دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام علی» ثبت شده است

 

أُتِیَ عَلِیٌّ ع بِهَدِیَّةِ النَّیْرُوزِ فَقَالَ ع: «مَا هَذَا؟» قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْیَوْمُ النَّیْرُوزُ. فَقَالَ ع: «اصْنَعُوا لَنَا کُلَّ یَوْمٍ نَیْرُوزاً.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۳، ص۳۰۰

 

برای امام علی (علیه‌السلام) هدیه نوروز آوردند.

حضرت فرمودند: «این چیست؟»

عرض کردند: ای امیر مؤمنان! امروز نوروز است.

فرمودند: «هر روز را برای ما نوروز سازید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

قَالَ رَجُلٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏: یَا ابْنَ‏ عَمِ‏ خَیْرِ خَلْقِ‏ اللَّهِ‏! مَا مَعْنَى رَفْعِ رِجْلِکَ الْیُمْنَى وَ طَرْحِکَ الْیُسْرَى فِی التَّشَهُّدِ؟ قَالَ: «تَأْوِیلُهُ اللَّهُمَّ أَمِتِ الْبَاطِلَ وَ أَقِمِ الْحَقَّ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۳۲۰

 

مردی از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) پرسید:

ای پسرعموی بهترین مخلوقات خداوند! معنای این‌که در حال تشهد، پای راستت را بالا می‌آوری و روی [کفِ] پای چپت می‌گذاری،[1] چیست؟

حضرت فرمودند:

«تأویلش این است: خدایا! باطل را بمیران و حق را اقامه نما.»[2]

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] مستحب است نمازگزارِ مرد، هنگام نشستن در تشهد و نیز میان دو سجده، این‌طور بنشیند: ران چپش روی زمین باشد و روی پای راستش را بر کف پای چپش قرار دهد. به این حالت، اصطلاحاً «تَوَرُّک» گفته می‌شود.

[2] در میان اعضای بدن، اعضای سمت راست، بر اعضای سمت چپ برتری و فضیلت دارند؛ علت توصیه به این‌که کارهای با فضیلت با اعضای سمت راست بدن آغاز شود و کارهای پست با اعضای سمت چپ، همین است. مثل این‌که ورود به خانه و مسجد با پای راست باشد و ورود به دستشویی با پای چپ. مثل این‌که هنگام استنجاء، با دست راست آب بریزیم و با دست چپ خود را بشوییم. مثل این‌که در وضو، اول دست چپ دست راست را می‌شود، بعد دست راست دست چپ را. مثل این‌که در غسل، اول سمت راست شسته می‌شود، سمت چپ. مثل این‌که انگشتر که برای زینت است، باید در دست راست انداخته شود و... بنابراین پای راست نیز بر پای چپ فضیلت دارد و در این حدیث پای راست، نماد حق و پای چپ، نماد باطل دانسته شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

سَأَلَ رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ‏: یَا ابْنَ‏ عَمِ‏ خَیْرِ خَلْقِ‏ اللَّهِ‏ تَعَالَى! مَا مَعْنَى رَفْعِ یَدَیْکَ فِی التَّکْبِیرَةِ الْأُولَى؟ فَقَالَ ع: «مَعْنَاهُ اللَّهُ أَکْبَرُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الَّذِی‏ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ لَا یُلْمَسُ بِالْأَخْمَاسِ وَ لَا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۳۰۶

 

مردی از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) پرسید:

ای پسرعموی بهترین مخلوقات خداوند تعالی! معنای این‌که دستت را هنگام اولین تکبیرِ (نماز) بالا می‌آوری، چیست؟

حضرت فرمودند:

«معنایش این است: خداوند بزرگترین است، یکی است، یگانه‌ای است که چیزی مانند او نیست، با انگشتان دست لمس نمی‌شود و با حواسِّ [پنج‌گانه] درک نمی‌گردد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۱۹
ابوالفضل رهبر

 

سَأَلَ رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ: یَا ابْنَ‏ عَمِ‏ خَیْرِ خَلْقِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ! مَا مَعْنَى مَدِّ عُنُقِکَ فِی الرُّکُوعِ؟ فَقَالَ: «تَأْوِیلُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ لَوْ ضُرِبَتْ عُنُقِی.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۳۱۱

 

مردی از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) پرسید:

ای پسرعموی بهترین مخلوقات خداوند عزّوجلّ! معنای این‌که در رکوع گردنت را می‌کشی، چیست؟

حضرت فرمودند:

«تأویلش این است: به خداوند ایمان دارم، حتی اگر گردنم را بزند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

سَأَلَ رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ‏: یَا ابْنَ عَمِّ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ! مَا مَعْنَى السَّجْدَةِ الْأُولَى؟ فَقَالَ: «تَأْوِیلُهَا اللَّهُمَّ إِنَّکَ مِنْهَا خَلَقْتَنَا یَعْنِی مِنَ الْأَرْضِ وَ تَأْوِیلُ رَفْعِ رَأْسِکَ وَ مِنْهَا أَخْرَجْتَنَا وَ تَأْوِیلُ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنَا وَ رَفْعِ رَأْسِکَ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنَا تَارَةً أُخْرَى.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۳۱۴

 

مردی از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) پرسید:

ای پسرعموی بهترین مخلوقات خداوند! معنای سجده اول چیست؟

حضرت فرمودند:

«تأویلِ[*] سجده اول، این است: خدایا! تو ما را از این – یعنی از زمین – خلق فرموده‌ای.

تاویل این‌که سرت را (از سجده اول) برمی‌داری، این است: خدایا! تو ما را از این خاک خارج نمودی [و به دنیا آوردی.]

تأویل سجده دوم، این است: خدایا تا ما را به زمین باز خواهی گرداند.

و تأویل این‌که سرت را (از سجده دوم) برمی‌داری، این است: خدایا! ما را بار دیگر از آن خارج می‌گردانی.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــ

[*] تأویل، یعنی تفسیر و تبیین یک چیز با برگرداندنِ آن به اصلش. در این‌جا یعنی تبیین معنای سجده و این‌که سجده در اصل برای چه تشریع گردیده است.

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــ

ما در طول شبانه‌روز حداقل ۱۷ رکعت نماز می‌خوانیم. اگر در هر شبانه‌روز ۱۷ مرتبه به معنای سجده‌هایمان؛ به مبدأ و معادمان، توجه داشته باشیم، در تنظیم رفتارمان در طول شبانه‌روز بسیار مؤثر خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

فِی حَدِیثِ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: حَرَّضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص النَّاسَ بِصِفِّینَ فَقَالَ:

«...وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ‏ مِنْ‏ سُیُوفِ‏ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُونَ مِنْ سُیُوفِ الْآجِلَةِ فَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصِّدْقِ فَإِنَّمَا یَنْزِلُ النَّصْرُ بَعْدَ الصَّبْرِ فَجاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ...»

 الکافی، ج‏۵، ص۴۰

 

نقل شده است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) مردم را در جنگ صفین چنین (برای مبارزه) برانگیختند:

«...به خدا قسم، اگر از شمشیرهای دنیا فرار کنید، از شمشیرهای آخرت در امان نخواهید بود.

پس، از صبر و راستی کمک گیرید؛ چراکه نصرتِ (الهی) بعد از صبر، نازل می‌شود.

پس در راه خدا آن‌طور که شایسته است، مبارزه کنید و (بدانید که) نیرویی جز به(مدد) خداوند وجود ندارد...»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ص إِلَى السَّمَاءِ قِیلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِکَ یَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِکَ فَمَا هُنَّ قِیلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ فَالتَّکْذِیبُ وَ الْخَوْفُ الشَّدِیدُ وَ بَذْلُکَ مُهْجَتَکَ فِی مُحَارَبَةِ أَهْلِ الْکُفْرِ بِمَالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ الصَّبْرُ عَلَى مَا یُصِیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِی الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوکَ عَلِیٌّ فَیَلْقَى مِنْ أُمَّتِکَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِیفَ وَ التَّوْبِیخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِکَ الْقَتْلُ فَقَالَ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا وَ عَلَى حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ الضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ أَخِیکَ ابْنَانِ یُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ یُسْلَبُ وَ یُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِکَ أُمَّتُکَ قُلْتُ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا ابْنُهَا الْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ فَیَسْتَعِینُ بِی وَ قَدْ مَضَى الْقَضَاءُ مِنِّی فِیهِ بِالشَّهَادَةِ لَهُ وَ لِمَنْ مَعَهُ وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَى مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلَائِکَةٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَهُ...»

 کامل‌الزیارات، ص۳۳۲

 

از حماد بن عثمان از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شبانه به آسمان برده شد، به ایشان گفته شد: خداوند (تبارک‌وتعالی) تو را در سه چیز می‌آزماید تا ببیند صبرت چه‌گونه است.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! تسلیم امر تو هستم و من توانی برای صبر ندارم مگر به کمک تو. آن سه چیز چه هستند؟»

به ایشان گفته شد: اولین آزمایش، گرسنگی است و تو باید ایثار نمایی و نیازمندان را بر خود و خانواده‌ات مقدم داری.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دومین آزمایش این است که تو را تکذیب می‌کنند، دچار نگرانیِ شدیدی می‌شوی و تو باید خالصانه مال و جانت را در جنگ با کفار ارزانی داری و در برابر تمام مصیبت‌هایی که به تو می‌رسد، صبر کنی؛ آزارهایی که از اهل کفر و نقاق به تو می‌رسد و درد و جراحت‌هایی که در جنگ‌ها نصیبت می‌شود.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما سومین آزمایش، مصائبی است که بعد از تو به اهل بیتت وارد می‌شود؛ این‌که همه‌شان کشته می‌شوند؛

برادرت علی (علیه‌السلام)؛ امّتت به او ناسزا می‌گویند، بدرفتاری می‌کنند، او را توبیخ می‌کنند، از حقش محروم می‌سازند و انکارش می‌کنند، به او ظلم می‌نمایند و در آخر او را می‌کشند.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دخترت (حضرت زهرا علیهاالسلام)؛ به او ظلم می‌کنند، او را از حقش محروم می‌سازند، حقش (فدک) را که تو به او می‌دهی، غصب می‌کنند، او را در حالی که حامله است، کتک می‌زنند، بدون اجازه‌اش بر او و حریمش و خانه‌اش وارد می‌شوند سپس شخصی پست و ذلیل به او دست می‌زند. او نمی‌تواند از خود دفاع کند و بر اثر همین ضربه فرزندی که در شکم دارد را سقط می‌کند و از دنیا می‌رود.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: إنا لله و إنا إلیه راجعون. پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: دخترت از برادرت (علی علیه‌السلام) دو پسر دارد؛ یکی‌شان (امام حسن علیه‌السلام) با نیرنگ کشته می‌شود، او را سلب (اختیار) می‌کنند، به او طعنه می‌زنند و این کارهای را امّتت با او می‌کنند.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. إنا لله و إنا إلیه راجعون. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما پسر دیگرش (امام حسین علیه‌السلام)؛ امّتت او را برای جهاد دعوت می‌کنند سپس جلویش را می‌گیرند و او را می‌کشند. فرزندانش و هریک از اهل‌بیتش که همراهش است را نیز می‌کشند. سپس ناموسش را به اسارت می‌گیرند. آن‌گاه از من استعانت می‌جوید، اما من قضایم را در مورد او حتمی کرده‌ام که او و همراهانش به شهادت برسند و کشته شدن او، حجتی باشد برای تمام زمینیان. آن‌گاه اهل آسمان‌ها و اهل زمین‌ها، با بی‌تابی گریه می‌کنند و فرشتگانی که توفیق یاری‌اش را نداشتند نیز گریه می‌کنند...»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

حدیث، طولانی است. در ادامه، ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) را به پیامبر بشارت می‌دهند و جایگاه، مقام و اختیارات امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهم) را نیز به ایشان معرفی می‌کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا مَنَعَ أَبُو بَکْرٍ فَاطِمَةَ ع فَدَکاً وَ أَخْرَجَ وَکِیلَهَا جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى الْمَسْجِدِ وَ أَبُو بَکْرٍ جَالِسٌ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ. فَقَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ ع مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهَا وَ وَکِیلُهَا فِیهِ مُنْذُ سِنِینَ؟» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ فَإِنْ أَتَتْ بِشُهُودٍ عُدُولٍ وَ إِلَّا فَلَا حَقَّ لَهَا فِیهِ. قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تَحْکُمُ فِینَا بِخِلَافِ مَا تَحْکُمُ فِی الْمُسْلِمِینَ.» قَالَ: لَا. قَالَ: «أَخْبِرْنِی لَوْ کَانَ فِی یَدِ الْمُسْلِمِینَ شَیْءٌ فَادَّعَیْتُ أَنَا فِیهِ مِمَّنْ کُنْتَ تَسْأَلُ الْبَیِّنَةَ؟» قَالَ: إِیَّاکَ کُنْتُ أَسْأَلُ. قَالَ: «فَإِذَا کَانَ فِی یَدِی شَیْءٌ فَادَّعَى فِیهِ الْمُسْلِمُونَ تَسْأَلُنِی فِیهِ الْبَیِّنَةَ؟!» قَالَ: فَسَکَتَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ عُمَرُ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ لَسْنَا مِنْ خُصُومَتِکَ فِی شَیْءٍ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَبِی بَکْرٍ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تُقِرُّ بِالْقُرْآنِ؟» قَالَ: بَلَى. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» أَ فِینَا أَوْ فِی غَیْرِنَا نَزَلَتْ؟» قَالَ: فِیکُمْ. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی لَوْ أَنَّ شَاهِدَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَهِدَا عَلَى فَاطِمَةَ ع بِفَاحِشَةٍ مَا کُنْتَ صَانِعاً؟» قَالَ: کُنْتُ أُقِیمُ عَلَیْهَا الْحَدَّ کَمَا أُقِیمُ عَلَى نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ. قَالَ: «کُنْتَ إِذَنْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: وَ لِمَ؟ قَالَ: «لِأَنَّکَ کُنْتَ تَرُدُّ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ تَقْبَلُ شَهَادَةَ غَیْرِهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَهِدَ لَهَا بِالطَّهَارَةِ فَإِذَا رَدَدْتَ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ قَبِلْتَ شَهَادَةَ غَیْرِهِ کُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: فَبَکَى النَّاسُ وَ تَفَرَّقُوا وَ دَمْدَمُوا فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى مَنْزِلِهِ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ مَا رَأَیْتَ عَلِیّاً وَ مَا فَعَلَ بِنَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَرَ لَیُفْسِدَنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَلَیْنَا وَ لَا نَتَهَنَّأُ بِشَیْءٍ مَا دَامَ حَیّاً قَالَ عُمَرُ: مَا لَهُ إِلَّا خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ. فَبَعَثُوا إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ: نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَکَ عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ. قَالَ: احْمِلْنِی عَلَى مَا شِئْتَ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِیٍّ. قَالَ: فَهُوَ قَتْلُ عَلِیٍّ. قَالَ فَصِرْ بِجَنْبِهِ فَإِذَا أَنَا سَلَّمْتُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ. فَبَعَثَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ - وَ هِیَ أُمُّ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ - خَادِمَتَهَا فَقَالَتِ: اذْهَبِی إِلَى فَاطِمَةَ فَأَقْرِئِیهَا السَّلَامَ فَإِذَا دَخَلْتَ مِنَ الْبَابِ فَقُولِی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ فَإِنْ فَهِمَتْهَا وَ إِلَّا فَأَعِیدِیهَا مَرَّةً أُخْرَى. فَجَاءَتْ فَدَخَلَتْ وَ قَالَتْ إِنَّ مَوْلَاتِی تَقُولُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَنْتُمْ ثُمَّ قَرَأَتْ هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ الْآیَةَ فَلَمَّا أَرَادَتْ أَنْ تَخْرُجَ قَرَأْتُهَا فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «أَقْرِئِی مَوْلَاتَکِ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُولِی لَهَا: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَحُولُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» فَوَقَفَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِجَنْبِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُسَلِّمَ لَمْ یُسَلِّمْ وَ قَالَ: یَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُکَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «مَا هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی أَمَرَکَ بِهِ ثُمَّ نَهَاکَ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ؟» قَالَ: أَمَرَنِی بِضَرْبِ عُنُقِکَ وَ إِنَّمَا أَمَرَنِی بَعْدَ التَّسْلِیمِ فَقَالَ: «أَ وَ کُنْتَ فَاعِلًا؟» فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَنْهَنِی لَفَعَلْتُ: قَالَ: فَقَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِ خَالِدٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْحَائِطَ وَ قَالَ لِعُمَرَ: «یَا ابْنَ صُهَاکَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَیُّنَا أَضْعَفُ جُنْداً وَ أَقَلُّ عَدَداً.»»

 علل‌الشرائع، ج۱، ص۱۹۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که ابوبکر فدک را از حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) گرفت و وکیل حضرت را از آن‌جا اخراج کرد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به مسجد رفتند، درحالی‌که ابوبکر نشسته بود و مهاجرین و انصار نیز اطرافش بودند.

حضرت فرمودند: «ای ابوبکر! چرا فدک را از فاطمه (علیهاالسلام) گرفتی؛ حال‌آن‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فدک را به او داده بودند و وکیل فاطمه از سال‌ها پیش آن‌جا بوده.

ابوبکر گفت: فدک، غنیمتی بوده که به مسلمانان تعلق دارد، اما اگر شاهدان عادلی بیاورد که فدک را به او پس می‌دهم و الّا او حقی در این مورد ندارد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «ای ابوبکر! در مورد ما، به‌خلاف روشی که در مورد سایر مسلمانان حکم می‌کنی، حکم می‌نمایی.»

ابوبکر گفت: نه (چنین نیست.)

حضرت فرمودند: «به من بگو! اگر دست مسلمانان مالی باشد و من مدعی شوم برای من است، از چه کسی می‌خواهی که بَیِّنه (دلیل قانع‌کننده‌ای) بیاورد؟»

ابوبکر گفت: معلوم است که از تو می‌خواهم (دلیلی برای ادعایت بیاوری.)

حضرت فرمودند: «حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمانان مدعی شوند که برای آن‌هاست، باز هم از من می‌خواهی که بیّنه بیاورم؟!»

ابوبکر سکوت کرد، اما عُمر گفت: فدک، غنیمتی است که برای مسلمانان است و ما در مورد چیزی با تو دشمنی‌ای نداریم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ابوبکر فرمودند: «ای ابوبکر! قرآن را قبول داری؟»

ابوبکر گفت: بله.

حضرت فرمودند: «درباره این سخن خداوند (عزّوجلّ) برایم بگو:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ «خداوند اراده کرده است که ناپاکی‌ها را فقط از شما اهل‌بیت دور کند و شما را کاملاً (از هر آلودگی‌ای) پاک نماید.» (احزاب:۳۳)

آیا این آیه درباره ما نازل شده است یا غیر ما؟»

ابوبکر گفت: در مورد شما.

حضرت فرمودند: به من بگو! اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) کار زشتی را مرتکب شده، آیا چه می‌کنی؟

ابوبکر گفت: همان‌طور که به زنان مسلمانان حد جاری می‌کنم، بر او نیز حد جاری می‌کردم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «دراین‌صورت تو نزد خداوند جزء کافران خواهی بود.»

گفت: برای چه؟!

حضرت فرمودند: «زیرا تو شهادت خداوند (به پاکیِ او) را رد کرده‌ای و شهادت غیر خدا را پذیرفته‌ای؛ چراکه خداوند (عزّوجلّ در این آیه) به پاکی و طهارت او شهادت داده است، اما تو شهادت خداوند را رد کردی و شهادت غیرخدا را پذیرفتی. تو نزد خداوند از کافران هستی.»

مردم (که شاهد این گفتگو بودند) گریه کردند و بعد پراکنده شدند و (از این سخن ابوبکر) خشمگین شدند.

وقتی ابوبکر به منزلش برگشت، (شخصی را) به‌دنبال عمر فرستاد و (وقتی عمر نزد او رفت) به او گفت: وای بر تو، ای ابن خطّاب! مگر علی را ندیدی که با ما چه کرد؟ به خدا قسم، اگر یک جلسه‌ی این‌چنینِ دیگر (با ما) داشته باشد، به این امر (خلافت ما) آسیب می‌زند و تا وقتی زنده باشد، هیچ آسودگی نخواهیم داشت.

عمر گفت: کسی غیر از خالد بن ولید برای این کار مناسب نیست.

ابوبکر و عمر (شخصی را) به‌دنبال خالدبن‌ولید فرستادند. (وقتی خالد آمد،) ابوبکر به خالد گفت: ما می‌خواهیم وظیفه سنگینی به عهده‌ات بگذاریم.

خالد گفت: هرکاری می‌خواهی بر عهده‌ام بگذار، حتی اگر کشتن علی است.

ابوبکر گفت: کاری که می‌خواهم به تو بسپارم، کشتن علی است. پس نزد علی برو و هروقت من (به‌عنوان علامت) به تو سلام کردم، گردنش را بزن.

اسماء بنت عُمیس ـ که (در آن زمان همسر ابوبکر) و مادرِ محمد بن ابوبکر بود ـ خادمه خود را فرستاد و به او گفت: نزد فاطمه (سلام‌الله‌علیها) برو، سلام مرا به او برسان و وقتی از دربِ (خانه) وارد شدی، (این آیه را) بگو:

«إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ»؛ «بزرگان با یکدیگر مشورت کرده‌اند تا تو را بکشند. پس (از شهر) خارج شو، که من خیرخواه تو هستم.» (قصص:۲۰)

بعد، اگر مقصود (از خواندن این آیه) را متوجه شد، که هیچ و اگر متوجه نشد، دوباره آن را تکرار کن.

آن خادمه آمد و وارد خانه شد و (به حضرت زهرا علیهاالسلام) عرض کرد: بانویم گفت: ای دختر رسول خدا! حالتان چه‌طور است؟ سپس خادمه آن آیه را قرائت کرد. وقتی خواست از خانه خارج شود هم آن را قرائت کرد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او فرمود: سلام مرا به بانویت برسان و به او بگو: به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) میان آن‌ها کاری که قصد انجامش را دارند مانعی ایجاد خواهد کرد، إن شاء الله.

خالد بن ولید (در موقعیتی آمد و) کنار امیرالمؤمنین ایستاد. وقتی ابوبکر (یا عمر) خواست (برای اشاره به قتل حضرت) سلام کند، سلام نکرد (نتوانست سلام کند) و گفت: ای خالد! کاری که به تو دستور داده بودم را انجام نده. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «آن، چه کاری بود که به تو دستور داده بود انجام دهی و بعد، قبل از این‌که سلام کند، تو را از آن باز داشت؟»

خالد گفت: به من دستور داده بود که گردنت را بزنم و به من دستور داده بود: فقط وقتی سلام کردم، این کار را بکن.

حضرت فرمودند: «و تو می‌خواستی این کار را انجام دهی؟»

خالد گفت: «بله، به خدا قسم، اگر مرا نهی نمی‌کرد، انجام می‌دادم.»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برخواستند، گریبان خالد را گرفتند و او را به دیوار کوبیدند. آن‌گاه به عمر فرمودند: «ای پسر صُهاک! به خدا قسم، اگر پیمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من گرفته بود و تعهدی که خداوند از من اخذ کرده بود، در میان نبود، به تو می‌فهماندم که کدام گروه از ما، عِده و عُده کم‌تر و ضعیف‌تری داشت.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:

«لَمَّا اسْتُخْرِجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ مَنْزِلِهِ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ص خَلْفَهُ فَمَا بَقِیَتِ امْرَأَةٌ هَاشِمِیَّةٌ إِلَّا خَرَجَتْ مَعَهَا حَتَّى انْتَهَتْ قَرِیباً مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ لَهُمْ: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً أَبِی ص بِالْحَقِّ إِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَمَا صَالِحٌ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَبِی وَ لَا النَّاقَةُ بِأَکْرَمَ مِنِّی وَ لَا الْفَصِیلُ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ وُلْدِی.» قَالَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: کُنْتُ قَرِیباً مِنْهَا فَرَأَیْتُ وَ اللَّهِ أَسَاسَ حِیطَانِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقَلَّعَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا حَتَّى لَوْ أَرَادَ رَجُلٌ أَنْ یَنْفُذَ مِنْ تَحْتِهَا لَنَفَذَ فَدَنَوْتُ مِنْهَا فَقُلْتُ یَا سَیِّدَتِی وَ مَوْلَاتِی إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ أَبَاکِ رَحْمَةً فَلَا تَکُونِی نَقِمَةً فَرَجَعَتْ وَ رَجَعَتِ الْحِیطَانُ حَتَّى سَطَعَتِ الْغَبَرَةُ مِنْ أَسْفَلِهَا فَدَخَلَتْ فِی خَیَاشِیمِنَا.»

 الإحتجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۸۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را از منزلشان بیرون بردند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز پشت‌سر حضرت امیر بیرون رفتند و هیچ‌یک از زنان بنی‌هاشم نمانده بودند، مگراین‌که همراه حضرت زهرا راه افتادند. رفتند تا نزدیک مزار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسیدند.

حضرت زهرا به آن جماعت فرمودند:

«قسم به خدایی که پدرم محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌حق مبعوث نمود، اگر او را رها نکنید، موهایم را آشکار و پراکنده می‌کنم و پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روی سرم می‌گذارم و با فریاد از خداوند (تبارک‌وتعالی) یاری می‌طلبم. نه حضرت صالح نزد خداوند از پدرم ارجمندتر است و نه آن بچه‌شتر از فرزندانم.»

سلمان فارسی (رضی‌الله‌عنه) گوید:

من نزدیک حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بودم. به خدا قسم، دیدم پایه‌های دیوار مسجد رسول خدا از جا کنده شد، طوری‌که اگر مردی می‌خواست، می‌توانست از زیر آن عبور کند.

سلمان گوید:

من به ایشان عرض کردم: ای سرور من! و ای مولای من! به‌راستی‌که خداوند (تبارک‌وتعالی) پدرتان را به‌عنوان رحمت و مهربانی مبعوث نمود، شما انتقام و عذاب نباشید.

پس حضرت زهرا بازگشتند و دیوار مسجد نیز به جای خود بازگشت؛ آن‌چنان‌که گرد و خاکی از پایه‌های دیوار بلند شد و در بینی‌هایمان فرو رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا أُخْرِجَ بِعَلِیٍّ ع خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَاضِعَةً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِهَا آخِذَةً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا فَقَالَتْ: «مَا لِی وَ مَا لَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ تُرِیدُ أَنْ تُؤْتِمَ ابْنَیَّ وَ تُرْمِلَنِی مِنْ زَوْجِی وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَکُونَ سَیِّئَةٌ لَنَشَرْتُ‏ شَعْرِی‏ وَ لَصَرَخْتُ إِلَى رَبِّی.» فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: مَا تُرِیدُ إِلَى هَذَا؟ ثُمَّ أَخَذَتْ بِیَدِهِ فَانْطَلَقَتْ بِهِ.

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۷

 

مرحوم کلینی از شخصی به‌نام ابوهاشم نقل کرده است:

زمانی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را (از خانه‌شان) بیرون کشیدند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز خارج شدند، درحالی‌که پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بر سرشان قرار داده بودند و دستان دو پسرشان (حسنین علیهماالسلام) را گرفته بودند.

آن‌گاه فرمودند:

«ای ابوبکر! مرا با تو چه کار؟ می‌خواهی دو پسرم را یتیم کنی و مرا بیوه کنی؟

به خدا قسم، اگر کار بدی نبود، موهایم را آشکار و پریشان می‌کردم و با فریاد از پروردگارم یاری می‌جستم.»

مردی از میان جمع گفت:

قصدت از این کار چیست؟

حضرت زهرا دستِ امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) را گرفتند و با ایشان به‌سرعت رفتند.

 

مرحوم کلینی پس از نقل این روایت، بلافاصله این حدیث صحیح را از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده است:

 

...عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا مَاتُوا طُرّاً.»

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خدا قسم، اگر موهایشان را آشکار و پریشان می‌کردند، آن جماعت همگی می‌مردند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

امام صادق (علیه‌السلام) این ماجرا را با کمی اختلاف و با جزئیات بیشتری نقل کرده‌اند که إن‌شاءالله در مطلب بعدی ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین خلاصه‌ای از ماجرای فدک از زبان امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شد. ذکر شد که پس از غصب فدک، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و بالاخره حکم مکتوبی از او گرفتند تا فدک به ایشان بازگردد.

مرحوم شیخ مفید نقل کامل‌تری از این ماجرا دارند که در ادامه، بخش انتهایی آن نقل می‌شود؛ از گفتگوی حضرت زهرا با ابوبکر و مواجهه‌شان با عُمر، تا شهادت و ماجراهای بعدی...

 

أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «...ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَهَا: «ائْتِی أَبَا بَکْرٍ وَحْدَهُ فَإِنَّهُ أَرَقُّ مِنَ الْآخَرِ وَ قُولِی لَهُ ادَّعَیْتَ مَجْلِسَ أَبِی وَ أَنَّکَ خَلِیفَتُهُ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَهُ وَ لَوْ کَانَتْ فَدَکُ لَکَ ثُمَّ اسْتَوْهَبْتُهَا مِنْکَ لَوَجَبَ رَدُّهَا عَلَیَّ فَلَمَّا أَتَتْهُ وَ قَالَتْ لَهُ ذَلِکَ قَالَ: صَدَقْتِ قَالَ فَدَعَا بِکِتَابٍ فَکَتَبَهُ لَهَا بِرَدِّ فَدَکَ. فَقَالَ: فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ‏ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ: یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْکِتَابُ الَّذِی مَعَکَ؟ فَقَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَ لِی أَبُو بَکْرٍ بِرَدِّ فَدَکَ.» فَقَالَ هَلُمِّیهِ إِلَیَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَیْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَا فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ ثُمَّ أَخَذَ الْکِتَابَ فَخَرَقَهُ فَمَضَتْ وَ مَکَثَتْ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً مَرِیضَةً مِمَّا ضَرَبَهَا عُمَرُ ثُمَّ قُبِضَتْ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِیّاً ص فَقَالَتْ: «إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَیْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَیْرِ.» فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَنَا أَضْمَنُ وَصِیَّتَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ.» قَالَتْ: «سَأَلْتُکَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا أَنَا مِتُّ أَلَّا یَشْهَدَانِی وَ لَا یُصَلِّیَا عَلَیَّ.» قَالَ: «فَلَکِ ذَلِکِ.» فَلَمَّا قُبِضَتْ ع دَفَنَهَا لَیْلًا فِی بَیْتِهَا وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یُرِیدُونَ حُضُورَ جِنَازَتِهَا وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ کَذَلِکَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا عَلِیٌّ ع فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ أَخَذْتَ فِی جَهَازِهَا یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا.» قَالا: فَمَا حَمَلَکَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: «هِیَ أَمَرَتْنِی.» فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِی بَیْنَ جَوَانِحِی وَ ذُو الْفَقَارِ فِی یَدِی إِنَّکَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا فَأَنْتَ أَعْلَمُ.» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: اذْهَبْ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا وَ انْصَرَفَ النَّاسُ.»

 الإختصاص، ص۱۸۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«(...پس از آن‌که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نزد معاذ بن جَبَل رفتند و برای بازپس‌گیری فدک از او یاری خواستند و او همراهی نکرد و ایشان از او غضبناک شدند،) به خانه برگشتند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ایشان فرمودند: «نزد ابوبکر برو؛ چراکه او از آن‌دیگری (عُمر) دل‌نازک‌تر است. به او بگو: تو ادعای جانشینی پدرم را کردی و خلیفه و جانشینش شدی. اگر فدک برای تو بوده و من آن را به تو هدیه داده بودم، پس واجب است که آن را به من برگردانی.»

وقتی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و این سخنان را به او گفتند، ابوبکر گفت: درست می‌گویی.

پس کاغذی خواست و نامه‌ای برای ایشان نوشت تا فدک را به ایشان برگردانند. ایشان از نزد ابوبکر خارج شدند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! این نامه‌ای که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابوبکر برایم نوشته است، برای بازپس‌گیری فدک.»

عمر گفت: آن را به من بده. حضرت زهرا نامه را به او ندادند. پس با پایش به سینه ایشان کوبید، درحالی‌که ایشان پسری را حامله بودند به‌نام «مُحَسِّن». محسن (بلافاصله) سقط شد. سپس به ایشان سیلی زد.

(امام صادق فرمودند:) انگار گوشواره‌ای را که در گوششان بود را می‌بینم که شکست.

سپس نامه را از ایشان گرفت و پاره کرد.

گذشت. (مادرمان) هفتاد و پنج روز بر اثر ضربه‌های عمر بیمار بودند و بعد از دنیا رفتند.

وقتی مرگشان فرا رسید، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خواستند و فرمودند: «(وصیتی دارم که) یا به من ضمانت بده (که به وصیتم را عمل می‌کنی) یا به پسر زبیر وصیت می‌کنم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «من به تو ضمانت می‌دهم که وصیتت را عملی سازم، ای دختر محمد!»

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمودند: «از تو می‌خواهم که – به حق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) – هرگاه من مُردم، آن دو نفر (ابوبکر و عمر) بر جنازه‌ام حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند.»

امیرالمؤمنین فرمودند: «اختیار با توست.»

وقتی که از دنیا رفتند، امیرالمؤمنین ایشان را شبانه در منزلشان دفن کردند.

وقتی صبح شد و اهل مدینه خواستند کنار جنازه ایشان حاضر شوند و ابوبکر و عمر نیز این درخواست را داشتند، امیرالمؤمنین نزد آن‌ها رفت.

آن دو نفر به امیرالمؤمنین گفتند: با دختر محمد چه کردی؟ آیا تجهیزش (غسل و کفن کردنش) را آغاز کرده‌ای، ای ابوالحسن؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «به خدا قسم، او را دفن کرده‌ام.»

آن‌دو گفتند: چه چیزی تو را مجبور کرد که او را دفن کنی، بدون این‌که ما را از مرگش باخبر سازی؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «خودش به من دستور داده بود.»

عُمر گفت: به خدا قسم، قصد دارم قبرش را بشکافم و بر او نماز خوانم.

امیرالمؤمنین فرمودند: «بدان که به خدا قسم، تا زمانی که قلبم در بدنم است، ذوالفقار در دستم، تو نمی‌توانی قبرش را بشکافی. حال خود دانی!»

ابوبکر (به عمر) گفت: برو. او نسبت به همسرش بیش از ما حق دارد.

آن‌گاه مردم نیز پراکنده شدند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع عَلَى الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ: «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ؟» فَقَالَ لَه:ُ وَ مَا ذَاکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا فَتَحَ عَلَى نَبِیِّهِ ص فَدَکاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ ص «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِیلُ ع رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَکاً إِلَى فَاطِمَةَ ع فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا: «یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکِ فَدَکاً» فَقَالَتْ: «قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ» فَلَمْ یَزَلْ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا حَیَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُکَلَاءَهَا فَأَتَتْهُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ یَرُدَّهَا عَلَیْهَا فَقَالَ لَهَا ائْتِینِی بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ یَشْهَدُ لَکِ بِذَلِکِ فَجَاءَتْ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أُمِّ أَیْمَنَ فَشَهِدَا لَهَا فَکَتَبَ لَهَا بِتَرْکِ التَّعَرُّضِ فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا مَعَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ قَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَهُ لِیَ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ» قَالَ: أَرِینِیهِ. فَأَبَتْ فَانْتَزَعَهُ مِنْ یَدِهَا وَ نَظَرَ فِیهِ ثُمَّ تَفَلَ فِیهِ وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ فَقَالَ لَهَا هَذَا لَمْ یُوجِفْ عَلَیْهِ أَبُوکِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَضَعِی الْحِبَالَ فِی رِقَابِنَا.» فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِیُّ: یَا أَبَا الْحَسَنِ حُدَّهَا لِی. فَقَالَ: «حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِیشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِیفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ» فَقَالَ لَهُ: کُلُّ هَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا کُلُّهُ إِنَّ هَذَا کُلَّهُ مِمَّا لَمْ یُوجِفْ عَلَى أَهْلِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَیْلٍ وَ لَا رِکَابٍ» فَقَالَ: کَثِیرٌ وَ أَنْظُرُ فِیهِ.

 الکافی، ج۱، ص۵۴۳

 تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۹

 

از علی بن أسباط نقل شده است:

وقتی امام موسی کاظم (علیه‌السلام) بر مهدی عباسی[1] وارد شدند، دیدند که او در حال بازپس دادنِ اموال به‌زورگرفته‌شده است.

پس به او فرمودند:

«ای امیر مؤمنان![2] پس چرا مالی که از ما به زور گرفته شده است، به ما برنمی‌گردد؟»

خلیفه گفت:

کدام مال، ای ابوالحسن؟

حضرت فرمودند:

«زمانی که خداوند (تبارک‌وتعالی)، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در فدک و مناطق اطرافش بدون لشکرکشی به پیروزی رساند،[3] این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود که:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؛ «حقِ نزدیکانت را بده» (إسراء:۲۶)

رسول خدا متوجه نشدند که منظور چه کسانی هستند، به‌همین‌خاطر برای دانستن آن، به جبرئیل (علیه‌السلام) مراجعه فرمودند. جبرئیل نیز به پروردگارش مراجعه کرد.

خداوند بر ایشان وحی فرمود که «فدک را به فاطمه (سلام‌الله‌علیهما) بده.»

پس رسول خدا حضرت زهرا را خواستند و به ایشان فرمودند: «خداوند به من دستور داده است که فدک را به تو بدهم.»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! (این هدیه را) از خداوند و رسول خدا می‌پذیرم.»

از آن پس، تا وقتی که رسول خدا زنده بودند، وکلا (نمایندگانِ) حضرت زهرا در فدک حاضر بودند. اما زمانی که ابوبکر حاکم شد، وکلای ایشان را از فدک اخراج کرد.

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و از او خواستند که فدک را به ایشان برگرداند.

ابوبکر گفت: یک نفر را – چه سیاه باشد و چه سرخ – بیاور که شهادت دهد که فدک از آنِ توست.

حضرت زهرا، امیرالمؤمنین و اُم‌أیمَن[4] را آوردند و آن‌دو نفر به نفع ایشان شهادت دادند. ابوبکر نیز دستوری را برای توقّفِ تعرّض به فدک، مکتوب کرد. حضرت زهرا از نزد ابوبکر رفتند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! چیزی که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابن ابی‌قُحافه (ابوبکر) برایم نوشته است.»

عمر گفت: آن را به من نشان بده.

حضرت زهرا نامه را به او ندادند. آن را از دستان ایشان ربود و نگاه کرد. سپس آب دهان روی آن انداخت و نوشته‌هایش را پاک کرد و پاره‌اش کرد.

آن‌گاه به ایشان گفت: پدرت فدک را با لشکرکشی نگرفته است که تو بخواهی ریسمان به گردن ما بیاندازی (و ما را محکوم کنی!)»

مهدی عباسی به امام کاظم (علیه‌السلام) گفت:

ای ابوالحسن! محدوده فدک را برایم بگو.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«یک مرزِ آن؛ کوه احد[5] است، یک مرزش: عَریش مصر[6] است، یک مرزش ساحل دریا[7] است و یک مرزش نیز دومة‌الجَندَل[8]

خلیفه به حضرت گفت:

همه این سرزمین‌ها؟!

حضرت فرمودند:

«بله، ای امیر مؤمنان! همه‌اش. همه این‌ها از سرزمین‌هایی است رسول خدا به آن‌ها لشگرکشی نکرده است.»

خلیفه گفت:

این خیلی زیاد است، درباره‌اش فکر می‌کنم.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] مهدی عباسی؛ فرزند منصور دوانیقی و پدر هارون الرشید، سومین خلیفه بنی‌عباس بوده است و بین سال‌های ۱۵۸ تا ۱۶۹ حکومت می‌کرده است.

[2] همان‌طور که در مطالب پیشین بیان شد، این لقب، مختصِ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیهماالسلام) است، اما اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بنا به شرایط تقیه، خطاب به سلاطین زمانه‌شان از این لقب استفاده می‌کردند.

[3] فدک، دهکده‌ای حاصل‌خیز در نزدیکیِ خیبر و در ۱۶۰کیلومتری مدینه بوده است که در سال هفتم هجری با مصالحه‌ی یهودیان، به ملکیت پیامبر در آمد.

[4] اُم أیمَن، کنیزی اهل حبشه آزادشده‌ی پیامبر بوده است. وی از نخستین زنانی بود که اسلام آورد و بعدها به همسریِ زید بن حارثة که او نیز آزادشده‌ی پیامبر و فرزندخوانده ایشان بود، در آمد. حاصل ازدواج آن‌دو، اسامة بن زید؛ فرمانده جوان انتخابیِ پیامبر برای مقابله با لشکر روم، بود.

[5] احد، کوهی است در شمال شهر مدینه.

[6] عَریش، شهری است در شمال مصر.

[7] ظاهراً مقصود، ساحلِ دریای سرخ است.

[8] دومةالجَندَل، شهری است در شمال عربستان.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإختصاص» جزئیات دردناک‌تری از این حادثه را نقل کرده است که در مطلب بعدی، إن‌شاءالله، بخش انتهایی آن نقل خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ:

«لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع دَفَنَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ لِی فِی التَّأَسِّی بِسُنَّتِکَ فِی فُرْقَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی بَلَى وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهَ وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ یَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ إِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَانُ.»»

 الکافی، ج۱، ص۴۵۸

 

از امام حسین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ایشان را مخفیانه دفن کرد و محل قبر ایشان را پوشانید. آن‌گاه رو به قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کرد و فرمود:

«سلام بر تو ای رسول خدا! از طرف من، و سلام بر تو از طرف دخترتان و کسی که زائر شماست و کسی که شب را در دل خاک و داخل بُقعه (قطعه‌زمینِ) شما سپری می‌کند و کسی که خداوند برای او چنین خواست که سریع به شما ملحق شود.

ای رسول خدا! صبرم در فراق دختر وفادارت، کم شده است و قدرتم از دوری سرور زنان همه عوالم، از بین رفته است، جزاین‌که تنها دلداری برای من این است که در فراق تو از سنّتت پیروی کنم.

این من بودم که برای سرت در داخل قبرت بالش درست کردم و جان تو از میان گلو و سینه‌ی من عبور کرد.

بله، در کتاب خدا بهترین دلداری برای من این است که: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»؛ «ما از آنِ خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم» (بقره:۱۵۶)

آن امانت بازگردانده شد و آن گِرُو گذاشته‌شده پس داده شد و زهرا (سلام‌الله‌علیها) از دستم ربوده شد.

ای رسول خدا! (بدون فاطمه) چه‌قدر آسمان و زمین زشت‌اند. غمم همیشگی است و شب‌هایم به بی‌خوابی می‌گذرد.

غمی است که قلبم را ترک نمی‌کند، مگراین‌که خداوند برای من نیز همان سرایی را بخواهد که تو در آن اقامت داری.

اندوهی است که دل را خون می‌کند و غمی است شورانگیز. چه زود میان ما جدایی افتاد. این شکایت را نزد خدا می‌برم.

به‌زودی دخترت به تو گزارش خواهد داد که اُمّتت با یک‌دیگر هم‌دست شدند تا او را پای‌مال و خوار کنند.

پس، با اصرار از او سؤال کن و از بخواه که از حالش اطلاع دهد.

چه‌بسیار داغ‌دل‌هایی که در سینه‌اش موج می‌زدند، اما (در دنیا) فرصت بیانشان را نیافت و (به شما) خواهد گفت.

خداوند قضاوت خواهد کرد؛ چراکه «هُوَ خَیرُ الحاکمین»؛ «او بهترین قضاوت‌کنندگان است.» (أعراف:۸۷)

(سلام من به تو) سلامِ وداع‌کننده‌ای است که نه خوابش گرفته و نه خسته شده است.

پس اگر باز گردم، به‌خاطر دل‌زدگی (از بودن کنار شما) نیست، و اگر بمانم، به‌خاطر بدگمانی به وعده خداوند به صبرکنندگان نیست. چه نیکوست! صبر، خوش‌یُمن‌تر و زیباتر است.

اگر چیرگیِ متجاوزانِ زورگو نبود، مانند کسی که به کاری وادار و ملزم شده است، (کنارتان) اقامت می‌کردم و مانند مادر فرزندازدست‌داده‌ای برای این مصیبت بزرگ بلندبلند گریه می‌کردم.

دخترت در برابر دیدگان خدا مخفیانه دفن شد، درحالی‌که حقش پای‌مال شد و از ارثش محروم شد، با این‌که از آن عهد (میان تو و مسلمانان) چندی نگذشته بود و یادت هنوز کهنه نشده بود.

ای رسول خدا! من نزد خداوند شکایت خواهم برد. ای رسول خدا! بهترین صبر، صبر بر مصیبت توست.

درود خداوند بر تو باد، و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

خداوند در توبیخ مهاجران و انصاری که از معرکه جنگ احد گریختند، می‌فرماید:

«وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِکُمْ» (آل‌عمران:۱۴۴)؛

«محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ (و اسلام را رها کرده، به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)» (ترجمه آیت‌الله مکارم‌شیرازی)

 

جالب است بدانید که این پیش‌بینی پس از رحلت رسول گرامی اسلام محقق شد...

 

...عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.»

 الإختصاص، ص۶

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«مردم، بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مرتد شدند، جز سه نفر: «مقداد بن اسود»، «ابوذر غِفاری» و «سلمان فارسی». بعداً مردم (راه حق را) شناختند و (به اهل‌بیت) ملحق شدند.»

 

حال ممکن است سؤال شود پس چهارمین یار بزرگ پیامبر و امیرالمؤمنین؛ «عمار» چه؟

به روایت زیر توجه کنید...

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«إِنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ. إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالُوا: لَا وَ اللَّهِ لَا نُعْطِی أَحَداً طَاعَةً بَعْدَکَ أَبَداً. قَالَ: «وَ لِمَ؟» قَالُوا: إِنَّا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِیکَ یَوْمَ غَدِیرِ [خُمٍ]. قَالَ: «وَ تَفْعَلُونَ؟» قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَأْتُونِی غَداً مُحَلِّقِینَ» قَالَ: فَمَا أَتَاهُ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ قَالَ وَ جَاءَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ بَعْدَ الظُّهْرِ فَضَرَبَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: «مَا لَکَ أَنْ تَسْتَیْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ؟ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُمْ أَنْتُمْ لَمْ تُطِیعُونِی فِی حَلْقِ الرَّأْسِ فَکَیْفَ تُطِیعُونِّی فِی قِتَالِ جِبَالِ الْحَدِیدِ؟ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُمْ.»»

 الإختصاص، ص۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی از دنیا رفتند، مردم به دین پیشینیانشان که کافر بودند، برگشتند (مرتد شدند)، جز سه نفر: سلمان، مقداد و ابوذر غِفاری.

وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا رفتند، چهل مرد نزد علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) آمدند و گفتند: نه، به خدا قسم، ما بعد هرگز از کسی اطاعت نخواهیم کرد.

حضرت فرمودند: «چرا؟»

گفتند: ما آن‌چه را که رسول خدا در روز غدیر (خم) به تو گفت را شنیدیم.

حضرت فرمودند: «(به دستور پیامبر) عمل می‌کنید؟»

گفتند: بله.

حضرت فرمودند: «پس، فردا سرتراشیده نزد من آیید.»

جز آن سه نفر، کسی نزد امیرالمؤمنین نیامد. عمار بن یاسر، بعد از ظهر نزد ایشان آمد.

حضرت دستشان را به سینه عمار زدند و به او فرمودند: «چه شد که از خواب غفلت بیدار شدی؟»

(بعد، به آن افراد فرمودند:) بازگردید که من نیازی به شما ندارم. شما در تراشیدنِ سر از من اطاعت نمی‌کنید، پس چگونه (ادعا می‌کنید) در مبارزه با کوه‌های آهنین از من اطاعت خواهید کرد؟! بازگردید که من به شما نیازی ندارم.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ

در این روایات، مقصود از ارتداد، بازگشت از اسلام ظاهری نیست؛ چنان‌چه مردم در آن زمان همچنان مسلمان بودند و به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر شهادت می‌دادند.

بلکه مقصود، بازگشت از اسلام راستین و طریق حقی است که با امیرالمؤمنین و سایر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ادامه می‌یافت؛ که اگر چنین نبود، باید نام امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین (صلوات‌الله‌علیهم) نیز در کنار نام آن سه نفر، از مردمان مرتد استثناء می‌شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جهان اسلام شاهد حوادث سهمناک و تلخی بود. شاید هنوز، پس از گذشت قرن‌ها، برای بسیاری از ما، بخش‌هایی از این حوادث گنگ و مبهم باشند.

سُلیم بن قیس هلالی، از قدیمی‌ترین راویان شیعه، در کتاب رواییِ خود (که امروزه به «اسرار آل محمد» مشهور است) گوشه‌هایی از این حوادث را تشریح کرده است.

او در روایتی مفصل، ماجراهای پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را با جزئیات کامل، شخصاً از جناب سلمان فارسی پرسیده است و در کتابش ذکر کرده است؛

ماجراهای مربوط به «بیعت مردم با ابوبکر»، «اتمام حجت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با مردم»، «حمله به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و شهادت ایشان»، «بیعت اجباری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)» و «گفتگوهای پس از بیعت».

به‌جهت طولانی بودن این روایت، متن آن را در وبلاگ قرار نمی‌دهم، اما آن را (به‌همراه ترجمه مرحوم اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی) در قالب یک فایل پی‌دی‌اف تنظیم کرده‌ام که تقدیم می‌گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«لَمَّا بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِبَرَاءَةَ مَعَ عَلِیٍّ ع بَعَثَ مَعَهُ أُنَاساً وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَیْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَیْسَ مِنَّا.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حکم برائت از مشرکین را توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (به مکه) فرستادند، گروهی را نیز با ایشان همراه کردند.

(آن‌گاه) رسول خدا (به آن‌ها) فرمودند:

«هرکس بدون این‌که جراحتِ سنگینی بردارد، اسیر شود، از ما نیست.»»

 

 

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:

«مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَیْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَا یُفْدَى مِنْ بَیْتِ الْمَالِ وَ لَکِنْ یُفْدَى مِنْ مَالِهِ إِنْ أَحَبَّ أَهْلُهُ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«هرکس بدون این‌که جراحتِ سنگینی بردارد، اسیر شود، برای آزاد کردنش نباید از بیت‌المال هزینه کرد، بلکه اگر خانواده‌اش دوست داشتند، باید از اموال خودش هزینه شود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۰۲:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَرَادَ أَنْ یَبْعَثَ سَرِیَّةً دَعَاهُمْ فَأَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ سِیرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَقْتُلُوا شَیْخاً فَانِیاً وَ لَا صَبِیّاً وَ لَا امْرَأَةً وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَیْهَا وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَى الْمُسْلِمِینَ أَوْ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ‏ فَإِنْ تَبِعَکُمْ فَأَخُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ إِنْ أَبَى فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۲۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هرگاه می‌خواستند گروهی را برای جنگ بفرستند، آن‌ها را فرا می‌خواندند، مقابل خود می‌نشاندند و می‌فرمودند:

«با نام خدا، با کمک خدا، در راه خدا و بر اساس سیره و روش رسول خدا حرکت کنید.

از حدود تجاوز نکنید.

آزار و شکنجه نکنید.

پیمان‌شکنی نکنید.

پیران فرتوت و کودکان و زنان را نکشید.

درختی را قطع نکنید مگراین‌که چاره‌ای نداشته باشید.

اگر یکی از مسلمانان – چه از افراد سطح پایین باشد و چه از برترین افراد – به یکی از مشرکین نظر داشت (که در امان باشد)، آن مشرک در امان است، تاوقتی‌که کلام خداوند را بشنود؛ آن‌وقت اگر تبعیت کرد، که برادر دینی‌تان خواهد بود و اگر نپذیرفت، او را به مکانی امن برسانید و از خدا بخواهید او را یاری رساند.»»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

آیا رفتاری که بسیاری مدعیان سنت در جنگ‌ها از خود بروز می‌دهند، با سنت نبوی مناسبتی دارد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

یکی از گوشه‌های مغفولِ تاریخ اسلام، سفر مهم و سرنوشت‌سازِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به یمن، برای فرمانروایی بر آن منطقه است.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از آن‌که افرادی را به یمن فرستادند که موفق نبودند، امیرالمؤمنین را برای نزدیک یک سال به میان یمنی‌های تازه‌مسلمان فرستادند.

پیامبر هنگام فرستادن امیرالمؤمنین توصیه مهمی به ایشان کردند و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) میوه‌ی عمل ایشان به این توصیه را سال‌ها بعد چیدند. (در پانوشت به آثار این سفر اشاره می‌گردد.)

 

...عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ:

«بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْیَمَنِ وَ قَالَ لِی: «یَا عَلِیُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِیُّ.»»

 الکافی، ج‏۵، ص۲۸

 

از امام صادق از امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مرا به یمن فرستادند و به من فرمودند:

«ای علی! هیچ‌کس را نکش مگراین‌که او را (به اسلام) دعوت کرده باشی.

به خدا قسم، قطعاً چنین است که اگر خداوند یک نفر را با دستان تو هدایت کند، برای تو بهتر است از (داشتنِ) هرآن‌چه که خورشید بر آن طلوع می‌کند و غروب می‌نماید

و ولایتش نیز از آنِ تو خواهد بود.»»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چنان در این سفر موفق عمل کردند و چنان بذر محبت خود را در دل مردم یمن کاشتند که سال‌ها بعد همین یمنی‌ها دور ایشان جمع شدند و ایشان را به خلافت رساندند و در حکومت یاری کردند.

مالک اشتر، کمیل بن زیاد و بسیاری از اصحاب بزرگ امیرالمؤمنین یمنی بوده‌اند. علوی‌های ساکن کوفه عمدةً یمنی بوده‌اند. کوفه تا چندین قرن پایگاه شیعه بوده است.

یاران ائمه بعدی، عمدةً یمنی بوده‌اند. کوفه مرکز فقه و حدیث شیعه بوده است. قم، که امروز پایگاه فقه شیعه است، توسط عشری‌های کوفیِ یمنی‌الاصل شیعه شدند و تحدیث و فقاهت توسط مهاجران کوفی به قم وارد شد.

هنوز یمن پایگاه محبین اهل‌بیت است و هنگام ظهور امام زمان (عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) بخش مهمی از یاران حضرت یمنی خواهند بود.

همه این‌ها، از ثمراتِ عملِ امیرالمؤمنین به توصیه پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) و تلاش ایشان برای هدایت انسان‌هاست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏

«کَتَبَ اللَّهُ الْجِهَادَ عَلَى الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ فَجِهَادُ الرَّجُلِ‏ بَذْلُ‏ مَالِهِ‏ وَ نَفْسِهِ‏ حَتَّى یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ أَنْ تَصْبِرَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ أَذَى زَوْجِهَا وَ غَیْرَتِهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۹

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است: 

«خداوند «جهاد» را (هم) برای مردان و (هم) برای زنان واجب نموده است؛

جهاد مرد؛ این است که مال و جانش را ارزانی دارد تا در راه خدا کشته شود

و جهاد زن؛ این است که بر «اذیت»های شوهرش و «غیرتِ» او صبر کند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ

ساخت مرد و روحیات او، متناسب با وظایفی است که در دنیا به عهده دارد.

خداوند در قرآن، وظیفه مردان در قبال زنان را چنین بیان فرموده است: «الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ» (نساء:۳۴)

- او برای «تأمین نیازهای خانواده‌اش»، بیرون منزل مشغول کارهای سخت و سروکله زدن با دیگران است و طبیعةً باید «جسمی ستبر» و «روحیه‌ای مستحکم» داشته باشد.

- از طرفی برای «حفظ سلامتِ خانواده‌اش» در برابر آسیب‌هایی که آن‌ها را تهدید می‌کند، باید متّصف به «صفت غیرت» باشد.

بنابراین مردان، بالقوه در معرض این آسیب هست که نتواند برخوردشان را با همسرشان کنترل کنند و رفتار معتدلی با آن‌ها داشته باشند.

به‌همین‌خاطر است که زنان به‌طور معمول، در معرض چنین آزارهایی هستند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) صبر بر این آزارها و نیز صبر بر ابراز غیرت مردان را «جهاد زنان» اعلام فرموده‌اند؛

جهادی که هم «واجب» است و هم «پاداش فوق‌العاده‌ای» در پی دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَزِیدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ: «أَ مَا تُرِیدُ مَا وَعَدْتُکَ؟» قُلْتُ: بَلَى. یَعْنِی الذَّهَابَ إِلَى قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ فَرَکِبَ وَ رَکِبَ إِسْمَاعِیلُ وَ رَکِبْتُ مَعَهُمَا حَتَّى إِذَا جَازَ الثُّوَیَّةَ وَ کَانَ بَیْنَ الْحِیرَةِ وَ النَّجَفِ عِنْدَ ذَکَوَاتٍ بِیضٍ نَزَلَ وَ نَزَلَ إِسْمَاعِیلُ وَ نَزَلْتُ مَعَهُمَا فَصَلَّى وَ صَلَّى إِسْمَاعِیلُ وَ صَلَّیْتُ فَقَالَ لِإِسْمَاعِیلَ: «قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى جَدِّکَ الْحُسَیْنِ ع.» فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الْحُسَیْنُ بِکَرْبَلَاءَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ لَکِنْ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى الشَّامِ سَرَقَهُ مَوْلًى لَنَا فَدَفَنَهُ بِجَنْبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۱

 

از یزید بن عمر بن طلحه نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) زمانی که در «حیره»[1] بودند، به من فرمودند:

«آیا می‌خواهی آن‌چه به تو وعده داده بودم را انجام دهم؟»

عرض کردم:

بله. حضرت به من وعده داده بودند که مرا به مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ببرند.[2]

پس حضرت سوار بر مرکب شدند، فرزندشان اسماعیل هم سوار شدند و من نیز با آن‌ها همراه شدم (و راه افتادیم) تا از «ثُوَیّه» عبور کردیم و در میان حیره و نجف، کنار سنگ‌های سفیدرنگ[3] رسیدیم.

حضرت پیاده شدند، اسماعیل هم پیاده شد و من نیز با آن‌ها پیاده شدم. حضرت نماز خواندند، اسماعیل هم نماز خواند و من نیز نماز خواندم.

بعد به اسماعیل فرمودند:

«بلند شو و به جدّت امام حسین‌(علیه‌السلام) سلام بده.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، مگر امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا نیستند؟

حضرت فرمودند:

«بله، اما وقتی سر مبارکش را به شام می‌بردند، یکی از یاران ما آن را ربود و کنار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دفن کرد.»

 

 

 

...عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَرَّ بِظَهْرِ الْکُوفَةِ فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلِیلًا فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَارَ قَلِیلًا فَنَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مَوْضِعُ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ الْمَوْضِعَیْنِ اللَّذَیْنِ صَلَّیْتَ فِیهِمَا؟ قَالَ: «مَوْضِعُ رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع وَ مَوْضِعُ مَنْزِلِ الْقَائِمِ ع.»

 الکافی، ج‏۴، ص۵۷۲

 

ابان بن تَغلِب گوید:

همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم. حضرت از پشت کوفه عبور می‌کردند. پیاده شدند و دو رکعت نماز خواندند. سپس کمی جلوتر رفتند و دو رکعت نماز دیگر خواندند.

سپس (سوار مرکب شدند و) کمی دیگر حرکت کردند، بعد پیاده شدند دو رکعت دیگر خواندند.

سپس فرمودند:

«این‌جا مزار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.»

عرض کردم:

فدایتان شوم، پس آن دو مکان قبلی که در آن‌ها نماز خواندید، چه بودند؟

حضرت فرمودند:

«محل (دفنِ) سرم مبارک امام حسین (علیه‌السلام) و منزل‌گاهِ حضرت قائم (عجل‌الله‌فرجه).[4]»

پاورقیــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] «حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتداییِ حکومت بنی‌عباس، آن‌جا ساکن بوده‌اند.

[2] مزار امیرالمؤمنین برای جلوگیری از تعرّض احتمالی خوارج و بنی‌امیه، تا ده‌ها سال مانند مزار همسرشان پنهان بود. امام صادق (علیه‌السلام) پس سقوط بنی‌امیه، در زمانی که با دستور سفّاح، اولین خلیفه بنی‌عباس، به اطراف کوفه منتقل شده بودند، مزار شریفِ ایشان را به شیعیان نشان دادند.

[3] گویا منظور همان زمینی است که سنگ‌های زینتی معروف به «دُرّ نجف» را از آن‌جا استخراج می‌کنند.

[4] گویا منظور همان مکانی است که در غرب قبرستان «وادی السلام» واقع است و امروزه به «مقام صاحب الزمان» مشهور است. از این حدیث چنین برمی‌آید که سر مبارک سیدالشهداء (علیه‌السلام) در فاصله اندکی از این مکان و در وادی‌السلام واقع است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۰
ابوالفضل رهبر