دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۶۸ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

 

…عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ: «کُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْکَ جَنَّتِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ کُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی وَ أَهْلَ مَعْصِیَتِی.» ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا فَمِنْ ذَلِکَ صَارَ یَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْکَافِرَ وَ الْکَافِرُ الْمُؤْمِنَ ثُمَّ أَخَذَ طِیناً مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَإِذَا هُمْ کَالذَّرِّ یَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ «إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ!» وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِی!» ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «ادْخُلُوهَا!» فَهَابُوهَا فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ: «ادْخُلُوهَا!» فَدَخَلُوهَا فَقَالَ: «کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً!» فَکَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ: «قَدْ أَقَلْتُکُمْ فَادْخُلُوهَا!» فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِیَةُ فَلَا یَسْتَطِیعُ هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«اگر مردم می‌دانستند که ابتدای خلقت چه‌گونه بوده است، هیچ دو نفری با هم اختلاف نمی‌کردند؛[۱]

به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) پیش از آن‌که مخلوقات را بیافریند، فرمود: «آبی گوارا باش![۲] از تو بهشتم را و اهل طاعتم را خلق می‌کنم. و (نیز) فرمود: «آبی شور و تلخ باش! از تو آتشم (جهنمم) را و اهل معصیتم را خلق می‌کنم.»

سپس به آن دو (آب گوارا و آب شور تلخ) دستور داد که با هم بیامیزند (مخلوط شوند.) از همین روست که از مؤمن، کافر متولد می‌شود و از کافر، مؤمن.

بعد، خداوند مقداری گِل از سطح زمین برگرفت و آن را به‌شدّت درهم مالید؛ چنان‌که تبدیل به ذرّاتی (مثل مورچه‌هایی ریز)[۳] شدند که روی زمین می‌خزیدند.[۴]

آن‌گاه به اصحاب یمین[۵] فرمود: «به‌سوی بهشت حرکت کنید، با سلامتی!» و به اصحاب شِمال[۶] فرمود: «به‌سوی آتش (جهنم) حرکت کنید و من باکی ندارم!»

بعد، دستور داد آتشی برپا شود. آن‌گاه به اصحاب شِمال فرمود: «وارد آتش شوید!» آن‌ها از عظمت آتش وحشت کردند (و وارد نشدند.)

آن‌گاه به اصحاب یمین فرمود: «وارد آتش شوید!» آن‌ها وارد شدند. آن‌گاه خداوند (به آتش) فرمود: «سرد و سلامت باش!» پس آتش سرد و سلامت شد.[۷]

آن‌گاه اصحاب شِمال عرض کردند: پروردگارا! فرصتی برای جبران بده! خداوند فرمود: «فرصتی دوباره دادم. پس وارد آتش شوید!» آن‌ها (جلو) رفتند، اما از عظمت آتش وحشت کردند (و وارد نشدند.)

از همان‌جا طاعت و معصیتِ (پروردگار) ثابت شد.[۸]

پس این‌ها نمی‌توانند از آن‌ها باشند و آن‌ها نمی‌توانند از این‌ها باشند.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] با توجه به مفاد این حدیث که در ادامه ملاحظه خواهید کرد، گویا در این‌جا مقصود از اختلاف، اختلافاتی است که میان «اهل طاعت» و «اهل معصیت» رخ می‌دهد.

[۲] این جمله (کُنْ...)، جمله‌ای امری است که خداوند برای «خلق اشیاء از هیچ»، آن را به‌کار گرفته است. گاهی ما با استفاده از مواد اولیه و قطعاتی که از پیش آماده شده، چیزی درست می‌کنیم. اما خداوند از هیچ (عدم)، چیز جدیدی خلق می‌فرماید و برای این کار، کافی است که بفرماید: «کُنْ»؛ «باش» (وجود داشته باش).

[۳] در متن حدیث از واژه‌ی «ذَرّ» استفاده شده که به‌معنای «ذرّات ریزی که پراکنده می‌شوند» می‌باشد؛ مثل: غبار پراکنده در هوا، انوار خورشید که در فضا پراکنده‌اند، بذر گیاه که روی زمین می‌پاشند، ذرّات نمک که روی غذا می‌پاشند، مورچه‌های ریزی که روی زمین می‌جنبند و… بنابراین انسان‌ها در «عالَم ذرّ» شبیه به چنین‌چیزهایی بوده‌اند.

[۴] امام باقر در حدیث دیگری، (به نقل از پدرشان امام سجاد علیهماالسلام) اتفاقاتی که در فاصله برگرفتن گِل از زمین تا ایجاد آن ذرّاتِ مورچه‌مانند و تقسیمشان به اصحاب یمین و اصحاب شِمال، با تفصیل بیش‌تری توصیف فرموده‌اند؛ «به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) مُشتی گِل، از همان گِلی که حضرت آدم (علیه‌السلام) را از آن گرفته بود، برگرفت. آن‌گاه آن آب گوارای شیرین را بر آن ریخت. بعد، آن (گِل) را تا چهل صباح رها کرد. بعد، آن آب شور تلخ را بر آن ریخت و تا چهل صباح آن را رها کرد. آن‌گاه وقتی آن گِل به‌هم آمیخته شد و دَم کرد (تخمیر شد)، آن را به‌شدّت درهم مالید. آن‌گاه (فرزندان آدم علیه‌السلام) مانند ذرّاتی پراکنده، از یمین (سمت راستِ) آن و از شِمال (سمت چپِ) آن (گلِ وَرز داده‌شده) خارج شدند. خداوند به همه آن ذرّات دستور داد که وارد آتش شوند. پس اصحاب یمین وارد شدند و آتش بر آنان سرد و سلامت شد، اما اصحاب شِمال از ورود به آتش سر باز زدند.» (الکافی، ج۲، ص۷)

[۵] مقصود از «اصحاب یمین» که اصطلاحی قرآنی است، مؤمنان و اهل طاعتِ پروردگار هستند.

[۶] مقصود از «اصحاب شِمال» که اصطلاحی قرآنی است، کافران و اهل معصیتِ پروردگار هستند.

[۷] در حدیث دیگری از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «به‌راستی که (از میان اصحاب یمین) اولین کسی که (از پروردگار اطاعت کرد و) وارد آتش شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود.» (الکافی، ج۲، ص۷)

[۸] یعنی از آن زمان بود که مُهرِ اهل طاعت بودن یا اهل معصیت بودن بر آنان زده شد و سلوک و سرنوشتشان در دنیا (بر اساس همین تصمیم کلیدی) مشخص شد.

 

 

 

دو حدیث مورد اشاره در پاورقی:

 

…عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ [أعراف:۱۷۲] فَقَالَ وَ أَبُوهُ یَسْمَعُ ع: «حَدَّثَنِی أَبِی: «أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِی خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ ثُمَّ تَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ثُمَّ صَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّینَةُ أَخَذَهَا فَعَرَکَهَا عَرْکاً شَدِیداً فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِیعاً أَنْ یَقَعُوا فِی النَّارِ فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا.»»

 الکافی، ج۲، ص۷

 

…عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّینِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَکَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَیْنِ بِیَدِهِ ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ یَدِبُّونَ ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَیْهَا فَهَابُوهَا فَلَمْ یَدْخُلُوهَا ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْیَمِینِ أَنْ یَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا فَأَمَرَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ النَّارَ فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَیْهَا وَ لَمْ یَدْخُلُوهَا فَأَعَادَهُمْ طِیناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَنْ یَسْتَطِیعَ هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ قَالَ فَیَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْکَ النَّارَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ: «قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ.»[زخرف:۸۱]»

 الکافی، ج۲، ص۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۰۳ ، ۱۵:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

«اخلاص در عمل» (انجام کارها فقط برای رضای خدا)، شرط پذیرش عبادت و اعطای پاداش است.

اما در بعضی روایات، اعطای پاداش در ازای ترک بعضی گناهان، مشروط به اخلاص نشده؛ به این معنا که اگر انسان با انگیزه غیر الهی و برای صیانت از خودش آن گناه را ترک کند، پاداش اخروی خواهد داشت.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

…عَنْ رُزَیْقٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ:

«مَنْ تَرَکَ اَلْخَمْرَ لِلنَّاسِ لاَ لِلَّهِ، صِیَانَةً لِنَفْسِهِ، أَدْخَلَهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّةَ.»

 الأمالی(للطوسی)، ج۱، ص۶۹۵

 

از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس شراب را ترک کند، برای مردم، نه برای خدا؛ (بلکه) برای حفظ [سلامتی و جان] خودش، خداوند او را وارد بهشت می‌کند.»

 

 

 

…عَنْهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یَا عَلِیُّ مَنْ تَرَکَ اَلْخَمْرَ لِغَیْرِ اَللَّهِ سَقَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلرَّحِیقِ اَلْمَخْتُومِ.» فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «لِغَیْرِ اَللَّهِ؟!» قَالَ: «نَعَمْ وَ اَللَّهِ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ یَشْکُرُهُ اَللَّهُ عَلَى ذَلِکَ.»

 جامع‌الأخبار، ج۱، ص۱۵۱

 

از رسول خدا نقل شده است که به امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیهما) فرمودند:

«ای علی! هرکس شراب را برای غیرخدا ترک کند، خداوند او را با رحیق مختوم (شراب بهشتی) سیراب می‌کند.»

امام علی (علیه‌السلام) عرض کرد:

«برای غیر خدا؟!»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«بله، به خدا قسم؛ برای حفظ خودش. خداوند برای این کارش، با رحیق مختوم از او تشکر می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۳ ، ۰۸:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: عَطَسَ رَجُلٌ‏ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» فَلَمْ یُسَمِّتْهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ قَالَ: «نَقَصَنَا حَقَّنَا.» ثُمَّ قَالَ: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُکُمْ فَلْیَقُلِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ».» قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ فَسَمَّتَهُ أَبُو جَعْفَرٍ.

 الکافی، ج۲، ص۶۵۴

 

از یکی از اصحاب نقل شده است:

مردی نزد امام باقر (علیه‌السلام) عطسه کرد و گفت: «الحمد لله».

امام باقر (علیه‌السلام) [با آنکه جواب ذکرش واجب است] در پاسخ، ذکری نفرمودند و فرمودند:

«از حق ما (اهل‌بیت) کاستی!»

بعد فرمودند:

«هرگاه یکی از شما عطسه کرد، بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ».»

آن مرد این ذکر را گفت و امام باقر (علیه‌السلام، نیز در پاسخ) ذکری فرمودند.

 

 

 

…عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ النَّاسَ یَکْرَهُونَ الصَّلَاةَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ عِنْدَ الْعَطْسَةِ وَ عِنْدَ الذَّبِیحَةِ وَ عِنْدَ الْجِمَاعِ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: «مَا لَهُمْ وَیْلَهُمْ نَافَقُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۵۵

 

از فُضیل بن یَسار نقل شده است:

به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم:

مردم در سه موقعیت خوششان نمی‌آید از این صلوات بر حضرت محمد و آل او (صلوات‌الله‌علیهم) صلوات بفرستند؛ هنگام عطسه کردن، هنگام ذبح کردن و هنگام همبستری.

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«آنان را چه شده است؟! وای بر آنان! نفاق می‌ورزند! خدا لعنتشان کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۳ ، ۰۷:۳۷
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «حدیثی ساده و مهم در باب هستی‌شناسی عقل» به نوعی از یکپارچکی میان «عقل»ها - و به همین واسطه - نوعی ارتباط میان «قلب»ها اشاره شد.

همچنین در مطلبی با عنوان «قاعده «دل به دل راه داره!»» ذکر شد که انسان می‌تواند با مراجعه به قلبش بفهمد که دیگری او را دوست دارد یا نه؛ اگر محبت آن شخص در دلش بود، پس محبت خودش نیز در دل آن شخص هست.

در این مطلب نیز به ارتباط میان «قلب»ها اشاره شده است…

 

 

 

…عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «انْظُرْ قَلْبَکَ فَإِنْ أَنْکَرَ صَاحِبَکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَحَدَکُمَا قَدْ أَحْدَثَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به قلبت نگاه کن؛ اگر نسبت به دوستت کدورتی داشت، بدان که از یکی از شما چیز تازه‌ای سر زده.»[۱]

 

 

 

…عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع: لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ. قَالَ: «أَ وَ تَعْلَمُ أَنِّی أَنْسَاکَ؟» قَالَ: فَتَفَکَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ: هُوَ یَدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِهِ، قُلْتُ: لَا لَا تَنْسَانِی. قَالَ: «وَ کَیْفَ عَلِمْتَ ذَلِکَ؟» قُلْتُ: إِنِّی مِنْ شِیعَتِکَ وَ إِنَّکَ لَتَدْعُو لَهُمْ. فَقَالَ: «هَلْ عَلِمْتَ بِشَیْ‏ءٍ غَیْرِ هَذَا؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا. قَالَ: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَکَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَى مَا لِی عِنْدَکَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۵۲

 

از حسن بن جهم نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

مرا از دعا(ی خود) فراموش نکنید.

حضرت فرمودند:

«آیا می‌دانی که من تو را فراموش می‌کنم؟»

من به فکر فرو رفتم و به خودم گفتم: ایشان برای شیعیانشان دعا می‌کنند و من از شیعیانشان هستم. (آن‌گاه به ایشان) عرض کردم:

نه، شما مرا فراموش نمی‌کنید.

حضرت فرمودند:

«این را چگونه دانستی؟»

عرض کردم:

من از شیعیانتان هستم و شما برای آنان دعا می‌کنید.

حضرت فرمودند:

«آیا از راهی غیر از این طریق نیز دانستی؟»[۲]

عرض کردم:

خیر.

فرمودند:

«هرگاه خواستی بدانی نزد من چه جایگاهی داری، نگاه کن که من نزد تو چه جایگاهی دارم.»[۳]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید مقصود از این اتفاقِ تازه، این باشد که یا از او کار ناراحت‌کننده‌ای سر زده که تو خبر نداری یا تو کاری کرده‌ای که او را ناراحت می‌کند و خودت نمی‌دانی. شاید هم مراد این باشد که در دل یکی از شما به هر دلیلی؛ مثل توهمی فاسد یا وسوسه‌ای شیطانی، نسبت به دیگری کدورتی ایجاد شده، که به دوستی‌تان آسیب می‌زند.

[۲] گویا حضرت می‌خواهند حسن بن جهم را به روشی غیر از این روش عقلی (این قیاس منطقی که امام شیعیان خود را دعا می‌کنند. من نیز از شیعیان ایشان هستم. پس امام مرا هم دعا می‌کنند) رهنمون شوند؛ روشی قلبی! که در جمله بعد ذکر می‌فرمایند.

[۳] یعنی اگر خیلی مرا یاد می‌کنی، من نیز خیلی از تو یاد می‌کنم، اگر گاهی یاد می‌کنی، من نیز چنین‌ام و اگر هیچ‌وقت به یاد من نمی‌افتی، من نیز به یادت نیستم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع: «أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ یَوْماً: ««لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ رَسُولُ اَللَّهِ مَاتَ شَهِیداً وَ اَللَّهِ لَیَأْتِیَنَّکَ فَأَیْقِنْ إِذَا جَاءَکَ فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ غَیْرُ مُتَخَیِّلٍ بِهِ.» فَأَخَذَ عَلِیٌّ بِیَدِ أَبِی بَکْرٍ فَأَرَاهُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا بَکْرٍ آمِنْ بِعَلِیٍّ وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ إِنَّهُمْ مِثْلِی إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ وَ تُبْ إِلَى اَللَّهِ مِمَّا فِی یَدِکَ فَإِنَّهُ لاَ حَقَّ لَکَ فِیهِ.»» قَالَ: «ثُمَّ ذَهَبَ فَلَمْ یُرَ.»

 الکافی، ج۱، ص۵۳۳

 

از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شده است:

«روزی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ابوبکر فرمودند:

««لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[آل‌عمران:۱۶۹]؛ «هرگز گمان نکن کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانی هستند؛ خیر؛ آن‌ها زنده‌هایی هستند که نزد پروردگارشان به آن‌ها روزی داده می‌شود.»

(ای ابوبکر!) گواهی می‌دهم که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسول خدا بود و شهید از دنیا رفت. به خدا قسم، پیامبر حتماً نزد تو می‌آید و هرگاه نزد تو آمد، یقین بدان (که خودِ اوست)؛ چراکه شیطان نمی‌تواند به‌صورت پیامبر به خیال در آید (ظاهر شود.)»

آن‌گاه امام علی (علیه‌السلام) دست ابوبکر را گرفت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به او نشان داد! پیامبر به ابوبکر گفت:

«ای ابوبکر! به علی و یازده نفر از فرزندانش ایمان بیاور. آن‌ها مثل من هستند، جزاین‌که نبوت ندارند و به‌خاطر چیزی که (غصب کرده‌ای و) در دست توست اما در آن حقی نداری (پیشوایی مسلمانان)، به درگاه خداوند توبه کن!»

بعد (از این فرمایش، روحِ) پیامبر رفت و دیگر دیده نشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی الزَّعْلَى قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«انْظُرُوا مَنْ تُحَادِثُونَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَنْزِلُ بِهِ الْمَوْتُ إِلَّا مُثِّلَ لَهُ أَصْحَابُهُ إِلَى اللَّهِ إِنْ کَانُوا خِیَاراً فَخِیَاراً وَ إِنْ کَانُوا شِرَاراً فَشِرَاراً وَ لَیْسَ أَحَدٌ یَمُوتُ إِلَّا تَمَثَّلْتُ لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۳۸

 

از امیرالمؤمنین، از رسول خدا (صلوات‌الله علیهما) نقل شده است:

«دقت کنید با چه کسی هم‌سخن می‌شوید؛ زیرا هیچ‌کس نیست که مرگش فرا رسد، مگر این‌که هم‌نشینان او برایش ظاهر می‌شوند:

- اگر هم‌نشینانش خوب باشند، برایش خوب است

- و اگر هم‌نشینانش بد باشد، برایش بد می‌شود.

و هیچ‌کس نیست که بمیرد، مگراین‌که من هنگام مرگش بر او ظاهر خواهم شد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ اَلثُّمَالِیِّ قَالَ: قَالَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«اُرْجُ اَللَّهَ رَجَاءً لاَ یُجَرِّئُکَ عَلَى مَعَاصِیهِ وَ خَفِ اَللَّهَ خَوْفاً لاَ یُؤْیِسُکَ مِنْ رَحْمَتِهِ.»

 الأمالی(للصدوق)، ج۱، ص۱۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خداوند آن‌طور امید داشته باش که این امید، به تو جرئت ندهد نافرمانی‌اش کنی

و از خداوند آن‌طور بترس که این ترس، تو را از رحمت او نااُمید نکند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۳ ، ۱۶:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ ع مَا کَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُکَاءِ وَ قَالَتْ: «یُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَیْنِ صَفِیِّکَ وَ ابْنِ نَبِیِّکَ!»» قَالَ: «فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ: «بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا.»»

 الکافی، ج۱، ص۴۶۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که کار امام حسین (علیه‌السلام) چنان شد [و حضرت غریبانه شهید شدند،] فرشتگان با گریه به درگاه خداوند فریاد کشیدند و عرض کردند: «با حسین، برگزیده‌ات و پسر پیامبرت، چنین کردند!»

آن‌گاه خداوند سایه حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه) را برافراشت و (به فرشتگان) فرمود: «به‌وسیله این، انتقام آن را می‌گیرم.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۳ ، ۰۷:۲۱
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ: «تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحُسَیْنَ ع نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ.» ثُمَّ قَالَ: «وَ أَمَّا یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاةً أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ کَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ مَا هُوَ یَوْمَ صَوْمٍ وَ مَا هُوَ إِلَّا یَوْمُ حُزْنٍ وَ مُصِیبَةٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَوْمُ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ لِابْنِ مَرْجَانَةَ وَ آلِ زِیَادٍ وَ أَهْلِ الشَّامِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ بَکَتْ عَلَیْهِ جَمِیعُ بِقَاعِ الْأَرْضِ خَلَا بُقْعَةِ الشَّامِ فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّکَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ مَمْسُوخُ الْقَلْبِ مَسْخُوطٌ عَلَیْهِ وَ مَنِ ادَّخَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ ذَخِیرَةً أَعْقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى نِفَاقاً فِی قَلْبِهِ إِلَى یَوْمِ یَلْقَاهُ وَ انْتَزَعَ الْبَرَکَةَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ وُلْدِهِ وَ شَارَکَهُ الشَّیْطَانُ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ.»

 الکافی، ج۴، ص۱۴۷

 

از عبدالملک بن حکیم خثعمی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) درباره روزه گرفتن در روز تاسوعا و عاشورای ماه محرم سؤال کردم.[۱]

حضرت فرمودند:

«روز تاسوعا، روزی است که در آن، امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش (رضی‌الله‌عنهم) در کربلا محاصره شدند. لشگر سواره‌ی شام جمع شدند و اطرافش اتراق کردند. ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) از انبوه و فراوانی این سواره‌نظام شادمان شدند.

امام حسین (صلوات‌الله‌علیه) و یارانش (رضی‌الله‌عنهم) در این روز (تاسوعا) ناتوان شدند و یقین یافتند که یاری‌گری نزد امام حسین (علیه‌السلام) نخواهد آمد و اهل عراق به‌کمک نخواهند رسید. پدرم به‌فدای آن ناتوان‌شده‌ی غریب!»

سپس امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«اما روز عاشورا، روزی است که در آن، امام حسین (علیه‌السلام) دچار مصیبت شد و میان یارانش بر زمین افتاد، درحالی‌که یارانش (پیش‌تر) عریان، در اطرافش نقش بر زمین بودند.

پس آیا برای چنین روزی، روزه (توصیه شده) است؟! هرگز! قسم به پروردگارِ بیت‌الحرام، این روز، روزِ روزه گرفتن نیست؛[۲]

این روز، فقط روز غم و روز مصیبتی است که بر اهل آسمان و اهل زمین و تمام مؤمنین وارد شده است.

این روز، روز شادی ابن مرجانه و آل زیاد و اهالی شام است. خداوند بر آنان و بر نسلشان خشم گیرد!

این روز، روزی است که تمام سرزمین‌ها به‌جز سرزمین شام، بر امام حسین (علیه‌السلام) گریه کردند.

پس هرکس در این روز روزه بگیرد یا (به‌عنوان روزی مبارک) تبرّک جوید، خداوند او را با آل زیاد محشور می‌کند، درحالی‌که قلبش مسخ‌شده است و مورد خشمِ (خداوند) است.

و هرکس در این روز (به‌عنوان تبرّک) در خانه‌اش چیزی (غذایی) ذخیره کند، خداوند او را عقوبت خواهد کرد؛ با نفاقی که در دلش خواهد افتاد، تا روزی که (در قیامت) خداوند را ملاقات می‌کند. همچنین خداوند برکت را از او و اهل خانه‌اش و فرزندانش می‌گیرد و شیطان را در همه آن‌ها با او شریک می‌سازد.»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] دستگاه سلطنت اموی، به ابتکار عبیدالله بن زیاد، این سنت سیئه را در میان مردم پایه نهاد که روز عاشورا (سال‌روز شهادت امام حسین علیه‌السلام) را روز مبارکی بدانند، جشن برپا کنند، روزه بگیرند و غذای سالشان را در این روز بخرند و ذخیره کنند تا برکت یابد. این سنت شوم، به‌مرور پا گرفت، روایاتی در تأییدش ساخته شد و - به‌ویژه در میان اهل‌سنت - تبدیل به یک مستحب مؤکّد شد.

[۲] هرچند روزه گرفتن در روز عاشورا به‌شدت نهی شده است، اما امساک (پرهیز از غذا خوردن و اکتفای به خوراکی مختصر) توصیه شده است.

[۳] خرید و ذخیره کردن غذا در این روز فقط با نیت تبرّک جستن، حرام است و عقوبت دارد. بنابراین انجام خریدهای روزمره برای منزل اشکالی ندارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۳ ، ۲۰:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى الْمِنْبَرِ إِذْ أَقْبَلَ ثُعْبَانٌ مِنْ نَاحِیَةِ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ فَهَمَّ النَّاسُ أَنْ یَقْتُلُوهُ فَأَرْسَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنْ کُفُّوا فَکَفُّوا وَ أَقْبَلَ الثُّعْبَانُ یَنْسَابُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمِنْبَرِ فَتَطَاوَلَ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَشَارَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَیْهِ أَنْ یَقِفَ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ أَقْبَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ: «مَنْ أَنْتَ؟» فَقَالَ: عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ خَلِیفَتِکَ عَلَى الْجِنِّ وَ إِنَّ أَبِی مَاتَ وَ أَوْصَانِی أَنْ آتِیَکَ فَأَسْتَطْلِعَ رَأْیَکَ وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا تَأْمُرُنِی بِهِ وَ مَا تَرَى؟ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقَامَ أَبِیکَ فِی الْجِنِّ فَإِنَّکَ خَلِیفَتِی عَلَیْهِمْ.» قَالَ: «فَوَدَّعَ عَمْرٌو أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ انْصَرَفَ فَهُوَ خَلِیفَتُهُ عَلَى الْجِنِّ.» فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَیَأْتِیکَ عَمْرٌو وَ ذَاکَ الْوَاجِبُ عَلَیْهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۹۶

 

از جابر بن یزید جعفی نقل شده است:

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«هنگامی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر منبر (مشغول سخنرانی) بودند، ناگهانی ماری غول‌پیکر[*] از جانب یکی از درهای مسجدِ [کوفه] پیش آمد.

مردم به تکاپو افتادند که آن را بکشند. امیرالمؤمنین کسی را فرستاد تا از این کار دست بکشند. آن‌ها مار را رها کردند. مار با سرعت خزید و پیش رفت و خود را به منبر رساند.

آن‌گاه سر بلند کرد و به امیرالمؤمنین سلام کرد. امیرالمؤمنین به مار اشاره کرد که همان‌جا بایستد تا سخنرانی‌شان تمام شود.

وقتی سخنرانی‌شان تمام شد، رو به مار کردند و فرمودند: «تو که هستی؟»

مار عرض کرد: "عَمرو بن عثمان" و خلیفه شما بر جنّیان هستم. پدرم [که خلیفه شما بود،] از دنیا رفت و به من وصیت کرد که نزد شما بیایم و نظر شما را جویا شوم. ای امیرالمؤمنین! من نیز نزد شما آمده‌ام. پس چه دستور می‌فرمایید و نظرتان [در مورد جانشینی من] چیست؟

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او فرمودند: «تو را به تقوای خداوند توصیه می‌کنم و این‌که نزد قوم خود بازگردی و قائم‌مقام پدرت در میان جنّیان باشی. به‌راستی که تو خلیفه‌ی من بر آنان هستی.»

عمرو (جنّی که به شکل مار وارد شده بود) با امیرالمؤمنین خداحافظی کرد و رفت. او خلیفه‌ی امیرالمؤمنین بر جنّیان بود.»

جابر بن یزید جُعفی گوید: به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم:

فدایتان شوم، آیا عَمرو (خلیفه امیرالمؤمنین بر جنّیان) نزد شما نیز آمده است و آیا این کسب تکلیف (از شما) بر او واجب است؟

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:

«بله»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] در متن حدیث از واژه «ثُعبان» استفاده شده است که خداوند در قرآن (اعراف:۱۰۷) در ماجرای معجزه‌ی تبدیل عصای حضرت موسی (علیه‌السلام) به اژدها و شکست دادن ساحران، به آن اشاره فرموده است. (در زبان فارسی کهن، «اژدها» همان مار غول‌پیکر است.)

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین (با عنوان «اهل‌بیت برای چه کارهایی اجنه را به خدمت می‌گرفتند؟») ملاحظه فرمودید که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) خدمت‌گزارانی از طایفه جن داشته‌اند که گاه برای کارهای اضظراری که نیاز به سرعت داشته، از آن‌ها کمک می‌گرفتند.

در زیر به نمونه‌ای جالب از این موارد که برای نجات جان یکی از اصحاب خاص حضرات معصومین (علیهم‌السلام) صورت گرفته است، اشاره می‌شود…

 

 

…عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: کُنْتُ مُزَامِلًا لِجَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ فَلَمَّا أَنْ کُنَّا بِالْمَدِینَةِ دَخَلَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَوَدَّعَهُ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ مَسْرُورٌ حَتَّى وَرَدْنَا الْأُخَیْرِجَةَ أَوَّلَ مَنْزِلٍ نَعْدِلُ مِنْ فَیْدَ إِلَى الْمَدِینَةِ یَوْمَ جُمُعَةٍ فَصَلَّیْنَا الزَّوَالَ فَلَمَّا نَهَضَ بِنَا الْبَعِیرُ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ طُوَالٍ آدَمَ مَعَهُ کِتَابٌ فَنَاوَلَهُ جَابِراً فَتَنَاوَلَهُ فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَ إِذَا هُوَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ وَ عَلَیْهِ طِینٌ أَسْوَدُ رَطْبٌ فَقَالَ لَهُ: مَتَى عَهْدُکَ بِسَیِّدِی؟ فَقَالَ: السَّاعَةَ. فَقَالَ لَهُ: قَبْلَ الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ الصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: بَعْدَ الصَّلَاةِ. فَفَکَّ الْخَاتَمَ وَ أَقْبَلَ یَقْرَؤُهُ وَ یَقْبِضُ وَجْهَهُ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِ ثُمَّ أَمْسَکَ الْکِتَابَ فَمَا رَأَیْتُهُ ضَاحِکاً وَ لَا مَسْرُوراً حَتَّى وَافَى الْکُوفَةَ فَلَمَّا وَافَیْنَا الْکُوفَةَ لَیْلًا بِتُّ لَیْلَتِی فَلَمَّا أَصْبَحْتُ أَتَیْتُهُ إِعْظَاماً لَهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ خَرَجَ عَلَیَّ وَ فِی عُنُقِهِ کِعَابٌ قَدْ عَلَّقَهَا وَ قَدْ رَکِبَ قَصَبَةً وَ هُوَ یَقُولُ: أَجِدُ مَنْصُورَ بْنَ جُمْهُورٍ أَمِیراً غَیْرَ مَأْمُورٍ وَ أَبْیَاتاً مِنْ نَحْوِ هَذَا فَنَظَرَ فِی وَجْهِی وَ نَظَرْتُ فِی وَجْهِهِ فَلَمْ یَقُلْ لِی شَیْئاً وَ لَمْ أَقُلْ لَهُ وَ أَقْبَلْتُ أَبْکِی لِمَا رَأَیْتُهُ وَ اجْتَمَعَ عَلَیَّ وَ عَلَیْهِ الصِّبْیَانُ وَ النَّاسُ وَ جَاءَ حَتَّى دَخَلَ الرَّحَبَةَ وَ أَقْبَلَ یَدُورُ مَعَ الصِّبْیَانِ وَ النَّاسُ یَقُولُونَ جُنَّ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ جُنَّ فَوَ اللَّهِ مَا مَضَتِ الْأَیَّامُ حَتَّى وَرَدَ کِتَابُ هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ إِلَى وَالِیهِ أَنِ انْظُرْ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْجُعْفِیُّ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ ابْعَثْ إِلَیَّ بِرَأْسِهِ فَالْتَفَتَ إِلَى جُلَسَائِهِ فَقَالَ لَهُمْ: مَنْ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْجُعْفِیُّ؟ قَالُوا: أَصْلَحَکَ اللَّهُ کَانَ رَجُلًا لَهُ عِلْمٌ وَ فَضْلٌ وَ حَدِیثٌ وَ حَجَّ فَجُنَّ وَ هُوَ ذَا فِی الرَّحَبَةِ مَعَ الصِّبْیَانِ عَلَى الْقَصَبِ یَلْعَبُ مَعَهُمْ قَالَ: فَأَشْرَفَ عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَعَ الصِّبْیَانِ یَلْعَبُ عَلَى الْقَصَبِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافَانِی مِنْ قَتْلِهِ قَالَ وَ لَمْ تَمْضِ الْأَیَّامُ حَتَّى دَخَلَ مَنْصُورُ بْنُ جُمْهُورٍ الْکُوفَةَ وَ صَنَعَ مَا کَانَ یَقُولُ جَابِرٌ.

 الکافی، ج۱، ص۳۹۶

 

از نُعمان بن بشیر نقل شده است:

من [در سفری از کوفه به مدینه] هم‌سفرِ "جابر بن یزید جُعفی" بودم.

وقتی به مدینه رسیدیم، جابر نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفت و [بعد از دیدار] با ایشان خداحافظی کرد و درحالی‌که شادمان بود، از محضرشان خارج شد.

[از مدینه خارج شدیم] تا این‌که در روز جمعه، به "اُخَیرجه" که اولین توقف‌گاه قبل از سه‌راهی مدینه (و کوفه و مکه) بود، رسیدیم.

هنگام ظهر، نماز خواندیم. وقتی شترهایمان از جا برخواستند (که راه بیفتیم)، ناگهان مردی بلندقد و گندم‌گون را دیدم که نامه‌ای همراه داشت و آن را به‌سمت جابر گرفت. جابر نامه را گرفت و آن را بوسید و بر چشمانش گذاشت.

آن نامه از جانب امام باقر (علیه‌السلام) خطاب به جابر بن یزید بود و بر آن مهر و مومی از گل سیاه بود که هنوز خشک نشده بود.

جابر به آن مرد گفت: کِی مولایم را دیدی؟

مرد گفت: هم‌اکنون.

جابر گفت: قبل از نماز (ظهر) یا بعد از نماز؟

مرد گفت: بعد از نماز.

جابر مهر نامه را گشود و شروع به خواندن آن کرد. چهره‌اش در هم شد تا وقتی که به آخر نامه رسید. بعد، نامه را بست. من تا زمانی که به کوفه برسیم، دیگر او را خندان و شادمان ندیدم.

وقتی به کوفه رسیدیم، شب بود. شب را خوابیدم و صبح به‌جهت احترام به جابر، نزد او رفتم. آن‌گاه او را دیدم که از خانه خارج شد و نزد من آمد، درحالی‌که استخوانی به گردنش آویخته بود و بر چوبی سوار شده بود و می‌دوید و می‌گفت: "منصور بن جمهور [حاکمِ بعدیِ کوفه] را فرمانروا یافتم، نه فرمان‌پذیر." و شعرهایی از این‌دست می‌خواند.

به من نگاه کرد و من نیز به او نگاه کردم، اما چیزی به من نگفت و من نیز چیزی به او نگفتم. از چیزی که دیده بودم، به گریه افتادم. کودکان خردسال و مردم دور من و جابر جمع شدند. جابر آمد و وارد حیاط خانه شد. به‌همراه کودکان شروع کرد به چرخیدن دور حیاط. مردم نیز می‌گفتند: "جابر دیوانه شده است. به خدا قسم، او دیوانه شده است."

به خدا قسم، چند روز بیش‌تر نگذشته بود که نامه‌ای از جانب هشام بن عبدالملک [خلیفه اموی] به فرمانروایش در کوفه رسید که: "مردی که به او جابر بن یزید جعفی گفته می‌شود را پیدا کن، گردنش را بزن و سرش را برایم بفرست."

حاکم کوفه رو به افرادی که نزدش نشسته بودند کرد و به آنان گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟

گفتند: خدا شما را سلامت بدارد! او مردی بود اهل علم و فضل و حدیث. به حج رفت و دیوانه شد. او اکنون در حیاط خانه به‌همراه کودکان سوار بر چوبی است و با آنان مشغول بازی است.

حاکم کوفه خودش نزد جابر رفت و دید او همراه کودکان سوار بر چوبی بازی می‌کند. گفت: "سپاس خدایی را که مرا از قتل او معاف داشت."

چند روز بیش‌تر نگذشته بود که منصور بن جمهور [به‌عنوان حاکم جدید] وارد کوفه شد و همان شد که جابر [در اشعارش] می‌گفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۸:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: أَوْصَانِی أَبُو جَعْفَرٍ ع بِحَوَائِجَ لَهُ بِالْمَدِینَةِ فَخَرَجْتُ فَبَیْنَا أَنَا بَیْنَ فَجِّ الرَّوْحَاءِ عَلَى رَاحِلَتِی إِذَا إِنْسَانٌ یَلْوِی ثَوْبَهُ قَالَ فَمِلْتُ إِلَیْهِ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ عَطْشَانُ فَنَاوَلْتُهُ الْإِدَاوَةَ فَقَالَ لِی لَا حَاجَةَ لِی بِهَا وَ نَاوَلَنِی کِتَاباً طِینُهُ رَطْبٌ قَالَ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَى الْخَاتَمِ إِذَا خَاتَمُ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ مَتَى عَهْدُکَ بِصَاحِبِ الْکِتَابِ قَالَ السَّاعَةَ وَ إِذَا فِی الْکِتَابِ أَشْیَاءُ یَأْمُرُنِی بِهَا ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا لَیْسَ عِنْدِی أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ قَدِمَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَقِیتُهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ رَجُلٌ أَتَانِی بِکِتَابِکَ وَ طِینُهُ رَطْبٌ فَقَالَ: «یَا سَدِیرُ إِنَّ لَنَا خَدَماً مِنَ الْجِنِّ فَإِذَا أَرَدْنَا السُّرْعَةَ بَعَثْنَاهُمْ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۹۵

 

از سَدیر صَیرَفی نقل شده است:

امام باقر (علیه‌السلام) در مدینه، نیازمندی‌هایی که داشتند را به من سفارش دادند.

من از شهر خارج شدم و زمانی که در تنگه روحاء (مکانی در ۸۰ کیلومتری مدینه و در مسیر مکه)، سوار بر شتر خود بودم، ناگهان انسانی را دیدم که جامه‌اش را دور خود پیچیده بود. سمت او رفتم. گمان کردم تشنه است. ظرف آب را به طرفش دراز کردم.

گفت: من نیازی به آن ندارم.

آن‌گاه نامه‌ای را به سمتم گرفت که مهر و مومش هنوز خشک نشده بود. وقتی مُهر (امضای) آن را نگاه کردم، دیدم مهر امام باقر (علیه‌السلام) است.

گفتم: کِی نزد فرستنده این نامه بودی؟

گفت: هم‌اکنون.

در آن نامه حضرت مرا به کارهایی امر فرموده بودند.

[بعد از خواندن نامه] به سویش رو کردم، اما هیچ‌کس پیشم نبود!

بعدها امام باقر (علیه‌السلام) [به مکه] آمدند و من ایشان را ملاقات کردم.

عرض کردم: فدایتان شوم، مردی نامه‌ای برایم آورد که مهر و مومش خشک نشده بود.

حضرت فرمودند:

«ای سَدیر! به‌راستی که ما خدمت‌گزارانی از جن داریم که وقتی بخواهیم کاری به‌سرعت انجام شود، آن‌ها را می‌فرستیم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ: رَأَیْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَیْتِ الْحَطَبِ وَ هُوَ یُنَاجِی وَ لَسْتُ أَرَى أَحَداً فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی لِمَنْ تُنَاجِی؟ فَقَالَ: «هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِیُّ أَتَانِی یَسْأَلُنِی وَ یَشْکُو إِلَیَّ.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ کَلَامَهُ. فَقَالَ لِی: «إِنَّکِ إِنْ سَمِعْتِ بِهِ حُمِمْتِ سَنَةً.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ. فَقَالَ لِیَ: «اسْمَعِی!» فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِیرِ وَ رَکِبَتْنِیَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً.

 الکافی، ج۱، ص۳۹۵

 

از محمد بن جَحرش نقل شده است:

حکیمه، دختر امام کاظم (علیه‌السلام) برایم روایت کرد:

من [برادرم] امام رضا (علیه‌السلام) را دیدم که کنار درِ انبار هیزم ایستاده بودند و درگوشی صحبت می‌کردند، اما هیچ‌کس را آن‌جا ندیدم. عرض کردم:

آقای من! با چه کسی نجوا می‌کنید؟

حضرت فرمودند:

«این، "عامر زهرائی" است. آمده است از من پرسش کند و شکایتش را نزد من آورده است.

عرض کردم:

آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.

به من فرمودند:

«اگر صدایش را بشنوی، یک سال تب خواهی کرد.»

عرض کردم:

آقای من! من دوست دارم صدایش را بشنوم.

امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«بشنو!»

من صدایی شبیه صدای سوت ممتد شنیدم و دچار تب شدم و تا یک سال تب داشتم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ: أَتَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِی بَعْضِ مَا أَتَیْتُهُ فَجَعَلَ یَقُولُ: «لَا تَعْجَلْ» حَتَّى حَمِیَتِ الشَّمْسُ عَلَیَّ وَ جَعَلْتُ أَتَتَبَّعُ الْأَفْیَاءَ فَمَا لَبِثَ أَنْ خَرَجَ عَلَیَّ قَوْمٌ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ عَلَیْهِمُ الْبُتُوتُ قَدِ انْتَهَکَتْهُمُ الْعِبَادَةُ قَالَ: فَوَ اللَّهِ لَأَنْسَانِی مَا کُنْتُ فِیهِ مِنْ حُسْنِ هَیْئَةِ الْقَوْمِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ قَالَ لِی: «أَرَانِی قَدْ شَقَقْتُ عَلَیْکَ؟» قُلْتُ: أَجَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَنْسَانِی مَا کُنْتُ فِیهِ قَوْمٌ مَرُّوا بِی لَمْ أَرَ قَوْماً أَحْسَنَ هَیْئَةً مِنْهُمْ فِی زِیِّ رَجُلٍ وَاحِدٍ کَأَنَّ أَلْوَانَهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ قَدِ انْتَهَکَتْهُمُ الْعِبَادَةُ. فَقَالَ: «یَا سَعْدُ رَأَیْتَهُمْ؟» قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «أُولَئِکَ إِخْوَانُکَ مِنَ الْجِنِّ.» قَالَ: فَقُلْتُ: یَأْتُونَکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ یَأْتُونَّا یَسْأَلُونَّا عَنْ مَعَالِمِ دِینِهِمْ وَ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۹۴

 

از سعد اِسکاف نقل شده است:

در یکی از مراجعاتی که به امام باقر (علیه‌السلام) داشتم، حضرت فرمودند:

«[برای این‌که داخل بیایی،] عجله نکن.»

[من بیرون منزل ایشان ماندم] تا زمانی که خورشید به‌شدت بر من می‌تابید و من [برای فرار از گرما] سایه‌ها را دنبال می‌کردم. چیزی نگذشت که گروهی [از منزل حضرت] خارج شدند که [رنگشان] شبیه ملخ‌های زردرنگ بودند و جامه‌هایی ضخیم بر دوش داشتند و عبادت، آن‌ها را دچار سستی و ضعف کرده بود. به خدا قسم، از زیباییِ ظاهر این گروه، وضعیت بدی که در آن بودم را فراموش کردم.

وقتی [آن‌ها خارج شدند و من] نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفتم، حضرت به من فرمودند:

«به‌نظرم تو را به مشقت انداختم.»

عرض کردم:

بله، ولی به خدا قسم، گروهی که از کنارم عبور کردند، موجب شدند وضعیتی که در آن بودم را فراموش کنم. من هرگز گروهی در لباس یک مرد را خوش‌سیماتر از آن‌ها ندیده بودم. رنگشان مانند ملخ‌های زردرنگ بود و عبادت آن‌ها را دچار ضعف و سستی کرده بود.

حضرت فرمودند:

«ای سعد! آن‌ها را دیدی؟»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«آن‌ها برادران تو از طایفه جن بودند.»

عرض کردم:

نزد شما آمده بودند؟

حضرت فرمودند:

«بله، آن‌ها نزد ما می‌آیند و پیرامون معارف دینشان و از حلال و حرامشان از ما سؤال می‌کنند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۳ ، ۱۳:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «چه شد که یونس به گریه افتاد؟!»، ماجرایی جالب پیرامون تهمت‌های ناروایی که به «یونس بن عبدالرحمان» از برجسته‌ترین اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) روا داشته می‌شد و توصیه طلایی و آموزنده امام رضا (علیه‌السلام) به او، حدیثی ارائه شد.

پس از خواندن آن مطلب، مطالعه این نقل‌قول از یونس که نشان از تأثیر کلام امام و بزرگواری یونس دارد، جالب توجه است…

 

 

…حَدَّثَنِی اَلْفَضْلُ قَالَ حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا: أَنَّ یُونُسَ بْنَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قِیلَ لَهُ: إِنَّ کَثِیراً مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ یَقَعُونَ فِیکَ وَ یَذْکُرُونَکَ بِغَیْرِ اَلْجَمِیلِ! فَقَالَ: «أُشْهِدُکُمْ أَنَّ کُلَّ مَنْ لَهُ فِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) نَصِیبٌ فَهُوَ فِی حِلٍّ مِمَّا قَالَ.»

 اختیارمعرفةالرجال(رجال‌الکشی)، ج۱، ص۴۸۸

 

از چندنفر از اصحاب نقل شده است:

به یونس بن عبدالرحمن گفته شده:

بسیاری از این مردم به تو دشنام می‌دهند و از تو به زشتی یاد می‌کنند.

یونس گفت:

«شما را شاهد می‌گیرم؛ هرکس که بهره‌ای از [ولایت و محبتِ] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برده است را از آن‌چه (در مورد من) گفته است، حلال کردم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصُّوفِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ بَکْرٍ اَلْوَاسِطِیُّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«لَوْ مَیَّزْتُ شِیعَتِی لَمْ أَجِدْهُمْ إِلاَّ وَاصِفَةً وَ لَوِ اِمْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلاَّ مُرْتَدِّینَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ اَلْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا کَانَ لِی إِنَّهُمْ طَالَ مَا اِتَّکَوْا عَلَى اَلْأَرَائِکِ فَقَالُوا نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ.»

 الکافی، ج۸، ص۲۲۸

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«اگر شیعیان (پیروانِ) خود را وارسی کنم، هیچ‌کس را نمی‌یابم، مگر این‌که «ستایش‌گر»[۱] است

و اگر آن‌ها را «امتحان»[۲] کنم، هیچ‌کس را نمی‌یابم، مگر این‌که «مرتد»] است

و اگر آن‌ها را خالص‌سازی کنم، از هر هزار نفر، یک نفر هم خالص نمی‌شود

و اگر آن‌ها را غربال کنم، هیچ‌یک از آن‌ها باقی نمی‌ماند مگر آن‌ها که برای من هستند.

دیرزمانی است که آن‌ها بر تخت‌هایشان تکیه زده‌اند و می‌گویند: "ما شیعه‌ی علی هستیم."

[درحالی‌که] فقط کسی شیعه‌ی علی است که: رفتارش، گفتارش را تصدیق کند.»[۴]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یعنی زبان‌باز و اهل حرف هستند. فقط حرف می‌زنند و عمل نمی‌کنند.

[۲] «امتحان» در لغت به این معناست که سنگ نقره را در آتش کوره قرار دهند تا نقره خالص از ناخالصی‌ها جدا شود.

[۳] مراد از «مرتد» در این‌جا، معنای لغوی آن است، نه معنای فقهی‌اش. مقصود کسی است که از مسیر حق منحرف شده است و از این راه برگشته است.

[۴] یعنی فقط حرف‌های خوب نزند و ادعاهای کذایی نداشته باشد، بلکه رفتارش مطابق گفتار و ادعاهایش باشد و اهل عمل هم باشد.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

به نظرتان آیا این توصیفات که مربوط به جامعه شیعیِ زمان امام کاظم (علیه‌السلام) است، در مورد جامعه شیعیان در زمان حاضر صدق نمی‌کند؟!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) یَقُولُ:

«أَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى أَبِی ذَرٍّ مَوْلَیَیْنِ لَهُ وَ مَعَهُمَا مِائَتَا دِینَارٍ، فَقَالَ لَهُمَا: اِنْطَلِقَا بِهَا إِلَى أَبِی ذَرٍّ فَقُولا لَهُ: عُثْمَانُ یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ یَقُولُ لَکَ: هَذِهِ مِائَتَا دِینَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى مَا نَابَکَ، فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: هَلْ أَعْطَى أَحَداً مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ مِثْلَ مَا أَعْطَانِی؟ قَالاَ: لاَ. قَالَ: فَإِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ قَالاَ لَهُ: إِنَّهُ یَقُولُ: هَذَا مِنْ صُلْبِ مَالِی وَ بِاللَّهِ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا خَالَطَهَا حَرَامٌ وَ لاَ بَعَثْتُ بِهَا إِلَیْکَ إِلاَّ مِنْ حَلاَلٍ. فَقَالَ: لاَ حَاجَةَ لِی فِیهَا وَ قَدْ أَصْبَحْتُ یَوْمِی هَذَا وَ أَنَا مِنْ أَغْنَى اَلنَّاسِ. فَقَالاَ لَهُ: عَافَاکَ اَللَّهُ وَ أَصْلَحَکَ! مَا نَرَى فِی بَیْتِکَ قَلِیلاً وَ لاَ کَثِیراً مِمَّا یُسْتَمْتَعُ بِهِ فَقَالَ: بَلَى تَحْتَ هَذِهِ اَلْإِکَافِ اَلَّتِی تَرَوْنَ رَغِیفَا شَعِیرٍ قَدْ أُتِیَ عَلَیْهِمَا أَیَّامٌ فَمَا أَصْنَعُ بِهَذِهِ اَلدَّنَانِیرِ، لاَ وَ اَللَّهِ حَتَّى یَعْلَمَ اَللَّهُ أَنِّی لاَ أَقْدِرُ عَلَى قَلِیلٍ وَ لاَ کَثِیرٍ، وَ قَدْ أَصْبَحْتُ غَنِیّاً بِوَلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) وَ عِتْرَتِهِ اَلْهَادِینَ اَلْمَهْدِیِّینَ اَلرَّاضِینَ اَلْمَرْضِیِّینَ اَلَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، وَ کَذَلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: «فَإِنَّهُ لَقَبِیحٌ بِالشَّیْخِ أَنْ یَکُونَ کَذَّاباً»، فَرَدَّاهَا عَلَیْهِ وَ أَعْلَمَاهُ أَنَّهُ لاَ حَاجَةَ لِی فِیهَا وَ لاَ فِیمَا عِنْدَهُ، حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ رَبِّی فَیَکُونَ هُوَ اَلْحَاکِمُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ.»

 اختیارمعرفةالرجال(رجال‌الکشی)، ج۱، ص۲۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«عثمان دو نفر از غلامان خود را به‌همراه دویست دینار (سکه طلا) نزد ابوذر فرستاد و به آن‌دو گفت: این‌ها را نزد ابوذر ببرید و به او بگویید: عثمان به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: "این، دویست دینار است. از آن برای مخارجی که برایت پیش می‌آید کمک بگیر."

[وقتی آن را به ابوذر دادند،] ابوذر گفت: آیا همین مقدار پولی که به من داده را به احدی از مسلمانان هم داده است؟

گفتند: خیر.

ابوذر گفت: من هم یکی از مسلمانان هستم.

آن‌دو به ابوذر گفتند: عثمان می‌گوید: این پول، از اصل مالِ [شخصیِ] خودم است و به خدایی که هیچ خدایی جز او نیست، مال حرامی با آن مخلوط نشده و هرچه برایت فرستاده‌ام از حلال است.

ابوذر گفت: من به آن نیازی ندارم. امروز را در حالی صبح کردم که از بی‌نیازترین مردم بودم.

آن‌دو به او گفتند: خدا به تو صحت و سلامتی دهد! ما در خانه‌ی تو چیزی - نه کم و نه زیاد - نمی‌بینیم که از آن بهره‌ای ببری!

ابوذر گفت: زیر این پالان، دو چانه خمیر نان جو است که چند روز است آن‌جاست. حال مرا با این دینارها چه کار؟! نه به خدا قسم، نمی‌گیرم؛ تا خداوند بداند که من بر کم و زیاد توانایی ندارم.

[این‌که گفتم امروز را صبح کردم درحالی‌که بی‌نیازترین مردم بودم؛] امروز را صبح کردم، درحالی‌که [از دیگران] بی‌نیاز بودم؛ با ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) و ولایت خاندان او که هدایت‌گرِ (مخلوقات) و هدایت‌شده (توسط خدا) و راضی (از خدا) و مورد رضایت (نزد خدا) هستند؛ همان‌ها که به‌سوی حق هدایت می‌کنند و به‌حق عدالت می‌ورزند.

همچنین از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که می‌فرمودند: «به‌راستی برای یک پیرمرد خیلی زشت است که دروغ‌گو باشد.» [اشاره به دروغ عثمان]

پس این پول را به عثمان برگردانید و به او بفهمانید که من نیازی به این پول و تمام ثروتی که نزد اوست ندارم، تا زمانی که پروردگارم را ملاقات کنم و اوست که میان من و او قضاوت خواهد کرد.»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۳ ، ۰۷:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۲۶

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه خواستی بدانی که در تو خیری هست، به قلبت نگاه کن؛

اگر (قلبت) اهل طاعت خداوند را دوست دارد و با اهل معصیت خداوند دشمنی دارد، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست دارد

و اگر با اهل طاعت خداوند دشمنی دارد و اهل معصیت خداوند را دوست دارد، در تو خیری نیست و خداوند با تو دشمنی دارد

هرکس [در آخرت،] همراه کسی است که او را دوست دارد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلسَّعَادَةَ وَ اَلشَّقَاءَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اَللَّهُ سَعِیداً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ یُبْغِضْهُ وَ إِنْ کَانَ شَقِیّاً لَمْ یُحِبَّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا یَصِیرُ إِلَیْهِ فَإِذَا أَحَبَّ اَللَّهُ شَیْئاً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَیْئاً لَمْ یُحِبَّهُ أَبَداً.»

 الکافی، ج۱، ص۱۵۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند پیش از آن‌که مخلوقاتش را بیافریند، سعادت و شقاوت را آفرید؛

پس کسی که خداوند او را سعادتمند آفریده، تا ابد از او بدش نخواهد آمد. اگر عمل بدی انجام دهد نیز از عملش بدش می‌آید، نه از خودش.

و کسی که او را شقاوتمند آفریده، تا ابد او را دوست نخواهد داشت. اگر عمل خوبی انجام دهد نیز عملش را دوست خواهد داشت و - به‌خاطر سرنوشتی که به سویش می‌رود - از او بدش می‌آید.

پس اگر خداوند چیزی را دوست بدارد، تا ابد از آن بدش نخواهد آمد و اگر از چیزی بدش بیاید، تا ابد آن را دوست نخواهد داشت.»

 

 

بر اساس قاعده‌ای که امام صادق فرموده‌اند، فهم حدیث زیر از امام کاظم (علیهماالسلام) آسان‌تر می‌شود…

 

 

زیْدٌ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلرَّجُلُ مِنْ مَوَالِیکُمْ یَکُونُ عَارِفاً، یَشْرَبُ اَلْخَمْرَ وَ یَرْتَکِبُ اَلْمُوبِقَ مِنَ اَلذَّنْبِ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: «تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ وَ لاَ تَتَبَرَّءُوا مِنْهُ، أَحِبُّوهُ وَ أَبْغِضُوا عَمَلَهُ.» قُلْتُ: فَیَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ: فَاسِقٌ فَاجِرٌ؟ فَقَالَ: «لاَ؛ اَلْفَاسِقُ، اَلْفَاجِرُ، اَلْکَافِرُ: اَلْجَاحِدُ لَنَا، اَلنَّاصِبُ لِأَوْلِیَائِنَا أَبَى اَللَّهُ أَنْ یَکُونَ وَلِیُّنَا فَاسِقاً فَاجِراً وَ إِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ، وَ لَکِنَّکُمْ تَقُولُونَ: فَاسِقُ اَلْعَمَلِ، فَاجِرُ اَلْعَمَلِ، مُؤْمِنُ اَلنَّفْسِ، خَبِیثُ اَلْفِعْلِ، طَیِّبُ اَلرُّوحِ وَ اَلْبَدَنِ. وَ اَللَّهِ مَا یَخْرُجُ وَلِیُّنَا مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ وَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ یَحْشُرُهُ اَللَّهُ - عَلَى مَا فِیهِ مِنَ اَلذُّنُوبِ - مُبْیَضّاً وَجْهُهُ، مَسْتُورَةً عَوْرَتُهُ، آمِنَةً رَوْعَتُهُ، لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لاَ حُزْنٌ، وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لاَ یَخْرُجُ مِنَ اَلدُّنْیَا حَتَّى یُصَفَّى مِنَ اَلذُّنُوبِ إِمَّا بِمُصِیبَةٍ فِی مَالٍ، أَوْ نَفْسٍ، أَوْ وَلَدٍ، أَوْ مَرَضٍ، وَ أَدْنَى مَا یُصَفَّى بِهِ وَلِیُّنَا أَنْ یُرِیَهُ اَللَّهُ رُؤْیَا مَهُولَةً، فَیُصْبِحَ حَزِیناً لِمَا رَأَى، فَیَکُونَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لَهُ، أَوْ خَوْفاً یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ أَهْلِ دَوْلَةِ اَلْبَاطِلِ، أَوْ یُشَدَّدَ عَلَیْهِ عِنْدَ اَلْمَوْتِ، فَیَلْقَى اَللَّهَ طَاهِراً مِنَ اَلذُّنُوبِ، آمِناً رَوْعَتُهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، ثُمَّ یَکُونُ أَمَامَهُ أَحَدُ اَلْأَمْرَیْنِ: رَحْمَةُ اَللَّهِ اَلْوَاسِعَةُ اَلَّتِی هِیَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ جَمِیعاً، وَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمَا، إِنْ أَخْطَأَتْهُ رَحْمَةُ رَبِّهِ أَدْرَکَتْهُ شَفَاعَةُ نَبِیِّهِ وَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمَا، فَعِنْدَهَا تُصِیبُهُ رَحْمَةُ رَبِّهِ اَلْوَاسِعَةُ.»

 الأصول‌الستةعشر، ج۱، ص۲۰۰

 

از زید نُرسی (یا زید شحّام) نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

مردی از شیعیان شما که (شما را به امامت) می‌شناسد، شراب می‌خورد و مرتکب گناهان مُهلکی می‌شود. آیا ما از او برائت (دوری) بجوییم؟

حضرت فرمودند:

«از عملش برائت بجویید، نه از خودش. او را دوست بدارید، ولی از عملش بدتان بیاید.»

عرض کردم:

آیا اجازه داریم او را فاسق و فاجر بنامیم؟

حضرت فرمودند:

«خیر. فاسق و فاجر، کافری است که حق ما را نادیده می‌گیرد و با شیعیان ما دشمنی می‌کند. خداوند پرهیز دارد از این‌که شیعه‌ی ما فاسق و فاجر باشد، هرچند آن اعمالِ (زشت) را انجام دهد.

شما [به‌جای این‌که به خودش بگویید فاسق و فاجر،] در مورد چنین‌کسی بگویید: عملش فسق است و عملش فجور است، ولی خودش مؤمن است. [بگویید:] کارش پست و پلید است، روح و جسمش پاک است.

به خدا قسم، شیعه‌ی ما از دنیا نمی‌رود، مگر این‌که خداوند و رسولش و ما (اهل‌بیت) از او خشنود خواهیم بود. خداوند او را - هرچند در این گناهان باشد، - در حالی محشور می‌کند که چهره‌اش درخشان باشد، زشتی‌اش پوشیده باشد، هیچ هراسی در دلش نباشد و هیچ ترسی و هیچ غمی نداشته باشد.

دلیلش این است که او پیش از آن‌که از دنیا برود، حتماً از گناهانش پاک خواهد شد؛ با مصیبتی که یا به مالش یا به جانش یا به فرزندش وارد خواهد شد. یا با بیماری‌ای.

و بعید نیست شیعه‌ی ما به‌واسطه‌ی خواب وحشتناکی که می‌بیند و غمگین از آن‌چه دیده است بیدار می‌شود، پاک شود. همین خواب کفاره‌ی گناهانش خواهد بود.

و یا به‌واسطه ترسی که از جانب حکومت باطل بر او وارد می‌شود، یا به‌خاطر سختی‌ای که هنگام مرگ به آن دچار می‌شود[، از گناهانش پاک می‌شود.]

پس او خداوند را در حالی ملاقات می‌کند که از گناهانش پاک باشد و به‌واسطه‌ی حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هیچ هراسی در دلش نخواهد بود.

بعد از آن هم در مقابلش دو چیز است؛ [یکی:] رحمت واسعه‌ی خداوند که از گناهان تمام اهل زمین وسیع‌تر است و [دیگری:] شفاعت حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (صلی‌الله‌علیهما).

اگر رحمت پروردگارش شامل حالش نشود، شفاعت پیامبر و امیرالمؤمنین (صلی‌الله‌علیهما) به او می‌رسد؛ که در این‌صورت رحمت واسعه پروردگارش نیز شامل حالش خواهد شد.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] این‌که «باید از «کارِ بد» بدمان بیاید، نه از «بدکار»»، فقط مربوط به شیعیان و مؤمنانِ بدکار و گنهکار است، و الا، تنفر داشتن، تبری جستن و لعن کردنِ کافران، مشرکان، منافقان و کسانی که وجودشان را بدی فراگرفته و نه‌تنها خود فاسد و ظالم‌اند، بلکه فساد و ظلم را در زمین گسترش می‌دهند، لازم است.

پیش‌تر در پانوشت یکی از مطالب، نقل‌قولی از مرحوم آیت‌الله مصباح (رحمةالله‌علیه) ذکر شده بود که خواندنش خالی‌ازلطف نیست:

- «قابل توجه «صلح‌کل»ها؛ عاقبت عابدی که هیچ‌وقت حتی به‌خاطر خدا خشمگین نشد»

[۲] هرچند تنها امیدمان، رحمت پروردگار رحیم (تبارک‌وتعالی) و کرم خاندان کرامت (صلوات‌الله‌علیهم) است، اما باید به شروطی که ما را مشمول این رحمت و کرامت و شفاعت می‌کند نیز توجه داشته باشیم.

در این خصوص، مطالب پیشین را ملاحظه بفرمایید:

- «شیعیان همگی در بهشت‌اند، اما...»

- «امام صادق در آخرین لحظات عمر، همه اقوامشان را جمع کردند که چه بگویند؟»

- چه طور با اهل‌بیت یکی شویم؟»

- ««شفاعت» به زبان ساده»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

زید بن علی بن الحسین فرزند امام سجاد، برادر امام باقر و عموی امام صادق (علیهم‌السلام) بود.

او بر خلاف پدر، برادر و برادرزادگانش - که بنا به شرایط خاص زمانشان و برای حفظ اسلام و تشیع به «تقیه» رو آورده بودند - مشیِ انقلابی پیشه کرده بود و با خلفای غاصب بنی‌امیه درگیر شده بود.

اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هرچند مشی زید را در آن شرایط صحیح نمی‌دانستند و قبول نداشتند، اما او را تخطئه نمی‌کردند، خیرخواه او بودند و پس از شهادتش نیز از او به نیکی یاد می‌کردند.

اصحاب اهل‌بیت نیز به تبعیت از ایشان احترام زید را - که فرزند امام سجاد (علیه‌السلام) بود - حفظ می‌کردند. هرچند در این زمینه دچار افراط نمی‌شدند و از خطوط قرمز اعتقادی خود عبور نمی‌کردند.

ماجرایی که در ادامه ذکر می‌شود، شاهدی بر این رویه اصحاب است…

 

 

...عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی الْأَحْوَلُ: أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع بَعَثَ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَکَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ کَانَ أَبَاکَ أَوْ أَخَاکَ خَرَجْتُ مَعَهُ. قَالَ: فَقَالَ لِی: فَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِی؟ قَالَ: قُلْتُ: لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: فَقَالَ لِی: أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِکَ عَنِّی؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّمَا هِیَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ فِی الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَکَ هَالِکٌ وَ إِنْ لَا تَکُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِی الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْکَ وَ الْخَارِجُ مَعَکَ سَوَاءٌ. قَالَ: فَقَالَ لِی: یَا أَبَا جَعْفَرٍ کُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِی عَلَى الْخِوَانِ فَیُلْقِمُنِی الْبَضْعَةَ السَّمِینَةَ وَ یُبَرِّدُ لِیَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَیَّ وَ لَمْ یُشْفِقْ عَلَیَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَکَ بِالدِّینِ وَ لَمْ یُخْبِرْنِی بِهِ؟ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَیْکَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ یُخْبِرْکَ خَافَ عَلَیْکَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِی أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ یُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ. ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِیَاءُ؟ قَالَ: بَلِ الْأَنْبِیَاءُ. قُلْتُ: یَقُولُ یَعْقُوبُ لِیُوسُفَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى‏ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً لِمَ لَمْ یُخْبِرْهُمْ؟ حَتَّى کَانُوا لَا یَکِیدُونَهُ وَ لَکِنْ کَتَمَهُمْ ذَلِکَ فَکَذَا أَبُوکَ کَتَمَکَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَیْکَ. قَالَ: فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِکَ لَقَدْ حَدَّثَنِی صَاحِبُکَ بِالْمَدِینَةِ أَنِّی أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْکُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِیفَةً فِیهَا قَتْلِی وَ صَلْبِی. فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَقَالَةِ زَیْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ. فَقَالَ لِی: «أَخَذْتَهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ وَ لَمْ تَتْرُکْ لَهُ مَسْلَکاً یَسْلُکُهُ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۴

 

از محمد بن علی بن نُعمان احول نقل شده است: زید بن علی بن الحسین (علیهم‌السلام) در زمانی که [در اطراف کوفه] مخفی شده بود، کسی را دنبال من فرستاد. نزد او رفتم.

زید به من گفت: ای ابوجعفر! چه می‌گویی؛ اگر فرستاده‌ای از جانب من درب خانه‌ات را بزند، همراه او [برای قیام در رکاب من] خارج می‌شوی؟

احول گوید: به او گفتم: اگر پدر یا برادرتان بودند، همراهش [برای قیام در رکاب ایشان] خارج می‌شدم.

زید به من گفت: من قصد دارم قیام کنم. آن قوم (بنی‌امیه) با من به جنگ برمی‌خیزند. آیا همراه من قیام می‌کنی؟

گفتم: نه، چنین کاری نمی‌کنم، فدایتان شوم.

به من گفت: آیا جان خودت را ترجیح می‌دهی و از من روی می‌گردانی؟

به او گفتم: من فقط یک جان دارم. اگر خداوند در زمین یک حجت داشته باشد، کسی که از شما تخلف کند، نجات می‌یابد و کسی که همراهتان قیام کند، هلاک می‌شود. و اگر خداوند در زمین حجتی نداشته باشد، کسی که از شما تخلف کند و کسی که همراهتان قیام کند، برابر خواهند بود.

زید به من گفت: ای ابوجعفر! من سر سفره، کنار پدرم (امام سجاد علیه‌السلام) می‌نشستم. او تکه‌ای گوشت برایم لقمه می‌گرفت و لقمه‌ی داغ را از روی محبت برایم خنک می‌کرد. او دوست نداشت حرارت آتش به من برسد؛ حال چه‌طور از دین (امام بعد از خود و حجت روی زمین) به تو خبر داده و به من خبر نداده؟!

به او گفتم: فدایتان شوم، پدرتان از روی محبت، برای این‌که دچار آتش نشوید، (از امام بعدی) به شما خبر نداده‌اند. ایشان ترسیده‌اند که شما (امامتِ) او را نپذیرید و وارد آتش (جهنم) شوید. ایشان (از امام بعدی) به من خبر داده‌اند. من اگر او می‌پذیرفتم، نجات می‌یافتم و اگر او را نمی‌پذیرفتم، باکی نداشتند که به آتش (جهنم) وارد شوم.

سپس گفتم: فدایتان شوم، شما برتر هستید یا پیامبران؟

گفت: معلوم است که پیامبران.

گفتم: یعقوب به یوسف (علیهماالسلام) گفت: پسرم! خوابت را برای برادرانت تعریف نکن؛ چراکه برایت خدعه‌ای خواهند نمود. چرا یعقوب (از پیامبریِ یوسف) به برادرانش خبر نداد؟ چون می‌خواست آنان برای یوسف خدعه‌ای نچینند. او این موضوع را از آنان پنهان کرد. پدر شما هم مانند یعقوب این موضوع را از شما پنهان داشتند؛ چراکه بر شما می‌ترسیدند.

زید گفت: حال که چنین می‌گویی، بدان که به خدا قسم، یار تو که در مدینه است (امام صادق علیه‌السلام) به من خبر داده است که من کشته می‌شوم و در محله کُناسه (کوفه) به دار آویخته می‌شوم. نزد او صحیفه (کتابی) بود که کشته شدن و به دار آویخته شدن من در آن ذکر شده است.

احول گوید: [بعدها] من به حج رفتم و گفتگوی میان خودم و زید را برای ایشان تعریف کردم.

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«[با پاسخی که به او دادی،] راه را از پیش‌رو و پشت‌سر و راست و چپ و بالا و پایین بر او بستی و هیچ راه گریزی برایش باقی نگذاشتی.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۴۱
ابوالفضل رهبر