دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دین» ثبت شده است

 

…عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیاد خندیدن، آبرو را می‌برد.»

 

 

 

…عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ ثَعْلَبَةَ رَفَعُوهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِی جَعْفَرٍ أَوْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: «کَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَمُجُّ الْإِیمَانَ مَجّاً.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۵

 

از امام باقر یا امام صادق یا هردوشان (علیهماالسلام) نقل شده است:

«زیاد شوخی کردن، آبرو را می‌برد و زیاد خندیدن، ایمان را به‌شدت (از انسان) دور می‌کند.»

 

 

 

…عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تُمِیتُ الْقَلْبَ.» وَ قَالَ: «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَمِیثُ الدِّینَ کَمَا یَمِیثُ الْمَاءُ الْمِلْحَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زیاد خندیدن، قلب را می‌میراند.»

همچنین فرمودند:

«زیاد خندیدن، دین را ذوب می‌کند؛ چنان‌که آب، نمک را ذوب می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۳ ، ۰۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ: رَأَیْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَیْتِ الْحَطَبِ وَ هُوَ یُنَاجِی وَ لَسْتُ أَرَى أَحَداً فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی لِمَنْ تُنَاجِی؟ فَقَالَ: «هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِیُّ أَتَانِی یَسْأَلُنِی وَ یَشْکُو إِلَیَّ.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ کَلَامَهُ. فَقَالَ لِی: «إِنَّکِ إِنْ سَمِعْتِ بِهِ حُمِمْتِ سَنَةً.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ. فَقَالَ لِیَ: «اسْمَعِی!» فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِیرِ وَ رَکِبَتْنِیَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً.

 الکافی، ج۱، ص۳۹۵

 

از محمد بن جَحرش نقل شده است:

حکیمه، دختر امام کاظم (علیه‌السلام) برایم روایت کرد:

من [برادرم] امام رضا (علیه‌السلام) را دیدم که کنار درِ انبار هیزم ایستاده بودند و درگوشی صحبت می‌کردند، اما هیچ‌کس را آن‌جا ندیدم. عرض کردم:

آقای من! با چه کسی نجوا می‌کنید؟

حضرت فرمودند:

«این، "عامر زهرائی" است. آمده است از من پرسش کند و شکایتش را نزد من آورده است.

عرض کردم:

آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.

به من فرمودند:

«اگر صدایش را بشنوی، یک سال تب خواهی کرد.»

عرض کردم:

آقای من! من دوست دارم صدایش را بشنوم.

امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«بشنو!»

من صدایی شبیه صدای سوت ممتد شنیدم و دچار تب شدم و تا یک سال تب داشتم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ: أَتَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِی بَعْضِ مَا أَتَیْتُهُ فَجَعَلَ یَقُولُ: «لَا تَعْجَلْ» حَتَّى حَمِیَتِ الشَّمْسُ عَلَیَّ وَ جَعَلْتُ أَتَتَبَّعُ الْأَفْیَاءَ فَمَا لَبِثَ أَنْ خَرَجَ عَلَیَّ قَوْمٌ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ عَلَیْهِمُ الْبُتُوتُ قَدِ انْتَهَکَتْهُمُ الْعِبَادَةُ قَالَ: فَوَ اللَّهِ لَأَنْسَانِی مَا کُنْتُ فِیهِ مِنْ حُسْنِ هَیْئَةِ الْقَوْمِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ قَالَ لِی: «أَرَانِی قَدْ شَقَقْتُ عَلَیْکَ؟» قُلْتُ: أَجَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَنْسَانِی مَا کُنْتُ فِیهِ قَوْمٌ مَرُّوا بِی لَمْ أَرَ قَوْماً أَحْسَنَ هَیْئَةً مِنْهُمْ فِی زِیِّ رَجُلٍ وَاحِدٍ کَأَنَّ أَلْوَانَهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ قَدِ انْتَهَکَتْهُمُ الْعِبَادَةُ. فَقَالَ: «یَا سَعْدُ رَأَیْتَهُمْ؟» قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «أُولَئِکَ إِخْوَانُکَ مِنَ الْجِنِّ.» قَالَ: فَقُلْتُ: یَأْتُونَکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ یَأْتُونَّا یَسْأَلُونَّا عَنْ مَعَالِمِ دِینِهِمْ وَ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۹۴

 

از سعد اِسکاف نقل شده است:

در یکی از مراجعاتی که به امام باقر (علیه‌السلام) داشتم، حضرت فرمودند:

«[برای این‌که داخل بیایی،] عجله نکن.»

[من بیرون منزل ایشان ماندم] تا زمانی که خورشید به‌شدت بر من می‌تابید و من [برای فرار از گرما] سایه‌ها را دنبال می‌کردم. چیزی نگذشت که گروهی [از منزل حضرت] خارج شدند که [رنگشان] شبیه ملخ‌های زردرنگ بودند و جامه‌هایی ضخیم بر دوش داشتند و عبادت، آن‌ها را دچار سستی و ضعف کرده بود. به خدا قسم، از زیباییِ ظاهر این گروه، وضعیت بدی که در آن بودم را فراموش کردم.

وقتی [آن‌ها خارج شدند و من] نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفتم، حضرت به من فرمودند:

«به‌نظرم تو را به مشقت انداختم.»

عرض کردم:

بله، ولی به خدا قسم، گروهی که از کنارم عبور کردند، موجب شدند وضعیتی که در آن بودم را فراموش کنم. من هرگز گروهی در لباس یک مرد را خوش‌سیماتر از آن‌ها ندیده بودم. رنگشان مانند ملخ‌های زردرنگ بود و عبادت آن‌ها را دچار ضعف و سستی کرده بود.

حضرت فرمودند:

«ای سعد! آن‌ها را دیدی؟»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«آن‌ها برادران تو از طایفه جن بودند.»

عرض کردم:

نزد شما آمده بودند؟

حضرت فرمودند:

«بله، آن‌ها نزد ما می‌آیند و پیرامون معارف دینشان و از حلال و حرامشان از ما سؤال می‌کنند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۳ ، ۱۳:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ خَلْقِ حَوَّاءَ وَ قِیلَ لَهُ إِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا یَقُولُونَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ اَلْأَیْسَرِ اَلْأَقْصَى فَقَالَ: «سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً أَ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ اَلْقُدْرَةِ مَا یَخْلُقُ لآِدَمَ زَوْجَةً مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ وَ یَجْعَلُ لِلْمُتَکَلِّمِ مِنْ أَهْلِ اَلتَّشْنِیعِ سَبِیلاً إِلَى اَلْکَلاَمِ أَنْ یَقُولَ: إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً إِذَا کَانَتْ مِنْ ضِلْعِهِ مَا لِهَؤُلاَءِ حَکَمَ اَللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ.» ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ طِینٍ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَسَجَدُوا لَهُ أَلْقَى عَلَیْهِ اَلسُّبَاتَ ثُمَّ اِبْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ فَجَعَلَهَا فِی مَوْضِعِ اَلنُّقْرَةِ اَلَّتِی بَیْنَ وَرِکَیْهِ وَ ذَلِکَ لِکَیْ تَکُونَ اَلْمَرْأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّکُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّکِهَا فَلَمَّا اِنْتَبَهَ نُودِیَتْ أَنْ تَنَحَّیْ عَنْهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا نَظَرَ إِلَى خَلْقٍ حَسَنٍ یُشْبِهُ صُورَتَهُ غَیْرَ أَنَّهَا أُنْثَى فَکَلَّمَهَا فَکَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ فَقَالَ لَهَا: «مَنْ أَنْتِ؟» قَالَتْ: «خَلْقٌ خَلَقَنِی اَللَّهُ کَمَا تَرَى.» فَقَالَ آدَمُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عِنْدَ ذَلِکَ: «یَا رَبِّ مَا هَذَا اَلْخَلْقُ اَلْحَسَنُ اَلَّذِی قَدْ آنَسَنِی قُرْبُهُ وَ اَلنَّظَرُ إِلَیْهِ؟» فَقَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «یَا آدَمُ هَذِهِ أَمَتِی حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ مَعَکَ تُؤْنِسُکَ وَ تُحَدِّثُکَ وَ تَکُونَ تَبَعاً لِأَمْرِکَ؟» فَقَالَ: «نَعَمْ یَا رَبِّ وَ لَکَ عَلَیَّ بِذَلِکَ اَلْحَمْدُ وَ اَلشُّکْرُ مَا بَقِیتُ.» فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَاخْطُبْهَا إِلَیَّ فَإِنَّهَا أَمَتِی وَ قَدْ تَصْلُحُ لَکَ أَیْضاً زَوْجَةً لِلشَّهْوَةِ.» وَ أَلْقَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ اَلشَّهْوَةَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ قَبْلَ ذَلِکَ اَلْمَعْرِفَةَ بِکُلِّ شَیْءٍ فَقَالَ: «یَا رَبِّ فَإِنِّی أَخْطُبُهَا إِلَیْکَ فَمَا رِضَاکَ لِذَلِکَ؟» فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «رِضَایَ أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِینِی» فَقَالَ: «ذَلِکَ لَکَ یَا رَبِّ عَلَیَّ إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ لِی.» فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ» فَقَالَ لَهَا آدَمُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِلَیَّ فَأَقْبِلِی!» فَقَالَتْ لَهُ: «بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ!» فَأَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَکَانَ اَلنِّسَاءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إِلَى اَلرِّجَالِ حَتَّى یَخْطُبْنَ عَلَى أَنْفُسِهِنَّ فَهَذِهِ قِصَّةُ حَوَّاءَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهَا.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۳، ص۳۷۹

 

از زرارة بن أعیَن نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد (شیوه‌ی) آفرینش حوّاء (علیهاالسلام) سؤال شد. به ایشان عرض شد:

گروهی از ما می‌گویند: خداوند (عزّوجلّ) حواء را از آخرین دنده‌ی سمت چپِ آدم (علیهماالسلام) آفریده است.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«خداوند منزه است و بسیار بسیار والاتر است از این‌که چنین کند. آیا کسی که این حرف را می‌زند، منظورش این است که خداوند (تبارک‌وتعالی) توانایی این را ندارد که برای آدم، همسری از غیرِ خودش بیافریند؟!

با این سخن، راه را برای عیب‌جویان و زشت‌گویان (نسبت به دین) باز می‌کنند که بگویند: اگر حواء از دنده‌ی آدم است، بخشی از آدم با بخشی از خودش ازدواج (زناشویی) کرده است! آنان را چه شده است؟! خداوند میان ما و آنان قضاوت کند!»

سپس امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«خداوند (تبارک‌وتعالی) وقتی آدم (علیه‌السلام) را از گِل آفرید و به فرشتگان دستور داد (که سجده کنند) و آنان بر او سجده کردند، او را به خواب برد.

سپس حواء را از نو (نه از بدن آدم، بلکه از گِلی دیگر) آفرید و او را پشت آدم، در گودی کمرش قرار داد. خداوند این کار را کرد برای این‌که زن تابعِ مرد باشد.

حواء (به آدم) رو کرد و حرکت نمود. بر اثر حرکت حواء، آدم (علیهماالسلام) بیدار شد. به حواء ندا داده شد که فاصله بگیرد. وقتی آدم به حواء نگاه کرد، به مخلوق زیبایی نگریست که صورتِ (ظاهری)اش شبیه خودش بود، با این تفاوت که او مؤنث بود.

آدم با حواء سخن گفت. حواء نیز به زبان آدم، با او سخن گفت. آدم به حواء گفت: «تو کیستی؟» حواء گفت: «مخلوقی هستم که خداوند مرا آفریده، همان‌طور که می‌بینی!»

آدم (علیه‌السلام) در این هنگام عرض کرد: «پروردگارا! این چه مخلوق زیبایی است که نزدیکی به او و نگاه به او، به من اُنس و آرامش می‌بخشد؟!»

خداوند (تبارک‌وتعالی) فرمود: «ای آدم! این، کنیز (بنده‌ی) من، حواء است. آیا دوست داری که همراه تو باشد؛ تا به تو آرامش دهد و با تو سخن گوید و تابع دستورت باشد؟»

آدم عرض کرد: «بله، ای پروردگار من! و به‌این‌خاطر، تا زمانی که باقی باشم، تو را حمد و شکر خواهم کرد.»

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «پس او را از من خواستگاری کن؛ چراکه او کنیزِ من است و همچنین [ازدواج با او] به صلاح توست؛ به‌خاطر "شهوت".»

آن‌گاه خداوند شهوت را بر (وجودِ) آدم افکند. اما قبل از آن معرفت و شناخت همه‌ی چیزها را به او تعلیم داد.

آدم عرض کرد: «پروردگارا! من او را از تو خواستگاری می‌کنم. در مقابلِ چه کاری رضایت می‌دهی (که پاسخ مثبت دهی؟)»

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: رضایت من، به این شرط است که دانش‌های دینم را به او بیاموزی.»

آدم عرض کرد: «پروردگارا! اگر این کار را از من می‌خواهی، اختیار با توست (فرمان می‌برم.)»

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «من قطعاً این را می‌خواهم. او را به ازدواج تو در می‌آورم و به تو ملحق می‌کنم.»

پس (از آن‌که خداوند به این‌شکل آنان را به عقد هم درآورد،) آدم به حواء گفت: «نزد من بیا!»

حواء گفت: «نه! تو باید نزد من بیایی!»

آن‌گاه خداوند (عزّوجلّ) به آدم (علیه‌السلام) دستور داد که بلند شود و به سوی حواء برود.

اگر چنین نمی‌شد، [در نسل این‌دو] زنان باید سمت مردان می‌رفتند و آنان را برای خود خواستگاری می‌کردند.»

[آن‌گاه امام صادق علیه‌السلام فرمودند:]

«این، داستانِ [راستینِ] حوّاء (صلوات‌الله‌علیها) است [، نه آن داستان دروغینی که گروهی از شما می‌گویند.]»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در مورد عقیده‌ی باطلِ خلقت حضرت حواء از آخرین دنده چپ حضرت آدم (علیهماالسلام)، که منشأ آن تورات تحریف‌شده (سِفر تکوین، فصل۲) می‌باشد، باید گفت که احتمالاً سازندگان این دروغ، برای پست جلوه دادنِ جایگاه زن چنین بافته‌اند؛ اولاً «سمت چپِ» بدن، که نسبت به سمت راست، مرجوح است و ثانیاً «آخرین و پایین‌ترین» دنده‌ها را ذکر کرده‌اند!

[۲] خداوند تکویناً و تشریعاً خواسته است که زنان تابع مردان باشند؛ هم در نوع خلقت مرد و زن چنین اراده فرموده و هر در دستورات شریعت که توسط رسولانش ابلاغ کرده، این را از زنان خواسته است. تبعیت زن از مرد، هم مطابق خلقت اوست و هم مرد بر اساس خلقتش این توقع را از زن دارد. جنبش‌هایی که این ویژگی را نفی و نقد می‌کنند، گویی با خلقت خداوند و با طبیعت خود مبارزه می‌کنند و قصد دارند بر خلاف جریان طبیعی خلقت حرکت کنند. مسلم است که این تلاش، مذبوحانه و محکوم به شکست است و تنها حاصلش رنج بیش‌تر انسان‌ها خواهد بود.

[۳] چقدر شگفت‌انگیز و زیباست؛ گفت‌وگوی میان پدربزرگ و مادربزرگِ اعلایمان! چقدر این حالات و رفتار برایمان آشناست! گویا هنوز هم پدران و مادران، این «سخن گفتن با ناز و کرشمه و کنایه» را، این «میل به تبعیت از مرد» و این «میل به ستوده‌شدن از جانب او» را از جده‌شان حواء (علیهاالسلام) برای دخترانشان به ارث می‌گذارد و این «شگفتی و شیفتگی نسبت به زن» را، این «نیاز به نزدیکی به زن، برای آرامش یافتن» را و این «میل به تابع بودنِ زن» را از جدشان آدم (علیه‌السلام) به پسرانشان ارث می‌دهد. گویی این چرخ می‌چرخد و این داستان در این کره خاکی، هر لحظه و هر آن، تکرار می‌گردد. زنان و مردان، با پذیرش اراده‌ی تکوینی و تشریعی پروردگار و رعایت این ظرافت‌های گفتاری و رفتاری، می‌توانند زندگی آرامی داشته باشند و ظرفیت‌هایشان را فعال سازند.

[۴] راستش پیرامون تک‌تک عبارات و فرازهای این حدیث شریف و کلیتِ آن، نکته‌ای شگفت‌انگیزی در ذهنم جولان می‌دهد و به هیجان‌ام وامی‌دارد، اما خب، مجال بیانشان در این رسانه نیست.

از عمق وجودم، پروردگارم را شاکرم که ما بندگان ناچیز را از محبّین و تابعین رسولش و اهل‌بیت او (صلوات الله علیهم، صلاةً کثیرةً لایقوی علی احصائها غیره) قرار داد، ما را با معارف ایشان آشنا ساخت و از این طریق خود را به ما شناساند.

حمداً لله، شکراً لله، عفواً لله

 

 

 

مطلب مرتبط پیشین:

«تأملی پیرامون پدر و مادر مشترک همه مؤمنین»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

…رَوَى اَلْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

«یَظْهَرُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ - وَ هُوَ شَرُّ اَلْأَزْمِنَةِ - نِسْوَةٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ، مِنَ اَلدِّینِ دَاخِلاَتٌ فِی اَلْفِتَنِ، مَائِلاَتٌ إِلَى اَلشَّهَوَاتِ، مُسْرِعَاتٌ إِلَى اَللَّذَّاتِ، مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ، فِی جَهَنَّمَ خَالِدَات.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۳، ص۳۹۰

 

از اصبغ بن نُباته نقل شده است: شنیدم که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«در آخرالزمان و زمانی که قیامت نزدیک می‌شود - که این زمان، بدترینِ زمان‌هاست - زنانی ظهور و بروز می‌یابند که کشف‌کننده [موهایشان] و برهنه‌کننده [بدن‌هایشان] هستند و با آرایش و زیورآلاتشان جلب توجه می‌کنند.

آنان از دین خارج می‌شوند و به فتنه‌ها داخل می‌گردند، به شهوات گرایش پیدا می‌کنند، با سرعت به سوی لذت‌ها(ی مادی) می‌روند، محرّمات را حلال می‌شمارند و در جهنم جاودان خواهند بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

اطاعت از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بر همگان واجب است.

برای نمونه…

 

 

…عَنْ بَشِیرٍ اَلْعَطَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَنَا وَ أَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لاَ یُعْذَرُ اَلنَّاسُ بِجَهَالَتِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۸۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ما (اهل‌بیت) گروهی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرده است.

اما شما از کسی پیروی می‌کنید که به‌خاطر جهالتش، مردم (در پیروی از او) عذر و بهانه‌ای نخواهند داشت.»

 

 

وجوب این اطاعت از آیات قرآن استخراج شده است.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

…عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ قَالَ: ذَکَرْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَوْلَنَا فِی اَلْأَوْصِیَاءِ إِنَّ طَاعَتَهُمْ مُفْتَرَضَةٌ. قَالَ: فَقَالَ: «نَعَمْ هُمُ اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: «أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ هُمُ اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا».»

 الکافی، ج۱، ص۱۸۷

 

از حسین بن ابی‌علاء نقل شده است:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) نظر خودمان راجع‌به اوصیاء (جانشینان انبیاء) بیان کردم؛ این‌که اطاعت از آن‌ها واجب است.

حضرت فرمودند:

«بله، آن‌ها همان کسانی هستند که خداوند (تعالی) [درباره‌شان] فرموده است:

«أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ»[نساء:۵۹]؛

«از خداوند و از رسولش و از کسانی از میان خودتان اولی‌الامر هستند، اطاعت کنید.»

و همان کسانی هستند که خداوند (عزّوجلّ) [درباره‌شان] فرموده است:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»[مائده:۵۵]؛

«ولیّ شما تنها خداست و رسولش و کسانی که ایمان آورده‌اند و نماز را به‌پا می‌دارند و در حال رکوع صدقه می‌دهند.»»

 

 

اما گاهی ما در این خصوص افراط می‌کنیم و خود را - به‌نحو مطلق - عبد و غلام حضرات ائمه (علیهم‌السلام) می‌نامیم.

امام رضا (علیه‌السلام) در این خصوص تذکر داده‌اند…

 

 

…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ اَلطَّبَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ قَائِماً عَلَى رَأْسِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِخُرَاسَانَ وَ عِنْدَهُ عِدَّةٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ فِیهِمْ إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِیسَى اَلْعَبَّاسِیُّ فَقَالَ: «یَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِی أَنَّ اَلنَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدٌ لَنَا لاَ وَ قَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لاَ سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِی قَالَهُ وَ لاَ بَلَغَنِی عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِی قَالَهُ وَ لَکِنِّی أَقُولُ اَلنَّاسُ عَبِیدٌ لَنَا فِی اَلطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِی اَلدِّینِ فَلْیُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۸۷

 

از محمد بن زید طبری نقل شده است:

من در خراسان بالای سر امام رضا (علیه‌السلام) به‌خدمت ایستاده بودم. جمعی از بنی‌هاشم نزد ایشان بودند و اسحاق بن موسی عباسی نیز در میان آن‌ها بود.

حضرت فرمودند:

«ای اسحاق! به من خبر رسیده که مردم می‌گویند: عقیده ما (اهل‌بیت) این است که مردم بندگان ما هستند.

قسم به قرابتی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارم، من هرگز این سخن را نگفته‌ام و از پدرانم چنین سخنی نشنیده‌ام و به من خبر نرسیده که یکی از پدرانم چنین گفته باشد.

اما من می‌گویم: مردم، بنده‌ی ما هستند در اطاعت (از ما)، و پیروِ ما هستند در (امرِ) دین.

پس حاضران (این سخن را) به غایبان برسانند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۰۳
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر ذکر شد که: «حجت» در لغت به معنای برهان و دلیل واضحی است که شخص هنگام اختلاف با دیگری، اقامه می‌کند و با آن بر طرف مقابل پیروز می‌شود. به این معنا که در روز قیامت، اگر کسانی در مقابل خداوند (عزّوجلّ) مدعی شوند علت گم‌راهی ما، این بوده که راه‌نمایی نبوده تا راه را به ما نشان دهد و حقیقت را به ما ابلاغ کند و به‌همین‌خاطر ما معذور هستیم و در این صحنه‌ی داوری محکوم نیستیم، خداوند به وجود حجت‌های خود بر روی زمین استدلال خواهد کرد که: آنان در میان شما بودند و آنان راه ارتباط میان من با شما بودند، اما شما نزد آنان نرفتید و حقیقت را اخذ نکردید و از آنان پیروی نکردید و به‌همین‌خاطر گم‌راه شده‌اید.

در روایات، ذکر شده است که رسول خدا و خاندانشان (صلوات‌الله‌علیهم) حجت‌های خداوند بر روی زمین هستند و زمین هرگز خالی از «حجت» نخواهد بود.

در روایات ذیل به این مطلب و این‌که وظیفه و کارکرد حجت‌های الهی میان مخلوقات چیست، اشاره شده است…

 

 

 

…عَنْ حَمْزَةَ بْنِ اَلطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «لَوْ بَقِیَ اِثْنَانِ لَکَانَ أَحَدُهُمَا اَلْحُجَّةَ عَلَى صَاحِبِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«اگر (بر روی زمین) فقط دو نفر باقی باشند، یکی از آنان حجت بر دیگری خواهد بود.»

 

 

 

…عَنْ کَرَّامٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «لَوْ کَانَ اَلنَّاسُ رَجُلَیْنِ لَکَانَ أَحَدُهُمَا اَلْإِمَامَ.» وَ قَالَ: «إِنَّ آخِرَ مَنْ یَمُوتُ اَلْإِمَامُ لِئَلاَّ یَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَکَهُ بِغَیْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۸۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«اگر مردم، دو نفر باشند، یکی از آن‌دو امام خواهد بود.»

ایشان همچنین فرمودند:

«به‌راستی آخرین نفری که می‌میرد، امام خواهد بود؛ برای این‌که هیچ‌کس به خداوند (عزّوجلّ) احتجاج نکند که او را بدون این‌که حجتی برایش قرار داده باشد، رها کرده است.»

 

 

 

…عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ اَلْعَامِرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «مَا زَالَتِ اَلْأَرْضُ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِیهَا اَلْحُجَّةُ یُعَرِّفُ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامَ وَ یَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اَللَّهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمین باقی نخواهد بود، مگر این‌که در آن حجتی خواهد بود که حلال و حرام را معرفی کند و مردم را به راه خداوند دعوت نماید.»

 

 

 

…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: «وَ اَللَّهِ مَا تَرَکَ اَللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدَى بِهِ إِلَى اَللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لاَ تَبْقَى اَلْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خدا قسم، خداوند از زمانی که جان حضرت آدم (علیه‌السلام) را گرفت، زمین را رها نکرده است، مگر این‌که در آن امامی هست که به‌واسطه او (مردم) به‌سوی خدا هدایت می‌شوند. او حجت خداوند بر بندگانش است. زمین بدون امامی که خدا بر بندگانش است، باقی نخواهد ماند.»

 

 

 

…عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَخْلُو إِلاَّ وَ فِیهَا إِمَامٌ کَیْمَا إِنْ زَادَ اَلْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ.»

 الکافی، ج۱، ص۱۷۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که زمین خالی نخواهد بود، مگر این‌که در آن امامی خواهد بود که اگر مؤمنان چیزی [به دین خدا] افزودند، آن را رد کند و اگر چیزی [از دین خدا] کاستند، آن را برایشان کامل کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

درست است که یک مربی باید گفتار، رفتار و حالات متربی‌اش را مدنظر داشته باشد تا بتواند برای اصلاح نقص‌های او برنامه‌ریزی کند،

اما باید مراقب باشد که مبادا تهیه لیست نقاط ضعف او، با نیتی سوء، موجب سقوط خودش گردد.

 

 

 

…عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالاَ:

«أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْکُفْرِ أَنْ یُوَاخِیَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا.»

 الکافی، ج‏۲، ص۳۵۴

 

از امام باقر و نیز از امام صادق (علیهماالسلام) نقل شده است:

«نزدیک‌ترین حالتی که بنده به کفر دارد، این است که دیگری را برادر دینی خود بداند، اما اشتباهات و لغزش‌هایش را شمارش کند تا روزی با (یادآوریِ) آن‌ها، بر او درشتی نماید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

«یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ عَلِّمُوا أَوْلَادَکُمْ‏ شِعْرَ الْعَبْدِیِّ فَإِنَّهُ عَلَى دِینِ اللَّهِ.»

 رجال‌الکشی، ص۴۰۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«ای شیعیان! اشعار «عَبدی» را به فرزندانتان بیاموزید؛ چراکه او بر دین خدا است.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاید برای شما هم این سؤال پیش آمده باشد که «عَبدی» چه کسی بوده و اشعارش چه ویژگی‌هایی داشته که امام صادق (علیه‌السلام) شیعیانشان را به آموزش اشعار این شاعر به فرزندانشان توصیه فرموده‌اند؟

ابو محمد سُفیان بن مُصعَب عبدی، از اصحاب امام صادق و از شعرای چیره‌دست و محب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در شهر کوفه بوده است.

اشعار وی شامل مناقب امیرالمؤمنین، معرفی اهل بیت و ذکر مصائب و رنج‌های ایشان (علیهم‌السلام) بوده است. (علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر (ج۲، ص۲۹۰) مجموعه اشعار این شاعر بزرگوار را جمع‌آوری نموده است.)

نقل است که او اشعاری در رثای عاشورا در منزل امام صادق (علیه‌السلام) خواند و اهل منزل چنان منقلب شدند که از شدت شیونِ آنان، مردم مدینه در منزل امام جمع شدند.

بنابراین از آن‌جا که اعتقادات عبدی - همان‌طور که امام فرموده‌اند - بر پایه‌های صحیحی بنا شده بوده و مضمون اشعارش نیز مناسب بوده است، امام صادق (علیه‌السلام) شیعیانشان را به آموزش این اشعار به فرزندانشان توصیه فرموده‌اند.

نکته: از آن‌جا که امام صادق (علیه‌السلام) علت توصیه‌شان به آموزش اشعار این شاعر را ذکر کرده‌اند (این‌که «او بر دین خدا است»)، لذا می‌توان از این توصیه، یک حکم کلی برداشت کرد؛

این‌که توصیه ایشان شامل اشعار تمام شاعران متدیّنی که دارای اعتقادات سالمی هستند و این اعتقادات در اشعارشان ظهور و بروز دارد نیز می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۳۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَیُّونٍ مَوْلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنَّ الْأَبْکَارَ مِنَ النِّسَاءِ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ فَإِذَا أَیْنَعَ الثَّمَرُ فَلَا دَوَاءَ لَهُ إِلَّا اجْتِنَاؤُهُ وَ إِلَّا أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ غَیَّرَتْهُ الرِّیحُ وَ إِنَّ الْأَبْکَارَ إِذَا أَدْرَکْنَ مَا یُدْرِکْنَ النِّسَاءُ فَلَا دَوَاءَ لَهُنَّ إِلَّا الْبُعُولُ وَ إِلَّا لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِنَّ الْفِتْنَةُ.» فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ النَّاسَ ثُمَّ أَعْلَمَهُمْ مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ فَقَالُوا: مِمَّنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مِنَ الْأَکْفَاءِ.» فَقَالُوا: وَ مَنِ الْأَکْفَاءُ؟ فَقَالَ: «الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَکْفَاءُ بَعْضٍ.» ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ حَتَّى زَوَّجَ ضُبَاعَةَ بِنْتَ زُبَیْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لِمِقْدَادِ بْنِ أَسْوَدَ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا زَوَّجْتُ ابْنَةَ عَمِّی الْمِقْدَادَ لِیَتَّضِعَ النِّکَاحُ.»»

 عیون‌أخبارالرضا، ج‏۱، ص۲۸۹

 

از ابوحیّون، غلام امام رضا (علیه‌السلام) [از ایشان] نقل شده است:

«جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شد و عرض کرد:

ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید:

«زنان دوشیزه، مانند میوه‌ی بر درخت هستند. میوه وقتی برسد، برایش جز چیدن دارویی نیست، وگرنه خورشید آن را فاسد می‌کند و باد آن را دگرگون می‌سازد.

دوشیزگان نیز وقتی آن‌چه را که زنان می‌بینند، ببینند،[۱] برایشان دارویی جز شوهر کردن نیست، وگرنه از فتنه در امان نخواهند بود.»

آن‌گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر فراز منبر رفتند و برای مردم سخنرانی کردند و آنان را از دستور خداوند آگاه ساختند.

مردم عرض کردند:

ای رسول خدا! از میان چه کسانی (برایشان شوهر برگزینیم)؟

پیامبر فرمودند:

«از میان کفوها (همتایانشان).»

عرض کردند:

کفوهای آن‌ها چه کسانی‌اند؟

حضرت فرمودند:

«بعضی از مؤمنین کفو (همتای) بعضی دیگر هستند.»[۲]

آن‌گاه پیامبر از منبر پایین نیامدند، تا زمانی که «ضُباعه» دخترِ «زبیر بن عبدالمطلب» را به ازدواج «مقداد» در آوردند و فرمودند:

«ای مردم! من دختر عمویم را به ازدواج مقداد در آوردم، فقط برای این‌که ازدواج را (میان شما) آسان گردانم.»»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصود، بالغ شدن و بروز عادت ماهانه است.

[۲] در مطلب پیشین از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شد: «اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او در آورید.» (الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷) و توضیح داده شد که هر خانواده‌ای با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند و معنای «کفویت» همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۷:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی أَمْرِ بَنَاتِهِ وَ أَنَّهُ لاَ یَجِدُ أَحَداً مِثْلَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ بَنَاتِکَ وَ أَنَّکَ لاَ تَجِدُ أَحَداً مِثْلَکَ فَلاَ تَنْظُرْ فِی ذَلِکَ رَحِمَکَ اَللَّهُ فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ».»»

 الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷

 

از علی بن مهزیار نقل شده است:

علی بن أسباط نامه‌ای به امام جواد (علیه‌السلام) نوشت و این مشکلش را با حضرت در میان گذاشت که: برای دخترانش کسی را پیدا نمی‌کند که مثل خودش (مثل علی بن أسباط) باشد.

حضرت در پاسخ نوشتند:

«آن‌چه درباره دخترانت ذکر کردی؛ که هیچ‌کس را مثل خودت (برای آن‌ها) پیدا نمی‌کنی، متوجه شدم.

چنین عقیده‌ای نداشته باش، خدا رحمتت کند!

چراکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند:

«اگر کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، (برای خواستگاری) نزد شما آمد، (دخترتان را) به ازدواج او درآورید؛ «که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین روی خواهد داد.»[انفال:۷۳]»»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] علی بن أسباط، از بزرگان شیعه، عالم و صاحب تألیفاتی بوده است. او دوست داشته دخترش را به ازدواج شخصی مثل خودش درآورد. وی توجه نداشته که اولاً هیچ‌کس مثل دیگری نیست. ثانیاً یک جوان چگونه می‌تواند در جایگاه اجتماعی یا علمیِ مردی به سن او باشد. ثالثاً اگر باشد هم معلوم نیست به تور هم بخورند. رابعاً شاید دخترش سلیقه دیگری داشته باشد.

امثال این حساسیت‌های بی‌جا، سبب می‌شود ازدواج دختران به تأخیر بیفتد و همان‌طور که پیامبر فرموده‌اند، فتنه و فساد در زمین رخ دهد.

[۲] ملاکِ بارزی که در روایات، برای پذیرفتن خواستگار، مورد تأکید قرار گرفته است، «پسندیدن اخلاق و دینِ» خواستگار است. ممکن است اشکال شود که در این‌صورت فقط باید به تیپ خاصی از مردان جواب مثبت داد.

نکته این است که هر خانواده‌ای، با هر سطحی از تدین و هر طرز فکری، تیپ خاصی را می‌پسندند (چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ دینی) و معنای «کفویت» هم همین است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۱ ، ۰۸:۵۴
ابوالفضل رهبر

 

...رَوَى فُضَیْلُ بْنُ عُثْمَانَ اَلْأَعْوَرُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ:

«مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلاَّ عَلَى اَلْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اَللَّذَانِ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِهِ...»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۲، ص۴۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هیچ نوزادی نیست، مگراین‌که بر پایه "فطرت" متولد شده است.

اما این، پدر و مادرش هستند که او را یهودی، مسیحی و زردشتی می‌گردانند.»

 

 

 

...عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ...سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ» اَلْآیَةَ. قَالَ: «أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ.» وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ» یَعْنِی اَلْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَوْلُهُ: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ».»

 الکافی، ج‏۲، ص۱۲

 

از زرارة بن أعین نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» [أعراف:۱۷۲]

«و (ای پیامبر! یاد کن) آن‌گاه که پروردگارت از فرزندان آدم؛ از پشت‌هاشان، نسلشان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله، شهادت دادیم. (خداوند این گواهی را گرفت) تا (جلوگیری کند از این‌که) در روز قیامت بگویید: به‌راستی ما از این (که خداوند پروردگار ماست،) غافل بودیم.»

حضرت [در پاسخ] فرمودند:

«خداوند از پشتِ آدم، نسلش - تا روز قیامت - را خارج نمود. آن‌ها مانند ذره‌هایی خارج شدند. آن‌گاه خود را به آن‌ها شناساند و نشان داد. اگر چنین نبود، هیچ‌کس پروردگار خود را نمی‌شناخت.»

آن‌گاه حضرت فرمودند:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«هر نوزادی بر پایه "فطرت" متولد می‌شود.»

منظور پیامبر (از فطرت) این است که (نوزاد اعتقاد دارد:) "الله" (عزّوجلّ) خالقِ اوست؛

چنان‌چه خداوند می‌فرماید:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ» [لقمان:۲۵]

«و اگر از آنان (مشرکان) سؤال کنی "چه کسی آسمان‌ها و زمین را خلق کرده‌است؟"، حتماً خواهند گفت: "الله".»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خداوند از ابتدا در لوح دل فرزندان ما، پایه سعادت را کاشته است و این ماییم که یا آن را آب‌یاری می‌کنیم و مراقبت می‌کنیم و پرورش می‌دهیم، یا بی‌توجهی می‌نماییم و صدمه می‌زنیم و ضایع می‌کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۴۱
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ أَعْمَالِهِمْ فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا وَ لَا مَدَّةَ قَلَمٍ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یُصِیبُ مِنْ دُنْیَاهُمْ شَیْئاً إِلَّا أَصَابُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ أَوْ قَالَ حَتَّى یُصِیبُوا مِنْ دِینِهِ مِثْلَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۶

 

از ابوبصیر نقل شده است:

از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد کارهای آنان[استخدام در دستگاه بنی‌امیه] سؤال کردم.

حضرت به من فرمودند:

«نه (جایز نیست!) و نه حتی یک‌بار قلم را در دوات زدن (برای نوشتن.)

به‌راستی‌که هیچ‌یک از شما (شیعیان) نیست که از دنیای آنان چیزی نصیبش شود، مگراین‌که به همان‌مقدار به دینش آسیب می‌رسد.»

 

 

 

...عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قَالَ: «هُوَ الرَّجُلُ یَأْتِی السُّلْطَانَ‏ فَیُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ یُدْخِلَ یَدَهُ إِلَى کِیسِهِ فَیُعْطِیَهُ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ) «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ»[هود:۱۱۳]؛ «به کسانی که ظلم می‌کنند، تمایل و اطمینان نداشته باشید؛ که دراین‌صورت آتش (جهنم) به شما می‌رسد.»، فرمودند:

«او [مصداقِ این آیه] مردی است که نزد سلطان می‌رود و [حتی به این‌مقدار] دوست دارد که او زنده باشد تا دستش را در جیبش کند و (چیزی) به او بدهد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۲:۲۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَدِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ وَ قَوُّوهُ بِالتَّقِیَّةِ وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّهُ مَنْ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ وَ لِمَنْ یُخَالِفُهُ عَلَى دِینِهِ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ دُنْیَاهُ‏ أَخْمَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَقَّتَهُ عَلَیْهِ وَ وَکَلَهُ إِلَیْهِ فَإِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاهُ فَصَارَ إِلَیْهِ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ نَزَعَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُهُ الْبَرَکَةَ مِنْهُ وَ لَمْ یَأْجُرْهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ یُنْفِقُهُ فِی حَجٍّ وَ لَا عِتْقِ [رَقَبَةٍ] وَ لَا بِرٍّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از خداوند بترسید و دینتان را با ″ورع″ حفظ کنید و آن را با ″تقیه″ و با ″بی‌نیازی جستن با (اتکاء به) خداوند″ تقویت کنید.

به‌راستی کسی که در مقابل ″سلطان″[۱] و در مقابل ″کسی که با او به‌خاطر دینش مخالفت می‌کند″[۲] فروتنی ورزد، تا از [اموال] دنیایی که در دست اوست بهره‌مند گردد، خداوند (عزّوجلّ) او را گم‌نام می‌کند[۳] و به‌خاطر این کار با او دشمنی می‌ورزد و او را به آن (سلطان یا مخالف دین) وامی‌گذارد.

آن‌گاه اگر به چیزی از دنیای آن سلطان دست یابد و مالی به او برسد، خداوند (جلّ‌وعزّإسمه) برکت را از آن مال برمی‌گیرد و به هیچ کار نیک او پاداش نخواهد داد؛ چه حج باشد، چه آزاد کردن برده باشد و هر کاری خوبی که انجام دهد.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[‍۱] سلطان: کسی که با قهر و غلبه بر دیگران غالب شده و سلطه یافته است.

[۲] مقصود کسی است که با دین ما ضدیت دارد و به‌خاطر دین‌دار بودنمان با ما به مخالفت برخواسته.

[۳] یعنی کاری می‌کند که نامش از زبان‌ها و دل‌ها بیفتد، از بزرگی ساقط شود و به فراموشی سپرده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«کَثْرَةُ اَلنَّوْمِ مَذْهَبَةٌ لِلدِّینِ وَ اَلدُّنْیَا.»

 الکافی، ج۵، ص۸۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«خواب زیاد، موجب از بین رفتن دین و دنیاست.»

 

 

 

...عَنْ بَشِیرٍ اَلدَّهَّانِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلنَّوَّامَ اَلْفَارِغَ.»

 الکافی، ج۵، ص۸۴

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند (جلّ‌وعزّ) از بنده‌ای که بسیار بخوابد و بی‌کار باشد، بدش می‌آید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۰۷:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

«وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ.»

 الکافی ج ۱، ص ۵۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«تمام علم مردم را در چهار [موضوع] یافتم:

اول آن‌که پروردگارت را کاملاً بشناسی،

دوم آن‌که کاملاً بفهمی با تو چه [رفتاری] کرده است،

سوم آن‌که کاملاً بفهمی از [خلقتِ] تو چه قصدی داشته است،

و چهارم آن‌که کاملاً بفهمی چه‌چیز تو را از دینت بیرون می‌کند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۹ ، ۰۷:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ع: رَجُلٌ زَوَّجَ ابْنَتَهُ مِنْ رَجُلٍ فَرَغِبَ فِیهِ ثُمَّ زَهِدَ فِیهِ بَعْدَ ذَلِکَ وَ أَحَبَّ أَنْ یُفَرِّقَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ابْنَتِهِ وَ أَبَى الْخَتَنُ ذَلِکَ وَ لَمْ یُجِبْ إِلَى الطَّلَاقِ فَأَخَذَهُ بِمَهْرِ ابْنَتِهِ لِیُجِیبَ إِلَى الطَّلَاقِ وَ مَذْهَبُ الْأَبِ التَّخَلُّصُ مِنْهُ فَلَمَّا أُخِذَ بِالْمَهْرِ أَجَابَ إِلَى الطَّلَاقِ. فَکَتَبَ ع: «إِنْ کَانَ الزُّهْدُ مِنْ طَرِیقِ الدِّینِ فَلْیَعْمِدْ إِلَى التَّخَلُّصِ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَهُ فَلَا یَتَعَرَّضْ‏ لِذَلِکَ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۳، ص۴۳۴

 

حسن بن مالک گوید:

به امام هادی (علیه‌السلام) نامه نوشتم (و عرض کردم):

شخصی دخترش را به ازدواج مردی که مورد پسندش بود، در آورد. پس از مدتی از او خوشش نیامد و دوست داشت که دخترش را از او جدا کند.

داماد ابا کرد و درخواست طلاق را رد کرد. آن مرد نیز مهریه دخترش را از داماد مطالبه نمود تا او را به طلاق مجبور کند. قصدش از مطالبه مهریه این بود که از دستش خلاص شود [نه این‌که مبلغ مهریه برایش مهم باشد.]

وقتی مهریه را طلب کرد، داماد نیز قبول کرد که دختر را طلاق دهد.

(امام هادی علیه‌السلام در پاسخ) نوشتند:

«این‌که (از داماد) خوشش نیامده؛

اگر از جهت امر دینی باشد، باید قصد کند که از دست او خلاص شود،

اما اگر از جهت امر دیگری باشد، نباید برای این کار اقدام کند.»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنابراین اگر شخص متوجه شود که دامادش از دین منحرف شده (و به این سبب، دین دخترش نیز در خطر خواهد بود)، لازم است تلاش کند که طلاق رخ دهد، ولو با اهرم مطالبه مهریه. اما به بهانه‌هایی مثل بی‌پولی و بیماری و… حق چنین اقدامی وجود ندارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۷:۳۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عِنْدَنَا أَقْوَاماً یَقُولُونَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ یُفَضِّلُونَهُ عَلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَیْسَ یَصِفُونَ مَا نَصِفُ مِنْ فَضْلِکُمْ. أَ نَتَوَلَّاهُمْ؟ فَقَالَ لِی: «نَعَمْ فِی الْجُمْلَةِ أَ لَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِرَسُولِ اللَّهُ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَیْسَ لَنَا وَ عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ وَ عِنْدَکُمْ مَا لَیْسَ عِنْدَ غَیْرِکُمْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَضَعَ الْإِسْلَامَ عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَى الصَّبْرِ وَ الصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِکَ بَیْنَ النَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ کَامِلُ الْإِیمَانِ مُحْتَمِلٌ ثُمَّ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَیْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْأَرْبَعَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْخَمْسَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السِّتَّةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَلَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلَاثَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ أَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْأَرْبَعَةِ خَمْسَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْخَمْسَةِ سِتَّةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السِّتَّةِ سَبْعَةَ أَسْهُمٍ فَتُثَقِّلُوهُمْ وَ تُنَفِّرُوهُمْ وَ لَکِنْ تَرَفَّقُوا بِهِمْ وَ سَهِّلُوا لَهُمُ الْمَدْخَلَ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا تَعْتَبِرُ بِهِ إِنَّهُ کَانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ وَ کَانَ الْکَافِرُ یُرَافِقُ الْمُؤْمِنَ فَأَحَبَّ الْمُؤْمِنُ لِلْکَافِرِ الْإِسْلَامَ وَ لَمْ یَزَلْ یُزَیِّنُ الْإِسْلَامَ وَ یُحَبِّبُهُ إِلَى الْکَافِرِ حَتَّى أَسْلَمَ فَغَدَا عَلَیْهِ الْمُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ لِیُصَلِّیَ مَعَهُ الْفَجْرَ فِی جَمَاعَةٍ فَلَمَّا صَلَّى قَالَ لَهُ لَوْ قَعَدْنَا نَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَعَدَ مَعَهُ فَقَالَ لَهُ لَوْ تَعَلَّمْتَ الْقُرْآنَ إِلَى أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ وَ صُمْتَ الْیَوْمَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ وَ صَامَ حَتَّى صَلَّى الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَقَالَ لَوْ صَبَرْتَ حَتَّى تُصَلِّیَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ حَتَّى صَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ نَهَضَا وَ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ وَ حَمَلَ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْأَمْسِ فَدَقَّ عَلَیْهِ بَابَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ اخْرُجْ حَتَّى نَذْهَبَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَأَجَابَهُ أَنِ انْصَرِفْ عَنِّی فَإِنَّ هَذَا دِینٌ شَدِیدٌ لَا أُطِیقُهُ. فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ.»

 الخصال، ج۲، ص۳۵۴

 

عمار بن ابی‌احوص بکری گوید:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

نزد ما (شیعیان) اقوامی هستند که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول دارند و ایشان را برتر از همه انسان‌ها می‌دانند، اما چنان که ما فضائل شما (اهل‌بیت) را وصف می‌کنیم، آن‌طور شما را توصیف نمی‌کنند (قبول ندارند.) آیا با آن‌ها دوستی کنیم؟

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«بله، اجمالاً (مختصر و به‌زیبایی).»

 

[در ادامه حضرت صادق (علیه‌السلام) مراتب و درجات ایمان را تشریح می‌فرمایند و از این می‌گویند که هرکس سهمی از ایمان دارد و کسی که در مرتبه بالاتر است، نباید کسانی که در مراتب پایین‌تر هستند را طرد کند و بر آن‌ها سخت‌گیری کند و...

بعد هم ماجرای آن مسلمان را نقل می‌فرمایند که همسایه‌ای تازه‌مسلمانی داشت و او را به مسجد دعوت کرد و به نمازهای پیاپی مجبور کرد و در نهایت با سخت‌گیری‌هایش او را از اسلام آوردن منصرف نمود.

از آن‌جا که پیش‌تر حدیثی از کتاب «کافی» با مضمونی شبیه به این بخش از حدیث ذکر شده بود، این بخش به دلیل طولانی بودنش، نقل نمی‌شود و به ذکر بخش انتهایی حدیث اکتفا می‌گردد...]

 

حضرت پس از بیان این‌که آن تازه‌مسلمان به همسایه مسلمان سخت‌گیرش گفت: «مرا رها کن؛ که این، دینی سخت است و من طاقتش را ندارم»، به عمار بن ابی‌احوص می‌فرمایند:

«فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ.»

 

«پس با (زورِ) سرنیزه به آن‌ها (کسانی که سهم کم‌تری از ایمان دارند) فشار نیاورید.

مگر نمی‌دانی که حکومت بنی‌امیه با شمشیر و زور و ستم (بنا شده) بود و حکومت ما (اهل‌بیت) با مدارا و هم‌بستگی و احترام و پرهیزکاری و خوش‌رفتاری و ورع و تلاش فراوان؟

پس مردم را [با مدارایتان] «مشتاقِ» دین خود و اعتقادی که دارید (تشیّع) نمایید.»

 

مطالب مرتبط:

«توجه! باید از هرکس به قدر مرتبه‌ی ایمانش توقع داشت)»

«آیا نگاه ما به «امر به معروف» شبیه نگاه «اهل بیت» است؟»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

حکومت‌های دینی یا دین‌دارانی که دغدغه رشد دینی و ایمانی مردم یا اطرافیان خود را دارند، لازم است - به حکم شرع و عقل - به این نکته توجه داشته باشند که:

انسان‌ها سهم‌های متفاوتی از ایمان دارند و در مراتب ایمان جایگاه‌های متفاوتی دارند. مشروع و معقول نیست که وظایف مؤمنین رتبه‌های بالاتر را از مؤمنینی که در رتبه‌های پایین‌تر قرار دارند، توقع داشت و این وظایف را با زور و فشار و تلخی به آنان تحمیل نمود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۰۷:۳۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«أَیُّهَا النَّاسُ‏ إِنِّی‏ لَمْ‏ أَدَعْ‏ شَیْئاً یُقَرِّبُکُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُکُمْ بِهِ.»

 الکافی، ج‏۵، ص۸۳

 

از امام باقر از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:

«ای مردم! به‌راستی که من، هرآن‌چه شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور گرداند، ترک نکرده‌ام، مگرآن‌که شما را از آن آگاه نموده‌ام.»

 

رونوشتــــــــــــــــــــــــــ

به: کسانی که دنبال اشخاص دیگر و راه‌های دیگر هستند!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ ص: «کَیْفَ‏ بِکُمْ‏ إِذَا فَسَدَتْ‏ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟» فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟» فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟»»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله به اصحابشان) فرمودند:

«چگونه خواهید بود زمانی که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان فاسق گردند، اما شما نه امربه«معروف»[1] کنید و نه نهی‌از«منکر»[2]؟»

عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

حضرت فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که شما امر به «منکر» و نهی از «معروف» کنید؟»

 عرض شد:

ای رسول خدا! چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟!

فرمودند:

«بله، بدتر از این هم رخ می‌دهد؛ چگونه خواهید بود زمانی که ببینید معروف به منکر تبدیل شده است و منکر به معروف؟»»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] معروف؛ چیزی که پسندیده و خوش‌آیند است، ارزش.

[2] منکر؛ چیزی که ناپسند و ناخوش‌آیند است، ضدارزش.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

امروز متأسفانه بسیاری از آن‌چه برای مسلمانان عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دور از ذهن می‌نمود، محقق شده است؛ بسیاری از ارزش‌ها به ضدارزش تبدیل شده‌اند و بسیاری ضدارزش‌ها ارزش گشته‌اند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که روش‌های سخت تهاجم، جای خود را به روش‌های نرم و بدون درد و خون‌ریزی! داده‌اند.

چگونه؟

فرآیند اجبارِ نرم به تغییر رفتار چنین است: انسان کارهایی را که ارزش (معروف) می‌داند، انجام می‌دهد و از کارهایی که ضدارزش (منکر) می‌داند، پرهیز می‌کند. بنابراین اگر نظام ارزشی او دست‌خوش تغییرات شود، رفتارش نیز تغییر می‌کند.

آن‌وقت اگر کسی بخواهد مردم طوری که او می‌خواهد رفتار کنند، نیازی به اجبار و درگیری و خون‌ریزی نیست، کافی است رفتار مدنظرش را در ذهن آنان به ارزش (معروف) تبدیل کند، تا خودشان آن‌کار را با میل و رغبت انجام دهند.

این قاعده، هم می‌تواند مورد استفاده جبهه حق قرار گیرد و هم مورد استفاده جبهه باطل. هر فرد یا گروه یا جریانی، می‌تواند با استفاده از این ابزار، اغراض خود را - چه صحیح و چه غلط – عملی سازد.

اگر ما معتقدیم شیاطین جن و انس، در تهاجم فرهنگی، قصد تغییر بینش‌ها و گرایش‌های مردم و به‌تَبَع رفتار آنان را دارند، آیا شایسته نیست برای پاتک به شیاطین، از همین شیوه بهره ببریم؟

آیا بهتر نیست به‌جای دست روی دست گذاشتن و نُچ‌نُچ گفتن و غُرغُر کردن و تلاش برای تغییر رفتار مردم «صِرفاً» با استفاده از زور و قانون، سعی کنیم بینش‌ها و گرایش‌ها را نیز اصلاح کنیم تا خودبه‌خود عمل صالح در جامعه رواج یابد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۴۷
ابوالفضل رهبر