دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۲۹۳ مطلب با موضوع «اهل‌بیت» ثبت شده است

 

…عَنْ أَبِی دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْعَبْدِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: «قُولُوا لِأُمِّ فَرْوَةَ تَجِیءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا.» قَالَ: فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ اَلسِّتْرِ. ثُمَّ قَالَ: «أَنْشِدْنَا!» قَالَ: فَقُلْتُ: «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ اَلْمَسْکُوبِ!» قَالَ: فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ اَلنِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «اَلْبَابَ! اَلْبَابَ!» فَاجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْمَدِینَةِ عَلَى اَلْبَابِ. قَالَ: فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «صَبِیٌّ لَنَا غُشِیَ عَلَیْهِ فَصِحْنَ اَلنِّسَاءُ.»

 الکافی، ج۸، ص۲۱۵

 

از سفیان بن مُصعب نقل شده است:

[روزی] خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم.

حضرت فرمودند: «به امّ‌فروه بگویید بیاید و کاری که با جدش کردند را بشنود.»[۱] [۲]

بعد، حضرت (به من) فرمودند: «برایمان شعر (نوحه) بخوان!»

پس من [چنین شعر] گفتم: «ای (ام)فروه! اشک روانت را هدیه کن!...»

آن‌گاه ام‌فروه به‌گریه فریاد زد و زنان دیگر نیز فریاد برآوردند.

امام صادق (علیه‌السلام) [به‌شکل هشدارآمیزی] فرمودند: «درِ (خانه)! درِ (خانه)!»

اهل مدینه [با شنیدن صدای ناله و فغان زنان] پشت در جمع شده بودند.

آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) یکی از کسی را (نزد مردم) فرستاد که (به آن‌ها بگوید:) «کودکی از ما غش کرده است و زنان فریاد می‌کنند.»[۳] [۴]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] ام‌ّفروة؛ کنیه‌ی اسماء، دختر امام صادق است. مادر ام‌فروه (همسر امام صادق) فاطمه، دختر حسین بن علی بن حسین (علیهم‌السلام) است. بنابراین ایشان هم از طرف پدر و هم از طرف مادر از نسل سیدالشهداء بوده‌اند. (هرچند کنیه‌ی مادر امام صادق (علیه‌السلام) نیز ام‌فروه بوده، اما از آن‌جا که مادر حضرت از نسل سیدالشهداء نبوده‌اند، در این‌جا منظور دخترشان است.)

[۲] این نکته نیز قابل توجه است که امام صادق از دخترشان می‌خواهند در این مجلس روضه شرکت کند و مصائب سیدالشهداء (علیهماالسلام) را بشنود و گریه کند.

[۳] پنهان کردن این مجلس عزاداری به‌خاطر شرایط تقیه و خفقان حاکم بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده است.

[۴] شاید بتوان گفت این جمله توریه‌ای بوده است؛ اشاره‌ای به غش کردن کودکی در کربلا…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۱۱:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَبِسْنَ نِسَاءَ بَنِی هَاشِمٍ اَلسَّوَادَ وَ اَلْمُسُوحَ وَ کُنَّ لاَ یَشْتَکِینَ مِنْ حَرٍّ وَ لاَ بَرْدٍ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَعْمَلُ لَهُنَّ اَلطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ.

 المحاسن، ج۲، ص۴۲۰

 

از عُمر، فرزند امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است:

وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به شهادت رسیدند، زنان بنی‌هاشم لباس‌های سیاه و پشمین به‌تن کردند و [به عزاداری می‌پرداختند و] از گرما و سرما شکایتی نمی‌کردند.

امام سجاد (علیه‌السلام) برای این مجلس عزایشان، غذا درست می‌کردند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۳۱
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی بَکْرٍ اَلْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

«مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَیَعْرِضُ حُبَّنَا عَلَى قَلْبِهِ فَإِنْ قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ مَنْ کَانَ لَنَا مُحِبّاً فَلْیَرْغَبْ فِی زِیَارَةِ قَبْرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَمَنْ کَانَ لِلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ زَوَّاراً عَرَفْنَاهُ بِالْحُبِّ لَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ کَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لِلْحُسَیْنِ زَوَّاراً کَانَ نَاقِصَ اَلْإِیمَانِ.»

 کامل الزیارات، ج۱، ص۱۹۳

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرکس می‌خواهد بداند که از اهل بهشت است (یا نه!)، "محبت نسبت به ما (اهل‌بیت)" را به قلبش عرضه کند؛ اگر قلبش "محبت نسبت به ما" را پذیرفت، او مؤمن است و هرکس دوست‌دار ماست، باید در زیارت مزار امام حسین (علیه‌السلام) راغب باشد.

- پس هرکس امام حسین (علیه‌السلام) را بسیار زیارت کند، ما (اهل‌بیت) او را به‌عنوان دوست‌دار خودمان خواهیم شناخت و او از اهل بهشت خواهد بود

- و هرکس امام حسین (علیه‌السلام) را بسیار زیارت نکند، ایمانش ناقص است.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که ملاحظه می‌فرمایید، بنا به فرمایش حضرت باقرالعلوم (علیه‌السلام)؛

کسی «اهل بهشت» است که اهل‌بیت او را به‌عنوان محبّ و دوست‌دارِ خود بشناسند.

انسان برای اثبات محبت قلبی‌اش به ایشان، باید نشانه‌هایی از این محبت را بروز دهد.

یکی از نشانه‌های بارز محبت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) «اهتمام به زیارت سیدالشهدا» است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۴ ، ۱۰:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ فِی سَفَرٍ یَسِیرُ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ إِذَا نَزَلَ فَسَجَدَ خَمْسَ سَجَدَاتٍ فَلَمَّا أَنْ رَکِبَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ شَیْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ! فَقَالَ: «نَعَمْ اسْتَقْبَلَنِی جَبْرَئِیلُ ع فَبَشَّرَنِی بِبِشَارَاتٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَجَدْتُ لِلَّهِ شُکْراً لِکُلِّ بُشْرَى سَجْدَةً.»»

 الکافی، ج۲، ص۹۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در سفری، بر ماده‌شتر خود سوار بودند. ناگهان پیاده شدند و پنج سجده به‌جا آوردند.

وقتی سوار شدند، (اصحاب) عرض کردند:

ای رسول خدا! ما دیدیم شما کاری کردید که پیش‌تر چنین نکرده بودید!

پیامبر فرمودند:

«بله، جبرئیل (علیه‌السلام) نزد من آمد و مژده‌هایی از جانب خداوند (عزّوجلّ) به من داد. پس من در ازای هر مژده، سجده‌ای به‌جا آوردم.»»

 

 

 

…عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: کُنْتُ أَسِیرُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ ع فِی بَعْضِ أَطْرَافِ الْمَدِینَةِ إِذْ ثَنَى رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ فَخَرَّ سَاجِداً فَأَطَالَ وَ أَطَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَکِبَ دَابَّتَهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ! فَقَالَ: «إِنَّنِی ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی.»

 الکافی، ج۲، ص۹۸

 

از هشام بن احمر نقل شده است:

من به‌همراه امام کاظم (علیه‌السلام) در اطراف مدینه در حرکت بودم. ناگهان ایشان بر بالای مَرکبِ خود، پاهاشان را (به‌حالت دوزانو) جمع کردند، به سجده رفتند و سجده‌شان را بسیار طولانی کردند. بعد، سر (از سجده) برآوردند و به مَرکب خود زدند (تا حرکت کند).

به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم! چقدر سجده‌تان طولانی شد!

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«به‌راستی که من یاد نعمتی از نعمت‌هایی که خداوند به من عطا کرده، افتادم و دوست داشتم که پروردگارم را شکر گزارم.»

 

 

 

مطلب مرتبط پیشین:

«سجده‌ی شکر، هنگام یاد آوری نعمت، ولو هنگام رانندگی!!!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَمَرَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالسِّرَاجِ فِی اَلْبَیْتِ اَلَّذِی کَانَ یَسْکُنُهُ حَتَّى قُبِضَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ أَمَرَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِمِثْلِ ذَلِکَ فِی بَیْتِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى خَرَجَ بِهِ إِلَى اَلْعِرَاقِ ثُمَّ لاَ أَدْرِی مَا کَانَ.

 الکافی، ج۳، ص۲۵۱

 

از جمعی از اصحاب نقل شده است:

زمانی که امام باقر (علیه‌السلام) از دنیا رفتند، امام صادق (علیه‌السلام) دستور دادند در خانه‌ای که ایشان (امام باقر) ساکن بودند، چراغی روشن کنند.

(روشن نگه داشتن چراغ ادامه داشت) تا زمانی که امام صادق (علیه‌السلام) از دنیا رفتند.

بعد از امام صادق، امام کاظم نیز دستور دادند در خانه‌ی امام صادق (علیهماالسلام) چنین کنند (چراغی روشن نگه دارند.)

(این دستور استمرار داشت) تا زمانی که امام کاظم (علیه‌السلام) را (از مدینه) به عراق منتقل کردند. بعد از آن نمی‌دانم چه شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

گاهی ما حرفی می‌زنیم و ادعایی می‌کنیم، ولی به آن عمل نمی‌کنیم.

گاهی عمل هم می‌کنیم، اما نیتمان خالصانه نیست؛ بلکه مثلاً ریاکارانه است.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای پذیرفته شدن این حرف و عمل، علاوه بر نیت خالصانه، شرط دیگری نیز ذکر فرموده‌اند.

ملاحظه بفرمایید…

 

 

 

…عَنْ أَبِی عُثْمَانَ اَلْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

«لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ.»

 الکافی، ج۱، ص۷۰

 

از امام صادق، از پدرانشان، از امیرالمؤمنین، از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهم) نقل شده است:

- «هیچ حرفی (نزد خداوند، پذیرفته) نیست، مگر به‌واسطه عمل (به آن)،

- هیچ حرف و عملی (پذیرفته) نیست، مگر به‌واسطه نیّت (خالصانه)

- و هیچ حرف و عمل و نیتی (پذیرفته) نیست، مگر این‌که با سنّتِ (من) منطبق باشد.»

 

 

در منبعی دیگر، در ادامه این فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، این جمله نیز اضافه شده است:

«…وَ مَنْ تَمَسَّکَ بِسُنَّتِی عِنْدَ اِخْتِلاَفِ أُمَّتِی کَانَ لَهُ أَجْرُ مِائَةِ شَهِیدٍ.»

 المقنعة، ج۱، ص۳۰۱

 

«…و کسی که هنگام (بروز) اختلاف در امّت من، به سنتِ من تمسّک جوید، اجر صد شهید برای او خواهد بود.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که ملاحظه فرمودید، انسان حتی اگر با نیت خالصانه، عمل نیکی را انجام دهد، اما عملش مخالف آموزه‌های دینی و سنت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد، آن عمل مورد قبول خداوند (عزّوجلّ) نخواهد بود.

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۶:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«أَشْکُو إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِی وَ تَقَلْقُلِی بَیْنَ أَهْلِ اَلْمَدِینَةِ حَتَّى تَقْدَمُوا وَ أَرَاکُمْ وَ آنَسَ بِکُمْ فَلَیْتَ هَذِهِ اَلطَّاغِیَةَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِی اَلطَّائِفِ فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِیَ وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لاَ یَجِیءَ مِنْ نَاحِیَتِنَا مَکْرُوهٌ أَبَداً.»

 الکافی، ج۸، ص۲۱۵

 

از عنبسة بن مُصعب نقل شده است:

شنیدم که امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«به درگاه خداوند (عزّوجلّ) شکایت می‌برم از تنهایی و ناآرامی‌ام در میان اهل مدینه.[۱]

[این تنهایی و ناآرامی ادامه دارد،] تا زمانی که شما (شیعیان، به مدینه) بیایید و به‌واسطه (حضورِ) شما آرام بگیرم.[۲]

کاش این طاغوت[۳] به من اجازه می‌داد تا کاخی در طائف[۴] اختیار کنم، آن‌جا ساکن شوم و شما را نیز به‌همراه خود ساکن گردانم.

در مقابل، به او (خلیفه عباسی) ضمانت می‌دادم که هرگز از جانب ما (شیعیان) امر ناخوشایندی به [حکومتِ] او نخواهد رسید.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] توضیح آن‌که: هرچند شهر مدینه پایگاه رسول خدا و اهل‌بیت ایشان (صلوات‌الله‌علیهم) بوده است، اما عمده‌ی مردمان این شهر با حضرات هم‌راه نبودند و شیعیان عمدةً در کوفه ساکن بوده‌اند.

[۲] معمولاً اصحاب (که عمدةً در کوفه ساکن بودند) به بهانه حج و عمره به حجاز سفر می‌کردند و مدتی خدمت اهل‌بیت (که در مدینه ساکن بودند) می‌رسیدند و حوائج دینی، علمی و معیشتیِ خود را برطرف می‌ساختند.

[۳] مقصود، خلیفه‌ی وقت عباسی است و احتمالاً منصور دوانیقی مراد است.

[۴] شهری در ۹۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه

 

 

 

مطالب مرتبط پیشین:

- «چرا اهل‌بیت «غریب»اند؟»

- «سال‌های غربت امام سجاد، پس از واقعه عاشورا»

- «غربتِ عجیبِ امام سجاد علیه‌السلام»

- «روزی که فقط یک مؤمن روی کره زمین بود»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: کَانَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا أَعْتَمَ وَ ذَهَبَ مِنَ اَللَّیْلِ شَطْرُهُ أَخَذَ جِرَاباً فِیهِ خُبْزٌ وَ لَحْمٌ وَ اَلدَّرَاهِمُ فَحَمَلَهُ عَلَى عُنُقِهِ ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إِلَى أَهْلِ اَلْحَاجَةِ مِنْ أَهْلِ اَلْمَدِینَةِ فَقَسَمَهُ فِیهِمْ وَ لاَ یَعْرِفُونَهُ فَلَمَّا مَضَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَدُوا ذَلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ کَانَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ.

 الکافی، ج۴، ص۸

 

از هشام بن سالم نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام)، هنگامی که هوا تاریک می‌شد و نیمی از شب می‌گذشت، کیسه‌ای که در آن نان و گوشت و درهم (پول) بود، برمی‌داشتند و بر گردن خود می‌آویختند.

بعد، با آن سراغ نیازمندان اهل مدینه می‌رفتند و بدون این‌که ایشان را بشناسند، آن (غذاها و پول‌ها) را میانشان تقسیم می‌کردند.

زمانی که امام صادق (علیه‌السلام) از دنیا رفتند، این کمک‌ها قطع شد و نیازمندان فهمیدند که او (که نیمه‌شب به کمکشان می‌آمد) امام صادق (علیه‌السلام) بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۷:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ: «خَرَجْتُ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى هَذَا الْحَائِطِ فَاتَّکَأْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا رَجُلٌ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ یَنْظُرُ فِی تُجَاهِ وَجْهِی ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً؟ أَ عَلَى الدُّنْیَا؟ فَرِزْقُ اللَّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ.» قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» قَالَ: «فَعَلَى الْآخِرَةِ؟ فَوَعْدٌ صَادِقٌ یَحْکُمُ فِیهِ مَلِکٌ قَاهِرٌ.» أَوْ قَالَ: قَادِرٌ. قُلْتُ: «مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ.» فَقَالَ: «مِمَّ حُزْنُکَ؟» قُلْتُ: «مِمَّا نَتَخَوَّفُ مِنْ فِتْنَةِ ابْنِ الزُّبَیْرِ وَ مَا فِیهِ النَّاسُ.» قَالَ: فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً دَعَا اللَّهَ فَلَمْ یُجِبْهُ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ یَکْفِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» قَالَ: «فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً سَأَلَ اللَّهَ فَلَمْ یُعْطِهِ؟» قُلْتُ: «لَا.» ثُمَّ غَابَ عَنِّی.»

 الکافی، ج۲، ص۶۴

 

از ابوحمزه ثُمالی نقل شده است:

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند:

«(یک بار از خانه) بیرون رفتم، تا به این دیوار رسیدم و به آن تکیه دادم. ناگهان مردی را دیدم که دو پیراهن سفید بر تن داشت و به صورتم نگاه می‌کرد.

بعد از مدتی، گفت: «ای علی بن الحسین! چرا تو را غمگین و ناراحت می‌بینم؟ آیا برای دنیاست؟ درحالی‌که روزیِ خداوند برای نیکوکار و بدکار حاضر است.»

گفتم: «برای این ناراحت نیستم؛ چراکه همان‌طور است که تو می‌گویی.»

گفت: «پس برای آخرت ناراحتی؟ درحالی‌که آخرت وعده‌ی صادقی است که در آن پادشاهی چیره‌گر حکم‌رانی می‌کند.»

گفتم: «برای این هم ناراحت نیست؛ زیرا همان‌طور است که تو می‌گویی.»

گفت: «پس ناراحتی‌ات برای چیست؟»

گفتم: «به‌خاطر وضعیتی که نگرانم بر اثر فتنه ابن‌زبیر رخ دهد و به‌خاطر فضایی که در میان مردم حاکم است، ناراحتم.»[۱]

او خندید و بعد گفت: «ای علی بن الحسین! آیا کسی را دیده‌ای که خدا را بخواند، ولی خدا جوابش را ندهد؟!»

گفتم: «خیر.»

گفت: «آیا دیده‌ای کسی به خدا توکل کند، ولی خدا او را کفایت نکند؟!»

گفتم: «خیر.»

گفت: «آیا دیده‌ای کسی از خدا چیزی بخواهد، ولی خدا به او ندهد؟!»

گفتم: «خیر.»

(این را گفت و) بعد، از نزد من ناپدید شد.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] گویا مقصود حضرت، تحرکات عبدالله بن زبیر برای به‌دست گرفتن حکومت و تأثیرپذیری مردم از فریب‌کاری‌های اوست.

[۲] مشخص نیست آن مرد، فرشته‌ای بوده که در قالب انسانی تمثّل یافته بوده، یا انسانی الهی (مثل حضرت خضر) بوده. در هر صورت گویا از جانب خداوند مأموریت داشته خدمت حضرت سجاد (علیه‌السلام) برسد و در آن شرایط غربت شدید، به ایشان دلداری بدهد.

 

 

 

مطالب مرتبط پیشین:

- «سال‌های غربت امام سجاد، پس از واقعه عاشورا»

- «غربتِ عجیبِ امام سجاد علیه‌السلام»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۲۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ: «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ وَ أَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.»»

 الکافی، ج۲، ص۵۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همواره می‌فرمودند:

«هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد، تا وقتی که بداند:

- آن‌چه برایش رخ می‌دهد، نمی‌شد که به او نرسد

- و آن‌چه برایش رخ نمی‌دهد، نمی‌شد که به او برسد

- و تنها خداوند (عزّوجلّ) است که زیان‌رسان و سودبخش است.»»

 

 

حال، سیره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نیز ملاحظه بفرمایید...

 

 

…عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص جَلَسَ إِلَى حَائِطٍ مَائِلٍ یَقْضِی بَیْنَ النَّاسِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَا تَقْعُدْ تَحْتَ هَذَا الْحَائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص: «حَرَسَ امْرَأً أَجَلُهُ.» فَلَمَّا قَامَ سَقَطَ الْحَائِطُ.» قَالَ: «وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِمَّا یَفْعَلُ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ وَ هَذَا الْیَقِینُ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کنار دیوار کجی نشسته بودند و میان مردم داوری می‌کردند.

یکی از آنان به ایشان عرض کرد: زیر این دیوار ننشینید؛ این دیوار خراب است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «اجلِ هرکس، از او پاسداری می‌کند.»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از کسانی بودند که چنین کارهایی می‌کردند و این، «یقین»[۱] است.»

 

 

 

…عَنْ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلَى رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ فَحَرَّکْتُ فَرَسِی فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ؟! فَقَالَ: «نَعَمْ یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ! إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِیَةٌ مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۹

 

از سعید بن قیس همْدانی نقل شده است:

روزی، در میانه‌ی جنگ چشمم به مردی افتاد که [زره نپوشیده بود و فقط] دو پیراهن به تن داشت! (به‌سویش) حرکت کردم تا ببینم کیست. ناگهان دیدم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

عرض کردم: ای امیر مؤمنان! در چنین موقعیتی (چنین پوششی دارید؟)

حضرت فرمودند:

«بله، ای سعید بن قیس! به‌راستی هیچ بنده‌ای نیست مگراین‌که از جانب خداوند، همراه او محافظ و نگه‌داری گماشته شده است؛

دو فرشته‌ای که از او محافظت می‌کنند تا از نوک کوهی سقوط نکند یا در قعر چاهی نیفتد.

هرگاه قضاء[۲] نازل شود، میان او و هر چیز دیگری خالی می‌شود.»[۳]

 

 

 

…عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ قَنْبَرٌ غُلَامُ عَلِیٍّ یُحِبُّ عَلِیّاً ع حُبّاً شَدِیداً فَإِذَا خَرَجَ عَلِیٌّ ص خَرَجَ عَلَى أَثَرِهِ بِالسَّیْفِ فَرَآهُ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ: «یَا قَنْبَرُ مَا لَکَ؟» فَقَالَ: جِئْتُ لِأَمْشِیَ خَلْفَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. قَالَ: «وَیْحَکَ أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِی أَوْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ؟» فَقَالَ: لَا بَلْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ. فَقَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَا یَسْتَطِیعُونَ لِی شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مِنَ السَّمَاءِ فَارْجِعْ!» فَرَجَعَ.»

 الکافی، ج۲، ص۵۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قنبر، غلام امام علی (علیه‌السلام)، ایشان را به‌شدت دوست می‌داشت. وقتی امام علی (صلوات‌الله‌علیه) بیرون می‌رفتند، با شمشیر به‌دنبال ایشان می‌رفت.

یک شب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) او را دیدند و فرمودند: «قنبر! (این‌جا) چه می‌کنی؟»

قنبر عرض کرد: آمده‌ام تا پشت شما راه بروم (و از شما محافظت کنم.)

حضرت فرمودند: «وای بر تو! می‌خواهی مرا از اهل آسمان پاسداری کنی یا از اهل زمین؟»

عرض کرد: نه؛ از اهل زمین.

آ‌ن‌گاه حضرت فرمودند: «اهل زمین، جز به اذن خداوند که از آسمان می‌آید، نمی‌توانند آسیبی به من رسانند. پس (به خانه) برگرد!»

قنبر نیز بازگشت.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] یقین به این‌که خداوند «فعّال لما یشاء» است و تقدیر هرکس، معیّن و اجلش مشخص است؛ همان که در حدیث نخست ذکر فرمودند.

[۲] قضاء، مرحله‌ای از به‌وقوع‌پیوستنِ حوادث است که در آن خداوند به وقوع حادثه‌ای حکم می‌فرماید و این حکم نهایی خواهد بود. حال، وقتی قضا نازل شود، آن حادثه بلافاصله رخ خواهد داد. هرچند در کلام اهل‌بیت (علیهم‌السلام) استثنائاتی نیز ذکر شده است و قضا، ممکن است پیش از نزول بر بنده، تغییر یابد؛ به‌عنوان مثال: «إِنَّ اَلدُّعَاءَ یَرُدُّ اَلْقَضَاءَ.»؛ «دعا، قضا را [پیش از نزول، به آسمان] بازمی‌گرداند.» (الکافی، ج۲، ص۴۶۹)

[۳] یعنی تمام موانعی که میان آن بنده و خطرات در کمینش هستند، کنار می‌روند تا بنده در آغوش آن خطرات و حوادث قرار گیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

أبُو اَلْقَاسِمِ اَلْکُوفِیُّ فِی کِتَابِ اَلتَّبْدِیلِ : أَنَّ إِسْحَاقَ اَلْکِنْدِیَّ کَانَ فَیْلَسُوفَ اَلْعِرَاقِ فِی زَمَانِهِ أَخَذَ فِی تَأْلِیفِ تَنَاقُضِ اَلْقُرْآنِ وَ شَغَلَ نَفْسَهُ بِذَلِکَ وَ تَفَرَّدَ بِهِ فِی مَنْزِلِهِ وَ أَنَّ بَعْضَ تَلاَمِذَتِهِ دَخَلَ یَوْماً عَلَى اَلْإِمَامِ اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «أَمَا فِیکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ یَرْدَعُ أُسْتَاذَکُمْ اَلْکِنْدِیَّ عَمَّا أَخَذَ فِیهِ مِنْ تَشَاغُلِهِ بِالْقُرْآنِ.» فَقَالَ اَلتَّلْمِیذُ: نَحْنُ مِنْ تَلاَمِذَتِهِ کَیْفَ یَجُوزُ مِنَّا اَلاِعْتِرَاضُ عَلَیْهِ فِی هَذَا أَوْ فِی غَیْرِهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ: «أَ تُؤَدِّی إِلَیْهِ مَا أُلْقِیهِ إِلَیْکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَصِرْ إِلَیْهِ وَ تَلَطَّفْ فِی مُؤَانَسَتِهِ وَ مَعُونَتِهِ عَلَى مَا هُوَ بِسَبِیلِهِ فَإِذَا وَقَعَتِ اَلْأُنْسَةُ فِی ذَلِکَ فَقُلْ قَدْ حَضَرَتْنِی مَسْأَلَةٌ أَسْأَلُکَ عَنْهَا فَإِنَّهُ یَسْتَدْعِی ذَلِکَ مِنْکَ فَقُلْ لَهُ: إِنْ أَتَاکَ هَذَا اَلْمُتَکَلِّمُ بِهَذَا اَلْقُرْآنِ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ مُرَادُهُ بِمَا تَکَلَّمَ مِنْهُ غَیْرَ اَلْمَعَانِی اَلَّتِی قَدْ ظَنَنْتَهَا أَنَّکَ ذَهَبْتَ إِلَیْهَا فَإِنَّهُ سَیَقُولُ لَکَ إِنَّهُ مِنَ اَلْجَائِزِ لِأَنَّهُ رَجُلٌ یَفْهَمُ إِذَا سَمِعَ فَإِذَا أَوْجَبَ ذَلِکَ فَقُلْ لَهُ: فَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ قَدْ أَرَادَ غَیْرَ اَلَّذِی ذَهَبْتَ أَنْتَ إِلَیْهِ فَیَکُونُ وَاضِعاً لِغَیْرِ مَعَانِیهِ.» فَصَارَ اَلرَّجُلُ إِلَى اَلْکِنْدِیِّ وَ تَلَطَّفَ إِلَى أَنْ أَلْقَى عَلَیْهِ هَذِهِ اَلْمَسْأَلَةَ فَقَالَ لَهُ: أَعِدْ عَلَیَّ فَأَعَادَ عَلَیْهِ فَتَفَکَّرَ فِی نَفْسِهِ وَ رَأَى ذَلِکَ مُحْتَمَلاً فِی اَللُّغَةِ وَ سَائِغاً فِی اَلنَّظَرِ فَقَالَ: أَقْسَمْتُ إِلَیْکَ إِلاَّ أَخْبَرْتَنِی مِنْ أَیْنَ لَکَ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ شَیْءٌ عَرَضَ بِقَلْبِی فَأَوْرَدْتُهُ عَلَیْکَ. فَقَالَ: کَلاَّ مَا مِثْلُکَ مَنِ اِهْتَدَى إِلَى هَذَا وَ لاَ مَنْ بَلَغَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ فَعَرِّفْنِی مِنْ أَیْنَ لَکَ هَذَا؟ فَقَالَ: أَمَرَنِی بِهِ أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ: اَلْآنَ جِئْتَ بِهِ وَ مَا کَانَ لِیَخْرُجَ مِثْلُ هَذَا إِلاَّ مِنْ ذَلِکَ اَلْبَیْتِ ثُمَّ إِنَّهُ دَعَا بِالنَّارِ وَ أَحْرَقَ جَمِیعَ مَا کَانَ أَلَّفَهُ.

 المناقب ج ۴، ص ۴۲۴

 

از ابوالقاسم کوفی نقل شده است:

اسحاق کِندی، از فلاسفه زمان خود در عراق بود. او به تألیف (کتابی به‌نام) «تناقض‌گویی قرآن» روی آورده بود و به‌تنهایی در خانه‌اش، مشغول به این کار شده بود. روزی یکی از شاگردانش نزد امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رفت.

امام عسکری (علیه‌السلام) به او فرمودند: «آیا در میان شما مرد توانایی نیست که استادتان کِندی را در کاری که در مورد قرآن مشغولش شده، بازدارد؟!»

آن شاگرد عرض کرد: ما شاگردان او هستیم. چه‌طور می‌توانیم در مورد این کار یا کارهای دیگرش به او اعتراض کنیم؟!

امام به او فرمودند: «آیا می‌توانی چیزی که به تو می‌آموزم را به او برسانی؟»

عرض کرد: بله.

امام فرمودند: «نزد او برو و با لطف و مهربانی با او انس بگیر و در کاری که به آن مشغول شده (نوشتن آن کتاب) کمکش کن. وقتی در آن کار، میانتان انس و الفتی شکل گرفت، به او بگو: برایم سؤالی پیش آمده. آیا آن را از تو بپرسم؟ او نیز خواسته‌ات را می‌پذیرد.

آن‌گاه به او بگو: اگر گوینده‌ی این قرآن نزد شما بیاید [و به‌سخن درآید]، آیا ممکن است قصدش از کلامی که گفته، غیر از چیزی باشد که شما گمان کرده‌اید و بر اساس آن چنین برداشت کرده‌اید که آیات قرآن تناقض دارند؟ او به تو خواهد گفت که این امر امکان دارد؛ زیرا او مردی است که اگر [این سخن را] بشنود، می‌فهمد.

آن‌گاه وقتی این را پذیرفت، به او بگو: پس شما چه‌می‌دانید؛ شاید گوینده قرآن معنایی، غیر از آن‌چه شما برداشت کرده‌اید را اراده کرده است و دراین‌صورت نظریه شما وضع‌کننده‌ی معنایی غیر از معنای قرآن خواهد بود.»

آن مرد نزد کندی رفت و با او ملاطفت کرد تا این‌که این سؤال (که امام به او آموخته بود) را به او عرضه کرد. کندی به او گفت: سؤالت را تکرار کن! شاگرد مجدداً سؤال را مطرح کرد. کندی به فکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که آن سخن در کلام محتمل است و در نظر پذیرفته.

آن‌گاه به شاگردش گفت: تو را قسم می‌دهم؛ به من بگو که این را از کجا یاد گرفته‌ای؟! شاگرد گفت: چیزی بود که به دلم افتاده بود و آن را به زبان آوردم. کندی گفت: امکان ندارد! کسی مثل تو، به چنین سخنی رهنمون نمی‌شود و چنین منزلتی نمی‌یابد. پس به من بگو این سخن را از کجا آورده‌ای؟

شاگرد گفت: ابومحمد (امام حسن عسکری علیه‌السلام) چنین به من دستور دادند. کندی گفت: الآن راست گفتی. چنین سخنی فقط از این خانه (خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام) خارج می‌شود.

بعد، کندی آتشی درخواست کرد و تمام نوشته‌هایش را سوزاند!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۲۹
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» فَقَالَ: «نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ ص.» قُلْتُ: کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ؟ قَالَ: «لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِکِتَابٍ وَ شَرِیعَةٍ وَ کُلُّ مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ إِبْرَاهِیمُ ع بِالصُّحُفِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لَا کُفْراً بِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ ع أَخَذَ بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِالصُّحُفِ حَتَّى جَاءَ مُوسَى بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ وَ کُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ مُوسَى ع أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ الْمَسِیحُ ع بِالْإِنْجِیلِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ شَرِیعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ مُحَمَّدٌ ص فَجَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَهَؤُلَاءِ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ع.»

 الکافی، ج۲، ص۱۷

 

از سماعه بن مهران نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد [مصادیق «اولوالعزم» در] این سخن خداوند (عزّوجلّ) سؤال کردم: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛ «پس (ای پیامبر!) صبر کن! همان‌طور که رسولان اولوالعزم صبر کردند.» [أحقاف:۳۵]

حضرت فرمودند:

«نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (صلوات‌الله‌علیهم)»

عرض کردم:

چه‌گونه اولوالعزم شدند؟

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«زیرا حضرت نوح (علیه‌السلام) با کتاب و شریعتی مبعوث شد و هر کسی (پیامبری) بعد از نوح آمد، به کتاب و شریعت و سیره‌ی نوح عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با صُحُف و با عزم (تصمیمِ) ترک کتاب نوح آمد. [البته] نه‌این‌که ترک کتاب نوح از روی کفر به آن بوده باشد [، بلکه به‌دلیل کامل شدن آن با صحف ابراهیم بوده است.] پس هر پیامبری بعد از ابراهیم آمد، به شریعت و سیره و صحف ابراهیم عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت موسی (علیه‌السلام) با تورات و شریعت و سیره‌اش و با عزمِ ترک صُحُف آمد. هر پیامبری که بعد از موسی آمد، به تورات و شریعت و سیره‌ی موسی عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت مسیح (علیه‌السلام) با انجیل و عزمِ ترک شریعت موسی و سیره‌اش آمد. پس هر پیامبری که بعد از مسیح آمد، به شریعت و سیره‌ی مسیح عمل کرد…

- تا زمانی که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با قرآن و شریعت و سیره‌اش آمد. پس حلال رسول خدا تا روز قیامت حلال است و حرام ایشان تا روز قیامت حرام است.

آن‌ها رسولان اولوالعزم هستند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

«أَنَّ بَعْضَ قُرَیْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خَاتَمَهُمْ؟ فَقَالَ: «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ؛ «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ: «بَلى»‏ فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»»

 الکافی، ج۲، ص۱۰

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مردی از قریش به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد:

برای چه از پیامبران سبقت گرفتید و (به‌عنوانِ) آخرین پیامبر و خاتمِ انبیاء مبعوث شدید؟

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:

«به‌راستی که من اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و در آن‌زمان که خداوند از پیامبران میثاق (پیمان) گرفت و آن‌ها را بر خودشان شاهد گرفت که «آیا من پروردگار شما نیستم؟»، من اولین پیامبری بودم که جواب دادم و گفتم: «بله.»

پس من به‌خاطر (سرعت در) اقرار به (ربوبیتِ) خداوند (عزّوجلّ) از سایر پیامبران سبقت گرفتم.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

چنان‌که می‌دانید نه‌تنها همه پیامبران، بلکه (به‌فرموده خداوند در آیه ۱۷۲ سوره أعراف) همه فرزندان آدم، در نهایت آن میثاق (پیمان) را بستند و آن «بله» را گفتند و به ربوبیت خداوند شهادت دادند.

اما همان‌طور که ملاحظه فرمودید سرعت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در کسب این یقین و عزم، و سبقت گرفتنشان در پاسخ‌گویی، سبب شد که به‌شدت ارتقای درجه یابند و سرور پیامبران شوند.

در هنگامه این میثاق، پس از رسول خدا، هرکس زودتر به یقین رسید و تصمیم گرفت «بله» بگوید و به ربوبیت پروردگار اقرار کرد، مقرّب‌تر شد و دیگران هرچه دیرتر گفتند، دورتر و دورتر شدند.

ما هم گاهی در بزنگاه‌هایی دچار تردید می‌شویم. هرچه زودتر حق را بپذیریم و بر اساس حق عمل کنیم، تقرّب فزاینده‌تری می‌یابیم و پیشرفت فوق‌العاده‌تری می‌کنیم.

اما هرچه بیش‌تر دچار وسوسه‌ها و سخنان فریبنده شویم و دیرتر به تصمیم برسیم، به‌شدت تنزّل درجه می‌یابیم و عقب می‌افتیم و حتی ممکن است سقوط کنیم و دیگر امکان نجات نیابیم.

لازمه این‌که زودتر به یقین برسیم و عزم عمل به یقینمان را پیدا کنیم، این است که از پیش آمادگی‌های روحی، فکری و عملیِ کافی برایمان حاصل شده باشد.

امید که اهل یقین و عزم و حزم باشیم و از شک و تردید و تعلُّل بی‌جا به‌دور.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۳ ، ۱۳:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

…حَدَّثَنِی اَلْعُبَیْدِیُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اُدْعُ اَللَّهَ لِی أَنْ یَرْزُقَنِی دَاراً وَ زَوْجَةً وَ وَلَداً وَ خَادِماً وَ اَلْحَجَّ فِی کُلِّ سَنَةٍ! فَقَالَ: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُرْزُقْهُ دَاراً وَ زَوْجَةً وَ وَلَداً وَ خَادِماً وَ اَلْحَجَّ خَمْسِینَ سَنَةً.» قَالَ حَمَّادٌ: فَلَمَّا اِشْتَرَطَ خَمْسِینَ سَنَةً عَلِمْتُ أَنِّی لاَ أَحُجُّ أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِینَ سَنَةً. قَالَ حَمَّادٌ: وَ حَجَجْتُ ثَمَانِیاً وَ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ هَذِهِ دَارِی قَدْ رُزِقْتُهَا وَ هَذِهِ زَوْجَتِی وَرَاءَ اَلسِّتْرِ تَسْمَعُ کَلاَمِی وَ هَذَا اِبْنِی وَ هَذَا خَادِمِی قَدْ رُزِقْتُ کُلَّ ذَلِکَ. فَحَجَّ بَعْدَ هَذَا اَلْکَلاَمِ حَجَّتَیْنِ تَمَامَ اَلْخَمْسِینَ، ثُمَّ خَرَجَ بَعْدَ اَلْخَمْسِینَ حَاجّاً: فَزَامَلَ أَبَا اَلْعَبَّاسِ اَلنَّوْفَلِیَّ اَلْقَصِیرَ ، فَلَمَّا صَارَ فِی مَوْضِعِ اَلْإِحْرَامِ دَخَلَ یَغْتَسِلُ: فَجَاءَ اَلْوَادِی فَحَمَلَهُ فَغَرَقَهُ اَلْمَاءُ رَحِمَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاهُ، قَبْلَ أَنْ یَحُجَّ زِیَادَةً عَلَى اَلْخَمْسِینَ، عَاشَ إِلَى وَقْتِ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) وَ تُوُفِّیَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ مِائَتَیْنِ…

 اختیارمعرفةالرجال(رجال‌الکشی)، ج۱، ص۳۱۶

 

از عُبیدی نقل شده است:

حمّاد بن عیسی گوید: نزد امام کاظم (علیه‌السلام) رفتم و به ایشان عرض کردم:

فدایتان شوم، برای من از خداوند بخواهید که خانه‌ای و همسری و فرزندی و خادمی و حجِ هرساله‌ای روزی‌ام کند!

حضرت فرمودند:

«خداوندا! بر محمد و آل‌محمد درود فرست و خانه‌ای و همسری و فرزندی و خادمی و پنجاه سال حج روزی‌اش فرما!»

حماد گفت:

وقتی حضرت پنجاه سال حج را برایم شرط کردند، دانستم که من بیش از پنجاه سال حج به‌جا نخواهم آورد.

و (الآن) چهل و هشت سال حج به‌جا آورده‌ام، این خانه‌ام است که به من روزی شده است، این همسرم است که پشت پرده است و سخنم را می‌شنود، این پسرم است و این خادمم است. همه آن‌ها (که حضرت برایم دعا کرده بود،) روزی‌ام شده است.

عبیدی گوید:

حماد، بعد از این سخن، دو حج دیگر به‌جا آورد و پنجاه سال را تمام کرد. بعد برای حج پنجاه و یکم از شهر خارج شد و با ابوالعباس نوفلی همسفر بود.

وقتی به محل احرام بستن رسید، وارد شد تا غسل کند. اما سیلی آمد و او را با خود برد و حماد در آب غرق شد، پیش از آن‌که حج پنجاه و یکم را به‌جا آورد. خداوند او را و ما را رحمت کند!

او تا زمان امام رضا (علیه‌السلام) زندگی کرد و در سال دویست و نه از دنیا رفت…

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۱۰:۱۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَیْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِیناً مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ هُمْ کَالذَّرِّ: «یَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ!» وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «إِلَى النَّارِ! وَ لَا أُبَالِی» ثُمَّ قَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» قالُوا: بَلى‏ شَهِدْنا، أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى النَّبِیِّینَ فَقَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ أَنَّ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.» قالُوا: بَلى.‏ فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ «أَنَّنِی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی ع وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِی وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ کَرْهاً.» قَالُوا: أَقْرَرْنَا یَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ یُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ وَ لَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قَالَ: إِنَّمَا هُوَ فَتَرَکَ. ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: «ادْخُلُوهَا!» فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ: «ادْخُلُوهَا!» فَدَخَلُوهَا فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ أَقِلْنَا! فَقَالَ: «قَدْ أَقَلْتُکُمُ اذْهَبُوا فَادْخُلُوا!» فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْوَلَایَةُ وَ الْمَعْصِیَةُ.»

 الکافی، ج۲، ص۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به‌راستی که خداوند (تبارک‌وتعالی) هنگام آفرینش مخلوقات، آبی گوارا آفرید و آبی شور و تلخ. آن‌گاه آن دو آب را با هم مخلوط کرد. آن‌گاه گِلی از سطح زمین برگرفت و آن را به‌شدّت در هم مالید.

آن‌گاه به اصحاب یمین، درحالی‌که مانند ذرّاتی پراکنده بودند، فرمود: «به سلامتی، به‌سوی بهشت حرکت کنید!» و به اصحاب شِمال فرمود: «به‌سوی آتش (جهنم) حرکت کنید و من باکی ندارم!»

سپس فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: بله شهادت می‌دهیم (که تو پروردگار ما هستی. خداوند این اقرار را از فرزندان آدم گرفت؛) تا در روز قیامت بگویند: ما از این موضوع غفلت داشتیم.[۱] [۲]

سپس از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آیا این، محمد، رسول من نیست؟ و آیا این، علی، امیر مؤمنان نیست؟» (پیامبران صلوات‌الله‌علیهم) گفتند: بله (گواهی می‌دهیم که چنین است.) پس نبوت برای آن‌ها ثابت شد.[۳]

آن‌گاه خداوند از پیامبران اولو العزم پیمان گرفت؛ «این‌که من پروردگار شما هستم و این، محمد، رسول من است و این، علی، امیر مؤمنان است و اوصیای بعد از او (ائمه صلوات‌الله‌علیهم)، والیان امر من و خزانه‌داران علم من هستند. و این‌که به‌وسیله‌ی مهدی، دینم را یاری می‌کنم و دولتم را آشکار می‌کنم و از دشمنانم انتقام می‌گیرم و - چه با رضایت و چه با اکراه - عبادت می‌شوم.

(پیامبران اولو العزم صلوات‌الله‌علیهم) گفتند: پروردگارا! اقرار می‌کنیم و به آن(چه فرمودی) شهادت می‌دهیم.

اما آدم (علیه‌السلام) نه منکر شد و نه اقرار کرد. پس اولو العزم بودن، برای آن پنج نفر[۴] ثابت شد؛ چراکه آنان در مورد حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) یقین داشتند.

اما آدم (علیه‌السلام) بر اقرار به این موضوع عزم (تصمیم قاطعی) نداشت. و این، همان سخن خداوند (عزّوجلّ) است که: «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»[طه:۱۱۵]؛ «و ما یقیناً پیش از آن (ماجرای خوردن میوه)، با آدم عهد کردیم، اما او [چون مردّد بود] به تأخیر انداخت و ما عزم (اراده‌ای جدی) در او نیافتیم.» مقصود از «نسی» در این آیه، «ترک کردنِ» (اقرار به ولایت حضرت مهدی) است (، نه فراموش کردن.)[۵]

بعد (از این اقرار گرفتن‌ها)، خداوند به آتش دستور داد که برپا شود. آن‌گاه به اصحاب شِمال فرمود: «وارد آتش شوید!» اما آن‌ها از (عظمتِ) آتش وحشت کردند. خداوند به اصحاب یمین فرمود: «وارد آتش شوید!» آن‌ها وارد آتش شدند و آتش برایشان سرد و سلامت گشت.

آن‌گاه اصحاب شِمال عرض کردند: پروردگارا! فرصت جبران بده! خداوند فرمود: «به شما فرصتی دوباره دادم؛ بروید و وارد شوید!» اما آن‌ها (باز هم) از آتش وحشت کردند.

پس، از آن‌جا بود که طاعتِ (پروردگار) و ولایتِ (اهل‌بیت) و معصیتِ (پروردگار) ثابت شد.»[۶]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] اشاره‌ای است به آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» [أعراف:۱۷۲]

[۲] بعضی مترجمان، به‌خلاف لفظ صریح این آیه، خود را به سختی انداخته‌اند و کلماتی را در تقدیر گرفته‌اند و چنین ترجمه کرده‌اند که: «تا در روز قیامت نگویند…» درحالی‌که همان «بگویند» درست است؛ با این توضیح که: اگر خداوند این پیمان را از آن‌ها نمی‌گرفت، می‌گفتند ما خبر نداشتیم. اما حالا که این پیمان گرفته شده، آن‌ها نمی‌توانند بگویند ما نمی‌دانستیم، بلکه می‌گویند: «ما غفلت داشتیم.» یعنی می‌دانستیم اما حواسمان نبود!

[۳] یعنی بعد از این‌که اقرار کردند، خداوند مُهر نبوت را بر آن‌ها زد و نبیّ (پیامبر) محسوب شدند.

[۴] یعنی: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (صلوات‌الله‌علیهم) که بلافاصله به ولایت اهل‌بیت و مهدویت امام زمان (عجل‌الله‌فرجهم) نیز اقرار کردند.

[۵] توضیح آن‌که واژه «نسی» گاهی به‌معنای فراموش کردن استفاده می‌شود و گاهی به‌معنای «ترک کردن و انجام ندادن». حضرت اشاره می‌کنند که در این‌جا به‌معنای ترک کردن آمده؛ یعنی حضرت آدم اقرار نکرد، نه‌این‌که اقرار کرده و آن را فراموش نموده باشد.

[۶] یعنی بعد از این اقرارها و آن امتحان ورود به آتش، دیگر مشخص شد که چه کسانی اهل طاعت پروردگار هستند، چه کسانی پذیرای ولایت اهل‌بیت‌اند و چه کسانی اهل معصیت خداوند هستند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

«شرطةالخمیس»، گروهی انتظامی شامل نیروهای وفادار و فداییِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بوده‌اند که با ایشان بیعت بسته بودند که خالصانه و تا پای جان، برای انجام فرامین ایشان مجاهده کنند؛ در جنگ پیش‌قراول سپاه بودند و در غیر جنگ، حافظ نظم و امنیت شهر و مجری احکام قضایی.

بر اساس روایات موجود، این گروه علاوه بر توانمندی‌های نظامی و اجرایی، جایگاه معنوی خاصی نیز داشته‌اند و افرادی مثل سلمان فارسی، مقداد بن عَمرو، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، سُلیم بن قیس، اصبغ بن نباتة و‌ جابر بن عبدالله انصاری، از سرانشان بوده‌اند.

به چند نمونه از روایات پیرامون این گروه توجه بفرمایید…

 

 

از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده است که در روز جنگ جمل، خطاب به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمودند:

«أبشر یا ابن یحیى! فإنک و أباک من شرطة الخمیس حقاً، لقد أخبرنی رسول الله باسمک و اسم أبیک فی شرطة الخمیس، و الله سمّاکم فی السماء شرطة الخمیس على لسان نبیه.»

 رجال‌البرقی، ص۳

 

«بشارت باد بر تو، ای پسر یحیی! چراکه تو و پدرت به‌حق از شرطةالخمیس هستید. به‌راستی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از نام تو و پدرت به من خبر داده است که در میان شرطةالخمیس هستند و خداوند شما را در آسمان، از زبان پیامبرش «شرطة الخمیس» نام نهاده است.»

 

 

 

مردی از اصبغ بن نُباته سؤال کرد که چه‌طور شما شرطةالخمیس نام گرفتید؟ اصبغ پاسخ داد:

إنَّا ضَمِنَّا لَهُ اَلذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا اَلْفَتْحَ، یَعْنِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ.

 رجال‌الکشی، ج۱، ص۱۰۳

 

ما به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ضمانت دادیم که سرمان را (برای انجام دستورات ایشان) بدهیم. ایشان هم پیروزی (سعادتِ) را برای ما تضمین فرمودند.

 

 

 

همچنین (گویا پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام) از اصبغ بن نُباته سؤال شد که جایگاه ایشان نزد شما چه‌گونه بود. اصبغ در پاسخ می‌گوید:

ما أَدْرِی مَا تَقُولُ إِلَّا أَنَّ سُیُوفَنَا کَانَتْ عَلَى عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَى إِلَیْهِ ضَرَبْنَاهُ بِهَا، وَ کَانَ یَقُولُ لَنَا: «تَشَرَّطُوا فَوَ اللَّهِ مَا اشْتِرَاطُکُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا لِفِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُکُمْ إِلَّا لِلْمَوْتِ، إِنَّ قَوْماً مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ تَشَارَطُوا بَیْنَهُمْ فَمَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ حَتَّى کَانَ نَبِیَّ قَوْمِهِ أَوْ نَبِیَّ قَرْیَتِهِ أَوْ نَبِیَّ نَفْسِهِ، وَ إِنَّکُمْ لَبِمَنْزِلَتِهِمْ غَیْرَ أَنَّکُمْ لَسْتُمْ بِأَنْبِیَاءَ.»

 رجال‌الکشی، ج۱، ص۵

 

نمی‌دانم چه می‌گویی! فقط این را می‌دانم که شمشیرهایمان روی دوشِمان (آماده) بود و به محض این‌که ایشان به کسی اشاره می‌کردند، او را با شمشیر می‌زدیم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همواره به ما می‌فرمودند:

«پیمان ببندید! که به خدا قسم، پیمان شما برای (رسیدن به) طلا و نقره (دینار و درهم) نیست؛ پیمان شما فقط برای (رسیدن به) «مرگ» است!

به‌راستی که گروهی از پیشینیان شما از بنی‌اسرائیل، با یکدیگر برای مرگ پیمان بستند. پس هیچ‌یک از آن‌ها از دنیا نرفت مگراین‌که پیامبرِ قوم خود یا پیامبرِ قبیله‌ی خود یا پیامبرِ خودش بود.

شما نیز مانند آن‌ها خواهید بود، با این تفاوت که شما پیامبر نخواهید بود.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۳ ، ۱۶:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

…عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَکْثَرَ مَا یَجْلِسُ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر وقت‌ها رو به قبله می‌نشستند.»

 

 

 

…عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا قَعَدَ فِی أَدْنَى الْمَجْلِسِ إِلَیْهِ حِینَ یَدْخُلُ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۲

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هرگاه وارد خانه‌ای می‌شدند، در بدو ورود، در نزدیک‌ترین جای (خالی برای) نشستن می‌نشستند.

 

 

 

…عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَجْلِسُ فِی بَیْتِهِ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهِ قُبَالَةَ الْکَعْبَةِ.

 الکافی، ج۲، ص۶۶۲

 

از حماد بن عثمان نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) را دیدم که در خانه (اتاق)شان، کنار درب خانه (اتاق) و رو به کعبه می‌نشستند.

 

 

 

…عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الزَّاهِدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «مَنْ رَضِیَ بِدُونِ التَّشَرُّفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَلَائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى یَقُومَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کسی که راضی باشد به این‌که پایین مجلس بنشیند، خداوند (عزّوجلّ) و فرشتگانش تا زمانی که (از جایش) برخیزد، پیوسته بر او درود می‌فرستند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۳ ، ۰۷:۲۳
ابوالفضل رهبر

 

پیش‌تر در مطلبی با عنوان «حدیثی ساده و مهم در باب هستی‌شناسی عقل» به نوعی از یکپارچکی میان «عقل»ها - و به همین واسطه - نوعی ارتباط میان «قلب»ها اشاره شد.

همچنین در مطلبی با عنوان «قاعده «دل به دل راه داره!»» ذکر شد که انسان می‌تواند با مراجعه به قلبش بفهمد که دیگری او را دوست دارد یا نه؛ اگر محبت آن شخص در دلش بود، پس محبت خودش نیز در دل آن شخص هست.

در این مطلب نیز به ارتباط میان «قلب»ها اشاره شده است…

 

 

 

…عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «انْظُرْ قَلْبَکَ فَإِنْ أَنْکَرَ صَاحِبَکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَحَدَکُمَا قَدْ أَحْدَثَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۵۳

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به قلبت نگاه کن؛ اگر نسبت به دوستت کدورتی داشت، بدان که از یکی از شما چیز تازه‌ای سر زده.»[۱]

 

 

 

…عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع: لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ. قَالَ: «أَ وَ تَعْلَمُ أَنِّی أَنْسَاکَ؟» قَالَ: فَتَفَکَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ: هُوَ یَدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِهِ، قُلْتُ: لَا لَا تَنْسَانِی. قَالَ: «وَ کَیْفَ عَلِمْتَ ذَلِکَ؟» قُلْتُ: إِنِّی مِنْ شِیعَتِکَ وَ إِنَّکَ لَتَدْعُو لَهُمْ. فَقَالَ: «هَلْ عَلِمْتَ بِشَیْ‏ءٍ غَیْرِ هَذَا؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا. قَالَ: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَکَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَى مَا لِی عِنْدَکَ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۵۲

 

از حسن بن جهم نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

مرا از دعا(ی خود) فراموش نکنید.

حضرت فرمودند:

«آیا می‌دانی که من تو را فراموش می‌کنم؟»

من به فکر فرو رفتم و به خودم گفتم: ایشان برای شیعیانشان دعا می‌کنند و من از شیعیانشان هستم. (آن‌گاه به ایشان) عرض کردم:

نه، شما مرا فراموش نمی‌کنید.

حضرت فرمودند:

«این را چگونه دانستی؟»

عرض کردم:

من از شیعیانتان هستم و شما برای آنان دعا می‌کنید.

حضرت فرمودند:

«آیا از راهی غیر از این طریق نیز دانستی؟»[۲]

عرض کردم:

خیر.

فرمودند:

«هرگاه خواستی بدانی نزد من چه جایگاهی داری، نگاه کن که من نزد تو چه جایگاهی دارم.»[۳]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] شاید مقصود از این اتفاقِ تازه، این باشد که یا از او کار ناراحت‌کننده‌ای سر زده که تو خبر نداری یا تو کاری کرده‌ای که او را ناراحت می‌کند و خودت نمی‌دانی. شاید هم مراد این باشد که در دل یکی از شما به هر دلیلی؛ مثل توهمی فاسد یا وسوسه‌ای شیطانی، نسبت به دیگری کدورتی ایجاد شده، که به دوستی‌تان آسیب می‌زند.

[۲] گویا حضرت می‌خواهند حسن بن جهم را به روشی غیر از این روش عقلی (این قیاس منطقی که امام شیعیان خود را دعا می‌کنند. من نیز از شیعیان ایشان هستم. پس امام مرا هم دعا می‌کنند) رهنمون شوند؛ روشی قلبی! که در جمله بعد ذکر می‌فرمایند.

[۳] یعنی اگر خیلی مرا یاد می‌کنی، من نیز خیلی از تو یاد می‌کنم، اگر گاهی یاد می‌کنی، من نیز چنین‌ام و اگر هیچ‌وقت به یاد من نمی‌افتی، من نیز به یادت نیستم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۶
ابوالفضل رهبر

 

…عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع: «أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ یَوْماً: ««لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ رَسُولُ اَللَّهِ مَاتَ شَهِیداً وَ اَللَّهِ لَیَأْتِیَنَّکَ فَأَیْقِنْ إِذَا جَاءَکَ فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ غَیْرُ مُتَخَیِّلٍ بِهِ.» فَأَخَذَ عَلِیٌّ بِیَدِ أَبِی بَکْرٍ فَأَرَاهُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا بَکْرٍ آمِنْ بِعَلِیٍّ وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ إِنَّهُمْ مِثْلِی إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ وَ تُبْ إِلَى اَللَّهِ مِمَّا فِی یَدِکَ فَإِنَّهُ لاَ حَقَّ لَکَ فِیهِ.»» قَالَ: «ثُمَّ ذَهَبَ فَلَمْ یُرَ.»

 الکافی، ج۱، ص۵۳۳

 

از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شده است:

«روزی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ابوبکر فرمودند:

««لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[آل‌عمران:۱۶۹]؛ «هرگز گمان نکن کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانی هستند؛ خیر؛ آن‌ها زنده‌هایی هستند که نزد پروردگارشان به آن‌ها روزی داده می‌شود.»

(ای ابوبکر!) گواهی می‌دهم که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسول خدا بود و شهید از دنیا رفت. به خدا قسم، پیامبر حتماً نزد تو می‌آید و هرگاه نزد تو آمد، یقین بدان (که خودِ اوست)؛ چراکه شیطان نمی‌تواند به‌صورت پیامبر به خیال در آید (ظاهر شود.)»

آن‌گاه امام علی (علیه‌السلام) دست ابوبکر را گرفت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به او نشان داد! پیامبر به ابوبکر گفت:

«ای ابوبکر! به علی و یازده نفر از فرزندانش ایمان بیاور. آن‌ها مثل من هستند، جزاین‌که نبوت ندارند و به‌خاطر چیزی که (غصب کرده‌ای و) در دست توست اما در آن حقی نداری (پیشوایی مسلمانان)، به درگاه خداوند توبه کن!»

بعد (از این فرمایش، روحِ) پیامبر رفت و دیگر دیده نشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«سُمَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْمَ خَیْبَرَ فَتَکَلَّمَ اَللَّحْمُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنِّی مَسْمُومٌ. قَالَ: فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ: «اَلْیَوْمَ قَطَّعَتْ مَطَایَایَ اَلْأُکْلَةُ اَلَّتِی أَکَلْتُ بِخَیْبَرَ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لاَ وَصِیٍّ إِلاَّ شَهِیدٌ.»»

 بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۰۳

 

از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده است:

«رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز (فتح) خیبر مسموم شدند. آن‌گاه آن گوشت [که پیامبر با آن مسموم شده بودند،] به سخن در آمد و گفت: ای رسول خدا! من آغشته به سم بودم.

(بعدها) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هنگام وفاتشان فرمودند: «امروز، آن وعده غذای اهدایی که در (روز) خیبر خوردم، اثر کرد و هیچ پیامبری و هیچ وصی‌ای نیست، مگراین‌که شهید است.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۱۵
ابوالفضل رهبر