دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

در دست عهد دولت او دستوار باد...

دستوار

اللهم‌صل‌علی‌محمد‌ و آل‌محمد و عجل‌فرجهم

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۸ فروردين ۰۳، ۰۱:۰۶ - M
    👍

۳۲۸ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

 

...عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ قَدْ وُلِّیَ وَلاَیَةً فَقَالَ: «کَیْفَ صَنِیعَتُهُ إِلَى إِخْوَانِهِ؟» قَالَ قُلْتُ: لَیْسَ عِنْدَهُ خَیْرٌ. فَقَالَ: «أُفٍّ یَدْخُلُونَ فِیمَا لاَ یَنْبَغِی لَهُمْ وَ لاَ یَصْنَعُونَ إِلَى إِخْوَانِهِمْ خَیْراً.»

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابوبصیر نقل شده است:

نزد امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردی از شیعیان سخن به میان آمد که مسؤولیتی حکومتی را به‌عهده گرفته بود.

حضرت فرمودند:

«رفتارش با برادرانش چه‌گونه است؟»

عرض کردم:

خیری ندارد (به کسی خیری نمی‌رساند.)

حضرت فرمودند:

«اُف (بر او باد)! به کاری که شایسته‌شان نیست، وارد می‌شوند، به برادرانشان هم خیری نمی‌رسانند!»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: قَالَ قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَا تَقُولُ فِی أَعْمَالِ هَؤُلاَءِ؟ قَالَ: «إِنْ کُنْتَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَاتَّقِ أَمْوَالَ اَلشِّیعَةِ.» قَالَ: فَأَخْبَرَنِی عَلِیٌّ أَنَّهُ کَانَ یَجْبِیهَا مِنَ اَلشِّیعَةِ عَلاَنِیَةً وَ یَرُدُّهَا عَلَیْهِمْ فِی اَلسِّرِّ.

 الکافی، ج۵، ص۱۱۰

 

از ابراهیم بن ابومحمود، از علی بن یقطین[*] نقل شده است:

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم:

در مورد (انجام) کارهای آنان (حاکمان بنی‌عباس) چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند:

«اگر ناچار بودی که انجام دهی، مراقبِ (آسیب به) اموال شیعیان باش!»

ابراهیم گوید:

(بعدها) به من خبر رسید که علی بن یقطین مالیات را آشکارا از شیعیان می‌گرفت و مخفیانه به آن‌ها بازمی‌گرداند.

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] علی بن یقطین، از اصحاب بزرگ امام کاظم (علیه‌السلام) بود که (گویا به‌واسطه پدرش که اتفاقاً دشمن شیعیان نیز بود، و) با اجازه و توصیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، در دربار عباسیان نفوذ داشت و تا رتبه وزارت هارون‌الرشید (بزرگ‌ترین خلیفه عباسی) نیز ارتقاء یافته بود.

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمونه‌ای دیگر از مؤمنانی که کنار حاکمی ظالم قرار داشتند و مؤمنان دیگر را از آسیب‌های آن حاکم جبّار حفظ می‌کردند، «مؤمن آل‌فرعون» است.

وی که پسرعمو و خزانه‌دار فرعون بوده و ایمان خود را از او مخفی می‌نموده، وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) به مصر بازگشت، فرعون را راضی کرد که ایشان را نکشد و به او فرصت دهد تا با ساحران زورآزمایی کند.

وی بعد از ایمان آوردن ساحران به حضرت موسی، ایمان خود را آشکار نمود و به‌دستور فرعون، همراه دیگر ساحران به شهادت رسید.

خداوند در آیات ۲۸ الی ۴۵ سوره مبارکه غافر، به داستان مؤمن آل‌فرعون اشاره فرموده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۰۸:۱۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ إِنَّکَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ اَلسُّلْطَانِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ. قَالَ لِی: «وَ لِمَ؟» قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ظَهْرِی شَیْءٌ. فَقَالَ لِی: «یَا زِیَادُ لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلاً أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلاَّ لِمَا ذَا؟» قُلْتُ: لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ. فَقَالَ: «إِلاَّ لِتَفْرِیجِ کُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَکِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِهِ یَا زِیَادُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا یَصْنَعُ اَللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلاً أَنْ یُضْرَبَ عَلَیْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ یَفْرُغَ اَللَّهُ مِنْ حِسَابِ اَلْخَلاَئِقِ یَا زِیَادُ فَإِنْ وُلِّیتَ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِکَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ...»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۹

 

از زیاد بن ابی‌سلمه نقل شده است:

نزد امام کاظم (علیه‌السلام) رفتم. ایشان به من فرمودند:

«ای زیاد! تو کارهای حکومتی انجام می‌دهی.»

عرض کردم:

بله.

فرمودند:

«چرا؟»

عرض کردم:

من مردی جوانمرد[۱] و عیال‌وار هستم و (سرمایه‌ای به‌عنوان) پشتوانه هم ندارم.

حضرت فرمودند:

«ای زیاد! به‌راستی این‌که از کوه سقوط کنم و تکه‌تکه شوم، برای من دوست‌داشتنی‌تر از این است که برای یکی از آن‌ها (بنی‌عباس) کاری به‌عهده گیرم یا برایشان بساطی بگسترانم. [اگر گفتی] مگر این‌که چه؟»

عرض کردم:

نمی‌دانم، فدایتان شوم.

حضرت فرمودند:

«مگر برای این‌که (با این کار) گرفتاری مؤمنی را برطرف کنم یا مؤمنی را از اسارت رها کنم یا بدهی‌اش را بپردازم.

ای زیاد! به‌راستی آسان‌ترین کار (مجازاتی) که خداوند با کسی که کاری برای آن‌ها (بنی‌عباس) عهده‌دار شود، انجام می‌دهد، این است که او را، تا وقتی که از محاسبه‌ی [اعمالِ] مخلوقات فارغ شود، در خیمه‌ای از آتش نگه می‌دارد.

ای زیاد! اگر بخشی از کارهای آن‌ها را به‌عهده گرفتی، در مقابل تک‌تکِ کارهایت، به برادرانت نیکی کن.[۲] خداوند پشت آن است...»[۳]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مقصودش این است که انسانی بخشنده، دست‌ودل‌باز، دست‌گیر و سفره‌دار هستم.

[۲] مقصود این است که در مقابل هر قلم کاری که برای حکومت‌های ظالم انجام می‌دهی، یک کار نیک هم برای مؤمنان انجام بده.

[۳] مقصود این است که تو در واقع داری این کار را برای خداوند انجام می‌دهی و خداوند جبران خواهد کرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: کَانَ لِی صَدِیقٌ مِنْ کُتَّابِ بَنِی أُمَیَّةَ فَقَالَ لِی: اسْتَأْذِنْ لِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ سَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی کُنْتُ فِی دِیوَانِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَأَصَبْتُ مِنْ دُنْیَاهُمْ مَالًا کَثِیراً وَ أَغْمَضْتُ فِی مَطَالِبِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْ‏ءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا وَجَدُوا شَیْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِی أَیْدِیهِمْ.» قَالَ: فَقَالَ الْفَتَى: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَهَلْ لِی مَخْرَجٌ مِنْهُ؟ قَالَ: «إِنْ قُلْتُ لَکَ تَفْعَلُ؟» قَالَ: أَفْعَلُ. قَالَ لَهُ: «فَاخْرُجْ مِنْ جَمِیعِ مَا اکْتَسَبْتَ فِی دِیوَانِهِمْ فَمَنْ عَرَفْتَ مِنْهُمْ رَدَدْتَ عَلَیْهِ مَالَهُ وَ مَنْ لَمْ تَعْرِفْ تَصَدَّقْتَ بِهِ وَ أَنَا أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ.» قَالَ فَأَطْرَقَ الْفَتَى رَأْسَهُ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ ابْنُ أَبِی حَمْزَةَ: فَرَجَعَ الْفَتَى مَعَنَا إِلَى الْکُوفَةِ فَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّى ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَى بَدَنِهِ. قَالَ: فَقَسَمْتُ لَهُ قِسْمَةً وَ اشْتَرَیْنَا لَهُ ثِیَاباً وَ بَعَثْنَا إِلَیْهِ بِنَفَقَةٍ. قَالَ: فَمَا أَتَى عَلَیْهِ إِلَّا أَشْهُرٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَرِضَ فَکُنَّا نَعُودُهُ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ فِی السَّوْقِ. قَالَ: فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ: لِی یَا عَلِیُّ وَفَى لِی وَ اللَّهِ صَاحِبُکَ. قَالَ: ثُمَّ مَاتَ فَتَوَلَّیْنَا أَمْرَهُ فَخَرَجْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ: «یَا عَلِیُّ وَفَیْنَا وَ اللَّهِ لِصَاحِبِکَ.» قَالَ: فَقُلْتُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا وَ اللَّهِ قَالَ لِی عِنْدَ مَوْتِهِ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۶

 

از علی بن ابی‌حمزه بطائنی نقل شده است:

من دوستی داشتم که از کاتبانِ [امور مالیِ] بنی‌امیه بود. به من گفت:

برای من از امام صادق (علیه‌السلام) اجازه(ی ملاقات) بگیر.

برایش اجازه خواستم و حضرت به او اجازه دادند. وقتی نزد ایشان آمد، سلام کرد و نشست. بعد، عرض کرد:

فدایتان شوم، من در دیوانِ این قوم (بنی‌امیه) شاغل بودم و (به این واسطه) از دنیای آن‌ها اموال فراوانی به من رسیده است و من چشم خود را بر این مسائل بسته بودم. [حال چه می‌فرمایید؟]

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«اگر بنی‌امیه کسی را پیدا نمی‌کردند که [حساب و کتاب‌هایشان را] برایشان بنویسد، مالیات‌ها را برایشان جمع کند، در رکابشان بجنگد و [برای تأییدشان] در (نماز) جماعت‌هایشان شرکت کند، (دراین‌صورت) هرگز حق ما (اهل‌بیت) را سلب نمی‌کردند.

اگر مردم آن‌ها را و آن‌چه در دست دارند را رها کنند، جز آن‌چه در دستشان بود، چیزی برایشان باقی نمی‌ماند.»

آن جوان عرض کرد:

فدایتان شوم، آیا برای من راه خروجی (از این وضعیت) هست؟

امام فرمودند:

«اگر (راهش) را به تو بگویم، عمل می‌کنی؟»

عرض کرد:

عمل می‌کنم.

حضرت فرمودند:

«خود را از هرآن‌چه در دستگاه آن‌ها به‌دست آورده‌ای بیرون آور. [از میان کسانی که به‌واسطه شغلت از آن‌ها مالی دریافت شده] کسانی را که می‌شناسی، مالشان را به آن‌ها برگردان و کسانی را که نمی‌شانسی، مبلغش را (از جانب آن‌ها) صدقه بده.

[دراین‌صورت] من از جانب خداوند (عزّوجلّ) بهشت را برایت تضمین می‌کنم.»

آن جوان مدتی طولانی سرش را پایین انداخت و بعد عرض کرد:

فدایتان شوم (دستورتان را) عمل می‌کنم.

علی بن ابی‌حمزه گوید:

آن جوان با ما به کوفه برگشت و خود را از هرآن‌چه بر زمین داشت، حتی از پیراهنی که بر تن داشت، به‌در آورد. من مبلغی برای آن جوان جمع کردم و پیراهنی برای او خریدم و به‌همراه مقداری خرجی، برایش فرستادم.

چند ماه بیش‌تر بر او نگذشته بود که مریض شد و ما به عیادتش رفتیم. وقتی بر او وارد شدیم، در حال احتضار بود.

چشمانش را باز کرد و بعد گفت: ای علی! به خدا قسم، هم‌نشینت (امام صادق علیه‌السلام، به عهدش) وفا کرد.

سپس جان داد و ما کارهای (کفن و دفنِ) او را به‌عهده گرفتیم.

بعدها (از کوفه) خارج شدم و نزد امام صادق (در مدینه) رفتم.

ایشان وقتی مرا دیدند، فرمودند:

«ای علی! به‌خدا قسم، به (عهدم با) هم‌نشینت وفا کردم.»

عرض کردم:

درست می‌فرمایید، فدایتان شوم. او نیز هنگام مرگش همین را به من گفت.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماجرای مشابه در مطلبی که پیش‌تر ارائه شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۹:۴۵
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «یَا عُذَافِرُ إِنَّکَ تُعَامِلُ أَبَا أَیُّوبَ وَ الرَّبِیعَ فَمَا حَالُکَ إِذَا نُودِیَ بِکَ فِی أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ؟» قَالَ: فَوَجَمَ أَبِی. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ: «أَیْ عُذَافِرُ إِنَّمَا خَوَّفْتُکَ بِمَا خَوَّفَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ.» قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقَدِمَ أَبِی فَلَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً مَکْرُوباً حَتَّى مَاتَ.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از محمد بن عُذافر صیرفی نقل شده است:

پدرم، عذافر بن عیسی صیرفی نقل کرده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای عذافر! تو با ابو ایوب و ربیع معامله انجام می‌دهی. احوالت چگونه خواهد بود، زمانی که (در قیامت) تو را جزء یاوران ستم‌گران صدا بزنند؟»

محمد گوید:

پدرم از شدت ناراحتی زبانش بند آمد.

امام صادق (علیه‌السلام) وقتی این حالت پدرم را دیدند، به او فرمودند:

«ای عذافر! من تو را از چیزی ترساندم که خداوند (عزّوجلّ) مرا از آن ترسانده است.»

محمد گوید:

پدرم (از نزد امام) آمد و همواره ناراحت و اندوهگین بود، تا از دنیا رفت.[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] شغل محمد بن عذافر و پدرش عذافر بن عیسی، صرافی بوده است و به این واسطه با افراد مختلف، از جمله کارگزاران بنی‌عباس، معامله می‌کرده‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۰۸:۴۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَدِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ وَ قَوُّوهُ بِالتَّقِیَّةِ وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّهُ مَنْ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ وَ لِمَنْ یُخَالِفُهُ عَلَى دِینِهِ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ دُنْیَاهُ‏ أَخْمَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَقَّتَهُ عَلَیْهِ وَ وَکَلَهُ إِلَیْهِ فَإِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاهُ فَصَارَ إِلَیْهِ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ نَزَعَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُهُ الْبَرَکَةَ مِنْهُ وَ لَمْ یَأْجُرْهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ یُنْفِقُهُ فِی حَجٍّ وَ لَا عِتْقِ [رَقَبَةٍ] وَ لَا بِرٍّ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«از خداوند بترسید و دینتان را با ″ورع″ حفظ کنید و آن را با ″تقیه″ و با ″بی‌نیازی جستن با (اتکاء به) خداوند″ تقویت کنید.

به‌راستی کسی که در مقابل ″سلطان″[۱] و در مقابل ″کسی که با او به‌خاطر دینش مخالفت می‌کند″[۲] فروتنی ورزد، تا از [اموال] دنیایی که در دست اوست بهره‌مند گردد، خداوند (عزّوجلّ) او را گم‌نام می‌کند[۳] و به‌خاطر این کار با او دشمنی می‌ورزد و او را به آن (سلطان یا مخالف دین) وامی‌گذارد.

آن‌گاه اگر به چیزی از دنیای آن سلطان دست یابد و مالی به او برسد، خداوند (جلّ‌وعزّإسمه) برکت را از آن مال برمی‌گیرد و به هیچ کار نیک او پاداش نخواهد داد؛ چه حج باشد، چه آزاد کردن برده باشد و هر کاری خوبی که انجام دهد.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[‍۱] سلطان: کسی که با قهر و غلبه بر دیگران غالب شده و سلطه یافته است.

[۲] مقصود کسی است که با دین ما ضدیت دارد و به‌خاطر دین‌دار بودنمان با ما به مخالفت برخواسته.

[۳] یعنی کاری می‌کند که نامش از زبان‌ها و دل‌ها بیفتد، از بزرگی ساقط شود و به فراموشی سپرده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

محَمَّدُ بْنُ یَحْیَى رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنَّ لِی عَلَى بَعْضِ اَلْحَسَنِیِّینَ مَالاً وَ قَدْ أَعْیَانِی أَخْذُهُ وَ قَدْ جَرَى بَیْنِی وَ بَیْنَهُ کَلاَمٌ وَ لاَ آمَنُ أَنْ یَجْرِیَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فِی ذَلِکَ مَا أَغْتَمُّ لَهُ. فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «لَیْسَ هَذَا طَرِیقَ اَلتَّقَاضِی وَ لَکِنْ إِذَا أَتَیْتَهُ أَطِلِ اَلْجُلُوسَ وَ اِلْزَمِ اَلسُّکُوتَ.» قَالَ اَلرَّجُلُ: فَمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ إِلاَّ یَسِیراً حَتَّى أَخَذْتُ مَالِی.

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

نقل شده است مردی به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد:

من نزد یکی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) مالی (طلب) دارم، اما نمی‌توانم آن را از او پس بگیرم. بینمان درگیری لفظی‌ای هم رخ داده و اطمینان ندارم که بدون ناراحتی مسأله‌مان حل شود.

امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمودند:

«این، شیوه تقاضا کردنِ (طلب) نیست، بلکه وقتی نزد او رفتی، مدت طولانی بنشین و سکوت اختیار کن.»

آن مرد گوید:

مدت کوتاهی این کار را کردم و مالم را پس گرفتم.

 

 

 

...عَنْ خَضِرِ بْنِ عَمْرٍو اَلنَّخَعِیِّ قَالَ قَالَ أَحَدُهُمَا عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ فِی اَلرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَى رَجُلٍ مَالٌ فَیَجْحَدُهُ قَالَ: «إِنِ اِسْتَحْلَفَهُ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْهُ بَعْدَ اَلْیَمِینِ شَیْئاً وَ إِنْ تَرَکَهُ وَ لَمْ یَسْتَحْلِفْهُ فَهُوَ عَلَى حَقِّهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۱۰۱

 

از امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) نقل شده است که در مورد مردی که مالی به کسی داده و او انکار می‌کند، فرمودند:

«اگر او (بدهکار) را قسم دهد، بعد از آن‌که قسم خورد [که من از تو پولی نگرفته‌ام]، دیگر نمی‌تواند چیزی از او بگیرد، اما اگر او را رها کند و قسمش ندهد، حقش محفوظ خواهد بود.»

 

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

از فرمایشات مذکور می‌توان چنین آموخت که طلب‌کار برای گرفتن طلبش باید رعایت اخلاق و آدابی را بنماید؛

نباید بی‌تابی کند و به پر و پای بدهکار بپیچد، باید با طمأنیه پیش برود و کار را به بن‌بست نکشاند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۱۰:۲۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «صَعِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمِنْبَرَ ذَاتَ یَوْمٍ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى أَنْبِیَائِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ لِیُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ مِنْکُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً کَانَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةٌ بِمِثْلِ مَالِهِ حَتَّى یَسْتَوْفِیَهُ.»» ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: ««وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» أَنَّهُ مُعْسِرٌ فَتَصَدَّقُوا عَلَیْهِ بِمَالِکُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۵

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بالای منبر رفتند، خداوند را حمد کردند و ستایش نمودند و بر پیامبرانش صلوات گفتند.

بعد فرمودند:

«ای مردم! کسانی که شاهدِ (سخنان من) هستند، (این سخن را) باید به غایبان برسانند؛

آگاه باشید هرکس به تنگ‌دستی مهلت دهد، بر عهده‌ی خداوند (عزّوجلّ) است که: تا زمانی که مالش را به او پس دهد، در هر روز، به‌مقدار مالش، صدقه محسوب کند.»»[*]

آن‌گاه امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

««وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» [بقره:۲۸۰]

«اگر دستش تنگ بود، تا زمانی که دستش باز شود، به او مهلت دهید و اگر (آن مال) را به او صدقه دهید، برایتان بهتر است، اگر بدانید.»

کسی که دستش تنگ است، مالتان را به او صدقه دهید؛ که این برایتان بهتر است.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] برای تقریب به ذهن، این‌طور فرض کنیم که دوستمان پنج میلیون تومان، یک‌ماهه، از ما قرض گرفته است.

بر اساس فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تا روزی که این مبلغ را به ما بازگرداند، روزی یک صدقه پنج میلیونی برایمان محاسبه می‌شود.

یعنی اگر پس از یک ماه، پنج میلیون را برگرداند، گویا ما در این مدت صدوپنجاه میلیون تومان صدقه داده‌اید! ضمن این‌که پولمان هم برگشته است.

این‌مقدار صدقه برای مایی که معمولاً در هر ماه، مبلغ ناچیزی صدقه می‌دهیم، باورنکردنی است و ثواب بزرگی محسوب می‌شود.

با این نگاه، مهلت دادن به بدهکار، نه‌تنها برایمان سخت نیست، بلکه شیرین نیز خواهد بود.

حال اگر بدهکار تنگدست باشد و توان پرداخت بدهی‌اش را نداشته باشد، اگر از پولمان بگذریم، یک صدقه‌ی جاریه و یک پاداش بزرگ برای آخرتمان فراهم کرده‌ایم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۰۷:۴۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ أَقْرَضَ مُؤْمِناً یَلْتَمِسُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ إِلاَّ حَسَبَ اَللَّهُ لَهُ أَجْرَهُ بِحِسَابِ اَلصَّدَقَةِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْهِ مَالُهُ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هیچ مؤمنی نیست که برای کسب رضای خداوند، به مؤمنی (دیگر) مالی قرض دهد، مگراین‌که خداوند تا زمانی که مالش به او برگردد، آن را به‌عنوان صدقه (زکات) برایش محسوب می‌کند.»

 

 

 

...عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ اَلسِّنْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«قَرْضُ اَلْمُؤْمِنِ غَنِیمَةٌ وَ تَعْجِیلُ خَیْرٍ إِنْ أَیْسَرَ أَدَّاهُ وَ إِنْ مَاتَ اُحْتُسِبَ مِنَ اَلزَّکَاةِ.»

 الکافی، ج۴، ص۳۴

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«قرض دادن به مؤمن، غنیمت[۱] و شتاب گرفتن در خوبی‌هاست؛

اگر (آن مؤمن) دستش باز شود، بدهی‌اش را می‌پردازد

و اگر [پیش از پرداخت بدهی‌اش] بمیرد، (مالِ قرض‌داده‌شده، برای طلبکار) از زکات محسوب می‌گردد.»[۲]

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] غنیمت، ثروتی است که بدون رنج به‌دست آید.

[۲] مقصود این است که خداوند چنین برای او لحاظ می‌کند که گویا آن مال را به‌عنوان زکات پرداخته و چنین ثوابی برایش محاسبه می‌کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۳:۴۰
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَلْغَفَّارِ اَلْجَازِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ. قَالَ: «إِنْ کَانَ أُتِیَ عَلَى یَدَیْهِ مِنْ غَیْرِ فَسَادٍ لَمْ یُؤَاخِذْهُ اَللَّهُ [عَلَیْهِ] إِذَا عَلِمَ بِنِیَّتِهِ [اَلْأَدَاءَ] إِلاَّ مَنْ کَانَ لاَ یُرِیدُ أَنْ یُؤَدِّیَ عَنْ أَمَانَتِهِ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ اَلسَّارِقِ وَ کَذَلِکَ اَلزَّکَاةُ أَیْضاً وَ کَذَلِکَ مَنِ اِسْتَحَلَّ أَنْ یَذْهَبَ بِمُهُورِ اَلنِّسَاءِ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۹

 

از عبدالغفار جازی نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی سؤال کردم که مرده است و بدهی‌ای به گردنش است [آیا خداوند او را عقوبت خواهد کرد؟]

حضرت فرمودند:

«اگر آن پول را در راه باطلی مصرف نکرده باشد، خداوند بداند که قصد پرداختش را داشته است، او را مؤاخذه نخواهد کرد،

مگر کسی که قصد نداشته باشد امانتش را ادا کند؛ که او به منزله‌ی سارق است.

همین‌طور کسی که زکات به گردنش است و نیز کسی که نپرداختن مهریه زنان را حلال بشمارد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۷
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ أَبِی ثُمَامَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَلْزَمَ مَکَّةَ أَوِ اَلْمَدِینَةَ وَ عَلَیَّ دَیْنٌ فَمَا تَقُولُ؟ فَقَالَ: «اِرْجِعْ فَأَدِّهِ إِلَى مُؤَدَّى دَیْنِکَ وَ اُنْظُرْ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ تَعَالَى وَ لَیْسَ عَلَیْکَ دَیْنٌ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ یَخُونُ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۴

 

از ابوثُمامه نقل شده است:

به امام جواد (علیه‌السلام) عرض کردم:

من قصد دارم مدتی در مکه یا مدینه بمانم، اما بدهی‌ای به گردنم است. شما چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند:

«(به شهرت) برگرد و بدهی‌ات را به طلب‌کار بپرداز

و چنان تدبیر کن که خداوند (تعالی) را در حالی ملاقات کنی که بدهی‌ای به گردنت نباشد؛

به‌راستی که مؤمن خیانت نمی‌کند.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

همان‌طور که مشخص است، ابوثمانه پس از انجام اعمال حج و زیارت رسول خدا، بر سر دوراهی گیر کرده بوده که مدتی در این دو شهر مقیم شود یا به شهرش برگردد تا بدهی‌اش که مدتش سر رسیده بوده را صاف کند.

امام به او تذکر می‌دهند که پس ندادن بدهی، نوعی خیانت (در امانت) است، هرچند به بهانه اقامت در شهرهای زیارتی باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۰۸:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

«کُلُّ ذَنْبٍ یُکَفِّرُهُ اَلْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ اَلدَّیْنَ لاَ کَفَّارَةَ لَهُ إِلاَّ أَدَاؤُهُ أَوْ یَقْضِیَ صَاحِبُهُ أَوْ یَعْفُوَ اَلَّذِی لَهُ اَلْحَقُّ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«کشته شدن در راه خداوند (عزّوجلّ)، همه گناهان را می‌پوشاند، مگر (نپرداختنِ) بدهی را؛

که کفاره‌ای ندارد، مگر پرداخت آن (از مال خودش) یا این‌که دوستش بپردازد یا کسی که طلب‌کار است، (آن را) ببخشد.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۰ ، ۰۸:۲۸
ابوالفضل رهبر

 

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که پسرخاله‌اش در کرج مغازه‌ای داشت و مشغول فروش گوشی تلفن‌همراه بود. با اصرار همسرش و با امید کسب درآمد بیشتر، مغازه را جمع کرد و در پاساژ علاءالدین تهران مشغول کار برای یک عمده‌فروش شد. خلاصه این‌که راضی نبود؛ هم شأنش پایین آمده بود، هم مسیرش طولانی شده بود و هم درآمدش چندان تغییری نکرده بود.

احادیث زیر مربوط به چنین وضعیتی است...

 

 

...عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «مَنْ آجَرَ نَفْسَهُ فَقَدْ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ اَلرِّزْقَ.» وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى: «وَ کَیْفَ لاَ یَحْظُرُهُ وَ مَا أَصَابَ فِیهِ فَهُوَ لِرَبِّهِ اَلَّذِی آجَرَهُ؟!»

 الکافی، ج۵، ص۹۰

 

از مفضّل بن عُمر نقل شده است:

از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند:

«کسی که خود را اجیر دیگری نماید، روزی را از خود منع کرده‌است.»

و در روایت دیگری (در ادامه، از ایشان نقل شده است):

«و چه‌طور روزی را منع نکرده باشد، درحالی‌که آن‌چه به او می‌رسد، برای ارباب (صاحب‌کار)اش است که او را اجیر نموده؟!»

 

 

 

...عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلرَّجُلُ یَتَّجِرُ فَإِنْ هُوَ آجَرَ نَفْسَهُ أُعْطِیَ مَا یُصِیبُ فِی تِجَارَتِهِ. فَقَالَ: «لاَ یُؤَاجِرْ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ یَسْتَرْزِقُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَتَّجِرُ فَإِنَّهُ إِذَا آجَرَ نَفْسَهُ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ اَلرِّزْقَ.»

 الکافی، ج۵، ص۹۰

 

از عمار ساباطی نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

مردی (خودش) کاسبی می‌کند اما اگر خودش را اجیرِ (شخص دیگری) کند، همان‌قدر که در کاسبی خودش (درآمد) به‌دست می‌آورد، به او (اُجرت) داده می‌شود. [نظرتان چیست؟]

حضرت فرمودند:

«خودش را اجیر نکند، بلکه از خداوند (عزّوجلّ) طلب روزی کند و به کاسبی بپردازد. اما اگر خود را اجیر گرداند، روزی را از خود منع کرده است.»

 

 

 

...عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْإِجَارَةِ فَقَالَ: «صَالِحٌ لاَ بَأْسَ بِهِ، إِذَا نَصَحَ قَدْرَ طَاقَتِهِ. قَدْ آجَرَ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ نَفْسَهُ وَ اِشْتَرَطَ فَقَالَ: إِنْ شِئْتُ ثَمَانِیَ وَ إِنْ شِئْتُ عَشْراً فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ: «أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمٰانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ»

 الکافی، ج۵، ص۹۰

 

از محمد بن سنان نقل شده است:

از امام رضا (علیه‌السلام) درباره اجیر شدن سؤال کردم.

حضرت فرمودند:

«خوب است، اشکالی ندارد، اگر به‌قدر طاقتش باشد. حضرت موسی (علیه‌السلام) خود را اجیر کرد و شرط نمود که اگر خواستی هشت سال و اگر خواستی ده سال.

خداوند (عزّوجلّ) در این رابطه، (این آیه را) نازل فرموده است:

«أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمٰانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ»[قصص:۲۷]؛

«(شعیب گفت: یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو در می‌آورم با این شرط) که هشت سال اجیر من شوی و اگر خواستی ده سال را تمام کنی».»[*]

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] اشاره‌ای است به ماجرای حضرت موسی (علیه‌السلام) که از مصر به مَدیَن گریخت و به دختران حضرت شعیب (علیه‌السلام) در آب دادنِ گوسفندان کمک کرد و یکی از دختران حضرت شعیب پیشنهاد استخدام حضرت موسی را به پدرش داد. حضرت شعیب نیز به حضرت موسی پیشنهاد داد پیش آن‌ها بماند و مدتی برایشان کار کند و در عوض، با دخترش ازدواج نماید.

دانستن پشت‌صحنه این ماجرا نیز خالی از لطف نیست…

شیخ صدوق (رحمه‌الله) در کتاب علل‌الشرائع نقل کرده است:

حضرت شعیب (علیه‌السلام) از شدت محبت به خداوند (و نه از ترس جهنم یا شوق بهشت) بارها آن‌قدر گریست که چشمانش نابینا شد و خداوند سه مرتبه بینایی را به او بازگرداند. مرتبه چهارم که نابینا شد، خداوند به او وحی فرمود: ای شعیب! تا کِی می‌خواهی این‌چنین گریه کنی؟ اگر از ترس آتش است، تو را ایمن داشتم و اگر از شوق بهشت است، آن را برایت مباح گردانیدم. شعیب عرض کرد: برای هیچ‌کدام نیست، به‌خاطر محبتی است که در دلم به تو دارم و نمی‌توانم صبر کنم تا تو را ببینم. خداوند نیز به او وعده فرمود: اگر چنین است، کلیمِ خودم، موسی‌بن‌عِمران را به استخدام تو در خواهم آورد. [علل‌الشرائع، ج۱، ص۵۷]

چنین شد که گذر حضرت موسی به مَدیَن افتاد و...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۰ ، ۰۷:۵۸
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِی:

«یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِی رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَایَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِی خُلِقَ مِنْهُ.»

 المحاسن، ج۱، ص۱۳۱

 

از سلیمان بن جعفر نقل شده است:

امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«ای سلیمان! به‌راستی که خداوند (تبارک‌وتعالی) مؤمنان را از نور خود آفرید و در رحمت خود رنگ‌آمیزی کرد[۱] و از آنان برای ما (اهل‌بیت) پیمانِ ولایت گرفت.

پس مؤمن، برادرِ [تنیِ] مؤمن است، از یک پدر و مادر؛ پدرش نورِ (الهی) است و مادرش رحمتِ (الهی.)[۲]

پس بپرهیز از فراستِ[۳] مؤمن؛ چراکه او با نور خدا، که از آن خلق شده است، می‌بیند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در متن حدیث، ماده «صبغ» به‌کار رفته است؛ به این معنا که چیزی را در رنگ بخوابانند تا رنگ در آن نفوذ کند و به آن رنگ در آید.

[۲] به همین دلیل است که در ادبیات دینی مؤمنان برادر ایمانی یکدیگر محسوب می‌شوند؛ پدر مشترکشان نور و مادر مشترکشان رحمت است.

[۳] فراست؛ یعنی توانایی پی بردن به باطن و عمق هرچیز، با نگاه به ظاهر و سطح آن.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس از مطالعه این کلام نورانی حضرت رضا (علیه‌السلام) و توضیحاتی که دوست فاضلم حجت‌الاسلام دین‌پرستی (در کانال «انباز») درباره‌اش مرقوم فرموده بودند، چندروزی درگیر فهم آن بودم و در نهایت «برداشت»هایی به ذهنم رسید که شاید بیانشان خالی از لطف نباشد.

 

ابتدا چهار «مقدمه» خدمتتان عرض می‌کنم و بعد پنج «برداشت» را به‌طور مختصر تقدیم می‌نمایم...

 

 

مقدمه۱:

بر اساس روایتی که ذکر شد، «ایمان» مولودِ پدری است که عبارت است از «نورِ» خدا و مادری که عبارت است از «رحمتِ» او. این نور در رحمت الهی قرار می‌گیرد تا رنگ رحمت را به خود گیرد.

از این بیان چنین برداشت می‌شود که سنخیتی وجود دارد میان «نور» و «نقش پدری» و میان «رحمت» و «نقش مادری».

 

مقدمه۲:

در روایتی که پیش‌تر با عنوان «حدیثی ساده و مهم در باب هستی‌شناسی عقل» منتشر شده بود، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شد که: خلقتِ «عقل»، فرشته‌ای است که به تعداد تمام مخلوقات سر دارد و به هر انسانی سری تعلق دارد و هر سر صورتی دارد و روی آن صورت نام آن انسان نوشته شده است. در انتها نیز فرمودند که: مَثَلِ «عقل» در «قلب»، مَثَلِ چراغ است در وسط خانه. [علل‌الشرائع، ج۱، ص۹۸]

بر اساس این حدیث نبوی، «عقل» یک وجود واحد است که در «قلبِ» هر انسانی، شعبه‌ای دارد؛ مثل ژنراتوری که از آن به تک‌تک خانه‌ها سیم‌کشی شده و با نیروی آن، در هر خانه‌ای چراغی روشن شده‌است و صاحب این خانه، به نسبتِ اندازه و کیفیتِ چراغی که در خانه‌ی دلش دارد، می‌تواند اطراف خود را ببیند و بشناسد.

 

مقدمه۳:

بر اساس روایات متعدد (همان‌طور که انسان از خاک خلق شده است و جن از آتش،) «خلقت فرشتگان از نور است.» [تفسیرفرات‌، ج۱، ص۵۶]

با توجه به این مقدمه و مقدمه اول، «عقل» از جنسِ «نور» است؛ چراکه عقل فرشته‌ای است و جنس فرشتگان از نور هستند.

 

مقدمه۴:

از آیات قرآن و روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) چنین برداشت می‌شود که «قلب» که مرکز احساسات و عواطف و هیجانات روحی است، مثل یک ظرف عمل می‌کند و مظروف‌هایش عبارت‌اند از: ایمان، علم و عواطفی مثل حب و بغض، خوف و رجا، اضطراب و اطمینان و...

این ظرف می‌تواند از مظروف خود اثر (خوب یا بد) بپذیرد یا بر آن اثر (خوب یا بد) بگذارد؛ آن را تقویت کند یا موجب فسادش گردد. [معناشناسی قلب در قرآن؛ شعبان نصرتی]

 

 

برداشت۱:

با کنار هم قرار دادن مقدماتی که ذکر شد، سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان نور الهی، نور، چراغ، پرتوافکنی، عقل، عقلانیت، بینش، روشن‌گری، پدر و نقش پدری

و همچنین سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان رحمت الهی، رنگ، خانه، لطافت، قلب (دل)، مهربانی، گرایش، مهرورزی، مادر و نقش مادری

و اگر دقت کنید سنخیت و شباهت‌هایی می‌یابید میان:

- خوابانیده شدن نور الهی در رحمت الهی و تلطیف شدن نور با رنگ،

- استقرار عقل در خانه‌ی دل (قلب) و تلطیف عقلانیت با عواطف قلبی،

- قرار گرفتن چراغ در وسط خانه و پرتوافکنی‌ای که در خانه دارد و رنگی که فضای خانه به پرتوهای نور می‌بخشند،

- آمیخته شدن بینش و گرایش، و تعادل و کمالی که حاصل خواهد شد،

- نسبت میان مرد با زن، پدر با مادر، نقش پدری با نقش مادری؛ ورود پدر به خانه و آوردن رزق و آگاهی، با خانه‌داری مادر و مهرپراکنی و تلطیف و رنگ‌آمیزی و زیبایی‌بخشی او، [نسبتی که در مراحل تولید مثل مرد و زن و حتی در دخول اسپرم در تخمک و اثرگذاری و اثرپذیریشان نیز قابل درک است]

و در نتیجه تربیت فرزندانی صالح که حاصل این دو وجود هستند.

 

برداشت۲:

«ایمان»، حاصل آمیختن «نور عقل» و «رحمت قلب» است، ترکیبی از «عقلانیت» و «مهربانی»؛ عقلانیتی که در مهربانی خوابانده شده تا به رنگ آن درآید. پس «مؤمن» این دو خصلت را توأمان دارد.

 

برداشت۳:

برای پرورش فرزندی مؤمن، پدری لازم است که رفتارش عاقلانه و گفتارش روشنی‌بخش باشد، و مادری پرمهر که عواطف و احساساتش تنظیم باشند.

 

برداشت۴:

تأکیدی که در آموزه‌های دینی بر حفظ و حراست از نقش اصیل مرد و نقش اصیل زن در خانواده شده، حکمی است منطبق با عالم تکوین. مرد و زن ویژگی‌هایی دارند و به نسبت این ویژگی‌ها، نقش‌هایی را می‌پذیرند. جنگیدن با این ویژگی‌ها و نپذیرفتن نقش خود - چه از جانب مرد و چه از جانب زن - نه فقط جنگیدن با تشریع شارع، بلکه در افتادن با تکوین و طبیعت خویش نیز هست.

 

برداشت۵:

می‌توانیم از این منظر به احادیثی که در آن‌ها زنان ناقص‌العقل معرفی شده‌اند، نگاهی دوباره بیاندازیم. جنس «مرد» به‌خاطر نقشی که قرار است ایفا کند، با «عقلانیت» سازگاری بیش‌تری دارد و جنس «زن» به‌همین‌خاطر، با «رحمانیت». بنابراین عقلانیت در مرد بیش‌تر تجلی می‌یابد و رحمانیت در زن بیش‌تر.

نزد خداوند کسی مقرب‌تر است که ویژگی‌ها و اهداف خود و عالم هستی را بشناسد، نقشش را در این عالم بپذیرد و در راستای وظیفه‌اش بکوشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۰ ، ۰۹:۰۱
ابوالفضل رهبر

 

معمولاً وقتی یک عالم دینی از دنیا می‌رود، این جمله زیاد بیان می‌شود که: «وقتی عالمی از دنیا می‌رود آسیبی به اسلام وارد می‌شود که جبران نمی‌شود.»

این جمله، ریشه در امثال حدیث زیر دارد:

 

 

 

...عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‏ءٌ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه مؤمنِ فقیه بمیرد، رخنه‌ای در اسلام ایجاد می‌شود که چیزی جایش را پر نخواهد کرد.»

 

 

 

امام کاظم (علیه‌السلام) با تشبیهی این صدمه را بیشتر توضیح داده‌اند:

 

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

«إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‏ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است:

«هرگاه مؤمن بمیرد، فرشتگان و قطعه‌هایی از زمین که (آن مؤمن) خداوند را بر روی آن‌ها عبادت کرده و درهایی از آسمان که او با اعمالش به آن‌ها صعود کرده است، بر او می‌گریند

و در اسلام شکافی ایجاد می‌شود که چیزی جایش را پر نخواهد کرد؛ چراکه مؤمنانِ فقیه، حصار قلعه‌ی اسلام هستند؛ مانند حصاری که شهر را احاطه کرده.»

 

 

 

امام باقر (علیه‌السلام) در حدیثی علت ایجاد این رخنه را ذکر فرموده‌اند:

 

 

 

...عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

«إِنَّ أَبِی کَانَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَقْبِضُ الْعِلْمَ بَعْدَ مَا یُهْبِطُهُ وَ لَکِنْ یَمُوتُ الْعَالِمُ فَیَذْهَبُ بِمَا یَعْلَمُ فَتَلِیهِمُ الْجُفَاةُ فَیَضِلُّونَ وَ یُضِلُّونَ وَ لَا خَیْرَ فِی شَیْ‏ءٍ لَیْسَ لَهُ أَصْلٌ.»»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«پدرم (امام باقر علیه‌السلام) می‌فرمودند:

«به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) علم را بعد از این‌که آن را فرو فرستاد، پس نمی‌گیرد.

اما عالم می‌میرد و معلموماتش را (با خود) می‌برد و به‌دنبال او افراد ستم‌گرِ سنگ‌دلی می‌آیند که گم‌راه هستند و گم‌راه می‌کنند

و در چیزی که ریشه‌ای ندارد، خیری نیست.»»

 

 

 

بله، علم ریشه است و انسانِ ریشه‌دار است که گم‌راه نمی‌شود و مردم را از گم‌راهی باز می‌دارد.

با این توضیحات، حکمتِ بیان امام صادق (علیه‌السلام) در حدیث زیر بهتر مشخص می‌شود:

 

 

 

...عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ‏:

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ.»

 من‌لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۹۹

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«وقتی روز قیامت فرا رسد، خداوند (عزّوجلّ) مردم را در یک سرزمین جمع می‌کند و ترازوها[ی سنجش اعمال] را [در میان] می‌گذارد.

آن‌گاه "خون شهدا" را با "مُرکّب علما"[۱] وزن می‌کند،[۲] پس مرکّب علما نسبت به خون شهدا سنگین‌تر خواهد بود.»

 

 

 

آری، در پیشگاه خداوند، تلاش علمی علمای دین، از مجاهده شهدا، مؤثرتر و - بالتبع - ارزش‌مندتر است.

به همین‌خاطر است که…

 

 

 

...عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«مَا مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِیسَ مِنْ مَوْتِ فَقِیهٍ.»

 الکافی، ج۱، ص۳۸

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«مرگ هیچ‌یک از مؤمنان برای ابلیس، دوست‌داشتنی‌تر از مرگ یک فقیه نیست.»

 

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] مرکّب، همان جوهری است که قلم را در آن می‌زنند تا رنگ گیرد و با آن روی کاغذ بنویسند. مقصود، در این‌جا، تلاش علمی عالمان برای ثبت اندوخته‌های علمی و انتشار آن‌ها می‌باشد.

[۲] ترازوهای قدیمی را تصور کنید که دو کفه داشت و برای مقایسه وزن دو کالا به‌کار می‌رفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۰ ، ۰۸:۰۸
ابوالفضل رهبر

 

خداوند بندگانش را به طلب رزق (تلاش برای کسب روزی) دستور داده و وعده داده است که در این‌صورت روزی‌شان را می‌رساند و یاری‌شان می‌نماید.

حضرات معصومین (علیهم‌السلام) حداقل کاری که در این خصوص، بر انسان واجب است را بیان فرموده‌اند...

 

 

...عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: أَیُّ شَیْءٍ عَلَى اَلرَّجُلِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ؟ فَقَالَ: «إِذَا فَتَحْتَ بَابَکَ وَ بَسَطْتَ بِسَاطَکَ فَقَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْکَ.»

 الکافی، ج۵، ص۷۹

 

از سدیر بن حکیم صیرفی نقل شده است:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:

برای طلب روزی، چه کاری بر انسان واجب است؟

حضرت فرمودند:

«وقتی دربِ (مغازه)ات را باز کردی و بساطت را پهن نمودی، آن‌چه بر عهده‌ات بوده را انجام داده‌ای.»

 

 

 

...عَنِ اَلطَّیَّارِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «أَیَّ شَیْءٍ تُعَالِجُ أَیَّ شَیْءٍ تَصْنَعُ؟» فَقُلْتُ: مَا أَنَا فِی شَیْءٍ. قَالَ: «فَخُذْ بَیْتاً وَ اُکْنُسْ فِنَاهُ وَ رُشَّهُ وَ اُبْسُطْ فِیهِ بِسَاطاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ قَضَیْتَ مَا وَجَبَ عَلَیْکَ.» قَالَ: فَقَدِمْتُ فَفَعَلْتُ فَرُزِقْتُ.

 الکافی، ج۵، ص۷۹

 

از طیّار نقل شده است:

امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«چه مهارتی داری و چه‌کار می‌کنی؟»

عرض کردم:

مشغول کاری نیستم.

حضرت فرمودند:

«اتاق (مغازه)ای تهیه کن، حیاط (مقابل)اش را جارو کن و آب بپاش و بساطت را پهن کن؛ که هرگاه چنین کردی، به‌راستی که آن‌چه بر تو واجب است را به‌جا آورده‌ای»

طیار گوید:

پس من اقدام کردم و این کار را انجام دادم و به من روزی داده شد.

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

انسان یاد آن لطیفه می‌افتد که ساده‌دلی ضریح امام رضا (علیه‌السلام) را چسبیده بود و از ایشان می‌خواست او را در قرعه‌کشی بانک برنده کند. چندین روز چنین کرد تا حضرت به خوابش آمدند و فرمودند: اول برو یک حساب در بانک افتتاح کن، بعد بیا حاجت بخواه!

کافی است انسان زمینه گشایش روزی را فراهم آورد، در طلب روزی تلاش کند و از خدا بخواهد؛ تا درهای روزی بر او گشوده شود.

به قول معروف؛ «از تو حرکت، از خدا برکت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«أَقْرِءُوا مَنْ لَقِیتُمْ مِنْ أَصْحَابِکُمُ اَلسَّلاَمَ وَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ یُقْرِئُکُمُ اَلسَّلاَمَ وَ قُولُوا لَهُمْ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا یُنَالُ بِهِ مَا عِنْدَ اَللَّهِ إِنِّی وَ اَللَّهِ مَا آمُرُکُمْ إِلاَّ بِمَا نَأْمُرُ بِهِ أَنْفُسَنَا فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ إِذَا صَلَّیْتُمُ اَلصُّبْحَ وَ اِنْصَرَفْتُمْ فَبَکِّرُوا فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ اُطْلُبُوا اَلْحَلاَلَ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَیَرْزُقُکُمْ وَ یُعِینُکُمْ عَلَیْهِ.»

 الکافی، ج۵، ص۷۸

 

از خالد بن نَجیح[*] نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«به دوستانتان که رسیدید، سلام برسانید و بگویید:

«فلانی پسر فلانی [جعفر بن محمد] به شما سلام رساند.»

و به آن‌ها بگویید:

«بر شما باد؛ تقوای خداوند (عزّوجلّ) و بر شما باد؛ هرچه که به‌وسیله آن چیزهایی که نزد خداوند است، به‌دست می‌آید.

من - به خدا قسم - شما را به چیزی دستور می‌دهم که خودمان (نزدیکانمان) را به آن دستور می‌دهم.

پس بر شما باد؛ جدیت و به‌کارگیری نهایت تلاشتان

و این‌که وقتی نماز صبح را به‌جا آوردید و فارغ شدید، صبح زود برای کسب روزی اقدام کنید

و برای کسب مال حلال تلاش کنید؛ چراکه خداوند (عزّوجلّ) به‌خاطر همین (تلاشتان) به شما روزی خواهد داد و یاری‌تان می‌فرماید.»»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] خالد بن نجیح، از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام)، و از اهالی کوفه بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۵۹
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«إِنْ ظَنَنْتَ أَوْ بَلَغَکَ أَنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ کَائِنٌ فِی غَدٍ فَلاَ تَدَعَنَّ طَلَبَ اَلرِّزْقِ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ تَکُونَ کَلاًّ فَافْعَلْ.»

 الکافی، ج۵، ص۷۹

 

از شِهاب بن عبدِربّه نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند:

«اگر گمان کردی یا به تو خبر رسید که فردا، این امر (قیام حضرت مهدی عجل‌الله‌فرجه و تشکیل حکومت اسلامی) محقق خواهد شد، هرگز تلاش برای کسب روزی را کنار مگذار!

و اگر توانستی [طوری اقدام کنی که] سربارِ (دیگران) نباشی، چنین کن!»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] در کتب رجالی، شهاب بن عبدربه را از راویان احادیث امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) و از ثروتمندان کوفه برشمرده‌اند. بنابراین او فردی فقیر و نیازمند نبوده است. تأکید امام صادق به شهاب این است که هرچند بنا باشد همین فردا، قیام رخ دهد و حکومت اسلامی تشکیل شود و نیاز باشد که به خدمت این حکومت در آیی، با این‌که تو فرد متمولی هم هستی، اما با این‌حال - ولو برای یک روز - نباید فعالیت خود را متوقف کنی و دچار بطالت و سکون گردی.

[۲] همچنین این فرمایش امام صادق (علیه‌السلام) تأکیدی است بر ضرورت تلاش برای کسب روزی و جلوگیری از دچار شدن به موقعیتی که انسان توانایی تأمین معاش خود را نداشته باشد و برای گذران زندگی، به دیگران محتاج گردد. بنابراین کسب سرمایه برای روزگاری که انسان - به هر دلیل - از کار افتاد و توانایی کسب درآمد نداشت، ضروری است و دنیاگرایی محسوب نمی‌شود؛ چراکه با آن می‌تواند زندگی آبرومندانه‌ای داشته باشد و سربار دیگران نباشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۴۸
ابوالفضل رهبر

 

پیش از مطالعه‌ی این حدیث، فضای صدور آن را تصور کنید؛ روزگاری که شیعیان در اقلیت بودند و شیعه مذهبی ممنوعه بوده است.

با این مقدمه، حدیث زیر را می‌توان توصیه‌ای برای تحکیم اعتقادات شیعی و عاملی برای حفظ هویت و انسجام جامعه شیعه فهم نمود.

 

 

...عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ:

«شِیعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَیْنَهُمُ اَلَّذِینَ إِذَا خَلَوْا ذَکَرُوا اَللَّهَ إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اَللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُکِرْنَا ذُکِرَ اَللَّهُ وَ إِذَا ذُکِرَ عَدُوُّنَا ذُکِرَ اَلشَّیْطَانُ.»

 الکافی، ج۲، ص۱۸۶

 

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

«شیعیان ما در میان خود (با یک‌دیگر) مهربان‌اند.

آنان هرگاه (با هم) خلوت می‌کنند، خداوند را یاد می‌کنند. به‌راستی که یاد ما (اهل‌بیت نیز)، از (مصادیقِ) یاد خداست.

به‌راستی که هرگاه از ما یاد شود، از خداوند یاد شده است و هرگاه از دشمن ما یاد شود، از شیطان یاد شده است.»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروزه نیز با توجه به فضای غالب جامعه و دشوار بودن حفظ ایمان برای مؤمنان و خانواده‌هایشان، این توصیه امام صادق (علیه‌السلام) راه‌گشا خواهد بود؛ انسجام درونی، داشتن جمع‌های خصوصی با هم‌فکران و با محوریت یاد خداوند (تبارک‌وتعالی) و اهل‌بیت (علیهم‌السلام).

شاید تشکیل و برپایی هیئاتِ جمع‌وجورِ خانوادگی یا دوستانه، یا روضه‌های خانگی، با رعایت شرایط لازم و مراقبت از آسیب‌های احتمالی‌اش، بتواند راه‌کار مناسبی برای تأمین این امر ضروری باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۱۴
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَنْ أَبِیهِ اَلرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ:

«دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَجَدْتُهُ یَبْکِی بُکَاءً شَدِیداً فَقُلْتُ: «فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلَّذِی أَبْکَاکَ؟» فَقَالَ: «یَا عَلِیُّ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ رَأَیْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِی فِی عَذَابٍ شَدِیدٍ فَأَنْکَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَکَیْتُ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنَّ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِشَعْرِهَا یُغْلَى دِمَاغُ رَأْسِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِلِسَانِهَا وَ اَلْحَمِیمُ یُصَبُّ فِی حَلْقِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِثَدْیَیْهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً تَأْکُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا وَ اَلنَّارُ تُوقَدُ مِنْ تَحْتِهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً قَدْ شُدَّ رِجْلاَهَا إِلَى یَدَیْهَا وَ قَدْ سُلِّطَ عَلَیْهَا اَلْحَیَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبُ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً صَمَّاءَ عَمْیَاءَ خَرْسَاءَ فِی تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ یَخْرُجُ دِمَاغُ رَأْسِهَا مِنْ مَنْخِرِهَا وَ بَدَنُهَا مُتَقَطِّعٌ مِنَ اَلْجُذَامِ وَ اَلْبَرَصِ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِرِجْلَیْهَا فِی تَنُّورٍ مِنْ نَارٍ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً تُقَطَّعُ لَحْمُ جَسَدِهَا مِنْ مُقَدَّمِهَا وَ مُؤَخَّرِهَا بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً یُحْرَقُ وَجْهُهَا وَ یَدَاهَا وَ هِیَ تَأْکُلُ أَمْعَاءَهَا وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً رَأْسُهَا رَأْسُ اَلْخِنْزِیرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنُ اَلْحِمَارِ وَ عَلَیْهَا أَلْفُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ اَلْعَذَابِ وَ رَأَیْتُ اِمْرَأَةً عَلَى صُورَةِ اَلْکَلْبِ وَ اَلنَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا وَ اَلْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ رَأْسَهَا وَ بَدَنَهَا بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ.» فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ: «حَبِیبِی وَ قُرَّةُ عَیْنِی أَخْبِرْنِی مَا کَانَ عَمَلُهُنَّ وَ سِیرَتُهُنَّ حَتَّى وَضَعَ اَللَّهُ عَلَیْهِنَّ هَذَا اَلْعَذَابَ؟» فَقَالَ: «یَا بُنَیَّتِی أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِشَعْرِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ لاَ تُغَطِّی شَعْرَهَا مِنَ اَلرِّجَالِ وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِلِسَانِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تُؤْذِی زَوْجَهَا وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِثَدْیَیْهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تَمْتَنِعُ مِنْ فِرَاشِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلْمُعَلَّقَةُ بِرِجْلَیْهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهَا بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تَأْکُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ تُزَیِّنُ بَدَنَهَا لِلنَّاسِ وَ أَمَّا اَلَّتِی شُدَّ یَدَاهَا إِلَى رِجْلَیْهَا وَ سُلِّطَ عَلَیْهَا اَلْحَیَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبُ فَإِنَّهَا کَانَتْ قَذِرَةَ اَلْوَضُوءِ قَذِرَةَ اَلثِّیَابِ وَ کَانَتْ لاَ تَغْتَسِلُ مِنَ اَلْجَنَابَةِ وَ اَلْحَیْضِ وَ لاَ تَنْتَظِفُ وَ کَانَتْ تَسْتَهِینُ بِالصَّلاَةِ وَ أَمَّا اَلصَّمَّاءُ اَلْعَمْیَاءُ اَلْخَرْسَاءُ فَإِنَّهَا کَانَتْ تَلِدُ مِنَ اَلزِّنَاءِ فَتُعَلِّقُهُ فِی عُنُقِ زَوْجِهَا وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تَقْرِضُ لَحْمَهَا بِالْمَقَارِیضِ فَإِنَّهَا کَانَتْ تَعْرِضُ نَفْسَهَا عَلَى اَلرِّجَالِ وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ تُحْرَقُ وَجْهُهَا وَ بَدَنُهَا وَ هِیَ تَأْکُلُ أَمْعَاءَهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ قَوَّادَةً وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَ رَأْسُهَا رَأْسَ اَلْخِنْزِیرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنَ اَلْحِمَارِ فَإِنَّهَا کَانَتْ نَمَّامَةً کَذَّابَةً وَ أَمَّا اَلَّتِی کَانَتْ عَلَى صُورَةِ اَلْکَلْبِ وَ اَلنَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ قَیْنَةً نَوَّاحَةً حَاسِدَةً.» ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «وَیْلٌ لاِمْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا وَ طُوبَى لاِمْرَأَةٍ رَضِیَ عَنْهَا زَوْجُهَا.»»

 عیون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۱۰

 

 

از عبدالعظیم حسنی، از امام جواد، از پدرشان امام رضا، از پدرانشان...، از امیرالمؤمنین (علیهم‌السلام) نقل شده است که فرمودند:

«من و فاطمه (علیهاالسلام) نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتیم و دیدیم ایشان به‌شدت گریه می‌کنند.

به ایشان عرض کردم:

«پدر و مادرم به فدایتان، ای رسول خدا! چه‌چیز موجب گریه شما شده است؟»

فرمودند:

«ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند، زنانی از امتم را دیدم که در عذابی شدید بودند. پس وضعیت آن‌ها را نپذیرفتم و از شدت عذابی که برایشان دیدم، به گریه افتادم:

زنی را دیدم که از مویش آویزان بود و مغز سرش می‌جوشید.

زنی را دیدم که از زبانش آویزان بود و آب جوش در گلویش می‌ریختند.

زنی را دیدم که از سینه‌هایش آویزان بود.

زنی را دیدم که گوشت بدن خودش را می‌خورد و آتش از زیر او شعله می‌کشید.

زنی را دیدم که پاهایش را محکم به دستانش بسته بودند و مارها و عقرب‌ها او را فرا گرفته بودند.

زنی را دیدم که کر و کور و لال، در صندوقی از آتش بود، مغز سرش از بینی‌اش بیرون می‌آمده و بدنش بر اثر جذام و پیسی تکه‌تکه شده بود.

زنی را دیدم که در تنوری از آتش، از پاهایش آویزان بود.

زنی را دیدم که گوشت تنش، از پس و پیش، با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد.

زنی را دیدم که صورت و دست‌هایش آتش گرفته بود و روده‌های خودش را می‌خورد.

زنی را دیدم که سرش سر خوک، و بدنش بدن الاغ بود و دچار هزار هزار نوع عذاب بود.

زنی را دیدم که به صورت سگ بود، آتش در پشتش وارد می‌شد و از دهانش خارج می‌گشت و فرشتگان با میله‌هایی از آتش، بر سر و بدنش می‌زدند.»

 

آن‌گاه فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد:

«ای حبیب من! و ای نور چشمم! به من خبر دهید عمل و شیوه‌ی (زندگیِ) آن زنان چه بوده که خداوند چنین عذابی برایشان تعیین کرده است؟»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

«دخترم!

زنی که از مویش آویزان بود، کسی بود که مویش را از مردان نمی‌پوشاند.

زنی که از زبانش آویزان بود، کسی بود که [با زبانش] همسرش را آزار می‌داد.

زنی که از سینه‌هایش آویزان بود، کسی بود که از همبستری با شوهرش امتناع می‌کرد.

زنی که از پاهایش آویزان بود، کسی بود که بدون اجازه شوهرش از خانه‌اش خارج می‌شد.

زنی که گوشت بدن خود را می‌خورد، کسی بود که بدنش را برای مردم می‌آراست.

زنی که دستانش به پاهایش بسته شده بود و مارها و عقرب‌ها او را فرا گرفته بودند، کسی بود که وضو گرفتنش تمیز نبود، لباس‌هایش کثیف بود، بعد از جنابت و حیض غسل نمی‌کرد، نظافت نمی‌کرد و نماز را سبک می‌شمرد.

زنی که کر و کور و لال بود، کسی بود که از طریق زنا [حامله شده بود و] بچه زاییده بود و آن را به گردن شوهرش انداخته بود.

زنی که گوشت تنش با قیچی‌ها بریده می‌شد، کسی بود که خود را به مردان عرضه می‌کرد (نمایش می‌داد.)

زنی که صورتش و بدنش آتش گرفته بود و روده‌هایش را می‌خورد، کسی بود که واسطه‌ی زنا بود (کارش این بود که زنان را برای زنا به مردان معرفی کند.)

زنی که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود، کسی بود که سخن‌چین و دروغ‌گو بود.

زنی که به صورت سگ بود و آتش در پشتش وارد می‌شد و از دهانش خارج می‌گشت، کسی بود که [در مجالس شادی] آوازه‌خوان (رقّاص) و [در مجالس عزا] نوحه‌گر (ناله‌کننده) بود و حسادت می‌ورزید.»

 

سپس پیامبر فرمودند:

«وای بر زنی که شوهرش را خشمگین سازد و خوشابه‌حال زنی که شوهرش از او خشنود باشد.»»

 

 

پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پناه می‌بریم به خداوند رحیم، از کارهایی که جلوه‌ای زیبا و لذتی گذرا دارند، اما حقیقت زشت و عاقبت دردناکشان از چشمان ظاهربین و نفس‌های کوته‌نگرمان پنهان است!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۰ ، ۰۹:۵۲
ابوالفضل رهبر

 

...عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «أَ تَدْرِی کَیْفَ بَایَعَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلنِّسَاءَ؟» قُلْتُ: اَللَّهُ أَعْلَمُ وَ اِبْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ. قَالَ: «جَمَعَهُنَّ حَوْلَهُ ثُمَّ دَعَا بِتَوْرِ بِرَامٍ فَصَبَّ فِیهِ نَضُوحاً ثُمَّ غَمَسَ یَدَهُ فِیهِ ثُمَّ قَالَ: «اِسْمَعْنَ یَا هَؤُلاَءِ أُبَایِعُکُنَّ عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لاَ تَسْرِقْنَ وَ لاَ تَزْنِینَ وَ لاَ تَقْتُلْنَ أَوْلاَدَکُنَّ وَ لاَ تَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیکُنَّ وَ أَرْجُلِکُنَّ وَ لاَ تَعْصِینَ بُعُولَتَکُنَّ فِی مَعْرُوفٍ أَقْرَرْتُنَّ؟» قُلْنَ: نَعَمْ. فَأَخْرَجَ یَدَهُ مِنَ اَلتَّوْرِ ثُمَّ قَالَ لَهُنَّ: «اِغْمِسْنَ أَیْدِیَکُنَّ.» فَفَعَلْنَ فَکَانَتْ یَدُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرَةُ أَطْیَبَ مِنْ أَنْ یَمَسَّ بِهَا کَفَّ أُنْثَى لَیْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ.»

 الکافی، ج۵، ص۵۲۶

 

از سعدان بن مسلم نقل شده است:

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«آیا می‌دانی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه‌طور با زنان بیعت کردند؟»

عرض کردم:

خداوند بهتر می‌داند و فرزند رسول خدا بهتر می‌داند.

حضرت فرمودند:

«ایشان زنان را دور خود جمع کردند. سپس یک ظرف آب خواستند. پس در آن عطر ریختند.[۱] سپس دستشان را در آن قرار دادند و فرمودند:

«گوش کنید خانم‌ها! با شما بیعت می‌کنم بر این‌که هیچ‌چیز را با خداوند شریک نسازید، دزدی نکنید، زنا نکنید، فرزندانتان را نکشید،[۲] از این‌طرف و آن‌طرف بهتان و افترا نیاورید و از شوهرانتان در کارهای پسندیده[۳] سرپیچی نکنید. آیا می‌پذیرید؟»

زن‌ها گفتند: بله.

پس حضرت دستشان را از ظرف آب بیرون آوردند و به آن‌ها فرمودند:

«دستانتان را در آب بگذارید.»

آن‌ها نیز چنین کردند. پس دست پاکیزه‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه و آله) پاک‌تر از آن بود که ایشان با آن، دست زنانی که به او محرم نبودند را لمس کنند.»

 

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] این دقت و ظرافت حضرت در برخورد با خانم‌ها هم جالب توجه است. رسول خدا و اهل بیتشان (صلوات‌الله‌علیهم) متناسب با روحیه خانم‌ها، دقت‌هایی داشته‌اند و به مسلمانان نیز توصیه کرده‌اند؛ مثل موردی که از رسول خدا نقل شده است وقتی می‌خواهید هدیه‌هایی را که برای خانواده‌تان خریده‌اید بدهید، خانم‌ها را مقدم کنید؛ اول به دختران و زنان بدهید، بعد به پسران.

[۲] اشاره‌ای است به زنده‌به‌گور کردن دختران در آن زمان.

[۳] در متن حدیث از واژه «معروف» استفاده شده؛ کارهایی که مورد پسند و پذیرش هستند و ناپسند و ناپذیرفتنی محسوب نمی‌شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۱
ابوالفضل رهبر