دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۷۷ مطلب با موضوع «اهل‌بیت» ثبت شده است

 

در مطلب پیشین به شبهه فرزنددار نشدنِ امام رضا (علیه‌السلام) و رفع آن با ولادت امام جواد (علیه‌السلام) اشاره شد. همچنین ذکر شد که ولادت امام جواد، پایان ماجرا نبود؛ چراکه سران واقفه مدعی شدند این کودک، فرزند امام رضا نیست!

علت جا افتادنِ این شبهه، این بود که مادر امام جواد (بانو خیزران سلام‌الله‌علیها) کنیزی قبطی[1] بوده‌اند و پوستی تیره داشته‌اند و در نتیجه امام جواد نیز به خلاف پدرشان (علیهماالسلام) پوستی تیره داشته‌اند.

حال به روایت زیر توجه کنید...

 

...عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ. فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَیْنَا عَلَیْهِ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّی لَمْ أَحْضُرْکُمْ. قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ‏ فِینَا إِمَامٌ‏ قَطُّ حَائِلَ‏ اللَّوْنِ‏. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع: «هُوَ ابْنِی.» قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ الْقَافَةُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ.» فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ. ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَر:ٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِیقَ أَبِی جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ...

 الکافی، ج‏۱، ص۳۲۲

 

از زکریا بن یحیی نقل شده است:

علی‌بن‌جعفر (فرزند امام صادق و عموی امام رضا علیهم‌السلام) به حسن‌بن‌حسین‌بن‌علی‌بن‌حسین (نوه امام سجاد علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم، به‌راستی که خداوند امام رضا (علیه‌السلام) را یاری فرمود.

حسن‌بن‌حسین گفت: بله، به خدا قسم. فدایت شوم، برادرانش ظلم بزرگی به او کردند.

علی‌بن‌جعفر گفت: بله، به خدا قسم. ما عموهایش نیز به او ظلم بزرگی کردیم.

حسن‌بن‌حسین گفت: فدایت شوم، شما چه کردید؟ من (آن‌زمان) نزد شما نبودم (و از کار شما اطلاع ندارم.)

علی‌بن‌جعفر گفت: برادرانش - و همچنین ما (عموهایش) - به او گفتند: تابه‌حال در میان ما امامی نبوده که رنگش دگرگون [یعنی: به‌خلاف پدرش سیاه‌چرده] باشد!

امام رضا (علیه‌السلام) به آنان فرمود: «او پسرم است.»

آنان گفتند: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر اساس سخن قیافه‌شناس[2] حکم کرده‌اند. میان ما و تو نیز قیافه‌شناس باید حکم کند [تا معلوم شود چه کسی راست می‌گوید.]

امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «شما خودتان دنبال قیافه‌شناس‌ها بفرستید. من نمی‌فرستم [تا مبادا بعدها شبهه تبانی مطرح شود.] به آن‌ها اطلاع هم ندهید که برای چه کاری دعوتشان کرده‌اید و همه در خانه‌هایتان باشید.»

وقتی قیافه‌شناس‌ها آمدند، (پیش از ورودشان) ما را در باغ نشاندند و عموها و برادران و خواهران در یک صف قرار گرفتند. امام رضا را نیز (از جمع) جدا کردند، لباس و کلاه پشمینی [مخصوص باغبانان] بر او پوشاندند، یک بیل بر شانه‌اش گذاشتند و به او گفتند: وارد باغ شو، مانند کسی که در باغ کار می‌کند.

سپس (بعد از ورود قیافه‌شناسان) امام جواد (علیه‌السلام)[3] را آوردند و به قیافه‌شناس‌ها گفتند: این پسربچه را به پدرش برسانید.

قیافه‌شناس‌ها گفتند: پدر او این‌جا نیست، اما این‌شخص عموی پدرش است، این‌شخص عموی پدرش است، این‌شخص عمویش است، این‌شخص عمه‌اش است. پدرش در میان شما نیست، اما پاهای باغبان این باغ، مانند پاهای این پسربچه است.

وقتی امام رضا رویشان را برگرداندند، قیافه‌شناس‌ها گفتند: این‌شخص پدرش است.

علی‌بن‌جعفر گوید: من برخواستم، دهان امام جواد (علیه‌السلام) را بوسیدم و به او گفتم: شهادت می‌دهم که تو نزد خداوند امام من هستی...

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــ

[1] قبط: منطقه‌ای در مصر.

[2] قیافه‌شناس: کسی که با مقایسه اندام و شکل ظاهری افراد، می‌فهمد آنان چه نسبتی با هم دارند.

[3] امام جواد در آن ایام، ۲ساله بوده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «سران فتنه در عصر امام رضا (علیه‌السلام) چه کسانی بودند و چه انگیزه‌ای داشتند؟» ذکر شد که پس از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام)، برخی از وکلای حضرت، برای تصاحب اموالی که دستشان بود، با سوءاستفاده از آموزه‌های مهدویت، مدعی شدند امام کاظم به شهادت نرسیده، بلکه ایشان همان مهدی موعود است که غایب گشته.

آنان انحرافی بزرگ در تشیع ایجاد نمودند و فرقه‌ای به‌نام «واقفه» تأسیس کردند. آنان امامت امام رضا را منکر بودند و برای اثبات ادعای خود، دلایلی ذکر می‌کردند. یکی از شبهاتی که آنان برای اثبات ادعایشان در میان شیعیان منتشر می‌کردند، این بود که: اگر علی‌بن‌موسی امامِ بعدی است، پس چرا فرزندی ندارد؟ چون هر امامی باید پسری داشته باشد تا پس از او امامت به پسرش منتقل شود، درحالی‌که علی‌بن‌موسی در چهل‌پنجاه‌سالگی هنوز فرزندی ندارد.

حال، پس از این مقدمه، به روایت زیر توجه کنید...

 

...عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَشَّارٍ قَالَ: کَتَبَ ابْنُ قِیَامَا إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ع کِتَاباً یَقُولُ فِیهِ: کَیْفَ‏ تَکُونُ‏ إِمَاماً وَ لَیْسَ‏ لَکَ‏ وَلَدٌ؟ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع شِبْهَ الْمُغْضَبِ: «وَ مَا عَلَّمَکَ أَنَّهُ لَا یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ اللَّهِ لَا تَمْضِی الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّى یَرْزُقَنِیَ اللَّهُ وَلَداً ذَکَراً یَفْرُقُ بِهِ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۳۲۰

 

از حسین بن بشّار نقل شده است:

ابن‌قیاما واسطی (از سران فرقه واقفه) نامه‌ای به امام رضا (علیه‌السلام) نوشت و در آن گفت:

تو چطور امامی هستی که فرزندی نداری؟!

امام رضا (علیه‌السلام) – با حالی شبیه حالِ عصبانیت – پاسخ دادند:

«تو از کجا می‌دانی که من فرزندی نخواهم داشت؟! به خدا قسم، چند روز و شب (بیشتر) نخواهد گذشت که خداوند فرزند پسری روزی‌ام می‌فرماید و با [ولادتِ] او حق و باطل را جدا می‌گرداند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

امام رضا و یارانشان پس از شهادت امام کاظم (علیهماالسلام، در سال ۱۸۳هجری) تا سال‌ها با فرقه واقفه درگیر بودند. ایشان در سال ۱۹۵هجری، در ۴۷سالگی صاحب فرزندی شدند و شبهه فرزند نداشتنشان تاحدودی برطرف شد.

اما این پایان ماجرا نبود. دشمنان ایشان، پس از ولادت امام جواد (علیه‌السلام) شبهه زشت و زننده‌ی دیگری مطرح کردند؛ مدعی شدند امام جواد، به‌خاطر تفاوت ظاهری‌شان با امام رضا (علیهماالسلام)، فرزند ایشان نیست. متأسفانه این شبهه برای نزدیکان امام رضا (علیه‌السلام) نیز مطرح بود.

در مطلب بعد، روایتی در این خصوص نقل خواهد شد، إن شاء الله.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ مِنْهُمُ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَفْطَسُ‏ أَنَّهُمْ حَضَرُوا یَوْمَ تُوُفِّیَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بَابَ أَبِی الْحَسَنِ یُعَزُّونَهُ وَ قَدْ بُسِطَ لَهُ فِی صَحْنِ دَارِهِ وَ النَّاسُ جُلُوسٌ حَوْلَهُ فَقَالُوا قَدَّرْنَا أَنْ یَکُونَ حَوْلَهُ مِنْ آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ بَنِی هَاشِمٍ وَ قُرَیْشٍ مِائَةٌ وَ خَمْسُونَ رَجُلًا سِوَى مَوَالِیهِ وَ سَائِرِ النَّاسِ إِذْ نَظَرَ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ قَدْ جَاءَ مَشْقُوقَ الْجَیْبِ حَتَّى قَامَ عَنْ یَمِینِهِ وَ نَحْنُ لَا نَعْرِفُهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع بَعْدَ سَاعَةٍ فَقَالَ: «یَا بُنَیَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شُکْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِیکَ أَمْراً.» فَبَکَى الْفَتَى وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ قَالَ‏: «الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ تَمَامَ نِعَمِهِ لَنَا فِیکَ وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏.» فَسَأَلْنَا عَنْهُ فَقِیلَ هَذَا الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ قَدَّرْنَا لَهُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْجَحَ فَیَوْمَئِذٍ عَرَفْنَاهُ وَ عَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ بِالْإِمَامَةِ وَ أَقَامَهُ مَقَامَهُ.

 الکافی، ج‏۱، ص۳۲۷

 

سعد بن عبدالله از گروهی از بنی‌هاشم که حسن بن حسن افطس نیز میانشان بود، نقل کرده است که آنان در روزی که «محمد بن علی بن محمد» (امامزاده سیدمحمد) از دنیا رفت، درب خانه امام هادی (علیه‌السلام) بودند تا به ایشان عرض تسلیت گویند.

برای امام هادی (علیه‌السلام) تختی در حیاط خانه‌شان گذاشته بودند و مردم اطراف ایشان نشسته بودند. گفتند: فکر می‌کنیم به‌جز غلامانشان و سایر مردم، حدود صد و پنجاه مرد از آل‌ابی‌طالب و بنی‌هاشم و قریش، اطراف ایشان بودند.

امام هادی به امام حسن عسکری (علیهماالسلام) که (در عزای برادرشان) گریبانشان دریده شده بود، نگاهی انداختند. امام حسن عسکری (علیه‌السلام) در سمت راست پدرشان ایستادند. ما ایشان را نمی‌شناختیم.

بعد از مدتی امام هادی نگاهی به امام عسکری (علیهماالسلام) انداختند و فرمودند: «شکری جدید بر خداوند (عزّوجلّ) نما؛ چراکه خداوند امری جدید (امامت) در مورد تو تعیین فرموده.»

آن‌گاه آن جوان (امام عسکری) گریه کردند و خداوند را حمد گفتند و إنالله‌وإناإلیه‌راجعون گفتند؛ (خطاب به پدرشان) فرمودند: «الحمدلله‌رب‌العالمین. از خدا می‌خواهم نعمتش را در (بقای وجودِ) شما برای ما تمام کند. إنالله‌وإناإلیه‌راجعون»

ما درباره آن جوان سؤال کردیم. گفته شد که این جوان، حسن؛ فرزند امام هادی است. فکر می‌کنیم آن زمان حدود بیست سال یا کمی بیشتر داشتند.

آن روز بود که ایشان را شناختیم و دانستیم که امام هادی به امامت ایشان (علیهماالسلام) اشاره فرمودند و ایشان را به قائم‌مقامی خود برگزیدند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۳۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتُمْ وَرَثَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ قَالَ: «نَعَمْ.» قُلْتُ: رَسُولُ اللَّهِ ص وَارِثُ الْأَنْبِیَاءِ عَلِمَ کُلَّ مَا عَلِمُوا؟ قَالَ لِی: «نَعَمْ.» قُلْتُ: فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ تُحْیُوا الْمَوْتَى وَ تُبْرِءُوا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ؟ قَالَ: «نَعَمْ بِإِذْنِ اللَّهِ.» ثُمَّ قَالَ لِیَ: «ادْنُ مِنِّی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ!» فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ عَلَى وَجْهِی وَ عَلَى عَیْنَیَّ فَأَبْصَرْتُ الشَّمْسَ وَ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْبُیُوتَ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فِی الْبَلَدِ. ثُمَّ قَالَ لِی: «أَ تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ هَکَذَا وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیْکَ مَا عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَوْ تَعُودَ کَمَا کُنْتَ وَ لَکَ الْجَنَّةُ خَالِصاً؟» قُلْتُ: أَعُودُ کَمَا کُنْتُ. فَمَسَحَ عَلَى عَیْنَیَّ فَعُدْتُ کَمَا کُنْتُ.

 الکافی، ج‏۱، ص۴۷۰

 

از ابوبصیر نقل شده است که گفت:

(روزی) خدمت امام باقر (علیه‌السلام) رسیدم و به ایشان عرض کردم: آیا شما (اهل‌بیت) وارثانِ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستید؟

فرمودند: «بله.»

عرض کردم: رسول خدا وارث انبیاء بودند و هرچه آنان می‌دانستند، ایشان هم می‌دانست؟

به من فرمودند: «بله.»

عرض کردم: پس شما می‌توانید که مرده را زنده کنید و کور مادرزاد و کسی که پیسی دارد را شفا دهید؟

فرمودند: «بله، به اذن خداوند.»

سپس به من فرمودند: «ای ابامحمد! نزدیک من آی!»

من نزدیک ایشان رفتم. پس به صورت و چشمان من دست کشیدند. من بینا شدم و خورشید و آسمان و خانه‌ها و هرآن‌چه را که در شهر بود می‌دیدم.

سپس به من فرمودند: «آیا دوست داری که همین‌طور بینا باشی و در روز قیامت هرآن‌چه به نفع و ضرر مردم است، برای تو نیز چنان باشد؟ یا می‌خواهی به حال سابقت برگردی و بهشت بی‌بروبرگرد از آنِ تو باشد؟»

عرض کردم: به حال سابقم برمی‌گردم.

پس ایشان به چشمان من دستی کشیدند و من به حال سابقم بازگشتم (و نابینا شدم.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ کَانَ آخِرَ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَانَ رَجُلًا مُنْقَطِعاً إِلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ کَانَ یَقْعُدُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مُعْتَجِرٌ بِعِمَامَةٍ سَوْدَاءَ وَ کَانَ یُنَادِی یَا بَاقِرَ الْعِلْمِ‏ یَا بَاقِرَ الْعِلْمِ‏ فَکَانَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَقُولُونَ: جَابِرٌ یَهْجُرُ فَکَانَ یَقُولُ: لَا وَ اللَّهِ مَا أَهْجُرُ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: «إِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلًا مِنِّی اسْمُهُ اسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً.» فَذَاکَ الَّذِی دَعَانِی إِلَى مَا أَقُولُ. قَالَ: فَبَیْنَا جَابِرٌ یَتَرَدَّدُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِینَةِ إِذْ مَرَّ بِطَرِیقٍ فِی ذَاکَ الطَّرِیقِ کُتَّابٌ فِیهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ قَالَ یَا غُلَامُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ شَمَائِلُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یَا غُلَامُ مَا اسْمُکَ قَالَ «اسْمِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ یُقَبِّلُ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَبُوکَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ ذَلِکَ. قَالَ: فَرَجَعَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى أَبِیهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ. فَقَالَ لَهُ: «یَا بُنَیَّ وَ قَدْ فَعَلَهَا جَابِرٌ؟» قَالَ: «نَعَمْ.» قَالَ: «الْزَمْ بَیْتَکَ یَا بُنَیَّ فَکَانَ جَابِرٌ یَأْتِیهِ طَرَفَیِ النَّهَارِ.» وَ کَانَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَقُولُونَ وَا عَجَبَاهْ لِجَابِرٍ یَأْتِی هَذَا الْغُلَامَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ هُوَ آخِرُ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص. فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ مَضَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع فَکَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ یَأْتِیهِ عَلَى وَجْهِ الْکَرَامَةِ لِصُحْبَتِهِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَجَلَسَ ع یُحَدِّثُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ مَا رَأَیْنَا أَحَداً أَجْرَأَ مِنْ هَذَا فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ مَا رَأَیْنَا أَحَداً قَطُّ أَکْذَبَ مِنْ هَذَا یُحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ یَرَهُ فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ فَصَدَّقُوهُ وَ کَانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ یَأْتِیهِ فَیَتَعَلَّمُ مِنْهُ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۴۶۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«جابر بن عبدالله انصاری، آخرین بازمانده از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. او مردی بود که از غیر ما (اهل‌بیت) بریده بود و ما را برگزیده بود.

در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌نشست و عمامه‌ای سیاه به سر می‌بست و دائم بلند صدا می‌زد: «یا باقرالعلم! یا باقرالعلم».

مردم مدینه می‌گفتند: جابر (از روی بیماری) پرت‌وپلا می‌گوید!

اما جابر می‌گفت: نه، به خدا قسم پرت‌وپلا نمی‌گویم. خودم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که می‌فرمودند: «تو مردی از (خاندانِ) من را درک خواهی کرد که نامش، نام من و ظاهرش، مانند من است. او علم را می‌شکافد، چه شکافتنی!» این سخن پیامبر است که مرا به گفتن این حرف‌ها دعوت می‌کند.

اوضاع چنین بود تا این‌که روزی جابر داشت از کوچه‌های مدینه عبور می‌کرد. از کوچه‌ای گذشت که در آن مکتب‌خانه‌ای بود که (پدرم) محمدبن‌علی (امام باقر علیه‌السلام) آن‌جا بود.

وقتی چشمش به ایشان افتاد، گفت: پسربچه! رویت را به من کن. پدرم رویش را به جابر کردند. سپس گفت: برگرد. پدرم برگشتند.

سپس گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، شبیه رسول خدا هستی. پسربچه! اسمت چیست؟ پدرم فرمودند: «اسمم محمد بن علی بن حسین است.»

آن‌گاه به سمت پدرم رفت. سرش را بوسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت! رسول خدا به تو سلام رساند و چنین و چنان گفت.

پدرم درحالی‌که ترسیده بودند، نزد پدرشان (امام سجاد علیه‌السلام) رفتند و ماجرا را برایشان تعریف کردند.

امام سجاد (علیه‌السلام) به او فرمودند: «پسرم! جابر این کار را کرد؟» گفت: «بله» امام سجاد فرمودند: «پسرم! در اتاقت بمان، که جابر هر صبح و شام نزد تو می‌آید.»

مردم مدینه می‌گفتند: عجب کاری می‌کند جابر! هر صبح و شام نزد این پسربچه می‌رود، درحالی‌که او آخرین بازمانده از اصحاب رسول خداست.

طولی نکشید که (پدربزرگم) امام سجاد (علیه‌السلام) از دنیا رفت. از آن پس، امام باقر (علیه‌السلام) به احترام مصاحبتِ جابر با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، نزد او می‌رفت.

پدرم (بر کرسی درس) می‌نشست و برای من مردم از خداوند (تبارک‌وتعالی) حدیث نقل می‌کردند. مردم مدینه گفتند: تابه‌حال ندیده بودیم کسی چنین جرأتی به خود دهد (که مستقیماً از خداوند نقل کند.)

وقتی پدرم دیدند مردم چنین می‌گویند، برای آنان از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حدیث نقل فرمودند. باز مردم مدینه گفتند: هرگز کسی را دروغ‌گوتر از او ندیده بودیم؛ برای ما از کسی حدیث نقل می‌کند که او را ندیده است.

وقتی پدرم دید مردم چنین می‌گویند، برای آنان از جابر بن عبدالله (از رسول خدا) حدیث نقل فرمودند. از آن پس مردم پدرم را تصدیق کردند.

جابر بن عبدالله نیز نزد پدرم می‌آمد و از ایشان کسب علم می‌کرد.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــ

چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از ۷۰ سال پیش‌تر، جابر بن عبدالله انصاری را مأمور ساختند که در زمان فرزند پنجمشان؛ امام باقر (علیه‌السلام)، نزد ایشان رود و از اعتباری که به‌واسطه مصاحبتش با رسول خدا خواهد داشت، در کودکیِ امام باقر (علیه‌السلام)، به ایشان اعتبار بخشد و ایشان را در چشم‌ها بزرگ گرداند، تا شرایط برای آغاز نهضت علمی امامان شیعه، به‌دست ایشان فراهم شود.

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «نقش امام باقر در تحول هویت شیعی»، به چگونگی «شکافتن علم» و آغاز یک «نهضت علمی» در زمان ایشان اشاره شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ رَفَعَهُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ:

«مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَاعِی إِبِلٍ فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ فَقَالَ: أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَیِ وَ أَمَّا مَا فِی آنِیَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ» ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ فَحَلَبَ لَهُ مَا فِی ضُرُوعِهَا وَ أَکْفَأَ مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ وَ قَالَ هَذَا مَا عِنْدَنَا وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ» فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ وَ دَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ بِحَاجَتِکَ بِدُعَاءٍ کُلُّنَا نَکْرَهُهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ مَا قَلَ وَ کَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَ أَلْهَى اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ.»»

 الکافی، ج۲، ص۱۴۰

 

از امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از کنار شترچرانی عبور می‌کردند. کسی را نزد او فرستادند تا (با شیر شترهایش) سیرآبشان کند.

چترچران گفت: شیری که در سینه شترهاست، نوشیدنیِ صبحگاهِ قبیله‌مان است و آن‌چه در ظرف‌هایمان است، نوشیدنیِ شامگاهشان است.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ»؛ «خداوندا! مال و فرزندانش را زیاد فرما!»

سپس از کنار گوسفندچرانی عبور کردند. کسی را نزد او فرستادند تا سیرآبشان کند.

گوسفندچران، شیری که در سینه گوسفندها بود را دوشید و شیری که در ظرف‌هایش بود را نیز در ظرف‌های رسول خدا ریخت و همه شیرها را به‌همراه گوسفندی، نزد رسول خدا فرستاد و عرض کرد: این‌ها آن‌چیزی بود که ما داشتیم. اگر دوست دارید که به آن بیافزاییم، این کار را می‌کنیم.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ»؛ «خداوندا! به‌اندازه‌ای که برایش کافی باشد، روزی‌اش فرما!»

بعضی از یاران ایشان (تعجب کردند و) عرض کردند: ای رسول خدا! برای کسی که به درخواست شما جواب رد داد، دعایی کردید که همه ما آن را دوست داریم، اما برای کسی که درخواستتان را اجابت کرد، دعایی کردید که همه ما از آن بدمان می‌آید!

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «آن‌چه کم باشد، اما به‌اندازه باشد، بهتر است از چیزی که زیاد باشد، اما انسان را (غافل گرداند و) به امور بیهوده سرگرم نماید. خداوندا! به محمد و آل‌محمد، به‌اندازه‌ای که برایشان کافی است، روزی فرما!»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ص إِلَى السَّمَاءِ قِیلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِکَ یَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِکَ فَمَا هُنَّ قِیلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ فَالتَّکْذِیبُ وَ الْخَوْفُ الشَّدِیدُ وَ بَذْلُکَ مُهْجَتَکَ فِی مُحَارَبَةِ أَهْلِ الْکُفْرِ بِمَالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ الصَّبْرُ عَلَى مَا یُصِیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِی الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوکَ عَلِیٌّ فَیَلْقَى مِنْ أُمَّتِکَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِیفَ وَ التَّوْبِیخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِکَ الْقَتْلُ فَقَالَ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا وَ عَلَى حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ الضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ أَخِیکَ ابْنَانِ یُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ یُسْلَبُ وَ یُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِکَ أُمَّتُکَ قُلْتُ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا ابْنُهَا الْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ فَیَسْتَعِینُ بِی وَ قَدْ مَضَى الْقَضَاءُ مِنِّی فِیهِ بِالشَّهَادَةِ لَهُ وَ لِمَنْ مَعَهُ وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَى مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلَائِکَةٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَهُ...»

 کامل‌الزیارات، ص۳۳۲

 

از حماد بن عثمان از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شبانه به آسمان برده شد، به ایشان گفته شد: خداوند (تبارک‌وتعالی) تو را در سه چیز می‌آزماید تا ببیند صبرت چه‌گونه است.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! تسلیم امر تو هستم و من توانی برای صبر ندارم مگر به کمک تو. آن سه چیز چه هستند؟»

به ایشان گفته شد: اولین آزمایش، گرسنگی است و تو باید ایثار نمایی و نیازمندان را بر خود و خانواده‌ات مقدم داری.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دومین آزمایش این است که تو را تکذیب می‌کنند، دچار نگرانیِ شدیدی می‌شوی و تو باید خالصانه مال و جانت را در جنگ با کفار ارزانی داری و در برابر تمام مصیبت‌هایی که به تو می‌رسد، صبر کنی؛ آزارهایی که از اهل کفر و نقاق به تو می‌رسد و درد و جراحت‌هایی که در جنگ‌ها نصیبت می‌شود.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما سومین آزمایش، مصائبی است که بعد از تو به اهل بیتت وارد می‌شود؛ این‌که همه‌شان کشته می‌شوند؛

برادرت علی (علیه‌السلام)؛ امّتت به او ناسزا می‌گویند، بدرفتاری می‌کنند، او را توبیخ می‌کنند، از حقش محروم می‌سازند و انکارش می‌کنند، به او ظلم می‌نمایند و در آخر او را می‌کشند.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دخترت (حضرت زهرا علیهاالسلام)؛ به او ظلم می‌کنند، او را از حقش محروم می‌سازند، حقش (فدک) را که تو به او می‌دهی، غصب می‌کنند، او را در حالی که حامله است، کتک می‌زنند، بدون اجازه‌اش بر او و حریمش و خانه‌اش وارد می‌شوند سپس شخصی پست و ذلیل به او دست می‌زند. او نمی‌تواند از خود دفاع کند و بر اثر همین ضربه فرزندی که در شکم دارد را سقط می‌کند و از دنیا می‌رود.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: إنا لله و إنا إلیه راجعون. پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: دخترت از برادرت (علی علیه‌السلام) دو پسر دارد؛ یکی‌شان (امام حسن علیه‌السلام) با نیرنگ کشته می‌شود، او را سلب (اختیار) می‌کنند، به او طعنه می‌زنند و این کارهای را امّتت با او می‌کنند.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. إنا لله و إنا إلیه راجعون. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما پسر دیگرش (امام حسین علیه‌السلام)؛ امّتت او را برای جهاد دعوت می‌کنند سپس جلویش را می‌گیرند و او را می‌کشند. فرزندانش و هریک از اهل‌بیتش که همراهش است را نیز می‌کشند. سپس ناموسش را به اسارت می‌گیرند. آن‌گاه از من استعانت می‌جوید، اما من قضایم را در مورد او حتمی کرده‌ام که او و همراهانش به شهادت برسند و کشته شدن او، حجتی باشد برای تمام زمینیان. آن‌گاه اهل آسمان‌ها و اهل زمین‌ها، با بی‌تابی گریه می‌کنند و فرشتگانی که توفیق یاری‌اش را نداشتند نیز گریه می‌کنند...»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

حدیث، طولانی است. در ادامه، ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) را به پیامبر بشارت می‌دهند و جایگاه، مقام و اختیارات امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهم) را نیز به ایشان معرفی می‌کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا مَنَعَ أَبُو بَکْرٍ فَاطِمَةَ ع فَدَکاً وَ أَخْرَجَ وَکِیلَهَا جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى الْمَسْجِدِ وَ أَبُو بَکْرٍ جَالِسٌ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ. فَقَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ ع مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهَا وَ وَکِیلُهَا فِیهِ مُنْذُ سِنِینَ؟» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ فَإِنْ أَتَتْ بِشُهُودٍ عُدُولٍ وَ إِلَّا فَلَا حَقَّ لَهَا فِیهِ. قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تَحْکُمُ فِینَا بِخِلَافِ مَا تَحْکُمُ فِی الْمُسْلِمِینَ.» قَالَ: لَا. قَالَ: «أَخْبِرْنِی لَوْ کَانَ فِی یَدِ الْمُسْلِمِینَ شَیْءٌ فَادَّعَیْتُ أَنَا فِیهِ مِمَّنْ کُنْتَ تَسْأَلُ الْبَیِّنَةَ؟» قَالَ: إِیَّاکَ کُنْتُ أَسْأَلُ. قَالَ: «فَإِذَا کَانَ فِی یَدِی شَیْءٌ فَادَّعَى فِیهِ الْمُسْلِمُونَ تَسْأَلُنِی فِیهِ الْبَیِّنَةَ؟!» قَالَ: فَسَکَتَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ عُمَرُ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ لَسْنَا مِنْ خُصُومَتِکَ فِی شَیْءٍ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَبِی بَکْرٍ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تُقِرُّ بِالْقُرْآنِ؟» قَالَ: بَلَى. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» أَ فِینَا أَوْ فِی غَیْرِنَا نَزَلَتْ؟» قَالَ: فِیکُمْ. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی لَوْ أَنَّ شَاهِدَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَهِدَا عَلَى فَاطِمَةَ ع بِفَاحِشَةٍ مَا کُنْتَ صَانِعاً؟» قَالَ: کُنْتُ أُقِیمُ عَلَیْهَا الْحَدَّ کَمَا أُقِیمُ عَلَى نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ. قَالَ: «کُنْتَ إِذَنْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: وَ لِمَ؟ قَالَ: «لِأَنَّکَ کُنْتَ تَرُدُّ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ تَقْبَلُ شَهَادَةَ غَیْرِهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَهِدَ لَهَا بِالطَّهَارَةِ فَإِذَا رَدَدْتَ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ قَبِلْتَ شَهَادَةَ غَیْرِهِ کُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: فَبَکَى النَّاسُ وَ تَفَرَّقُوا وَ دَمْدَمُوا فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى مَنْزِلِهِ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ مَا رَأَیْتَ عَلِیّاً وَ مَا فَعَلَ بِنَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَرَ لَیُفْسِدَنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَلَیْنَا وَ لَا نَتَهَنَّأُ بِشَیْءٍ مَا دَامَ حَیّاً قَالَ عُمَرُ: مَا لَهُ إِلَّا خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ. فَبَعَثُوا إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ: نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَکَ عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ. قَالَ: احْمِلْنِی عَلَى مَا شِئْتَ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِیٍّ. قَالَ: فَهُوَ قَتْلُ عَلِیٍّ. قَالَ فَصِرْ بِجَنْبِهِ فَإِذَا أَنَا سَلَّمْتُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ. فَبَعَثَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ - وَ هِیَ أُمُّ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ - خَادِمَتَهَا فَقَالَتِ: اذْهَبِی إِلَى فَاطِمَةَ فَأَقْرِئِیهَا السَّلَامَ فَإِذَا دَخَلْتَ مِنَ الْبَابِ فَقُولِی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ فَإِنْ فَهِمَتْهَا وَ إِلَّا فَأَعِیدِیهَا مَرَّةً أُخْرَى. فَجَاءَتْ فَدَخَلَتْ وَ قَالَتْ إِنَّ مَوْلَاتِی تَقُولُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَنْتُمْ ثُمَّ قَرَأَتْ هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ الْآیَةَ فَلَمَّا أَرَادَتْ أَنْ تَخْرُجَ قَرَأْتُهَا فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «أَقْرِئِی مَوْلَاتَکِ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُولِی لَهَا: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَحُولُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» فَوَقَفَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِجَنْبِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُسَلِّمَ لَمْ یُسَلِّمْ وَ قَالَ: یَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُکَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «مَا هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی أَمَرَکَ بِهِ ثُمَّ نَهَاکَ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ؟» قَالَ: أَمَرَنِی بِضَرْبِ عُنُقِکَ وَ إِنَّمَا أَمَرَنِی بَعْدَ التَّسْلِیمِ فَقَالَ: «أَ وَ کُنْتَ فَاعِلًا؟» فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَنْهَنِی لَفَعَلْتُ: قَالَ: فَقَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِ خَالِدٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْحَائِطَ وَ قَالَ لِعُمَرَ: «یَا ابْنَ صُهَاکَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَیُّنَا أَضْعَفُ جُنْداً وَ أَقَلُّ عَدَداً.»»

 علل‌الشرائع، ج۱، ص۱۹۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که ابوبکر فدک را از حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) گرفت و وکیل حضرت را از آن‌جا اخراج کرد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به مسجد رفتند، درحالی‌که ابوبکر نشسته بود و مهاجرین و انصار نیز اطرافش بودند.

حضرت فرمودند: «ای ابوبکر! چرا فدک را از فاطمه (علیهاالسلام) گرفتی؛ حال‌آن‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فدک را به او داده بودند و وکیل فاطمه از سال‌ها پیش آن‌جا بوده.

ابوبکر گفت: فدک، غنیمتی بوده که به مسلمانان تعلق دارد، اما اگر شاهدان عادلی بیاورد که فدک را به او پس می‌دهم و الّا او حقی در این مورد ندارد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «ای ابوبکر! در مورد ما، به‌خلاف روشی که در مورد سایر مسلمانان حکم می‌کنی، حکم می‌نمایی.»

ابوبکر گفت: نه (چنین نیست.)

حضرت فرمودند: «به من بگو! اگر دست مسلمانان مالی باشد و من مدعی شوم برای من است، از چه کسی می‌خواهی که بَیِّنه (دلیل قانع‌کننده‌ای) بیاورد؟»

ابوبکر گفت: معلوم است که از تو می‌خواهم (دلیلی برای ادعایت بیاوری.)

حضرت فرمودند: «حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمانان مدعی شوند که برای آن‌هاست، باز هم از من می‌خواهی که بیّنه بیاورم؟!»

ابوبکر سکوت کرد، اما عُمر گفت: فدک، غنیمتی است که برای مسلمانان است و ما در مورد چیزی با تو دشمنی‌ای نداریم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ابوبکر فرمودند: «ای ابوبکر! قرآن را قبول داری؟»

ابوبکر گفت: بله.

حضرت فرمودند: «درباره این سخن خداوند (عزّوجلّ) برایم بگو:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ «خداوند اراده کرده است که ناپاکی‌ها را فقط از شما اهل‌بیت دور کند و شما را کاملاً (از هر آلودگی‌ای) پاک نماید.» (احزاب:۳۳)

آیا این آیه درباره ما نازل شده است یا غیر ما؟»

ابوبکر گفت: در مورد شما.

حضرت فرمودند: به من بگو! اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) کار زشتی را مرتکب شده، آیا چه می‌کنی؟

ابوبکر گفت: همان‌طور که به زنان مسلمانان حد جاری می‌کنم، بر او نیز حد جاری می‌کردم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «دراین‌صورت تو نزد خداوند جزء کافران خواهی بود.»

گفت: برای چه؟!

حضرت فرمودند: «زیرا تو شهادت خداوند (به پاکیِ او) را رد کرده‌ای و شهادت غیر خدا را پذیرفته‌ای؛ چراکه خداوند (عزّوجلّ در این آیه) به پاکی و طهارت او شهادت داده است، اما تو شهادت خداوند را رد کردی و شهادت غیرخدا را پذیرفتی. تو نزد خداوند از کافران هستی.»

مردم (که شاهد این گفتگو بودند) گریه کردند و بعد پراکنده شدند و (از این سخن ابوبکر) خشمگین شدند.

وقتی ابوبکر به منزلش برگشت، (شخصی را) به‌دنبال عمر فرستاد و (وقتی عمر نزد او رفت) به او گفت: وای بر تو، ای ابن خطّاب! مگر علی را ندیدی که با ما چه کرد؟ به خدا قسم، اگر یک جلسه‌ی این‌چنینِ دیگر (با ما) داشته باشد، به این امر (خلافت ما) آسیب می‌زند و تا وقتی زنده باشد، هیچ آسودگی نخواهیم داشت.

عمر گفت: کسی غیر از خالد بن ولید برای این کار مناسب نیست.

ابوبکر و عمر (شخصی را) به‌دنبال خالدبن‌ولید فرستادند. (وقتی خالد آمد،) ابوبکر به خالد گفت: ما می‌خواهیم وظیفه سنگینی به عهده‌ات بگذاریم.

خالد گفت: هرکاری می‌خواهی بر عهده‌ام بگذار، حتی اگر کشتن علی است.

ابوبکر گفت: کاری که می‌خواهم به تو بسپارم، کشتن علی است. پس نزد علی برو و هروقت من (به‌عنوان علامت) به تو سلام کردم، گردنش را بزن.

اسماء بنت عُمیس ـ که (در آن زمان همسر ابوبکر) و مادرِ محمد بن ابوبکر بود ـ خادمه خود را فرستاد و به او گفت: نزد فاطمه (سلام‌الله‌علیها) برو، سلام مرا به او برسان و وقتی از دربِ (خانه) وارد شدی، (این آیه را) بگو:

«إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ»؛ «بزرگان با یکدیگر مشورت کرده‌اند تا تو را بکشند. پس (از شهر) خارج شو، که من خیرخواه تو هستم.» (قصص:۲۰)

بعد، اگر مقصود (از خواندن این آیه) را متوجه شد، که هیچ و اگر متوجه نشد، دوباره آن را تکرار کن.

آن خادمه آمد و وارد خانه شد و (به حضرت زهرا علیهاالسلام) عرض کرد: بانویم گفت: ای دختر رسول خدا! حالتان چه‌طور است؟ سپس خادمه آن آیه را قرائت کرد. وقتی خواست از خانه خارج شود هم آن را قرائت کرد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او فرمود: سلام مرا به بانویت برسان و به او بگو: به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) میان آن‌ها کاری که قصد انجامش را دارند مانعی ایجاد خواهد کرد، إن شاء الله.

خالد بن ولید (در موقعیتی آمد و) کنار امیرالمؤمنین ایستاد. وقتی ابوبکر (یا عمر) خواست (برای اشاره به قتل حضرت) سلام کند، سلام نکرد (نتوانست سلام کند) و گفت: ای خالد! کاری که به تو دستور داده بودم را انجام نده. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «آن، چه کاری بود که به تو دستور داده بود انجام دهی و بعد، قبل از این‌که سلام کند، تو را از آن باز داشت؟»

خالد گفت: به من دستور داده بود که گردنت را بزنم و به من دستور داده بود: فقط وقتی سلام کردم، این کار را بکن.

حضرت فرمودند: «و تو می‌خواستی این کار را انجام دهی؟»

خالد گفت: «بله، به خدا قسم، اگر مرا نهی نمی‌کرد، انجام می‌دادم.»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برخواستند، گریبان خالد را گرفتند و او را به دیوار کوبیدند. آن‌گاه به عمر فرمودند: «ای پسر صُهاک! به خدا قسم، اگر پیمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من گرفته بود و تعهدی که خداوند از من اخذ کرده بود، در میان نبود، به تو می‌فهماندم که کدام گروه از ما، عِده و عُده کم‌تر و ضعیف‌تری داشت.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ:

«لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ إِلَى مَنْزِلِهَا فَتَشَکَّتْ وَ کَانَ وَفَاتُهَا فِی هَذِهِ الْمَرْضَةِ، دَخَلَ إِلَیْهَا النِّسَاءُ الْمُهَاجِرَاتُ وَ الْأَنْصَارِیَّاتُ، فَقُلْنَ لَهَا: کَیْفَ أَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَتْ: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ، شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَرَفْتُهُمْ وَ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، وَ رَمَیْتُهُم بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدّ وَ خَطْلِ الرَّأْیِ وَ عُثُورِ الْجَدِّ، وَ خَوْفِ الْفِتَنِ، لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ، لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ عَلَیْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَیْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ، وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ بِالْوَحْیِ الْمُبِینِ، الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ! مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ؟ نَقَمُوا- وَ اللَّهِ- مِنْهُ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ، وَ نَکِیرَ سَیْفِهِ، وَ تَبَحُّرَهِ فِی کِتَابِ اللَّهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ. وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ تَکَافَوْا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ لَاعْتَلَقَهُ ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، لَا یَکْلِمُ خِشَاشُهُ، وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا رَوِیّاً صَافِیاً فَضْفَاضاً تَطَفُح ضِفَّتَاهُ، ثُمَّ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرِّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ، وَ لَانْفَتَحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، وَ لَکِنَّهُمْ بَغَوْا فَسَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. أَلَا فَاسْمَعْنَ، وَ مَنْ عَاشَ أَرَاهُ الدَّهْرُ الْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْنَ فَانْظُرْنَ إِلَى أَیِّ نَحْوٍ اتَّجَهُوا؟ وَ عَلَى أَیِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا؟ وَ بِأَیِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا؟ وَ لِمَنْ اخْتَارُوا؟ وَ لِمَنْ تَرَکُوا؟ لَبِئْسَ الْمَوْلَى، وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ. اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّهِ الذُّنَابَی بِالْقَوَادِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ، أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟ أَمَا لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ لَقِحَتْ، فَانْظُرُوهَا تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً، هُنَالِکَ خَسِرَ الْمُبْطِلُونَ، وَ عَرَفَ التَّالُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ. ثُمَّ طَیِّبُوا بَعْدَ ذَلِکَ نَفْساً، وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ، وَ هَرْجٍ شَامِلٍ، وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً، وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً، فَیَا خُسْرَى لَکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ عَلَیْکُمْ؟ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ؟!»»

 دلائل‌الإمامة، ص۱۲۵

 

از امام صادق، از امام باقر، از امام سجاد (علیهم‌السلام) نقل شده است:

«(پس از حوادثی که در مسجد و کوچه گذشت،) زمانی که حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به منزلشان برگشتند، بر اثر درد و زخم‌های وارده، بیمار شدند و درگذشتشان نیز در (ادامه‌ی) همین بیماری بود.

(روزی) زنان مهاجر و انصار نزد ایشان آمدند و به ایشان عرض کردند:

ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردید (اوضاع بیماری‌تان چه‌طور است؟)

حضرت فرمودند:

«به خدا قسم، شب را صبح کردم، درحالی‌که از دنیایتان سیر شده‌ام و از مردانتان خشمگینم.

از آنان کینه دارم، بعد از آن‌که شناختمشان و آنان را کنار گذاشتم، بعد از آن‌که امتحانشان کردم و آنان را دور انداختم، بعد از آن‌که آزمودمشان.

چه‌قدر زشت است شکستن شمشیرها (عمل نکردن به وعده مبارزه مسلحانه) و تردید در نظرات و از دست دادنِ سرمایه‌ها و ترس از فتنه‌ها...»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:

«لَمَّا اسْتُخْرِجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ مَنْزِلِهِ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ص خَلْفَهُ فَمَا بَقِیَتِ امْرَأَةٌ هَاشِمِیَّةٌ إِلَّا خَرَجَتْ مَعَهَا حَتَّى انْتَهَتْ قَرِیباً مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ لَهُمْ: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً أَبِی ص بِالْحَقِّ إِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَمَا صَالِحٌ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَبِی وَ لَا النَّاقَةُ بِأَکْرَمَ مِنِّی وَ لَا الْفَصِیلُ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ وُلْدِی.» قَالَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: کُنْتُ قَرِیباً مِنْهَا فَرَأَیْتُ وَ اللَّهِ أَسَاسَ حِیطَانِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقَلَّعَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا حَتَّى لَوْ أَرَادَ رَجُلٌ أَنْ یَنْفُذَ مِنْ تَحْتِهَا لَنَفَذَ فَدَنَوْتُ مِنْهَا فَقُلْتُ یَا سَیِّدَتِی وَ مَوْلَاتِی إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ أَبَاکِ رَحْمَةً فَلَا تَکُونِی نَقِمَةً فَرَجَعَتْ وَ رَجَعَتِ الْحِیطَانُ حَتَّى سَطَعَتِ الْغَبَرَةُ مِنْ أَسْفَلِهَا فَدَخَلَتْ فِی خَیَاشِیمِنَا.»

 الإحتجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۸۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را از منزلشان بیرون بردند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز پشت‌سر حضرت امیر بیرون رفتند و هیچ‌یک از زنان بنی‌هاشم نمانده بودند، مگراین‌که همراه حضرت زهرا راه افتادند. رفتند تا نزدیک مزار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسیدند.

حضرت زهرا به آن جماعت فرمودند:

«قسم به خدایی که پدرم محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌حق مبعوث نمود، اگر او را رها نکنید، موهایم را آشکار و پراکنده می‌کنم و پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روی سرم می‌گذارم و با فریاد از خداوند (تبارک‌وتعالی) یاری می‌طلبم. نه حضرت صالح نزد خداوند از پدرم ارجمندتر است و نه آن بچه‌شتر از فرزندانم.»

سلمان فارسی (رضی‌الله‌عنه) گوید:

من نزدیک حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بودم. به خدا قسم، دیدم پایه‌های دیوار مسجد رسول خدا از جا کنده شد، طوری‌که اگر مردی می‌خواست، می‌توانست از زیر آن عبور کند.

سلمان گوید:

من به ایشان عرض کردم: ای سرور من! و ای مولای من! به‌راستی‌که خداوند (تبارک‌وتعالی) پدرتان را به‌عنوان رحمت و مهربانی مبعوث نمود، شما انتقام و عذاب نباشید.

پس حضرت زهرا بازگشتند و دیوار مسجد نیز به جای خود بازگشت؛ آن‌چنان‌که گرد و خاکی از پایه‌های دیوار بلند شد و در بینی‌هایمان فرو رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا أُخْرِجَ بِعَلِیٍّ ع خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَاضِعَةً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِهَا آخِذَةً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا فَقَالَتْ: «مَا لِی وَ مَا لَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ تُرِیدُ أَنْ تُؤْتِمَ ابْنَیَّ وَ تُرْمِلَنِی مِنْ زَوْجِی وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَکُونَ سَیِّئَةٌ لَنَشَرْتُ‏ شَعْرِی‏ وَ لَصَرَخْتُ إِلَى رَبِّی.» فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: مَا تُرِیدُ إِلَى هَذَا؟ ثُمَّ أَخَذَتْ بِیَدِهِ فَانْطَلَقَتْ بِهِ.

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۷

 

مرحوم کلینی از شخصی به‌نام ابوهاشم نقل کرده است:

زمانی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را (از خانه‌شان) بیرون کشیدند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز خارج شدند، درحالی‌که پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بر سرشان قرار داده بودند و دستان دو پسرشان (حسنین علیهماالسلام) را گرفته بودند.

آن‌گاه فرمودند:

«ای ابوبکر! مرا با تو چه کار؟ می‌خواهی دو پسرم را یتیم کنی و مرا بیوه کنی؟

به خدا قسم، اگر کار بدی نبود، موهایم را آشکار و پریشان می‌کردم و با فریاد از پروردگارم یاری می‌جستم.»

مردی از میان جمع گفت:

قصدت از این کار چیست؟

حضرت زهرا دستِ امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) را گرفتند و با ایشان به‌سرعت رفتند.

 

مرحوم کلینی پس از نقل این روایت، بلافاصله این حدیث صحیح را از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده است:

 

...عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا مَاتُوا طُرّاً.»

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خدا قسم، اگر موهایشان را آشکار و پریشان می‌کردند، آن جماعت همگی می‌مردند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

امام صادق (علیه‌السلام) این ماجرا را با کمی اختلاف و با جزئیات بیشتری نقل کرده‌اند که إن‌شاءالله در مطلب بعدی ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا:

«إِنَّ فَاطِمَةَ ع لَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ أَمْرِهِمْ مَا کَانَ أَخَذَتْ بِتَلَابِیبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَیْهَا ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَوْ لَا أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ یُصِیبَ الْبَلَاءُ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّی سَأُقْسِمُ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِیعَ الْإِجَابَةِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۴۶۰

 

عبدالله بن محمد جُعفی از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل کرده است:

«زمانی که آنان (ابوبکر و عمر و یارانشان) آن کارها را کردند (به خانه حمله کردند و امیرالمؤمنین را برای بیعت به مسجد بردند)، فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) یقه‌ی عُمَر را گرفت و کشید. سپس فرمود:

«بدان که به خدا قسم، ای پسر خطّاب! اگر بدم نمی‌آمد از این‌که کسی که گناهی ندارد، دچار بلاء شود، خودت می‌دانی که خدا را قسم می‌دادم (که عذاب نازل شود) و او نیز سریع اجابت می‌کرد.»»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] این فاطمه زهرا، همان فاطمه زهرایی است که در مقابل مرد کور نیز حجاب می‌گرفت. باید شرایط بحرانی این مقطع زمانی را تصور کنیم، تا بتوانیم این رفتار حضرت (سلام‌الله‌علیها) را هضم کنیم.

[2] زینب کبری، دختر این مادر بوده است. سلام الله علیهما.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین خلاصه‌ای از ماجرای فدک از زبان امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شد. ذکر شد که پس از غصب فدک، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و بالاخره حکم مکتوبی از او گرفتند تا فدک به ایشان بازگردد.

مرحوم شیخ مفید نقل کامل‌تری از این ماجرا دارند که در ادامه، بخش انتهایی آن نقل می‌شود؛ از گفتگوی حضرت زهرا با ابوبکر و مواجهه‌شان با عُمر، تا شهادت و ماجراهای بعدی...

 

أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «...ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَهَا: «ائْتِی أَبَا بَکْرٍ وَحْدَهُ فَإِنَّهُ أَرَقُّ مِنَ الْآخَرِ وَ قُولِی لَهُ ادَّعَیْتَ مَجْلِسَ أَبِی وَ أَنَّکَ خَلِیفَتُهُ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَهُ وَ لَوْ کَانَتْ فَدَکُ لَکَ ثُمَّ اسْتَوْهَبْتُهَا مِنْکَ لَوَجَبَ رَدُّهَا عَلَیَّ فَلَمَّا أَتَتْهُ وَ قَالَتْ لَهُ ذَلِکَ قَالَ: صَدَقْتِ قَالَ فَدَعَا بِکِتَابٍ فَکَتَبَهُ لَهَا بِرَدِّ فَدَکَ. فَقَالَ: فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ‏ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ: یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْکِتَابُ الَّذِی مَعَکَ؟ فَقَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَ لِی أَبُو بَکْرٍ بِرَدِّ فَدَکَ.» فَقَالَ هَلُمِّیهِ إِلَیَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَیْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَا فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ ثُمَّ أَخَذَ الْکِتَابَ فَخَرَقَهُ فَمَضَتْ وَ مَکَثَتْ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً مَرِیضَةً مِمَّا ضَرَبَهَا عُمَرُ ثُمَّ قُبِضَتْ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِیّاً ص فَقَالَتْ: «إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَیْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَیْرِ.» فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَنَا أَضْمَنُ وَصِیَّتَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ.» قَالَتْ: «سَأَلْتُکَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا أَنَا مِتُّ أَلَّا یَشْهَدَانِی وَ لَا یُصَلِّیَا عَلَیَّ.» قَالَ: «فَلَکِ ذَلِکِ.» فَلَمَّا قُبِضَتْ ع دَفَنَهَا لَیْلًا فِی بَیْتِهَا وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یُرِیدُونَ حُضُورَ جِنَازَتِهَا وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ کَذَلِکَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا عَلِیٌّ ع فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ أَخَذْتَ فِی جَهَازِهَا یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا.» قَالا: فَمَا حَمَلَکَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: «هِیَ أَمَرَتْنِی.» فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِی بَیْنَ جَوَانِحِی وَ ذُو الْفَقَارِ فِی یَدِی إِنَّکَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا فَأَنْتَ أَعْلَمُ.» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: اذْهَبْ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا وَ انْصَرَفَ النَّاسُ.»

 الإختصاص، ص۱۸۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«(...پس از آن‌که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نزد معاذ بن جَبَل رفتند و برای بازپس‌گیری فدک از او یاری خواستند و او همراهی نکرد و ایشان از او غضبناک شدند،) به خانه برگشتند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ایشان فرمودند: «نزد ابوبکر برو؛ چراکه او از آن‌دیگری (عُمر) دل‌نازک‌تر است. به او بگو: تو ادعای جانشینی پدرم را کردی و خلیفه و جانشینش شدی. اگر فدک برای تو بوده و من آن را به تو هدیه داده بودم، پس واجب است که آن را به من برگردانی.»

وقتی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و این سخنان را به او گفتند، ابوبکر گفت: درست می‌گویی.

پس کاغذی خواست و نامه‌ای برای ایشان نوشت تا فدک را به ایشان برگردانند. ایشان از نزد ابوبکر خارج شدند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! این نامه‌ای که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابوبکر برایم نوشته است، برای بازپس‌گیری فدک.»

عمر گفت: آن را به من بده. حضرت زهرا نامه را به او ندادند. پس با پایش به سینه ایشان کوبید، درحالی‌که ایشان پسری را حامله بودند به‌نام «مُحَسِّن». محسن (بلافاصله) سقط شد. سپس به ایشان سیلی زد.

(امام صادق فرمودند:) انگار گوشواره‌ای را که در گوششان بود را می‌بینم که شکست.

سپس نامه را از ایشان گرفت و پاره کرد.

گذشت. (مادرمان) هفتاد و پنج روز بر اثر ضربه‌های عمر بیمار بودند و بعد از دنیا رفتند.

وقتی مرگشان فرا رسید، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خواستند و فرمودند: «(وصیتی دارم که) یا به من ضمانت بده (که به وصیتم را عمل می‌کنی) یا به پسر زبیر وصیت می‌کنم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «من به تو ضمانت می‌دهم که وصیتت را عملی سازم، ای دختر محمد!»

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمودند: «از تو می‌خواهم که – به حق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) – هرگاه من مُردم، آن دو نفر (ابوبکر و عمر) بر جنازه‌ام حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند.»

امیرالمؤمنین فرمودند: «اختیار با توست.»

وقتی که از دنیا رفتند، امیرالمؤمنین ایشان را شبانه در منزلشان دفن کردند.

وقتی صبح شد و اهل مدینه خواستند کنار جنازه ایشان حاضر شوند و ابوبکر و عمر نیز این درخواست را داشتند، امیرالمؤمنین نزد آن‌ها رفت.

آن دو نفر به امیرالمؤمنین گفتند: با دختر محمد چه کردی؟ آیا تجهیزش (غسل و کفن کردنش) را آغاز کرده‌ای، ای ابوالحسن؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «به خدا قسم، او را دفن کرده‌ام.»

آن‌دو گفتند: چه چیزی تو را مجبور کرد که او را دفن کنی، بدون این‌که ما را از مرگش باخبر سازی؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «خودش به من دستور داده بود.»

عُمر گفت: به خدا قسم، قصد دارم قبرش را بشکافم و بر او نماز خوانم.

امیرالمؤمنین فرمودند: «بدان که به خدا قسم، تا زمانی که قلبم در بدنم است، ذوالفقار در دستم، تو نمی‌توانی قبرش را بشکافی. حال خود دانی!»

ابوبکر (به عمر) گفت: برو. او نسبت به همسرش بیش از ما حق دارد.

آن‌گاه مردم نیز پراکنده شدند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع عَلَى الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ: «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ؟» فَقَالَ لَه:ُ وَ مَا ذَاکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا فَتَحَ عَلَى نَبِیِّهِ ص فَدَکاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ ص «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِیلُ ع رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَکاً إِلَى فَاطِمَةَ ع فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا: «یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکِ فَدَکاً» فَقَالَتْ: «قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ» فَلَمْ یَزَلْ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا حَیَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُکَلَاءَهَا فَأَتَتْهُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ یَرُدَّهَا عَلَیْهَا فَقَالَ لَهَا ائْتِینِی بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ یَشْهَدُ لَکِ بِذَلِکِ فَجَاءَتْ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أُمِّ أَیْمَنَ فَشَهِدَا لَهَا فَکَتَبَ لَهَا بِتَرْکِ التَّعَرُّضِ فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا مَعَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ قَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَهُ لِیَ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ» قَالَ: أَرِینِیهِ. فَأَبَتْ فَانْتَزَعَهُ مِنْ یَدِهَا وَ نَظَرَ فِیهِ ثُمَّ تَفَلَ فِیهِ وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ فَقَالَ لَهَا هَذَا لَمْ یُوجِفْ عَلَیْهِ أَبُوکِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَضَعِی الْحِبَالَ فِی رِقَابِنَا.» فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِیُّ: یَا أَبَا الْحَسَنِ حُدَّهَا لِی. فَقَالَ: «حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِیشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِیفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ» فَقَالَ لَهُ: کُلُّ هَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا کُلُّهُ إِنَّ هَذَا کُلَّهُ مِمَّا لَمْ یُوجِفْ عَلَى أَهْلِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَیْلٍ وَ لَا رِکَابٍ» فَقَالَ: کَثِیرٌ وَ أَنْظُرُ فِیهِ.

 الکافی، ج۱، ص۵۴۳

 تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۹

 

از علی بن أسباط نقل شده است:

وقتی امام موسی کاظم (علیه‌السلام) بر مهدی عباسی[1] وارد شدند، دیدند که او در حال بازپس دادنِ اموال به‌زورگرفته‌شده است.

پس به او فرمودند:

«ای امیر مؤمنان![2] پس چرا مالی که از ما به زور گرفته شده است، به ما برنمی‌گردد؟»

خلیفه گفت:

کدام مال، ای ابوالحسن؟

حضرت فرمودند:

«زمانی که خداوند (تبارک‌وتعالی)، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در فدک و مناطق اطرافش بدون لشکرکشی به پیروزی رساند،[3] این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود که:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؛ «حقِ نزدیکانت را بده» (إسراء:۲۶)

رسول خدا متوجه نشدند که منظور چه کسانی هستند، به‌همین‌خاطر برای دانستن آن، به جبرئیل (علیه‌السلام) مراجعه فرمودند. جبرئیل نیز به پروردگارش مراجعه کرد.

خداوند بر ایشان وحی فرمود که «فدک را به فاطمه (سلام‌الله‌علیهما) بده.»

پس رسول خدا حضرت زهرا را خواستند و به ایشان فرمودند: «خداوند به من دستور داده است که فدک را به تو بدهم.»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! (این هدیه را) از خداوند و رسول خدا می‌پذیرم.»

از آن پس، تا وقتی که رسول خدا زنده بودند، وکلا (نمایندگانِ) حضرت زهرا در فدک حاضر بودند. اما زمانی که ابوبکر حاکم شد، وکلای ایشان را از فدک اخراج کرد.

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و از او خواستند که فدک را به ایشان برگرداند.

ابوبکر گفت: یک نفر را – چه سیاه باشد و چه سرخ – بیاور که شهادت دهد که فدک از آنِ توست.

حضرت زهرا، امیرالمؤمنین و اُم‌أیمَن[4] را آوردند و آن‌دو نفر به نفع ایشان شهادت دادند. ابوبکر نیز دستوری را برای توقّفِ تعرّض به فدک، مکتوب کرد. حضرت زهرا از نزد ابوبکر رفتند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! چیزی که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابن ابی‌قُحافه (ابوبکر) برایم نوشته است.»

عمر گفت: آن را به من نشان بده.

حضرت زهرا نامه را به او ندادند. آن را از دستان ایشان ربود و نگاه کرد. سپس آب دهان روی آن انداخت و نوشته‌هایش را پاک کرد و پاره‌اش کرد.

آن‌گاه به ایشان گفت: پدرت فدک را با لشکرکشی نگرفته است که تو بخواهی ریسمان به گردن ما بیاندازی (و ما را محکوم کنی!)»

مهدی عباسی به امام کاظم (علیه‌السلام) گفت:

ای ابوالحسن! محدوده فدک را برایم بگو.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«یک مرزِ آن؛ کوه احد[5] است، یک مرزش: عَریش مصر[6] است، یک مرزش ساحل دریا[7] است و یک مرزش نیز دومة‌الجَندَل[8]

خلیفه به حضرت گفت:

همه این سرزمین‌ها؟!

حضرت فرمودند:

«بله، ای امیر مؤمنان! همه‌اش. همه این‌ها از سرزمین‌هایی است رسول خدا به آن‌ها لشگرکشی نکرده است.»

خلیفه گفت:

این خیلی زیاد است، درباره‌اش فکر می‌کنم.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] مهدی عباسی؛ فرزند منصور دوانیقی و پدر هارون الرشید، سومین خلیفه بنی‌عباس بوده است و بین سال‌های ۱۵۸ تا ۱۶۹ حکومت می‌کرده است.

[2] همان‌طور که در مطالب پیشین بیان شد، این لقب، مختصِ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیهماالسلام) است، اما اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بنا به شرایط تقیه، خطاب به سلاطین زمانه‌شان از این لقب استفاده می‌کردند.

[3] فدک، دهکده‌ای حاصل‌خیز در نزدیکیِ خیبر و در ۱۶۰کیلومتری مدینه بوده است که در سال هفتم هجری با مصالحه‌ی یهودیان، به ملکیت پیامبر در آمد.

[4] اُم أیمَن، کنیزی اهل حبشه آزادشده‌ی پیامبر بوده است. وی از نخستین زنانی بود که اسلام آورد و بعدها به همسریِ زید بن حارثة که او نیز آزادشده‌ی پیامبر و فرزندخوانده ایشان بود، در آمد. حاصل ازدواج آن‌دو، اسامة بن زید؛ فرمانده جوان انتخابیِ پیامبر برای مقابله با لشکر روم، بود.

[5] احد، کوهی است در شمال شهر مدینه.

[6] عَریش، شهری است در شمال مصر.

[7] ظاهراً مقصود، ساحلِ دریای سرخ است.

[8] دومةالجَندَل، شهری است در شمال عربستان.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإختصاص» جزئیات دردناک‌تری از این حادثه را نقل کرده است که در مطلب بعدی، إن‌شاءالله، بخش انتهایی آن نقل خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ:

«لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع دَفَنَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ لِی فِی التَّأَسِّی بِسُنَّتِکَ فِی فُرْقَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی بَلَى وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهَ وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ یَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ إِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَانُ.»»

 الکافی، ج۱، ص۴۵۸

 

از امام حسین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ایشان را مخفیانه دفن کرد و محل قبر ایشان را پوشانید. آن‌گاه رو به قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کرد و فرمود:

«سلام بر تو ای رسول خدا! از طرف من، و سلام بر تو از طرف دخترتان و کسی که زائر شماست و کسی که شب را در دل خاک و داخل بُقعه (قطعه‌زمینِ) شما سپری می‌کند و کسی که خداوند برای او چنین خواست که سریع به شما ملحق شود.

ای رسول خدا! صبرم در فراق دختر وفادارت، کم شده است و قدرتم از دوری سرور زنان همه عوالم، از بین رفته است، جزاین‌که تنها دلداری برای من این است که در فراق تو از سنّتت پیروی کنم.

این من بودم که برای سرت در داخل قبرت بالش درست کردم و جان تو از میان گلو و سینه‌ی من عبور کرد.

بله، در کتاب خدا بهترین دلداری برای من این است که: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»؛ «ما از آنِ خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم» (بقره:۱۵۶)

آن امانت بازگردانده شد و آن گِرُو گذاشته‌شده پس داده شد و زهرا (سلام‌الله‌علیها) از دستم ربوده شد.

ای رسول خدا! (بدون فاطمه) چه‌قدر آسمان و زمین زشت‌اند. غمم همیشگی است و شب‌هایم به بی‌خوابی می‌گذرد.

غمی است که قلبم را ترک نمی‌کند، مگراین‌که خداوند برای من نیز همان سرایی را بخواهد که تو در آن اقامت داری.

اندوهی است که دل را خون می‌کند و غمی است شورانگیز. چه زود میان ما جدایی افتاد. این شکایت را نزد خدا می‌برم.

به‌زودی دخترت به تو گزارش خواهد داد که اُمّتت با یک‌دیگر هم‌دست شدند تا او را پای‌مال و خوار کنند.

پس، با اصرار از او سؤال کن و از بخواه که از حالش اطلاع دهد.

چه‌بسیار داغ‌دل‌هایی که در سینه‌اش موج می‌زدند، اما (در دنیا) فرصت بیانشان را نیافت و (به شما) خواهد گفت.

خداوند قضاوت خواهد کرد؛ چراکه «هُوَ خَیرُ الحاکمین»؛ «او بهترین قضاوت‌کنندگان است.» (أعراف:۸۷)

(سلام من به تو) سلامِ وداع‌کننده‌ای است که نه خوابش گرفته و نه خسته شده است.

پس اگر باز گردم، به‌خاطر دل‌زدگی (از بودن کنار شما) نیست، و اگر بمانم، به‌خاطر بدگمانی به وعده خداوند به صبرکنندگان نیست. چه نیکوست! صبر، خوش‌یُمن‌تر و زیباتر است.

اگر چیرگیِ متجاوزانِ زورگو نبود، مانند کسی که به کاری وادار و ملزم شده است، (کنارتان) اقامت می‌کردم و مانند مادر فرزندازدست‌داده‌ای برای این مصیبت بزرگ بلندبلند گریه می‌کردم.

دخترت در برابر دیدگان خدا مخفیانه دفن شد، درحالی‌که حقش پای‌مال شد و از ارثش محروم شد، با این‌که از آن عهد (میان تو و مسلمانان) چندی نگذشته بود و یادت هنوز کهنه نشده بود.

ای رسول خدا! من نزد خداوند شکایت خواهم برد. ای رسول خدا! بهترین صبر، صبر بر مصیبت توست.

درود خداوند بر تو باد، و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

خداوند در توبیخ مهاجران و انصاری که از معرکه جنگ احد گریختند، می‌فرماید:

«وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِکُمْ» (آل‌عمران:۱۴۴)؛

«محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ (و اسلام را رها کرده، به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)» (ترجمه آیت‌الله مکارم‌شیرازی)

 

جالب است بدانید که این پیش‌بینی پس از رحلت رسول گرامی اسلام محقق شد...

 

...عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.»

 الإختصاص، ص۶

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«مردم، بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مرتد شدند، جز سه نفر: «مقداد بن اسود»، «ابوذر غِفاری» و «سلمان فارسی». بعداً مردم (راه حق را) شناختند و (به اهل‌بیت) ملحق شدند.»

 

حال ممکن است سؤال شود پس چهارمین یار بزرگ پیامبر و امیرالمؤمنین؛ «عمار» چه؟

به روایت زیر توجه کنید...

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«إِنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ. إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالُوا: لَا وَ اللَّهِ لَا نُعْطِی أَحَداً طَاعَةً بَعْدَکَ أَبَداً. قَالَ: «وَ لِمَ؟» قَالُوا: إِنَّا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِیکَ یَوْمَ غَدِیرِ [خُمٍ]. قَالَ: «وَ تَفْعَلُونَ؟» قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَأْتُونِی غَداً مُحَلِّقِینَ» قَالَ: فَمَا أَتَاهُ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ قَالَ وَ جَاءَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ بَعْدَ الظُّهْرِ فَضَرَبَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: «مَا لَکَ أَنْ تَسْتَیْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ؟ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُمْ أَنْتُمْ لَمْ تُطِیعُونِی فِی حَلْقِ الرَّأْسِ فَکَیْفَ تُطِیعُونِّی فِی قِتَالِ جِبَالِ الْحَدِیدِ؟ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُمْ.»»

 الإختصاص، ص۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی از دنیا رفتند، مردم به دین پیشینیانشان که کافر بودند، برگشتند (مرتد شدند)، جز سه نفر: سلمان، مقداد و ابوذر غِفاری.

وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا رفتند، چهل مرد نزد علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) آمدند و گفتند: نه، به خدا قسم، ما بعد هرگز از کسی اطاعت نخواهیم کرد.

حضرت فرمودند: «چرا؟»

گفتند: ما آن‌چه را که رسول خدا در روز غدیر (خم) به تو گفت را شنیدیم.

حضرت فرمودند: «(به دستور پیامبر) عمل می‌کنید؟»

گفتند: بله.

حضرت فرمودند: «پس، فردا سرتراشیده نزد من آیید.»

جز آن سه نفر، کسی نزد امیرالمؤمنین نیامد. عمار بن یاسر، بعد از ظهر نزد ایشان آمد.

حضرت دستشان را به سینه عمار زدند و به او فرمودند: «چه شد که از خواب غفلت بیدار شدی؟»

(بعد، به آن افراد فرمودند:) بازگردید که من نیازی به شما ندارم. شما در تراشیدنِ سر از من اطاعت نمی‌کنید، پس چگونه (ادعا می‌کنید) در مبارزه با کوه‌های آهنین از من اطاعت خواهید کرد؟! بازگردید که من به شما نیازی ندارم.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ

در این روایات، مقصود از ارتداد، بازگشت از اسلام ظاهری نیست؛ چنان‌چه مردم در آن زمان همچنان مسلمان بودند و به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر شهادت می‌دادند.

بلکه مقصود، بازگشت از اسلام راستین و طریق حقی است که با امیرالمؤمنین و سایر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ادامه می‌یافت؛ که اگر چنین نبود، باید نام امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین (صلوات‌الله‌علیهم) نیز در کنار نام آن سه نفر، از مردمان مرتد استثناء می‌شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جهان اسلام شاهد حوادث سهمناک و تلخی بود. شاید هنوز، پس از گذشت قرن‌ها، برای بسیاری از ما، بخش‌هایی از این حوادث گنگ و مبهم باشند.

سُلیم بن قیس هلالی، از قدیمی‌ترین راویان شیعه، در کتاب رواییِ خود (که امروزه به «اسرار آل محمد» مشهور است) گوشه‌هایی از این حوادث را تشریح کرده است.

او در روایتی مفصل، ماجراهای پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را با جزئیات کامل، شخصاً از جناب سلمان فارسی پرسیده است و در کتابش ذکر کرده است؛

ماجراهای مربوط به «بیعت مردم با ابوبکر»، «اتمام حجت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با مردم»، «حمله به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و شهادت ایشان»، «بیعت اجباری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)» و «گفتگوهای پس از بیعت».

به‌جهت طولانی بودن این روایت، متن آن را در وبلاگ قرار نمی‌دهم، اما آن را (به‌همراه ترجمه مرحوم اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی) در قالب یک فایل پی‌دی‌اف تنظیم کرده‌ام که تقدیم می‌گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمِسْمَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَى مَنْ قَتَلَ مَوْلَایَ وَ أَخَذَ مَالِی.» فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ: إِنَّکَ لَتُهَدِّدُنِی بِدُعَائِکَ. قَالَ حَمَّادٌ: قَالَ الْمِسْمَعِیُّ: فَحَدَّثَنِی مُعَتِّبٌ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ یَزَلْ لَیْلَتَهُ رَاکِعاً وَ سَاجِداً فَلَمَّا کَانَ فِی السَّحَرِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ: «اللَّهُمَ‏ إِنِّی‏ أَسْأَلُکَ‏ بِقُوَّتِکَ‏ الْقَوِیَّةِ وَ بِجَلَالِکَ الشَّدِیدِ الَّذِی کُلُّ خَلْقِکَ لَهُ ذَلِیلٌ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ» فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى سَمِعْنَا الصَّیْحَةَ فِی دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَأْسَهُ وَ قَالَ: «إِنِّی دَعَوْتُ اللَّهَ بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ مَلَکاً فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ مِنْ حَدِیدٍ انْشَقَّتْ مِنْهَا مَثَانَتُهُ فَمَاتَ.»

 الکافی، ج‏۲، ص۵۱۳

 

مِسمَعی گوید:

زمانی که «داود بن علی»[1] «مُعلّی بن خُنیس» را به شهادت رساند، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«حتماً کسی که یار مرا کشته است و اموالم را ربوده است را نزد خداوند نفرین می‌کنم.»[2]

داود بن علی به ایشان گفت:

تو مرا تهدید به نفرین کردی؟

مِسمعی گوید: مُعَتِّب[3] برایم نقل کرد:

امام صادق (علیه‌السلام) در آن شب پیوسته در حال رکوع و سجود بودند. آن‌گاه وقتی سحر شد، شنیدم که در حال سجده (چنین دعا) فرمودند:

«خدایا! من از تو می‌خواهم به قدرتِ قویّ‌ات و به عظمتِ فراوانت که همه مخلوقاتت در برابر آن ذلیل و خوار هستند، تا بر محمد و اهل‌بیتش درود فرستی و (جانِ) او را بگیری، در همین ساعت! در همین ساعت!»

حضرت سر از سجده بر نداشته بودند که ما صدای شیون و ناله را از خانه داود بن علی شنیدیم.

آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) سر از سجده برداشتند و فرمودند:

«به‌راستی که من خداوند را با دعایی خواندم که خداوند (عزّوجلّ) فرشته‌ای را فرستاد و او با میله‌ای آهنین بر سرش کوبید و بر اثر این ضربه مثانه‌اش شکافت و مرد.»

 

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «داود بن علی»؛ حاکم مدینه و پسرعموی ابوالعباس سفّاح (اولین خلیفه عباسی).

[2] «مُعلّی بن خُنَیس»؛ از اصحاب خاص امام صادق (علیه‌السلام) و سروکیل ایشان در امور مالی بوده است. در دوران تقیه که امکان ارسال علنی وجوهات شرعی به ائمه (علیهم‌السلام) نبوده است، ارتباط میان شیعیان با امام از طریق شبکه مخفی وکالت انجام می‌شده، اموال از طریق وکلای محلی به وکلای بالاتر داده می‌شده و نهایةً به سروکیل می‌رسیده و فقط از طریق او به امام تحویل داده می‌شده. به همین خاطر بوده که با دستگیری معلی بن خنیس، اموال زیادی نیز ضبط شده بود. معلی بن خنیس پس از آن‌که زیر شکنجه‌ها حاضر به اعتراف و بازگو کرد اسرار شیعه نشد، به دستور داود بن علی و به دست سیرافی به شهادت رسید. امام صادق (علیه‌السلام) سیرافی را قصاص کرد و حاکم مدینه را نفرین نمود.

[3] «معتب»؛ خادم امام صادق (علیه‌السلام).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۷ ، ۱۸:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنِی الْإِمَامُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ:

«إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى سَیِّدِنَا الصَّادِقِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَشَکَا إِلَیْهِ الْفَقْرَ، فَقَالَ: «لَیْسَ الْأَمْرُ کَمَا ذَکَرْتَ وَ مَا أَعْرِفُکَ فَقِیراً.» قَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی مَا اسْتَبَیْتُ، وَ ذَکَرَ مِنَ الْفَقْرِ قِطْعَةً وَ الصَّادِقُ یُکَذِّبُهُ، إِلَى أَنْ قَالَ لَهُ: «خَبِّرْنِی لَوْ أُعْطِیتَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا مِائَةَ دِینَارٍ، کُنْتَ تَأْخُذُ؟» قَالَ: لَا. إِلَى أَنْ ذَکَرَ أُلُوفَ‏ دَنَانِیرَ وَ الرَّجُلُ یَحْلِفُ أَنَّهُ لَا یَفْعَلُ، فَقَالَ لَهُ: «مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ یُعْطَى بِهَا هَذَا الْمَالَ لَا یَبِیعُهَا هُوَ فَقِیرٌ؟»»

 الأمالی (للطوسی)، ص۲۹۸

 

از امام هادی، از امام جواد، از امام رضا، از امام کاظم (علیهم‌السلام) نقل شده است:

«مردی نزد سرورمان امام صادق (علیه‌السلام) آمد و از «فقر» به ایشان شکایت کرد. ایشان فرمودند:

«مسأله چنین نیست که تو گفتی. من تو را فقیر نمی‌دانم.»

آن مرد عرض کرد: سرورم! به خدا قسم، نان شب ندارم. بعد شروع کرد از فقرش گفت و امام صادق (علیه‌السلام) او را تکذیب می‌کردند تا این‌که به او فرمودند:

«بگو بدانم اگر صد دینار به تو بدهند تا در ازای آن؛ از ما اهل‌بیت برائت بجویی، آیا قبول می‌کنی؟»

مرد عرض کرد: نه. (حضرت مبلغ را بالا بردند) تا به هزاران‌هزار دینار رسیدند و آن مرد قسم می‌خورد که چنین کاری نمی‌کند. آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمودند:

«کسی که سرمایه‌ای دارد که در ازای این‌همه پول آن را نمی‌فروشد، آیا چنین کسی فقیر است؟!»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

منْ بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ الْمُعْتَبَرَةِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ نَجِیحٍ قَالَ: رَأَیْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَأْکُلُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَلْبٌ کُلَّمَا أَکَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَهَا فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَا أَرْجُمُ هَذَا الْکَلْبَ عَنْ طَعَامِکَ؟ قَالَ: «دَعْهُ إِنِّی‏ لَأَسْتَحْیِی‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ‏ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ.»

 بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص۳۵۲

 

نجیح گوید:

امام حسن (علیه‌السلام) را دیدم که داشتند غذا می‌خوردند و مقابلشان سگی بود. هروقت خودشان لقمه‌ای می‌خوردند، مثل همان لقمه را برای آن سگ می‌انداختند.

به ایشان عرض کردم:

ای پسر رسول خدا! اجازه نمی‌دهید به این سگ سنگی بزنم و از غذایتان دورش کنم؟

امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند:

«رهایش کن! به‌راستی‌که من از خداوند (عزّوجلّ) واقعاً خجالت می‌کشم که جان‌داری درحالی‌که غذا می‌خورم، در صورتم نگاه کند و به او غذا ندهم.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۴
ابوالفضل رهبر