لِی طَالِقٌ وَ کُلَّ مَمْلُوکٍ لِی حُرٌّ عَلَیَّ وَ عَلَیَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: «کَیْفَ قُلْتَ؟» قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْأَیْمَانَ. فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: «تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۷

 

از یکی از یاران امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

من در کوفه بودم که امام صادق (علیه‌السلام) به حیره[۱] تشریف آوردند. من نزد حضرت رفتم و به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم، کاش با داود بن علی[۲] یا یکی از آنان (بزرگان بنی‌عباس) صحبت می‌کردید تا وارد یکی از دستگاه‌های حکومتی شوم.[۳]

حضرت فرمودند:

«چنین نخواهم کرد.»

من به خانه‌ام برگشتم و به فکر فرو رفتم. (با خود) گفتم:

فکر نمی‌کنم ایشان مرا از این کار باز داشته‌اند، مگر از ترس این‌که دچار ظلم و جور (به دیگران) شوم. به خدا قسم، نزد ایشان می‌روم و سوگندهای سنگینی می‌خورم که به کسی ظلم و جور روا ندارم و به عدالت رفتار کنم.

پس نزد ایشان رفتم و عرض کردم:

فدایتان شوم، من در مورد خودداری شما نسبت به (گمارده شدنِ) خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شما مرا [از ورود به دستگاه‌های حکومتی] منع کردید و آن را خوش نداشتید، فقط از ترس این‌که ظلم یا جوری مرتکب شوم. به‌راستی [قول می‌دهم] اگر به احدی ظلم یا جور روا داشتم و عدالت را رعایت نکردم، همه زنانم مطلّقه باشند و همه بردگانم آزاد باشند.

حضرت فرمودند:

«چه‌گونه این سخن را می‌گویی؟»

من چندین سوگند برایشان خوردم.

آن‌گاه حضرت سرشان را به آسمان بلند کردند و فرمودند:

«این‌که دستت به آسمان برسد، برای تو آسان‌تر است از این[که دامانت به ظلم و بی‌عدالتی آلوده نگردد.]»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] حیره، شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن شده بودند.

[۲] داود بن علی، عموی سفاح (اولین خلیفه عباسی) و از کارگزاران بنی‌عباس بوده است. وی مُعلّی بن خُنیس، یکی از اصحاب بزرگ امام صادق (علیه‌السلام) را، به ظلم، به شهادت رساند و در نهایت با نفرین امام صادق (علیه‌السلام) به درک واصل شد.

[۳] توضیح این نکته لازم است که این ماجرا به اوایل حکومت عباسیان برمی‌گردد؛ زمانی که آنان به‌ظاهر با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ابراز دوستی و ارادت می‌کردند و این امکان برای اهل‌بیت بود که پست‌های خالی را در اختیار خود و اطرافیانشان بگیرند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۷
ابوالفضل رهبر