…عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ اَلْجَمَّالِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا» فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهُ مَا کَانَ ذَهَباً وَ لاَ فِضَّةً وَ إِنَّمَا کَانَ أَرْبَعَ کَلِمَاتٍ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا مَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ لَمْ یَضْحَکْ سِنُّهُ وَ مَنْ أَیْقَنَ بِالْحِسَابِ لَمْ یَفْرَحْ قَلْبُهُ وَ مَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اَللّٰهَ.»
الکافی، ج۲، ص۵۸
از صفوان جمّال (شتردار) نقل شده است:
از امام صادق (علیهالسلام) در مورد این سخن خداوند (عزّوجل) سؤال کردم: «وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا»[کهف:۸۲]؛ «و اما آن دیوار؛ برای دو پسربچه یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار گنجی متعلق به آندو بود.»[*]
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«بدان که آن گنج طلا و نقره نبود؛ فقط چهار جمله بود:
(۱) هیچ خدایی جز من نیست.
(۲) کسی که به مرگ یقین داشته باشد، خندهی دنداننما (قهقهه) نمیکند.
(۳) کسی که به محاسبه (در روز قیامت) یقین داشته باشد، دلش دچار فرح (شادی سرخوشانه) نمیشود.
(۴) کسی که به تقدیرِ (الهی) یقین داشته باشد، از چیزی جز خداوند نمیترسد.»
سالها بعد، علی بن اَسباط در مورد محتوای این گنج، سخنی از امام رضا (علیهالسلام) نقل میکند که چون امام آن را به او املاء کرده است و او در همان مجلس مکتوب کرده است، قابلاتکاتر است.
ملاحظه بفرمایید…
…عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ: «کَانَ فِی الْکَنْزِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» کَانَ فِیهِ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کَیْفَ یَفْرَحُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَحْزَنُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ رَأَى الدُّنْیَا وَ تَقَلُّبَهَا بِأَهْلِهَا کَیْفَ یَرْکَنُ إِلَیْهَا وَ یَنْبَغِی لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا یَتَّهِمَ اللَّهَ فِی قَضَائِهِ وَ لَا یَسْتَبْطِئَهُ فِی رِزْقِهِ.»» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أُرِیدُ أَنْ أَکْتُبَهُ. قَالَ: فَضَرَبَ وَ اللَّهِ یَدَهُ إِلَى الدَّوَاةِ لِیَضَعَهَا بَیْنَ یَدَیَّ فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا وَ أَخَذْتُ الدَّوَاةَ فَکَتَبْتُهُ.
الکافی، ج۲، ص۵۹
از علی بن اَسباط نقل شده است:
از امام ابوالحسن رضا (علیهالسلام) شنیدم که میفرمودند:
«در آن گنجی که خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما»؛ «زیر آن (دیوار) گنجی بود.»[*]، نوشته شده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم
(۱) تعجب میکنم از کسی که یقین به مرگ دارد؛ که چگونه فرحناک میشود؟!
(۲) تعجب میکنم از کسی که یقین به تقدیر دارد؛ که چگونه غمگین میشود؟!
(۳) تعجب میکنم از کسی که دنیا را و دگرگونیهایش نسبت به اهلش را میبیند؛ که چگونه به دنیا اتکا میکند؟!
(۴) شایسته است برای کسی که پیرامون خداوند تعقّل میکند؛ که خداوند را در قضایش متهم نسازد و او را در روزیرسانیاش به کُندی نسبت ندهد.»»
عرض کردم: فدایتان شوم، میخواهم آنچه فرمودید را بنویسم.
آنگاه - به خدا قسم - حضرت به دوات دست بردند تا آن را بهدست من دهند. من نیز دست ایشان را گرفتم و بوسیدم و دوات را از ایشان گرفتم و فرمایششان را نوشتم.
پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*] اشاره دارد به فرمایش حضرت خضر خطاب به حضرت موسی (علیهماالسلام) در مورد حکمت تخریب و بازسازی دیواری که متعلق به دو بچهیتیم بود:
«وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا» [کهف:۸۲]
«و اما آن دیوار از دو نوجوان یتیم در این شهر بود، و زیرش گنجی متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردی شایسته بود، پس پروردگارت خواست که آن دو یتیم به حد رشد رسند و گنجشان را به سبب مِهر[ی که] پروردگارت [به آن دو] داشت بیرون آورند؛ و من این را از پیش خود انجام ندادم. این است تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.» (ترجمه حسین انصاریان)
پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
همانطور که ملاحظه فرمودید، حدیث دوم نسبت به حدیث اول کمی متفاوت، و از آن کاملتر است. این، تفاوت نقل شفاهی و نقل مکتوب است.
هرچند این نقل شفاهی مربوط به امام صادق، و این نقل مکتوب مربوط به امام رضا (علیهماالسلام) است، اما از آنجا که متن آن گنج یکی بوده، احتمالاً تفاوت در متن دو حدیث، به این دلیل است که صفوان جمّال (راوی حدیث نخست) همانموقع آن را مکتوب نکرده و تا آن را ثبت و ضبط کند، بخشی از عبارات از ذهنش رفته.
این نکته قابل توجه است که تفاوت میراث حدیثی شیعه و اهلسنت در همین مکتوب بودن و شفاهی بودن است؛
مکتوب کردنِ احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) - بهدستور خلفای خبیث و جاهل - تا حدود سال صد هجری ممنوع بوده است و همین امر موجب شده احادیث ایشان تا حداقل سه نسل از راویان، بهصورت شفاهی و دهانبهدهان نقل شود.
برعکس؛ اهلبیت (علیهمالسلام) از همان ابتدایی که امکان بیان حدیث را یافتند، اصحاب را به مکتوب کردن احادیث خود و تدوین آنها در قالب کتاب تشویق و ملزم میکردند. بهمرور این فرهنگ در میان اصحاب جا افتاد که حتیالامکان کاغذ و قلم همراه داشته باشند و فرمایشات ایشان را فیالمجلس مکتوب کنند یا اگر امکانش نبود، بلافاصله پس از مراجعت به منزل آن را بنویسند.
همین امر موجب شد احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) با دقت ثبت و ضبط گردند و نسبت به میراث حدیثی اهلسنت، بسیار بسیار کمتر دچار آسیب (فراموشی، تحریف، دسیسه و…) شوند.
بر اساس تحقیقات صورتگرفته بخش عمدهی احادیث شیعه بهصورت مکتوب و در قالب کتاب ثبت و منتقل شدهاند و تنها آسیبی که آن را تهدید میکرده، خطاهای نسخهبرداران یا استهلاک نسخهها بوده است.
علمای شیعه این مشکل را هم تا حدودی حل کرده بودند و روشی که در نقل کتاب پیش گرفته بودند، اختلاف در نقل مکتوب را نیز به حداقل میرساند؛ به این ترتیب که راوی کتاب حدیثی، احادیث آن کتاب را برای راوی بعدی املاء میکرد و او مینوشت و مجدداً برای استاد خود میخواند و راوی اول تأیید میکرد و در نهایت اجازه نقل آن کتاب را به شاگردش میداد. یک کتاب حدیثی، به این شکل از استاد به شاگرد منتقل میشده.
باری، سخن در این زمینه تفصیل دارد و در این مقال نمیگنجد!