دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت زهرا» ثبت شده است

 

عنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ:

«أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ یَطْوِی فِرَاشَهُ وَ یَشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی اَلْعَشْرِ اَلْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ کَانَ یُوقِظُ أَهْلَهُ لَیْلَةَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ وَ کَانَ یَرُشُّ وُجُوهَ اَلنِّیَامِ بِالْمَاءِ فِی تِلْکَ اَللَّیْلَةِ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ لاَ تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا یَنَامُ تِلْکَ اَللَّیْلَةَ وَ تُدَاوِیهِمْ بِقِلَّةِ اَلطَّعَامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَهَا مِنَ اَلنَّهَارِ وَ تَقُولُ: «مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا.»»

 دعائم‌الإسلام، ج۱، ص۲۸۲

 

از امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) نقل شده است:

«به‌راستی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ده روز آخر ماه رمضان تشک خود را جمع می‌کردند و کمربندِ [همتِ]شان را [برای انجام عبادات] محکم می‌کردند. ایشان در شب بیست و سوم خانواده خود را بیدار می‌کردند و در این شب بر صورت کسانی که می‌خوابیدند، قطرات آب می‌پاشیدند.

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز اجازه نمی‌داد هیچ‌یک از اعضای خانواده‌اش در این شب بخوابد. ایشان برای جلوگیری از خواب‌آلودگی خانواده، غذایشان را کم می‌کرد و از روز قبل آنان را برای این شب آماده می‌نمود و می‌فرمود: «کسی که از خیر (و برکت) این شب محروم شود، محرومِ حقیقی است.»»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

از مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی (رحمةالله‌علیه) سؤال شده است: «نقل شده که در شب قدر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با آب پاشیدن به صورت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) آن‌ها را بیدار نگه می‌داشتند. آیا ما هم باید سعی کنیم بچه‌ها را بیدار نگه داریم؟»

نکته‌ای که ایشان در پاسخ به این پرسش ذکر کرده‌اند، بسیار مهم است؛ «این‌که بچه‌ها را بیدار نگه دارند و آب به صورتشان بزنند که بیدار بمانند، آن‌ اندازه که جنبه تربیت دارد (که به بچه‌ها یاد بدهند احیای این شب‌ها این‌قدر مهم است که اگر خوابتان گرفت آب به صورتتان بزنید تا بیدار بمانید،) این حد خیلی خوب است. اما این، در صورتی است که بچه از این ناراحت و اذیت نشود و ضرری برایش نداشته باشد و موجب بدبینی او به دین نشود. اگر بچه مثلاً مریض بوده یا گرفتاری داشته و حالا می‌خواهد بخوابد و ما نگذاریم، این اگر گناه نداشته باشد، ثوابی ندارد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۲
ابوالفضل رهبر

 

و کَانَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ تُرَقِّصُ اِبْنَهَا حَسَناً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ تَقُولُ: «أَشْبِهْ أَبَاکَ یَا حَسَنُ، وَ اِخْلَعْ عَنِ اَلْحَقِّ اَلرَّسَنَ، وَ اُعْبُدْ إِلَهاً ذَا مِنَنٍ، وَ لاَ تُوَالِ ذَا اَلْإِحَنِ.» وَ قَالَتْ لِلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «أَنْتَ شَبِیهٌ بِأَبِی، لَسْتَ شَبِیهاً بِعَلِیٍّ.»

 مناقب‌آل‌أبی‌طالب، ج‏۳، ص۳۸۹

 

نقل شده است که حضرت زهرا پسرشان امام حسن (علیهماالسلام) را بالا و پایین می‌انداختند و (این شعر را) می‌فرمودند:

«أَشْبِهْ‏ أَبَاکَ‏ یَا حَسَنُ / وَ اخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ

و اعْبُدْ إِلَهاً ذَا مِنَنٍ / وَ لَا تُوَالِ ذَا الْإِحَنِ»

«شبیه پدرت باش، ای حسن! و ریسمان را از (پای) حق باز کن.

خداوندِ بخشنده را عبادت کن و از کینه‌توز پیروی مکن.»

و برای امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«أَنْتَ شَبِیهٌ بِأَبِی / لَسْتَ شَبِیهاً بِعَلِیٍ»

«تو شبیه پدرم هستی، شبیه علی (علیه‌السلام) نیستی.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

چه صحنه زیبا و عبرت‌آموزی!

مادر، با نشاط و محبتِ سرشارش کودکان را پرواز می‌دهد،

برایشان شعر می‌خواند،

محبتش را به آن‌ها ابراز می‌کند،

پدرشان را در چشمشان بزرگ می‌کند،

برایشان الگوهایی می‌سازد،

آن‌ها را به خوبی‌ها فرا می‌خواند

و از بدی‌ها باز می‌دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۱ ، ۱۰:۵۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَحْتَطِبُ وَ یَسْتَقِی وَ یَکْنُسُ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَیْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ.»

 الکافی، ج۵، ص۸۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) هیزم جمع می‌کرد، آب می‌آورد و (تنور را) جارو می‌زد و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) گندم را آرد می‌کرد، (آن را) خمیر می‌کرد و نان می‌پخت.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

تأمل در تقسیم کاری که در فرآیند تهیه نان توسط این دو اُسوه‌ی مردان و زنان مؤمن صورت گرفته است، نکاتی را به دستمان خواهد داد؛ این‌که کدام بخش از کارها را مرد به عهده می‌گیرد و کدام بخش را زن عهده‌دار می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۰ ، ۱۱:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

...عنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«لَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ ع بِالْحُسَیْنِ جَاءَ جَبْرَئِیلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: «إِنَّ فَاطِمَةَ ع سَتَلِدُ غُلَاماً تَقْتُلُهُ أُمَّتُکَ مِنْ بَعْدِکَ.» فَلَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ بِالْحُسَیْنِ ع کَرِهَتْ حَمْلَهُ وَ حِینَ وَضَعَتْهُ کَرِهَتْ وَضْعَهُ.» ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَمْ تُرَ فِی الدُّنْیَا أُمٌّ تَلِدُ غُلَاماً تَکْرَهُهُ وَ لَکِنَّهَا کَرِهَتْهُ لِمَا عَلِمَتْ أَنَّهُ سَیُقْتَلُ.» قَالَ: «وَ فِیهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا»»

 الکافی، ج۱، ص۴۶۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که حضرت فاطمه، امام حسین (علیهماالسلام) را باردار بود، جبرئیل نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و عرض کرد:

«به‌راستی فاطمه (علیهاالسلام) پسری را به دنیا خواهد آورد که امتت، بعد از تو او را می‌کشند.»

پس حضرت فاطمه زمانی که امام حسین (علیهماالسلام) را باردار بود، خوش نداشت که چنین فرزندی را باردار است و زمانی که او را به دنیا می‌آورد، خوش نداشت که او را به دنیا می‌آورد.»

امام صادق (علیه‌السلام) سپس فرمودند:

«در دنیا هرگز مادری دیده نشده است که پسری به دنیا آورد و ولادتش را خوش نداشته باشد. اما حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به این‌خاطر که می‌دانست فرزندش کشته خواهد شد، ولادتش را خوش نداشت.»

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«به همین‌مناسبت این آیه نازل شد:

«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا»[أحقاف:۱۵]؛ «ما به انسان سفارش کردیم که به والدین خود نیکی کند. مادرش او را با اکراه حمل کرد و با اکراه به دنیا آورد و بارداری و شیردادنش سی ماه است.[*]»»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] مقصود، شش ماه دوره بارداری حضرت زهرا برای امام حسین (علیهماالسلام)، به‌علاوه‌ی بیست و چهار ماه دوره شیر دادن به ایشان است.

 

 

مطلب مرتبط:

دل‌نوشته‌ای در شب ولادت سیدالشهداء

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۵:۳۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَنْ أَبِیهِ اَلرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ:

«دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَجَدْتُهُ یَبْکِی بُکَاءً شَدِیداً فَقُلْتُ: «فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلَّذِی أَبْکَاکَ؟» فَقَالَ: «یَا عَلِیُّ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ رَأَیْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِی فِی عَذَابٍ شَدِیدٍ فَأَنْکَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَکَیْتُ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنَّ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِشَعْرِهَا یُغْلَى دِمَاغُ رَأْسِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِلِسَانِهَا وَ اَلْحَمِیمُ یُصَبُّ فِی حَلْقِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِثَدْیَیْهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً تَأْکُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا وَ اَلنَّارُ تُوقَدُ مِنْ تَحْتِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً قَدْ شُدَّ رِجْلاَهَا إِلَى یَدَیْهَا وَ قَدْ سُلِّطَ عَلَیْهَا اَلْحَیَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبُ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً صَمَّاءَ عَمْیَاءَ خَرْسَاءَ فِی تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ یَخْرُجُ دِمَاغُ رَأْسِهَا مِنْ مَنْخِرِهَا وَ بَدَنُهَا مُتَقَطِّعٌ مِنَ اَلْجُذَامِ وَ اَلْبَرَصِ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِرِجْلَیْهَا فِی تَنُّورٍ مِنْ نَارٍ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً تُقَطَّعُ لَحْمُ جَسَدِهَا مِنْ مُقَدَّمِهَا وَ مُؤَخَّرِهَا بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً یُحْرَقُ وَجْهُهَا وَ یَدَاهَا وَ هِیَ تَأْکُلُ أَمْعَاءَهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً رَأْسُهَا رَأْسُ اَلْخِنْزِیرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنُ اَلْحِمَارِ وَ عَلَیْهَا أَلْفُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ اَلْعَذَابِ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً عَلَى صُورَةِ اَلْکَلْبِ وَ اَلنَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا وَ اَلْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ رَأْسَهَا وَ بَدَنَهَا بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ.» فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ: «حَبِیبِی وَ قُرَّةُ عَیْنِی أَخْبِرْنِی مَا کَانَ عَمَلُهُنَّ وَ سِیرَتُهُنَّ حَتَّى وَضَعَ اَللَّهُ عَلَیْهِنَّ هَذَا اَلْعَذَابَ؟» فَقَالَ: «یَا بُنَیَّتِی أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِشَعْرِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ لاَ تُغَطِّی شَعْرَهَا مِنَ اَلرِّجَالِ وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِلِسَانِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تُؤْذِی زَوْجَهَا وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِثَدْیَیْهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تَمْتَنِعُ مِنْ فِرَاشِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِرِجْلَیْهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهَا بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تَأْکُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تُزَیِّنُ بَدَنَهَا لِلنَّاسِ وَ أَمَّا اَلَّتِی شُدَّ یَدَاهَا إِلَى رِجْلَیْهَا وَ سُلِّطَ عَلَیْهَا اَلْحَیَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبُ فَإِنَّهَا کَانَتْ قَذِرَةَ اَلْوَضُوءِ قَذِرَةَ اَلثِّیَابِ وَ کَانَتْ لاَ تَغْتَسِلُ مِنَ اَلْجَنَابَةِ وَ اَلْحَیْضِ وَ لاَ تَنْتَظِفُ وَ کَانَتْ تَسْتَهِینُ بِالصَّلاَةِ وَ أَمَّا اَلصَّمَّاءُ اَلْعَمْیَاءُ اَلْخَرْسَاءُ فَإِنَّهَا کَانَتْ تَلِدُ مِنَ اَلزِّنَاءِ فَتُعَلِّقُهُ فِی عُنُقِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تَقْرِضُ لَحْمَهَا بِالْمَقَارِیضِ فَإِنَّهَا کَانَتْ تَعْرِضُ نَفْسَهَا عَلَى اَلرِّجَالِ وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تُحْرَقُ وَجْهُهَا وَ بَدَنُهَا وَ هِیَ تَأْکُلُ أَمْعَاءَهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ قَوَّادَةً وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَ رَأْسُهَا رَأْسَ اَلْخِنْزِیرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنَ اَلْحِمَارِ فَإِنَّهَا کَانَتْ نَمَّامَةً کَذَّابَةً وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ عَلَى صُورَةِ اَلْکَلْبِ وَ اَلنَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ قَیْنَةً نَوَّاحَةً حَاسِدَةً.» ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «وَیْلٌ لاِمْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا وَ طُوبَى لاِمْرَأَةٍ رَضِیَ عَنْهَا زَوْجُهَا.»»

 عیون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۱۰

 

 

از عبدالعظیم حسنی، از امام جواد، از پدرشان امام رضا، از پدرانشان...، از امیرالمؤمنین (علیهم‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«من و فاطمه (علیهاالسلام) نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتیم و دیدیم ایشان به‌شدت گریه می‌کنند.

به ایشان عرض کردم:

«پدر و مادرم به فدایتان، ای رسول خدا! چه‌چیز موجب گریه شما شده است؟»

فرمودند:

«ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند، زنانی از امتم را دیدم که در عذابی شدید بودند. پس وضعیت آن‌ها را نپذیرفتم و از شدت عذابی که برایشان دیدم، به گریه افتادم:

زنی را دیدم که از مویش آویزان بود و مغز سرش می‌جوشید.

زنی را دیدم که از زبانش آویزان بود و آب جوش در گلویش می‌ریختند.

زنی را دیدم که از سینه‌هایش آویزان بود.

زنی را دیدم که گوشت بدن خودش را می‌خورد و آتش از زیر او شعله می‌کشید.

زنی را دیدم که پاهایش را محکم به دستانش بسته بودند و مارها و عقرب‌ها او را فرا گرفته بودند.

زنی را دیدم که کر و کور و لال، در صندوقی از آتش بود، مغز سرش از بینی‌اش بیرون می‌آمده و بدنش بر اثر جذام و پیسی تکه‌تکه شده بود.

زنی را دیدم که در تنوری از آتش، از پاهایش آویزان بود.

زنی را دیدم که گوشت تنش، از پس و پیش، با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد.

زنی را دیدم که صورت و دست‌هایش آتش گرفته بود و روده‌های خودش را می‌خورد.

زنی را دیدم که سرش سر خوک، و بدنش بدن الاغ بود و دچار هزار هزار نوع عذاب بود.

زنی را دیدم که به صورت سگ بود، آتش در پشتش وارد می‌شد و از دهانش خارج می‌گشت و فرشتگان با میله‌هایی از آتش، بر سر و بدنش می‌زدند.»

 

آن‌گاه فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد:

«ای حبیب من! و ای نور چشمم! به من خبر دهید عمل و شیوه‌ی (زندگیِ) آن زنان چه بوده که خداوند چنین عذابی برایشان تعیین کرده است؟»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«دخترم!

زنی که از مویش آویزان بود، کسی بود که مویش را از مردان نمی‌پوشاند.

زنی که از زبانش آویزان بود، کسی بود که [با زبانش] همسرش را آزار می‌داد.

زنی که از سینه‌هایش آویزان بود، کسی بود که از همبستری با شوهرش امتناع می‌کرد.

زنی که از پاهایش آویزان بود، کسی بود که بدون اجازه شوهرش از خانه‌اش خارج می‌شد.

زنی که گوشت بدن خود را می‌خورد، کسی بود که بدنش را برای مردم می‌آراست.

زنی که دستانش به پاهایش بسته شده بود و مارها و عقرب‌ها او را فرا گرفته بودند، کسی بود که وضو گرفتنش تمیز نبود، لباس‌هایش کثیف بود، بعد از جنابت و حیض غسل نمی‌کرد، نظافت نمی‌کرد و نماز را سبک می‌شمرد.

زنی که کر و کور و لال بود، کسی بود که از طریق زنا [حامله شده بود و] بچه زاییده بود و آن را به گردن شوهرش انداخته بود.

زنی که گوشت تنش با قیچی‌ها بریده می‌شد، کسی بود که خود را به مردان عرضه می‌کرد (نمایش می‌داد.)

زنی که صورتش و بدنش آتش گرفته بود و روده‌هایش را می‌خورد، کسی بود که واسطه‌ی زنا بود (کارش این بود که زنان را برای زنا به مردان معرفی کند.)

زنی که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود، کسی بود که سخن‌چین و دروغ‌گو بود.

زنی که به صورت سگ بود و آتش در پشتش وارد می‌شد و از دهانش خارج می‌گشت، کسی بود که [در مجالس شادی] آوازه‌خوان (رقّاص) و [در مجالس عزا] نوحه‌گر (ناله‌کننده) بود و حسادت می‌ورزید.»

 

سپس پیامبر فرمودند:

«وای بر زنی که شوهرش را خشمگین سازد و خوشابه‌حال زنی که شوهرش از او خشنود باشد.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پناه می‌بریم به خداوند رحیم، از کارهایی که جلوه‌ای زیبا و لذتی گذرا دارند، اما حقیقت زشت و عاقبت دردناکشان از چشمان ظاهربین و نفس‌های کوته‌نگرمان پنهان است!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۰ ، ۰۹:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

یک...

شبکه قرآن، محمود کریمی دارد مدحی در وصفت می‌خواند...

دوربین می‌چرخد و روی زیبای مشتاقانت را شکار می‌کند...

حرارتی در دل‌ها و اشکی بر گونه‌هاشان جاری است...

- «بابا مگه شهادته؟! بزن یه جا که شاد بخونه...»

 


 

دو...

همان‌موقع دارم لپ‌تاپ را باز می‌کنم تا برای کانال، حدیثی مناسب ولادتت پیدا کنم...

مستقیم می‌روم سراغ کافی... جلد اول... کتاب الحجة... ابواب التأریخ... باب مولد الحسین بن علی ع...

چندبار بالا و پایین می‌کنم...

جا می‌خورم...

چیزی پیدا نمی‌کنم...

خب کلینی چه گناهی دارد؟ که ولادتت هم حزن‌آمیز است...

- اولین حدیثِ بابِ ولادتت، با قبض روح مطهرت آغاز می‌شود؛ «قُبضَ الحسینُ بن علی ع یومَ عاشوراء...»

- دیگری و دیگری از این می‌گویند که جبرئیل خبر قتلت به‌دست امت جدت را به مادرت می‌دهد و این‌که مادرت (صلوات‌الله‌علیکم) به‌خلاف هر مادری، از ولادتت خوش‌حال که نیست، هیچ؛ بلکه خوش ندارد چنین حملی را [در میان چنین امتی] به دنیا آورد...

راستش تابه‌حال از این زاویه به موقعیت و احساس حضرت مادر توجه نکرده بودم؛ پس از شنیدن خبر و هنگام ولادتت...

خیلی سنگین است...

خیلی عجیب است...

خیلی غریب است...

فدایت شوم...

فدای دل مادرت...

سینه‌ام سنگین است...

خسته‌ام ولی خوابم نمی‌برد...

گفتم بنویسم، کمی سبک شوم...

گفتم شاید دلی هم‌راه شود...

دوسه‌شب‌پیش جایی می‌خواندم که فرق عشق زمینی و عشق آسمانی این است که در عشق زمینی، انسان می‌خواهد معشوقش را برای خودش نگه‌دارد و دیگران را از او منع کند و در عشق آسمانی، آدم دوست دارد عشقش را جار بزند، معشوقش را به دیگران هم بشناساند و همه را عاشق او گرداند...

 

 

و تمام...

نمی‌توانم ادامه دهم...

کلمه کم آورده‌ام...

کلمات کم آورده‌اند...

اصلاً این حرف‌ها را با کلمه نمی‌فهمانند...

به قول خاقانی: «قلم این‌جا رسید و سر بشکست.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِی سَعْدٍ: «أَ لاَ أُحَدِّثُکَ عَنِّی وَ عَنْ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ أَنَّهَا کَانَتْ عِنْدِی فَاسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ اَلْبَیْتَ حَتَّى اِغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ اَلْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِکَ ضُرٌّ شَدِیدٌ. فَقُلْتُ لَهَا: «لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا اَلْعَمَلِ.» فَأَتَتِ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَجَدَتْ عِنْدَهُ حُدَّاثاً فَاسْتَحْیَتْ فَانْصَرَفَتْ فَعَلِمَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ لِحَاجَةٍ فَغَدَا عَلَیْنَا وَ نَحْنُ فِی لِحَافِنَا فَقَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَسَکَتْنَا وَ اِسْتَحْیَیْنَا لِمَکَانِنَا ثُمَّ قَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَسَکَتْنَا ثُمَّ قَالَ «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ» فَخَشِینَا إِنْ لَمْ نَرُدَّ عَلَیْهِ أَنْ یَنْصَرِفَ وَ قَدْ کَانَ یَفْعَلُ ذَلِکَ فَیُسَلِّمُ ثَلاَثاً فَإِنْ أُذِنَ لَهُ وَ إِلاَّ اِنْصَرَفَ فَقُلْنَا «وَ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اُدْخُلْ» فَدَخَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَ رُءُوسِنَا ثُمَّ قَالَ «یَا فَاطِمَةُ مَا کَانَتْ حَاجَتُکِ أَمْسِ عِنْدَ مُحَمَّدٍ؟» فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ نُجِبْهُ أَنْ یَقُومَ فَأَخْرَجْتُ رَأْسِی فَقُلْتُ: «أَنَا وَ اَللَّهِ أُخْبِرُکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّهَا اِسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ جَرَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ اَلْبَیْتَ حَتَّى اِغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ اَلْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَقُلْتُ لَهَا: لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا اَلْعَمَلِ.» قَالَ: «أَ فَلاَ أُعَلِّمُکُمَا مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمَا مِنَ اَلْخَادِمِ إِذَا أَخَذْتُمَا مَنَامَکُمَا فَکَبِّرَا أَرْبَعاً وَ ثَلاَثِینَ تَکْبِیرَةً وَ سَبِّحَا ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ تَسْبِیحَةً وَ اِحْمَدَا ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ تَحْمِیدَةً» فَأَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ رَأْسَهَا وَ قَالَتْ: «رَضِیتُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ رَضِیتُ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ.»»

 من‌لا‌یحضره‌الفقیه، ج۱، ص۳۲۰

 

روایت شده است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) به مردی از [قبیله‌ی] بنی‌سعد فرمودند:

«آیا از خودم و از فاطمه زهرا نگویم که او نزد من (در خانه‌ی من) بود و با مَشک [از چاه] آب برمی‌داشت [و به خانه می‌آورد] آن‌قدر که اثر آن [بندِ مشک] بر سینه‌اش به جای می‌ماند و با آسیاب گندم آرد می‌کرد آن‌قدر که دستانش تاول می‌زد و خانه را تمیز می‌کرد آن‌قدر که لباس‌هایش خاک‌آلود می‌گشت و زیر دیگ غذا آتش درست می‌کرد آن‌قدر که لباس‌هایش چرک می‌شد و به خاطر این (زحمت‌ها) آسیب سختی دیده بود.

به او گفتم: «کاش نزد پدرت می‌رفتی از او خدمت‌کاری درخواست می‌کردی تا قدری از مشقتی که به‌خاطر این کارها داری را بکاهد.»

پس نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفت. دید کسانی نزد ایشان هستند که سخن می‌گویند. پس خجالت کشید و بازگشت. پیامبر فهمیدند که او برای حاجتی آمده است. فردا صبح زود نزد ما آمدند و ما زیر لحافمان بودیم.

فرمودند: «السلام علیکم»

ما سکوت کردیم و به‌خاطر موقعیتمان خجالت کشیدیم [چیزی بگوییم.]

بعد فرمودند: «السلام علیکم»

ما سکوت کردیم.

بعد فرمودند: «السلام علیکم»

ما ترسیدیم که اگر جواب ایشان را ندهیم، بازگردند؛ چون ایشان چنین می‌کردند که سه بار سلام می‌کردند. اگر به ایشان اجازه (ورود) داده می‌شد، (وارد می‌شدند) و الا بازمی‌گشتند. پس گفتیم: «و علیک السلام ای رسول خدا! بفرمایید داخل!»

ایشان وارد شدند و کنار سرمان نشستند. بعد فرمودند: «ای فاطمه! دیروز چه حاجتی نزد محمد داشتی؟»

من ترسیدم که اگر جواب ایشان را ندهیم، برخیزند (و بروند.) پس عرض کردم: «من – به خدا قسم – به شما خبر می‌دهم، ای رسول خدا! فاطمه با مَشک [از چاه] آب برمی‌دارد آن‌قدر که اثر آن بر سینه‌اش به جای مانده و با آسیاب گندم آرد می‌کند آن‌قدر که دستانش تاول می‌زند و خانه را تمیز می‌کند آن‌قدر که لباس‌هایش خاک‌آلود می‌گردد و زیر دیگ غذا آتش درست می‌کند آن‌قدر که لباس‌هایش چرک می‌شود پس به او گفتم: کاش نزد پدرت می‌رفتی از او خدمت‌کاری درخواست می‌کردی تا قدری از مشقتی که به‌خاطر این کارها داری را بکاهد.»

پیامبر فرمودند: «آیا به شما چیزی یاد ندهم که برای شما از خدمت‌کار بهتر باشد؟ هرگاه به به رختخوابتان رفتید، سی و چهار بار تکبیر (الله اکبر) و سی و سه بار تسبیح (سبحان الله) و سی و سه مرتبه حمد (الحمد لله) بگویید.»

پس فاطمه (علیهاالسلام) سرش را بیرون آورد و عرض کرد: «راضی شدم از خدا و از رسولش. راضی شدم از خدا و از رسولش.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«جَاءَتْ فَاطِمَةُ ع تَشْکُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص کُرَیْسَةً وَ قَالَ: «تَعَلَّمِی مَا فِیهَا.» فَإِذَا فِیهَا: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُؤْذِی جَارَهُ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُتْ.»

 الکافی، ج۲، ص۶۶۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«حضرت فاطمه (علیهاالسلام) از بعضی امورشان به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شکایت کردند.

رسول خدا جزوه‌ای به ایشان دادند و فرمودند:

«آن‌چه در آن است را بیاموز.»

در آن جزوه [نوشته شده] بود:

هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نباید همسایه‌اش را اذیت کند،

هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید مهمانش را تکریم کند

و هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید یا حرف خوب بزند یا ساکت باشد.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

جا دارد که تأمل شود:

امور شخصی‌ای که حضرت زهرا از آن‌ها شکایت داشته‌اند، چه بوده؟ (شاید آن‌چه در مطلب بعدی ذکر می‌شود، ما را به پاسخ این سؤال راهنمایی کند.)

چرا پیامبر برای رفع ناراحتی دخترشان (صلوات‌الله‌علیهما) چنین به ایشان پاسخ دادند؟

و این دستورات اخلاقی-اجتماعی چه‌طور مشکلات ایشان را رفع می‌کرده یا تحملشان را برای ایشان آسان‌تر می‌نموده است؟

 

در روایت دیگری نیز نقل شده است حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) چنین شکایتی را نزد پدرشان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بردند و ایشان هم نسخه‌ای عملی به دخترشان دادند که ان‌شاءالله در مطلب بعدی ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۸:۰۹
ابوالفضل رهبر

 

...وَ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع: اذْکُرْ حَاجَاتِکَ الثَّلَاثَ اللَّاتِی وَعَدْتُکَ بِقَضَائِهِنَّ. فَقَالَ لَهُ: «الْأُولَى أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ ع فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَرُدَّ عَلَیْنَا مَا أُخِذَ مِنَّا وَ الثَّالِثَةُ إِنْ کُنْتَ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِی أَنْ تُوَجِّهَ مَعَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةِ مَنْ یَرُدُّهُنَّ إِلَى حَرَمِ جَدِّهِنَّ ص.» فَقَالَ: أَمَّا وَجْهُ أَبِیکَ فَلَنْ تَرَاهُ أَبَداً وَ أَمَّا قَتْلُکَ فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْکَ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَمَا یَرُدُّهُنَّ غَیْرُکَ إِلَى الْمَدِینَةِ وَ أَمَّا مَا أُخِذَ مِنْکُمْ فَأَنَا أُعَوِّضُکُمْ عَنْهُ أَضْعَافَ قِیمَتِهِ. فَقَالَ‏ ع: «أَمَّا مَالُکَ فَلَا نُرِیدُهُ وَ هُوَ مُوَفَّرٌ عَلَیْکَ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ مَا أُخِذَ مِنَّا لِأَنَّ فِیهِ مِغْزَلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا وَ قَمِیصَهَا.» فَأَمَرَ بِرَدِّ ذَلِکَ وَ زَادَ فِیهِ مِنْ عِنْدِهِ مِائَتَیْ دِینَارٍ. فَأَخَذَهَا زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع وَ فَرَّقَهَا فِی الْفُقَرَاءِ ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّ الْأُسَارَى وَ سَبَایَا الْحُسَیْنِ ع إِلَى أَوْطَانِهِنَّ بِمَدِینَةِ الرَّسُولِ ص.

 اللهوف‌على‌قتلى‌الطفوف، ص۱۹۵

 

[زمانی که کاروان اسرا در شام بودند، پس از آن‌که ورق برگشت و یزیدبن‌معاویه (لعنةالله‌علیهما) مجبور به همراهی با خاندان رسالت شد،] یزید به امام سجاد (علیه‌السلام) گفت: سه حاجتت را بگو تا به تو وعده دهم که برآورده‌شان کنم.

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: «اول این‌که صورت آقا و مولا و پدرم حسین (علیه‌السلام) را به من نشان دهی تا از آن توشه برگیرم. دوم این‌که آن‌چه از ما غارت شده است را به ما پس دهید. سوم این‌که اگر قصد داری مرا بکشی، شخصی [مورد اعتماد] را همراه این زنان بفرست تا آنان را به‌سوی حرم جدّشان (در مدینه) بازگرداند.»

یزید (لعنةالله‌علیه) گفت: صورت پدرت را که هرگز نخواهی دید. از کشتنت نیز صرف‌نظر کردم و تو را بخشیدم. زنان را کسی جز خودت به مدینه بازنمی‌گرداند. اما آن‌چه از شما غارت شده است، به‌جای آن‌ها، چندبرابر قیمتشان را به شما می‌پردازم.

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: «مال تو را نمی‌خواهیم، نزد خودت انباشته باشد. فقط همان‌چه از ما غارت شده است را می‌خواهم؛ چراکه در میان آن اموال، نخی ریسیده‌شده توسط فاطمه دختر پیامبر (صلوات‌الله‌علیهما) هست و همچنین مقنعه، گردن‌بند و پیراهن ایشان.»

پس یزید دستور داد آن (وسایل مربوط به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)) را برگردانند. دویست دینار نیز رویش گذاشت.

امام سجاد (علیه‌السلام) نیز آن دویست دینار را میان فقرا تقسیم کردند. سپس دستور دادند زنان و مردان اسیرشده را به وطنشان در مدینه بازگردانده شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ص إِلَى السَّمَاءِ قِیلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِکَ یَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِکَ فَمَا هُنَّ قِیلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ فَالتَّکْذِیبُ وَ الْخَوْفُ الشَّدِیدُ وَ بَذْلُکَ مُهْجَتَکَ فِی مُحَارَبَةِ أَهْلِ الْکُفْرِ بِمَالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ الصَّبْرُ عَلَى مَا یُصِیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِی الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوکَ عَلِیٌّ فَیَلْقَى مِنْ أُمَّتِکَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِیفَ وَ التَّوْبِیخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِکَ الْقَتْلُ فَقَالَ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا وَ عَلَى حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ الضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ وَ الصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ أَخِیکَ ابْنَانِ یُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ یُسْلَبُ وَ یُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِکَ أُمَّتُکَ قُلْتُ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ مِنْکَ التَّوْفِیقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا ابْنُهَا الْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ فَیَسْتَعِینُ بِی وَ قَدْ مَضَى الْقَضَاءُ مِنِّی فِیهِ بِالشَّهَادَةِ لَهُ وَ لِمَنْ مَعَهُ وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَى مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلَائِکَةٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَهُ...»

 کامل‌الزیارات، ص۳۳۲

 

از حماد بن عثمان از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شبانه به آسمان برده شد، به ایشان گفته شد: خداوند (تبارک‌وتعالی) تو را در سه چیز می‌آزماید تا ببیند صبرت چه‌گونه است.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! تسلیم امر تو هستم و من توانی برای صبر ندارم مگر به کمک تو. آن سه چیز چه هستند؟»

به ایشان گفته شد: اولین آزمایش، گرسنگی است و تو باید ایثار نمایی و نیازمندان را بر خود و خانواده‌ات مقدم داری.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دومین آزمایش این است که تو را تکذیب می‌کنند، دچار نگرانیِ شدیدی می‌شوی و تو باید خالصانه مال و جانت را در جنگ با کفار ارزانی داری و در برابر تمام مصیبت‌هایی که به تو می‌رسد، صبر کنی؛ آزارهایی که از اهل کفر و نقاق به تو می‌رسد و درد و جراحت‌هایی که در جنگ‌ها نصیبت می‌شود.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما سومین آزمایش، مصائبی است که بعد از تو به اهل بیتت وارد می‌شود؛ این‌که همه‌شان کشته می‌شوند؛

برادرت علی (علیه‌السلام)؛ امّتت به او ناسزا می‌گویند، بدرفتاری می‌کنند، او را توبیخ می‌کنند، از حقش محروم می‌سازند و انکارش می‌کنند، به او ظلم می‌نمایند و در آخر او را می‌کشند.

پیامبر فرمودند: «پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما دخترت (حضرت زهرا علیهاالسلام)؛ به او ظلم می‌کنند، او را از حقش محروم می‌سازند، حقش (فدک) را که تو به او می‌دهی، غصب می‌کنند، او را در حالی که حامله است، کتک می‌زنند، بدون اجازه‌اش بر او و حریمش و خانه‌اش وارد می‌شوند سپس شخصی پست و ذلیل به او دست می‌زند. او نمی‌تواند از خود دفاع کند و بر اثر همین ضربه فرزندی که در شکم دارد را سقط می‌کند و از دنیا می‌رود.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: إنا لله و إنا إلیه راجعون. پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: دخترت از برادرت (علی علیه‌السلام) دو پسر دارد؛ یکی‌شان (امام حسن علیه‌السلام) با نیرنگ کشته می‌شود، او را سلب (اختیار) می‌کنند، به او طعنه می‌زنند و این کارهای را امّتت با او می‌کنند.

پیامبر می‌فرماید: «عرض کردم: پروردگارا! پذیرفتم، راضی شدم و تسلیم شدم. إنا لله و إنا إلیه راجعون. توفیق و صبر از جانب توست.»

گفته شد: اما پسر دیگرش (امام حسین علیه‌السلام)؛ امّتت او را برای جهاد دعوت می‌کنند سپس جلویش را می‌گیرند و او را می‌کشند. فرزندانش و هریک از اهل‌بیتش که همراهش است را نیز می‌کشند. سپس ناموسش را به اسارت می‌گیرند. آن‌گاه از من استعانت می‌جوید، اما من قضایم را در مورد او حتمی کرده‌ام که او و همراهانش به شهادت برسند و کشته شدن او، حجتی باشد برای تمام زمینیان. آن‌گاه اهل آسمان‌ها و اهل زمین‌ها، با بی‌تابی گریه می‌کنند و فرشتگانی که توفیق یاری‌اش را نداشتند نیز گریه می‌کنند...»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

حدیث، طولانی است. در ادامه، ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) را به پیامبر بشارت می‌دهند و جایگاه، مقام و اختیارات امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهم) را نیز به ایشان معرفی می‌کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «لَمَّا مَنَعَ أَبُو بَکْرٍ فَاطِمَةَ ع فَدَکاً وَ أَخْرَجَ وَکِیلَهَا جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى الْمَسْجِدِ وَ أَبُو بَکْرٍ جَالِسٌ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ. فَقَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ ع مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهَا وَ وَکِیلُهَا فِیهِ مُنْذُ سِنِینَ؟» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ فَإِنْ أَتَتْ بِشُهُودٍ عُدُولٍ وَ إِلَّا فَلَا حَقَّ لَهَا فِیهِ. قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تَحْکُمُ فِینَا بِخِلَافِ مَا تَحْکُمُ فِی الْمُسْلِمِینَ.» قَالَ: لَا. قَالَ: «أَخْبِرْنِی لَوْ کَانَ فِی یَدِ الْمُسْلِمِینَ شَیْءٌ فَادَّعَیْتُ أَنَا فِیهِ مِمَّنْ کُنْتَ تَسْأَلُ الْبَیِّنَةَ؟» قَالَ: إِیَّاکَ کُنْتُ أَسْأَلُ. قَالَ: «فَإِذَا کَانَ فِی یَدِی شَیْءٌ فَادَّعَى فِیهِ الْمُسْلِمُونَ تَسْأَلُنِی فِیهِ الْبَیِّنَةَ؟!» قَالَ: فَسَکَتَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ عُمَرُ: هَذَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ لَسْنَا مِنْ خُصُومَتِکَ فِی شَیْءٍ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَبِی بَکْرٍ: «یَا أَبَا بَکْرٍ تُقِرُّ بِالْقُرْآنِ؟» قَالَ: بَلَى. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» أَ فِینَا أَوْ فِی غَیْرِنَا نَزَلَتْ؟» قَالَ: فِیکُمْ. قَالَ: «فَأَخْبِرْنِی لَوْ أَنَّ شَاهِدَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَهِدَا عَلَى فَاطِمَةَ ع بِفَاحِشَةٍ مَا کُنْتَ صَانِعاً؟» قَالَ: کُنْتُ أُقِیمُ عَلَیْهَا الْحَدَّ کَمَا أُقِیمُ عَلَى نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ. قَالَ: «کُنْتَ إِذَنْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: وَ لِمَ؟ قَالَ: «لِأَنَّکَ کُنْتَ تَرُدُّ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ تَقْبَلُ شَهَادَةَ غَیْرِهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَهِدَ لَهَا بِالطَّهَارَةِ فَإِذَا رَدَدْتَ شَهَادَةَ اللَّهِ وَ قَبِلْتَ شَهَادَةَ غَیْرِهِ کُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَافِرِینَ.» قَالَ: فَبَکَى النَّاسُ وَ تَفَرَّقُوا وَ دَمْدَمُوا فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى مَنْزِلِهِ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ مَا رَأَیْتَ عَلِیّاً وَ مَا فَعَلَ بِنَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَرَ لَیُفْسِدَنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَلَیْنَا وَ لَا نَتَهَنَّأُ بِشَیْءٍ مَا دَامَ حَیّاً قَالَ عُمَرُ: مَا لَهُ إِلَّا خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ. فَبَعَثُوا إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ: نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَکَ عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ. قَالَ: احْمِلْنِی عَلَى مَا شِئْتَ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِیٍّ. قَالَ: فَهُوَ قَتْلُ عَلِیٍّ. قَالَ فَصِرْ بِجَنْبِهِ فَإِذَا أَنَا سَلَّمْتُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ. فَبَعَثَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ - وَ هِیَ أُمُّ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ - خَادِمَتَهَا فَقَالَتِ: اذْهَبِی إِلَى فَاطِمَةَ فَأَقْرِئِیهَا السَّلَامَ فَإِذَا دَخَلْتَ مِنَ الْبَابِ فَقُولِی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ فَإِنْ فَهِمَتْهَا وَ إِلَّا فَأَعِیدِیهَا مَرَّةً أُخْرَى. فَجَاءَتْ فَدَخَلَتْ وَ قَالَتْ إِنَّ مَوْلَاتِی تَقُولُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَنْتُمْ ثُمَّ قَرَأَتْ هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ الْآیَةَ فَلَمَّا أَرَادَتْ أَنْ تَخْرُجَ قَرَأْتُهَا فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «أَقْرِئِی مَوْلَاتَکِ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُولِی لَهَا: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَحُولُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» فَوَقَفَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِجَنْبِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُسَلِّمَ لَمْ یُسَلِّمْ وَ قَالَ: یَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُکَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «مَا هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی أَمَرَکَ بِهِ ثُمَّ نَهَاکَ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ؟» قَالَ: أَمَرَنِی بِضَرْبِ عُنُقِکَ وَ إِنَّمَا أَمَرَنِی بَعْدَ التَّسْلِیمِ فَقَالَ: «أَ وَ کُنْتَ فَاعِلًا؟» فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَنْهَنِی لَفَعَلْتُ: قَالَ: فَقَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِ خَالِدٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْحَائِطَ وَ قَالَ لِعُمَرَ: «یَا ابْنَ صُهَاکَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَیُّنَا أَضْعَفُ جُنْداً وَ أَقَلُّ عَدَداً.»»

 علل‌الشرائع، ج۱، ص۱۹۱

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که ابوبکر فدک را از حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) گرفت و وکیل حضرت را از آن‌جا اخراج کرد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به مسجد رفتند، درحالی‌که ابوبکر نشسته بود و مهاجرین و انصار نیز اطرافش بودند.

حضرت فرمودند: «ای ابوبکر! چرا فدک را از فاطمه (علیهاالسلام) گرفتی؛ حال‌آن‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فدک را به او داده بودند و وکیل فاطمه از سال‌ها پیش آن‌جا بوده.

ابوبکر گفت: فدک، غنیمتی بوده که به مسلمانان تعلق دارد، اما اگر شاهدان عادلی بیاورد که فدک را به او پس می‌دهم و الّا او حقی در این مورد ندارد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «ای ابوبکر! در مورد ما، به‌خلاف روشی که در مورد سایر مسلمانان حکم می‌کنی، حکم می‌نمایی.»

ابوبکر گفت: نه (چنین نیست.)

حضرت فرمودند: «به من بگو! اگر دست مسلمانان مالی باشد و من مدعی شوم برای من است، از چه کسی می‌خواهی که بَیِّنه (دلیل قانع‌کننده‌ای) بیاورد؟»

ابوبکر گفت: معلوم است که از تو می‌خواهم (دلیلی برای ادعایت بیاوری.)

حضرت فرمودند: «حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمانان مدعی شوند که برای آن‌هاست، باز هم از من می‌خواهی که بیّنه بیاورم؟!»

ابوبکر سکوت کرد، اما عُمر گفت: فدک، غنیمتی است که برای مسلمانان است و ما در مورد چیزی با تو دشمنی‌ای نداریم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ابوبکر فرمودند: «ای ابوبکر! قرآن را قبول داری؟»

ابوبکر گفت: بله.

حضرت فرمودند: «درباره این سخن خداوند (عزّوجلّ) برایم بگو:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ «خداوند اراده کرده است که ناپاکی‌ها را فقط از شما اهل‌بیت دور کند و شما را کاملاً (از هر آلودگی‌ای) پاک نماید.» (احزاب:۳۳)

آیا این آیه درباره ما نازل شده است یا غیر ما؟»

ابوبکر گفت: در مورد شما.

حضرت فرمودند: به من بگو! اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) کار زشتی را مرتکب شده، آیا چه می‌کنی؟

ابوبکر گفت: همان‌طور که به زنان مسلمانان حد جاری می‌کنم، بر او نیز حد جاری می‌کردم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «دراین‌صورت تو نزد خداوند جزء کافران خواهی بود.»

گفت: برای چه؟!

حضرت فرمودند: «زیرا تو شهادت خداوند (به پاکیِ او) را رد کرده‌ای و شهادت غیر خدا را پذیرفته‌ای؛ چراکه خداوند (عزّوجلّ در این آیه) به پاکی و طهارت او شهادت داده است، اما تو شهادت خداوند را رد کردی و شهادت غیرخدا را پذیرفتی. تو نزد خداوند از کافران هستی.»

مردم (که شاهد این گفتگو بودند) گریه کردند و بعد پراکنده شدند و (از این سخن ابوبکر) خشمگین شدند.

وقتی ابوبکر به منزلش برگشت، (شخصی را) به‌دنبال عمر فرستاد و (وقتی عمر نزد او رفت) به او گفت: وای بر تو، ای ابن خطّاب! مگر علی را ندیدی که با ما چه کرد؟ به خدا قسم، اگر یک جلسه‌ی این‌چنینِ دیگر (با ما) داشته باشد، به این امر (خلافت ما) آسیب می‌زند و تا وقتی زنده باشد، هیچ آسودگی نخواهیم داشت.

عمر گفت: کسی غیر از خالد بن ولید برای این کار مناسب نیست.

ابوبکر و عمر (شخصی را) به‌دنبال خالدبن‌ولید فرستادند. (وقتی خالد آمد،) ابوبکر به خالد گفت: ما می‌خواهیم وظیفه سنگینی به عهده‌ات بگذاریم.

خالد گفت: هرکاری می‌خواهی بر عهده‌ام بگذار، حتی اگر کشتن علی است.

ابوبکر گفت: کاری که می‌خواهم به تو بسپارم، کشتن علی است. پس نزد علی برو و هروقت من (به‌عنوان علامت) به تو سلام کردم، گردنش را بزن.

اسماء بنت عُمیس ـ که (در آن زمان همسر ابوبکر) و مادرِ محمد بن ابوبکر بود ـ خادمه خود را فرستاد و به او گفت: نزد فاطمه (سلام‌الله‌علیها) برو، سلام مرا به او برسان و وقتی از دربِ (خانه) وارد شدی، (این آیه را) بگو:

«إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ»؛ «بزرگان با یکدیگر مشورت کرده‌اند تا تو را بکشند. پس (از شهر) خارج شو، که من خیرخواه تو هستم.» (قصص:۲۰)

بعد، اگر مقصود (از خواندن این آیه) را متوجه شد، که هیچ و اگر متوجه نشد، دوباره آن را تکرار کن.

آن خادمه آمد و وارد خانه شد و (به حضرت زهرا علیهاالسلام) عرض کرد: بانویم گفت: ای دختر رسول خدا! حالتان چه‌طور است؟ سپس خادمه آن آیه را قرائت کرد. وقتی خواست از خانه خارج شود هم آن را قرائت کرد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او فرمود: سلام مرا به بانویت برسان و به او بگو: به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) میان آن‌ها کاری که قصد انجامش را دارند مانعی ایجاد خواهد کرد، إن شاء الله.

خالد بن ولید (در موقعیتی آمد و) کنار امیرالمؤمنین ایستاد. وقتی ابوبکر (یا عمر) خواست (برای اشاره به قتل حضرت) سلام کند، سلام نکرد (نتوانست سلام کند) و گفت: ای خالد! کاری که به تو دستور داده بودم را انجام نده. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «آن، چه کاری بود که به تو دستور داده بود انجام دهی و بعد، قبل از این‌که سلام کند، تو را از آن باز داشت؟»

خالد گفت: به من دستور داده بود که گردنت را بزنم و به من دستور داده بود: فقط وقتی سلام کردم، این کار را بکن.

حضرت فرمودند: «و تو می‌خواستی این کار را انجام دهی؟»

خالد گفت: «بله، به خدا قسم، اگر مرا نهی نمی‌کرد، انجام می‌دادم.»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برخواستند، گریبان خالد را گرفتند و او را به دیوار کوبیدند. آن‌گاه به عمر فرمودند: «ای پسر صُهاک! به خدا قسم، اگر پیمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من گرفته بود و تعهدی که خداوند از من اخذ کرده بود، در میان نبود، به تو می‌فهماندم که کدام گروه از ما، عِده و عُده کم‌تر و ضعیف‌تری داشت.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۵۶
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ:

«لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ إِلَى مَنْزِلِهَا فَتَشَکَّتْ وَ کَانَ وَفَاتُهَا فِی هَذِهِ الْمَرْضَةِ، دَخَلَ إِلَیْهَا النِّسَاءُ الْمُهَاجِرَاتُ وَ الْأَنْصَارِیَّاتُ، فَقُلْنَ لَهَا: کَیْفَ أَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَتْ: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ، شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَرَفْتُهُمْ وَ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، وَ رَمَیْتُهُم بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدّ وَ خَطْلِ الرَّأْیِ وَ عُثُورِ الْجَدِّ، وَ خَوْفِ الْفِتَنِ، لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ، لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ عَلَیْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَیْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ، وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ بِالْوَحْیِ الْمُبِینِ، الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ! مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ؟ نَقَمُوا- وَ اللَّهِ- مِنْهُ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ، وَ نَکِیرَ سَیْفِهِ، وَ تَبَحُّرَهِ فِی کِتَابِ اللَّهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ. وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ تَکَافَوْا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ لَاعْتَلَقَهُ ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، لَا یَکْلِمُ خِشَاشُهُ، وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا رَوِیّاً صَافِیاً فَضْفَاضاً تَطَفُح ضِفَّتَاهُ، ثُمَّ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرِّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ، وَ لَانْفَتَحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، وَ لَکِنَّهُمْ بَغَوْا فَسَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. أَلَا فَاسْمَعْنَ، وَ مَنْ عَاشَ أَرَاهُ الدَّهْرُ الْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْنَ فَانْظُرْنَ إِلَى أَیِّ نَحْوٍ اتَّجَهُوا؟ وَ عَلَى أَیِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا؟ وَ بِأَیِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا؟ وَ لِمَنْ اخْتَارُوا؟ وَ لِمَنْ تَرَکُوا؟ لَبِئْسَ الْمَوْلَى، وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ. اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّهِ الذُّنَابَی بِالْقَوَادِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ، أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟ أَمَا لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ لَقِحَتْ، فَانْظُرُوهَا تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً، هُنَالِکَ خَسِرَ الْمُبْطِلُونَ، وَ عَرَفَ التَّالُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ. ثُمَّ طَیِّبُوا بَعْدَ ذَلِکَ نَفْساً، وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ، وَ هَرْجٍ شَامِلٍ، وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً، وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً، فَیَا خُسْرَى لَکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ عَلَیْکُمْ؟ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ؟!»»

 دلائل‌الإمامة، ص۱۲۵

 

از امام صادق، از امام باقر، از امام سجاد (علیهم‌السلام) نقل شده است:

«(پس از حوادثی که در مسجد و کوچه گذشت،) زمانی که حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به منزلشان برگشتند، بر اثر درد و زخم‌های وارده، بیمار شدند و درگذشتشان نیز در (ادامه‌ی) همین بیماری بود.

(روزی) زنان مهاجر و انصار نزد ایشان آمدند و به ایشان عرض کردند:

ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردید (اوضاع بیماری‌تان چه‌طور است؟)

حضرت فرمودند:

«به خدا قسم، شب را صبح کردم، درحالی‌که از دنیایتان سیر شده‌ام و از مردانتان خشمگینم.

از آنان کینه دارم، بعد از آن‌که شناختمشان و آنان را کنار گذاشتم، بعد از آن‌که امتحانشان کردم و آنان را دور انداختم، بعد از آن‌که آزمودمشان.

چه‌قدر زشت است شکستن شمشیرها (عمل نکردن به وعده مبارزه مسلحانه) و تردید در نظرات و از دست دادنِ سرمایه‌ها و ترس از فتنه‌ها...»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۴۳
ابوالفضل رهبر

 

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:

«لَمَّا اسْتُخْرِجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ مَنْزِلِهِ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ص خَلْفَهُ فَمَا بَقِیَتِ امْرَأَةٌ هَاشِمِیَّةٌ إِلَّا خَرَجَتْ مَعَهَا حَتَّى انْتَهَتْ قَرِیباً مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ لَهُمْ: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً أَبِی ص بِالْحَقِّ إِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَمَا صَالِحٌ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَبِی وَ لَا النَّاقَةُ بِأَکْرَمَ مِنِّی وَ لَا الْفَصِیلُ بِأَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ وُلْدِی.» قَالَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: کُنْتُ قَرِیباً مِنْهَا فَرَأَیْتُ وَ اللَّهِ أَسَاسَ حِیطَانِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقَلَّعَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا حَتَّى لَوْ أَرَادَ رَجُلٌ أَنْ یَنْفُذَ مِنْ تَحْتِهَا لَنَفَذَ فَدَنَوْتُ مِنْهَا فَقُلْتُ یَا سَیِّدَتِی وَ مَوْلَاتِی إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ أَبَاکِ رَحْمَةً فَلَا تَکُونِی نَقِمَةً فَرَجَعَتْ وَ رَجَعَتِ الْحِیطَانُ حَتَّى سَطَعَتِ الْغَبَرَةُ مِنْ أَسْفَلِهَا فَدَخَلَتْ فِی خَیَاشِیمِنَا.»

 الإحتجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۸۷

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را از منزلشان بیرون بردند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز پشت‌سر حضرت امیر بیرون رفتند و هیچ‌یک از زنان بنی‌هاشم نمانده بودند، مگراین‌که همراه حضرت زهرا راه افتادند. رفتند تا نزدیک مزار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسیدند.

حضرت زهرا به آن جماعت فرمودند:

«قسم به خدایی که پدرم محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌حق مبعوث نمود، اگر او را رها نکنید، موهایم را آشکار و پراکنده می‌کنم و پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روی سرم می‌گذارم و با فریاد از خداوند (تبارک‌وتعالی) یاری می‌طلبم. نه حضرت صالح نزد خداوند از پدرم ارجمندتر است و نه آن بچه‌شتر از فرزندانم.»

سلمان فارسی (رضی‌الله‌عنه) گوید:

من نزدیک حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بودم. به خدا قسم، دیدم پایه‌های دیوار مسجد رسول خدا از جا کنده شد، طوری‌که اگر مردی می‌خواست، می‌توانست از زیر آن عبور کند.

سلمان گوید:

من به ایشان عرض کردم: ای سرور من! و ای مولای من! به‌راستی‌که خداوند (تبارک‌وتعالی) پدرتان را به‌عنوان رحمت و مهربانی مبعوث نمود، شما انتقام و عذاب نباشید.

پس حضرت زهرا بازگشتند و دیوار مسجد نیز به جای خود بازگشت؛ آن‌چنان‌که گرد و خاکی از پایه‌های دیوار بلند شد و در بینی‌هایمان فرو رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۵۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا أُخْرِجَ بِعَلِیٍّ ع خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَاضِعَةً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى رَأْسِهَا آخِذَةً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا فَقَالَتْ: «مَا لِی وَ مَا لَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ تُرِیدُ أَنْ تُؤْتِمَ ابْنَیَّ وَ تُرْمِلَنِی مِنْ زَوْجِی وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَکُونَ سَیِّئَةٌ لَنَشَرْتُ‏ شَعْرِی‏ وَ لَصَرَخْتُ إِلَى رَبِّی.» فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: مَا تُرِیدُ إِلَى هَذَا؟ ثُمَّ أَخَذَتْ بِیَدِهِ فَانْطَلَقَتْ بِهِ.

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۷

 

مرحوم کلینی از شخصی به‌نام ابوهاشم نقل کرده است:

زمانی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را (از خانه‌شان) بیرون کشیدند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز خارج شدند، درحالی‌که پیراهن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بر سرشان قرار داده بودند و دستان دو پسرشان (حسنین علیهماالسلام) را گرفته بودند.

آن‌گاه فرمودند:

«ای ابوبکر! مرا با تو چه کار؟ می‌خواهی دو پسرم را یتیم کنی و مرا بیوه کنی؟

به خدا قسم، اگر کار بدی نبود، موهایم را آشکار و پریشان می‌کردم و با فریاد از پروردگارم یاری می‌جستم.»

مردی از میان جمع گفت:

قصدت از این کار چیست؟

حضرت زهرا دستِ امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) را گرفتند و با ایشان به‌سرعت رفتند.

 

مرحوم کلینی پس از نقل این روایت، بلافاصله این حدیث صحیح را از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده است:

 

...عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا مَاتُوا طُرّاً.»

 الکافی، ج‏۸، ص۲۳۸

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«به خدا قسم، اگر موهایشان را آشکار و پریشان می‌کردند، آن جماعت همگی می‌مردند.»

 

پانوشتــــــــــــــــــــــــــ

امام صادق (علیه‌السلام) این ماجرا را با کمی اختلاف و با جزئیات بیشتری نقل کرده‌اند که إن‌شاءالله در مطلب بعدی ذکر خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا:

«إِنَّ فَاطِمَةَ ع لَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ أَمْرِهِمْ مَا کَانَ أَخَذَتْ بِتَلَابِیبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَیْهَا ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَوْ لَا أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ یُصِیبَ الْبَلَاءُ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّی سَأُقْسِمُ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِیعَ الْإِجَابَةِ.»

 الکافی، ج‏۱، ص۴۶۰

 

عبدالله بن محمد جُعفی از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل کرده است:

«زمانی که آنان (ابوبکر و عمر و یارانشان) آن کارها را کردند (به خانه حمله کردند و امیرالمؤمنین را برای بیعت به مسجد بردند)، فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) یقه‌ی عُمَر را گرفت و کشید. سپس فرمود:

«بدان که به خدا قسم، ای پسر خطّاب! اگر بدم نمی‌آمد از این‌که کسی که گناهی ندارد، دچار بلاء شود، خودت می‌دانی که خدا را قسم می‌دادم (که عذاب نازل شود) و او نیز سریع اجابت می‌کرد.»»

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ

[1] این فاطمه زهرا، همان فاطمه زهرایی است که در مقابل مرد کور نیز حجاب می‌گرفت. باید شرایط بحرانی این مقطع زمانی را تصور کنیم، تا بتوانیم این رفتار حضرت (سلام‌الله‌علیها) را هضم کنیم.

[2] زینب کبری، دختر این مادر بوده است. سلام الله علیهما.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

در مطلب پیشین خلاصه‌ای از ماجرای فدک از زبان امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شد. ذکر شد که پس از غصب فدک، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و بالاخره حکم مکتوبی از او گرفتند تا فدک به ایشان بازگردد.

مرحوم شیخ مفید نقل کامل‌تری از این ماجرا دارند که در ادامه، بخش انتهایی آن نقل می‌شود؛ از گفتگوی حضرت زهرا با ابوبکر و مواجهه‌شان با عُمر، تا شهادت و ماجراهای بعدی...

 

أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «...ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَهَا: «ائْتِی أَبَا بَکْرٍ وَحْدَهُ فَإِنَّهُ أَرَقُّ مِنَ الْآخَرِ وَ قُولِی لَهُ ادَّعَیْتَ مَجْلِسَ أَبِی وَ أَنَّکَ خَلِیفَتُهُ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَهُ وَ لَوْ کَانَتْ فَدَکُ لَکَ ثُمَّ اسْتَوْهَبْتُهَا مِنْکَ لَوَجَبَ رَدُّهَا عَلَیَّ فَلَمَّا أَتَتْهُ وَ قَالَتْ لَهُ ذَلِکَ قَالَ: صَدَقْتِ قَالَ فَدَعَا بِکِتَابٍ فَکَتَبَهُ لَهَا بِرَدِّ فَدَکَ. فَقَالَ: فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ‏ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ: یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْکِتَابُ الَّذِی مَعَکَ؟ فَقَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَ لِی أَبُو بَکْرٍ بِرَدِّ فَدَکَ.» فَقَالَ هَلُمِّیهِ إِلَیَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَیْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَا فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ ثُمَّ أَخَذَ الْکِتَابَ فَخَرَقَهُ فَمَضَتْ وَ مَکَثَتْ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً مَرِیضَةً مِمَّا ضَرَبَهَا عُمَرُ ثُمَّ قُبِضَتْ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِیّاً ص فَقَالَتْ: «إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَیْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَیْرِ.» فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَنَا أَضْمَنُ وَصِیَّتَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ.» قَالَتْ: «سَأَلْتُکَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا أَنَا مِتُّ أَلَّا یَشْهَدَانِی وَ لَا یُصَلِّیَا عَلَیَّ.» قَالَ: «فَلَکِ ذَلِکِ.» فَلَمَّا قُبِضَتْ ع دَفَنَهَا لَیْلًا فِی بَیْتِهَا وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یُرِیدُونَ حُضُورَ جِنَازَتِهَا وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ کَذَلِکَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا عَلِیٌّ ع فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ أَخَذْتَ فِی جَهَازِهَا یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا.» قَالا: فَمَا حَمَلَکَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: «هِیَ أَمَرَتْنِی.» فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَقَالَ عَلِیٌّ ع: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِی بَیْنَ جَوَانِحِی وَ ذُو الْفَقَارِ فِی یَدِی إِنَّکَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا فَأَنْتَ أَعْلَمُ.» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: اذْهَبْ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا وَ انْصَرَفَ النَّاسُ.»

 الإختصاص، ص۱۸۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«(...پس از آن‌که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نزد معاذ بن جَبَل رفتند و برای بازپس‌گیری فدک از او یاری خواستند و او همراهی نکرد و ایشان از او غضبناک شدند،) به خانه برگشتند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ایشان فرمودند: «نزد ابوبکر برو؛ چراکه او از آن‌دیگری (عُمر) دل‌نازک‌تر است. به او بگو: تو ادعای جانشینی پدرم را کردی و خلیفه و جانشینش شدی. اگر فدک برای تو بوده و من آن را به تو هدیه داده بودم، پس واجب است که آن را به من برگردانی.»

وقتی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و این سخنان را به او گفتند، ابوبکر گفت: درست می‌گویی.

پس کاغذی خواست و نامه‌ای برای ایشان نوشت تا فدک را به ایشان برگردانند. ایشان از نزد ابوبکر خارج شدند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! این نامه‌ای که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابوبکر برایم نوشته است، برای بازپس‌گیری فدک.»

عمر گفت: آن را به من بده. حضرت زهرا نامه را به او ندادند. پس با پایش به سینه ایشان کوبید، درحالی‌که ایشان پسری را حامله بودند به‌نام «مُحَسِّن». محسن (بلافاصله) سقط شد. سپس به ایشان سیلی زد.

(امام صادق فرمودند:) انگار گوشواره‌ای را که در گوششان بود را می‌بینم که شکست.

سپس نامه را از ایشان گرفت و پاره کرد.

گذشت. (مادرمان) هفتاد و پنج روز بر اثر ضربه‌های عمر بیمار بودند و بعد از دنیا رفتند.

وقتی مرگشان فرا رسید، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خواستند و فرمودند: «(وصیتی دارم که) یا به من ضمانت بده (که به وصیتم را عمل می‌کنی) یا به پسر زبیر وصیت می‌کنم.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «من به تو ضمانت می‌دهم که وصیتت را عملی سازم، ای دختر محمد!»

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمودند: «از تو می‌خواهم که – به حق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) – هرگاه من مُردم، آن دو نفر (ابوبکر و عمر) بر جنازه‌ام حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند.»

امیرالمؤمنین فرمودند: «اختیار با توست.»

وقتی که از دنیا رفتند، امیرالمؤمنین ایشان را شبانه در منزلشان دفن کردند.

وقتی صبح شد و اهل مدینه خواستند کنار جنازه ایشان حاضر شوند و ابوبکر و عمر نیز این درخواست را داشتند، امیرالمؤمنین نزد آن‌ها رفت.

آن دو نفر به امیرالمؤمنین گفتند: با دختر محمد چه کردی؟ آیا تجهیزش (غسل و کفن کردنش) را آغاز کرده‌ای، ای ابوالحسن؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «به خدا قسم، او را دفن کرده‌ام.»

آن‌دو گفتند: چه چیزی تو را مجبور کرد که او را دفن کنی، بدون این‌که ما را از مرگش باخبر سازی؟

امیرالمؤمنین فرمودند: «خودش به من دستور داده بود.»

عُمر گفت: به خدا قسم، قصد دارم قبرش را بشکافم و بر او نماز خوانم.

امیرالمؤمنین فرمودند: «بدان که به خدا قسم، تا زمانی که قلبم در بدنم است، ذوالفقار در دستم، تو نمی‌توانی قبرش را بشکافی. حال خود دانی!»

ابوبکر (به عمر) گفت: برو. او نسبت به همسرش بیش از ما حق دارد.

آن‌گاه مردم نیز پراکنده شدند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۳
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع عَلَى الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ: «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ؟» فَقَالَ لَه:ُ وَ مَا ذَاکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا فَتَحَ عَلَى نَبِیِّهِ ص فَدَکاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ ص «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِیلُ ع رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَکاً إِلَى فَاطِمَةَ ع فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا: «یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکِ فَدَکاً» فَقَالَتْ: «قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ» فَلَمْ یَزَلْ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا حَیَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُکَلَاءَهَا فَأَتَتْهُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ یَرُدَّهَا عَلَیْهَا فَقَالَ لَهَا ائْتِینِی بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ یَشْهَدُ لَکِ بِذَلِکِ فَجَاءَتْ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أُمِّ أَیْمَنَ فَشَهِدَا لَهَا فَکَتَبَ لَهَا بِتَرْکِ التَّعَرُّضِ فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا مَعَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ قَالَتْ: «کِتَابٌ کَتَبَهُ لِیَ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ» قَالَ: أَرِینِیهِ. فَأَبَتْ فَانْتَزَعَهُ مِنْ یَدِهَا وَ نَظَرَ فِیهِ ثُمَّ تَفَلَ فِیهِ وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ فَقَالَ لَهَا هَذَا لَمْ یُوجِفْ عَلَیْهِ أَبُوکِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَضَعِی الْحِبَالَ فِی رِقَابِنَا.» فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِیُّ: یَا أَبَا الْحَسَنِ حُدَّهَا لِی. فَقَالَ: «حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِیشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِیفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ» فَقَالَ لَهُ: کُلُّ هَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا کُلُّهُ إِنَّ هَذَا کُلَّهُ مِمَّا لَمْ یُوجِفْ عَلَى أَهْلِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَیْلٍ وَ لَا رِکَابٍ» فَقَالَ: کَثِیرٌ وَ أَنْظُرُ فِیهِ.

 الکافی، ج۱، ص۵۴۳

 تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۹

 

از علی بن أسباط نقل شده است:

وقتی امام موسی کاظم (علیه‌السلام) بر مهدی عباسی[1] وارد شدند، دیدند که او در حال بازپس دادنِ اموال به‌زورگرفته‌شده است.

پس به او فرمودند:

«ای امیر مؤمنان![2] پس چرا مالی که از ما به زور گرفته شده است، به ما برنمی‌گردد؟»

خلیفه گفت:

کدام مال، ای ابوالحسن؟

حضرت فرمودند:

«زمانی که خداوند (تبارک‌وتعالی)، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در فدک و مناطق اطرافش بدون لشکرکشی به پیروزی رساند،[3] این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود که:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؛ «حقِ نزدیکانت را بده» (إسراء:۲۶)

رسول خدا متوجه نشدند که منظور چه کسانی هستند، به‌همین‌خاطر برای دانستن آن، به جبرئیل (علیه‌السلام) مراجعه فرمودند. جبرئیل نیز به پروردگارش مراجعه کرد.

خداوند بر ایشان وحی فرمود که «فدک را به فاطمه (سلام‌الله‌علیهما) بده.»

پس رسول خدا حضرت زهرا را خواستند و به ایشان فرمودند: «خداوند به من دستور داده است که فدک را به تو بدهم.»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! (این هدیه را) از خداوند و رسول خدا می‌پذیرم.»

از آن پس، تا وقتی که رسول خدا زنده بودند، وکلا (نمایندگانِ) حضرت زهرا در فدک حاضر بودند. اما زمانی که ابوبکر حاکم شد، وکلای ایشان را از فدک اخراج کرد.

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نزد ابوبکر رفتند و از او خواستند که فدک را به ایشان برگرداند.

ابوبکر گفت: یک نفر را – چه سیاه باشد و چه سرخ – بیاور که شهادت دهد که فدک از آنِ توست.

حضرت زهرا، امیرالمؤمنین و اُم‌أیمَن[4] را آوردند و آن‌دو نفر به نفع ایشان شهادت دادند. ابوبکر نیز دستوری را برای توقّفِ تعرّض به فدک، مکتوب کرد. حضرت زهرا از نزد ابوبکر رفتند، درحالی‌که آن نامه همراهشان بود.

عُمر با ایشان روبه‌رو شد و گفت: ای دختر محمد! چیزی که همراهت است، چیست؟

حضرت زهرا فرمودند: «نامه‌ای است که ابن ابی‌قُحافه (ابوبکر) برایم نوشته است.»

عمر گفت: آن را به من نشان بده.

حضرت زهرا نامه را به او ندادند. آن را از دستان ایشان ربود و نگاه کرد. سپس آب دهان روی آن انداخت و نوشته‌هایش را پاک کرد و پاره‌اش کرد.

آن‌گاه به ایشان گفت: پدرت فدک را با لشکرکشی نگرفته است که تو بخواهی ریسمان به گردن ما بیاندازی (و ما را محکوم کنی!)»

مهدی عباسی به امام کاظم (علیه‌السلام) گفت:

ای ابوالحسن! محدوده فدک را برایم بگو.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند:

«یک مرزِ آن؛ کوه احد[5] است، یک مرزش: عَریش مصر[6] است، یک مرزش ساحل دریا[7] است و یک مرزش نیز دومة‌الجَندَل[8]

خلیفه به حضرت گفت:

همه این سرزمین‌ها؟!

حضرت فرمودند:

«بله، ای امیر مؤمنان! همه‌اش. همه این‌ها از سرزمین‌هایی است رسول خدا به آن‌ها لشگرکشی نکرده است.»

خلیفه گفت:

این خیلی زیاد است، درباره‌اش فکر می‌کنم.

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] مهدی عباسی؛ فرزند منصور دوانیقی و پدر هارون الرشید، سومین خلیفه بنی‌عباس بوده است و بین سال‌های ۱۵۸ تا ۱۶۹ حکومت می‌کرده است.

[2] همان‌طور که در مطالب پیشین بیان شد، این لقب، مختصِ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیهماالسلام) است، اما اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بنا به شرایط تقیه، خطاب به سلاطین زمانه‌شان از این لقب استفاده می‌کردند.

[3] فدک، دهکده‌ای حاصل‌خیز در نزدیکیِ خیبر و در ۱۶۰کیلومتری مدینه بوده است که در سال هفتم هجری با مصالحه‌ی یهودیان، به ملکیت پیامبر در آمد.

[4] اُم أیمَن، کنیزی اهل حبشه آزادشده‌ی پیامبر بوده است. وی از نخستین زنانی بود که اسلام آورد و بعدها به همسریِ زید بن حارثة که او نیز آزادشده‌ی پیامبر و فرزندخوانده ایشان بود، در آمد. حاصل ازدواج آن‌دو، اسامة بن زید؛ فرمانده جوان انتخابیِ پیامبر برای مقابله با لشکر روم، بود.

[5] احد، کوهی است در شمال شهر مدینه.

[6] عَریش، شهری است در شمال مصر.

[7] ظاهراً مقصود، ساحلِ دریای سرخ است.

[8] دومةالجَندَل، شهری است در شمال عربستان.

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإختصاص» جزئیات دردناک‌تری از این حادثه را نقل کرده است که در مطلب بعدی، إن‌شاءالله، بخش انتهایی آن نقل خواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۲۰
ابوالفضل رهبر

 

...حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ:

«لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع دَفَنَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ لِی فِی التَّأَسِّی بِسُنَّتِکَ فِی فُرْقَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی بَلَى وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهَ وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ یَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ إِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَانُ.»»

 الکافی، ج۱، ص۴۵۸

 

از امام حسین (علیه‌السلام) نقل شده است:

«زمانی که فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ایشان را مخفیانه دفن کرد و محل قبر ایشان را پوشانید. آن‌گاه رو به قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کرد و فرمود:

«سلام بر تو ای رسول خدا! از طرف من، و سلام بر تو از طرف دخترتان و کسی که زائر شماست و کسی که شب را در دل خاک و داخل بُقعه (قطعه‌زمینِ) شما سپری می‌کند و کسی که خداوند برای او چنین خواست که سریع به شما ملحق شود.

ای رسول خدا! صبرم در فراق دختر وفادارت، کم شده است و قدرتم از دوری سرور زنان همه عوالم، از بین رفته است، جزاین‌که تنها دلداری برای من این است که در فراق تو از سنّتت پیروی کنم.

این من بودم که برای سرت در داخل قبرت بالش درست کردم و جان تو از میان گلو و سینه‌ی من عبور کرد.

بله، در کتاب خدا بهترین دلداری برای من این است که: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»؛ «ما از آنِ خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم» (بقره:۱۵۶)

آن امانت بازگردانده شد و آن گِرُو گذاشته‌شده پس داده شد و زهرا (سلام‌الله‌علیها) از دستم ربوده شد.

ای رسول خدا! (بدون فاطمه) چه‌قدر آسمان و زمین زشت‌اند. غمم همیشگی است و شب‌هایم به بی‌خوابی می‌گذرد.

غمی است که قلبم را ترک نمی‌کند، مگراین‌که خداوند برای من نیز همان سرایی را بخواهد که تو در آن اقامت داری.

اندوهی است که دل را خون می‌کند و غمی است شورانگیز. چه زود میان ما جدایی افتاد. این شکایت را نزد خدا می‌برم.

به‌زودی دخترت به تو گزارش خواهد داد که اُمّتت با یک‌دیگر هم‌دست شدند تا او را پای‌مال و خوار کنند.

پس، با اصرار از او سؤال کن و از بخواه که از حالش اطلاع دهد.

چه‌بسیار داغ‌دل‌هایی که در سینه‌اش موج می‌زدند، اما (در دنیا) فرصت بیانشان را نیافت و (به شما) خواهد گفت.

خداوند قضاوت خواهد کرد؛ چراکه «هُوَ خَیرُ الحاکمین»؛ «او بهترین قضاوت‌کنندگان است.» (أعراف:۸۷)

(سلام من به تو) سلامِ وداع‌کننده‌ای است که نه خوابش گرفته و نه خسته شده است.

پس اگر باز گردم، به‌خاطر دل‌زدگی (از بودن کنار شما) نیست، و اگر بمانم، به‌خاطر بدگمانی به وعده خداوند به صبرکنندگان نیست. چه نیکوست! صبر، خوش‌یُمن‌تر و زیباتر است.

اگر چیرگیِ متجاوزانِ زورگو نبود، مانند کسی که به کاری وادار و ملزم شده است، (کنارتان) اقامت می‌کردم و مانند مادر فرزندازدست‌داده‌ای برای این مصیبت بزرگ بلندبلند گریه می‌کردم.

دخترت در برابر دیدگان خدا مخفیانه دفن شد، درحالی‌که حقش پای‌مال شد و از ارثش محروم شد، با این‌که از آن عهد (میان تو و مسلمانان) چندی نگذشته بود و یادت هنوز کهنه نشده بود.

ای رسول خدا! من نزد خداوند شکایت خواهم برد. ای رسول خدا! بهترین صبر، صبر بر مصیبت توست.

درود خداوند بر تو باد، و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.»»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۵
ابوالفضل رهبر

 

پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جهان اسلام شاهد حوادث سهمناک و تلخی بود. شاید هنوز، پس از گذشت قرن‌ها، برای بسیاری از ما، بخش‌هایی از این حوادث گنگ و مبهم باشند.

سُلیم بن قیس هلالی، از قدیمی‌ترین راویان شیعه، در کتاب رواییِ خود (که امروزه به «اسرار آل محمد» مشهور است) گوشه‌هایی از این حوادث را تشریح کرده است.

او در روایتی مفصل، ماجراهای پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را با جزئیات کامل، شخصاً از جناب سلمان فارسی پرسیده است و در کتابش ذکر کرده است؛

ماجراهای مربوط به «بیعت مردم با ابوبکر»، «اتمام حجت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با مردم»، «حمله به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و شهادت ایشان»، «بیعت اجباری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)» و «گفتگوهای پس از بیعت».

به‌جهت طولانی بودن این روایت، متن آن را در وبلاگ قرار نمی‌دهم، اما آن را (به‌همراه ترجمه مرحوم اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی) در قالب یک فایل پی‌دی‌اف تنظیم کرده‌ام که تقدیم می‌گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

احتمالاً این حدیث را در مورد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) شنیده‌اید:

 

...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: «اسْتَأْذَنَ‏ أَعْمَى‏ عَلَى‏ فَاطِمَةَ ع فَحَجَبَتْهُ. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ع: «لِمَ تَحْجُبِینَهُ وَ هُوَ لَا یَرَاکِ؟» قَالَتْ: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ وَ هُوَ یَشَمُّ الرِّیحَ؟» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی.»»

 دعائم‌الإسلام، ج‏۲، ص۲۱۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«مرد نابینایی از حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) اجازه(ی ورود) خواست. حضرت زهرا خود را از او پوشاندند.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «چرا خود را از او پوشاندی، حال‌آن‌که او تو را نمی‌بیند؟»

حضرت زهرا فرمودند: «ای رسول خدا! اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم و او بوی مرا استشمام می‌کند.»

پیامبر فرمودند: «گواهی می‌دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»»

 

حالا این روایت را هم مطالعه بفرمایید:

 

...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا: «قُومَا فَادْخُلَا الْبَیْتَ.» فَقَالَتَا: إِنَّهُ أَعْمَى. فَقَالَ: «إِنْ‏ لَمْ‏ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِهِ‏.»

 الکافی، ج‏۵، ص۵۳۴

 

از احمد بن محمد بن خالد برقی نقل شده است:

پسر امّ‌مکتوم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه(ی ورود) خواست، درحالی‌که عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عُمر) نزد ایشان بودند.

پیامبر به همسرانشان فرمودند: «بلند شوید و داخل اتاق بروید.»

آن‌دو گفتند: او نابیناست.

پیامبر فرمودند: «اگر او شما را نمی‌بیند، شما که او را می‌بینید.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۸
ابوالفضل رهبر