...عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ:
«لَا تَقُولُوا رَمَضَانَ وَ لَکِنْ قُولُوا شَهْرُ رَمَضانَ فَإِنَّکُمْ لَا تَدْرُونَ مَا رَمَضَانُ.»
الکافی، ج۴، ص۶۹
از امام صادق از پدرشان از امیر مؤمنان (علیهمالسلام) نقل شده است:
«نگویید "رمضان"، بلکه بگویید "ماه رمضان"؛ که شما نمیدانید رمضان چه ماهی است!»
...عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: کُنَّا عِنْدَهُ ثَمَانِیَةَ رِجَالٍ فَذَکَرْنَا رَمَضَانَ فَقَالَ:
«لَا تَقُولُوا هَذَا رَمَضَانُ وَ لَا ذَهَبَ رَمَضَانُ وَ لَا جَاءَ رَمَضَانُ فَإِنَّ رَمَضَانَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَجِیءُ وَ لَا یَذْهَبُ وَ إِنَّمَا یَجِیءُ وَ یَذْهَبُ الزَّائِلُ وَ لَکِنْ قُولُوا شَهْرُ رَمَضانَ فَإِنَّ الشَّهْرَ مُضَافٌ إِلَى الِاسْمِ وَ الِاسْمُ اسْمُ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ جَعَلَهُ مَثَلًا وَ عِیداً.»
الکافی، ج۴، ص۶۹
از سعد بن طَریف نقل شده است: ما - هشتاد نفر مرد - نزد امام باقر (علیهالسلام) بودیم که ذکر "رمضان" به میان آمد.
حضرت فرمودند:
«نگویید "الآن رمضان است"، "رمضان رفت"، "رمضان آمد"؛
چراکه رمضان یکی از نامهای خداوند (عزّوجلّ) است که نه میآید و نه میرود. این فقط چیزهای نابودشدنی هستند که میآیند و میروند.
بلکه بگویید "ماه رمضان"؛ چراکه "ماه" مضاف به اسم است و اسم، اسم خداوند (عزّذکره) است.
این ماه، ماهی است که قرآن در آن نازل شده است و خداوند آن را مَثَل و عید قرار داده است.»
...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع: «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ سَمِعَ رَجُلًا یَقُولُ: إِنَّ الشَّحِیحَ أَغْدَرُ مِنَ الظَّالِمِ. فَقَالَ لَهُ: «کَذَبْتَ إِنَ الظَّالِمَ قَدْ یَتُوبُ وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَرُدُّ الظُّلَامَةَ عَلَى أَهْلِهَا وَ الشَّحِیحُ إِذَا شَحَّ مَنَعَ الزَّکَاةَ وَ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ قِرَى الضَّیْفِ وَ النَّفَقَةَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أَبْوَابَ الْبِرِّ وَ حَرَامٌ عَلَى الْجَنَّةِ أَنْ یَدْخُلَهَا شَحِیحٌ.»»
الکافی، ج۴، ص۴۴
از امام صادق از پدرانشان نقل شده است:
«روزی امیر مؤمنان (صلواتاللهعلیهم) شنیدند که مردی میگفت:
بخیلِ حریص، نسبت به ظالم رهاشدهتر است (به اندازه او مورد بازخواست قرار نمیگیرد.)
حضرت امیر به او فرمودند:
«دروغ است! بهراستی که ظالم گاهی به سوی خدا باز میگردد و طلب بخشش میکند و آنچه به ظلم گرفته را به صاحبش بازمیگرداند،
اما بخیلِ حریص، هرگاه بخل ورزد، زکات و صدقه و صله رحم و مهمانداری و انفاق در راه خدا و کارهای نیک را ترک میکند
و بر بهشت حرام است که بخیلِ حریصی به آن وارد شود.»»
پرده اول:
تصویر اول، مربوط است به یکی از کاکتوسهای خانهمان.
مدل رشدش اینطور است: ابتدا برگی است بیضیمانند، ضخیم و متصل به ریشه. بعد بالای آن غدهای میروید و بزرگ میشود و میشود یک برگ بیضیمانند ضخیم دیگر. همینطور رشد میکند و بالا میرود.
این بیچارهی کجوکوله، تا چندوقتپیش، توی حیاط، زیر آفتاب و مورد کمتوجهی بود و گاااااهگاااااهی هم پایش آبی ریخته میشد و...
تقدیرش اما این بود که برای زینت مجلس، داخل گلدانِ موجهی کاشته شود و روی اُپن آشپزخانه قرار گیرد.
هوای محیط جدید، مطبوعتر و گلدان، جلوی چشم و آبیاری، فراوان بود.
دیروز دیدم حال و روزش این شده که میبینید:
برگهای جدیدش؛ دیلاق و لاغر و بیرمق و خمیده و رنگپریده و درآستانهیشکستن.
پرده دوم:
تصویر دوم، مربوط به عکسالعمل دلداریدهندهی دوهفتهپیشم است به پست مذمتآمیز یکی از دوستان در مورد آن مراسم عمامهگذاری عجیب و غریب.
فکر میکنم سرنوشت محتومی است برای بسیاری از آقازادهها و پسرحاجیها و بچهپولدارها و نوکیسهها و درنازونعمتبزرگشدهها و تیتیشمامانیها.
و قسعلیهولاء؛ شرکتهای دولتی و نهادهای فربهی فرهنگی و هنرمندان سوگلی و دیگران.
پرده سوم:
تصویر سوم، مربوط است به بخشی از نامه امیر مؤمنان (علیهافضلالصلوات) خطاب به عثمانبنحُنیف، وقتی خبردار شدند که او را که والیِ بصره بوده، به سفرهای رنگین و لاکچری دعوت کرده بودند و نیازمندی را راه نمیدادهاند و او نیز این دعوت را اجابت کرده بود.
حضرت پس از توبیخ عثمان و مذمت شکمبارگی، چنین مرقوم داشتهاند:
«وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.»
نهجالبلاغة، ص۴۱۸
«گویا گویندهای از میان شما میگوید: ″اگر خوراک پسر ابوطالب این(قدر مختصر) باشد، پس ضعف و ناتوانی باید او را از جنگ با هماوردان و پیکار با پهلوانان، بازدارد!″
آگاه باشید! بهراستیکه درخت بیابانی (که آب کمی به آن میرسد) چوبش سختتر است و درختهای سبز و خرم (که مرتب آبیاری میشوند) پوستشان نازکتر است. گیاهان دشتی (که در طول سال فقط آب باران به آنها میرسد) هیزمهای قویتری هستند و دیرتر خاموش میشوند.»
...عَنِ الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: سَامَرْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَرَضَتْ لِی حَاجَةٌ. قَالَ: «فَرَأَیْتَنِی لَهَا أَهْلًا؟» قُلْتُ: نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. قَالَ: «جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً.» ثُمَّ قَامَ إِلَى السِّرَاجِ فَأَغْشَاهَا وَ جَلَسَ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّمَا أَغْشَیْتُ السِّرَاجَ لِئَلَّا أَرَى ذُلَّ حَاجَتِکَ فِی وَجْهِکِ فَتَکَلَّمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: «الْحَوَائِجُ أَمَانَةٌ مِنَ اللَّهِ فِی صُدُورِ الْعِبَادِ فَمَنْ کَتَمَهَا کُتِبَتْ لَهُ عِبَادَةٌ وَ مَنْ أَفْشَاهَا کَانَ حَقّاً عَلَى مَنْ سَمِعَهَا أَنْ یَعْنِیَهُ.»»
الکافی، ج۴، ص۲۴
حارث هَمْدانی گوید:
شبی با امیر مؤمنان (صلواتاللهعلیه) گفتگویی دوستانه داشتم. به ایشان عرض کردم:
حاجتی برایم پیش آمده.
حضرت فرمودند:
«کاری از دست من بر میآید؟»
عرض کردم:
بله، ای امیر مؤمنان!
حضرت فرمودند:
«خداوند از جانب من به تو پاداش دهد.»
سپس برخواستند، سراغ چراغ رفتند، روی آن را پوشاندند و نشستند. آنگاه فرمودند:
«چراغ را پوشاندم تا خواریِ نیاز را در چهرهات نبینم. حال سخن بگو؛ زیرا از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که میفرمودند:
«نیازها، امانتی از جانب خدا، در سینهی بندگان هستند؛
پس کسی که نیازش را مخفی بدارد، برایش عبادت نوشته میشود
و کسی که آنها را فاش نماید، بر کسی که آنها را میشنود، لازم میگردد او را یاری رساند.»»
در مطلب پیشین، از امام رضا (علیهالسلام) نقل شد که «برای مرد شایسته است که هرگاه بر نعمتش افزوده شد، (در هزینه کردن) برای اهل و عیالش نیز وسعت بخشد.»
از آنطرف خانم هم باید رعایت جیب همسرش را بنماید و اگر میداند دستش تنگ است، شرمندهاش نکند. به حدیث زیر توجه کنید:
...عَنْ نَجْمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «إِنَّ فَاطِمَةَ ع ضَمِنَتْ لِعَلِیٍّ ع عَمَلَ الْبَیْتِ وَ الْعَجِینَ وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَیْتِ وَ ضَمِنَ لَهَا عَلِیٌّ ع مَا کَانَ خَلْفَ الْبَابِ نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ یَجِیءَ بِالطَّعَامِ فَقَالَ لَهَا یَوْماً یَا فَاطِمَةُ هَلْ عِنْدَکِ شَیْءٌ قَالَتْ وَ الَّذِی عَظَّمَ حَقَّکَ مَا کَانَ عِنْدَنَا مُنْذُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ شَیْءٌ نَقْرِیکَ بِهِ قَالَ أَ فَلَا أَخْبَرْتِنِی قَالَتْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص نَهَانِی أَنْ أَسْأَلَکَ شَیْئاً فَقَالَ لَا تَسْأَلِینَ ابْنَ عَمِّکِ شَیْئاً إِنْ جَاءَکِ بِشَیْءٍ [عَفْوٍ] وَ إِلَّا فَلَا تَسْأَلِیهِ قَالَ فَخَرَجَ ع فَلَقِیَ رَجُلًا فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ دِینَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ بِهِ وَ قَدْ أَمْسَى فَلَقِیَ مِقْدَادَ بْنَ الْأَسْوَدِ فَقَالَ لِلْمِقْدَادِ مَا أَخْرَجَکَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَ الْجُوعُ وَ الَّذِی عَظَّمَ حَقَّکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَیٌّ قَالَ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَیٌّ قَالَ فَهُوَ أَخْرَجَنِی وَ قَدِ اسْتَقْرَضْتُ دِینَاراً وَ سَأُوثِرُکَ بِهِ فَدَفَعَهُ إِلَیْهِ فَأَقْبَلَ فَوَجَدَ رَسُولَ اللَّهِ ص جَالِساً وَ فَاطِمَةُ تُصَلِّی وَ بَیْنَهُمَا شَیْءٌ مُغَطًّى فَلَمَّا فَرَغَتْ اجْتَرَّتْ ذَلِکَ الشَّیْءَ فَإِذَا جَفْنَةٌ مِنْ خُبْزٍ وَ لَحْمٍ قَالَ یَا فَاطِمَةُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِمَثَلِکَ وَ مَثَلِهَا قَالَ بَلَى قَالَ مَثَلُکَ مَثَلُ زَکَرِیَّا إِذَا دَخَلَ عَلَى مَرْیَمَ الْمِحْرَابَ فَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فَأَکَلُوا مِنْهَا شَهْراً وَ هِیَ الْجَفْنَةُ الَّتِی یَأْکُلُ مِنْهَا الْقَائِمُ ع وَ هِیَ عِنْدَنَا.»
تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۷۱
از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند:
«حضرت فاطمه به امام علی (علیهماالسلام) تعهد دادند که کارهای خانه؛ (مثل:) خمیر کردن آرد و پختن نان و جارو کردن منزل را انجام دهند و امام علی نیز به حضرت زهرا تعهد دادند که کارهای پشت درِ خانه؛ (مثل:) آوردن هیزم و تهیه غذا را انجام دهند.
روزی امیر مؤمنان به ایشان فرمودند:
«فاطمه! آیا در خانه چیزی (برای خوردن) هست؟»
حضرت زهرا فرمودند:
«قسم به خدایی که حقِ تو را بزرگ گردانیده، سه روز است که چیزی نزد ما (من و فرزندانمان) نیست، غیر از چیزی که (در روزهای گذشته) از خود دریغ داشتم و به شما دادم.»
امیر مؤمنان فرمودند:
«پس چرا به من خبر ندادی (تا غذایی تهیه کنم)؟!»
حضرت زهرا فرمودند:
«رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مرا نهی کردهاند از اینکه از تو چیزی بخواهم و فرمودهاند:
«از پسرعمویت چیز طلب نکن؛ اگر خودش برایت چیزی آورد، اشکال ندارد، و الا، از او چیزی نخواه!»»
پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ادامه، امام باقر (علیهالسلام) بقیه ماجرا را نیز نقل میکنند؛ خلاصه اینکه:
امیر مؤمنان (علیهماالسلام) از خانه خارج شدند و دیناری قرض کردند تا غذایی تهیه کنند.
در راه بازگشت مقداد را دیدند که او هم برای تهیه غذا از خانه خارج شده بود و حضرت یک دینار را به مقداد دادند و دست خالی به خانه برگشتند.
آنگاه دیدند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در خانهشان نشستهاند و حضرت زهرا (علیهاالسلام) نماز میخوانند و ظرفی سرپوشیده نیز میانشان است.
وقتی نماز حضرت زهرا تمام شد، پیامبر به ایشان فرمودند: آن ظرف را بیاور و...
ادامه ماجرا، پیشتر در این مطلب نقل شده است.
امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هنگامی که مالک اشتر را به فرمانرواییِ مصر برگزیدند، در نامهای خطاب به وی نوشتند:
«...ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَى خِیَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیْهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیُونِکَ اکْتَفَیْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ...»
نهجالبلاغة، ص۴۳۵
«...آنگاه نواقص کارهای کارگزارانت را بررسی کن و خبرچینهایی راستگو و وفادار برای نظارت بر کارشان بفرست؛
زیرا سرکشیِ پنهانِ تو بر کارهای آنان، (مانند آواز مخصوصی که شتربان برای حرکت دادن و هدایتِ شتران میخواند،) آنان را به رعایت امانت، نرمخویی با مردم و نظارت بر دستیارانشان وا میدارد.
اما اگر یک نفر از آنان دست به خیانتی دراز کرد که گزارشهای همهی خبرچینهایت آن خیانت را تأیید میکرد؛
به همان گزارشها، بهعنوان شاهد، اکتفا کن
و او را تنبیه بدنی کن
و آنچه (از اموال) که با کار (خائنانه)اش بهدست آورده، از او بگیر.
سپس او را به مقامی بگمار که موجب خواریاش شود
و داغ خیانت بر پیشانیاش بزن (او را به خیانتکاری معروف کن)
و حلقهی ننگِ تهمت را بر گردنش بیاویز (کاری کن که دیگران همواره او را متهم کنند و به او اعتماد ننمایند)...»
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنْجَلِی بِوَلَایَتِکَ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا عَلِی
...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یَا فَاطِمَةُ! أَ تَدْرِینَ لِمَ سُمِّیتِ فَاطِمَةَ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: یَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَتْ؟ قَالَ: لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ.»
عللالشرائع، ج۱، ص۱۷۹
امام صادق از پدرشان امام باقر (علیهماالسلام) نقل میفرمایند:
«رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
ای فاطمه! آیا میدانی چرا فاطمه نامیده شدهای؟
امیر مؤمنان (که آنجا حضور داشتهاند) فرمودند:
ای رسول خدا! چرا (به این نام) نامیده شده است؟
رسول خدا فرمودند:
چراکه او و شیعیانش[1] از آتش جدا شدهاند.[2]»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] «شیعیانِ یک شخص»؛ یعنی کسانی که (اولاً) آن شخص را دوست دارند، (ثانیاً) از او پیروی میکنند و (ثالثاً) به او یاری میرسانند.
[2] «فِطام»؛ یعنی بچه را از شیر گرفتن و «فَطیم»؛ یعنی بچهای که او را از شیر گرفتهاند.
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همانطور که جدا شدنِ کودک از شیر مادر (بهخاطر اُنسی که با آن دارد،) دشوار و دردناک است، جدا شدن از آتشِ دنیاپرستی و هواخواهی نیز برای انسان دشوار خواهد بود.
اما چه میشود کرد؟! کسی که آنقدر بزرگ شده که فاطمه (سلاماللهعلیها) را مراد خود میداند و میخواهد از او پِیروی کند و یاریگرِ آرمانِ او باشد، تغذیه از مطامعِ دنیا دیگر کفاف راهش را نمیدهد.
همانطور که کودک وقتی دو ساله شد و به پاهایی قوی برای پیمودنِ راههای سخت نیاز داشت، باید از شیر مادر جدا میشد و با غذایی مناسبتر تغذیه میشد.
کاش ما نیز از پِیروان راهش باشیم.
...عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:
«لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لِفَاطِمَةَ مَا کَانَ لَهَا کُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ.»
الکافی، ج۱، ص۴۶۱
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند:
«اگر خداوند (تبارکوتعالی) امیر مؤمنان را خلق نکرده بود، برای حضرت فاطمه (علیهماالسلام) بر روی زمین همتایی نبود؛ از حضرت آدم تا دیگر انسانها.»
...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
«وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِذَا مُنِعَتِ الزَّکَاةُ مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا.»»
الکافی، ج۳، ص۵۰۵
از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند:
«در کتاب علی[*] (علیهالسلام) دیدم که (نوشته بود:)
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
«هرگاه از پرداخت زکات خودداری شود، زمین برکاتش را دریغ میدارد.»»
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*] یکی از اشیائی که از صدر اسلام میان ائمه (علیهمالسلام) دستبهدست شده است و اکنون نزد امام زمان (عجلاللهفرجه) است، کتابی است معروف به «کتاب علی».
وقتی آیات قرآن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل میشد، ایشان آن آیات را برای اصحاب املاء میکردند و بعضی اصحاب که باسواد بودند، مینوشتند.
ایشان علاوه بر بیان آیات قرآن، توضیحات مربوط به هر آیه را نیز میفرمودند تا مسلمانان معنای آیه آیهی این کتاب آسمانی را بدانند و بعد از ایشان دچار اختلاف و گمراهی نشوند.
یکی از کاتبانِ وحی، امیر مؤمنان بودهاند. خصوصیت نسخهای از قرآن که حضرت امیر نوشتهاند، این است که علاوه بر آیات قرآن، شامل توضیحاتِ رسول خدا را نیز میباشد.
نقل است وقتی پس از رحلت رسول خدا، اصحاب خواستند قرآن را که روی تکههای پوست و استخوانهای تخت نوشته شده بودند، گردآوری کنند، امیر مؤمنان این کتاب را به مسلمانان عرضه کرد، اما حاکمان وقت نپذیرفتند و شد آنچه شد...
مدتی است کلیپ خانم کارشناس یزدی که به بانوان توصیه میکند با شستن پای شوهرانشان به آنها آرامش دهند و محبتشان را به دل آنها وارد کنند، دستبهدست میشود و واکنشهای مخالف و موافقی را نیز در پی داشته است.
اما جالب است بدانید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) عکس این توصیه را دارند؛ یعنی به آقا داماد!
در ادامه، ابتدای این حدیث ذکر شده است و متن کامل آن برای علاقهمندان در فایلی ضمیمه میگردد.
روِیَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: أَوْصَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ:
«یَا عَلِیُّ إِذَا دَخَلَتِ الْعَرُوسُ بَیْتَکَ فَاخْلَعْ خُفَّیْهَا حِینَ تَجْلِسُ وَ اغْسِلْ رِجْلَیْهَا وَ صُبَ الْمَاءَ مِنْ بَابِ دَارِکَ إِلَى أَقْصَى دَارِکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ بَیْتِکَ سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ الْفَقْرِ وَ أَدْخَلَ فِیهِ سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ الْبَرَکَةَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ سَبْعِینَ رَحْمَةً تُرَفْرِفُ عَلَى رَأْسِ الْعَرُوسِ حَتَّى تَنَالَ بَرَکَتُهَا کُلَّ زَاوِیَةٍ فِی بَیْتِکَ وَ تَأْمَنَ الْعَرُوسُ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ أَنْ یُصِیبَهَا مَا دَامَتْ فِی تِلْکَ الدَّارِ...»
منلایحضرهالفقیه، ج۳، ص۵۵۱
از ابوسعید خُدری نقل شده است که گفت: رسول خدا به علیبنابیطالب (صلواتاللهعلیهما) سفارش کرد:
«ای علی! هرگاه عروس به اتاقت وارد شد، وقتی نشست، کفشهایش را در بیاور و پاهایش را بشوی و آن آب (که پای عروس را در آن شستهای) را از جلوی درب خانهات تا دورترین فاصله از آن بپاش؛ که اگر چنین کنی،
هفتادهزار نوع فقر را از خانهات بیرون میرود و هفتادهزار نوع برکت به آن وارد میشود
و هفتاد رحمت بر سر عروس بال میگشایند تا برکتشان به گوشهگوشه خانهات برسد
و عروس تا زمانی که در آن خانه است، از جنون و جُذام و پیسی در امان خواهد بود...»
...عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ غَسَلَ فَاطِمَةَ قَالَ: «ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.» وَ کَأَنِّی اسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ. فَقَالَ: «کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِمَا أَخْبَرْتُکَ بِهِ.» قَالَ: فَقُلْتُ: قَدْ کَانَ ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ: فَقَالَ: «لَا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ یَغْسِلُهَا إِلَّا صِدِّیقٌ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یَغْسِلْهَا إِلَّا عِیسَى.»
الکافی، ج۱، ص۴۵۹
مفضّلبنعمر نقل کرده است:
به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم:
چه کسی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را غسل داد؟
حضرت فرمودند:
«آن شخص امیر مؤمنان بود.»
گویا این جواب برای من گران بود (و حضرت متوجه این حالتِ من شدند.)
پس فرمودند:
«گویا بهخاطر خبری که به تو دادم، دلت به تنگ آمده است؟»
عرض کردم:
همینطور است، فدایتان شوم.
حضرت فرمودند:
«مبادا دلتنگ شوی؛ چرا که او «صدّیقه» بود و جز «صدّیق» نباید ایشان را غسل میداد.
مگر نمیدانی که مریم را نیز کسی جز عیسی (علیهماالسلام) غسل نداد.»
...عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
«إِنَّ فَاطِمَةَ ع مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ کَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَى أَبِیهَا وَ کَانَ یَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ ع فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ وَ یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَکْتُبُ ذَلِکَ.»
الکافی، ج۱، ص۴۵۸
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود:
«بهراستی که حضرت فاطمه، هفتاد و پنج روز[1] پس از رسول خدا (صلوتاللهعلیهما) (در دنیا) مکث[2] کرد و اندوه سنگینی بهخاطر پدرش بر او وارد شده بود.
جبرئیل نزدش میآمد و صبرش بر (مصیبتِ) پدرش را نیکو میشمرد، جانش را آرام میکرد، درباره پدرش و مکان او به ایشان خبر میداد و حضرت را از آنچه بعد از ایشان برای نسلشان رخ خواهد داد، آگاه میکرد و اینها را حضرت علی (علیهالسلام) مینوشت.»[3]
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] در مورد مدت زندگی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) پس رحلت پدر بزرگوارشان، میان ۷۵ روز و ۹۵ روز تردید است. گویا این تردید به دلیل بینقطه بودنِ نسخهای است که این زمان را ذکر کرده است. توضیح اینکه در زبان عربی اگر هفتاد و پنج (خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ) و نود و پنج (خَمْسَةً وَ تِسْعِینَ) بدون نقطه نوشته شوند، شبیه هم خواهند بود.
[2] مکث: «توقف» توأم با «انتظار» (روضه کوتاه)
[3] این نوشته به «مصحف زهرا» مشهور است و نزد امام زمان (عجلاللهفرجه) میباشد. جهت اطلاع بیشتر.
...عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: «لَا ذَاکَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کَافِرٌ.» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ؟ قَالَ: «یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ.» ثُمَّ قَرَأَ: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»
الکافی، ج۱، ص۴۱۲
عُمربنزاهر نقل میکند: مردی از امام صادق (علیهالسلام) درباره حضرت قائم (عجّلاللهفرجَه) پرسید که:
(آیا میتوان) به عنوان «امیر مؤمنان» بر ایشان سلام کرد؟
حضرت فرمودند:
«خیر. این، اسمی است که خداوند امیرالمؤمنین را به آن نامیده است. قبل از ایشان کسی به این نام نامیده نشده و بعد از ایشان هم کسی به آن نامیده نمیشود، مگر کافر.»
عمر گوید: عرض کردم:
فدایتان شوم، چطور به امام زمان سلام داده میشود؟
فرمودند:
«میگویند: «السلام علیک یا بقیةَ الله».»
سپس حضرت این آیه را قرائت فرمودند:
«بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ «آنچه خداوند باقی میگذارد، برایتان بهتر است، اگر باایمان باشید.» [هود:۸۶]
وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقَالَ: «مَهْ فَإِنَّهُ لَا یَرْضَى بِهَذِهِ التَّسْمِیَةِ أَحَدٌ إِلَّا ابْتُلِیَ بِبَلَاءِ أَبِی جَهْلٍ.»
مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۵۵
مردی خطاب به امام صادق (علیهالسلام) گفت:
«ای امیر مؤمنان!»
حضرت فرمودند:
«چنین نگو! هیچ کس راضی نیست به این عنوان نامیده شود، مگراینکه به بلای ابوجهل دچار خواهد شد.»
چند ماه پیش بود که به سرم زده بود برگردم.
داشتم چرتکه میانداختم و دودوتاچهارتا میکردم که برگردم یا قم بمانم.
به چند نفر سپرده بودم که اگر در زادگاهم موقعیت شغلی یا تبلیغیای سراغ داشتند، خبرم کنند.
با چند نفر هم مشغول مشورت بودم تا کاری نکنم که پشیمان شوم.
حاج آقامجتبی، که سالهاست آستین بالا زده و عمرش را گذاشته پای تربیت نسل آینده انقلاب و بهبود وضعیت مجموعههای تربیتمحور، گلِ حرفش این بود:
«ببین فلانی! امروز اون مربیکانونه، وقتی در مورد متربیش به مشکلی برمیخوره که نمیدونه باید چیکار کنه، برمیگرده عقبش رو نگاه میکنه؛ ببینه کی میدونه چیکار باید کرد.
از مسؤولکانونشون میپرسه. مسؤولکانونه هم وقتی نمیدونه، برمیگرده عقبش رو نگاه میکنه؛ میاد از مسؤول توانمندسازیِ ما میپرسه.
مسؤول توانمندسازی ما هم وقتی نمیدونه، برمیگرده به من نگاه میکنه که چی جواب بده.
من هم که نمیدونم، برمیگردم عقبم رو نگاه میکنم.
به خدا فلانی! نگاه میکنم میبینم یکیدو نفر بیشتر نیستند؛ کسانی که بروند اصول و قواعد و راهکارهای درستِ تربیتی رو از آیات و روایات بکشند بیرون و به من بگن.
ما از اینها میخوایم. اینها کماند.
باور کن یهوقتهای تنم میلرزه که یه روز برگردم ببینم پشتم کسی نیست!
فکر کن ببین اگه وایستی، میتونی یکی از اینها بشی یا نه؟»
یکی از آنها که آنروز حاجآقامجتبی نام برد، مرحوم «آیتالله حائری شیرازی» بود.
امروز پشت حاجآقامجتبی خالیتر شده.
پشت ما گرما و استواریِ سابق را ندارد.
حسّم در این یکیدو روز، همین است.
میدانم جای خالیاش هرگز پر نخواهد شد.
که نقل است امیر مؤمنان (علیهالسلام) میفرمودند:
«إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.»
المحاسن، ج۱، ص۲۳۳
«هرگاه عالِم بمیرد، رخنهای در اسلام ایجاد میشود که هیچچیز تا روز قیامت آن را پر نخواهد کرد.»
پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد ابعاد و جلوههای گوناگونی که از این آیت خدا دیده و شنیدهام، گفتنیهایی شنیدنی دارم، اما راستش به قول «نقاش فقیر» دل و دماغی برای بیانش نیست.
مهمانش کنیم به صلوات و فاتحهای.
...عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی زِیَارَةِ الْقُبُورِ قَالَ:
«إِنَّهُمْ یَأْنَسُونَ بِکُمْ فَإِذَا غِبْتُمْ عَنْهُمُ اسْتَوْحَشُوا.»
الکافی، ج۳، ص۲۲۸
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست که در مورد زیارت قبور فرمودند:
«آنان (مردگان) با شما انس گرفتهاند، بههمینخاطر هرگاه از کنارشان بروید، دچار وحشت (از تنهایی) میشوند.»
...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
«زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ.»
الکافی، ج۳، ص۲۳۰
همچنین از ایشان نقل شدهاست که امیر مؤمنان فرمودند:
«مردگانتان را زیارت کنید؛ چراکه آنان با دیدار شما شادمان میشوند.»
...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَذَکَرْنَا مَا أَحْدَثَ النَّاسُ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ ص وَ اسْتِذْلَالَهُمْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ أَصْلَحَکَ اللَّهُ فَأَیْنَ کَانَ عِزُّ بَنِی هَاشِمٍ وَ مَا کَانُوا فِیهِ مِنَ الْعَدَدِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
«وَ مَنْ کَانَ بَقِیَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ إِنَّمَا کَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ فَمَضَیَا وَ بَقِیَ مَعَهُ رَجُلَانِ ضَعِیفَانِ ذَلِیلَانِ حَدِیثَا عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ عَبَّاسٌ وَ عَقِیلٌ وَ کَانَا مِنَ الطُّلَقَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَى مَا وَصَلَا إِلَیْهِ وَ لَوْ کَانَا شَاهِدَیْهِمَا لَأَتْلَفَا نَفْسَیْهِمَا.»
الکافی، ج۸، ص۱۸۹
سدیربنحکیم گوید: ما نزد امام باقر (علیهالسلام) بودیم، که یاد کارهایی که مردم بعد از پیامبرشان کردند و امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیهما) را خوار کردند، افتادیم.
مردی از میان حاضران، (به امام باقر) عرض کرد: اصلحکالله! پس عزتِ بنیهاشم و جمعیتی که داشتند، کجا رفت؟ (چرا بنیهاشم کاری نکردند؟)
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند:
«مگر از بنیهاشم چه کسی باقی مانده بود؟
(مردانِ بنیهاشم،) جعفر[1] و حمزه[2] بودند که از دنیا رفتهبودند و دو مرد ضعیف و ذلیل و تازهاسلامآورده برای بنیهاشم ماندهبودند؛ عباس[3] و عقیل[4]، که از طُلَقاء[5] بودند.
بدانید که به خدا قسم، اگر حمزه و جعفر زنده بودند، آندونفر[6] به آنچه رسیدند، نمیرسیدند و اگر آندونفر را میدیدند، جانشان را میستاندند.»
پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] جعفر بن ابیطالب، برادر امیرالمؤمنین و معروف به جعفر طیار یا جعفر ذوالجناحین؛ کسی که از طرف پیامبر، سرپرست مسلمانانی شد که به حبشه هجرت کردند.
[2] حمزة بن عبدالمطلب، عموی پپامبر و معروف به سیدالشهداء، که در جنگ احد به شهادت رسید.
[3] عباس بن عبدالمطلب، عموی دیگر پیامبر و جدِ بزرگِ خلفای بنیعباس.
[4] عقیل بن ابیطالب، برادر دیگر امیرالمؤمنین و کسی که هرچند همواره از امیرالمؤمنین به بزرگی یاد میکرد، اما در اواخر عمرش، پس از اینکه حضرت حاضر نشد از بیتالمال به او ببخشد، پیش معاویه رفت تا از بخششهای معاویه بهرهمند شود.
[5] کسانی که در فتح مکه، دستگیر شدند و با منت رسول خدا، آزاد شدند.
[6] ظاهراً مقصود حضرت، غاصبان خلافت امیرالمؤمنین است.
یکی از مباحثی که معرکهی آرای فلاسفه قرار گرفته، «چیستی عقل» و «مکانیزم تعقل» است؟
یکی از معماها این است که چگونه میان انسانها مفاهمه صورت میگیرد؟ آیا انسانها ریشههای مشترکی دارند که منجر به فهم مشترک میانشان میشود.
شاید حدیث زیر که ابتداءاً عجیب به نظر میرسد، بتواند گوشهای از حقیقت را نمایان سازد:
...عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع:
«أَنَّ النَّبِیَّ ص سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ الْعَقْلَ؟ قَالَ: «خَلْقُهُ مَلَکٌ لَهُ رُءُوسٌ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ یُخْلَقُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لِکُلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِکُلِّ آدَمِیٍّ رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِکَ الْإِنْسَانِ عَلَى وَجْهِ ذَلِکَ الرَّأْسِ مَکْتُوبٌ وَ عَلَى کُلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًى لَا یُکْشَفُ ذَلِکَ السِّتْرُ مِنْ ذَلِکَ الْوَجْهِ حَتَّى یُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ یَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ کُشِفَ ذَلِکَ السِّتْرُ فَیَقَعُ فِی قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَیَفْهَمُ الْفَرِیضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَیِّدَ وَ الرَّدِیَّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیْتِ.»»
عللالشرائع، ج۱، ص۹۸
عمربنعلی از پدرش علیبنابیطالب (علیهمالسلام) نقل کردهاست:
«از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد:
خداوند عقل را از چه آفریدهاست؟
حضرت فرمودند:
«خلقتِ عقل، فرشتهای است که به تعداد مخلوقات سر دارد؛ (به تعداد) آنها که خلق شدهاند و آنها که تا روز قیامت خلق خواهندشد.
و برای هر سَری، صورتی هست و به هر انسانی، یکی از سرهای عقل تعلق دارد و اسم آن انسان، بر صورت آن سر نوشته شدهاست.
بر هر صورتی، پوششی انداخته شده که از آن صورت برداشته نمیشود، تا وقتی آن انسان متولد شود و (اگر پسر است) به حد مردان یا (اگر دختر است) به حد زنان برسد (بالغ شود.)
پس هرگاه به آن حد رسید، آن پوشش برداشته میشود و نوری در قلب آن انسان جای میگیرد که (با آن) فریضه (واجبات) و سنت (مستحبات) و خوب و بد را تشخیص میدهد.
آگاه باشید که مَثَلِ عقل در قلب، مَثَلِ چراغ است در وسط خانه.»»
پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چنانچه ملاحظه میفرمایید، در این حدیث نبوی، عقل، یک وجود واحد است که در قلب هر انسانی، شعبهای دارد.
به قول استاد گرانقدرم «حجةالاسلام شعبان نصرتی»؛ مثل ژنراتوری که از آن به تکتک خانهها سیمکشی شده و با نیروی آن، در هر خانهای چراغی روشن شدهاست.
صاحب این خانه، به نسبتِ اندازه و کیفیتِ چراغی که در خانهی دلش دارد، میتواند اطراف خود را ببیند و بشناسد.
شاید بتوان رگههایی از این تمثیل را در نظریه یکی از شاگردان فروید نیز یافت؛ آنجا که برای کوههای یخی که استادش برای ضمیر ناخودآگاه انسانها فرض کردهبود، ریشهای مشترک تصویر میکند و علت اشتراکات انسانی را همان ریشههای مشترک میداند.
اما چه میشود کرد که اگر روانشناسی غربی، نظریهای را مطرح کند، مورد توجه قرار میگیرد، اما اگر چهارده قرن پیش، حقیقتی توسط پیامبر اسلام بیان شدهباشد و در کتابی قدیمی آمدهباشد، مورد ریشخند قرار میگیرد.
و من کتاب له ع کتبه للأشتر النخعی لما ولاه على مصر:
«...وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ.» ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّیقَ وَ الْأَنَفَ یَبْسُطِ اللَّهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً وَ امْنَعْ فِی إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ...»
نهجالبلاغة، ص۴۳۹
بخشی از نامهای که امیر مؤمنان زمانی که مالک اشتر را به ولایت مصر گماشتند، برای او نوشتند:
«...مقداری از وقتت را برای کسانی که حاجتی از تو دارند، قرار ده. به این نحو که:
(از کارهای دیگرت دست بکشی و) خودت را در اختیار آنان قرار دهی،
در جلسهای عمومی نزدشان بنشینی و در آن جلسه - بهخاطر خدایی که تو را آفریده - فروتنی نمایی.
سربازان و یارانت را که از محافظان و نگهبانانت هستند، از مردم دور بدار؛ تا کسی که سخن میگوید، بدون اینکه (از روی ترس) دچار لکنت زبان شود، سخنش را به تو بگوید.
چراکه من نه یکبار (که بارها) از رسول خدا شنیدم که میفرمودند:
«امتی که در آن، حق ضعیف، بدون لکنت زبان، از قوی گرفته نشود، هرگز مقدس (پاک و آراسته) نمیگردد.»
سپس (وقتی شروع به انتقاد کردند،) درشتخویی و ناتوانیشان را در سخن گفتن تحمل کن و در برخورد با آنان کمحوصلگی و تکبر نداشته باش.
که اگر چنین کنی، خداوند مرزهای رحمتش را بر تو میگشاید و پاداش فرمانبریاش را برایت واجب میگرداند.
(آنگاه اگر با خواستهاش موافق بودی،) آنچه را به او میدهی، طوری بده که لذت ببرد و گوارایش شود،
و (اگر با خواستهاش موافق نبودی،) به زیبایی و با عذرخواهی او را از آنچه خواستهاست، منع کن...»
و من کتاب له ع کتبه للأشتر النخعی لما ولاه على مصر:
«...ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیَانَةِ وَ تَوَخَ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً...»
نهجالبلاغة، ص۴۳۵
بخشی از نامهای که امیر مؤمنان زمانی که مالک اشتر را به ولایت مصر گماشتند، برای او نوشتند:
«...در امور کارگزارانت دقت داشته باش.
آنان را بعد از آنکه آزمودی، به کار گیر،
نه بهخاطر نزدیکی (به خودت)
و نه از روی علاقه؛
چراکه این دو، از شاخههای بیعدالتی و خیانت هستند.
آنان را از میان افراد باتجربه و خویشتندار انتخاب کن، از میان خانوادههای سالمی که در اسلام پیشگام بودهاند؛
زیرا آنان
- اخلاقشان کریمانهتر است،
- حیثیت و آبرویشان بینقصتر است،
- بهخاطر شرافتشان، کمتر دچار طمع میشوند
- و در عاقبت کارها، دقتنظر بیشتری دارند...»