دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۱۹ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

...عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟ قَالَ: «لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَیْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَیَّعَ مِنْهَا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَایَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لِلَّهِ فِیهِ مِنْ نَصِیبٍ.» قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: «یَا مُعَلَّی إِنِّی عَلَیْکَ شَفِیقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَیِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ.» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ: «أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ الْحَقُّ الثَّانِی أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِیعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِکَ وَ مَالِکَ وَ لِسَانِکَ وَ یَدِکَ وَ رِجْلِکَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَکُونَ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ یَجُوعُ وَ لَا تَرْوَی وَ یَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ یَعْرَی وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ یَکُونَ لَکَ خَادِمٌ وَ لَیْسَ لِأَخِیکَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَکَ فَیَغْسِلَ ثِیَابَهُ وَ یَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ یَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِیبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِیضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَی قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ یَسْأَلَکَهَا وَ لَکِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ وَصَلْتَ وَلَایَتَکَ بِوَلَایَتِهِ وَ وَلَایَتَهُ بِوَلَایَتِکَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۶۹

 

از معلی بن خُنیس نقل شده است که گفت:
به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:
«حق مسلمان بر مسلمان» چیست؟

حضرت فرمودند: 
«برای مسلمان هفت حقِ واجب است؛ حقوقی که آن‌چنان واجب‌اند که اگر مقداری از آن را ضایع کند، از ولایت و طاعتِ خداوند خارج می‌گردد، و برایش بهره‌ای نخواهد بود.»

معلّی بن خُنیس گوید عرض کردم: 
فدای‌تان شوم، آن حقوق چیست؟

حضرت فرمودند:
«ای معلّی! من دلسوزِ تو هستم. می‌ترسم (آن حقوق را) ضایع نمایی، و مراعات ننمایی، و (مطلبِ مسئولیت‌آوری را) بدانی و عمل نکنی.»

معلّی گوید عرض کردم: 
«لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏»؛ هیچ نیرویی جز (نیروی) خداوند نیست.

حضرت فرمودند: 
«۱- راحت‌ترین حق از آن حقوق، این است که آن‌چه برای خودت دوست می‌داری، برای او نیز دوست بداری، و آن‌چه برای خودت نمی‌پسندی، برای او نیز نپسندی.

۲- و حق دوم، این است که از (موجباتِ) نارضایتی او پرهیز کنی و به دنبال رضایتش باشی و دستورش را اطاعت کنی.

۳- و حق سوم، این‌که او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری نمایی.

۴- و حق چهارم، این‌که چشم، راهنما و آینه‌اش باشی.

۵- و حق پنجم، این‌که سیر نشوی و سیرآب نگردی و لباس نپوشی، درحالی‌که او گرسنه و تشنه و بی‌لباس است.

۶- و حق ششم، این‌که اگر خدمت‌کاری داشتی و برادرت خدمت‌کار نداشت، واجب است خدمت‌کارت را بفرستی تا لباسش را بشوید و غذایش را درست کند و رخت‌خوابش را پهن نماید.

۷- و حق هفتم، آن است که سوگندش را بپذیری، و دعوتش را اجابت نمایی، و در بیماری‌اش به عیادتش روی، و بر جنازه‌اش حاضر شوی، و هرگاه فهمیدی نیازی دارد، به رفع آن، پیش‌دستی کنی و مجبورش نکنی که آن را از تو بخواهد، بلکه باید به‌سرعت پیش‌دستی کنی.

پس هرگاه چنین کردی، ولایت خود را به ولایت او، و ولایت او را به ولایت خود، پیوند داده‌ای.»



پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک: به این ترتیب (با توجه به جمله آخر امام)، یک «شبکه‌ی ولایی منسجم» میان مسلمین شکل می‌گیرد.
دو: حقوق مذکور، حقوق «مسلمین» به گردن هم‌دیگر است، نه حقوق «شیعیان» و نه فقط «مؤمنین».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ ص:

«أَقَلُّ مَا یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَخٌ یُوثَقُ بِهِ أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ»
 تحف‌العقول، ص۵۴

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: 
«کم‌ترین چیزی که در آخرالزمان یافت می‌شود (دو چیز است):
۱- برادری که قابل اعتماد باشد،
۲- یا درهمی که از حلال باشد.»
 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند برداشت از حدیث:
۱- با این توصیفات، به نظر می‌رسد در آستانه‌ی آخرالزمان، و یا حتی در آن، واقع شده‌ایم!
۲- آن‌چه کم‌یاب شود، ارزش‌مند می‌گردد. لازم است قدرِ «برادر دینی قابل اعتماد» و «مال حلالِ» خود را بدانیم و در دست‌یابی، نگه‌داری و توسعه‌ی آن‌ها بکوشیم.
۳- مراقب ورود «افراد غیرقابل اعتماد» و «مال حرام» به زندگی‌مان باشیم.
۴- به خطا رفتنِ اکثریت، نشانه‌ی سختیِ امتحان است. ما هم در معرض هستیم، کلاه خود را سِفت بچسبیم!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۹
ابوالفضل رهبر

عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الضَّحَّاکِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا سَرَّاجٍ وَ کَانَ خَادِماً لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَاجَةٍ وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ أَنَا وَ جَمَاعَةً مِنْ مَوَالِیهِ قَالَ فَانْطَلَقْنَا فِیهَا ثُمَّ رَجَعْنَا مُغْتَمِّینَ قَالَ: وَ کَانَ فِرَاشِی فِی الْحَائِرِ الَّذِی کُنَّا فِیهِ نُزُولًا فَجِئْتُ وَ أَنَا بِحَالٍ فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذَا أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَدْ أَقْبَلَ قَالَ: فَقَالَ: «قَدْ أَتَیْنَاکَ» أَوْ قَالَ: «جِئْنَاکَ» فَاسْتَوَیْتُ جَالِساً وَ جَلَسَ عَلَی صَدْرِ فِرَاشِی فَسَأَلَنِی عَمَّا بَعَثَنِی لَهُ فَأَخْبَرْتُهُ فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ جَرَی ذِکْرُ قَوْمٍ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ مَا نَقُولُ. قَالَ: فَقَالَ: «یَتَوَلَّوْنَا وَ لَا یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: «وَ هُوَ ذَا عِنْدَ اللَّهِ مَا لَیْسَ عِنْدَنَا أَ فَتَرَاهُ اطَّرَحَنَا.» قَالَ: قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا نَفْعَلُ. قَالَ: «فَتَوَلَّوْهُمْ وَ لَا تَبَرَّءُوا مِنْهُمْ إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَ لَا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ وَ لَا صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ وَ لَا صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا إِنَّ رَجُلًا کَانَ لَهُ جَارٌ وَ کَانَ نَصْرَانِیّاً فَدَعَاهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ زَیَّنَهُ لَهُ فَأَجَابَهُ فَأَتَاهُ سُحَیْراً فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ مُرَّ بِنَا إِلَی الصَّلَاةِ قَالَ فَتَوَضَّأَ وَ لَبِسَ ثَوْبَیْهِ وَ خَرَجَ مَعَهُ قَالَ فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ثُمَّ مَکَثَا حَتَّی أَصْبَحَا- فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَیْنَ تَذْهَبُ النَّهَارُ قَصِیرٌ وَ الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ قَالَ فَجَلَسَ مَعَهُ إِلَی أَنْ صَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ قَالَ وَ مَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ قَلِیلٌ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْعَصْرَ قَالَ ثُمَّ قَامَ وَ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا آخِرُ النَّهَارِ وَ أَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ فَمَکَثَ حَتَّی صَلَّی الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقَا فَلَمَّا کَانَ سُحَیْرٌ غَدَا عَلَیْهِ فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ اخْرُجْ بِنَا فَصَلِّ قَالَ اطْلُبْ لِهَذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی وَ أَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ.» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): «أَدْخَلَهُ فِی شَیْ ءٍ أَخْرَجَهُ مِنْهُ أَوْ قَالَ أَدْخَلَهُ مِنْ مِثْلِ ذِهْ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هَذَا.»

 الکافی، ج۲، ص۴۲

 
یعقوب بن ضحّاک، از یکی از شیعیان که «سَرّاج»[۱] بوده است و خادم امام صادق، علیه‌السلام، نقل می‌کند که گفت: 
زمانی که امام صادق، علیه‌السلام، در شهر «حیره»[۲] بودند، من و گروهی از غلامان‌شان را برای کاری فرستادند. رفتیم و شب‌هنگام بازگشتیم. بسترِ من در حیاطِ خانه‌ای بود که در آن منزل کرده بودیم. در حالی که آزرده و خسته بودم، برگشتم و (در بستر) دراز کشیدم، که در این هنگام امام صادق، علیه‌السلام، تشریف آوردند. 

فرمودند:

«نزد تو آمدیم!»[۳]
برخاستم و نشستم و آن حضرت بالاى بسترم نشستند و از کارى که مرا دنبال آن روانه کرده بودند سؤال فرمودند و من به ایشان گزارش دادم و ایشان حمدِ خدا کردند.

سپس ذکرِ گروهی به میان آمد و من عرض کردم: فدایتان شوم! ما از آنان بیزاریم، آنان به آن‌چه ما (شیعیان) معتقدیم، اعتقاد ندارند.

حضرت فرمودند:
«آنان ما را دوست دارند و به آن‌چه شما عقیده دارید، عقیده ندارند، و شما از آن‌ها بیزاری می‌جویید؟!»
عرض کردم: آری. 

فرمودند:
«در این‌صورت، نزد ما (اهل بیت) نیز حقایقى است که نزد شما نیست، آیا سزاوار است ما نیز از شما بیزار باشیم؟»
عرض کردم: نه، فدای‌تان شوم! 

فرمودند:
«نزد خدا نیز حقایقى است که نزد ما (اهل بیت) نیست، به نظرت ما را از خود رانده است؟» 
عرض کردم: نه به خدا قسم، فدای‌تان شوم! چنین فکر نمی‌کنیم. 

امام فرمودند:
«پس آنان را دوست بدارید و از ایشان بیزار نباشید، 
زیرا برخى از مسلمانان یک سهم (از ایمان و اعتقاد را) دارند و برخى دو سهم و بعضى سه سهم و بعضى چهار سهم و بعضى پنج سهم و بعضى شش سهم و برخى هم هفت سهم،
شایسته نیست آن‌که یک سهم دارد، بر (ایمان و اعتقادِ) آن‌که دو سهم دارد، وادار شود و نه آنکه دو سهم دارد بر آن‌چه که صاحب سه سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که سه سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب چهار سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که چهار سهم دارد، بر آن‌چه که صاحب پنج سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که پنج سهم دارد، بر آن‌چه صاحب شش سهم دارد، وادار شود و نه آن‌که شش سهم دارد، بر آن‌چه صاحب هفت سهم دارد، وادار شود. 

اکنون برایت مثالى می‌زنم:
مردی (مسلمان)، همسایه‌ای مسیحی داشت. او را به اسلام دعوت کرد و اسلام را در نظرش زیبا جلوه داد، پس همسایه‌اش پذیرفت (و مسلمان شد). 
نزدیک سحر نزد آن تازه‌مسلمان رفت و درب خانه‌اش را کوبید. گفت: کیست؟ پاسخ داد: من فلانی‌ام، گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش تا با هم به نماز برویم. (تازه‌مسلمان) وضو گرفت و لباس پوشید و با او بیرون شد. 
آن‌گاه نمازِ بسیار خواندند، سپس نماز صبح را نیز خواندند و (در مسجد) ماندند تا هوا روشن شد. 
تازه‌مسلمان برخاست که به خانه‌‏اش برود، همسایه‌اش گفت: کجا می‌روى؟ روز کوتاه است و به ظهر چیزى نمانده، پس با او نشست تا نماز ظهر را هم خواند. 
سپس به او گفت: فاصله‌ی ظهر و عصر نیز اندک است، پس او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. 
تازه‌مسلمان برخواست تا به خانه‌اش برود، که به او گفت: اکنون دیگر پایان روز است و از آغازش کم‌تر است و او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم خواند. 
سپس خواست به منزلش برگردد، که باز هم به او گفت: یک نماز دیگر باقی مانده. 
ماند، تا نماز عشاء را هم خواند و از هم جدا شدند (و هریک به خانه‌اش رفت). 
وقتی دوباره سحر شد، مرد مسلمان به دنبال او رفت و درب خانه‌اش را زد. گفت: کیست؟ پاسخ داد: فلانی‌ام. گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و لباس بپوش و بیا با هم برویم نماز. 
گفت: برو براى این دین کسی را پیدا کن که از من بی‌کارتر باشد، من مردی مستمندم و خرجِ عده‌ای بر گردنم است.»

(در این هنگام) امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند: 
«او را چون‌آن وارد دین کرد، و چون‌این از دین خارج نمود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سَرّاج: سازنده‌ی زین اسب.
[۲] حِیره: شهری اطراف کوفه. لازم به توضیح است که امام صادق، علیه‌السلام، در ابتدای خلافت منصور دوانیقی، که پایتخت خود را کوفه قرار داد، حدود دو سال ساکن شهر کوفه شدند و در این مدت به نشر علوم و معارف، و نیز پرورش اصحاب (که عمدةً ساکن این شهر بودند) پرداختند.
[۳] ظاهراً امام با این جمله، اعلام ورود فرموده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۳
ابوالفضل رهبر

 

امام صادق از طریق پدرانشان نقل کرده‌اند که امیرالمؤمنین، علیهم‌السلام، در ضمن حدیث «اربعةمائة»[*] فرموده‌اند:

«...إِذَا تَعَرَّى الرَّجُلُ نَظَرَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَطَمِعَ فِیهِ فَاسْتَتِرُوا لَیْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَکْشِفَ ثِیَابَهُ عَنْ فَخِذِهِ وَ یَجْلِسَ بَیْنَ قَوْمٍ...»

 الخصال، ج۲، ص۶۳۰

 

«...آن‌گاه که مردی برهنه شود، شیطان به او نظر می‌افکند و در وی طمع می‌ورزد، 

پس خود را بپوشانید، 

برای مرد جایز نیست که جامه از ران‌هایش برکشد و میان جمع بنشیند...»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جلسه‌ای «چهارصد» نکته که برای دین و دنیای یک مسلمان لازم است را به یارانشان آموختند. این فرمایشات، به اعتبار تعداد نکات، به حدیث «اربعةمائة» مشهور شده است. 

«شیخ صدوق» در «خصال» و «ابن شعبه» در «تحف العقول» مجموعه‌ی این نکات را به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۱
ابوالفضل رهبر

 
...عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَحْمِلُ بَقْلًا فَقَالَ: «یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۳۹

 

از «معاویه بن وهب»[۱] نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مرا در حالی‌که مقداری سبزی حمل می‌کردم، دیدند، آن‌گاه فرمودند:

«برای شخص شریف، پسندیده نیست که چیزی کم‌ارزش حمل کند و (به این سبب) دیگران نسبت به او جرأت یابند»

 

 

 

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ جَبَلَةَ الْکِنَانِیِّ قَالَ: اسْتَقْبَلَنِی أَبُو الْحَسَنِ ع وَ قَدْ عَلَّقْتُ سَمَکَةً فِی یَدِی فَقَالَ: «اقْذِفْهَا إِنَّنِی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِیِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَّیْ‏ءَ الدَّنِیَّ بِنَفْسِهِ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّکُمْ قَوْمٌ أَعْدَاؤُکُمْ کَثِیرَةٌ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّکُمْ قَدْ عَادَاکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۶، ص۴۸۰

 
از «عبدالله بن جبله کنانی»[۲] نقل شده است که گفت: 

امام کاظم، علیه‌السلام، نزدم آمدند، در حالی‌که یک ماهی به دست داشتم. آن‌گاه فرمودند:

«آن را زمین بگذار، به‌راستی که من برای شخص شریف نمی‌پسندم که خود، چیز کم‌ارزشی را حمل کند.»

سپس فرمودند: 

«به‌راستی که شما(شیعیان) جمعی هستید که دشمنان‌تان بسیارند. مردم با شما دشمنی می‌ورزند.

ای جماعت شیعه! به‌راستی که مردم با شما دشمنی می ورزند، پس هر قدر می‌توانید، خود را بیارایید.»

 

 

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۳

 
از «یونس بن یعقوب» نقل شده است که گفت:

امام صادق، علیه‌السلام، مردی از اهالی مدینه را دیدند که برای عیالش[۳] چیزی خریده بود و خود حمل می‌کرد. وقتی نگاهش به حضرت افتاد، از ایشان خجالت کشید. 

امام صادق، علیه‌السلام، فرمودند:

«(خجالت ندارد،) آن را برای عیالت خریده‌ای و برایشان حمل می‌کنی. 

به خدا سوگند، اگر اهالی مدینه[۴] نبودند، دوست داشتم که چیزی برای عیالم بخرم و برای‌شان حمل کنم.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «معاویة بن وهب»، از اصحاب بزرگ امام صادق و امام کاظم، علیهماالسلام، و صاحب کتابی پیرامون حج بوده است. علمای متقدم شیعه، به او اعتماد داشته‌اند و احادیثش را می‌پذیرفتند. (رجال النجاشی، ص۴۱۲)

[۲] «عبدالله بن جبلة الکنانی»، از اصحاب امام کاظم، علیه‌السلام، و صاحب تألیف بوده است. نجاشی، در کتابش وی را چنین توصیف می‌کند: «او از سران و چهره‌های شیعه، فقیه، و مورد اعتمادترین مردم در حدیث بوده است.» (رجال النجاشی، ص۱۲۰)

[۳] عیال مرد، کسانی‌اند که تحت تکفّل او هستند و نفقه‌شان را می‌دهد. (لسان العرب، ج۱۱، ص۴۸۸)

[۴] اهل مدینه، اغلب از اهل سنت بوده‌اند و در تاریخ اسلام به پیروی از شیخین(دو خلیفه‌ی نخست) مشهورند. لذا حضرت، چنان‌چه در دو حدیث نخست گذشت، جهتِ مَصالحی از انجام چنین اموری در منظر اهالی مدینه پرهیز داشتند.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

می‌توان چنین جمع‌بندی نمود که بزرگان و آبرومندان شیعه و کسانی که در چشم هستند، نباید به کاری دست زنند که موجب تحقیرشان در میان بدخواهان یا سوء استفاده‌ی دشمنان شود.

بدیهی است خرید کردن بزرگان، در صورتی که قبح خود را از دست داده باشد (بلکه به عکس، نشانه تواضع  آنان باشد)، یا اگر از چشم دشمنان و بدخواهان پنهان باشد، منعی نخواهد داشت.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۶:۱۰
ابوالفضل رهبر

 

ناخدا اگر ناشی و نامطمئن باشد، مسافران را در طوفان‌ها رها می‌سازد،

و اگر ماهر و قابل اعتماد باشد، آنان را به ساحل امن می‌سپارد،

حال، این کشتی‌نشینان، چه از نیک‌ترین‌های روزگار باشند، و چه از بدترین‌ها...


...‏عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ‏ دَانَتْ‏ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ‏ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»

الکافی، ج۱، ص۳۷۶

 

از امام باقر، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمود: خداوند، تبارک‌وتعالى، فرمود: 

«من هر رعیتی[۱] را در اسلام، که گردن نهد به ولایتِ هر پیشوای ظالمی که از جانب خدا نباشد، حتماً حتماً عذاب می‌کنم، هرچند این رعیت در اعمال‌شان نیکوکار و پرهیزکار باشند.

و هر رعیتی را در اسلام، که گردن نهد به ولایتِ هر پیشوای عادلی که از جانب خدا باشد، حتماً حتماً عفو[۲] می‌کنم، هرچند این رعیت نسبت به خویش ستم‌کار و بدکار باشند.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] رعیت: عامّه‌ى مردم که تحت سرپرستى حاکمی هستند؛ فرهنگ ابجدی، ج۱، ص۴۳۵.
[۲] عفو: رها نمودنِ (خطاکار) و عقوبت نکردنِ او؛ معجم مقاییس اللغة، ص۶۴۲.‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۴
ابوالفضل رهبر

 
 یک:
 
...قَالَ سَیِّدُنَا الصَّادِقُ ع:

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجْمِیلَ، وَ یَکْرَهُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ، فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً أَحَبَّ أَنْ یَرَى عَلَیْهِ أَثَرَهَا.» قِیلَ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ: «یُنَظِّفُ ثَوْبَهُ، وَ یُطَیِّبُ رِیحَهُ، وَ یُجَصِّصُ دَارَهُ، وَ یَکْنُسُ أَفْنِیَتَهُ، حَتَّى إِنَّ السِّرَاجَ قَبْلَ مَغِیبِ الشَّمْسِ یَنْفِی الْفَقْرَ، وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ.»

 الأمالی(للطوسی)، ص۲۷۵

 

از سرورمان، امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«به‌راستی که خداوند، جمال (زیبایی) و تجمّل (آشکار نمودنِ زیبایی) را دوست دارد، و فقر و بدحالی، و آشکار نمودنِ فقر و بدحالی را نمی‌پسندد، 

و به‌راستی که خداوند هرگاه نعمتی بر بنده‌اش ارزانی می‌دارد، دوست دارد اثر آن نعمت را بر او ببیند.»

عرض شد:

چگونه؟

فرمودند:

«جامه‌اش را پاکیزه سازد، خود را خوش‌بو نماید، خانه‌اش را گچ‌کاری کند، حیاط خانه‌اش را جارو کند،

حتی روشن نمودنِ چراغ، پیش از غروب خورشید، فقر را منتفی می‌کند و بر روزی می‌افزاید.»

 

 

 

دو:

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«أَبْصَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجُلًا شَعِثاً شَعْرُ رَأْسِهِ وَسِخَةً ثِیَابُهُ سَیِّئَةً حَالُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الدِّینِ الْمُتْعَةُ وَ إِظْهَارُ النِّعْمَةِ.»

 الکافی، ج۶، ص۴۳۹

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مردی را دیدند که موهایش ژولیده، جامه‌اش چرکین و حالش بد بود، 

آن‌گاه فرمودند: بهره‌مندی و آشکار ساختنِ نعمت، جزئی از دین است.»

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بدیهی است که تجمّل(آشکار نمودنِ زیبایی) در صورتی مطلوب خداوند است که با رعایت دیگر دستورات او باشد، چه برای زنان، و چه برای مردان.

[۲] به نظر می رسد جامعه ای که مردمان اش آراسته تر باشند، بانشاط‌تر خواهد بود.

[۳] به آنان که داشته‌هاشان را پنهان می‌دارند و اظهار فقر و نداری می‌نمایند.

[۴] به ژولیدگانِ گره گوری!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع یَا دَاوُدُ کَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ کَذَلِکَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۲۳

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«در آن‌چه که خداوند، عزّوجلّ، به داود(ع) وحی نمود [این جمله بود:]

ای داود! همان‌گونه که "نزدیک‌ترین" مردم به خدا، "افراد متواضع" هستند، همان‌طور، "دورترین" مردم از خداوند نیز "افراد متکبر" هستند.»

 

 

...پس، خود را بسنجیم؛ تا چه حد به خداوند "نزدیک" ایم؟...

 

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲۲

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«از (مصادیق/علائم) "تواضع" این است که:

۱. راضی باشی که در پایین مجلس بنشینی،

۲. و به هرکه می‌رسی سلام کنی،

۳. و مجادله(بحث و جدل بی‌نتیجه) را ترک کنی، هرچند حق با تو باشد،

۴. و دوست نداشته باشی که به تقوا ستایش شوی.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

حتماً برای‌تان پیش آمده که موقع نماز، وقتی گروهی از مؤمنین جمع هستند و قصد اقامه‌ی نماز به جماعت دارند، گاهی بحث‌ها و تعارفاتی در می‌گیرد که کدام‌یک جلو بایستد تا دیگران به او اقتدا کنند، و معمولاً افراد از روی تواضع، یا دشواری مسئولیتِ امامتِ جماعت، یا به هر دلیل دیگری، شانه خالی می‌کنند و بحث ادامه می‌یابد...

امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) «ملاک» را ارائه می‌فرمایند تا اولویت‌ها مشخص شود...

 

 

 

...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ یَا فُلَانُ فَقَالَ:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَا یَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُکُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَا صَاحِبَ السُّلْطَانِ فِی سُلْطَانِهِ.»

 الکافی، ج‏۳، ص۳۷۶

 

ابو عبیده حذاء، می‌گوید: از امام صادق، علیه‌السلام، در مورد جماعتی از شیعیان سؤال کردم که جمع می‌شوند و وقتی نماز فرا می‌رسد، بعضی از آنان به بعضی دیگر می‌گویند «فلانی! جلو بایست»

حضرت فرمودند: 

«به‌راستی که رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمودند:

کسی مقدم می‌شود که بهتر از بقیه قرآن قرائت کند،

اگر در قرائت برابر بودند، کسی‌که پیش از بقیه (از سرزمین شرک) هجرت کرده است،

اگر در هجرت هم برابر بودند، کسی‌که از بقیه مُسِن‌تر باشد،

اگر در سن هم برابر بودند، کسی امامِ جمع می‌شود که نسبت به دیگران از سنت[۱] آگاه‌تر باشد و در دین، فهم عمیق‌تری داشته باشد، 

و هیچ‌یک از شما در منزلِ کسی، بر او(میزبان) مقدم نشود،

و (نیز هیچ یک) در (حیطه‌ی) سلطنتِ سلطان[۲] بر او مقدم نشود.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] سنت: مجموعه دستورات رسول خدا، صلی‌الله‌علیه‌وآله، و نیز افعالی که ایشان انجام داده‌اند تا در میان مسلمانان رواج یابد.

[۲] سلطنت: تسلّط بر امور‌‌ و توانایی انجام امور از روی قهر و غلبه. مقصود از سلطان، کسی است که این‌چنین، بر مجموعه‌ی تحت اختیارش تسلط دارد.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــ

در دیگر احادیث، شرایط دیگری نیز ذکر شده است؛ به عنوان مثال از امام قرار دادن این افراد نهی شده است: کسی‌که جذام دارد، یا به پیسی مبتلاست، دیوانه، زنازاده، بادیه‌نشین(کسی‌که از تمدن به‌دور است و با احکام دین ناآشناست).

همچنین از امامت اسیر بر اشخاص آزاد، فلج بر افراد سالم، کسی‌که تیمم دارد بر کسانی که وضو دارند نهی شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏:إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ:

«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی»

 الکافی، ج۲، ص۳۵۱

 

معلى بن خنیس گوید: از امام صادق، علیه‌السلام، شنیدم که فرمود:

«به‌راستی که خداى، تبارک و تعالى، می‌فرماید:

هرکه به یک «دوست» من «اهانت»[*] کند، برای جنگ با من کمین کرده است،

و من به یارى دوستانم از هر چیزی شتابان‌ترم.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*]  «اهانت» را چنین معنا کرده‌اند: خوار و ذلیل کردن، تحقیر نمودن، مسخره کردن، ناسزا گفتن، رسوا نمودن، بی اهمیت جلوه دادن، سبک کردن، ناتوان و ضعیف نمودن،...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ:

یَا بُنَیَّ إِنْ کُنْتَ زَعَمْتَ أَنَّ الْکَلَامَ مِنْ فِضَّةٍ فَإِنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَبٍ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۱۴

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که فرمودند:

«لقمان به پسرش گفت:

پسرکم! اگر گمان می‌کنی که "سخن" از نقره است، پس به‌راستی که "سکوت" از طلاست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ‏

«إِنَّمَا شِیعَتُنَا الْخُرْسُ.»‏[۱]

 الکافی، ج۲، ص۱۱۳

 

از ابوحمزه ثمالی نقل شده است که گفت:

از امام باقر، علیه‌السلام، شنیدم که فرمودند:

«به‌راستی که شیعیان ما بی‌حرف اند.»[۲]

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «الخرس فی اللسان، و هو ذهاب النطق»؛ معجم مقاییس اللغة، ص۲۹۱.

[۲] علامه مجلسی در مرآةالعقول در مورد این حدیث دو برداشت دارند؛ «یعنی حرف لغو و باطلی نمی‌زنند و چیزی را که نمی‌دانند نمی‌گویند. و در مقام تقیه نیز، از ترسِ به خطر افتادن جانِ امامان‌شان، خودشان و برادران‌شان، حرفی نمی‌زنند.»؛ مرآةالعقول‌فی‌شرح‌أخبارآل‌الرسول، ج۸، ص۲۱۱.

* ممکن است با توجه به شخصیت راوی (ابوحمزه ثمالی؛ که از اصحاب سرّ اهل بیت، علیهم‌السلام، بوده است) معنای دوم (تقیه) محتمَل‌تر باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ عَلَیْکُمْ‏ بِالْعَفْوِ فَإِنَ‏ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۰۸

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده است که از رسول خدا،صلی‌الله‌علیه‌وآله، نقل فرمودند:

«بر شما باد عفو کردن[*]، که جُز "عزّت" بر بنده نمی‌افزاید. پس هم‌دیگر را عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند.»

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] عفو: رها نمودنِ (خطاکار) و عقوبت نکردنِ او [معجم مقاییس اللغة، ص۶۴۲].

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 

«لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ‏ الرَّجُلَ‏ رُبَّمَا لَهِجَ‏ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ‏ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۰۴

 

از امام صادق، علیه‌السلام، نقل شده‌است، که فرمودند:

«با نمازشان و با روزه‌شان، فریب نخورید!

که همانا انسان گاهی چنان نسبت به نماز و روزه حرص می‌ورزد که اگر آن را ترک کند، وحشت می‌کند،

اما آنان را (اگر خواستید بیازمائید؛) هنگام "راست‌گفتاری" و "ادای امانت" بیازمائید.»

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ

چنین برداشت نشود که نماز و روزه اهمیتی ندارند، و راست‌گوی امانت‌دارِ بی‌نمازِ روزه‌خوار، در این آزمون سربلند است!

بلکه اهمیت به نماز و روزه لازم است، اما کافی نیست، و ملاک هم نیست، چراکه ممکن است عادتی کهنه، یا جوّی گذرا باشد.

 

پیش‌تر نیز در مطلبی ذکر شده بود که:

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وقتی محمد حنفیه را به فرمان‌رواییِ مصر گماشتند، در ضمن عهدنامه‌ای به وی فرمودند:

«بدان، ای محمد! همه‌ی کارهایت از «نماز»ت تبعیت می‌کند،

و بدان، هرکه در «نماز» کوتاهی کند، در غیر«نماز» بیش‌تر کوتاهی می‌کند.»

 الغارات، ج۱، ص۱۴۱

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

«إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلَاءِ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَ‏ ذَلِکَ‏ یَحْزُنُهُمْ‏.»

 الکافی، ج۲، ص۹۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است:

«هنگامی که اهل بلاء را دیدید، خدا را حمد کنید و (حمد خود را) به گوششان نرسانید، که این کار آنان را غمگین می‌سازد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر مطلبی منتشر شد با این عنوان: «حسن‌ظن به برادر ایمانی تا چه حد؟!!!»

 

در آن روایت، امام کاظم (علیه‌السلام) شدیداً به «حسن‌ظن نسبت به برادر ایمانی» تأکید فرموده بودند.

تا آن ‌جا که اگر ۵۰ نفر علیه وی سوگند خوردند و رد کرد، سخن او را راست شمار و سوگند آنان را دروغ! [الکافی، ج۸، ص۱۴۷] 

با این‌حال،...

این حدیث نیز از هم‌ایشان (علیه‌السلام) قابل تأمّل است؛

 

«إِذَا کَانَ‏ الْجَوْرُ أَغْلَبَ‏ مِنَ‏ الْحَقِ‏، لَمْ یَحِلَّ لِأَحَدٍ أَنْ یَظُنَّ بِأَحَدٍ خَیْراً، حَتّى‏ یَعْرِفَ ذلِکَ مِنْهُ».

 الکافی، ج۵، ص۲۹۸

 

«آن‌هنگام که جور[۱] بر حق[۲] غالب گشت، بر احدی روا نباشد که به دیگری گمان نیک بَرَد، تا زمانی که آن (نیکی) را در وی بیابد.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] جور: انحراف از طریق، خلافِ عدل.

[۲] حق: صحت و درستی، خلافِ باطل.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ‏:

«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ:

قُلْ لِقَوْمِکَ لَا تَلْبَسُوا مَلَابِسَ‏ أَعْدَائِی‏ وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَتَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی‏.»

 مجموعةورام، ج‏۱، ص۱۵

 

سکونی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان از پدرانشان نقل فرمودند:

«خداوند (عزّ و جلّ) خطاب به یکی از انبیاء فرمود:

به قوم خود بگو؛ لباس‌های دشمنان مرا نپوشید، و غذاهای دشمنان مرا نخورید، و راه‌های دشمنان مرا نروید، که (اگر چنین کنید،) شما نیز دشمنان من خواهید بود، همان‌طور که آنان دشمنان من هستند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۷
ابوالفضل رهبر

غروب یک روز تابستانی، تهِ یک خیابانِ سوت و کور، جایی که می‌شد مطمئن بود آشنایی عبور نمی‌کند، سیگار دوم را روشن کردم و با هیجان چند پُک زدم. نگاهی به جیب پیراهنم انداختم. پنج‌شش نخِ دیگر داشتم.

صبح آن روز با پدربزرگم به باغش که خارج شهر بود، رفته بودم. از بچه‌گی او را دوست داشتم. اصولاً به‌خلاف هم‌سن‌وسال‌هایم دوست داشتم کنار مُسن‌ترها بنشینم و از خاطرات و تجربیاتشان بچشم.

باغ پدربزرگم علاوه بر باغبانِ مهربانش، امتیازات دیگری هم داشت؛ یک استخر کوچک، درختان میوه و بوته‌های خیاری که بویشان مستت می‌کرد.

پدربزرگم سیگاری بود و به رسم پیش‌کسوتان، «شیراز» می‌کشید و گاه «بهمن». همیشه توی انبار باغش یک کارتن سیگار داشت و با خیال راحت، از صبح تا شب یکی‌دو بسته دود می‌کرد.

نوجوان بودم، و پیرمردی که جلوی باغش، روی یک تخت چوبی، به متکا لم می‌داد و آتش‌به‌آتش سیگار می‌کشید، به چشمم بزرگ می‌نمود. از این حالتش خوشم می‌آمد. اصلاً شاید علت سیگاری شدن دایی کوچکم هم همین بود.

آن روز دیگر طاقت نیاوردم. میان چرت‌های بعدازظهرش، به انبار رفتم. دو سه نخ برداشتم و خودم را به ته باغ رساندم. یکی روشن کردم و چند پک زدم و سرفه و... احساس کردم پدربزرگم بیدار شده. سریع انداختمش زمین و آمدم جلوی باغ.

هنوز خواب بود. دوباره برگشتم. یکی دیگر روشن کردم و این‌بار با خیالی راحت‌تر کشیدم... و خوشم آمد. نه از بوی گندش، که از دود سحرانگیز و از این حالتش. از این که مثل بزرگترها شده بودم، مثل پدربزرگم.

این شد که موقع برگشت، وقتی پیرمرد مشغول چیدن میوه و بادمجان در کیسه بود، دوباره به انبار رفتم و چند تا دیگر از کارتن برداشتم. آن چند تا در میان آن همه، گم بود و مطمئن بودم که متوجه نخواهد شد.

از راه کسل‌کننده‌ی همیشه‌گی، به خانه برگشتیم. به بهانه‌ای زدم بیرون. رفتم به ته همان خیابان که گفتم، و اولی و دومی...

در میانه‌ی دومی بودم که فکری مزاحم شد. از همان دور به صورتم خَنج می‌کشید. بعد نزدیک و نزدیک تر شد. جلویم ایستاد. مچ دستم را گرفت. نگاهم افتاد به دستم و به آتش سرخی که از میان دودها سو سو می‌زد. آن‌قدر مچم را فشار داد که سیگار از دستم افتاد. بعد دست تسلیم شده ام را در جیب پیراهنم فرو کرد. همه‌شان را در آوردم. خُرد کردم و گوشه‌ای ریختم.

آن فکر مزاحم، حرف پدرم بود که در یک جای‌گاه مناسب زده شده بود؛ در جایِ مناسب و در گاهِ مناسب.

کوچک‌تر که بودم، وقتی مردی مچاله‌شده‌ازمواد را دیدم، و وقتی از آن حالتش منزجر شدم، گفته بود: «بابا! اینا همه‌ش از سیگار شروع می‌شه. هیچ معتادی نیست که از سیگار شروع نکرده باشه. مقدمه‌ش همین لامصبه!»
این‌ها را با لحنی دلسوزانه و مخلصانه گفت.

این بود، که سال‌ها بعد، مرا به فکر انداخت و آینده‌ی منزجر کننده‌ام را به چشمم آورد.
این شد که سبک‌سنگین کردم و تصمیم گرفتم دیگر نکشم.


حواسمان باشد که به بچه‌هامان چه می‌گوییم و چه‌گونه می‌گوییم و در چه جای‌گاهی می‌گوییم.

این حرف‌ها، چه خوب و چه بد، در ذهنشان حکّ می‌شوند و در بزن‌گاه‌ها به سراغشان می‌روند.
______________________________________

پانوشت: سیگاری‌ها هم حواسشان باشد که ممکن است با هر سیگارشان، آینده‌ی کودکی را نیز دود کنند!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

اگر بخواهیم شریک، کارمند یا کارگری، برای همکاری برگزینیم،

یا همسری برای خود یا فرزندمان،

یا رفیقی برای طی مسیری طولانی،

یا ...

بهتر نیست اول او را بشناسیم و بدانیم تا چه حد مسئولیت‌پذیر است و کارهایش را به درستی انجام می‌دهد؟

 

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) وقتی محمد بن ابی‌بکر را به فرمانرواییِ مصر گماشت، در ضمن عهدنامه‌ای به وی فرمود:

«اِعْلَمْ یَا مُحَمَّدُ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِکَ یَتْبَعُ صَلَاتَکَ‏ 

وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ‏ ضَیَّعَ الصَّلَاةَ فَهُوَ لِغَیْرِهَا أَضْیَعُ‏»

 الغارات، ج‏۱، ص۱۴۱

 

«بدان ای محمد! همه کارهایت، از «نماز»ت تبعیت می‌کند.

و بدان! هرکه «نماز» را تضییع کند (در آن کوتاهی کند)، در غیر«نماز» بیش‌تر کوتاهی خواهد کرد.»

 

*   *   *   *   *

 

با دانستن این نکته، علاوه بر سنجش دیگران، می‌توانیم در اصلاح رفتار خود نیز بکوشیم؛

 

همان‌طور که حضرت امیر (علیه‌السلام) فرموده‌اند؛ کارهای ما از «نماز»مان تبعیت می‌کنند.

پس ...

اگر بخواهیم «سستی در امور زندگی» و «کوتاهی در کارهایمان» را کنار بگذاریم،

اگر بخواهیم مسئولیت پذیر باشیم،

اگر بخواهیم مورد اعتمادِ اطرافیانمان باشیم،

اگر...

«نماز» خود را اصلاح کنیم،

تا دیگر کارهایمان نیز اصلاح شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ نَصْرُ بْنُ اَلصَّبَّاحِ ، رَفَعَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ : أَنَّ عِدَّةً مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ کَتَبُوا إِلَى اَلصَّادِقِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقَالُوا إِنَّ اَلْمُفَضَّلَ یُجَالِسُ اَلشِّطَارَ وَ أَصْحَابَ اَلْحَمَّامِ وَ قَوْماً یَشْرَبُونَ اَلشَّرَابَ، فَیَنْبَغِی أَنْ تَکْتُبَ إِلَیْهِ وَ تَأْمُرَهُ أَلاَّ یُجَالِسَهُمْ، فَکَتَبَ إِلَى اَلْمُفَضَّلِ کِتَاباً وَ خَتَمَ وَ دَفَعَ إِلَیْهِمْ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَدْفَعُوا اَلْکِتَابَ مِنْ أَیْدِیهِمْ إِلَى یَدِ اَلْمُفَضَّلِ ، فَجَاءُوا بِالْکِتَابِ إِلَى اَلْمُفَضَّلِ ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُکَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ ، وَ دَفَعُوا اَلْکِتَابَ إِلَى اَلْمُفَضَّلِ فَفَکَّهُ وَ قَرَأَهُ، فَإِذَا فِیهِ: «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ اِشْتَرِ کَذَا وَ کَذَا وَ اِشْتَرِ کَذَا» وَ لَمْ یَذْکُرُ قَلِیلاً وَ لاَ کَثِیراً مِمَّا قَالُوا فِیهِ، فَلَمَّا قَرَأَ اَلْکِتَابَ دَفَعَهُ إِلَى زُرَارَةَ وَ دَفَعَ زُرَارَةُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ حَتَّى دَارَ اَلْکِتَابُ إِلَى اَلْکُلِّ فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ مَا تَقُولُونَ قَالُوا هَذَا مَالٌ عَظِیمٌ حَتَّى نَنْظُرَ وَ نَجْمَعَ وَ نَحْمِلَ إِلَیْکَ لَمْ نُدْرِکْ إِلاَّ نَرَاکَ بَعْدُ نَنْظُرُ فِی ذَلِکَ، وَ أَرَادُوا اَلاِنْصِرَافَ، فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ حَتَّى تَغَدَّوْا عِنْدِی، فَحَبَسَهُمْ لِغَدَائِهِ وَ وَجَّهَ اَلْمُفَضَّلَ إِلَى أَصْحَابِهِ اَلَّذِینَ سَعَوْا بِهِمْ، فَجَاءُوا فَقَرَأَ عَلَیْهِمْ کِتَابَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) ، فَرَجَعُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ حَبَسَ اَلْمُفَضَّلُ هَؤُلاَءِ لِیَتَغَدَّوْا، عِنْدَهُ فَرَجَعَ اَلفتیان وَ حَمَلَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ قُوَّتِهِ أَلْفاً وَ أَلْفَیْنِ وَ أَقَلَّ وَ أَکْثَرَ، فَحَضَرُوا أَوْ أَحْضَرُوا أَلْفَیْ دِینَارٍ وَ عَشَرَةَ آلاَفِ دِرْهَمٍ قَبْلَ أَنْ یَفْرُغَ هَؤُلاَءِ مِنَ اَلْغَدَاةِ، فَقَالَ لَهُمُ اَلْمُفَضَّلُ : تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْرُدَ هَؤُلاَءِ مِنْ عِنْدِی، تَظُنُّونَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَحْتَاجُ إِلَى صَلاَتِکُمْ وَ صَوْمِکُمْ.

 إختیارمعرفةالرجال، ص۳۲۶

 

 

 

عده‌ای از اهل کوفه - که در میانشان (علمایی چون:) «زرارة بن اعین»[۱] ، «عبدالله بن بکیر»[۲] ، «محمد بن مسلم»[۳] ، «ابو بصیر»[۴] و «حُجر بن زائده»[۵]  نیز بودند -  به امام صادق(علیه‌السلام) نامه‌ای نوشتند و عرض کردند:

«مفضل بن عمر»[۶] با اراذل و کفتربازان و شراب‌خواران نشست و برخواست دارد. شایسته است به او نامه‌ای بنویسید و دستور دهید که با آنان مجالست نکند.»

امام صادق(علیه‌السلام) نامه‌ای خطاب به مفضل نوشت و مُهر و موم کرد. نامه را تحویلشان داد و دستور داد آن را با دست خود به دست مفضل برسانند.

 

آنان نامه را نزد مفضل بردند و به او تحویل دادند.

مفضل مُهر و مومِ نامه را گشود و آن را خواند. در آن نوشته شده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم، فلان‌چیز و بهمان‌چیز را بخر.»

در آن نامه، به مطلبی که در مورد مفضل تذکر داده بودند، اشاره‌ای نشده بود.

 

مفضل پس از خواندن نامه، آن را به زراره داد، زراره نیز آن را به محمد بن مسلم داد، تا این‌که میان همه، دست‌به‌دست شد.

آن‌گاه مفضل گفت: «نظرتان چیست؟»

گفتند: «این، مالی بسیار هنگفت است. باید فکر کنیم و جلسه بگذاریم و ببینیم چه می‌توانیم بکنیم. آن‌وقت نظرمان را اعلام می‌کنیم.»

خواستند متفرق شوند، که مفضل گفت: «صبحانه را پیش من بمانید.»

پس آنان را برای صبحانه نگه داشت و از طرفی، هم‌نشینانِ خود (همان کفتربازها) را برای انجام کاری خواست.

 

وقتی (کفتربازها) آمدند، مفضل نامه‌ی امام صادق(علیه‌السلام) را برایشان خواند. آنان از نزد مفضل رفتند.

مفضل هنوز آن عده (علما) را برای صبحانه نگه داشته بود، که جوانمردان (کفتربازها) بازگشتند و هریک به قدر توان خود، حدود هزار یا دوهزار (سکه) آوردند.

قبل از این‌که آن عده (علما) از صبحانه فارغ شوند، دوهزار دینار (سکه طلا) و ده‌ها هزار درهم (سکه نقره) حاضر کردند.

آن‌گاه مفضل به آنان گفت:

«شما مرا امر می‌کنید که این افراد را از خود طرد کنم.

گمان کرده‌‌اید که خدای بلندمرتبه به نماز و روزه‌تان محتاج است.»

 

 

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو نکته مهم:

(۱) مطلب ذکر شده، هرگز به معنای رد و طعن بر اصحاب بزرگوار امام صادق(ع) نیست.

چراکه در زمان اختناق ایجاد شده توسط خلفای غاصب، شیعیان به تقیه و پنهان‌کاری روی آورده بودند و اطلاعات و اخبار، به صورت شفاف و علنی در جریان نبوده است.

بروز چنین شایعات و سوءتفاهم‌هایی طبیعی بود و ائمه (علیهم‌السلام) نیز به نحوی آن را مدیریت می‌کردند؛

- گاهی خود، برای حفظ شاگردانشان از گزند دشمنان، به این اتهامات دامن می‌زدند! تا به این ترتیب، حاکمان به این خیال که در صفوف شیعه تفرقه افتاده است، یا با این تصور که فلان شاگرد امام صادق (علیه‌السلام) دیگر مورد اعتماد ایشان و شیعیان نیست، از قتل و حبس و آزارشان صرف نظر کنند. (مانند ماجرایی که در مورد زراره نقل شده است.)

- و گاه، صلاح می‌دیدند که با تمهیداتی، اصحاب را از اشتباهشان آگاه سازند. (مانند آن‌چه ذکر شد.)

 

(۲) آن‌چه پیرامون هم‌نشینان مفضل نقل کرده‌اند (که راهزن و شراب‌خوار و بی‌نماز و... بوده‌اند)، به این شدت و غلظت هم نبوده است.

در روایتی دیگر نقل شده است که امام صادق (علیه‌السلام) پس از این‌که مفضل را برای شیعیان کوفه تعیین می‌کند تا در برابر فتنه ابوالخطاب، مرجع و راهنمایشان باشد، به آنان فرمود:

«بسیاری از آن‌چه درباره مفضل می‌گویند بر او وارد نیست؛ این‌که از او و اصحابش بدگویی می‌کنند و می‌گویند: "اصحابش نماز نمی‌خوانند و نبیذ می‌نوشند و کفترباز هستند و راهزنی می‌کنند و مفضل هم به چنین افرادی نزدیک می‌شود."»

 إختیارمعرفةالرجال، ص۳۲۷

 

 

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] «زرارة بن اعین» (متوفای ۱۵۰ هـ ق)، فقیه و محدث بزرگ شیعه و از نزدیک‌ترین اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بوده است. این دو امام، وی را به بهشت بشارت داده‌اند. در کتب روایی شیعه، حدود ۲۰۰۰ حدیث از طریق زراره نقل شده است.

[۲] «عبدالله بن بکیر بن اعین»، برادرزاده‌ی زراره، و از علما و محدثین شیعه است. وی پس از شهادت امام صادق (علیه‌السلام) به فرزند ایشان، «عبدالله الأفتح» گرایش پیدا کرد و فتحی‌مذهب شد. با این‌حال بسیاری از علمای شیعه، وی را مورد اعتماد دانسته‌اند و روایاتش را نقل می‌کنند.

[۳] «محمد بن مسلم ثقفی» (متوفای ۱۵۰ هـ ق)، از فقها و محدثین برجسته در دوره امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بوده است. خود نقل می‌کند: «هرچه به خاطرم رسید از حضرت باقر (علیه‌السلام) پرسیدم تا آن‌جا که سى‌هزار حدیث از او شنیدم، ولى از حضرت صادق (علیه‌السلام) شانزده‌هزار حدیث یا مسئله پرسیدم.»

[۴] ظاهراً مقصود، «ابوبصیر اسدی» (متوفای ۱۵۰ هـ ق) است.  وی از محضر امام باقر، امام صادق و امام کاظم، علیهم السلام، بهره برده است و علیرغم نابینایی، از بزرگترین محدثین شیعه محسوب می‌شود. ابوبصیر از اصحاب اجماع است و روایاتش مورد قبول همه علماست.

[۵] «حجر بن زائدة»، از اصحاب امام صادق بوده است. وی و «عامر بن جذاعة» از جمله کسانی بوده‌اند که درباره «مفضل بن عمر» بدگویی می‌کردند و وی را به فساد مذهب متهم می‌نمودند.

[۶] «مفضل بن عمر جعفی»، نماینده خاص امام صادق (علیه‌السلام) در کوفه بود و با اموال امام مشکلات شیعیان را حل و فصل می‌‌کرد. وی از اصحاب سِرّ امام صادق (علیه‌السلام) بوده است، لذا به خاطر احادیثی که در فضل و عظمت اهل بیت (علیهم‌السلام) نقل می‌کرد، متهم به غلو و فساد مذهب می‌شده است. امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) او را به عظمت یاد کرده‌اند و تعابیری موردش به‌کار برده‌اند که حاکی از شدت علاقه‌ی متقابل میان مفضل و اهل بیت (علیهم‌السلام) است. امام صادق (علیه‌السلام) در چهار روز مطالبی راجع به توحید به او املاء فرموده‌اند، که مجموعه این فرمایشات، در کتاب «توحید مفضل» جمع‌آوری شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۳
ابوالفضل رهبر